همه اين تعريفها كه برای تكامل ذكر شد تعريف به لوازم است ، و رسم است ، حد نيست ، واقع مطلب اينستكه تكامل كه از همان ماده كمال است ، در نهايت امر ، بر ميگردد به اشتداد وجود يعنی اينها همه آثار آن است ، شكفتگی و گستردگی و نظاير آن ، نمايانگر و اثر رسيدن شيئی است در واقعيت خودش به يك درجه كاملتر جوهری ، چون در مرحله قبل به يك درجه كاملتر رسيده است آثاری از قبيل گستردگی و مانند آن از او ظاهر ميشود ، چون همه اين آثار وابسته به يك واقعيت جوهری است كه اين آثار متعلق به آن هستند . پس اين تعريفها در عين اينكه درست است تعريف خود واقعيت تكامل نيست ، و مؤيد اين مطلب ، اينكه تكامل يك مفهوم تشكيكی است ، تكامل اينستكه شيئی يك چيزی را دارد ، بعد در همان كه دارد افزايش پيدا ميكند ، نه اينكه دارای چيز ديگری ميشود در كنار آن اصلا معنای نقص و كمال اينستكه كاملتر با ناقصتر نسبتش اينستكه ما به الامتيازش با ناقصتر در همان ما به لاشتراكش است . و اين ، جز اينكه ما فلسفه وجودی خودمان را بپذيريم ، معنی ندارد از اينجا ، چنين نتيجه گرفته ميشود كه : اگر بعضی چيزها را تكامل بشمار میآوريم ، در واقع اينها تكامل حقيقی نيست و مجازا تكامل آنها اطلاق ميشود ، مثل واحدهای اعتباری مثل ماشين و خانه و امثال اينها كه ميگوييم مثلا ماشينهای سيستم 75 نسبت به سيستمهای پيشين تكامل پيدا كرده است ، در صورتيكه ماشين يك واحد حقيقی نيست ، آنچه كه در ماشين واقعيت دارد اجزاء آن است كه يك ارتباط مكانيكی ميان آنها هست ، و ما اين مجموعه مرتبط را مانند واحدهای حقيقی بشمار میآوريم و ميگوييم تكامل پيدا كرده است ، و الا اين كه از خودش حركتی ندارد تا تكامل پيدا كند ، در قوانين و چيزهای اعتباری ديگر هم وضع از همين قرار است و تكامل قانون تكامل مجازی است نه حقيقی ، و اين ، يك امر طبيعی است كه در كنار يك حقيقت ، دهها مجاز ساخته شود . در مورد قوانين ، مثلا قانون راهنمائی ميگويند : در آغاز ناقص بود و تدريجا تكامل پيدا كرده است ، حالا واقعا تكامل پيدا كرده است ، حالا واقعا در عالم عين چيزی بوده كه حركت كرده و كامل شده است ؟ قهرا نه : و تكامل واقعی در اين مورد مربوط به مغز مفكر و قانون گزار است كه تدريجا كامل شده است ، و مربوط به علم اوست كه افزوده . نقدی بر كتاب " زمينه جامعه شناسی " : و ششم است . تحت عنوان " تكامل اجتماعی " ولی چند فصل ديگر هستند كه مقدمه آن فصل به شمار میروند و ما برای اينكه اصول و مبانی اينها بدست بيايد خلاصه آن چند فصل را بيان میكنيم . يك فصل ، فصل بيست و دوم است تحت عنوان مفهوم روابط متقابل ، همان اصل معروفاز اصول چهارگانه ديالكتيك كه به نامهای مختلف بيان میشود ( اصل همبستگی ، اصل تأثير متقابل و نظاير آن ) كه اين اصل را در جامعه شناسی هم پياده میكنند و مقصودشان در جامعه شناسی اين است كه سازمانهای اجتماعی در يكديگر تأثير متقابل دارند ، يعنی اين سازمانها ، از تأثر از يكديگر بر كنار نيستند . تا اين |