بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

حدود
از جمله احكامى كه حضرت به بيان آنها پرداختمسائل مربوط به ((حدود)) است كه در زير، بخشى از آنها رانقل مى كنيم :
1 - حسن بن على بن شعبه به سند خود از امام على هادى - عليه السلام -نقل مى كند كه ايشان فرمود: ((مردى كه به لواط اعتراف مى كند و بر او بيّنه اى اقامهنشده است بلكه به اختيار خود اقرار كرده است امام منصوب از طرف خداوند همانطور كه حقدارد او را مجازات كند مى تواند او را ببخشد و ايمنى دهد، آيا نشنيده ايد سخن خداى را كهمى فرمايد:
(( ((هذا عطاؤ نا فامنن اءو امسك بغير حساب ؛ )) (144) اين عطاى ماست هر آنچه مىخواهى ببخش يا نگهدار...)).
اين روايت ، آشكارا دلالت مى كند بر اينكه امام منصوب از طرف خداوند در مورد كسى كهبه لواط اعتراف كرده است مى تواند حكم خدا را جارى كند يا آنكه او را ببخشد. البته اينحالت اختصاص به آنجا دارد كه شخصى ، خود اعتراف كند و اگرعمل شنيع او به وسيله بيّنه به ثبوت برسد امام تنها مى تواند حكم خدا را جارى كند وديگر نمى تواند او را عفو كند.
3 - جعفر بن رزق اللّه نقل مى كند كه : مردى مسيحى را كه با زنى مسلمان زنا كرده بودنزد متوكل آوردند همينكه خواستند او را حد بزنند مسلمان گشت و يحيى بن اكثم گفت : ايماناو اثر شرك و گناه قبلى را پاك كرد و نبايد او را حد زد. ديگرى گفت : او را بايد سهحد زد. و هر يك فتوايى داد. متوكل دستور داد از امام هادى - عليه السلام - استفتاء كنند.
حضرت در جواب استفتاء فرمود: (( ((يضرب حتّى يموت ؛ )) او را بايد آنقدربزنند تا بميرد)).
يحيى و ديگر فقها با اين فتوا مخالفت كردند! و ازمتوكل خواستند نامه اى به امام نوشته و از او بخواهد مدرك اين فتوا را بيان كند.متوكل طى نامه اى خواستار مدرك فتواى حضرت شد. امام در پاسخ پس از (( بسم اللّهالرحمن الرحيم ، )) تنها اين آيه را نوشت :
(( ((فلما راءوا باءسنا قالوا آمنا باللّه وحده ، و كفرنا بما كنا به مشركين ، فلم يكينفعهم ايمانهم لما راءوا باءسنا سنة اللّه التى قد خلت فى عباده و خسر هنالكالكافرون . )) (145)
((هنگامى كه عذاب ما را ديدند گفتند به خداى يكتا ايمان آورديم و به معتقدات مشركانهقبلى كافر شديم ليكن ايمان پس از مشاهده عذاب ، به حالشان سودى نداشت اين سنتپايدار الهى در ميان بندگانش است و حق ناگرايان و مبطلان در چنين مواقعى دچار زيانابدى مى شوند)).
متوكل نيز دستور داد آن مرد را آنقدر بزنند تا بميرد.(146)
امام در فتواى خود به كتاب خدا كه باطل را هرگز بدان راهى نيست استناد كرد ومتوكل و ساير فقها را از دامنه علم و فضيلت خود دچار حيرت ساخت .
كفر غلات
شيعه اماميه اجماعا ((غلات )) را ((كافر)) و ((نجس )) مى دانند و تمام احكام مترتب بركفر از جمله جواز قتل را درباره آنان جارى مى كنند. از امام هادى - عليه السلام - روايت شدهاست كه به يكى از ياران خود فرمود:
(( ((و ان وجدت من احد منهم خلوة فاشدح راءسه بالصخرة ؛ )) (147) اگر كسىاز غلات را در خلوت گير آوردى سرش را به سنگ بكوب )).
ما در بحث هاى آينده به تفصيل از آنان سخن خواهيم راند.
در اينجا سخن از فقاهت امام - عليه السلام - را به پايان مى بريم و به جنبه هاى ديگرشخصيت ايشان مى پردازيم . ما نمونه هاى اندكى را از فقه حضرتنقل كرديم و همين مقدار اندك ، گوياى عظمت و قدرت بى نظير ايشان در احكام شريعتاسلامى بود تا آنجا كه دوست و دشمن نظرات و فتاواى فقهى ايشان را متّبع مى دانست وايشان عالى ترين مرجع عصر خود بشمار مى رفتند.
بحث هاى كلامى
شبهه و تشكيك درباره اصول و معتقدات اسلامى از زمان حكومت امويان و به تشويق آنان درميان مسلمانان راه يافت ، بنى اميه در راستاى سياست هاى ضد دينى و نژادى ، زمينه رابراى انتشار و گسترش انديشه هاى گمراه كننده فراهم كردند و بذرتزلزل عقيده را در ميان دل ها پراكندند اين سياست تا زمان بنى عباس ادامه يافت و امواجشك ، بى دينى ، زندقه ، دهريه ، مانويه و ديگر افكار سست و سخيف همچنان درحال گسترش بود و شيوعى عام يافته بود.
علماى مسلمين و در راءس آنان ائمه - عليهم السلام - به مقابله با اين موج بنيان كنبرخاستند و نادرستى ادعاهاى ملحدين و شكاكان را با دلايلى قاطع و محكم نشان دادند،ثمره اين جهاد علمى ائمه و پيروان عالم و عامل آنان ، تدوين كتابهايى بود تحت عنوانكلى ((احتجاج )).
احتجاج ها بر محور احاديث و مناظراتى دور مى زد كه از امامان شيعه در دفع شبهاتمخالفين به وسيله علما روايت شده بود (و نظم و نسق خاصى راتشكيل مى داد) اين كتاب ها به بهترين وجه مجاهدات ائمه را در دفاع از عقيده اسلامى ونبرد با كفر و الحاد نشان مى دهد و ما در اينجا برخى از سخنان امام هادى را كه جنبه هاىكلامى خاصى را مطمح نظر قرار داده است نقل مى كنيم .
ديدن خدا محال است
احمد بن اسحاق نامه اى به امام هادى - عليه السلام - نوشت و در آن از اختلاف مردم دربارهرؤ يت خداوند سؤ ال كرد، حضرت پاسخ داد:
((رؤ يت هنگامى امكان پذير است كه ميان بيننده و ديده شده هوايى باشد تاحامل ديد گردد و ديدن صورت گيرد و اگر هوايى نباشد و نورى ميان بيننده و هدف ديدقرار نگيرد ديدن امكان پذير نخواهد بود. علاوه بر آن بيننده و ديده شده هر دو بايد درجايى متحيّز باشند تا ديدن صورت گيرد و از اين جهت هر دو محدود و همانند خواهند بود واين اعتقاد منجر به ((تشبيه )) خداوند به ماديات مى گردد زيرا اسباب با مسببات خودارتباطى جداى ناپذير دارند)).(148)
امام بزرگوار با شيوه اى علمى محال بودن رؤ يت خدا را ثابت مى كند. دستگاه بينايىبا حصول دو شرط امكان ديدن را خواهد داشت :
1 - هوا 2 - روشنايى ، و اگر اين دو در بين نباشد ديدن صورت نخواهد گرفت و اين دوپديده نيز توان ديدن خدا را ندارند زيرا خود، محدودند و بر نامحدود فايق نمى شوند،اين دو نيرو را نرسد كه بر آفريننده جهانهاى شگفت كه زمين ما يكى از نمونه هاى سادهآنست اشراف يابد.
دستگاه بينايى وقتى قادر به ديدن مى گردد كه مساواتى ميان بيننده و هدف ديد وجودداشته باشد و هر دو يك رتبه از عوالم امكانيه باشند وگرنه ديدنمحال خواهد بود. موسى نيز با شگفتى تمام از عمق جان درخواست مشاهدهجمال الهى را مى كند:
((موسى گفت : پروردگارا خود را به من بنما تا به تو بنگرم ، خداوند پاسخ داد:هرگز مرا نخواهى ديد ليكن به كوه بنگر اگر (تاب تجلّى خدا را آورد) بر جا ماند، درآن صورت مرا خواهى ديد. پس هنگامى كه خداى موسى بر كوه جلوه اى كرد كه آن را باخاك برابر نمود و او از حيرت بيهوش شد. هنگامى كه موسى خود را بازيافت گفت :پروردگارا! تو (از صفات امكانى ) منزّهى و من به درگاهت توبه مى كنم و جزء اولينمؤ منان به تو خواهم بود)).(149)
حضرت موسى سيراب از كلمات الهى ، خداوند را با تمام وجود حسّ مى كند و به افتخارمخاطب حضرت حق واقع شدن رسيده است لذا خود را و محدوديت وجودى خويش را برابر ذاتسرمدى فراموش مى كند و حديث آرزومندى را مى گويد و خواستار از پرده برون آمدن حقمى گردد و خواسته اى را مطرح مى كند كه نه بشر قبلا آن را پيش كشيده بود و نه امكانبرآورده شدن را دارد: (( ((رب ارنى انظر اليك )). )) (150)
ليكن اين درخواست نشدنى است و موسى نمى تواند تاب آن را داشته باشد. پاسخكوتاه ، صريح ، گويا و ترديدناپذير است : (( ((لن ترانى )). )) (151)
سپس حضرت حق براى اطمينان دل مخاطب و بر ساخته خود و مفتون بزرگ تاريخ : ((((و لقد فتناك فتونا))، )) علت آن را بيان مى كند: ((به كوه بنگر اگر بجاىخويش استوار ماند مرا خواهى ديد)) كوه نيرومند و پا در زمين دارد. تاءثرات و احساساتانسانى را از خود دور ساخته و مظهر قدرت براى انسان بوده است و همگان آن راسمبل ايستادگى در برابر طوفان ها و ديگر حوادث طبيعى مى دانند امّا همين كوه قوىتاب يك تجلى را نمى آورد.
(( ((فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا؛ )) (152) پس آنگاه كه نور تجلى خدا بركوه تابش كرد كوه را مندك و متلاشى ساخت )).
و همچون توده برفى در برابر آفتاب تموز رنگ مى بازد و با زمين يكى مى گردد.
واقعيت آنچنان روشن است كه جاى انديشيدن ندارد، موسى به زمين مى افتد خود را باز مىيابد، نمونه اى از عظمت جلال دوست را به عيان مى بيند و لب مى گشايد: ((((سبحانك تبت اليك و اءنا اول المؤ منين )) )) پروردگارا از انديشه و گمان خودتوبه كردم و اولين كسى هستم كه ديده نشدن تو را با ذرات هستيم ديدم .(153)
و اينك توجه كنيد به سخنان امام هادى - عليه السلام - و كلماتى كه با آنها معبود رامخاطب ساخته است و به خوبى عمق معرفت ايشان را نسبت به ساحت ربوبى نشان مى دهد:
((پروردگارا! گمان هاى متوهمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان به دامنهاوصافت نيز نمى رسد، زيان توصيفگران از كار افتاد و نادرستى ادعاهاى مبطلان عيانگشت ؛ زيرا فرّ و شكوهت بالاتر از آنست كه خرد انسانى را تصور آن باشد. تو درلامكان غير متناهى هستى و هيچ چشمى تو را نمى تواند بنگرد و هيچ عبارتى را توانتوصيف تو نيست ، چقدر دور است انديشه هاى انسان از درك مقام والايت ، اى يگانه اى سرمنشاء هستى تو در لباس عزت و كبريايى خود فراتر از هر نيرويى هستى و با جبروتخود بالاتر از تيررس هر انديشمند تيزيابى قرار دارى ...)).(154)

لا مكانى كه در آن نور خداست
ماضى و مستقبل و حالش كجاست
انديشه انسانى ، ناتوانى خود را از درك حقيقت ذات باريتعالى طى قرون بيشمار نشانداده است ولى چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند و گمان هاىباطل يافتند. انسان قبل از آنكه به وصف خدا بنشيند ناتوانى ذاتى خود را بايد دريابدو بداند: هر كس حكايتى به تصوّر چرا كند:
پشه كى داند كه اين باغ ازكى است
در بهاران زاد و مرگش در دى است
ابن ابى الحديد معتزلى ضعف و قصور انديشه بشرى را در ابيات زير به خوبىتصوير كرده است :
(( فيك يا اعجوبة الكون غدا الفكر عليلا
انت حيرت ذوى اللب و بليت العقولا
كلما اقدم فكرى فيك شبرا فرميلا
ناكصا يخبط فى عمياء لا يهدى السبيلا )) (155)
((اى شگفتى هستى ، انديشه از راه يافتن به كنهت درمانده شد، تو خردمندان را متحيركردى و خرد را فرسوده كردى )).
((هر وقت انديشه ام سر سوزنى به تو نزديك شد فرسنگى گريخت و تاريكى و هزارتوى اوهام اسير گشت و راهى به روشنى حقيقت نيافت )).
خداوند جسم نيست
(( واجب الوجود )) به جسم بودن متصف نمى گردد زيرا تجسّم از صفات (( ممكنالوجود )) است كه وجود و عدمش نيازمند علت است و لازمه جسم بودن ، مخلوق بودن است .امام هادى در موارد متعددى اين مساءله را طرح كرده و قائلين به تجسّم و جسمانى بودنخداوند را محكوم نموده است . در اينجا پاره اى از آنها رانقل مى كنيم :
1 - صقر بن ابى دلف مى گويد: از امام على هادى - عليه السلام - درباره توحيدپرسش كردم و به ايشان گفتم : من نيز عقيده هشام بن حكم را در اين باب دارم (هشامقبل از هدايت شدن و درك حقيقت ، خداوند را در جسم مى دانست ).
امام از اين سخن خشمگين شد و فرمود: ((چرا به سخن هشام دلبسته ايد هر كه خداوندمتعال را جسم بداند، از ما نيست و ما در دنيا و آخرت از او بيزار هستيم . اى ابن ابى دلف !جسم مخلوق است و خداوند خالق و جسم بخشنده آن مى باشد...)).(156)
لازمه اعتقاد به جسميّت ، مخلوق و حادث دانستن آنست و اينكه نيازمند علت وجود دهنده اى استتا او را به عرصه ظهور رساند. منزه است خداى سبحان از شبهه امكان و احتجاج به وجوددهنده .
2 - حمزة بن محمّد نقل مى كند كه : نامه اى به حضرت امام هادى - عليه السلام - نوشتم ودر آن پرسيدم : خداوند جسم است يا صورت ؟
حضرت پاسخ داد: (( ((سبحان من ليس كمثله شى ء لا جسم و لا صورة )). ))(157)
((منزه است آنكه هيچ مثل و مانندى ندارد و نه جسم است و نه صورت )).
3 - ابراهيم بن محمّد همدانى مى گويد: به ايشان - حضرت هادى عليه السلام - نامه اىنوشتم و در آن خاطر نشان كردم كه در ميان ما عده اى از شيعيان و دوستداران شما دربارهتوحيد اختلاف پيدا كرده اند؛ گروهى خداوند را جسم و گروه ديگرى صورت مى دانند.
حضرت در پاسخ به خط خود نامه اى بدين مضمون نوشت : (( ((سبحان من لا يحد، و لايوصف ليس كمثله شى ء، و هو السميع العليم ...)). )) (158)
((منزّه است خدايى كه حدّ و وصف نمى پذيرد و او را مانند يافت نشود و اوست شنواىدانا...)).
((حدود)) لازمه موجودات امكانى است و سعه وجودى آنها را معين مى كند لذا ذات لايتناهىخدا از هر حد و تعينى منزّه است . همچنين اوصافى كه دوگانگى وصف و موصوف را بهدنبال داشته باشد به خدا اطلاق نتوان كرد زيرا حضرت باريتعالى (( واحد من جميعالجهات )) است و وحدت حقّه مختص ذات احديت است و اين دقيقه را حكماى شيعه بخصوصمعتقدين به اصالت وجود به خوبى مبرهن ساخته اند:
(( الحق ماهيته انيته
اذا مقتضى العروض معلوليته ))
خدا را نمى توان وصف كرد
امام هادى - عليه السلام - طى حديثى براى فتح بن يزيد جرجانى روشن ساخت كه باهيچ صفتى نتوان به ذات و حقيقت پروردگار پى برد ومحال است اوصاف ما محيط بر حقيقت حق گردد. در بخشى از اين حديث چنين آمده است :
((خداوند را جز آن گونه كه خود را توصيف نموده است نتوان وصف كرد. چگونه مىتوان آفريننده اى را كه حواس و اوهام از دستيابى به گوشه اى از كبرياى او ناتوان ودرمانده شده است وصف نمود نه چشم ها او را دريابد و نه تعاريف بر او منطبق گردد،بسى والاتر است از توصيف وصف كنندگان ، در عين نزديكى دور است و دورى حق عيننزديكى است ، دورى و نزديكى درباره خدا مفهوم خود را از دست مى دهد و خداوند در اوجدورى نزديك است و در حالى كه نزديك مى باشد دور است ، او ((كيفيت )) را آفريد لذابدو گفته نمى شود ((چگونه )) است و مكان را به وجود آورد پس نبايد گفت خدا((كجاست )) زيرا حضرت باريتعالى را مكان و كيفيت نباشد و اين دو از مختصات ممكناتاست . اوست خداى واحد يگانه ، بى نياز، نه زاده است و نه مى زايد و همتايى ندارد،جلال خداوندى معزّز باد.
اى فتح ! همانطور كه با صفات معمولى و الفاظ نارسا نمى توان به كنه ذات خدارسيد، ذات پاك محمّد مصطفى را كه خداوند نامش را در كنار نام خود ذكر كرده است و او راشريك در بخشش خود معرفى كرده است و طاعتش را بر مسلمان فرض نموده است نيز نمىتوان به دقت وصف نمود زيرا خداوند درباره برگزيده ورسول خود مى فرمايد:
(( ((و ما نقموا الا ان اءغناهم اللّه و رسوله من فضله )). )) (159)
((منافقان به كينه توزى برنخاستند مگر به سبب آنكه خدا ورسول ، آنان را از بخشش و فضل خويش بى نياز ساخته بودند)).
و كيفر مخالفت با دستور پيامبر را عذاب دوزخ و لباس هاى قيراندود قرار مى دهد زيرامى فرمايد: (كافران مى گويند) ((اى كاش ! خدا را اطاعت مى كرديم و اى كاش !رسول را اطاعت مى نموديم )).(160)
اى فتح ! اگر نيك بنگرى ذات ائمه را نيز نمى توان به درستى وصف كرد زيرا خداونداطاعت از آنان را مانند اطاعت از پيامبر قرار داده و فرموده است :
(( ((اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ؛ )) (161) از خداوند اطاعتكنيد و از پيامبر و اولى الامر پيروى نماييد)).
و باز فرموده است : (( ((و لو ردوه الى الرسول و اولى الا مر منهم )) (162) واگر آنان كار خود را به پيامبر و اولى الامر ارجاع مى دادند...)).
و همچنين فرموده است : (( ((ان اللّه ياءمركم اءن تؤ دوا الا مانات الى اءهلها؛ ))(163) خداوند به شما فرمان مى دهد تا امانات را به اهلش باز پس دهيد)).
و فرمود: (( ((فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون ؛ )) (164) اگر نمى دانيد ازاهل ذكر بپرسيد)). و بدين گونه خداوند عظمتاهل بيت را نشان داده است .
اى فتح ! خوب توجه كن نه تنها خداوند، پيامبر اكرم و فرزندان فاطمه زهرا را نمىتوان (( كما هو حقه )) وصف كرد شيعه حقيقى ما نيز فراتر از وصف مىباشد...)).(165)
اين حديث شريف به روشنى بيان مى كند كه اوصافى را كه بتواند به ذات حق راه يابدمحال است بتوان يافت و حضرت احديت را تنها با همان اوصافى مى توان خواند كه خودرا بدانها معرفى كرده است . ما نه تنها ذات حق را ادراك نمى كنيم بلكه ذات مصطفوى وخاندان عصمت و طهارت نيز از ظرفيت انديشه بشرى خارج است ، و آن كس ‍ كه به مقامولائ و دوستى اهل بيت دست يابد، داراى آنچنان صفات برجسته و گرايشهاى عميق ملكوتىخواهد بود كه او را نيز نمى توانيم بطور كامل وصف كنيم .
(( الا ان ثوبا خيط من نسج تسعه
و عشرين حرفا معاليه قاصر ))
حقيقت توحيد
از امام على هادى - عليه السلام - درباره حقيقت سؤال شد و ايشان پاسخ داد:
((خداوند هميشه يگانه بود و هيچ چيز با او نبود سپس مخلوقاتى بى سابقه و بديعآفريد و براى خود نامهايى اختيار كرد و نامها و حروف همچنان با حضرت حق قديم هستند.خداوند هميشه بوده است سپس هر چه را اراده كرد به عرصه وجود آورد هرگز قضاىباريتعالى رد نمى گردد و حكمش لايتغير است ...)).(166)
اين حديث به برخى از جنبه هاى توحيد كه هر مسلمانى بايد به آنها ايمان داشته باشداشاره مى كند مسلمانان بايد از اين كلمات درس گرفته خالق هستى و جان بخش را يكىدانسته و بدانند قضاى الهى حتمى و حكم حق تغييرناپذير است .
ابطال جبر و تفويض
شايد يكى از گرانبهاترين ميراث هاى فكرى امام هادى - عليه السلام - نامه اى استزرّين از حضرت به اهل اهواز كه طى آن با دلايل قاطع و محكم انديشه ((جبر)) كه ازامهات اصول اشاعره محسوب مى گشت و توجيهى براى سلب مسؤ وليت از انسان بشمارمى رفت و پندار ((تفويض )) كه مدعاى معتزله بود وافعال و كردار بندگان را خارج از هر حد و مرزى و نيروى فائقى مى دانست رد مى كند ونادرستى اين دو نظريه و پندارهاى واهى آنها را نشان مى دهد.
حضرت در اين نامه پس از ابطال اين افراط و تفريط، بادلايل محكم نظريه مختار يعنى (( ((امر بين الامرين )) )) را كه مبناى اعتقادى ائمهبوده است و شيعيان آن را از پيشوايان خود فرا گرفته اند، تقرير و تثبيت مى نمايد.
اين نامه يكى از پربارترين بررسى ها را در اين زمينه ارائه مى كند و امام در آغاز نامهبه امامت جدّ بزرگ خود اولين مدافع رسالت اسلامى و بزرگترين حامى اين دين وپيكارگر بزرگ در راه تحقق اهداف آن يعنى اميرالمؤ منين - عليه السلام - اشاره مى كند.ما با استمداد از توفيق الهى ، همراه با نقل اين نامه به اختصار مواردى را به عنوانشرح اين نامه شريف متذكر مى شويم :
متن نامه حضرت
(( ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) از على بن محمّد (بهاهل اهواز) سلام عليكم :
سلام ، رحمت و بركات خداوند بر شما و پيروان هدايت باد. نامه شما به دستم رسيد وآنچه را كه نوشته بوديد دريافتم . اختلافات دينى شما و غور در مبحث ((قدر)) و نظرقائلين به ((جبر)) و قائلين به ((تفويض )) را در ميان شما و پراكندگى ، تفرقه ،و دشمنى ها را دانستم . سپس عقيده مرا درباره ((قدر)) خواسته ايد و بيان حق را جوياشده ايد، همه آنچه را كه گفته ايد دريافتم ...)).
فراز بالا به خوبى عمق اختلافات ناشى از اينمسائل و پيامدهاى آن را كه شامل تفرقه ، درگيرى ، خصومت ، دشمنى ، كينه توزى و پشتكردن به دعوت اسلام مبنى بر وحدت كلمه و موالات است ، نشان مى دهد. حضرت ادامه مىدهد:
((بدانيد - خدا شما را مورد رحمت قرار دهد - ما اگر به اخبار و آثار با تمامى كثرت آنهانزد تمام فرقى كه خود را به اسلام منسوب مى دارند و از خداوند مى ترسند نگاه كنيماز دو حالت خارج نخواهد بود: يا حق هستند و لاجرم بايد پيروى كرد و ياباطل هستند كه بايد از آنها اجتناب نمود. همه فرق اسلامى يكصدا قرآن را كلام حق وصادق القول مى دانند و در اين يك نكته هيچ فرقه اى شك به خود راه نمى دهد و اگرهمه فرق با تصديق قرآن و اعتماد به آن مجتمع شوند هدايت خواهند شد و به سرمنزل مقصود خواهند رسيد زيرا پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمودهاست : ((امت من بر ضلات و گمراهى اتفاق نخواهد كرد)) و بدينسانرسول گرامى مى گويد هر چه تمامى امت متفقا بگويند درست است ، البته اين در حالىاست كه گروهى با گروه ديگر به مخالفت برنخيزد.
امّا همين امت با همه اختلافات خود بر اين مطلب پافشارى مى كنند كه : قرآن حق است وبايد به نزول و درستى آن اعتقاد تام داشت . بنابراين اگر قرآن خبر و عقيده اى راتاءييد كرد و درستى مطلبى را صراحتا اعلام داشت و گروهى يا طايفه اى آن خبر ياعقيده را منكر بودند بايد از نظر خود عدول كنند و راءى قرآن را بپذيرند؛ زيراپيشاپيش خودشان قرآن را حق دانسته اند و با امت متفقالقول به تمامى آيات اعتقاد پيدا كرده اند و اگر بر نظر خود اصرار ورزند و سخنقرآن را قبول نكنند لازم مى آيد تا از ملت اسلام خارج شوند...)).
امام در اين بخش از حديث خود ضرورت رجوع به قرآن را - كه گردباطل بر دامن كبريايش ننشيند - هنگام اختلاف و گرايش هاى مسلكى و فرقه اى بيان مىكند؛ هر عقيده اى موافق قرآن باشد حق است و مقبول ، و هر چه با كتاب خدا مخالفت كندباطل است و مهجور، و هر كس به اين باطل دل ببندد از چنبره طاعت اسلام خارج است .
سپس حضرت مى افزايد:
نخستين خبرى كه با قرآن محك زده مى شود و نظر موافق كتاب خدا درباره آن به دست مىآيد و مهر تاءييد بر آن زده مى شود خبرى است كه از پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليهو آله - )) به دست ها ما رسيده است و مطابقتكامل با كلام الهى دارد و لاجرم همه بايد به مضمون آن اذعان كنند. متن پيامرسول اكرم چنين است :
((من در ميان شما دو گوهر گرانقدر به يادگار مى گذارم : كتاب خدا و عترتم ،اهل بيتم را تا آن وقت كه دست از دامان آنها فرو نگذاريد و پيرو آنها باشيد گمراهنخواهيد شد و اين دو از يكديگر جدا نخواهد شد تا در روز قيامت در كنار حوض بر من واردگردند)).
هنگام مراجعه به قرآن بهترين مؤ يد اين حديث را در آن مى يابيم كه خداوند مى فرمايد:
((تنها سرپرستان شما خدا و رسولش و مؤ منانى هستند كه نماز بپا مى دارند و درحال ركوع زكات مى دهند. و هر كس ‍ به ولايت خدا و رسولش و مؤ منان تن در دهد (جزءحزب خدا خواهد بود) و حزب اللّه پيروزمندان هستند)).(167)
علماى عامه در ذيل اين آيه اخبارى نقل كرده اند مبنى بر آنكه حضرت على - عليه السلام -در ركوع ((خاتم )) خود را در راه خدا و به نشان اخلاص صدقه داد و خداوندمتعال او را ستود و اين آيه را درباره ايشان نازل كرد. پيامبر اكرم نيز درتجليل از مقام شامخ مولاى متقيان فرمود:
(( ((من كنت مولاه فعلى مولاه ؛ )) هر كس من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست )).
و همچنين امام را مخاطب ساخته گفت : (( ((انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبىبعدى ؛ )) تو براى من مانند هارون براى موسى هستى جز آنكه پس از من پيامبرىنخواهد بود)).
و باز مى گويد: (( ((على يقضى دينى و ينجز موعدى و هو خليفتى عليكم من بعدى ؛)) على بدهى مرا مى پردازد و وعده هايم را وفا مى كند و او پس از من بر شما خليفهخواهد بود)).
در اين فراز امام جليل القدر و عظيم الشاءن به زيباترين حديث نبوى يعنى حديث((ثقلين )) پرداخته و با تجليل آن و تطبيق مواد آن بر قرآن كه موردقبول تمام فرق است گام به گام پيش مى رود و مخالفان را ملزم ساخته به اعتراف ونسبت به حقانيت نظر شيعه در اصول و فروع ، وادار مى كند.
پيامبر اكرم با قاطعيت برخاسته از اتصال به مبداء هستى بخش اعلام مى كند: اگر امتاسلامى كتاب الهى را امام خود قرار دهد و رهبرى فكرى ، اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى واقتصادى خود را به اهل بيت عصمت و طهارت كه به وسيله خداوند از هر آلودگى و شبههآن هم پاك شده اند بسپارد به سر منزل مقصود خواهد رسيد و هرگز در ظلمات گمراهىدست و پا نخواهد زد.
امام هادى حديث ثقلين را بر مى گزيند زيرا اين حديث چه از نظر سند و چه دلالت ، ازاهميت زيادى برخوردار است . درباره سند حديث بايد گفت تمام علماى مسلمانان آن رانقل كرده اند و سند آن اختصاص به طرق شيعى ندارد و ما در پاورقى به برخى ازمنابع اين حديث اشاره مى كنيم . (168) دلالت اين حديث هم بسيار گوياست و با صراحت، اطاعت از اهل بيت را مانند اطاعت از قرآن بر تمام مسلمين واجب دانسته است و همانطور كهقرآن معصوم از لغزش است و كمترين خطايى در آن راه دارداهل بيت پيامبر معصوم و مبرّا از هر گناه و اشتباهى مى باشند لذا پيامبر آنان را در كناريكديگر قرار مى دهد و تبعيت از هر دو را به يكسان واجب و فرض مى داند.
امام پس از نقل حديث ثقلين آن را با موارد ذيل استوارتر مى سازد:
الف - (( ((انما وليكم اللّه و رسوله الذين آمنوا...)) )) علماى مسلمين به صراحتنقل مى كنند كه اين آيه درباره حضرت على - عليه السلام - پس از بخشيدن انگشترخويش به مسكين در مدح ايشان نازل شده است .(169)
اين آيه ولايت عامه و سرپرستى را مختص خدا، پيامبر و اميرالمؤ منين معرفى مى كند وهمانطور كه ولايت خدا و رسول بر مسلمانان نافذ است ولايت اميرالمؤ منين - عليه السلام -نيز نفوذ كامل و عام دارد.
ب - سخن پيامبر درباره اميرالمؤ منين - عليه السلام -: (( ((من كنت مولاه فعلى مولاه ؛)) هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست )) اين كلام ، بخشى از سخنان پيامبر درروز ((غدير خم )) است كه طى آن حضرت رسول على - عليه السلام - را به عنوانجانشين خود به تمام مسلمانان معرفى كرد و ولايت او را عام و فراگير و لازم الاتباع بياننمود. در اين روز نعمت هاى مسلمين تماميت يافت و دين اسلام بهكمال رسيد و خشنودى خدا با نزول اين آيه بر همگان مسلم گشت : (( ((اليوم اكملتلكم دينكم و اتمتت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا)). )) (170)
با اين حديث بزرگ ، روز غدير جاودانه شد و نامش با خلافت مولاى متقيان همراه گشت .
اين حديث يكى از روشن ترين ، گوياترين و موثق تريندليل بر امامت اميرالمؤ منين - عليه السلام - بشمار مى رود.(171)
ج - سخن پيامبر (( - صلى اللّه عليه و آله - )) درباره اميرالمؤ منين : ((يا على ! توبراى من همچون هارون براى موسى هستى ...)) اين حديث كه از مشهورترين احاديث نبوىبشمار مى رود در اكثر كتب صحاح و غير آن نقل شده است و با صراحت برخلاف اميرالمؤمنين دلالت دارد. پيامبر اكرم اميرالمؤ منين را به هارون تشبيه مى كند و هارون وزير وخليفه موسى بود اميرالمؤ منين نيز همان موقعيت و سمت را نسبت به پيامبر اكرم دارد (منابعاين حديث در پاورقى به اختصار آمده است ).(172)
د - پيامبر مى فرمايد: ((على بدهى مرا خواهد پرداخت و وعده هايم را وفا مى كند و پس ازمن بر شما خليفه خواهد شد)).(173)
اين حديث با صراحت بر امامت و خلافت اميرالمؤ منين پس از پيامبر اكرم (( - صلى اللّهعليه و آله - )) دلالت دارد. على - عليه السلام - است كه ديونرسول عظيم الشاءن را مى پردازد و وعده هاى ايشان را وفا مى كند و هيچ كس ‍ به مقامنبوت و رسالت نزديكتر از اميرالمؤ منين نيست ، على ، افتخار شرق و پيشاهنگ انديشه وتمدن در زمين و بنيانگذار بسيارى از علوم ، تنها كسى است كه مى تواند پس از پيامبرجاى او بنشيند و رياست عامه مسلمين را در دست گيرد، لباس خلافت تنها زيبنده اندام اوست.
اين روايات از جمله احاديثى است كه حديث ثقلين را تقويت مى كنند و همه يك لسان و زباندارند و مى گويند: سلامت دين و دنياى امت در گرو رهبرىاهل بيت طهارت است و تنها اطاعت از آنان مسلمين را از هر انحرافى مصون مى دارد اينقول پيامبر است : (( ((و ما ينطق عن الهوى )). ))
حضرت در دنباله نامه مى فرمايد: ((نخستين خبرى كه به كمك آن اخبار ديگر را استنباطكردم ، خبرى صحيح و مورد قبول همه و موافق قرآن است و قرآن نيز منطبق آن ،حال كه قرآن صحت اين خبر و اخبار مانند آن را امضا مى كند بر تمام مسلمين فرض استاعتراف كنند زيرا هم متن اين اخبار موافق و مطابق قرآن است و هم قرآن آنها را صحيح مىداند. علاوه بر آن اخبار متعدد ديگر از پيامبر اكرم به وسيله راستگويان و موثّقين روايتشده است و تنها معاندان و حق ستيزان از پذيرش آنها سرباز مى زنند. پس هر زن و مرد مؤمنى بايد به اين اخبار عمل كند و آنها را نصب العين خود قرار دهد زيرا گفتار و كلاماهل بيت متصل به كلام خداست و حضرت باريتعالى خود فرموده است : (( ((ان الذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الا خرة و اعدلهم عذابا مهينا)). )) (174)
((آنانكه خدا و رسولش را مى آزارند خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است وعذابى خوار كننده براى آنان فراهم ساخته است )).
سخن پيامبر مانند همين آيه است آنجا كه مى گويد:
(( ((من آذى عليا فقد آذانى فقد آذى اللّه ، و من آذى اللّه يوشك ان ينتقم منه )). ))
((هر كه على را بيازارد مرا آزرده است و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است و هر كه خدارا بيازارد زود باشد كه از او انتقامى سخت بگيرد)).
پيامبر به همين يك گفتار اكتفا نكرد و در جاى ديگرى گفت : (( ((من اءحب عليا فقد احبنىو من احبنى فقد احب اللّه )).))
((هر كه على را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كه مرا دوست داشته باشد خدا رادوست داشته است )).
در موقف ديگرى درباره بنى وليعه حضرترسول مى فرمايد:
(( ((لا بعثن اليهم رجلا كنفسى يحب اللّه و رسوله ، و يحبه اللّه و رسوله ، قم يا علىفسر اليهم )). ))
((به سوى آنان مردى را خواهم فرستاد كه چون جان من است خدا ورسول را دوست مى دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند، يا على ! برخيز و به سوىآنان روانه شو)).
در جنگ خيبر نيز پيامبر با چنين تعابيرى از خليفه خود ياد مى كند: (( ((لا بعثن اللّهعليهم غدا و رجلا يحب اللّه و رسوله ، و يحبه اللّه و رسوله كرار غير فرار، لايرجعحتّى يفتح اللّه عليه )). ))
((فردا مردى را روانه ميدان خواهم كرد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا ورسول نيز او را دوست دارند؛ كسى كه همواره حمله مى كند و با فرار آشنا نيست و بهاردوگاه باز نخواهد گشت تا آنكه خداوند درهاى قلعه را به دست وى بگشايد و او شاهدفتح را در آغوش كشد)).
پيامبر قبل از حركت به سمت آوردگاه از پيروزى او خبر داده بود، اصحابرسول اكرم همگى آرزومند آن بودند تا فردا همان كسى باشند كه به سوى ميدان مى رودو هر يك طالب اين افتخار بود. فرداى روز بعد حضرت ختمى مرتبت ((على )) را فراخواند و او را براى گشودن قلعه گسيل داشت و تعبير (( ((كرّار غير فرّار)) ))نشان افتخارى بود كه به مولاى متقيان از طرف پيامبر داده شد. خداوندمتعال ، على را دوستدار خدا و پيامبر معرفى كرد و خبر داد كه خدا و پيامبر او را دوستدارند...
پس از آنكه امام هادى - عليه السلام - مقياس صحت و سقم خبرى را ((قرآن )) معرفى كردو گفت تنها آن حديث درست است كه موافق و مطابق كلام الهى باشد بر اين مبنا حديث((ثقلين )) به بالاترين درجه قطعيت دست يافت و به كمك احاديث ديگرى كه به وسيلهحضرت نقل شده بو هر گونه غبار شك و ترديد از دامن صحت آن زدوده گشت و بدينترتيب يك نتيجه منطقى و غير قابل ترديد به دست آمد كه هر مسلمانى بايد به اين حديثشريف اعتقاد داشته باشد و رشته محبت و پيروىاهل بيت عصمت و طهارت را در گردن افكند و صلاح دنيا و آخرت خود را از آنان بخواهد.
سپس امام به ذكر آيه كريمه : (( ((ان الذين يؤ ذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فىالدنيا و الا خرة و اعدلهم عذابا مهينا)) )) و اخبار متعددى از پيامبر اكرم (( - صلىاللّه عليه و آله - )) درباره وصىّ، جانشين و مدينه علم (175) خود اميرالمؤ منين على -عليه السلام - مى پردازد. ما اين روايات را مجددا همراه با اشاره به منابع آنها ذكر مىكنيم :
1 - پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود: ((هر كه على را بيازارد مراآزرده است و هر كه مرا بيازارد، خدا را آزرده است ...)).(176)
2 - حضرت رسول (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود: ((هر كه على را دوستبدارد مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است)).(177)
3 - حضرت ختمى مرتبت (( - صلى اللّه عليه و آله - )) در غزوه خيبر فرمود: ((فردامردى به سوى آنان خواهم فرستاد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيزاو را دوست دارند؛ دلير مردى كه هرگز پا پس ‍ نمى كشد و همواره حمله مى كند و برنخواهد گشت تا خدا پيروزى را نصيب او كند...)).(178)
اينها برخى از احاديث نبوى است كه با قرآن مطابقت تام دارد و مسلمانان اجماعا آنها راصحيح و ترديدناپذير مى دانند. اين روايات به ستايش امام على - عليه السلام -پرداخته و امامت و ولايت حضرت را بر عموم مسلمين مسلّم دانسته و اطاعت از حضرت را برآنان واجب كرده است .
حضرت هادى در ادامه نامه خود مى فرمايد:
آنچه را تاكنون بيان كرديم و شرح داديم دليل و نيرويى خواهد بود براى مساءله((جبر)) و تفويض و (( منزلة بين المنزلتين )) و آنچه در اين مورد خواهيم گفت نيروو توان ما از خداست و در تمامى امور خدا به اوتوكل داريم . بحث خود را با سخن امام صادق آغاز مى كنيم كه مى فرمايد:
(( ((لا جبر و لا تفويض و لكن منزلة بين المنزلتين ؛ )) نه جبر است و نه تفويضبلكه امر ميان اين دو قرار دارد و (( منزلة بين المنزلتين )) صحيح است )).
يعنى سلامتى و صحت خلقت ، باز بودن راه و فراهم آمدن زمينه ، فرصت در وقت ، زاد وتوشه و سببى كه فاعل را بر كار خود برانگيزد، اين پنج خصوصيت و ويژگى استكه امام صادق با گرد آوردن آنها در حديث خود اساسى ترين و اصلى ترين اوصاف رابيان كرده است . پس اگر بنده اى در يكى از اين موارد پنجگانه نقصى داشت آنعمل از اختيار او خارج است . حضرت امام صادق در اينجا آنچه را كه بايد در طلب معرفت آنبود مشخص كرده است و كتاب خدا و سخنان پيامبر اكرم كه از حدود قرآن تجاوز نمى كندمؤ يّد و مصدّق كلام امام صادق است .
همانطور كه در آغاز نامه گفتيم اگر خبرى از پيامبر يا ائمه به دستمان رسيد و متن آنبا روح قرآن مطابقت داشت و شواهدى از كلام خدا آن را تاءييد كرد بايد آن را با ديدهقبول بنگريم و از آن پيروى كنيم و هر كس از پذيرش آن ابا كند معاند و مخالف حق خواهدبود.
حال اگر براى دريافت صحبت بيان امام صادق در ردّ جبر و تفويض و اثبات (( ((امربين امرين )) )) به قرآن كريم مراجعه كنيم مى بينيم قرآن اين منطق را تاءييد مى كندو اين نظر را درست مى داند.
اخبار ديگرى نيز از امام صادق نقل شده است كه مؤ يد: (( ((منزلة بين المنزلتين )))) است كه به دو تاى آنها اشاره مى كنيم :
1 - از حضرت پرسيدند: آيا خداوند بندگان را مجبور به عصيان و گناه مى كند؟
حضرت پاسخ داد: (( ((هو اعدل من ذلك ؛ )) پروردگارعادل تر و منصف تر از آنست كه چنين كند)).
از ايشان پرسيدند: آيا بندگان را بخود واگذاشته و كارها را بديشان سپرده است ؟!
امام فرمود: (( ((هو اعز و اقهر لهم من ذلك ؛ )) خداوند نيرومندتر و مسلطتر از آنستكه چنين پندارى راست آيد)).
2 - حضرت فرمود: مردم در مساءله ((قدر)) سه دسته هستند:
الف - گروهى مى پندارند تمامى كارها به خودشان واگذار شده است و سلطنت خدا رامحدود و مقيد مى دانند و بدين ترتيب در وادى هلاكت نابود خواهند شد.
ب - گروه ديگرى گمان مى كنند خداوند بندگان را وادار به گناه مى كند و آنان را ((تكليف بما لايطاق )) مى نمايد و بدينسان قدرت خداوندى را ظالمانه تفسير مى كنند وبه هلاكت خواهند رسيد.
ج - گروه سوم معتقدند خداوند بندگان را به كارهايى دستور داده كه انجامش ممكن است وبار مسؤ وليت هر كس را به اندازه توان او قرار داده است ؛ اين گروه مردمان اگر نيكىكنند خدا را سپاس مى گويند و اگر از آنان بدى سر بزند به درگاه پروردگارتوبه مى كنند، اينان مسلمان حقيقى هستند و راه صواب را يافته اند.
لذا مى بينيم كه امام صادق - عليه السلام - جبر و تفويض را به يكسان خلاف حق مى داندو معتقد به آنها را خارج از جاده حقيقت . اينك كه نادرستى جبر و تفويض را شرح دادم وبطلان آنها را ثابت نمودم تنها نظر حق را مى توان پذيرفت و آن (( ((منزلة بينالمنزلتين )) )) است ...)).
در اين بخش امام هادى مجددا لزوم تن در دادن به خبر موافق با قرآن را گوشزد مى كند ومقدمه اى را براى استدلال به برخى از اخبار كه جبر و تفويض را نادرست مى دانند ذكرمى نمايد و به دلايل علمى كه عليه جبر و تفويض هستند اجمالا اشاره مى كند و سپس براىتوضيح مطلب ، تفصيل را واجب دانسته مى فرمايد:
((براى اينكه مطلب روشن تر شود و حق جويان را سودى رسد با توفيق و عصمت الهىيكايك نظرات را به كمك آيات قرآن نقد و تحقيق مى كنيم :
1 - نخستين ديدگاه از آن ((جبريان )) است كه معتقدند خداوند بندگان را به گناه وادارمى كند و سپس آنان را مجازات مى نمايد! پيروان اين عقيده با انتساب ظلم به حكم خداونددچار خطا شده و در وادى ضلالت گام مى زنند.
خداوند متعال ادعاى ايشان را تكذيب كرده مى گويد: (( ((و لا يظلم ربك اءحدا؛ ))(179) پروردگارت به هيچ كس ‍ ستم نمى كند)).
و مى فرمايد: (( ((ذلك بما قدمت يداك و ان اللّه بظلام للعبيد؛ )) (180) ايننتيجه رفتار شماست و خداوند به بندگان ستم روا نمى دارد)).
و در جاى ديگر مى فرمايد: (( ((ان اللّه لا يظلم شيئا و لكن الناس انفسهم يظلمون ؛)) (181) خداوند كمترين ستمى به كسى نمى كند امّا اين خود مردم هستند كه بهخودشان ظلم و ستم مى كنند)).
و بسيارى از آيات ديگر همين مضمون را تاءكيد مى كنند. پس هر كس گمان كند مجبور استبه گناه رو بياورد گناه خود را به گردن خدا انداخته و او را مسؤول گناه خود دانسته است و مجازات الهى را ظالمانه و ناحق تصور كرده است و هر كس خدارا به ظلم نسبت دهد قرآن را تكذيب نموده است و هر كس كتاب خدا را تكذيب كند كفر او بهاجماع امت مسلمان ثابت و محرز است .
مثل و شبيه اين عقيده مانند مردى است كه بنده تهيدستى را به خدمت گرفته است و بهخوبى مى داند كه اين بنده از مال دنيا كمترين نصيبى ندارد و مالك چيزى نيست ، سپس مولااين بنده را بدون اينكه پولى به او بدهد به بازار مى فرستد تا كالايى را كه تنهااز طريق خريدن مى توان به دست آورد تهيه كند و نزد مولا آورد، مولا كه خود راعادل ، حكيم ، با انصاف و مخالف ستم مى داند بنده اش را تهديد مى كند كه اگر كالاىمورد نظر را با خود نياورد مجازات خواهد شد در حالى كه خوب مى داند بنده را نه پولىاست و نه امكان به دست آوردن كالا و صاحب كالا، درخواست او را بدون دريافتن وجه اجابتنخواهد كرد، عبد به بازار آمده نه پولى دارد و نه وجهى از طرف مولا به او داده شدهطبيعتا دست خالى و نوميد نزد مولا باز مى گردد، مولا خشمگين شده او را مجازات مى كند.
آيا نبايستى كسى كه خود را عادل و حكيم مى دانست از مجازات كردن بپرهيزد در حالى كهمى دانست بنده اش پولى ندارد تا كالاى مورد نظر را بخرد و عذرش موجّه است ؟ پس اگراين مالك مملوك خود را كيفر دهد ظلم كرده و خلاف ادعاىعدل و انصاف خود رفتار نموده است و اگر او را كيفر نكند خود را تكذيب كرده است زيرابه دروغ او را تهديد به كيفر كرده است و در هر دو صورت ظلم و دروغ مغايرعدل و حكمت است و خداوند بسى بالاتر و منزه تر از اين ادعاهاىباطل و تصورات غلط است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation