بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دعاى حضرت پس از نماز صبح
امام هادى پس از نماز صبح نمى خوابيد و به تعقيبات از جمله خواندن دعاىذيل مشغول مى شد:
(( ((يا كبير كل كبير، يا من لا شريك له و لا وزير، يا خالق الشمس و القمر المنير، ياعصمة الخائف المستجير، يا مطلق المكبل الا سير، يا رازقالطفل الصغير، يا جابر العظم الكبير، يا راحم الشيخ الكبير، يا نور النور، يا مدبرالامور، يا باعث من فى القبور، يا شافى الصدور، ياجاعل الظل و الحرور، يا عالما بذات الصدور، يامنزل الكتاب و النور، و الفرقان العظيم و الزبور، يامن تسبح له الملائكة بالابكار والسحور، يا دائم الشبات ، يا مخرج النبات بالغدو و الاصال ، يا محيى الا موات ، يا منشى ء العظام الدارسات ، يا سامع الصوت ، يا سابقالفوت ، يا كاسى العظام البالية بعد الموت ، يا من لا يشغلهشغل عن شغل ، يا من لا يتغير من حال الى حال ، يا من لا يحتاج الى تجشم حركة و لاانتقال ، يا من لا يمنعه شاءن عن شاءن ، يا من يرد بالصدقة و الدعاء عن اعنان السماءماحتم و اءبرم من سوء القضاء، يا من لا يحيط به موضع و مكان ، يا منيجعل الشفاء فيما يشاء من الا شياء، يا من يمسك الرمق من المرض العميق بماقل من الغذاء.
يا من يزيل بادنى الدواء ما غلظ من الداء، يا من اذا وعد وفى ، و اذا توعد عفا، يا من يملكحوائج السائلين ، يا من يعلم ما فى ضمير الصامتين ، يا عظيم الخطر، يا كريم الظفر،يا من له وجه لا يبلى ، يا من له ملك لا يفنى ، يا من له نور لا يطفى ، يا من فوقكل شى ء عرشه ، يا من فى البر و البحر سلطانه ، يا من فى جهنم سخطه ، يا من فىالجنة رحمته ، يا من مواعيده صادقة ، يا من اياديه فاضلة ، يا من رحمته واسعة ، يا غياثالمستغيثين ، يا مجيب دعوة المضطرين ، يا من بالمنظر الا على ، و خلقه بالمنظر الا دنى ،يا رب الا رواح الفانية ، يا رب الا جساد البالية ، يا ابصر الناظرين ، يا اسمعالسامعين ، يا اءسرع الحاسبين ، يا احكم الحاكمين ، يا ارحم الراحمين ، يا وهاب العطايا،يا مطلق الا سارى ، يا رب العزة ، يا اهل التقوى واهل المغفرة ، يا من لا يدرك اءمده ، يا من لا يحصى عدده ، يا من لا ينقطع مدده ، اشهد و الشهادةلى رفعة و عدة ، و هى منى سمع و طاعة ، و بها ارجو النجاة يوم الحسرة و الندامة ، انكانت اللّه لا اله الا اءنت وحدك لا شريك لك ، و ان محمّدا عبدك و رسولك صلواتك عليه و آله، و انه قد بلغ عنك و اءدى ما كان واجبا عليه لك ، و انك تخلق دائما و ترزق ، و تعطى وتمنع ، و ترفع و تضع و تغنى و تفقر و تخذل و تنصر، و تعفو و ترحم ، و تصفح وتتجاوز عما تعلم ، و لا تظلم ، و انك تقبض و تبسط، و تمحو و تثبت ، و تبداء و تعيد، وتحيى و تميت ، و انت حى لا تموت ، فصل على محمّد وآل محمّد، و اهدنى من عندك ، وافض على من فضلك ، و انشر على من رحمتك ، وانزل على من بركاتك ، فطالما عودتنى بالحسنالجميل ، و اعطيتنى الكثير الجزيل ، و سترت على القبيح .
اللهم فصل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجى ، و اقلنى عثرتى ، و ارحم غربتى ، وارددنى الى افضل عادتك عندى ، و استقبل بى صحة من سقمى ، و سعة من عدتى ، و سلامةشاملة فى بدنى ، و بصيرة فى دينى ، و اعنى على استغفارك و استقالتكقبل ان يفنى الا جل ، و ينقطع الا مل ، و اعنى على الموت و كربته ، و على القبر و وحشته ،و على الميزان و خفته ، و على الصراط و زلته ، و على يوم القيامة و روعته ، و اساءلكنجاة العمل قبل انقطاع الاجل ، و قوة فى سمعى و بصرى و استعمالا لصالح ما علمتنى وفهمتنى انك انت الرب الجليل ، و اءنا العبد الذليل وشتان ما بيننا، يا حنان ، يا منان ، ياذالجلال و الاكرام ، صل على محمّد و آل محمّد الطيبين الطاهرين ...)). )) (64)
((اى بزرگ هر بزرگ ، اى كه او را شريك و وزيرى نيست . اى آفريننده خورشيد و ماهپرتوافكن ، اى پناهگاه ترسنده پناه جو. اى رها كننده اسير دربند، اى روزى دهطفل كوچك ، اى درمانگر استخوان شكسته ، اى مهربان به پير بزرگ ، اى روشنىروشنى ، اى گرداننده امور، اى برانگيزاننده مردگان ، اى شفا دهنده سينه ها ودل ها.
اى آفريننده سايه و روشنايى ، اى آگاه به دروندل ها، اى نازل كننده كتاب و نور و فرقان بزرگ و زبور، اى آنكه ملائكه او راسحرگاهان و بامدادان تسبيح مى كنند، اى هميشه استوار، اى برآورنده گياهان در چاشتگاهو شامگاه ، اى زنده كننده مردگان ، اى باز آفريننده استخوانهاى پوسيده ، اى شنونده هربانگ ، اى پيشى گيرنده بر هر فوت شنونده ، اى پوشاننده استخوان هاى فرسوده پساز مرگ ، اى كه او را كارى از كارى باز نمى دارد، اى كه از حالى به حالى دگرگوننمى شود.
اى آنكه نياز به دشوارى جابجايى ندارد، اى آنكه امرى او را مانع امر ديگرى نمى شود،اى آنكه با صدقه و دعا قضاى حتمى را از اوج آسمان بر مى گرداند، اى آنكه او را مكانو جايى در بر نمى گيرد، اى آنكه درمان را در هر چه بخواهد قرار مى دهد، اى آنكهتوشه و توان بيمار سخت كم خوراك را همچنان حفظ مى كند، اى آنكه با اندك دارويىبيمارى ريشه دار را از بين مى برد، اى آنكه اگر وعده داد وفا مى كند و اگر تهديد بهعذاب كرد مى بخشد، اى آنكه حوايج پرستندگان و خواستاران را در اختيار دارد.
اى پيروز بزرگوار، اى آنكه فنا به ساحتش راه ندارد، اى آنكه مملكتش پايدار است ، اىآنكه پرتو نورش كاستى نپذيرد، اى آنكه عرتش قدرتش فراتر از همه چيز است ، اىآنكه سلطنت و قدرتش دشت و دريا را را در نورديده است ، اى آنكه خشم و غضب او در جهنممتجلى شده است ، اى آنكه در بهشت رحمت اوست ، اى آنكه وعده هايش راست است ، اى آنكهنعمت هايش والاست ، اى آنكه رحمتش واسعه است ، اى فريادرس درماندگان ، اى پاسخگوىدرخواست بيچارگان ، اى آنكه در منظر و نگرش والاست و خلقش در منظر پايين ، اىپروردگار ارواح نيست شونده ، اى پروردگار اجسام پوسيده ، اى بيننده ترين بينايان ،اى شنونده ترين شنوايان ، اى سريع ترين حسابرسان ، اى حكيم ترين حكمروايان ، اىمهربان ترين مهربانان ، اى بخشنده عطايا، اى رهاننده اسيران ، اى پروردگار عزت ،اى اهل تقوا و آموزش .
اى آنكه پايانش به دست نيايد، اى آنكه نعمتش به شمار نيايد، اى آنكه يارى اش قطعنشود، شهادت مى دهم در حالى كه شهادت برايم رفعت و توشه است و از من نشانهشنوايى و اطاعت است و بدان وسيله روز پشيمانى و حسرت رستگارى جويم . بدرستىتو خدايى يگانه و تو را شريك نيست و هيچ خدايى جز تو نيست ، شهادت مى دهم كه محمّدبنده و رسول توست ، صلوات تو بر او باد. گواهى مى دهم كه پيامبرت آنچه را كهبر او واجب كردى انجام داد و اداى وظيفه نمود و تو پيوسته مى آفرينى و روزى مى دهىو عطا مى كنى و باز مى دارى و بر مى گيرى و فرو مى گذارى و بى نياز مى گردانىو تهيدست مى كنى و يارى مى دهى و خوار مى گردانى و مى بخشى و مى آمرزى و از آنچهمى دانى در مى گذرى و ستم نمى كنى و قبض و بسط به دست توست و ثبت مى كنى ومحو مى گردانى . مى آفرينى و باز مى گردانى و زنده مى كنى و مى ميرانى و خودهميشه زنده اى و مرگ را بر تو چيرگى نيست .
پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا هدايت كن وفضل و مرحمت خود را بر من فرو ريز و مهربانيت را بر من بگستران و بركات خود را برمن فرود آور كه مرا با حسنات نيكويت ماءنوس ساخته اى و مرا با عطاياى گرانقدرت بىنياز كرده اى و زشتى مرا پنهان نموده اى .
پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشايشم را نزديك گردان ، ازلغزشم در گذر، بر غربتم رحمى كن ، و مرا به بهترين عادت هايت نزد من باز گردان ،سلامتى ام را جايگزين بيمارى نما و زندگيم را فراخى ده و صحتكامل بدنى نصيبم كن ، بصيرتى در دينم عطا نماقبل از آنكه اجلم فرا رسد و اميدم قطع گردد به من كمك كن تا از گناهانم استغفار كنم .بر مرگ و سختى آن و وحشت قبر و سبكى ميزان و لغزش از صراط و ترس و هراس روزقيامت مرا يارى كن .
پروردگارا! قبل از فرا رسيدن اجل از تو عملى نجاتبخش و نيرويى در چشم و گوشخواهانم ، مرا موفق گردان تا از آنچه به من آموخته اى براى مصالح خود استفاده كنمبدرستى تويى پروردگار بزرگ و منم بنده خوار و چه بسيار ميان ما فاصله است ، اىمهربان ، اى پر منت ، اى صاحب جلال و كرامت ، بر محمّد وآل اطهارش درود فرست ...)).
در دعاهاى امامان شيعه - عليهم السلام - صفحات درخشانى از عرفان و توحيد به چشم مىخورد كه انسان را به ايمان و حفظ خود از پليدى و سقوط در گرداب هاى گمراهى فرامى خواند.
اين دعا كمال معرفت حضرت هادى نسبت به پروردگار و اخلاص نسبت به او را نشان مىدهد. در اين دعا امام آنچنان كه شايسته ذات ربوبى است با خداوند نيايش مى كند و او رامى ستايد و تمامى كارها را به او ارجاع مى دهد و اراده او را بالاتر از همه اراده ها مىشناسد و اين نهايت يقين و توكّل به خداوند است .
دعاى حضرت بعد از نماز عصر
امام هادى - عليه السلام - پس از نماز عصر اين دعاى شريف را مى خواند:
(( ((يا من علا فعظم ، يا من تسلط فتجبر، و تجبر و تسلط، يا من عزّ فاستكبرنى عزّ،يا من مد الظل على خلقته ، يا من منّ المعروف على عباده اءساءلك يا عزيز ذى انتقام ، يامنتقما بعزته من اهل الشرك اءساءلك بحق وليك على بن ابى طالب ، و اقدمه بين يدىحوائجى ان تصلى على محمّد و آل محمّد، و ان تعيننى به على قضاء حوائجى و نوافلى وفرائضى و بر اخوانى ، و كمال طاعتك يا ارحم الراحمين ...)). )) (65)
((اى آنكه والا گشت و عظيم شد، و اى آنكه چيره گشت و قدرت نمود و قدرت نمود و چيرهگشت ، اى آنكه عزت يافت پس در عز خود كبريا ورزيد.
اى آنكه بر سر خلق سايه گسترد، اى آنكه با نيكى بر بندگانش منت گذاشت ، از تومى خواهم اى عزيز صاحب انتقام ، اى آنكه با عزت خويش ازاهل شرك انتقام مى گيرى از تو مى خواهم به حق وليّت على بن ابى طالب و او را درپيش ‍ خواسته هايم قرار مى دهم كه بر محمّد وآل محمّد درود فرستى و بدان وسيله بر قضاى حاجات خود و انجامنوافل و واجبات و نيكى به برادرانم و بهترين نوع اطاعتت مرا يارى رسانى اى مهربانترين مهربانان ...)).
امام هادى در اين دعا از خدا مى خواهد تا بدو كمك كند و او را در برآوردن خواسته هايش ،اداى واجبات الهى ، و نيكى در حق برادران دينى كه از بهترين و برترين طاعات و عبادتهاست يارى رساند.
در اينجا سخن از ادعيه حضرت را كه پس از نماز مى خواندند به پايان مى بريم وديگر دعاهاى ايشان را هنگام سخن از دانش ها و معارفشان بيان خواهيم كرد.
اتصال به حق و استجابت دعا
يكى ديگر از خصوصيات حضرت امام هادى - عليه السلام - استجابت سريع دعاى ايشانبود زيرا خود و پدرانش از منزلت و مكانت والايى نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخاننقل كرده اند كه حضرت امام صادق از خداوند درخواستى نمى كرد مگر آنكه بسرعت بهاجابت مى رسيد. (66) درباره حضرت هادى نيز مورخان نمونه هاى بى شمارى ذكركرده اند كه ما در اينجا به چند مورد اشاره مى كنيم :
1 - منصور از عموى پدرش چنين نقل مى كند: ((نزد امام على هادى رفتم و گفتم : آقاى منمتوكل مرا به خاك سياه نشانده و حقوق مرا از بيتالمال قطع كرده است ، اتهام من اينست كه از ملازمان و ياران شما هستم ومتوكل اين مطلب را مى داند. سپس از امام درخواست كرد نزدمتوكل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد.
حضرت به او گفت : (( ان شاء اللّه )) بى نياز خواهى شد. همان شب فرستادگانمتوكل در خانه اش را كوفتند و از او خواستند نزدمتوكل بيايد، او نيز شتابان به در قصر خليفه رفت و پرده دارمتوكل ((فتح )) را ديد كه بر در ايستاده است . فتح بهاستقبال او آمد و نسبت به تاءخيرش او را سرزنش كرد و او را برمتوكل وارد ساخت . خليفه با چهره اى گشاده و خنده اى بر لب گفت :
((اى ابوموسى ! سراغ ما نمى آئى و ما را فراموش كرده اى ، چكارى از دستم برايتساخته است ؟...)).
آن مرد، مشكلات مالى و حقوق و عطاياى قطع شده خود را بيان كرد ومتوكل فرمان داد دو برابر حقوق و مزاياى قبلى به او پرداختند او با خوشحالى قصر راترك كرده در حال خروج فتح را ديد و بسرعت نزد او رفته گفت :
- آيا على بن محمّد به اينجا آمده است ؟
- نه .
- آيا نامه اى نگاشته است ؟
- نه .
آن مرد فتح را ترك كرد و به راه افتاد ليكن فتح خود را بسرعت رساند و گفت : ((شكندارم كه تو از امام هادى خواسته اى برايت دعا كند پس از او بخواه براى من نيز دعاكند...)).
آن مرد راه خانه حضرت را پيش گرفت و پس از شرفيابى مؤ دبانه در برابر امام برزمين نشست حضرت فرمود: ((اى ابوموسى ! راضى و خشنود به نظر مى آيى ...)).
آن مرد با خشوع و فروتنى گفت : ((آرى آقاى من از بركت شما به مقصودم رسيدم ليكنبه من گفتند كه شما نزد متوكل نرفته ايد و از او درخواستى نكرده ايد...)).
حضرت با لبخند پاسخ داد: ((خداوند متعال مى داند كه ما در كارهاى خود جز بهحضرتش رجوع نمى كنيم و در سختى جز به اوتوكّل نداريم لذا تمامى حوائج ما را برآورده مى سازد و مى ترسيم اگرعدول كنيم او نيز متقابلا ما را بخود واگذارد...)).
آن مرد متوجه شد كه امام برايش دعا كرده است و مقصود وى از راه دعا به دست آمده است ودرخواست فتح به يادش آمد پس گفت : ((اى آقاى من فتح از شما التماس دعا دارد برايشدعا كنيد)) ليكن حضرت خواسته او را رد كرد و گفت :
((فتح به ظاهر دوستدار ماست ليكن باطنا با ما نيست ، هنگامى برايش دعا خواهم كرد كهمخلصانه به طاعت خدا روى آورد و قلبا بهرسول اللّه (( - صلى اللّه عليه و آله - )) و حق مااهل بيت اعتراف كند...)).
دعاى ائمه اطهار شامل حال نيكان و مؤ من به خدا ورسول و عارفان به حق اهل بيت مى شد امّا كسانى كه از مسير امامت منحرف بودند و رشتهطاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنايات امامان نمى شدند. آن مرد از امامخواست دعايى به او بياموزد تا از آن بهره مند شود. حضرت او را به اين دعا راهنمايىكرد:
((اى پشتيبان من و اى پناهگاه و مرجع و مآل من و اى همه توان و هستى من از تو اى ((قل هو اللّه احد، )) پروردگارا تو را به بهترين آفريدگانت سوگند مى دهم كه برآنان درود فرستى ... سپس حاجت خود را ذكر مى كنى ...)).(67)
2 - در اصفهان شخصى به نام عبدالرحمن مى زيست كه به تشيع تن داده و به امامت امامهادى معتقد بود، ماجرا و علت شيعه شدن او را پرسيدند پاسخ داد:
((من مردى فقير امّا پر جراءت و زباندار بودم همراه گروهى از همشهرى هايم براىدادخواهى به سوى سامرّا حركت كرديم پس از رسيدن به آن شهر، آهنگ قصرمتوكل كرديم و به در قصر رسيده بوديم كه ازداخل آن دستور احضار على بن محمّد بن الرضا - عليه السلام - صادر شد. درباره اينشخص پرسش كردم گفتند: مردى است علوى كه رافضى ها (شيعيان ) به امامت او معتقدند واحتمال دارد كه متوكل دستور دهد او را بكشند، با خود گفتم : از جاى خود تكان نمى خورمتا او را ببينم ، اندك زمانى نگذشت كه امام - عليه السلام - سواره آمد و مردم براىتجليل و بزرگداشت حضرت بپا خواستند. همينكه او را ديدم محبتش در دلم جاى گرفت وبه دعا كردن پرداختم و از خدا خواستم كيد متوكل را از او دور كند، حضرت متوجه من شدهنزديك آمد و گفت :
((خداوند دعايت را اجابت ، عمرت را دراز، دارايى و فرزندانت را زياد كرد)).
لرزه بر اندامم افتاد زيرا حضرت ضمير مرا خوانده و از نيت من خبردار بود. برمتوكل داخل شديم ، خواسته هاى خود را برآوردم و بعد راهى اصفهان شدم ، از آن پسخداوند گشايشى در زندگيم به وجود آورد و اموالى به من رسيد كه خواب آن را هم نمىديدم و الا ن تنها در خانه ام يك ميليون درهم دارم و اين غير از اموالى است كه خارج از خانهدارم . صاحب ده فرزند نيز شده ام و سنّم از هفتادسال گذشته است و تمامى اينها از بركت دعاى امام - عليه السلام - است )).(68)
3 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت بشرح زير است :
((على بن جعفر از وكيلان امام هادى بود، او نزدمتوكل سعايت كردند لذا دستور داد تا او را حبس كنند، على مدت ها درسياهچال هاى زندان بسر برد و كارد به استخوانش رسيد، با يكى از كارگزارانحكومتى صحبت كرد و گفت : اگر بتوانى وسيله آزادى مرا فراهم آورى سه هزار دينار بهتو خواهم داد. كارگزار، خود را به عبيداللّه كه از مقرّبانمتوكل بود رساند و از او خواست درباره على بن جعفر وساطت كند، عبيداللّه پذيرفت و ازمتوكل درخواست كرد على بن جعفر را آزاد كند،متوكل از اين درخواست برآشفت و گفت :
((اگر درباره ات شك داشتم مى گفتم رافضى هستى ، اين مردوكيل ابوالحسن هادى است و من عزم قتل او را دارم ...)).
عبيداللّه از پيشنهاد خود پشيمان گشت و به كارگزار ماجرا را گفت ، آن مرد نيز على بنجعفر را از شكست وساطت و تصميم متوكل بر قتل وى با خبر ساخت . على بن جعفر در نهايتدرماندگى نامه اى به امام نوشت و در آن گوشزد كرد كه : ((آقاى من خدا را، خدا را بهدادم برسيد كه مى ترسم از حق روى گردان شوم . امام در پاى نامه اش چنين نوشت :حال كه مشكلت به اين حد رسيده است براى تو دعا خواهم كرد و از خدا خواهم خواست گرهكارت باز شود، بلافاصله متوكل دچار تب شديدى شد و بيمارى او بهشكل حادى درآمد و او دستور داد تمام زندانيان بخصوص على بن جعفر را آزاد كنند و بهعبيداللّه گفت : چرا نام على را بر من عرضه نكردى ؟ وى پاسخ داد: ديگر هرگز نام اورا نخواهم برد، متوكل دستور داد على را آزاد كنند و از او حلاليت طلبيد. على نيز راه مكه راپيش گرفت و در آن ديار به دستور امام مقيم گشت )).(69)
4 - يكى ديگر از دعاهاى اجابت شده حضرت بهنقل مورّخين چنين است :
احمد بن الخصيب از دشمنان كينه توز امام - عليه السلام - بود و مى خواست به ناحق و بازور منزل حضرت را تصاحب كند، امام از اين حركت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت : ((ازخدا مى خواهم تا تو را از صفحه روزگار محو كند...)).
اندك زمانى نگذشت كه دست انتقام خدايى او را گرفت و هلاك ساخت .(70)
اينها نمونه هاى كمى بود از دعاهاى به اجابت رسيده حضرت كه به وسيله مورّخيننقل شده است . مطلب مهم آنست كه ((دعا)) به دست انسان و كار او نيست بلكه به دستخداست و اين خداوند است كه دعاى هر كه را از بندگان بخواهد مستجاب مى كند شكّى دراين نيست كه امامان اهل بيت از مقام والايى نزد خداوند برخوردارند زيرا آنان به معنىواقعى كلمه (( مخلصين له الدين )) بوده اند و حقّ پرستش خداوندى را بجا آورده ومفاهيم ((اخلاص ))، ((عبوديت )) و ((ايمان )) را با تمام وجود مجسّم ساخته اند. خداوندنيز پاداش آنان را داده و نه تنها ايشان را مستجاب الدعوه قرار داده است بلكه مشاهد ومراقد آنان را نيز بركت داده كه در آن جايگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت مى كند.
علوم و معارف حضرت
خداوند متعال حضرت امام هادى را سيراب از علم لدنّى فرمود و حضرت را بى هيچ كوششو تلاش ، مركز حقايق و اسرار خويش قرار داد. علم و دانش حضرت زبانزد خاص و عامبود و كسى را ياراى عرض اندام در برابر معارف گسترده حضرت نبود، دانش امام درزمينه اى خاص منحصر نمى گشت بلكه شامل تمام شاخه هاى معرفت بشرى اعم از حديث ،فقه ، فلسفه و كلام بود، مرجعيّت و سنديّت امام موردقبول تمام علماى عصر بود و آنان در مسائل پيچيده و غامض شرعى به ايشان رجوع مىكردند و راءى صائب او را نصب العين قرار مى دادند.
عجيب آنكه متوكل عباسى سرسخت ترين دشمن امام و اجدادش نيز از اين امر مستثنا نبود وهنگام اختلاف آراء، نظر امام را پرسيده و آن را بر ديگر آرا مقدم مى داشت كه ما مورد آن رادر بحث هاى آينده بيان خواهيم كرد.
بهر حال ما در اين بخش به گوشه اى از معارف و حكم حضرت كه در زمينه هاىگوناگون روايت شده و شامل مسائل مختلف اجتماعى و تربيتى مى گردد اشاره مى كنيم :
حديث
احاديث منقول از پيامبر اكرم و امامان اهل بيت تنها در زمينه احكام شرعى و دينى نيست بلكهشامل تمامى جنبه هاى فكرى و اجتماعى مى گردد و به وجود آورنده بنيادهاى اخلاق ومعاشرت و برنامه هاى زندگى است . امام هادى روايات متعددى را از پيامبر اكرم و اجدادگرامى خود نقل كرده است و ميراث عظيم فكرى آنان را براى ما به يادگار گذاشته استكه اختصارا برخى را مرور مى كنيم :
احاديث پيامبر اكرم (ص ) به روايت امام هادى (ع )
امام هادى احاديثى چند را به نقل از اجداد خود از پيامبر روايت مى كند از جمله اين احاديثعبارتند از:
1 - مسعودى مى گويد: محمّد بن فرج در محله معروف به ((سراى غسان )) واقع در شهرگرگان برايم نقل كرد: ابودعامه به من گفت : به عيادت امام هادى - كه بيمار بود و براثر بيمارى در آن سال وفات كرد - رفتم ، همينكه خواستم از حضور حضرت مرخص شومايشان فرمودند: اى ابودعامه حقّت بر ما واجب گشت . دوست دارى برايت حديثى بگويم كهخشنود شوى ؟
گفتم : يابن رسول اللّه چقدر به احاديث شما نياز دارم !
حضرت فرمود: پدرم محمّد بن على از پدرش على بن موسى از پدرش موسى بن جعفر ازپدرش جعفر بن محمّد صادق از پدرش محمّد باقر از پدرش امام سجاد از پدرشسيدالشهدا از پدر بزرگوارش اميرالمؤ منين برايمنقل كرد كه فرمود: پيامبر اكرم به من گفت : يا على بنويس .
گفتم : يابن رسول اللّه چه بنويسم ؟
فرمود: بنويس : (( ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) ((ايمان )) آنست كه بادل آدمى عجين گردد و كردار و اعمال ، مصدق آن باشد. امّا ((اسلام )) آنست كه بر زبانجارى مى شود و شرعيّت ازدواج حاصل مى گردد...)).
ابودعامه مى گويد: گفتم : يابن رسول اللّه به خدا نمى دانم كداميك بهتر است : متنحديث يا سند آن ؟
امام هادى فرمود: اين (حديث را) صحيفه اى است به املاى پيامبر و خط على بن ابى طالبكه نسل به نسل از پدرانمان به ميراث برده ايم ...(71)
اين حديث شريف به تفاوت ميان ((ايمان )) و ((اسلام )) پرداخته است و فرق آنها راچنين بيان مى كند: ((ايمان )) آن حالت نفسانى است كه ضمير و قلب انسان را فرا مىگيرد و با موجوديت آدمى مى آميزد و نتيجه طبيعى و بيان آن به وسيلهاعمال صالحى است كه از انسان هاى مؤ من به خداوند سر مى زند و به منصه ظهور مىرسد. امّا ((اسلام )) با اداى شهادتين به زبانحاصل مى گردد و خون ، مال و ناموس گوينده آن محترم مى شود و ديگر آثار وضعىمترتب بر اداى شهادتين بر آن بار مى گردد و حليّت زناشوئى از آثار آن است )).
2 - حسن بن على از امام هادى به نقل از پدران بزرگوارشنقل مى كند كه اميرالمؤ منين فرمود: شنيدم پيامبر اكرم مى گفت :
((در روز حشر منادى فرياد مى زند: يا رسول اللّه ! خداوند پاداش اوليا و پيروان تو واهل بيت بزرگوارت را كه براى خاندانت محنت ها كشيدند و با دشمنانت سر ستيز داشتندبه تو واگذار نموده است هر طور مى خواهى آنان را جزا و پاداش بده و من خواهم گفت :پروردگارا آنان را در بهشت جاى ده و اين همان ((مقام محمودى )) است كه خداوند به منوعده داده است ...)).(72)
اهل بيت - عليهم السلام - پرچم اسلام را با سرافرازى به اهتزاز درآوردند و باستمگران و كجروان به نبرد برخاستند و در تمام حالات مدافع كرامت و حقوق انسانىبودند و هرگز از حقگويى لب فرو نبستند. دشمنان جنايتكار آنان نيز از پاى ننشستند واجساد پاك اين خاندان مطهر را آماج ضربات شمشير و نيزه ساختند و در به شهادترساندن آنان بر يكديگر سبقت جستند. خداوند پاداش اين خاندان و دوستداران آنان را((بهشت )) قرار داد تا در آن هر گونه بخواهند تصرف كنند. اميد آنكه خداىمتعال ما را نيز از زمره محبّان خاندان نبوت قرار دهد.
3 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از اجداد و پدران گرامى خويشنقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:
((خداوند را به سبب نعمت هايى كه به شما ارزانى داشته است دوست بداريد، مرا نيزبخاطر دوستى خداوند دوست بداريد و اهل بيت مرا هم دوست داشته باشيد...)).(73)
پيامبر بزرگوار دستور مى دهد خداوند را دوست بداريم زيرا او سرچشمه هر نيكى وبخشش است و هستى انسان از اوست همچنانكه دستور مى دهد تا حضرتش واهل بيت گراميش را دوست داشته باشيم زيرا در حقيقت دوستى آنان دوستى خدا را بهدنبال دارد.
4 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويشنقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:
((روز قيامت من شفاعت چند گروه را به گردن مى گيرم : الف - دوستداران و متمسكان بهاهل بيت من . ب - مدافعان از اهل بيتم در برابر دشمنى ها. ج - هر كسى حوايجاهل بيت مرا برآورده سازد. ه - - هر كس مشكلات آنان را بر طرف كند...)).(74)
پيامبر بزرگ اسلام بر لزوم دوستى اهل بيت عصمت و طهارت تاءكيد مى ورزيد و مهر بهآنان را بر هر مسلمانى واجب مى دانست زيرا پيروى از آنان امت اسلامى را از هر گونهاختلاف ، دوگانگى ، تفرقه و انحراف باز مى دارد. و ضمانتى است براى سلامت دين ودنياى مسلمانان در تمام ادوار تاريخ .
5 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گرامى خويشنقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:
((خداوند متعال مى گويد: ((اى آدميزاد! با من به انصاف رفتار نمى كنى ، من با نعمتهايم به تو محبت مى كنم و تو با ناسپاسى و گنهكارى با من كينه توزى مى كنى ،نيكويى و خير من به سوى تو سرازير است و شرّ و بدى تو به طرف من بالا مى آيد.فرشته اى بزرگوار در هر شب و روز همچناناعمال قبيح تو را ثبت كرده برايم مى آورد، اى آدميزاد! اگر اوصاف خودت را از ديگرىمى شنيدى و نمى دانستى كه اين اوصاف متعلق به كيست بسرعت كينه شخص موصوف رادر دل مى گرفتى ...)).(75)
اين حديث شريف انسان را به نيكوكارى و دورى ازاعمال مبغوض نزد خداوند دعوت مى كند و تفسير آيه شريفه (( ((اليه يصعد الكلمالطيب و العمل الصالح )) )) (76) مى باشد. خداوندمتعال بندگان را طبق اعمالى كه در دنيا انجام داده اند پاداش مى دهد.
6 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گرامى خويشنقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود:
((دخترم ((فاطمه )) ناميده شده است زيرا خداوند تبارك و تعالى او و دوستدارانش را ازجهنم دور كرده است و ميان آنان و دوزخ فاصله انداخته است ...)).(77)
اخبار متواترى از پيامبر اكرم در فضيلت بانوى زنان دو عالم و پاره تنرسول اللّه فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - به دست ما رسيده است ، از جمله اين احاديث ،حديث شريف فوق است كه با صراحت اعلام مى دارد: خداوند فاطمه زهرا و دوستداران او رااز آتش دوزخ بر كنار داشته است .
7 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش از جدّ بزرگوارش امام محمّدباقر، از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده است كه مى گفت :
((در كنار پيامبر اكرم بودم ، على - عليه السلام - نيز در سمت ديگر حضرت قرار داشتكه ديديم عمر بن الخطاب در حالى كه مردى را محكم گرفته بود نزدرسول اللّه آمد، حضرت فرمود: اين مرد چه كرده است ؟ عمر گفت : يارسول اللّه ! اين مرد از شما نقل مى كند كه گفته ايد: هر كس بگويد: (( لا اله الا اللّه ،محمّد رسول اللّه )) وارد بهشت خواهد شد و اين مطلب را اگر مردم بشنوند در انجاماعمال نيك و واجبات كوتاهى خواهند كرد آيا شما چنين گفته ايد؟ پيامبر اكرم (( - صلىاللّه عليه و آله - )) پاسخ داد: آرى ، بشرط اينكه به دوستى و امامت اين شخص معترفو پايبند باشند و به امام على اميرالمؤ منين اشاره كرد)).(78)
شكى در اين نيست كه تمسك به ولايت اميرالمؤ منين و اعتراف به منزلت والا و مرتبه بلندامام موجب رهايى از آتش ‍ دوزخ است و اخبار بدين مطلب تصريح كرده اند.
8 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران گراميشنقل مى كند كه : اميرالمؤ منين از پيامبر اكرم اين حديث رانقل مى كرد:
((يا على هنگامى كه خداوند آدم را آفريد من و تو را از نور خويش خلق كرد و در صلب اوقرار داد. اين نور، نسل به نسل منتقل شد تا آنكه در صلب عبدالمطلب قرار گرفت ، سپسنور من در صلب عبداللّه و نور تو در صلب ابوطالب مستقر گشت ، نبوت جز براى من ووصايت جز براى تو روا نيست و هر كس وصايت تو را منكر گردد نبوت مرا انكار كردهاست و هر كس نبوت مرا منكر شود خداوند او را به رو در آتش دوزخ خواهدافكند...)).(79)
خداوند متعال پيامبر عظيم الشاءن محمّد و جانشين او، على را از يك نور آفريد و آنانپرتوافكن زندگى فكرى و اجتماعى گشتند و زمين را از پليدى هاى بت پرستى وخرافات جاهلى پاك كردند و مردم را از قيود بندگى رهايى بخشيدند. اين دو بزرگواريك نور و يك روح هستند در دو كالبد، و هر كس ولايت و وصايت على را انكار كند در حقيقتنبوت پيامبر اكرم را منكر شده است و در آخرت نصيبى نداشته از زمره زيانكاران خواهدبود.
9 - امام هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويشنقل مى كند كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) به اميرالمؤ منين گفت :
(( ((يا على محبك محبى ، و مبغضك مبغضى ؛ )) (80) اى على دوستدار تو دوستدار مناست و دشمن تو دشمن من است ...)).
اخبار متعددى داريم كه تصريح مى كند: هر كس امام اميرالمؤ منين را دوست داشته باشدپيامبر را دوست داشته است و هر كس بغض امام را دردل داشته باشد به رسول اللّه بغض ورزيده است . عمده اين اخبار از پيامبر اكرم روايتشده است زيرا على در حقيقت با پيامبر از يك نور است و در مدينه علم حضرت محسوب مىگردد و پدر سبطين پيامبر؛ امام حسن و امام حسين و مدافع حضرت در تمام مواقف دشوار وتنگناها بود.
10 - امام على هادى - عليه السلام - به سند خود از پدران خويش از جد خود اميرالمؤ منيننقل مى كند كه حضرت رسول اللّه مى فرمود: ((هر كس كه خشنود مى گردد كه خداوند رادر روز حشر با ايمنى كامل ملاقات كند و از هراس ‍ بزرگ روز واپسين نباشد، بايد تو رايا على و فرزندانت ، حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بن محمّد، موسىبن جعفر، على بن موسى ، محمّد بن على ، على بن محمّد، حسن بن على و مهدى ، خاتم آنان رادوست بدارد.
يا على ! در آخرالزمان قومى پديدار خواهند شد كه تو و فرزندانت را دوست خواهند داشتو شما را بر پدران ، مادران ، خواهران و خويشان خود مقدم خواهند داشت . يا على ! مردمان آنزمان ، اين قوم دوستدار شما را دشمن خواهند داشت در صورتى كه اگر دوستشان داشتهباشند برايشان بهتر خواهد بود بهترين درودهاى خداوند بر اين قوم باد، اينان روزقيامت زير پرچم ((حمد)) خواهند بود و به پاداشاعمال دنيايشان گناهان آنان بخشوده خواهند شد و به درجات بالا خواهندرسيد...)).(81)
اين روايت به روشنى منزلت رفيع دوستداران اميرالمؤ منين را نزد خداوند نشان مى دهد ونتيجه اين دوستى را ايمن در روز هراس بزرگ بيان مى دارد. خداوند در آن روز مواليانائمه را به بهترين وجه پاداش نيك مى دهد و به درجه اولياى خود مى رساند.
اين روايت همچنين به صراحت امامت ائمه اثنى عشر را بر امت ، پس از پيامبر بيان مى كند وآنان را مشعلداران هدايت و راهنمايان مردم به سوى نور معرفى مى كند.
11 - امام هادى - عليه السلام - مى فرمايد: پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله -)) گفت :
((مردم دو گروهند: مردى كه راحت كرد و مردى كه راحت شد؛ امّا آنكه راحت شد ((مؤ من ))است كه از رنج دنيا راحت گشت و به سوى رحمت خدا و پاداش كريمانه اش پرواز كرد. وامّا آنكه راحت كرد ((فاجر و بدكار)) است كه با مرگ خود، مردم ، درختان و چهار پايانرا از شرّ خود راحت كرد و به سوى كردار خود و نتايج آن از اين جهان رفت ...)).(82)
اين حديث به ستايش از مؤ من و منزلت وى پرداخته است هنگامى كه مؤ من از دنيا به سراىباقى مى شتابد از رنج ، اندوه و سختى آن راحت مى شود و در پيشگاه خدايى كريم قرارمى گيرد كه پاداش او را دو برابر مى دهد و بر حسنات و درجات وى مى افزايد. اينحديث همچنين فاجر را تحقير كرده و مى گويد مرگ او آسايش مردم را از شرّ و دراز دستىها در پى خواهد داشت حتّى مرگ فاجر را موجب راحتّى درخت و چهارپايان مى داند زيرا اوسرچشمه شرّ است براى آنان . و پس از مرگ ، بدكار بايد مكافات عملكرد دنياى خود راببيند.
اين احاديث بعضى از رواياتى بود كه امام هادى از جد گرامى خويشرسول اكرم نقل كرده است كه بخش عمده آن مربوط به فضيلت اين خاندان معصوم و منزّهاز هر گونه رجس و پليدى مى باشد.
رواياتى كه امام هادى از اميرالمؤ منين (ع ) نقل كرده است
حضرت هادى مجموعه اى از كلمات قصار و حكمت آميز و مواعظ اخلاقى و آداب معاشرت را ازحد خويش ‍ پيشاهنگ و حكمت و عدالت در زمين ؛ اميرالمؤ منين روايت كرده است و ما در اينجابرخى از آنها را مى آوريم :
1 - حضرت نقل مى كند كه اميرالمؤ منين فرمود:
(( ((اياكم و المنى فانها من بضايع الفجرة ؛ )) (83) از آرزوهاى بىحاصل بپرهيزيد كه آن سرمايه بدكاران است )).
اسلام با سرافرازى و افتخار به جنگ تمامعوامل انحطاط و عقب ماندگى جامعه از جمله تكيه بر آرزوهاى بىحاصل و خيال پرورى و ترك عمل را كنار زد زيرا يكى ازعوامل كند شدن پيشرفت زندگى همين به خيالات دلبستن است كه بسيارى از مفاسد را بهدنبال دارد.
2 - حضرت هادى نقل مى كند كه حضرت اميرالمؤ منين مى فرمود:
(( ((من اءصبح و الا خرد همه استغنى غير مال و استاءنس بغيراءهل ، و عزّ بغير عشيرة ...)). )) (84)
((هر كه انديشه و سعى خود را مصروف آخرت كند بىمال ، دارا خواهد بود و بدون خانواده اش ، الفت خواهد يافت و بدون نياز به خاندان ،عزيز و محترم خواهد گشت )).
هر كه مطمح نظرش آخرت باشد و براى آن بكوشد با تقوا و پرهيزگارى خود، بهمرز توانگرى حقيقى خواهد رسيد و ديگر نيازى به ثروت مادى نخواهد داشت و احساسانس و همدمى خواهد كرد زيرا دل و جانش به حقمتصل است . همچنانكه نزد مردم عزيز و محترم خواهد شد و اين عزت ناشى از خاندان نبودهبلكه برخاسته از صلاح و تقواى اوست .
3 - حضرت هادى از جد گرامى خويش اميرالمؤ منين چنين روايت مى كند:
(( ((العلم وراثة كريمة ، و الا داب حلل حسان . و الفكرة مرآة صافية ، و الاعتبار منذرناصح ، و كفى بك ادبا لنفسك تركك ما كرهته لغيرك ...)).(85)
((دانش ، ميراثى است گرانقدر و آداب ، زيورهايى است نيكو و انديشه ، آيينه اى استصاف و روشن ، اعتبار و پند گرفتن ، هشدار دهنده اى است صادق ، بهترين درس اخلاق وادب براى تو آنست كه آنچه را از ديگران نمى پسندى خود انجام ندهى ...)).
اين سخنان زرين نمونه هايى از گنجينه گرانبهاى دانش امام است و آدمى را فرا مى خواندتا به زيور علم و ادب آراسته گردد زيرا اين دو صفت بهترين ارمغانى است كه انسان مىتواند در اين جهان به دست آورد و توشه آخرت سازد. امام دقيقترين تعبير را دربارهانديشه بكار برده است و آن را به آيينه اى صاف تشبيه كرده است كه تمام نيكى ها وبدى ها در آن منعكس مى گردد و انسان پاكرفتار تنها انديشه ها و تصورات نيك را در آنمى آفريند و آن را با پليدى ها آلوده نمى كند.
امام اميرالمؤ منين عالى ترين معيار اخلاق عملى را چنين بيان مى كند: هر حركتى را ازديگران نپسنديدى آن را خودت هم انجام نده ، اين دستور در عين سادگى نتايج عملى حيرتانگيزى به دنبال دارد.
4 - امام هادى - عليه السلام - از اميرالمؤ منين چنيننقل مى كند:
(( ((من دخله العجب هلك ...؛ )) (86) خودپسندى مايه هلاكت آدمى است ...)).
خودپسندى ، انسان را به وادى هلاكت مى كشاند و زيان هاى ويرانگرى از جمله تجاوز بهحقوق ديگران ، چشم پوشى از زشتى هاى خود و بى توجهى به ارزش هاى انسانى را دربر دارد.
5 - حضرت امام هادى مى فرمود اميرالمؤ منين مى گويد:
(( ((من اءيقن بالخلف جاد بالعطية ؛ )) (87) هر كس كه به عوض و نتيجه ، يقينداشته باشد از بخشش و عطا كمترين دريغى نخواهد داشت )).
چقدر اين بيان زيباست ! و چه خوب رابطه بخشش و نتيجه آن را بيان مى كند. آرى هر كهدر راه خدا انفاق كند و يقين داشته باشد خداوند پاداش آن را در دنيا يا آخرت خواهد دادطبيعى است كه با طبيب خاطر و به فراوانى به بخشش و عطا مى پردازد.
6 - امام هادى - عليه السلام - نقل مى كند كه : ((مردى يهودى نزد اميرالمؤ منين - عليهالسلام - آمد و از حضرت پرسيد: آن چيست كه خدا ندارد؟ و آن چيست كه نزد خداوند موجودنيست ؟ و آنچه را خدا نمى داند چيست ؟!
حضرت امير - عليه السلام - پاسخ داد: امّا آنچه را كه خدا نمى داند ((فرزند)) استچون خداوند براى خود فرزندى نمى شناسد و اين تكذيب ادعاى شماست كه مى گوييد:عزيز فرزند خداست ! و امّا آنچه نزد خداوند وجود ندارد ((ستم )) است زيرا خداوند بهبندگان ، ظلم و ستم روا نمى دارد و امّا آنچه خدا ندارد ((شريك )) است كه ساحتربوبى از آن منزّه است .
يهودى از پاسخ حضرت مبهوت شد و شهادتين را بر زبان آورده مسلمان گشت سپس امام رامخاطب ساخته گفت : شهادت مى دهم كه تو حق هستى و ازاهل حق و سخن به حق گفتى ...)).(88)
اميرالمؤ منين باب مدينه علم پيامبر بود و همانطور كه خود گفته بود اگر برايشكرسى قضاوتى نصب مى گشت بر آن با يهود طبق تورات ، با مسيحيان طبقانجيل و با اهل زبور طبق داورى مى فرمود و فتوا مى داد و قطعا اگر خلافت پس از وفاتپيامبر به حضرت واگذار مى شد تمام اهل كتاب به اسلام مى گرويدند و ديگر كسىبر دين سابق باقى نمى ماند.
7 - امام هادى - عليه السلام - از پدران خود نقل مى كند كه : پيرمردى ازاهل عراق هنگام عزيمت امام اميرالمؤ منين براى جنگ صفين از ايشان پرسيد:
((به ما بگو آيا حركت ما به سوى اهل شام طبق قضا و قدر الهى است ؟
اميرالمؤ منين پاسخ داد: آرى اى پير به خدا قسم بر بلندى تپه اى نمى رويد و بردشتى فرود نمى آييد جز آنكه طبق قضا و قدر الهى است .
آن مرد معترضانه گفت : ((يا اميرالمؤ منين ! بنابراين رنج و تلاش من بيهوده است ...)).
حضرت كه ديد شنونده مفهوم حقيقى قضا و قدر را درك نكرده است پاسخ داد: تند نرو!شايد تو گمان كرده اى اين قضايى حتمى و قدرى است لايتغير در صورتى كه اگرچنين باشد پاداش و مكافات بى فايده خواهد بود و امر و نهى يكسان بشمار خواهد آمد ومعناى وعده و وعيد از بين خواهد رفت و نه مى توان نيكوكار را ستود و نه بدكار را ملامت وسرزنش كرد. حتّى سرزنش نيكوكار منطقى تر از بدكار خواهد بود و بهتر خواهد بود كهبدكار را به جاى ملامت ستود، اين اعتقاد بت پرستان ، دشمنان خدا، قدريه و مجوس اين امتاست .
اى مرد! خداوند تكليف به اختيار كرده است و نهى او هشدار است در برابرعمل كم پاداش زياد مى دهد، عصيان بندگان ، با قدرت خداوند منافات ندارد و هيچ كس خدارا به اجبار نپرستيده است . حضرت جل و علا زمين و آسمان ها را بهباطل نيافريده است و اين گمان كفار است پس واى بر ايشان از آتش دوزخ ...
پاسخ حضرت آن مرد را به وجد آورد و شادى عميق خود را طى ابياتى چنين بيان كرد:

(( انت الامام الذى نرجو بطاعته
يوم النجاة من الرحمن غفرانا... ))
((تو امامى هستى كه با اطاعتش از خداوند در روز قيامت انتظار بخشش و آمرزش داريم )).
((ابهامات و غوامض دين ما را آشكار كردى خداوند به تو جزاى نيك عطا فرمايد)).
((هيچ عذرى ندارى كه كار زشت را فاسقانه و براى معصيت كارى انجام دهى و بعدبگويى خداوند مرا مجبور به انجام معاصى ساخته است كه اين پيروى از شيطان است )).
((خداوند نه زشتى و عصيان را براى بندگان خواسته است و نه انجام آنها را مى پسنددو قتل اولياى خويش را به ناحق و ستمگرانه هرگز امضا نكرده است )).
((چگونه خداوند چنين معاصى را دوست مى دارد در حالى كه حكمت وى مغاير آنست و خود باصراحت اعلام كرده است )).(89)
ما در بحث هاى آينده به تفصيل مساءله قضا و قدر را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
8 - حضرت هادى - عليه السلام - از اميرالمؤ منيننقل مى كند كه مى فرمود:
(( ((كم من غافل ينسج ثوبا ليلبسه ، و انما هو كفنه ، و يبنى بيتا ليسكنه ، و انما هوموضع قبره ...)). )) (90)
((چه بسيارند غافلانى كه پيراهنى مى بافند تا آنرا بپوشند ليكن كفن آنها خواهد بودو يا خانه اى مى سازند تا در آن زندگى كنند، امّا آرامگاه ابدى آنان همين خانه خواهدبود...)).
اين حديث شريف آدمى را به هوشيارى و بيدارى فرا خوانده از دنياپرستى و پيروىهواهاى نفسانى برحذر مى دارد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation