بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جلد سوم (اسلام), اسماعیل سعادت ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     T-A-3001 -
     T-A-3002 -
     T-A-3003 -
     T-A-3004 -
     T-A-3005 -
     T-A-3006 -
     T-A-3007 -
     T-A-3008 -
     T-A-3009 -
     T-A-3010 -
     T-A-3011 -
     T-A-3012 -
     T-A-3013 -
     T-A-3014 -
     T-A-3015 -
     T-A-3016 -
     T-A-3017 -
     T-A-3018 -
     T-A-3019 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نهضت هاى فكرى فرهنگى جهان اسلام  
1 - (نهضت حروفيه ) 
نهضت حروفيه رستاخيزى عليه قالب پرستى و كليشه هاى لفظى و ذهنى عقايد وباورهاى عامه بود. اسناد و منابع موجود درباره نهضت حروفيه توسط مخالفان نوشتهشده و بنابراين پژوهش درباره عقايد و شعائر اين نهضت بااشكال روبرو است . از شعائر منسوب به اين نهضت چنين مى توان فهميد كه نهضتحروفيه ، نهضتى افسانگرايانه با تعابيرى انسانى از اسلام بوده است . قالبپرستان و متعصبان در تحريف شعائر و عقايد اين نهضت بسيار كوشيده اند و اتهاماتشگفتى بر آن وارد كرده اند. اما با توجه به مقطع زمانى پيدايش اين نهضت ، زمينه هاىسياسى - اجتماعى و پايگاه مردمى آن را مى توان ترسيم كرد. اگر اشتباه نكنيم نهضتحروفيه جبهه اى از تصوف مردمى است كه در قرن هفتم و هشتم هجرى كه دوره حساسى درتاريخ ايران و اسلام بشمار مى رود، شكل گرفته است . آتشى كه مغولان در پهنه وسيعاز ايران و جهان اسلام برافروختند و در ادامه آن ايلخانان و بعد تيموريان دود غليظ وكشنده اى از آن متصاعد ساختند، رسالت بس بزرگى بر دوش تصوف مردمى كهپشتوانه عرفانى - فلسفى نسلها و پناهگاه عقيدتى توده ها محسوب مى شد، گذاشتهبود.
فضل الله استرآبادى مؤ سس اين نهضت در سال 740 هجرى در استرآباد بزاد و ازعارفان بنام و زاهدان مشهور عصر خود گرديد. او پايگاه اجتماعى وسيعى در ميان توده هاداشت . او پيشه ورى سخت كوش بود كه در باور توده ها بهحلال خوار مشهور گشت ؛ يعنى كه از دسترنج خويش زندگى مى كرد و مردى باانصافبود. گويند نمد مال يا كلاه مال (؟) بوده است . اوقبل از چهل سالگى در بلاد مختلفى اقامت گزيد. از زادگاهش به حجاز رفت و پس اززيارت بيت الله در خوارزم اقامت گزيد.
اندكى بعد به اصفهان رفت و در آنجا شغل نمد مالى يا كلاه مالى برگزيد و دوبارهبه تبريز شتافت و بار ديگر به اصفهان بازگشت . او خود را از سادات علوى معرفىمى كرد. گويند در سال 788 هجرى نهضت فكرى خود را آغاز كرد. كتاب جاويدان نامه رابه او نسبت مى دهند كه حاوى شعائر و تعابير او از اسلام بوده است .
مخالفان تاريخ مرگ او را در سال 796 هجرى نوشته اند.
ميرانشاه فرزند تيمور به فتواى فقهاء شريعت او را كشت و جسدش را در كوچه و بازارتبريز بگرداند تا عبرت خلق شود!! عقايدى را كه بهفضل الله استرآبادى نسبت داده اند، چنين است : عالم ، قديم است و جهان در حركت دائم ،كليه تغيير و تحولات معلول حركت است . پس از خداوند، انسان اصالت دارد. خوبى وبدى در خارج از وجود انسان قرار ندارد، بلكه در خود او است . اين انسان است كهآفريننده خوبى و بدى است . انسان بر ديگر موجودات به قوه ناطقه كلمه نياز دارد و...
نهضت حروفيه براى شكستن الفاظ جامد و بى روح ، تكيه بر ارزش ‍ عددى حروف الفباداشت تا مخاطبان را به تاءمل و تفكر وادارد و اين رمز مبارزه با خرافات و اوهام والفاظى بود كه قشريون مذهبى با آن سر خلق را به بند مى كشيدند. تيمور كه ماننداسلاف خود با قدرت مذهبى (علماء و فقهاء مذاهب ) در آميخته بود، در قساوت وقتل عام و سركوب مخالفان كوچك ترين ترديدى بخود راه نمى داد. اسلام پناهى او كهبه همت فقهاء و فتواى آنان به نفع او، سيطره سياسى شگفتى پديدار ساخته بود،شكست ناپذير مى نمود نهضت حروفيه در ستيز با سلطه سياسى - اقتصادى بر عنصرآگاهى توده ها تكيه كرد تا با زر و زور و تزوير پيكار كند. استخدام شعر به عنوانزيان نهضت كه با دو زبان فارسى و تركى و ديگر گويش هاى محلى و منطقه اى ايرانهمراه بود، نقش مهمى در انگيزش خلق داشت .
شعارهاى استراتژيكى نهضت حروفيه آگاهى انسان و برابرى و مساوات و عدالتاجتماعى بود.
برخى محققان فضل الله استرآبادى (: نعيمى ) را متولد استرآباد مازندران دانسته اند كهعقايدش را در سفرهايش بدست آورد.
ميراثهاى فرهنگى نهضت حروفيه به دو زبان تركى و فارسى نگاشته شده كهبخشهائى از آن نقل شده است .
نتايج اين نهضت قيام توده ها عليه حكام تيمورى در ولايات و شهرهاى بزرگ بود. قياممردم اصفهان عليه خراج گزاران تيمور و قتل عام مردم آن سامان ، نخستين واكنش توده هابشمار مى رود.
گويند فضل الله پس از خود جانشينانى معرفى كرده است كه راه او را ادامه دهند. نهضتحروفيه تا اقصاى ايران و كشورهاى مجاور آن زمان راه يافت . در آناطولى خانقاهى بهتعليم و ترويج حروفيان پرداخته بود.
دختر فضل الله در ادامه راه پدرش نقش مؤ ثرى در تنوير افكار زنان داشت . او نيز بهدستور قراقويونلو در تبريز كشته شد.
حروفيان طبيعت را از معنويت و انسانيت را از ماديت جدا نمى دانستند. محتواى فكرى - فلسفىاين نهضت زيربناى عقيدتى نهضت هاى ديگرى در ايران گرديد كه تا اواخر دورهقاجاريه ظهور كردند.
در (كشف الظنون ) آمده است كه فضل الله استرآبادى صوفى ، شاعر و شيعه مذهب و مؤسس طريقه حروفيه را به علت حق گوئيها و حق جوئيهايش در رابطه بامسائل اجتماعى تكفير كردند. او را در باكو و شيروان زندانى نمودند.
ميرانشاه پسر تيمور گوركان خون آشام معروف تاريخ دستور داد تا او را از شيروانبه نخجوان بردند و به استناد فتواى فقهاء عصر خود مبنى بر كفر و الحاد، در روزششم ذوالقعده سال 796 هجرى در سن 56 سالگى كشتند. آنگاه به پايش ريسمانبستند و در شهر نخجوان روى زمين كشيدند...
در تلقى محققان اروپائى و ترك ، نهضت حروفيه تجلى روح ايرانى است كه در قالبتشيع عليه تازيان !! ظهور كرد.
اما در اين حقيقت شكى نيست كه نهضت حروفيه ، انقلابى بود عليهشكل پرستى و عوامفريبى شريعت كه متوليان رسمى آن قرن ها بود به استحمار مردمپرداخته بودند. نهضت حروفيه ، نهضتى بود انسان گرايانه با مايه هاى فلسفىبسيار قوى كه انسان را معيار همه احكام مى دانست . مايه هاى عرفانى - انسانى اين نهضتريشه در تعاليم (حلاج ) داشت كه با تعابيرىقابل فهم عامه مردم و در ابعاد انسانى - اقتصادى اجتماعى مطرح مى شد. تنها يادگارنهضت حروفيه ديوان فضل الله نعيمى استرآبادى است كه شعائر انسانگرايانه او در آنموج مى زند. انسانى كه پس از خداوند، اصل است و احكام شريعت تابعتكامل و تعالى انسان . مخالفان او و متوليان شريعت كوشيده اند تا از ميان اشعار وى ،دستاويزى بيابند و عليه او و نهضتش تبليغ كنند كه مثلا گفته است :

بيرون ز وجود خود، خدا را
زينهار! مجو كه گفتمت فاش
گوئى كه به غير ما كسى هست
از خويش تو اين حديث متراش
مائيم ، به غير ما كسى نيست
در شيب و فراز وزير و بالاش
مخالفان مى خواهند بگريند كه وى گفته است : هر چه هست ، انسان است و خدا نيست !!
متاءسفانه ماركسيست هاى ايرانى طبق معمول به تحريف تاريخ پرداخته وفضل الله استرآبادى و عمادالدين نعيمى يكى ديگر از رهبران نهضت حروفيه راماترياليست و با پرروئى ماركسيست !! معرفى كرده اند: (نعيمى مى گفت كه مادههرگز محو نمى شود و حيات ابدى دارد)(224). چنين نبوغى در تاريخ ، سفارشايران شناسان شوروى است كه مقلدان ايرانى آنان مى سازند و مى بافند و به نامتحقيق و تاريخ تحويل مى دهند. و اين چه اصرارى است كه هر نهضت و جنبشى در تاريخحيات بشر، ماترياليستى و تلويحا ماركسيستى باشد!!
گويا در منطق اين آقايان هر چه بخار است ، از ماده و معده برمى خيزد و مغز وعقل و آگاهى بيكار و بيعار نشسته است ! و جالب تر اينكه حتى نهضت هاى سياسى -اجتماعى تاريخ كه با انديشه هاى الحادى به پيكار عليه ستم گران پرداخته اند،آنگونه كه آقايان خيال مى فرمايند، نبوده است . الحاد آنان ، نفى خدا و مذهب قدرت حاكمبوده نه يك ايدئولوژى فلسفى ماترياليستى كه در مخيله حضرات نقش بسته است .
پس از قتلفضل الله استرآبادى ، عمادالدين نعيمى و ديگر سران نهضت حروفيه كه زندگى مخفىداشته اند، به ترويج نهضت ادامه مى دهند. سازماندهى نهضت در ايران و شاخه هاى آن درآسياى ميانه بخشى از خط سير و ادامه حيات حروفيان است . گفته مى شود كه نعيمى در(اناطولى ) به تبليغ پرداخته و سپس در (حلب ) مقيم گرديده است . فقهاء و علماءآن ديار عقايد (نعيمى ) را ناخوش ‍ داشتند و خليفه وقت مصر با همدستى فقهاء فتواىقتل وى را صادر كردند. گويا كه در اينجا نيز قساوت فقيه و خليفه خود را نشان داده ونعيمى را زنده پوست كندند و او را قطعه قطعه كردند. گويند نعيمى مرگى چون(حلاج ) داشته است .
ترور ناموفق (شاهرخ ميرزا) در ايران نخستين واكنش سياسى - نظامى (حروفيه )است كه پس از قتل (نعيمى ) در حلب اتفاق افتاد.
گويند در سال 830 هجرى يكى از اعضاى تشكيلات (حروفيه ) در ايران ، (شاهرخميرزا) را در مسجد جامع هرات با دشنه مورد حمله قرار داد. ضارب فورا توسطمحافظان (شاهرخ ) كشته مى شود. گويند ضارب از جائى ديگر فرمان يافته بودتا خود را به هرات رسانده و (شاهرخ ميرزا) را بكشد. برخى مورخان نام ضارب را(احمد لر) نوشته اند كه از اعضاى (حروفيه ) بوده و پس ازقتل (نعيمى ) به چنين انتقامى فرمان يافته است . دولت (شاهرخ ميرزا) به وجودتشكيلات حروفيان پى برد و جستجو آغاز شد. گويند گروه زيادى از اين فرقه رادستگير و شكنجه كردند تا اسامى و مشخصات رهبران خود را فاش كنند، ولى هرگزموفق نشدند از آنان سخنى بشنوند.
نهضت حروفيه تا روزگار صفويه ادامه يافت و در آن عصر در ستيز با دولت صفوىشكلى ديگر بخود گرفت و نامى ديگر يافت (225).
2 - نهضت نقطويه  
نهضت نقطويه به تعبيرى ادامه نهضت حروفيه و تغيير اسم وشكل آن است . خاستگاه اين نهضت در شمال ايران احتمالا گيلان بوده و دامنه آن تا فومنگسترش داشته است . مؤ سس اين نهضت محمود پسيخانى گفته شده است ، لذا به نقطويهپسيخانه نيز گفته اند. گويا وى از يارانفضل الله استرآبادى بوده كه در سال 800 هجرى اين نهضت را آغاز كرد. علت طردمحمود پسيخانى از جمع ياران فضل الله بدرستى روشن نيست ؛ اما مشهور است كه محمودپسيخانى فردى عابد و زاهد بوده كه در سال 83 ه - در گذشته است . برخى گفته اندكه او خود را در تيزاب انداخت و نابود شد. اما اينقول توسط پيروانش تكذيب گرديده است .
نهضت نقطويه در بخشهائى از ايران پهناور آن روزگار گسترش يافت و مريدانىبسيار داشت . با روى كار آمدن صفويان و قلع و قمع تصوف مردمى ، نهضت نقطويه نيزمورد هجوم قزلباشان صفوى قرار گرفت . در دوره سلطنت طهماسب صفوى بهسال 973 ه - يك از رهبران بزرگ نهضت نقطويه به نام ابوالقاسم امرى (؟) را كوركردند و در سال 981 هجرى گروهى از آنان را دستگير كردند و كشتند. دوره صفويه ازادوار بسيار تاريك و سياه تاريخ فكر و انديشه ايرانى بشمار مى رود. در اين دورهسياست و مذهب در هم آميخت و استبداد سياه مذهبى پديدار گشت و به نابودى هرگونه فكرو انديشه اى فلسفى - سياسى - عرفانى پرداخت . نقطويان در انگيزش توده ها عليهصفويان بسيار مؤ ثر بودند. در دوره شاه عباس بهسال 1102 ه - همه نقطويان در سراسر قلمرو صفوى تحت پيگرد قرار گرفتند و تعدادبسيارى دستگير و به وحشيانه ترين شكنجه ها كشته شدند.
وجه مشترك نهضت هاى قرون ششم تا يازدهم هجرى ، تكيه بر باورهاى متقن اعتقادى تشيعبوده است . از همين رو تشيع اماميه و اصول سياسى آن ، ايدئولوژى نهضت هاى مردمىبوده است . برجسته ترين نهضت اين مقطع تاريخى از سربداران شروع مى شود و بهصفويان ختم مى گردد. صفويان تشيع اماميه را استخدام كردند. آنان خود از جبهه تصوفدولتى كه مذهب فئودالها بود، برخاسته بودند و كيش تسنن (شافعى ) داشتند. تزويرو ترفند سياسى صفويان كه حمايت علماء اماميه را برانگيخت عوارض منفى بسيار داشت .بازى با عقايد اماميه دومين تجربه تلخ و ثمره شوم خود را پس ازآل بويه در ايران نشان داد و آن مسخ مطلق مذهب بود. تاريخ نشان مى دهد كه رژيمصفوى هرگز پايگاه اجتماعى و مردمى نداشته است و لذا قيامهاى بسيارى عليه آن تداركديده شد كه تعدادشان به سى قيام بزرگ در سراسر ايران مى رسد. نهضت نقطويهيكى از اين نهضت هاى فكرى است كه بر ايدئولوژى صفويان و شعائر رسمى آن حملهمى كرد. متاءسفانه از تعاليم و شعائر اين نهضت سندى معتبر در دست نيست . آنچه برجاى مانده ، اقوال مورخان دولتى صفويه و تكفيرنامه ها و فتاواى فقهاء و علماء عصرصفوى است . اين نهضت دربست به الحاد متهم شده است !!
به نظر مى رسد نهضت نقطوى بر دو اصل اساسى تكيه داشته است :
1- مفاهيم اخلاقى و ارزشهاى انسانى و پرهيز از آلودگيهاى رايج مذهبى دوره صفوى .
2- تعظيم شعائر ملى ايران و تبرئه برخىاصول عقيدتى تشيع از زندان اتهام صفويان . مى دانيم كه صفويان كه نژاد آنان تركو يونانى بود، نمى توانستند مليت ايرانى را نمايندگى كنند و لذا سلاطين صفوى ازآغاز تا انجام به شهادت تواريخ صفويه ، هرگز به پارسى سخن نمى گفتند و زبانو ادب فارسى نمى دانستند. آنان از مترجم استفاده مى كردند و مقامات دولتى - سياسىتماما ترك و غير ايرانى بوده اند، حتى لشكريان نيز غير ايرانى بودند. سپاهقزلباش معرف اين واقعيت است . منابع صفوى نشان مى دهند كه عناصر با نبوغ ايرانىمقهور و مغلوب و مقتول تركان قزلباش مى شدند. سرداران و فرماندهان ايرانى بهدستور شاهان صفوى كشته مى شدند و اصالت از آن ترك ها بود. صفويه به احياء(پان تركيسم ) شگفتى پرداخت . نكته ديگر هجوم عربان به ايران بود. مقامات مذهبىصفويه اكثرا عرب زبان و عرب نژاد بوده اند. آنان نيز براى تبليغ احكام شيعه اماميهبه مترجم احتياج داشتند. بنابراين عرب زدگى فرهنگى و پان تركيسم سياسى -نظامى - ادارى ، به تحقير مطلق ايرانيان انجاميد. در شعائر نهضت نقطوى اين وضعيتزير سئوال مى رفت . صفويان مدعى نيابت و نمايندگان امام زمان (عج ) بودند و از اينراه به تحكيم قدرت سياسى خود مى افزودند. نقطويان اين ترفند صفويان را نيز زيرسئوال مى بردند و به تكذيب ادعايشان مى پرداختند. در منابع دولتى صفوى آمده استكه : (محمود پسيخانى مى گفت دين اسلام زمانش به پايان رسيده و دوره عرب نفسهاىآخرش را مى كشد. از اين پس دين عجم روى كار مى آيد كه عمرش هشت هزارسال خواهد بود. محمود شانزده كتاب و هزار رساله نوشت ...
محمود خود را (واحد) مى خواند و مى گفت تمام صفات رسولان خداوند در پيكر پاكمحمد (صلى الله عليه و آله ) و على (عليه السلام ) جمع گشته است و از پيكر آنان ،محمود پسيخانى سرشته گرديده است . او عمرى در پارسائى و تنگدستى زيست و درحال تجرد زندگى مى كرد، پيروانش را از ازدواج باز مى داشت و مى گفت هر كس ازدواجنكند، مقرب درگاه خداوند خواهد شد. او مى گفت : اگر كسى راميل آميزش با زن باشد، در همه عمر يكبار سزاوار باشد و اگر نتواند، در هرسال يكبار و اگر نتواند، در هر چهل روز يك بار و...) اين بيت را به او منسوب كردهاند:
رسيد نوبت رندان عاقبت محمود
گذشت آن كه عرب طعنه بر عجم مى زد
به وى نسبت داده اند كه مى گفت : (پروردگار نمونه قدرت و نيروئى بالاتر ازانسان نيست . پروردگار نمونه هاى خود انسان است .
انسان تا خودش را نشناخته ، بنده است . و چون خود را شناخت ، خدا است ).
اين اقوال منسوب به او على رغم تحريف شديد، نشان مى دهد كه جوهره انسان گرايانهنهضت تصوف مردمى كه از (حلاج ) آغاز شد و در (نهضت حروفيه ) به تعالىبهترى رسيد، در نقطويان قوت و شدت داشته است . تكيه نهضت نقطوى در دوره صفويهبر عدالت اجتماعى ، ناخوشايندترين بعد اين نهضت از ديدگاه صفويان بوده است .چراكه همين شعار استرتژيك سرلوحه قيامهاى روستائى و شهرى عصر صفوى است ؛شعارى كه تيموريان را نيز ناتوان ساخت و سرنگون نمود. ديدگاههاى اقتصادىنقطويان مخصوصا در مالكيت زمين ، صفويان را كه فئوداليزم متمركز چند هزار سالهايران را نمايندگى مى كردند، به وحشت انداخت .
اين شعار منسوب به آنان كه : (زمين ) اصل و نقطه هر چيز است ، ديدگاه اقتصادى آنانرا مى رساند. وجه تسميه (نقطويان ) نيز از همين (شعار) اخذ شده است .
شورش روستائيان گيلان عليه رژيم صفوى ، توسط (نقطويان ) رهبرى مى شد.قيامى كه تا بيست سال ادامه يافت و شعله هاى آن تا پايان رژيم صفوى فرو نشست وهر از چند گاهى خود را نشان مى داد. شورشسال 978 هجرى دوره سلطنت طهماسب صفوى كه به پيروزى مردم و شكست نيروهاىدولتى انجاميد، پس از دو سال با اعزام نيرو از سوى دولت مركزى سركوب شد. حوزهفعاليت نقطويان از گيلان به قزوين ، ساوه ، كاشان ، اصفهان ، نائين و... راه يافتهبود.
طهماسب صفوى فرمان داد تا سران نهضت نقطويه را شناسائى و دستگير نمايند. درسال 999 هجرى يكى از رهبران نقطويه را دستگير و چشمانش را درآوردند. پيروان اونهضت بزرگى در فارس آغاز كردند كه شاه صفوى را بشدت ترساند. اعزام نيرو وهزينه بسيار براى سركوب اين نهضت آغاز شد. شاه عباس صفوى موجوديت رژيم را درخطر ديد؛ چراكه نهضت نقطويان در سراسر ايران ريشه دوانيده بود. او راه چاره را دركشتار بيرحمانه و قتل عام مردم مراكزى ديد كه متهم به هوادارى از نهضت نقطوى بودند.منجم شاه عباس از اين قتل عام ها ياد مى كند.
كشتار عمومى در سال هزار هجرى آغاز شد. شاه صفوى آرام نداشت و براى دريافتچگونگى تعاليم اين نهضت ، مخفيانه و ناشناس ، لباس ‍ صوفيان پوشيد و بهخانقاهى در قزوين رفت . سران نقطويه كه در خانقاه هاى خصوصى و پنهانىفعال بودند، شاه حيله گر و شيطان صفت صفوى را شناختند و ابراز عقيده نكردند. شاهدستور داد تا سران نقطويه را كه خود شناسائى كرده بود، بكشتند. دراويشى چون :خسرو درويش ، كوچك قلندر، يوسفى تركش (؟) و... از كسانى بودند كه شاه جانشان راگرفت . نقطويان على رغم سركوب شديد تا پايان دوره صفوى به حيات خود ادامهدادند(226).
ديگر مذاهب و فرق اسلامى 
1 - مذهب دروزى  
پيدايش اين مذهب به دوره خلافت فاطميان مصر مى رسد، به عصر (الحاكم بالله )خليفه ششم فاطمى ، آغاز قرن يازدهم ميلادى . اين مذهب به نام يكى از مبلغينفعال و مشهورش نامگذارى شد.
(شيخ محمد بن اسماعيل درزى ) از مبلغان و پيشوايان اين مذهب بوده است . عقايد منسوببه اين مذهب با مايه هاى غلوآميز همراه است : (روح آدم در كالبد (على بن ابى طالب(عليه السلام ) و از آن پس در فرزندانش تا (الحاكم ) تجلى كرده است . در (الحاكم) تا اندازه اى از وجوه (الوهيت ) قرار دارد و (الحاكم ) قادر مطلق و عالم به جميعاسرار جهان است و جهانيان بايد از او اطاعت كنند).
اين مذهب مورد حمايت شديد (الحاكم بالله ) قرار داشت . وى (الدرزى ) را به(سوريه ) اعزام كرد تا به تبليغ پردازد. علت اين بود كه در (سوريه ) علاقهبسيارى به امام (على بن ابى طالب (عليه السلام ) و خاندان آن حضرتش وجود داشت .پس از مرگ (الدرزى )، فردى ديگرى به توصيه (الحاكم بالله ) به نام(حمزة بن احمد) (ايرانى الاصل ) جاى وى را گرفت . گويند (حمزه ) مؤ سس واقعىاين مذهب بوده است . وقتى (الحاكم ) بدست خواهرش كشته شد، (حمزة بن احمد) اعلامكرد كه وى از نظرها پنهان شده تا مراتب عقايد پيروانش را بيازمايد و در وقتى معين بازخواهد گشت . دروزى ها پس از مرگ الحاكم بشدت سركوب شدند. اين تعقيب و سركوبىباعث شد تا در كوهستانهاى سوريه و جنوب لبنان سكنى گزينند و زندگى مذهبىمخفيانه اى داشته باشند. ابراهيم پاشا معابد آنان را در هم كوبيد و آثار و كتب مذهبىشان را سوخت . اين مذهب تحولات زيادى پيدا كرده است .
از غلو به حلول و تناسخ و سپس تعديل عقايد و آراء راه يافته است .
تعاليم مذهبى آنان تا حدودى تحت تاءثير آئين مسيحيت قرار گرفته است : در جهان خلقتجديدى رخ نداده ، يك روح است كه از آغاز در كالبدهاى پى در پىحلول مى كند و از پيكرى به پيكر ديگرى راه مى يابد.
اين فرقه به روزه ماه رمضان و نمازهاى پنجگانه شبانه روز و زيارت كعبه اعتقاد دارندو كتاب آسمانى آنها (قرآن ) و (انجيل ) (؟!) است . در اين مذهب مقامات مذهبى بهطبقات مختلفى تقسيم مى شوند: (بالا دانايان ) كه اسرار مذهب را در سينه دارند وتعدادشان اندك است و مقامشان موروثى است . (پائين دانايان ) يا (پاكان ) كهپارسايان باشند و كارشان رياضت است و اسرار مذهب را دانند. (نيمه دانايان ) كهاعمال مذهبى را انجام مى دهند و ادعيه و اوراد را مى خوانند. و (طبقه عامه ) كه پيروانباشند و مقلد طبقات بالا هستند. آنان بر اين باورند كه بالاخره (الحاكم ) ظهور خواهدكرد، و عدالت و زيبائى بر جهان حاكم خواهد شد.
دروزيها مردمى بلند همت و جوانمرد مى باشند كه زندگى روزانه آنان مقرون به ديانت وشرافت است .
برخى از محققان معتقدند كه نام اين فرقه از كلمه (درزى ) به معناى (خياط) كهشغل مؤ سس اين مذهب است ، گرفته شده است و نام مؤ سس اين مذهب به درستى روشن نيست. گويا وى در آغاز از اسماعيليان بوده . مسيحيان وى را (محمد بناسماعيل ) گفته اند.
او (ايرانى الاصل ) بوده و نام اصلى او (نشتكين ) گفته شده است .
در منابع مسيحى آمده است كه (محمد بن اسماعيل ) درسال 408 هجرى به (مصر) رفت و با (حمزه بن على ) كه ظاهرا او نيز ايرانىبوده و از نزديكان (الحاكم ) خليفه فاطمى بود، آشنا شد و به دربار خلافت راهيافت و مذهبى به نام (مذهب توحيد) با هميارى مؤ ذنى به نام (على بن احمدحبال ) پديد آورد. (درزى ) قائل به (الوهيت ) الحاكم بامر الله شد و مى گفتكه : (عقل كلى در آدم ابوالبشر حلول كرد و به صورت او تجسد يافت و از آدم بهديگر انبياء انتقال يافت تا به محمد (صلى الله عليه و آله ) و ائمه (عليه السلام ) وخلفاى فاطمى رسيد و هم اكنون در (الحاكم بامر الله ) قرار دارد...)
به اين مذهب (اباحيگرى ) نسبت داده اند.
پيشوايان مشهور اين مذهب كه در تاريخ نامشان باقى مانده ، عبارتند از:
امير فخرالدين 1516 - 1544 ميلادى و امير بشير بن حسين شهابى (م 1697 م ).
اصول عقايد اين مذهب عبارت است از: 1- عقلكل كه علت العلل است . 2- نفس طيبه ، 3- جناح ايمن ، 4- جناح ايسر. كه هر كدام از ايناصول در فردى از افراد بزرگ اين مذهب حضور دارد.
اين مذهب داراى 111 جلد كتاب و نسخ خطى فراوانى مى باشد كه در كتابخانه هاى اروپاديده مى شود(227).
2 - مذهب علويون  
تاريخچه  
مذهب علويون در واقع انشعابى از مذهب شيعه اماميه است كه تاريخ جدائى آن به دورانپس از غيبت صغرى مى رسد. چنين پيداست كه دراصول عقايد، هنوز اصالت اوليه خود را حفظ كرده است .
پايگاه اين مذهب از همان آغاز انشعاب در شام (سوريه امروز و لبنان ) بوده و مى باشد.اخيرا در اثر تماس و نزديكى برخى علماء اماميه با علماء علوى سوريه و ايجاد تفاهم ودوستى ، براى روشن شدن اذهان ، دانشمندان اين مذهب اعلاميه اى رسمى صادر كردند كهمبين اعلام عقايد و مواضع عقيدتى شان در اصول و فروع دين مى باشد. در اين اعلاميهچنين آمده است :
(...خداوند! تو را مى ستائيم ، زيرا كه ستايش حق تو است . از خداوند كمك مى خواهيم وراهنمائى مى طلبيم و به او ايمان داريم . و تنها بر اوتوكل مى نمائيم .
درود بر محمد بن عبدالله سرور پيامبران و خاتم رسولان ، و سلام گرم ما بر رهبران وامامان و راهنمايان بزرگ كه خداوند پليدى را از آنان دور كرده و از لوث گناه آنان راپاك ساخته است .
اما بعد! آنچه كه ميان مردم ايجاد تفرقه و جدائى مى كند، بى اطلاعى از وضع يكديگر وپيروى از هوى و هوس و اعتماد به گفتار باطل ديگران است ...
افراد مغرض و دشمن ، تهمتهائى از لابلاى كتابها بيرون كشيده و به صورت حقايقتاريخ جلوه مى دهند...
اجتماعات ما مسلمانان علوى در گذشته مورد حملات و تهمت هاى سخت قرار داشت ...
براى ايجاد تفاهم بين ما مسلمانان رهى بهتر از نشر عقايد دراصول و فروع نيست ...)
در اين اعلاميه مفصل ، به نفوذ استعمار فرانسه در سوريه و دخالت درمسائل سياسى - مذهبى آن سامان اشاره شده است . علماء علوى تاءكيد دارند كه آنچه عليهآنان انتشار يافته و عقايد غلط و باطلى كه به آنان نسبت داده شده ، كار استعمار و يهوداست .
علماء علوى يادآور شده اند ك در سال 1936 ميلادى رهبران اين مذهب اعلاميه اى مبنى براعلام مواضع عقيدتى خود انتشار داده اند. در اين اعلاميه آمده بود كه :
1- هر فرد علوى ، مسلمان است ؛ شهادتين را گفته و به آن ايمان دارد و اركان پنجگانهاسلام را بر پا مى دارد.
2- هر فرد علوى كه به اسلام اقرار نكند و يا منكر ضروريات دين باشد، از صفعلويان خارج است و به اسلام ربطى ندارد.
3- علويان مسلمان و شيعه مذهب هستند... علويون پيروان و ياران امام على عليه السلامهستند... كتاب آسمانى علويون قرآن كريم است ... مذهب ما مذهب امام صادق عليه السلام مىباشد. علويون به نص قرآن و تصريح پيامبر اسلام ، قرآن كريم واهل بيت آن حضرت را مرجع دينى و عقيدتى خود مى دانند...
علويون در عبادات و معاملات و ديگر احكام داراى مذهب مستقلى نيستند و در همه اين موضوعاتبر مذهب اماميه اعتماد و عمل مى كنند. مذهب جعفرى ريشه مذهب علوى است و علويون فرع مذهبجعفرى مى باشند...
عقايد  
عقايد مذهب علوى بشرح زير است :  
1 - اسلام ؛  
خداوند فرموده است كه : ( ان الذين عند الله الاسلام ) و نيز فرموده كه : ( و منيبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين ) . پس دين ما اسلاماست . اسلام عبارت است از اقرار به شهادتين و ايمان و اعتقاد به آنچه پيامبر اسلام آوردهاست .
2 - ايمان ؛  
عبارت است از اعتقاد راستين به خداوند و ملائكه و كتب آسمانى و پيامبران با اقرار بهشهادتين .
3 - اصول دين ؛  
پنج اصل مى باشد: توحيد، عدل ، نبوت امامت ، معاد. بايد دراصول دين از روى دليل و برهان كه موجب علم گردد، ايمان آورد و نه از روى گمان وتقليد.
4 - توحيد؛  
خداوند بى مثل و مانند و شريك است ، خالق هستى وكل اشياء مى باشد، شنوا و بيناست و...
5 - عدل ؛  
خداوند عادل است ، به احدى ظلم نمى كند، ظالم را دوست ندارد...هر كس ذره اى خوبى كند،ثواب بيند و هر كس ذره اى بدى كند، عقاب بيند.
6 - نبوت ؛  
خداوند به منظور لطف به بندگانش ، پيامبرانى را برگزيده است و آنان را با معجزاتو كارهاى شگفت مدد كرده است و آنان را به اخلاق نيكو، امتياز بخشيده است ... در قرآناسامى 25 پيامبر آمده كه نخستين آنان آدم و آخرين آنان حضرت محمد بن عبدالله (صلىالله عليه و آله ) خاتم پيامبران است . دين آن حضرت اسلام ، آخرين شريعت الهى وكاملترين اديان آسمانى است . خداوند پيامبران را عصمت بخشيده و آنان از هر گونه گناهو خطا و اشتباه مصون هستند.
7 - امامت ؛  
يك منصب الهى است كه خداوند براى مصالح بندگان لازم دانسته است . ما معتقديم كه لطفالهى اقتضا دارد كه با نص قاطع و صريح امام را تعيين كند... ما معتقديم كه امام نيزبايد مانند پيامبر، معصوم باشد و اشتباه و گناه از او سر نزند...
امامان در نظر ما دوازده نفر هستند كه پيامبر اسلام نام يكايك آنان را تصريح كرده است .ما معتقديم امامى را كه خداوند تعيين كرده و پيامبر اسلام اين نصب الهى را طى رواياتمتواترى به مردم ابلاغ كرده ، حضرت امام على بن ابى طالب (عليه السلام ) است كه اونيز بنده اى از بندگان خداوند و پسر عمو و دامادرسول خدا و پس از آن حضرت ، مولاى جهانيان است . پس از حضرت على ، فرزندش امامحسن و پس ‍ از امام حسن ، امام حسين امام بر حق بوده است . پس از اين دو برادر بزرگوار،امامت در نسل امام حسين عليه السلام ادامه يافته است : امام على بن الحسين ، امام محمد بن على، امام جعفر بن محمد، امام موسى بن جعفر، امام على بن موسى ، امام محمد بن على ، امام علىبن محمد، امام حسن بن على ، و امام دوازدهم حجت بن حسن عليهم السلام مى باشند.
امام دوازدهم هم اكنون غايب است و روزى پروردگار او را آشكار خواهد كرد...
8 - معاد؛ 
خداوند پس از مرگ بندگان ، دوباره آنان را زنده خواهد كرد تا در قيامت به حساباعمال آنان رسيدگى كند... به تصريح قرآن ، روز قيامت خواهد آمد و در آن ترديدى راهندارد. پروردگار مردم را از قبرها دوباره زنده خواهد كرد و... نيكوكاران را پاداش وبدكاران را كيفر خواهد داد... ما علويون همان گونه كه به معاد ايمان داريم ، به تمامآنچه در قرآن كريم و احاديث صحيح آمده از بعث ، نشور، بهشت ، دوزخ ، عذاب ، نعمت ،صراط، ميزان و... ايمان داريم .
ادله احكام شرعى چهار دليل است :  
1- قرآن كريم ؛  
در قرآن كريم هيچ گونه تحريف و تغييرى راه نيافته ، و اين كلام همان است كه بررسول اكرم نازل شده است ...
2- سنت پيامبر؛  
مصدور دوم احكام شرع است ، سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه عبارت است ازگفتار و افعال و تقريرات حضرتش كه از طريق صحيح به ما رسيده باشد.
3- اجماع ؛  
آنچه را از احكام كه مسلمانان بر آن اجماع كرده اند و امام عليه السلام هم با آنان است ،حجت مى باشد...
4- عقل ؛  
دليل عقلى حجت است هنگامى كه در سلسله علل قرار گيرد، يا جزء امورى باشد كهعقل آن را پذيرفته است و به نظر ما بكار بردندليل عقلى در فقه تنها حق مجتهد است . و مجتهد كسى را گويند كه براى او ملكه استنباطفراهم آمده باشد...
و مرجع تقليد در نظر ما همان گونه است كه امام زمان (عليه السلام ) فرموده :
آن كس از فقهاء كه خويشتن دار باشد، دين خود را حفظ كند، مخالف هواهاى نفسانى خودباشد و مطيع امر مولاى خود باشد، مردم عامى بايد از او تقليد كنند.
فروع دين از ديدگاه علويون :  
1- نماز؛  
نماز بر اهل ايمان واجب است ، ستون دين است ، مهمترين عبادتى است كه خداوند بربندگانش واجب فرموده است ...
اگر نماز قبول شود، بقيه اعمال هم قبول خواهد شد و اگر نماز رد شود، بقيهاعمال نيز مردود است .
نمازهاى واجب يوميه پنج است : صبح ، ظهر، عصر، مغرب ، عشا و مجموع ركعات آنها هفدهركعت است . در حال سفر و خوف ، چهار ركعتى ، دو ركعت مى باشد.
نمازهاى واجب ديگر عبارتند از: نماز جمعه ، نماز فطر، نماز عيد قربان كه باتكميل شرايط مربوطه واجب مى گردد. نماز طواف و نماز ميت از نمازهاى واجب است .نمازهاى مستحبى (نوافل ) 34 ركعت است كه در اوقات پنج گانه خوانده مى شود. ايننمازها نزد ما به (رواتب ) مشهور است . جايز است انسان به قسمتى از نمازهاى نافلهاكتفا كند، هر چند كه ترك آنها نيز جايز است . معتقديم كه در انجام مستحبات ، انسان داراىثواب است و در ترك آنها عقابى نيست .
2- اذان و اقامه ؛ 
پيش از نماز اذان و اقامه مستحب است . و اذان داراى هيجدهفصل و اقامه داراى هفده فصل مى باشد. شهادت به ولايت امام على عليه السلام در اذان واقامه مستحب است و ترك آن ضررى ندارد.
3- روزه ؛  
يكى از اركان دين است و بر هر مكلفى كه قدرت بدنى داشته باشد، واجب است روزهبگيرد... روزه عبارت است از خويشتن دارى از اكل و شرب و ديگر مبطلات روزه ، ازاول طلوع فجر صادق تا مغرب شرعى با قصد قربت در ماه رمضان و در ديگر مواردى كهواجب مى گردد.
4- زكاة ؛  
يكى ديگر از اركان دين است كه احكام و شرايط آن در كتب فقهى بيان شده است . زكاة درطلا و نقره ، گوسفند و شتر و گاو و گندم و جو و خرما و كشمش واجب و در ديگر حبوباتمستحب است .
5- خمس ؛  
حقى است واجب بر گردن مكلف مستطيع به دستور قرآن مجيد كه احكام آن در كتب فقهى آمدهاست .
6- جهاد؛  
از اركان دين است و به منظور دعوت به اسلام واجب است . وجوب آن كفائى است ، اما درصورت لزوم ، واجب عينى است .
7- حج ؛ 
حج عملى است كه بر مكلف مستطيع واجب است كه يك بار در عمر به شرط توانائى وشرائط لازم به مكه معظمه برود. احكام آن در كتب فقهى بيان شده است .
8- امر به معروف و نهى از منكر؛  
اين امر و نهى از واجبات اسلام است . و معتقديم كه پروردگار به هرعمل نيكى كه فرمان داده ، آن را معروف ناميده است . اين فرمان گاهى مستحب است و از هرعمل زشتى كه نهى فرموده ، آن را منكر ناميده است و اين نهى نيز در مواردى حرام و گاهىمكروه است ...

next page

fehrest page

back page