|
|
|
|
|
|
جلوه هايى از شخصيت امام (ع ) ويژگى هاى امام هادى همانند صفات پدران و اجداد گرامى خويش بود و صفات والايى ،آنان را از همگان متمايز مى ساخت . حضرت تمامى عناصر شرف و كرامت را در خود جمعداشت و از همان خاندانى به شمار مى رفت كه خدايشان را از هر گونه رجس و پليدىپاك و منزّه ساخته بود ليكن ما در اين بخش به پاره اى از صفات آن حضرت اشاره اى مىكنيم : امامت آن حضرت امامت لطفى است از جانب خداوند كه تنها شامل كسانى مى گردد كه از آزمايش هاى الهىسرافراز بيرون آمده باشند و ضميرشان با ايمان به خدا و توحيد باريتعالى عجينباشد و گرد ظلم ، بطلان و ديگر معايب و نواقص ، بر دامان پاك آنها ننشيند. ما قبلا در تمامى نوشته هاى مربوط به زندگى ائمه اطهار چه بهتفصيل و چه مجملا به مباحث امامت پرداخته ايم لذا در اين كتاب تنها به نكات خاصى ازمساءله مهم امامت مى پردازيم : نياز به امامت امامت از بنيادهاى اساسى دين اسلام است كه بدون آن امامت وكمال اين ديانت محقق نمى شود و هرگز از آن بى نياز نخواهد شد. احتياج به امامت تنهابراى اداره امور دينى نيست بلكه امامت در تمامى بخش هاى اجتماعى ، اقتصادى و سياسىاسلام نقش تعيين كننده اى دارد و استقلال ، سيادت ، امنيت ، آزادى و آرامش امت مسلمان را تضمينمى كند. شايد اساسى ترين علت نياز به امامت ، مساءله انسان سازى باشد. امام و امامتاست كه فضيلت و نيكى را در جامعه گسترش مى دهد و روح هايى به استوارى كوه مىپروراند، امامت است كه خودمحورى ، غرور، طمع ، حسد و ديگر انحرافات را از ريشه مىخشكاند و با تمامى كجروى ها نبرد مى كند. سرمنشاء تمامى نيكى ها و عامل دوام جوامع انسانى و امّالفضائل ، ايمان به خداوند است كه امام تجسم حقيقى اين اعتقاد و مبلّغ آن در تمام حركاتو سكنات خود است . ايمان به خداست كه عالم را از مصائب جنگ ، نابودى و ديگر تنش هاىناخواسته حفظ مى كند و اين ائمه بوده اند كه تلاش عمده شان مصروف تعميق آن در ميانمردم بوده است ، امامان بودند كه پرچم ايمان را در بلنداى آسمان به اهتزاز درآوردند وبراى اعلاى كلمه توحيد تن به دشوارى هاى جنگ ، زندان ، خانه نشينى و... دادند و آثاردرخشانى در اين زمينه از خود به يادگار گذاشتند. اين (( نهج البلاغه )) است كه عميق ترين مفاهيم اعتقادى را براى ما شرح مى دهد و مارا دعوت مى كند تا در آفريده هاى خداوندى انديشمندانه بنگريم و زيبايى هاىفضائل را چنان به رخ ما مى كشد كه شيفته اخلاق اولياء اللّه مى شويم و آرزو مى كنيمكه خود، در اين سلك درآييم و حقيقت گرايش هاى حيوانى را چنان دقيق به تصوير مى كشدكه ما را از مفاسد و رذائل اخلاقى متنفر مى سازد. صحيفه سجاديه يا انجيلآل محمّد (( - صلوات اللّه عليهم - )) نيز نقش مهمى در لطيف كردن روح ها دارد ومرغزار سرسبز ايمان است و سرچشمه زلال تشنگان معارف و اخلاق ، تمامى ادعيه ماءثورهاز ائمه در اين نكته مشترك بوده و تزكيه نفس و پالايش روان را مد نظر قرار مى دهند ودر صدد نجات آدميان از وادى جهل و غرور مى باشند. در كتب احتجاجى و كلامىدلايل استوارى از ائمه در دفع شبهات معاندين حق و منكرين خدا روايت شده است . امام هادى در زيارت خود موسوم به ((جامعه )) به بخش هايى از كوشش و تلاش اجدادخود براى تحكيم ايمان اشاره مى كند در اينجا به فرازهايى از اين زيارتنامه اشاره مىكنيم : (( السلام على الدعاة الى اللّه ، الادلاء على مرضاة اللّه ، و المستقرّين فى امر اللّه ،و التامين فى محبّة اللّه ، و المخلصين فى توحيد اللّه ، و المظهرين لا مر اللّه ....)) ((سلام بر دعوت كنندگان به سوى حق و راهنمايان به خشنودى خداوند، درود براستواران در اجراى امر الهى و مستغرقان در محبت الهى ، سلام بر موحدان مخلص و آشكاركنندگان امر خدايى ...)). امام سپس خطاب به اجداد خويش مى گويد: ((شما شاءن ،جلال و مجد خداوندى را بزرگ داشتيد و نام او را برقرار نموديد و ميثاق او را استواركرديد و پيمان اطاعت او را محكم نموديد. براى خدا در نهان و آشكار به نصيحت پرداختيدو با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت كرديد و جانهايتان را در راه خشنودى حضرتباريتعالى فدا نموده و دشوارى هاى ناشى از دعوت به سوى خدا راتحمل كرديد و صبر نموديد. نماز را بپاى داشتيد، زكات داديد و امر به معروف و نهى ازمنكر نموديد و در راه حق به بهترين وجه به جهاد برخاستيد تا آنكه دعوت حق را آشكاركرده واجباتش را بيان نموديد و حدود الهى را برپا كرديد. شرايع و احكامش را گسترديدو سنت هاى خداى را تعيين كرديد و خشنودى حق را به دست آورديد تسليم قضاى حق بوديدو رسولان پيشين را تصديق كرديد...)). در فرازهاى بالا نقش پيكارگرانه ائمه را براى به اهتزاز درآوردن پرچم توحيد ودفاع از ارزش هاى دينى و اسلامى به خوبى مشاهده مى كنيم . آنان مخلصانه جان ومال خود را فداى حق و راه حق كردند و در اين راه چشمداشتى جز از ذات مقدس خداوندىنداشتند. عصمت امامان (ع ) عصمت ائمه - عليهم السلام - از عناصر مهم انديشه شيعى بشمار مى رود گروهى بهگمان محال بودن عصمت ، آن را منكر شده اند! ليكن ما در مباحث مربوط به ائمه آن رااثبات كرده و نادرستى دلايل مخالفين را نشان داده ايم و نه تنها امكان بلكه وقوع آن رانيز ثابت نموده ايم . اگر كسى سرگذشت ائمه را بخواند كمترين شكى نسبت به عصمت آنان برايش باقىنخواهد ماند و يقين خواهد كرد كه آنان نه عمدا و نه سهوا مرتكب هيچ صغيره اى هم نشدهاند. زندگى امامان ، ثبات قدم ، وحدت قول وعمل و بر صراط مستقيم بودن آنها را به خوبى نشان مى دهد تمام ائمه با شدت وبرندگى كامل وظيفه دفاع از معتقدات دينى را به عهده گرفته و كمترين انحرافى ازخود نشان ندادند. طاغوت زمان ، متوكل عباسى با تماموسايل ممكنه در صدد برآمد تا امام هادى - عليه السلام - را بفريبد و او را از راه راستمنحرف كند و به محافل لهو و لعب و فسق و فجور بكشاند ليكن امام با تمام وجود امتناعكرده مقاومت ورزيد و با مواضع خود دليلى روشن بر عصمت خود و اجداد بزرگوار خويشارائه كرد و حقانيت شيعه را درباره عصمت ايشان به وضوح بيان نمود. علم امامان (ع ) علم ائمه همانند علم پيامبران و مرسلين ، علمى است الهامى و خداداد و فرقى با هم ندارد.خداوند به پيامبران و ائمه ، علمى لدنّى عطا فرمود تا حجّت را بر مردم تمام كنند. امامصادق - عليه السلام - از كيفيت علم ائمه و دامنه حيرت انگيز آن - كه وصف ناپذير است -چنين ياد مى كند: ((علم ما عبارت است از: (( غابر، مزبور، نكت فى القلوب )) (الهامات قلبى )، ((نقر فى الاسماع )) (به گوش خوردن صدا) (( جفر احمر، جفر ابيض )) و همچنينمصحف فاطمه - عليهاالسلام - و ((جامعه )) كه تمامى مايحتاج مردم در آن است نزد ماست)). و چون از حضرت معانى اين تعابير را پرسيدند ايشان فرمود: (((( غابر؛ )) دانشآينده است )) و (((( مزبور؛ )) دانش گذشته مى باشد)) و (((( نكت فى القلوب؛ )) الهام است )) و (((( نقر فى الاسماع ؛ )) سخنان ملائكه است زيرا ما گفتارآنان را مى شنويم ليكن خود آنها را نمى بينيم )) و (((( جفر احمر؛ )) ظرفى استكه سلاح پيامبر اكرم در آن قرار دارد و از آن خارج نمى شود تا آنكه قائمآل محمّد قيام نمايد. امّا (((( جفر ابيض ؛ )) ظرفى است كه در آن تورات موسى ،انجيل عيسى ، زبور داوود و كتب آسمانى پيشين قرار دارد)) و ((مصحف فاطمه -عليهاالسلام - كتابى است كه در آن تمام حوادث و نام هاى كسانى كه تا روز قيامت بهحكومت مى رسند منظور است )). و امّا ((جامعه ؛ كتابى است داراى هفتاد ذراعطول كه حضرت رسول اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) با دهان مباركشان آن رااملا مى فرمودند و حضرت على - عليه السلام - با دست خويش مى نگاشتند. به خدا قسمهر چه مردم تا روز قيامت بدان نياز پيدا كنند در اين كتاب آمده است حتّى ديه يك خراش ويك تازيانه يا نصف تازيانه ...)).(36) ابوالعلاء معرى در شعر خود به همين جفرى كه نزداهل بيت موجود است اشاره مى كند و مى گويد: ((همگان از ديدن جفر و جام جهان نماى كوچكى كه همه آبادى ها و ويرانى ها را نشان مىداد و نزد ائمه موجود بود شگفت زده شدند)).(37) دليل روشن اين مدعا روايات و پيشگوئى هاى متعددى است كه از ائمه در زمينه هاىگوناگون علوم نقل شده است . امام على مولاى متقيان و باب شهر علم پيامبر پايه حدودسى و دو علم را - به قول عقّاد - بنيان نهاد و از پيشرفت هاى تكنولوژيك و تحولاتعلمى كه در عرصه گيتى به ظهور مى رسد خبر داد. حضرت در يكى از مغيبات خود چنينمى فرمايد: (( ((ياتى زمان على الناس يرى من فى المشرق من فى المغرب ، و من فى المغربيرى من فى المشرق )). )) ((زمانى خواهد آمد كه ساكنين مشرق ، افراد مستقرّ در مغرب را خواهند ديد و ساكنان مغربمشرقيان را)). و باز فرمود: (( ((ياتى زمان على الناس يسمع من فى المشرق من فى المغرب و منفى المغرب يسمع من فى المشرق )). )) ((زمانى فرا خواهد رسيد كه : آنكه در مغرب است آواى مشرقيان را خواهد شنيد و بر عكس)). و هر دوى اين پيشگويى با اختراع تلويزيون و راديو تحقق يافت . همچنين حضرت سجاد - عليه السلام - فرمود: (( ((ياتى زمان على الناس يسير فيهالحديد؛ )) زمانى خواهد آمد كه در آن ، آهن به حركت در خواهد آمد)). كه با اختراع انواع ماشين ها و قطارها محقق شد. البته حضرت موارد متعددى را پيش بينىكرده اند كه تماما صادق بوده است . (38) خود حضرت با صراحت تمام موقعيت علمىخويش را چنين بيان مى كند: ((معانى كتاب خدا را از من بپرسيد به خدا قسم آيه اىنازل نشده است جز آنكه مى دانم در شب بوده يا روز، در كوه بوده يا دشت )).(39) امام صادق نيز يكى از همين پيشوايان حق و حقيقت است كه اززلال علم و دانش آنها بشريت همچنان سيراب مى شود ايشان در گفته هايشان از آلودگىدريا و فضا و زيان هاى ناشى از آن براى انسان پرده برداشته است و در كتاب موسومبه ((توحيد مفضل )) قواعد تشريح و عجايب مربوط به اعضاى انسان را بيان نمودهاست . همچنانكه بنيانگذار علوم فيزيك و شيمى بشمار مى رود واصول اين دو دانش را توسط شاگرد برجسته و ممتاز خود پيشاهنگ تحولات علمى جابربن حيان چهره افتخارانگيز شرق وضع كرده است . امام هادى نيز پس از وفات پدر و هنگام تصدى مقام امامت بيش از هفتسال نداشت ، ليكن به وسيله علماى بزرگ زمان مورد پرسش قرار گرفت و دشوارترينمسايل فقهى ، فلسفى و كلامى را آنچنان دقيق و روشن پاسخ گفت كه پرسندگان رامتحيّر ساخت و در نتيجه آنان به امامت حضرت اعتراف كردند. در اين نمونه و نمونه هاىديگر دليل آشكارى است بر علم خدادادى آنان و اينكه خداوندفضل و دانشى به آنان عطا فرموده است كه به هيچ كس ديگر چنين عنايتى نكرده است . نصّ بر امامت حضرت بزرگان و معتمدين شيعه براى امامت اهميت خاصىقائل بودند و آن را اصلى از اصول اسلام مى دانستند لذا همواره از امام زمان خود دربارهامام بعدى پرسش مى كردند تا به او مراجعه نمايند و در چنبره طاعت او درآيند. در موردامام هادى نيز اين دقت نظر به عمل آمد و برخى از بزرگان شيعه روايات متعددى از امامجواد - عليه السلام - مبنى بر امامت على هادىنقل كرده اند و ما در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم : 1 - ((اسماعيل بن مهران )): هنگامى كه امام جواد - عليه السلام - عازم سفر بغداد شداسماعيل بن مهران خود را به سرعت نزد امام رسانده عرض كرد: قربانت گردم از اين سفربر شما بيمناكم پس از شما منصب امامت به چه كسى خواهد رسيد؟ امام با لبخندى شيرينپاسخ داد: ((امسال اتفاقى براى من نخواهد افتاد...)). و بدينسان هراس وى از قدرتعباسيان و شهادت خود را بر طرف ساخت . چندى بعد كه معتصم عباسى امام را به سامرّا فرا خواند دوبارهاسماعيل شتابان نزد حضرت آمد تا امام بعدى را بشناسد و در سلك مواليان وى درآيد.پس گفت : ((يابن رسول اللّه ! شما در حال رفتن هستيد پس از شما امر امامت به عهده كيست؟)). امام گريست و از سفر خود احساس خطر كرده با علم به اينكه ديگر بازگشتى نخواهدبود، فرزند خود امام على هادى را به عنوان امام بعدى چنين معرفى نمود: ((اين سفرىاست كه از آن بر من بايد بيمناك بود امام پس از من فرزندم على خواهد بود...))(40) . پيش بينى امام تحقق يافت و ايشان در اوج شكوفايى زندگى و بالندگى به وسيلهمعتصم عباسى به شهادت رسيد. 2 - ((الخيرانى )): يكى ديگر از راويان امامت على هادى ((خيرانى )) است كه حديث را از پدرشنقل كرده است و ما در بحث هاى آينده متن حديث رانقل خواهيم كرد. 3 - ((الصغر بن ابى دلف )): صغر بن ابى دلف نص بر امامت امام هادى را از پدر حضرت امام جواد چنيننقل مى كند: ((امام پس از من فرزندم على است . فرمانش فرمان من است و سخن او سخن من .اطاعت از او اطاعت از من بشمار مى رود و پس از او امامت از آن فرزندش حسن خواهدبود...)).(41) 4 - ((بعضى از شيعيان )): امام جواد هنگام عزيمت به بغداد با تصريح به امامت فرزندش امام هادى - عليه السلام -به بعضى از شيعيان چنين گفت : ((من در حال رفتنم و امر امامت به عهده فرزندم ((على)) است و پس از من بر شما همان حقى را خواهد داشت كه من پس از پدرم بر شما داشتم...)).(42) امام جواد در سخنان خود بر لزوم اطاعت از فرزندش تاءكيد كرد و فرمود امام همانموقعيتى را در ميان شيعيان خواهد يافت كه خود امام جواد پس از وفات پدرشان داشتند. 5 - ((احمد بن ابى خالد)): احمد بن ابى خالد نصّ صريحى را از امام جواد - عليه السلام - بر امامت فرزندش علىهادى با اين سرآغاز نقل مى كند: ((ابوجعفر به فرزندش هادى - عليه السلام - وصيتكرد...)) كه ما بندهاى اين وصيت را در بحث هاى آينده بيان خواهيم كرد.(43) قابل ذكر است كه شيعيان معتقدند تعيين امام متاءثر از عواطف و هواهاى نفسانى نيست بلكهبه دست خداوند متعال است . اوست كه امام را معين مى كند و پيامبر اكرم انتصاب الهى را بهسمع همگان مى رساند و آنچه را بدو دستور داده شده ابلاغ مى كند. پيامبر گرامى بهصراحت ، جانشينان خود را دوازده تن اعلام كرده است و روايات اين باب به حد تواتررسيده است (44) كه امام هادى - عليه السلام - يكى از همين جانشينان مى باشد. بخشش و كرم حضرت يكى ديگر از خصوصيات بارز حضرت ، بخشش و عطاى ايشان است كه همانند اجداد خوددر اين ميدان گوى سبقت را از همگان ربوده است . حضرتمثل پدران خود تنها براى جلب رضاى پروردگار مسكين ، يتيم و اسير را بر خانواده خودمقدم داشته و اطعام آنان را در درجه اول اهميت قرار مى دادند تا جايى كه غذايى براىخانواده شان باقى نمى ماند و در مورد لباس نيز بدين گونهعمل مى كردند. امام صادق - عليه السلام - نيز آنقدر به مستحقّين انفاق مى كرد و لباسمى داد كه ديگر براى افراد خانواده اش چيزى يافت نمى شد.(45) مورخان موارد بى شمارى از بخشش هاى كلان حضرت امام هادى - عليه السلام - نسبت بهفقرا و درماندگان را نقل كرده اند كه ما به نمونه هاى زير اكتفا مى كنيم : 1 - هياءتى از شيعيان بلند پايه مركّب از ابوعمرو عثمان بن سعيد، احمد بن اسحاقاشعرى و على بن جعفر حمدانى به ديدار امام هادى - عليه السلام - رفتند، احمد بن اسحاقاز وامى كه در گردن داشت به حضرت شكايت برد ايشان بهوكيل خود عمرو رو كرده فرمودند: به احمد سى هزار دينار و به على بن جعفر نيز همانمقدار بپرداز. سپس حضرت به خود عمرو - وكيل حضرت - نيز سى هزار دينار بخشيدند.ابن شهر آشوب پس از نقل اين عطا و بزرگمنشى علوى مى گويد: ((اينعمل معجز گونه است و جز پادشاهان را نرسد كه چنين بخشش كنند و ما هرگز اين گونهعطايى نشنيده ايم )).(46) حضرت براى اين بزرگان زندگانى مرفهى فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانهشان رفته بود. و طبيعى است كه بهترين بخشش ، آن است كه اثرى نيكو و ماندگار ازخود بجا گذارد. 2 - يك نمونه ديگر از كرم حضرت را اسحاق جلاّب چنيننقل مى كند: ((در (( يوم الترويه )) (هشتم ذى الحجّه ) براى ابوالحسن هادى - عليه السلام -تعداد زيادى گوسفند خريدم و ايشان تمام گوسفندان را در ميان خويشان خود تقسيمكردند)).(47) 3 - مورد ديگر كه اعجاب مورّخان را برانگيخته است چنين مى باشد كه : ((حضرت به قصد روستايى متعلّق به خودشان از سامرّا خارج شدند چندى بعد يكى ازباديه نشينان به در خانه حضرت آمد خانواده حضرت به آن مرد گفتند كه ايشان بهزمينى خارج از شهر رفته اند و آن مرد هم متوجهمحل حضرت شده و پس از ديدن ايشان با صدايى ضعيف گفت : يابنرسول اللّه من مردى از اعراب كوفه و از مواليان و محبّان جدّت على بن ابى طالب هستم ،سنگينى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشايى نمى شناسم ... حضرت متاءثر شدند و ديدند وى متمسّك به ولايت على - عليه السلام - است ليكن خودحضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و كمكى از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشانورقه اى نوشتند مبنى بر آنكه : اعرابى از حضرت مبلغ معينى طلبكار است ، سپس كاغذ رابه او داده گفتند: اين كاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت ديدى عدهاى نزد من جمع شده اند برخيز و طلبى را كه در اين كاغذ است از من بخواه و بر من سختبگير كه چرا بدهى ام را نپرداخته ام و تمامى دستورات مرا انجام بده . اعرابى ورقه راگرفت و هنگامى كه حصرت به سامرّا بازگشت عده اى به ديدن او آمدند كه در ميان آنانجاسوسان و ماءموران حكومت عباسى هم حضور داشتند، چندى نگذشت كه اعرابى از راهرسيد و كاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذكور در آن شد، امام - عليه السلام - بهعذرخواهى پرداخت ليكن اعرابى با اصرار خواستارپول خود بود و همچنان تاءكيد مى كرد. حاضرين در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوكل شتابان ماجرا را به گوش خليفهرساندند او نيز دستور داد تا سى هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتى كه اعرابى آمدحضرت پول ها را به او داده فرمودند: ((اينپول ها را بگير و بدهى خود را بپرداز و باقى مانده را خرج خانواده ات كن ...)). اعرابى مبلغ را بسيار ديده گفت : يابن رسول اللّه بدهى من كمتر از يك سوم اين مبلغ است... ليكن خداوند بهتر مى داند كه رسالت خود را ميان چه كسانى قرار دهد. (48) وپول ها را برداشته با خشنودى تمام و با خيال راحت به سوى خانواده اش رفت و همچنانبراى ناجى خود امام هادى كه او را از فقر و سختى نجات داده بود دعا مى كرد)). 4 - راويان ذكر كرده اند كه ابوهاشم جعفرى دچار سختى معيشت شده بود لذا به زيارتامام شتافت ، هنگامى كه حضرت موقعيت دشوار وى را دريافت براى تسكين و سبك كردنرنج هايش چنين فرمود: ((اى ابوهاشم ! اداى شكر كداميك از نعمت هاى الهى را مى خواهى بجا آورى ؟ خداوند بهتو نعمت ايمان را عطا فرموده و بدينسان بدنت را بر آتش جهنم حرام ساخته است و تنىسالم به تو داده است تا بتوانى به طاعات الهى بپردازى و با دادن صفت قناعت تو رااز ذلت سؤ ال و مرحمت خواهى نجات داده است ...)). نعمت هايى را كه امام بر مى شمارد از مهمترين عطاياى الهى براى كسى كه از آنهااستفاده كند بشمار مى رود. سپس حضرت دستور دادند تا به ابوهاشم يكصد ديناربپردازند.(49) پارسايى و زهد امام (ع ) حضرت از تمام لذات زودگذر و مادى اين جهان روى گردانده و به ضروريات آن اكتفاكرده بود، كمترين توجهى به جلوه هاى فريبنده نشان نمى داد و زندگى خود را وقفعبادت خداى متعال كرده بود، كار را در زهد و ورع تا بدانجا رسانده بود كه خانهمسكونى حضرت در سامرّا و مدينه از اثاثيه معمولى نيز خالى بود و هنگامى كه ماءمورانمتوكل شبانگاه به منزل ايشان هجوم آوردند و به بازرسى آنمشغول شدند چيزى قابل توجه در آن نيافتند. بار ديگر كه به خانه حضرت در سامرّاهجوم آوردند ايشان را در اتاقى در بسته مشاهده كردند در حالى كه با لباسى پشمينبدون هيچ فرشى بر شن و سنگريزه نشسته بود. سبط بن جوزى درباره زهد امام مى گويد: ((امام على هادى كمترينميل و گرايشى به دنيا نداشت و هميشه ملازم مسجد بود، هنگامى كه خانه اش را بازرسىكردند، جز قرآن ، كتب دعا و چند كتاب علمى در آن چيزى نيافتند. حضرت مانند اجداد طاهرين خود زندگى بى آلايشى را پيش گرفته بود و اهميتى بهمسائل مادى نمى داد بلكه وجهه نظرش اتصال دائمى به حق تعالى بود. جدش مولاىمتقيان و اميرمؤ منان نيز از پارساترين مردم بود و در ايام خلافت خويش هيچ اندوخته مادىبراى خود فراهم نكرد و كفش و كمربندش از ليف خرما بود و كفشش را خود تعمير مى كردبر شكم خود سنگى مى بست تا فشار گرسنگى را كاهش دهد و همسرش دخت گرامىپيامبر زهرا - عليهاالسلام - نيز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگى زاهدانه اى رادنبال مى كرد و در خانه اش از اثاث البيت خبرى نبود و دستانش از آسيا كردن گندمتاول زده بود. ائمه اين چنين زيستند و نعم مادى را كنار گذاشته كريمانه از مظاهرفريبنده حيات گذشتند و تنها به كارى پرداختند كه آنان را به خداوند نزديك كند)). امام (ع ) در مزرعه خود كار مى كند امام عظيم الشاءن به دور از گرايش هاى مادى و هواهاى نفسانى و خود بزرگ بيتى براىمعيشت خود و خانواده اش بر زمين متعلق به خودشان كار مى كرد. على بن حمزه مى گويد:ابوالحسن ثالث را ديدم كه بر زمينى كار مى كرد و قدم هايش از عرق خيس شده بود.گفتم : ((قربانت گردم كارگران كجا هستند؟...)) حضرت فرمود: ((اى على ! بهتر از من و پدرم كسانى بودند كه بابيل در زمين خود كار مى كردند...)). - ((آنها چه كسانى بودند؟...)) - ((رسول اللّه (( - صلى اللّه عليه و آله -، )) اميرالمؤ منين و تمامى پدرانم بادست خود كار مى كردند و اين كار پيامبران ، رسولان و اوصياى صالح بوده است...))(50) . هميشه ((كار)) شعار انبيا بوده است و خداوند پيامبرى را مبعوث نساخت مگر اينكه((كارگر)) بود و ما در كتاب خود ((كار و حقوق كارگر در اسلام )) (51) بر اهميتكار و ارزش معنوى آن به اين حديث شريف استناد جسته ايم و نشان داده ايم كه كار كردناز سيره انبياى صالح بوده است . راهنمايى گمراهان امام هادى اهميت زيادى به هدايت گمراهان و منحرفان از راه حق مى داد و در اين راه كوششخستگى ناپذيرى را آغاز كرده بود، از جمله كسانى كه به وسيله حضرت به حقيقت دستيافت و هدايت شد ((ابوالحسن بصرى )) معروف به ((ملاّح )) را مى توان نام برد. وى((واقفى )) بود و پس از امام موسى كاظم امامت هيچ يك از فرزندان حضرت را نپذيرفتهبود. روزى حضرت هادى بصرى را ديده به او گفت : ((اين خواب غفلت تا كى ؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به خود آيى ...)) نفس قدسىحضرت آنچنان گرم و مؤ ثر بود كه همين دو جمله او را دگرگون ساخته به راه صلاحباز آورد و به امامت حضرت معترف گشت .(52) با صوفيان مجالست مكنيد امام هادى - عليه السلام - اصحاب خود و ديگر مسلمانان را از معاشرت و همنشينى باصوفيان بر حذر داشته بود زيرا آنان سرچشمه گمراهى و ضلالت هستند و با اظهارپارسايى و تقدس مآبى به فريب و گمراهى ساده لوحان بر مى خيزند. امام بر دورى و جدايى از صوفيان بشدت تاءكيد داشت . حسين بن ابى الخطابنقل مى كند: نزد امام هادى در مسجد النبى بودم كه گروهى از اصحاب حضرت از جملهابوهاشم جعفرى كه مردى سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده اىاز صوفيان وارد مسجد شده گوشه اى نشستند و به گفتن اوراد خود و تكبير وتهليل پرداختند، حضرت رو به اصحاب كرده فرمودند: ((به اين فريبكاران و هم پيمانان شيطان و ويرانگران بنيادهاى اسلام توجه نكنيد آنانبراى آسايش جسم ، پارسايى مى كنند و شب زنده دارى آنان براى به دست آوردن طعامهاى چرب و شيرين است ، عمرى را به سختى مى گذرانند تا آنكه فرصتى يافته بهگناهكارى بپردازند، گرسنگى مى كشند تا آنكه به خوان هاى رنگين دست يابند، ذكرآنان فقط براى فريب مردم است و جلب قلوب احمقان ، سادگان را شيفته خود ساخته بارخود را بر دوش آنان مى نهند و آنان را در چاه هاى گمراهى مى اندازند، اوراد آن ، رقص وكف زدن است و ذكرشان نغمه و آوازه خوانى ، جز بى خردان و افرادگول خورده كسى از آنان پيروى نمى كند و متاع آنان جز در بازار احمقان فروشى ندارد،هر كسى به ديدار و زيارت زنده يا مرده آنان برود مانند آن است كه به زيارت شيطان وبت پرستان رفته باشد و هر كه به آنان يارى رساند در حقيقت به ابوسفيان ، معاويهو يزيد يارى كرده است ...)). يكى از حاضران پرسيد: ((اگر چه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟)) امام او را ازادامه اين گونه توهّمات بر حذر داشته با بيانى قاطع فرمود: ((اين تصوّرات را از خود دور كن ، هر كس به امامت و حق ما معترف باشد بر خلاف رضاىما گام بر مى دارد، آيا نمى دانى آنان پست ترين طايفه صوفيه هستند و همه فرقصوفيه مخالف ما مى باشند و طريقت آنان با ما مغاير است ، آنان نصارى يا مجوس اينامت هستند و هميشه در تلاشند تا چراغ برافروخته خدايى را با دهان خود خاموش كنيد هرچند خداوند پرتو افشانى چراغ توحيد را على رغم خواست كافران ، تضمين كرده است...)).(53) امام در سخنان خود بر بطلان روش صوفيان و بى دينى آنان با توجه به صفات ورفتارشان چند نكته را بيان مى فرمايد: 1 - آنان در فريفتن و گمراه كردن مردم هم پيمان شيطان هستند. 2 - با بدعت هاى خود و آوردن شيوه هايى مغاير روح اسلام و شريعت درصدد ويرانگرىپايه هاى اين دين مبين برآمدند. 3 - زهد آنان ريايى است و براى راحت طلبى و جلب منافع مادى مى باشد. 4 - شب زنده دارى و اظهار تقدّس آنان براى رضاى خدا و انجام عبوديت حضرتش نيستبلكه دام نيرنگى است براى صيد مردم و به دست آوردناموال آنان . 5 - اوراد آنان ، اوراد عبادى نيست بلكه رقص و پايكوبى است زيرا از قلبى كه معتقد بهخداست برنخاسته است و دعاهاى آنان ترانه و آواز است زيرا از روح اخلاص و طاعتخداوند خالى است و كالبدى است بى جان . 6 - آنكه مهار خرد و اختيار خود را در دست دارد بهدنبال اين دغلان نمى رود، ليكن ساده لوحان ، افراد نادان و بى خردان كه قدرت تشخيصندارند در زمره پيروان آنها قرار مى گيرند. امام و احترام به علما امام هادى - عليه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و انديشمندان مى كوشيد و به آنهاتوجهى خاص داشت و آنان را بر ديگر مردم برتر مى شمرد زيرا آنان سرچشمه نور وآگاهى در زمين هستند. از كسانى كه مورد تجليل امام قرار گرفت فقيهى بود كه با يكىاز نواصب و مبغضين اهل بيت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقيه پس ازچندى به زيارت امام آمد حضرت كه از مناظره او با ناصبى خبردار بود از ديدن وىشادمان شده او را در صدر مجلس نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت . مجلسمملو از علويان و عباسيان بود. بنى هاشم حاضر در آنجا از اين توجه خاص امام رنجيدهشدند و امام را مخاطب ساخته گفتند: ((چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى ؟...)) حضرت در پاسخ فرمود: از كسانى نباشيد كه خداوندمتعال درباره شان فرمود: (( ((الم تر الى الذين اءوتوا نصيبا من الكتاب يدعون الىكتاب اللّه ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم و هم معرضون )). )) (54) ((آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خواندهشدند تا كتاب خدا داور آنان باشد ليكن گروهى اعراض كرده روى گرداندند)). آيا كتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حكمقبول داريد؟... همگى گفتند: ((آرى ، يابن رسول اللّه )). و امام روش خود را - بهاستناد آيات قرآن - چنين مدلّل ساخت : آيا خداوند نمى گويد: (( ((يا اءيها الذين آمنوا اذاقيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح اللّه لكم - الى قوله - و الذين اوتواالعلم درجات )). )) (55) ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در مجالسى به شما گفته مى شود جاى بازكنيد شما نيز جاى باز كنيد تا خداوند براى شما گشايش دهد... تا آنجا كه مى گويد: ودانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد)). خداوند متعال همانطور كه مؤ من را بر غير مؤ من مقدم مى دارد، مؤ من عالم را بر مؤ من غيرعالم برترى داده است . و باز خداوند است كه مى فرمايد: ((خداوند مؤ مناناهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد)) آيا خداوند گفته است : خداوند نجيب زادگان وشريفان نسب دار را رفعت مى دهد! ليكن حضرت باريتعالى با تاءكيد مى گويد: (( ((هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ؛ )) (56) آيا آنان كه مى دانند وآنان كه نمى دانند با هم برابرند؟)). پس چرا از احترام و تجليل من نسبت به اين عالم كه مورد بزرگداشت خدا نيز هست رنجيدهشده ايد، شكستى كه اين مرد به آن ناصبى بادلايل و براهين خدا آموخته داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است . دلايل و حجت هاى امام ، حاضرين را خاموش كرد ليكن يكى از بنى عباس حاضر در جلسههمچنان بر موضع نادرست خويش پافشارى كرد و گفت : ((يابن رسول اللّه ! شما اين مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پايين تر از او به حسابآوردى در صورتى كه او مانند ما نسبى چنين روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلامتاكنون آن را كه نسبى شريف تر داشته باشد بر ديگران مقدم مى دارند...)) منطق اين عباسى ، منطقى است سست و بى بنياد كه اسلام بدان كمترين بهايى نمى دهد،اسلام متوجه ارزش هاى والايى است كه هرگز چنين افرادى تصور آن را هم ندارند و بهگوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنى : (( ((وجادلهم بالتى هم احسن )))) (57) و دستور: (( ((كلموا الناس على قدر عقولهم )) )) براى قانع كردنوى راه ديگرى در پيش گرفت و گفت : (( ((سبحان اللّه ! )) آيا عباس كه از بنى هاشم بود با ابوبكر تيمى بيعت نكرد؟آيا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، كارگزار عمر بن خطاباز بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قريش را وارد شوراى شش نفره كردولى عباس را كه هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟! پس اگر برتر شمردن غير هاشمى بر هاشميان نادرست است بايد بيعت كردن عباس باابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محكوم كنى و اگر آن كار اشكالىنداشت اين مورد هم مانند آن روا خواهد بود...)). معترض ، تاب اين استدلالات را نياورد خاموش گشت و ديگر دم نزد.(58) حضرت كه ديده بود دلايل قرآنى او را قانع نكرد از بيعت جدش عباس با ابوبكر وكارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر در حالى كه اين دو خليفه از نظر نسب به پاىعباس و فرزندش نمى رسيدند استفاده كرد و اين نمونهكامل (( ((الزموهم بما التزموا به )) )) است . عبادت حضرت هنگام مطالعه سيره ائمه طاهرين و پيشوايان خاندان عصمت و طهارت يك مطلب به وضوحقابل مشاهده است و آنهم توجه شديد ايشان به عبادت ، شب زنده دارى ، تلاوت قرآن ومناجات با پروردگار است . ابوفراس حمدانى به مقايسه ميان ائمه و بنى عباس دستزده چنين مى گويد:
(( تمسى التلاوة فى ابياتهم سحرا
|
و فى بيوتكم الا وتار و النغم ))
| ((آواى تلاوت قرآن تا سحر از خانه هاى ائمه به گوش مى رسد. و در خانه هاى شما -بنى عباس - اين ترانه ها و صداى چنگ و رباب است كه تا بامداد گوش ها را مىخراشد)). امام هادى - عليه السلام - بيش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد مى پرداخت و تقواو پايبندى وى به اصول ديانت زبانزد خاص و عام بود. ايشان تمامنوافل را بجا مى آورد و در ركعت سوم نافله مغرب سوره حمد واول سوره حديد تا (( ((انه عليم بذات الصدور)) )) و در ركعت چهارم پس از سورهحمد، آخر سوره حجرات را تلاوت مى كرد.(59) نافله اى را نيز به اين صورت به حضرت نسبت داده اند كه : ايشان در ركعتاول ، سوره حمد و يس و در ركعت دوم ، سوره حمد و الرحمن را تلاوت مى كردند.(60) دعاهاى حضرت در قنوت نمازشان از امام هادى - عليه السلام - دعاهايى روايت شده كه ايشان در قنوت نمازشان مى خواندند.نگاهى به اين دعاها، اوج انقطاع ايشان را از تعلقّات مادى و شدت اتصالشان را بهمبداء هستى بخش به خوبى نشان مى دهد. در اينجا ما پاره اى از اين سخنشان فروتر ازقرآن و فراتر از سخنان بشر را نقل مى كنيم : الف - (( ((اللهم ان مناهل كراماتك بجزيل عطياتك مترعة ، و اءبواب مناجاتك لمن اءملكمشرعة ، و عطوف لحظاتك لمن ضرع اليك غير متقطعة ، و قد الجم الحذار، و اشتدّالاضطرار، و عجز عن الاصطبار اءهل الانتظار، و انت اللهم بالمرصد من المكان ، اللهم وغير مهمل مع الامهال ، و اللائذ بك آمن ، و الراهب اليك غانم القصد، اللهم لبابك سالم . اللهم فعاجل من قد استن فى طغيانه ، و استمرّ على جهالته لعقباه فى كفرانه ، و اطعمهحلمك عنه فى نيل ارادته ، فهو يتسرع الى اءوليائك بمكارهه ، و يواصلهم بقبايحمراصده ، و يقصدهم فى مظانهم باءذيته ، اللهم اكشف العذاب عن المؤ منين و ابعثه جهرةعلى الظالمين ، اللهم اكفف العذاب عن المستجيرين ، و اصببه على المغترين ، اللهم بادرعصبة الحق بالعون ، و بادر اعوان الظلم بالقصم ، اللهم اسعدنا بالشكر، و امنحناالنصر، واعذنا من سوء البداء و العاقبة و الحظر...)) )) (61) الف - ((پروردگارا! آبشخور بخششت دريايى است مملو از هداياى بزرگ و درگاهمناجاتت براى آنكه سعادت پيدا كند والا و ارزشمند است . و نگاه مهربانت همواره به سوىكسى است كه به درگاهت دست نياز دراز كند. پروردگارا! هراس بر دل ها سايه افكن شد و درماندگى به اوج رسيد و منتظران راديگر توان صبر نمانده است و تو در كمينگاه ، ناظر همگانى . پروردگارا! مهلت دادن تو فراموش كردن نيست و پناهنده به تو در امان است و هر كهبه تو رو آورد و مقيم آستانت گردد سلامتى و سعادت را در كنار خود خواهد داشت . پروردگارا! آن را كه در طغيان خود غوطه ور است و همچنان بر مركب جهالت سوار و بهسمت كفرانت مى تازد فرو كوب ، حلم تو دشمنان ما را به طمع واداشته است و آنان مىپندارند كه به آرزوهاى پليد خويش خواهند رسيد لذا در راه اوليايت دام مى نهند و بهآنان آسيب مى رسانند و انديشه هاى شومى را درخيال فاسد خود مى پرورانند. پروردگارا! عذاب آتش را از مؤ منان دور كرده و در خرمن هستى ظالمان بزن . پروردگارا! پناهندگانت را از عذاب دور كن و آنان را كه بردبارى تو فريبشان دادهاست معذب فرما. پروردگارا! حق جويان را يارى ده و ياوران ستم را نابود فرما. پروردگارا! توفيق شكرگزارى به ما عطا كن . ما را پيروزى ده و از سوء عاقبت وحوادث غير قابل پيش بينى و بداء ناخوشايند حفظ كن ...)).(62) دعاهاى ائمه اهل بيت - عليهم السلام - فقط به جنبه هاى روحى و معنوى نمى پرداخت بلكهشامل تمامى جلوه هاى زندگى مى گشت . در اين دعا زندگى سياسى ، مصائب و مشكلاتمردم در زمان خلفاى خودكامه عباسى و زورگويى هاى آنان به خوبى مورد توجه قرارگرفته است . احتمال قوى مى رود كه حضرت در اين دعامتوكل عباسى ، طاغوت زمان را كه در ستم به علويان بيش از ديگر خلفاى عباسى اهتمامداشت مطمح نظر قرار داده باشد. ب - دعاى زير نيز از جمله دعاهاى حضرت است كه در قنوت خوانده مى شد: (( ((يا من تفرد بالربوبية ، و توحد بالوحدانية ، يا من اضاء باسمه النهار، واءشرقت به الا نوار، و اظلم باءمره حندس الليل وهطل بغيثه وابل السيل ، يا من دعاء المضطرون فاءجابهم ، و لجاء اليه الخائفون فآمنهم ،و عبده الطائعون فشكرهم ، و حمده الشاكرون فاءثابهم ، مااجل شاءنك ، و على سلطانك ، و انفذ احكامك ، انت الخالق بغير تكلف ، و القاضى بغيرتحيف ، حجتك البالغة ، و كلمت الدامغة ، بك اعتصمت و تعوذت من نفثات العقدة ، و رصداتالملحدة ، الذين الحدوا فى اسمائك ، و ارصدوا بالمكاره لا وليائك ، و اعانوا علىقتل انبيائك و اصفيائك ، و قصدوا لاطفاء نورك باذاعة سرك ، و كذبوا رسلك ، و صدوا عنآياتك و اتخذوا من دونك و دون اوليائك وليجة و رغبة عنك ، و عبدوا طواغيتهم بدلا منك ،فمننت على اوليائك بعظيم نعمائك ، وجدت عليهم بكريم آلائك ، و اتممت لهم ما اوليتهمبحسن جزائك حفظا لهم من معاندة الرسل ، و ضلالالسبل ، و صدقت لهم بالعهود السنة الاجابة ، و خشعت لك بالعقود قلوب الانابةفاءساءلك اللهم باسمك الذى خشعت له السماوات و الارض و احييت به اموات الاشياء، وامت به جميع الاحياء، و جمعت به كل متفرق ، و فرقت بهكل مجتمع ، و اتممت به الكلمات ، واريت به كبرى الا يات ، و ثبت به على التوابين ، واخرت به عمل المفسدين فجعلت عملهم هباءا منثورا تبرتهم تبتيرا... ان تصلى على محمّد وآل محمّد، و ان تجعل شيعتى من الذين حملوا فصدقوا، و استنطقوا فنطقوا آمنين ماءمونين . اللهم انى اءساءلك لهم توفيق اهلالهدى ، و اعمال اهل اليقين ، و مناصحة اهل التوبة ، و عزماهل البصر، و تقية اهل الورع ، و كتمان الصديقين حتّى يخافونك ، اللهم مخافة تحجزهمعن معاصيك حتّى يعملوا بطاعتك لينالوا كرامتك ، و حتّى يناصحوا لك وفيك خوفا منك ، وحتّى يخلصوا لك النصيحة فى التوبة حبا لهم فتوجب لهم محبتك التى اوجبتهاللتوابين ، و حتّى يتوكلوا عليك فى امورهم كلها حسن ظن بك ، و حتّى يفوضوا اليكامورهم ثقة بك . اللهم لا تنال طاعتك الا بتوفيقك ، و لا تنال درجة من درجات الخير الا بك ، اللهم يا مالكيوم الدين العالم بخفايا صدور العالمين طهر الا رض من نجساهل الشرك ، و اخزس الخراصين عن تقولهم على رسولك الافك . اللهم اقصم الجبارين و ابر المفترين ، و ابد الا فاكين الذين اذا تتلى عليهم آيات الرحمنقالوا: اءساطير الا ولين و انجز لى وعدك انك لا تخلف الميعاد، وعجل فرج كل طالب مرتاد انك لبالمرصاد، و اعوذ بك منكل لبس ملبوس ، و من كل قلب من معرفتك محبوس ، و من نفس تكفر اذا اصابها بؤ س ، و منواصف عدل عمله عن العدل معكوس ، و من طالب للحق و هو عن صفات حق منكوس ، و من مكتسباسم باسمه مركوس ، و من وجه عند تتابع النعم عليه عبوس ، اعوذ بك من ذلك كله و مننظيره و اشكاله و امثاله انك عليم حكيم ...)). )) ((اى كسى كه در پروردگارى ، يكتاست و وحدت حقيقتى را به خود اختصاص داده است . اى آنكه به نامش روز پرتوافشانى مى كند و فروغ مى درخشد و به دستورش تيرگى، شب را مى پوشاند و از ابر رحمتش سيل به وجود مى آيد. اى كسى كه درماندگان او را خواستند و پاسخ شنيدند و ترسندگان بدو پناه آوردند ولذت ايمنى را چشيدند و عابدان و شاكران نتيجه عبادت و شكر خود را دريافتند، چه پرشكوه و والا مقام هستى ! و چقدر سلطنت و شكوهت فراگير است و دستورات و اوامرت روا ونافذ، تويى آفريننده بدون دشوارى و تويى داورى منصف . حجت تو رسا و سخنت ستم كوب است ، از افسونگران بدكار به تو پناه مى آورم ، و ازملحدان و تحريف كنندگان نامهايت كه در كمين دوستان و پرستندگانت هستند و دامهايشان ،به تو اعتصام مى جويم . پروردگارا! ملحدان به كشتى پيامبران و برگزيدگانت كمك كردند و در تلاش بودندتا نور توحيدت را با كتمان حقيقت نبوت خاموش كنند و رسولانت را تكذيب كردند و مانعآياتت گشتند و غير از تو و يارانت ، كسانى ديگر را به دوستى و سرپرستى خويشانتخاب كردند و طاغوت ها را بجاى تو پرستيدند (خداوندا كيد آنان را به خودشانبرگردان ). پروردگارا! با نعمت هايت منّتى بزرگ بر دوستانت گذاشتى و بر آنان بخشش هاىكريمانه اى كردى و با حفظ آنان از دشمنان پيامبران و راه هاى گمراهى ، بهترين پاداشرا به آنان عطا فرمودى و زبان هاى اجابت پذير آنان را گويا كردى ، ودل هاى توبه كار، پيوندى استوار با تو يافت . پروردگارا! تو را سوگند مى دهم به اسمى كه آسمان ها و زمين برايش خاشع گشتند وبه وسيله آن ، مردگان را زنده كردى و زندگان را ميراندى و پراكنده ها را گرد آوردى وگرد آمده ها را پراكندى و به وسيله آن معجزات و آيات بزرگ را نشان دادى كه توّابيندلشان ايمن گشت و پايان كار مفسدان را تباه كردى و آنان را نابود ساختى ... تا برمحمّد و آل محمّد درود بفرستى و شيعيانم را از كسانى قرار دهى كه امانت ولايت راپذيرفتند و با صداقت پاسدار اين وديعه الهى بودند و زبانشان جز به حق گويانگشت و آنان را ايمنى جاودانه بخشيدى . پروردگارا! من براى شيعيانم از تو توفيقاهل هدايت ، اعمال اهل يقين خلوص اهل توبه ، عزماهل صبر، تقيّه اهل ورع و كتمان صدّيقين را مى خواهم . پروردگارا! در دل شيعيانم بيمى انداز كه آنان را از معصيت كارى باز دارد و به طاعتتو مشغول كند تا آنكه به كرامت تو دست يابند و در جهت رضاى تو پند گويند وخالصانه توبه كنند و آنان را محبوب تو قرار دهد همانطور كه توّابين مورد محبت توهستند و تا آنكه با حسن ظن در تمام امور بر توتوكّل كنند و با اعتماد كارهايشان را به تو بسپارند. پروردگارا! طاعت تو در گرو توفيق است و به هيچيك از مراتب نيكى نتوان رسيد جز بهوسيله تو. پروردگارا! اى مالك روز جزا و اى آگاه به نهانى هاى سينه هاى عالميان ، زمين را ازپليدى مشركان پاك بفرما و دهان ياوه گويان و تهمت زنندگان به پيامبرت را ببند. پروردگارا! جباران و تهمت زنندگان را در هم شكن و نابود كن ، و آن تكذيب كنندگان حقرا كه آيات الهى را داستان ها و افسانه هاى پيشينيان مى دانستند از صفحه روزگار محوكن ، وعده ات را تحقق بخش كه تو هرگز خلف وعده نمى كنى . و هر حق جوى را گشايش دهكه تو در كمينگاهى . پروردگارا! به تو پناه مى آورم از هر پوشش و زنگار حق و هر دلى كه از معرفت وشناخت تو دور است و هر انسانى كه به هنگام رنج و معصيت كفر ورزد و هر توصيف كنندهعدالت كه عمل او بر خلاف آن باشد و هر جوينده حق كه رفتارش و صفاتش به خلاف حقباشد، از اين موارد و مانند آن به تو پناه مى آورم و براستى كه تو دانا و فرزانههستى ...)).(63) امّا در آغاز اين دعاى شريف به توحيد خدا پرداخته و پس از تمجيد او از خداوند پناه وعصمت مى جويد و در هر سختى و رنجى حق را پناهگاه خود مى داند زيرا جز خدا كسى گرهگشا نيست و كسى جز او حوادث ناگوار را از امام دفع نمى كند. همچنين حضرت از هر جبارسركشى كه پايبند هيچ عهد و سوگندى نيست و براى خدا، وقار و ارزشىقائل نمى باشد به خداوند پناه مى برد. امّا در اين دعا براى شيعيان توفيق و استوارى و دورى از شرّ و غرور را مى خواهد تا آناناسوه هاى خوبى باشند براى ساير مسلمانان در سلوك راه حق . در پايان حضرتاهل شرك و نفاق را كه از آيات الهى روى گردان شده اند آنها را به مسخره مى گيرد ونفرين مى كند.
|
|
|
|
|
|
|
|