بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام, علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     HAD00001 -
     HAD00002 -
     HAD00003 -
     HAD00004 -
     HAD00005 -
     HAD00006 -
     HAD00007 -
     HAD00008 -
     HAD00009 -
     HAD00010 -
     HAD00011 -
     HAD00012 -
     HAD00013 -
     HAD00014 -
     HAD00015 -
     HAD00016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بازداشت علويان
يكى ديگر از مصائب و سختى هاى علويان در حكومتمتوكل بازداشت هاى دسته جمعى آنان بود. در اين ايام اكثر آنان تنها به جرم حق گويى وحق خواهى و پايبندى به اصول و آرمان هاى اسلامى بازداشت و در زندان هاى مخوف بهبند كشيده شدند. از ميان اين زندانيان علوى ، افراد زير را نام مى بريم :
1 - ((محمّد بن صالح )): نسب شريف اين سيد بزرگوار به ريحانهرسول خدا و آقاى جوانان بهشت امام حسن بن على - عليهماالسلام - مى رسد. درفضل و ادب و شجاعت يكى از مفاخر اهل بيت بشمار مى رفت . طاغوت عباسى((متوكل )) او را در سامرا زندانى كرد (674) و او در زندان ابيات زير را كه لطافتروح ، ايمان به خدا و شدت فشارها و مصائب ، در آن موج مى زند سرود:

(( طرب الفؤ اد و عاودت احزانه
و تشعب شعبا به اشجانه ... )) (675)
((قلبم به تب و تا افتاد و رنج هايش بازگشت و غم ها در آن خانه كردند، در تيرگىشب برقى درخشيد و روزهاى خوش گذشته را عيان ساخت . نورى دور و دسترس ناپذيرنزديك آمد تا بنگرد ليكن زندانبان او را باز داشت ، آتشى در سينه اش زبانه كشيد وسيل اشك بر گونه اش روان شد سپس از خاطرات گذشته پشيمان شد و دست به دامنصبر زد و از تغزّل سرباز زد، دانست آنچه را مى كشد خداوند برايش مقدر داشته است وشمشير ايمانش پيوندهاى ناپايدار را پاره كرده قلبش آرام گرفت و اطمينان يافت )).
((اى دل ! منت گذار كم بخشش بخيلبردباريت را از بين نبرد، او وعده هايى مى دهد ليكن از برآوردن آنها خوددارى مى كند وقبل از فرا رسيدن وقت از قصدش باز مى گردد.
آن خوش اندام ، نيكو منظر، ميان باريك ، سيمين تن ، شيرين لب و نيك پوشش (به وعدهاش وفا نمى كند) و به قسمت الهى خشنود و قانع باش كه فرمان او همه را فرا مىگيرد و دستورش رواست . حرمان و رنج روزى به پايان خواهد رسيد همانگونه كه لذتو نعيم باقى نماند و دوران آن سر آمد)).(676)
نگاهى به ابيات فوق رنج ها و مصائب اين بزرگوار را به خوبى نشان مى دهدهمانطور كه ايمان عميق او را به خداوند و تسليم به اراده ربوبى را در تماممراحل ، جلوه گر مى سازد. تذكره نويسان آثار پايدارى از اونقل كرده اند.(677)
2 - ((محمّد بن محمّد بن جعفر الحسينى )): محمّد از دعوت كنندگان به حسن بن زيد بود وعبداللّه بن طاهر از كارگزاران متوكل او را گرفته در نيشابور زندانى كرد و همچنان درآنجا بود تا وفات نمود. (678) اين دو تن از جمله كسانى بودند كه به وسيلهمتوكل زندانى شدند.
پنهان شدگان
گروهى از علويان از ترس حكومت عباسى به صورت ناشناس در شهرها و روستاهاىمختلف پراكنده شدند و در خفا مى زيستند كه نام دو تن از آنها را ذكر مى كنيم :
1 - احمد بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين ، سيدىفاضل ، عالم و مورد احترام در خاندان خود بود و همچنان درحال استتار بود كه وفات نمود.(679)
2 - عبداللّه بن موسى الحسن از بزرگان علوى و مفاخر قهرمانان بود. او نيز از ترسحكومت پنهان شد. (680) و گروهى ديگر نيز از علويان پنهان شدند و در خفا زيستندكه ابوالفرج اصفهانى و ديگران نام آنها را ذكر كرده اند.
قيام يحيى
يكى از قيام هاى علويان در اين دوره ، قيام يحيى بن عمر بن الحسين بن زيد عليه ظلم وستم عباسيان بود كه به شهادت اين رادمرد انجاميد. يحيى بر اثر فشارهاى دورهمتوكل و تركان (681) در ايام مستعين شورش كرد و دستجات مختلفاهل كوفه به او پيوستند. او ديگر از تندروى هاى جوانى گذشته بود وعمل او را نمى شد احساساتى ارزيابى كرد. تمام ارزش هاى انسانى و رهبرى را در خودمتجلى ساخته بود و در آغاز قدرت گرفتن در صدد گسترش عدالت و انصاف و حفظاموال مردم بر آمد و تعاليم اسلامى را بكار بست ، محمّد بن طاهر در راءس لشكرى انبوهبراى كشتن او روانه شد و پس از جنگى هولناك يحيى به شهادت رسيد و صفحهدرخشانى از جهاد اهل بيت ورق خورد. محمّد پس از اين جنايت در كوفه بارعام داد و مجلسىگرفت كه در آن فرومايگان و فرصت طلبان كشتن ذريه پيامبر را به او تبريك و تهنيتگفتند!
ابوهاشم جعفرى - از نوادگان جعفر طيار - كه از اين حادثه جانگذار آتش گرفته بود وشهادت يحيى طاقتش را طاق كرده بود بر او وارد شد و گفت :
((اى امير! تو را بخاطر كشتن مردى تهنيت مى گويند كه اگر پيامبر (( -صل اللّه عليه و آله - )) زنده بود به او تسليت مى گفتند)).
اين سخنان آب سردى بود بر آتش هيجان و خوشى هاى مجلسيان - محمّد ساكت شد ومجلسيان را خاموشى فرا گرفت و ابوهاشم كه حرف خود را زده بود با خواندن ابياتزير خارج شد:
(( يا بنى طاهر كلوه وبيا
ان لحم النبى غير مرى
ان وترا يكون طالبه اللّه
لوتر بالفوت غير حرى )) (682)
((اى فرزندان طاهر! خوردن گوشت پيامبر ناگوارتان است و انتقام خون يحيى را خداوندمى گيرد و گرفتن آن را فراموش نمى كند)).
لشكريان پيروز اسيران اين جنگ را با سخنى و پاى برهنه به سوى بغداد مى بردند واگر اسيرى درنگ مى كرد گردنش را مى زدند تا آنكه نامه مستعين مبنى بر آزادى اسرارسيد و آنان را رها كردند.(683)
مردم از شنيدن قتل يحيى به تلخى گريستند و سوگوار شدند و به رثاى او پرداختندآنچنانكه كسى ديگر را چنين مرثيه نگفته بودند.
احمد بن طاهر در رثاى يحيى ابيات زير را سرود:
(( سلام على الاسلام فهو مودع
اذا ما مضى آل النبى فودعوا
فقدنا العلا و المجد عند افتقادهم
واضحت عروش المكروهات تضعضع ))
((سلام بر اسلام باد كه با رفتن آل پيامبر محافظ و نگهبانى نخواهد داشت . با از دستدادن آنان مجد و عظمت از بين رفت و پايه هاى كرامت و بزرگوارى سست شد و لرزيد)).
همو در ادامه قصيده ، بنى طاهر را چنين هجو و رسوا مى كند:
(( بنى طاهر و اللؤ م منكم سجية
و للغدر منكم حاسر و مقنع ... )) (684)
((اى بنى طاهر! پستى و ننگ ، خصلت شماست و پير و جوان شما دغلكارند. شمشيرهاىشما در تركان برّان نيست ليكن فرزندان پيامبر را پاره پاره مى كند. هر روز از خونپاك آنان مى نوشيد امّا هرگز سيراب نمى شويد)).
شاعر بزرگ على بن محمّد العلوى الحمانى طى سوگنامه اى براى يحيى چنين سرود:
(( يا بقايا السلف الصالح
و التجر الربيح ... )) (685)
((اى بازماندگان سلف نيك ، اى سوداى سودآور در اين ايام ، يا كشته مى شويم و يازخمى مى گرديم . چهره زمين با از دست دادن چهره هاى پاك و نورانى ، تيره گشت و زيانديد. آه (اى يحيى )! از روز شهادتت كه سينه ام شرحه شرحه شد)).
يكى ديگر از شاعران آن زمان در رثاى يحيى مى گويد:
(( بكت الخيل شجوها بعد يحيى
و بكاها لمهند المصقول ... )) (686)
((بر يحيى ، اسب ، شمشير آبداده ، شرق و غرب عراق ، كتاب و عترت به تلخى و ازژرفاى سينه گريستند و ((مصلى ))، ((خانه كعبه ))، ((ركن )) و ((حجراسماعيل )) بر او سخت مويه كردند. چرا روزى كه گفتند ((يحيى )) شهيد شد آسمانبه زمين فرو نيفتاد)).
شاعر بزرگ على بن العباس معروف به ابن رومى در قصيده بلندى كه از زيباترينقصائد ادبيات عرب بشمار مى رود و در آن از غلوّ و خطا خبرى نيست چنين شعر را آغاز مىكند:
(( امامك فانظر اى تهجيك تنهج
طريقات شتى مستقيم و اعوج ... )) (687)
((به برابرت بنگر دو راه از هم جدا وجود دارد: راهى مستقيم و استوار و ديگرى راهى كجو بيراهه . هان اى مردم ! رنج و آزار و گزندتان به خاندان پيامبر فزون گشت پس ازخدا بترسيد و بهراسيد. آيا بايد هر زمان يكى از نيكان خاندانرسول به خون خود آغشته شود به شهادت رسد؟! دين خود را به پست ترين پيشوايانمى فروشيد. خدا را! خدا را! هوشيار باشيد كه دين خدا از بين رفت )).
ابن رومى سپس بر اينكه مسلمانان ، رهبر و انقلابى بزرگى چون يحيى را از دست دادهاند سوگمندانه گريه مى كند و يكايك زشتى هاى بنى عباس را - كه چهره تاريخاسلامى را سياه كردند - بر مى شمارد و قصيده غراى خود را - كه از گنجينه هاى ادبعربى بشمار مى رود - به پايان مى رساند.
بهر حال شهادت يحيى از حوادث دردناك آن دوره بود و با كشتن او به حريم پيامبر اكرمو خاندان گراميش تجاوز شد و مزد رسالت او را باقتل فرزندش پرداخت كردند و (( ((إ لا المودة فى القربى )) )) را پاسخى چنينرسا دادند.
ويرانى بارگاه امام حسين (ع )
يكى ديگر از مصائب هولناك آن زمان كه مسلمانان را در اندوه و ماتم فرو برد دستورمتوكل به ويران كردن سمبل كرامت و آزادگى و مظهر افتخار بشريت و نمونه مجسم تمامىفضائل انسانى يعنى قبر امام حسين - عليه السلام - بود.
متوكل از اينكه مردم از هر سو قصد مرقد ريحانهرسول اللّه و آقاى جوانان بهشت و سيدالشهداء حسين بن على - عليه السلام - را مى كنندو آنجا را كعبه آمال خود مى دانند، آتش مى گرفت و خونش به جوش مى آمد و به خود مىپيچيد زيرا در همان زمان مى ديد كه قبرهاى پدرانش به زباله دان و مسكن حيوانات وحشىبدل شده و مردم از آنجا مى رمند در نتيجه استخوان هاى اجدادش در بيابان هاىهول انگيز و بى آب و علف دستخوش بادهاىشمال است و گوياى خاموشى جنايات آنان مى باشد. اين مقايسه به اضافه ماجراى زيركه سبب مستقيم و متمم علت بود او را برانگيخت تا مرقد حضرت را ويران سازد.
يكى از زنان خواننده كنيزان خود را قبل از خلافتمتوكل نزد او مى فرستاد تا هنگام مى خوارى براى او بخوانند و خنياگرى كنند. پس ازاينكه متوكل به خلافت رسيد پيكى نزد آن زن فرستاد تا خواننده اى را براى سرگرمىبه دربار بفرستد ليكن خبر آوردند كه آن زن به سفر رفته است . او كه به زيارتكربلا رفته بود از قضيه با خبر شد و فورا خود را به بغداد رسانده و يكى ازكنيزكان را كه مورد توجه متوكل بود نزدش فرستاد. خليفه از او پرسيد: كجا بوديد؟ واو پاسخ داد: بانويم به حج رفته و ما را با خود برده بود.متوكل از اينكه در ماه شعبان كسى قصد حج كند شگفت زده پرسيد: ((در ماه شعبان قصدكجا كرده بوديد؟)).
كنيزك پاسخ داد: ((قصد زيارت قبر امام حسين كرده بوديم )).
اين پاسخ پر كاهى بود كه كمر او را شكست و قطره آبى بود كه كاسه صبرش رالبريز كرد و با خشم و كينه دستور داد ارباب كنيزك را زندانى و همه اموالش را مصادرهكنند. (688) و به كارگران گفت كه قبر امام را ويران سازند. كارگران مسلمان ازانجام خواسته او و بى حرمتى به بارگاه حضرت بشدت خوددارى كردند و زير بار اينجنايت نرفتند. ناچار متوكل از يهوديان و در راءسشان ((ديزج )) خواست تا مقصود او رابرآورند و آنان اطاعت كردند. ابن رومى در قصيده سابق الذكر به همين نكته اشاره كردهمى گويد:
(( و لم تقنعوا حتّى استثارت قبورهم
كلا بكم منها بهيم و ديزج )) (689)
((به اين همه جنايت اكتفا نكرديد تا آنكه از سگانى مانند ((بهيم )) و ((ديزج ))خواستيد كه قبور آنان را ويران كنند)).
يهوديان و پليدان در انجام خواسته متوكل بهسال 237 ه - (690) قبر امام و هر چه اطراف آن بود ويران كرده و حدود دويست جريبپيرامون آنجا را شخم زده و آب را بر آن رها كردند (691) ليكن آب گرداگردمحل قبر امام متوقف شد و آنجا همچنان خشك ماند و از آن پس آن موضع ((حائر)) (692) ناميده شد.
از مرقد امام بوى خوشى متصاعد گشت كه مردم مانند آن را هرگز نبوييده بودند (693) اين عطر شرف و كرامت انسانى بود كه فضا را معطر مى ساخت .
جواهرى شاعر متعهد در اين مورد مى گويد:
(( شممت ثراك فهب النسيم
نسيم الكرامة من بلقع )) (694)
((خاك قبرت را مى بويم نسيمى مى وزد و عطر كرامت را در صحرا مى پراكند)).
پس از ماجرا، اعرابى به زيارت حضرت مشرف شد و براى يافتن قبر امام از خاك مشتىبر مى گرفت و مى بوييد و آن را به زمين ريخته مشتى ديگر بر مى گرفت و همچنانپيش مى رفت تا آنكه در آخرين قبضه خاك بر گرفته از زمين بوى دلاويزى به مشامشخورد و امام را مخاطب ساخته گفت :
((پدر و مادرم به فدايت چه خوشبويى تو! و چه عطرآميز است قبر و تربت تو!)).
سپس اين بيت را سرود:
(( ارادوا ليخفوا قبره عن وليه
و طيب تراب القبر دل على القبر )) (695)
((دشمن مى خواست قبرش را از دوستان پنهان كند ليكن بوى خوش خاك قبر راهنماى قبربود)).
متوكل مى خواست قبر امام ما را محو كند و آثارش را بزدايد ليكن تلاشش نافرجام وكوشش تباه ماند و بارگاه سيدالشهدا همواره برفراز اعصار و قرون استوار ماند و مورداحترام تمامى بشريت با هر ديدگاه و اعتقاداتى قرار گرفت و ميليون ها تن به زيارتمرقد پاكش رفته و مى روند. جواهرى در قصيده زيبايش مى گويد:
(( تعاليت من مفزع للحتوف
و بورك قبرك من مفزع
تلوذ الدهور فمن سجد
على جانبيه و من ركع )) (696)
((تو بالاتر از مرگ و هراس آن قرار گرفتى و مرقدت نيز از هر بيم و ترسى در اماناست ، روزگار درازى است كه هر راكع و ساجد و حق پرستى را پناه مى دهى و هراسشانرا برطرف مى كنى )).
عباس محمود عقاد نويسنده مصرى در اين باره مى گويد:
((مرقد امام حسين امروزه جايگاهى است كه همه فرق مسلمين چه موافق و چه مخالف بهزيارتش مى روند و شايسته آنست كه هر انسانى بدان جايگاه مقدس رود؛ زيرا آنجا رمز ومظهر ارزشمندترين و والاترين چيزى است كه قوام انسانيت است و بشر را از حيواناتديگر جدا مى كند و سمبل مقدس ترين ارزش هاى انسانى بشمار مى رود. گنبد نيلگونآسمان بر مكانى مطهرتر از اين مكان كه معنى شهادت و ياد شهيدان را زنده نگهداشتهتاكنون سايه نيفكنده است و شهيد ديگرى را چنين معزّز نداشته است ...)).(697)
منع مسلمانان از زيارت امام حسين (ع )
متوكل رسما زيارت امام حسين را ممنوع كرد و با ايجاد پاسگاه ها و مراكز نگهبانى وكنترل به جلوگيرى از زيارت حضرت و تعقيب زائران و مجازات هاى هولناك مانند: كشتن، دار زدن ، قطع دست و پا و ديگر انواع شكنجه ها پرداخت ليكن با اين همه مسلمانان تماممخاطرات را به جان خريده عزم زيارت سبط پيامبر خود كردند و در آنجا جمعيت انبوهىفراهم شد. اين خبر به متوكل رسيد و او يكى از فرماندهان خود را همراه لشكرى جرّاربدان ناحيه گسيل داشت تا مانع زيارت آنان گردد.
مردم ناحيه سواد (كوفه و اطراف آن ) بر فرمانده شوريدند و با صراحت گفتند: اگرهمه ما را بكشى دست از زيارت حضرت بر نخواهيم داشت . فرمانده ماجرا را براىمتوكل نوشت و او نيز ناچار شد دستور دهد مزاحم مردم نشوند.
در سال 247 ه - به متوكل خبر دادند كه مسلمانان بى شمارى به زيارت حضرت مىشتابند و در مرقد امام جمع مى شوند. او نيز سپاهى گران به سوى آنان فرستاد ودستور داد جارچى به بانگ بلند از طرف متوكل بگويد كه : ((خودم را از هر كه قبر امامحسين را زيارت كند برى الذمه كردم و خونش به گردن خودش است )). (698) و شيوههاى جديدى مانند: قتل ، حبس و اخذ ماليات هاى سنگين بكار بست ليكن از كار خود طرفىنبست و مسلمانان با طيب خاطر از جان و مال خود مى گذشتند تا به زيارت ريحانهرسول خدا سيدالشهداء - عليه السلام - بروند.
بدگويى از متوكل
مسلمانان بشدت سياست هاى متوكل را تخطئه كرده به نكوهش و بدگويى او پرداختند و درمجالس و محافل او را ناسزا گفتند و حتّى بر ديوارها و مساجد و خيابان هاى بغداد شعارهاو شعرهايى عليه او نوشته شد. شعرهايى در نكوهش او دهان به دهان مى گشت و مردم آنهارا به خاطر مى سپردند. شعر زير كه گوينده آن از ترس مجازات ، خود را معرفى نكردو احتمالا ابن سكّيت يا بسامى (699) بود زبانحال مردم آن روزگار مى باشد:
(( تاللّه ان كانت امية قداتت
قتل ابن بنت نبيها مظلوما... )) (700)
((به خدا سوگند اگر بنى اميه فرزند دخت پيامبر اكرم را مظلومانه به شهادترساندند برادران آنها (بنى عباس ) نيز مانند همان جنايت را مرتكب شدند و قبر امام راويران كردند گويا از اينكه نتوانستند با امويان در جنايتشان شريك باشند افسوس مىخورند لذا به دنبال استخوان هاى پوسيده او هستند تا نصيبى نيز برده باشند)).
حقيقت امر آنست كه عباسيان روى بنى اميه را سفيد كردند و با علويان رفتارى كردند كههرگز از بنى اميه سر نزده بود. امويان با همه قساوت و سنگدلى از خيلى از ملوك وخليفه هاى عباسى با شرف تر و انسان تر بودند و بعضى از آنان فضائلى داشتندكه مؤ سس عباسيان يعنى سفّاح و منصور از آنها بويى نبرده بودند. اين را امام صادق -عليه السلام - به تصريح مى گويد و عباسيان را وحشى تر از امويان معرفى مى كند.(شعر زير به خوبى نظر مردم آن روزگار را در اين باره نشان مى دهد:
(( يا ليت ظلم بنى مروان قد رجعت
و يا ليت عدل بنى عباس فى النار ))
اى كاش ستم امويان باز مى گشت و عدالت ! عباسيان به جهنم مى رفت ).
در اينجا سخن از زندگانى سياسى در عصر امام - عليه السلام - را به پايان مى بريم.
حيات اقتصادى
اوضاع اقتصادى در زمان امام هادى - عليه السلام - آشفته و بهم ريخته بود و كمتريننظام علمى و سياست مدونى براى كنترل و بهبود اقتصاد جامعه وجود نداشت . جامعه از هرجو مرج اقتصادى رنج مى برد و هيچگونه نظام اقتصادى چه اسلامى و چه غير آن بر آنحاكم نبود. خلفا، تركان ، وزرا و كارگزاران حكومت تمام منابع ثروت هاى ملى را بهخود اختصاص داده به قيمت محروميت و پريشانى مردم خزانه هاى خود را پر مى كردند.ديگر عامه مردم دنبال تجمّل و امكانات رفاهى نبودند زيرا از به دست آوردن ضرورياتزندگى نيز ناتوان و درمانده شده بودند.
در اينجا به اختصار پاره اى از اسراف و حاتم بخشى هاىمتوكل و ديگر خلفاى معاصر امام و تلف كردناموال مسلمين و زندگى عامه مردم در نقاط مختلف جامعه اسلامى رانقل مى كنيم :
بخشش هاى متوكل :
بيت المال مسلمين دارايى شخصى متوكل بشمار مى رفت و هر گونه مى خواست به مصرفمى رساند و خواسته ها و شهواتش را اعمال و ارضا مى كرد. به هر كس مى خواست مىبخشيد و از هر كه اراده مى كرد باز مى داشت . مسعودى مى گويد: ((در هيچ زمانى بخششهاى خلفا به پاى عطاهاى متوكل نرسيده بود)).(701)
مهمترين كسانى كه از حاتم بخشى هاى او بهره مند مى شدند عبارت بودند از:
الف - خنياگران و رقاصان .
ب - كنيزان دربار كه به چهار هراز تن مى رسيدند.
ج - دلقك ها و لودگان .
د - شاعرانى كه با دريافت صله هاى كلان اشعارى عليهاهل بيت مى سرودند و عباسيان را بالاتر از آنان بر مى شمردند.
اموال و غنائمى كه بايستى صرف مصالح و منافع و پيشرفت مسلمانان مى گشت بدونكمترين حساب و منطقى در اختيار گروه هاى بالا قرار مى گرفت تا رونق دربار را حفظكنند.
ميهمانى بركوار: (702)
يكى از بزرگترين و پرخرج ترين ميهمانى هايى كه در عالم عرب و اسلام برگزارشد، ختنه سوران يكى از فرزندان متوكل بود كه مبالغ هنگفتى هزينه در بر داشت .عمرانى تصويرى از اين مراسم را در اختيار ما مى گذارد:
((سفره بزرگى بر كناره دجله انداختند و طبقات مختلف مردم نهار خوردند و پس از آن جامهاى شراب به گردش در آمد و همگى نوشيدند.متوكل دستور داد تا سكه هاى طلا و نقره درهم آميخته را در كيسه هاى بزرگ بياورند و خوددر ميان آنان بر سريرى بلند قرار گرفت و به منادى گفت كه جار بزند: هر كس قدحىشراب بنوشد سه مشت از سكه هاى طلا و نقره برگيرد! پس هر يك سه مشت برگرفتندو همچنين اين كار تا پايان روز ادامه يافت .
علاوه بر آن ، متوكل دستور داد تا دينار و درهم هاى درهم آميخته را وسط مجلس بر يكديگربريزند تا آنكه ديوارى از سكه به وجود آمد و مانع ديدار طرف ديگر گشت . آنگاهمنادى بانگ زد: اميرالمؤ منين غارت اين سكه ها را براى شما روا دانسته است و همه ريختند وآنها را برداشتند. هوا كه تاريك شد شمع هاى عنبرين روشن كردند وطول بعضى از آنها به اندازه درخت خرما بود. برخى از شمع ها را كنار دجله گذاشتند وآنچنان آن قسمت روشن شد كه آدم مى توانست از آن سوى دجله به كمك نور اين شمع هانوشته ها را بخواند.
متوكل سرمست از افتخار و كامرانى به يكى از كهنسالان و معمّرين رو كرد و پرسيد:((مهمانى بركوار (با اين عظمت ) كجا و ميهمانى (( فم الصلح )) كجا؟!)) - دعوت(( فم الصلح )) جشن ازدواج با پوران دختر حسن بنسهل بود كه از بى نظيرترين مراسم پر هزينه تاريخ بشمار مى رود - پيرمرد درپاسخ خود به گوشه اى از اين مراسم اشاره كرده گفت :
نمى توانم به تفصيل بگويم امّا براى شاهدمثال و استدلال بر نظر خود بايد عرض كنم كه : در ميهمانى (( ((فم الصلح )) ))بر كنار دهكده كوهى از جگر و سر مرغ ، اردك ، مرغابى ، گوسفند و انواع شكار وپرندگان تلمبار شده بود تا جايى كه لشكر را بوى تعفن گرفت و حسن بنسهل ناچار شد به وسيله شتران بعضى از آنها رامنتقل كرده در دجله بريزد ليكن تا چند روز نمى شد از آب دجله نوشيد زيرا بوىگنديدگى پيدا كرده بود. امّا اى اميرالمؤ منين ! در ميهمانى ((بركوار)) ديدم كهخدمتكاران و غلامانت بر جگر و سر حيوانات با يكديگر نزاع مى كنند؟)).
متوكل از پاسخ او درمانده شد و گفت : پناه بر خدا كارى براى ما نگذاشتند تا به نامخودمان نيت كنيم و ما را به آن ياد كنند...)).(703)
جشن بيعت :
متوكل در جشنى كه به مناسبت بيعت گرفتن براى سه فرزندش : محمّد ملقب به منتصر،زبير ملقب به معتز و ابراهيم ملقب به مؤ يد بر پا داشتاموال و دارايى بسيارى تباه كرد و هزينه سنگينى بر بيتالمال تحميل نمود.
اين جشن در تاريخ دوشنبه اول ماه محرم سال 236 ه - بپا شد و همه مردم بدان دعوتشدند، مبالغ صرف شده آدمى را مبهوت مى كند.متوكل در كاخ جعفرى واقع در سامرّا كه خود آن را بنيان نهاده بود و هفت فرسنگطول و يك فرسنگ عرض داشت خوانى گسترد بهطول چهار فرسنگ با اين همه جاى سوزن انداختن نبود و قصر، انباشته از مدعوين بود. درآن روز با سبدهاى بزرگ ظرف هاى مشك ، كافور و مجسمه هاى عنبرين را از خزانه هابدانجا منتقل كردند و فضا را عطرآگين نمودند و در برابر مردمگل ها و عطرهاى ديگر قرار دادند. هر كس جامى مى نوشيد عنبر و مشك را بخود مى زد يا درآستين نگاه مى داشت و يا آنكه به غلام خود مى سپرد. هر چه تمام مى شد مجددا مى آوردندو از صبح تا شبانگاه جشن ادامه يافت .
متوكل بر تختى زرين و جواهر اندود به وزن يكهزار من در ميان سه وليعهدش كه تاجهاى جواهر نشان و مرصّع بر سر نهاده و ايستاده بودند نشسته بود و طبقات اجتماعىمختلف به تناسب حال گروهى نشسته و گروهى سر پا بودند. خورشيد كه طلوع كرد وپرتو آن بر جام هاى طلا كه در مجلس پراكنده بود و كمربندهاى زرّين و نيام شمشيرها وسپرهاى مذهّب شده افتاد آنچنان تابلوى رنگين و منشورى به وجود آمد كه چشم ها را خيرهمى كرد.
ابراهيم بن عباس صولى امير اهواز از اين صحنه به هيجان آمده ميان سفره ها بپا خاست واشعارى به اين مضمون سرود:
((بنيادهاى اسلام با پيروزى و افتخار قرين گشت ... زيرا خليفه اى از بنى هاشم وسه وليعهد، خلافت را پاسدارى مى كنند و تحت حمايت پدران خود با تمام توان خود مىكوشند و جديت به خرج مى دهند...)).(704)
اموال و دارايى هايى كه در اين جشن ها خرج شد بايستى طبق نظر اسلام صرف مصالحمسلمانان و رشد و شكوفايى آنان گردد ليكن هيهات كه در حكومت بيگانه از اسلامعباسيان تنها مطلبى كه مورد توجه نبود اسلام و مسلمانان بودند.
كنيزان :
كاخ ‌هاى خلفاى عباسى انباشته از كنيزانى بود كه از نقاط مختلف گردآورى شدهبودند. متوكل چهار هزار كنيزك داشت كه با همه آنان آميزش كرده بود. (705) و در ميانآنها به يكى دل داده بود و طاقت فراق او را نداشت . روزى كنيزك در حالى كه بر گونهخود با مشك و عطر نوشته بود: ((جعفر)) (ناممتوكل ) در برابرش ايستاد. متوكل لختى درنگ كرد سپس ‍ ابيات زير را سرود:
(( و كاتبة بالمسك فى الخدّ جعفرا
بنفسى خط المسك من حيث اثر... )) (706)
((در كاخى روان همراه جوانانى سر پا و نشسته در كناره هاى آن به خنياگرى پرداختيمو گرداگرد ما بازهاى سپيد سينه هاى پرندگان را در هوا مى شكافتند با خون آنهاچنگال هاى خود را رنگى پايدار مى زدند. هرگز نهرى مانند((قاطول )) (707) كه به بيكرانگى درياست و كوهى مانند ((زوّ)) (708) كه گاهمى ايستد و گاه براه مى افتد و در اختيار صاحبش مى باشد نديده ام )).
متوكل ميليون ها دينار صرف كاخ ‌هاى خود كرد. شابشتى در اين باره مى گويد: ((او مبلغ274 ميليارد درهم و يكصد هزار دينار طلا به قيمت آن زمان خرج كرد كاخ ‌هايش نمود.بعلاوه دارايى و اجناس موجود در كاخ ‌ها بالغ بر سيزده ميليون دينار طلا و پانصدميليون و 25 هزار دينار (؟) (709) برآورد شده بود)).(710)
نويرى مى گويد: ((متوكل براى ساختن قصرهايش يكصد هزار دينار ومعادل پنجاه ميليون درهم جنس و 258 ميليون و پانصد هزار درهم صرف كرد)).(711)
در اينجا بعضى از كاخ ‌ها (712) و صفات آنها را از زبان شاعران آن روزگارنقل مى كنيم :
1 - جعفرى :
جعفرى از مهمترين كاخ ‌هاى متوكل بشمار مى رفت و دو ميليون دينار (713) خرج آن شدهبود. در مراسم افتتاح اين كاخ دلقك ها دعوت شدند تا اسباب فرج و سرور خليفهگردند و دو ميليون درهم به عنوان پاداش دريافت كردند. (714) بحترى ، طى ابياتىآن را چنين وصف مى كند:
(( قد تمّ حسن الجعفرى و لم يكن
ليتم الا بالخليفة جعفر... ))
((زيبايى قصر جعفرى به نهايت رسيد و بهكمال آن دست نمى يافت مگر به وسيله خليفه ((جعفر)) (715) پادشاهى كه دربهترين سرا كه در بهترين جايگاه ساخته شده مسكن گزيد. قصرى در بلنداى نور؛سنگريزه هايش مرواريد و خاكش ‍ آميخته با عنبر، سرسبز هر چند بارانى بر آن فرودنيامده و پرتوافشان هر چند شب بدون ماه باشد. اين قصر در معرض ‍ وزش بادهاىشمالى است و همسايه ابرهاى پر باران مى باشد)).
بحترى پس از بيان باغ ها و خاك قصر چنين ادامه مى دهد:
(( فرفعت بنيانا كان مناره
اعلام رضوى او شواهق صيبر... )) (716)
((بنيانى برافراشتى كه گويا مناره اش كوه ((رضوى )) (717) يا بلنداى((صيبر)) (718) است ، قصرت همت هاى پادشاهان را كوچك انگاشت و از شاءن و شوكتبنيان ((كسرى )) و قيصر كاست . آنچنان بلند و سرافراز است كه گويى به سپيدىسياره ((مشترى )) (719) مى نگرد)).
((سازنده اش ، سازنده نيكى ها و بزرگى ها و خداوندگارش ، خداوند ((اخاشب ))،(720) ((صفا)) (721) و ((مشعر)) (722) است . كناره هايش فضا را پر كرده وكنگره هايش هماغوش پاره هاى ابر باران زاست . ((دجله )) از زير آن مى گذرد و حياط آنغرق سبزه و آب است )).
اين شعر عظمت و معمارى ممتاز و زيبايى چشمگير قصر ((جعفرى )) را به خوبى بيان مىكند ((جعفرى )) در ارتفاع و بلندى با كوه هاى ((رضوى )) رقابت مى كند و بابزرگيش گويى همه فضا را اشغال كرده و دست در گردن ابرهاى باران زاست .
بحترى متاءثر از اين قصر در جاى ديگرى چنين مى سرايد:
(( اصبحت بهجة النعيم وامست
بين قصر الصبيح و الجعفرى ... )) (723)
((خوشى و لذت بهشت در قصرهاى ((صبيح )) (724) و ((جعفرى )) خلاصه شدهاست . چه بناى شگفتى و جايگاه انس و الفتى و منظره زيباى روح بخشى كه آنها دارند!دل ها شيفته باغ هاى آنجا مى شود و دل مردگان با مشاهده پرتو و زيبايى آنها جانىتازه مى گيرند)).
بحترى همچنان شيفته ((جعفرى )) است و در هر فرصتى آن را ياد مى كند و مى ستايد:
(( و ارى قصرك استبد مع الحسن
بفضل ما اعطيته القصور... )) (725)
((قصرت را مى بينم كه همه خوبى ها را به خود اختصاص داده است . هواى آن لطيف ، آبدر آن فراوان و بر كناره هايش جوى ها روان است . سعادت و خوشبختى در آن به نهايت ، وخوشى ما به اوج مى رسد پس برقرار باد اين شادمانى !)).
متوكل همراه با عموم ساكنين سامرا به قصر جعفرىمنتقل شد تا آنجا كه نزديك بود شهر از سكته خالى شود (726) و ابو على بصير دراشعارى به همين مطلب اشاره مى كند:
(( اصبحت قفارا سرّ من راءى مابها
الا لمنقطع به مثلوم ... )) (727)
((سامرا تهى شد و جز افراد درمانده كسى در آن نماند، اين شهر از وحشت و تنهايى برخود مى گريد - اگر نگوييم خون مى گريد)).
((روزگارى سامرا به همه جا فخر مى فروخت و ستم مى كرد ليكن خود اينك ستمديده ومطرود شده است . خليفه از اين شهر بار بست (و در جايى ديگررحل اقامت افكند) و اينجا به عرصات مكه پس از پايان موسمبدل شده است . گويا راه ها و كوى هاى آن از زمان هاى كهن بجا مانده و ديگر پرنده اى درآن پر نمى زند و مسجد استوار آن به خرابه اىتبديل شده است )).
((زمانى اينجا ميعادگاه همگان و رشك برين بود امّا اكنون عبرتى است براى تيزبينان .در بازارها خبرى از ازدحام نيست و به راحتى در وسط راه گام بر مى دارى ، زنان وكودكان مانند گروهى بى سرپرست ، جابجا و پراكنده هستند)).
امّا جعفرى نيز از گزند حوادث مصون نماند و خود به يكى از ويرانه هايىبدل شد كه حتّى حيوانات از آن مى رميدند و در خاموشى از ستممتوكل سخن ها داشت . جواهرى طى ابياتى چنين مى گويد:
(( والجعفرى و لم يقصر رسمه
الباقى برغم الدهر عن تمثيله ... )) (728)
((با وجود گذر زمان ، باقيمانده هاى جعفرى گوياى عظمت آنست ليكن چهره غمبار و رنگپريده آن از خوشى هاى از دست رفته خبر مى دهد. گويا از جعفر (729) ونسل او عوضى را كه بدان خوشدل شود به دست نياورده است . آن مجالس ‍ شادمانى وشعرخوانى به پايان رسيده است و نه از شعر ((وليد)) در آن اثرى است و نه ازبازخوانى آن )).
البرج :
يكى ديگر از كاخ ‌هاى متوكل ((برج )) نام داشت كه يك ميليون و هفتصد هزار دينار خرجآن شده بود. (730) شابشتى آن را چنين وصف مى كند:
((برج ، از زيباترين بناهاى متوكل بود و در آن تصويرهاى بزرگى از طلا و نقره وبركه آبى كه كف و كناره هاى آن از صفحه هاى زرّين و سيمين پوشيده شده قرار داشت .در كنار بركه درخت زرينى كه در آن پرندگانى از طلا با تاج هايى جواهر نشان قرارداشتند ساخته شده بود و به آن نام طوبى - براى همانندى با درخت بهشت - داده بودند.اين پرندگان به گونه اى طراحى شده بودند كه با وزش نسيم آوازهايى از آنها برمى خاست . در سمت ديگر بركه ، تختى بزرگ از طلا آراسته به دو شير بزرگ طلايىو تصاويرى از درندگان و عقاب و اوصاف ديگر كه آن را به تخت سليمان بن داوود -عليه السلام - آنچنانكه نقل شده - مانند مى كرد قرار داشت . ديوارهاى قصر را نيز ازداخل و خارج با مرمر كاشى كارى و مذهّبن كارى تزيين كرده بودند)).(731)
شاعرى برج را چنين توصيف مى كند:
(( طائر فى الهواء فالبر يسرى
دون اعلاه و الحمام يطير... )) (732)
((پرندگان در اوجگيرى به بلنداى اين قصر نمى رسند و باران هاىسيل آسا از ديوارهاى آن فرو مى ريزند، بامدادان كه ستاره ها پنهان مى شوند تنهاستاره پايدار و غروب ناپذير ((برج )) است )).
معناى شعر آنست كه برج آسمانى خراشى است با پرتوى خيره كننده و افزون تر ازستارگان و در سپيده دم كه همه ستارگان از سوسو زدن و نورافشانى دست مى شويندتنها اين كاخ است كه در دل تيرگى همچنان تابناك است .
المليح :
مليح ، نيز يكى از كاخ ‌هاى متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن كرد و بحترى آن راچنين مى ستايد:
(( و استتم الصبيح فى خبر وقت
فهو مغنى انس و دار مقام ... )) (733)
((صبيح (734) در بهترين وقت به پايان رسيد و اينك جايگاه انس و خوشى وشادمانى است . به سمت ((مليح )) نگران و خيره است و اگر مى توانست با گرمى براو درود مى فرستاد. چهره هر دو را خوشى پوشانده است و هر يك ديگرى را با لبخند وتبسم تبريك مى گويد. آن دو مانند دلدادگانى هستند كه اگر دستشان مى رسيد يكديگررا در آغوش گرفته با هم مى زيستند...)).
شبداز :
يكى ديگر از كاخ ‌هاى متوكل كه ده ميليون درهم صرف آن شد (735) شبديز (736) يا شبداز بود كه بحترى بدان چنين اشاره مى كند:
(( ان خير القصور اصبح مزهوا
بكره العدى لخير الانام ... )) (737)
((زيباترين كاخ ‌ها سرافراز و سربلند براى بهترين خلق بپا گشت و خارى در چشمدشمنان شد. گرداگرد ((جعفرى )) را خانه هاى ملوك فرا گرفته و دردل تيرگى چونان ستارگان مى درخشند و ((شبداز)) چون دلداده اى به سوى آن نزديكمى شود)).
مختار :
((مختار)) نيز نام يكى از قصرهاى متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن شد و در آننقاشى هاى شگفت انگيز از جمله نقاشى ديرى با راهبان و ترسايان (738) بود كهتاءثير پذيرى او را از مسيحيت نشان مى دهد.
واثق ، خليفه عباسى نيز در اين كاخ شرابخوارى كرد و بر ديوار آن ابيات زير رانگاشت :
(( ما راءينا كبهجة المختار
لا و لا مثل صورة الشهار... )) (739)
((قصرى به دل انگيزى ((مختار)) و تصويرى به زيبايى ((شهار)) نديده ام .مجلسى آميخته با خوشى ، گل هاى نرگس و مورد خنياگرى و موسيقى كمترين عيب واشكالى در آن نيست جز آنكه گردش روزگار آن را درهم خواهد كوفت )).
الغرد :
يكى ديگر از كاخ ‌هاى متوكل ((غرد)) نام داشت كه يك ميليون درهم صرف آن كرد(740) و بحترى آن را چنين ستود:
(( احسن بدجلة منظرا و مخيما
و الغرد فى اكتاب دجلة منزلا... )) (741)
((بهترين منظره و جايگاه ((دجله )) است و زيباترينمنزل ((غرد)) است كه بر كناره آنست . حياط و اطرافش ‍ همواره نمناك و خيس است گويىباران فراوانى آنجا را سيراب ساخته است )).
((امواج پياپى چرخ ‌هاى (چاه ) را بر كنار گمارده و از سستى آنها جلوگيرى مى كند.چهره اش آنچنان سپيد و نور افشان مى گردد كه چشم ها را خيره مى كند و از كار مىاندازد، مانند ستاره اى درخشان دل تيرگى را مى شكافد و شب سياه را به روز روشنبدل مى كند)).
((ديوارهاى آن از چپ و راست طاق ها را راست كرده و بر پا نگهداشته اند و بر دوش خودگرفته اند، گويا قصر، پادشاهى است كه پادشاهان ديگر او را احاطه كرده و خود بهاحترام بر پاى ايستاده اند)).
((بر بلنداى آن نگهبانى است كه خسته نمى شود و بر گرداندن بادهاوكيل است از هر سود باد بوزد چونان پيكارگرى نستوه بهاستقبال او شتافته راهش را سد مى كند)).
بركوار :
يكى از زيباترين و بديع ترين كاخ ‌هاى متوكل ((بركوار)) بود كه بيست ميليون درهمصرف آن كرد (742) و ميهمانى معروف خود را نمودار اسراف و زبانزد ولخرجى است -و ما قبلا از آن سخن گفتيم - در همين قصر به مناسبت ختنه كردن فرزندش ((معتز))برگزار نمود.
الحير :
يكى ديگر از كاخ ‌هاى بديع و شگفت انگيز خليفه ((حير)) (مخفف حائر) نام داشت كه چهارميليون درهم خرج آن شد. (743) الراضى ؛ خليفه عباسى بر سر ويرانه اين قصر آمدو ابيات زير را فى البداهه سرود:
(( و الحير و القصر و القاطول جنتها
و الجعفرى بكف الدهر مذموم
منازل آنست دهرا فاوحشها
ظلم الزمان فمثلوم و مهدوم )) (744)
((حير))، ((قصر))، ((قاطول )) و ((جعفرى )) بهشت گونه هاى زمينى ، تاراجروزگار شدند. اين كاخ ‌ها كه روزگارى ايمن و آسايش بخش بودند به دست ظلم زمانهبه وحشت خانه هايى بدل شدند و جز ويرانه هايى از آنها باقى نماند)).
((حير)) را ظلم و ستم خلفا خراب كرد و نابود ساخت نه ستم زمانه ؛ زيرا زمانه را بهستمگرى نمى توان متهم نمود و اساسا خوب و بد حوادث نتيجهافعال آدمى است چرا كه :
اين جهان كو هست و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
(( ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس . ))
اينها پاره اى از كاخ ‌هاى متوكل بود كه با بيتالمال مسلمين ساخته شد و به قيمت فقر و تهيدستى آنان كاخى بر كاخ ديگر افزودهگشت .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation