دانشمند محترم و نويسنده توانا آقاى على آقا ملكى ، فرزند آيت الله حاج شيخ باقرملكى ميانجى طى يادداشتى ، كرامتى را چنين نقل كرده اند:
22. آيت الله حاج شيخ محمد باقر ملكى ميانجى (ره ) فقيه و مفسرقرآن و استاد معارفاهل بيت عليهم السلام از محضر حضرات آيات سيد واسع كاظمى (ره ) و شيخ هاشمقزوينى (ره ) و شيخ مجتبى قزوينى (ره ) و ميرزا مهدى اصفهانى (ره ) تلمذ نموده و ازمحضر مرحوم آيت الله ميرزا مهدى اصفهانى (ره ) به دريافت اجازه اجتهاد و افتا و حديثنايل مى شود. از آن مرحوم آثار ارزشمندى در تفسير و فقه واصول و كلام برجاى مانده است ، همانند توحيد الاماميه ، مناهج البيان فى تفسير القرآندر شش جلد، بدائع الكلام فى تفسير آيات الاحكام و... معظم له در 10 صفر 1419 قمرىبرابر 15 خرداد 1377 شمسى دار فانى را وداع نمودند.
آن مرحوم دوستى داشت به نام آقاى حاج سيدكمال الدين علوى هشترودى (ره ) كه عالم بزرگ شهرستان مراغه و مدت مديدى هم عالمدينى شهرستان مرزى سرخس بودند. (فرزند آن مرحوم جناب آقاى حاج سيد بهاء الدينعلوى هم اكنون از علماى سرخس هستند).
والد معظم (طاب ثراه ) ظاهرا از همان آقاى سيدكمال الدين علوى (ره ) داستانى را نقل مى كردند و بنده هم خودم اين داستان را از آقاى حاجسيد بهاء الدين علوى شنيدم .
در شهرستان سرخس پارچه اى از يك پارچه فروش به وسيله يكى از افراد آن منطقهكه از بلوچ ها بوده است به سرقت مى رود. پارچه فروش به آن شخص مى گويد:پارچه مرا بده ولى او انكار مى كند. سرانجام با شرايطى كه در قسم خوردن مراعات مىشود به دروغ ، به حضرت عباس عليه السلام قسم ياد مى كند كه من برنداشته ام . آنشخص اسبى داشته است كه رم كرده به طرف خاك شوروى سابق (زمان رژيك كمونيستى )فرار مى كند و پسرش مى آيد و مى گويد پدر اسب فرار كرد، وى بهدنبال اسب مى دود و از مرز عبور مى كند و ماموران مرزى ايست و هشدار مى دهند او متوجه نمىشود، با تير او را مى زنند و كشته مى شود.
بعد از اين جريان ، زن آن شخص با ناراحتى پارچه را آورده و به طرف پارچه فروشمى اندازد و مى گويد: به خاطر اين پارچه شوهرم را به كشتن دادى .
3/5/1380 شمسى
على ملكى ميانجى
ماه بنى هاشم
عرش بود خيره در جلالاباالفضل
|
ماه شود تيره از جمال اباالفضل
|
بود به حق اتصال او به حقيقت
|
چون به على بود اتصال اباالفضل
|
عقل نخستين كه بد مكمل آدم
|
بود كمال وى از كمال اباالفضل
|
ماه بنى هاشم است و از شرف و قدر
|
ماه برد سجده بر هلال اباالفضل
|
پاى نهد از شرف به تارك خورشيد
|
هر كه زند بوسه بر نعال اباالفضل
|
كرد فراموش رزم خندق و صفين
|
در صف كرب و بلا قتال اباالفضل
|
قرعه عهد و وفا و همت و مردى
|
روز ازل زد خدا به فال اباالفضل
|
جان به فدايش كه نيست در كرم وجود
|
غير اباالفضل كس همال اباالفضل
|
از پى يارى شاه بى كس و ياور
|
خامه تقدير زد مثال اباالفضل
|
بود همه همت و خيال اباالفضل
|
آه كه انداختند دستش و از كين
|
تنگ به يك دست شد مجال اباالفضل
|
شد ز يمين ظالمى برون ز كميتگاه
|
تيغ زد و قطع شد شمال اباالفضل
|
سنگ جحيمش بخوان نه آدم خاكى
|
هر كه نسوزد دلش به حال اباالفضل
|
چون نى كلك (طرب ) شكر بفشاند
|
اباالفضل (218)
239. گفتم چهل روز صبر كن
مرحوم مغفور شيخ جليل منصرف (رحمه الله ) كه از مهاجران دوره منحوس كمونيستى زمانلنين لعين بوده و در آبادى بزرگ مشهور به شرط ازمحال ماكو اقامت كرده بود نقل مى كرد:
23. در بحران كمونيستى ، يكى از رفقا را ديدم كه سخت ناراحت بود. از او پرسيدم : چهحالى رخ داده ؟ گفت : من كافر خواهم شد. زيرا فلان شخص كمونيست ديشب در قهوه خانهبه ساحت مقدس حضرت عباس عليه السلام جسارت كرد و ما هم قدرت دفاع نداشتيم . منهم (شيخ مذكور) دست به ريش خود برده و گفتم :چهل روز صبر كن اگر مبتلا نگرديد من هم روحانيت (ملايى ) خودم را ترك خواهم كرد و ازهم با حالت ناراحتى و عصبانى جدا شديم . و سپس آن ظالم را ديدم كه سر و صورتش چنان پوشيده كه غير از دو چشمش ديده نمى شد و قادر به سخن گفتن نبود. ما به همانحالت گذشته و به ايران پناهنده شديم . (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون). (219)
240. حضرت عباس عليه السلامطلبه تنبل را شلاق مى زند
24. گويند: جوانى براى تحصيل علوم دينى به نجف اشرف رفت و پس از چند ماهى ديددرس خواندن كارى پر مشقت است با خود گفت : خوب است به حرم حضرت باب الحوائجابوالفضل العباس عليه السلام بروم و از او بخواهم در حق من دعا كند و بدون زحمتخواندن درس به درجه اجتهاد برسم .
سپس رفت و چند شبى در حرم مشغول گريه و دعا و در خواست بود به اميد آن به نتيجهمطلوب برسد.
پس از ساعت ها گريه و زارى شبى به خواب رفت ، در عالم رويا حضرت را ديد كه بهخادمان فرمود: زود چوب و فلك بياوريد، مى خواهم اين جوان را شلاق بزنم . جوان باترس و وحشت عرض كرد: چه گناهى كرده ام ؟
حضرت فرمود: چه گناهى بالاتر ازاين كه به جاى درس خواندن و مطالعه و تحقيق ،تنبلى و تن پرورى را پيشه ساخته اى ، اگر مى خواهى بهتر شوى برومثل ديگران درس بخوان . (220)
مشاهدات افسر ترك از نزول عذاب الهى درهنگام وقوع زلزله تركيه
نگارنده گويد:
در ايان تنظيم و تصحيح جلد سوم كتاب چهره درخشان قمر بنى هاشم حضرتابوالفضل العباس عليه السلام بودم كه معجزه اى در تركيه مشاهده شد، تمام جهانيان راحيرت زده كرد، كه قرآن كريم خود معجزه باقيه حضرت محمد بن عبدالله صلى اللهعليه وآله و سلم مى باشد و اين قرآن كتاب آسمانى وثقل اكبر از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم معرفى شده است بار ديگرى اعجازكرد.
جا دارد كه منحرفين از مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام عبرت بگيرند و در اينباره معجزه ذيل را در اين بخش مى آوريم به اميد پيروزى قرآن واهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام .
نشريه اردنى (شيحان ) در تاريخ ششم دسامبر 1999 ميلادى برابر با 16 آذر، دربخش خبرى خود اقدام به درج بخش هايى از سخنان عبدالمنعم از زنط، از نمايندگاناسلامگراى اردن نمود كه در مسجد مصعب بن عمير در استان (مادبا) در رابطه با علتوقوع زلزله اخير (زلزله اول ) در تركيه ايراد كرده بود.
(و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها فقسقوا فيها فحق عليهاالقول فدمرناها تدميرا).
(هنگامى كه ما بخواهيم ساكنان شهرى را به هلاكت برسانيم به سرمستان (ازپول و مقام و شهرت ) آنان امر مى كنيم كه به فسق و فجور بپردازند، آنگاه وعده عذابالهى محقق مى شود و آن شهر را در هم مى پيچيم ).
به نوشته نشريه (شيحان ) عبدالمنعم در اين جلسه سخنرانى به صراحت اعلام كردكه علت وقوع زلزله تركيه ، بر پايى مجلس رقصى در يك پايگاه نظامى تركيهواقع در سواحل درياى مديترانه بوده كه در اين مجلس گروهى از ژنرالها و بلندپايگان نظامى اسرائيلى ، آمريكايى و تركيه اى حضور داشتند.
در اثناى اين مجلس رقص و پايكوبى يك نظامى عليرتبه تركيه اى قرآنى را به دستگرفته و در حال مستى شروع به پاره نمودن و پرتاب آن به زير پاى رقاصه نمودو با نعره اى مستانه گفت : كجاست خدايى كه قرآن را حفظ كند؟
نشريه صبح كه اين خبر را نقل كرده است در ادامه مطلب مى افزايد:
به دنبال درج اين خبر، مردم اردن در تماس با مسوولان نشريه (شيحان ) خواستارانجام گفت و گوى نشريه با ابو زنط شدند تا اين رخداد به صورت مشروح ترىبازگو شود.
عبدالمنعم ابوزنط در اين گفت و گو به نقل از يكى از افسران مسلمان تركيه كه ازحادثه زلزله جان سالم به در برده است ، اعلام كرد:
در مراسمى كه به مناسبت باز نشستگى گروهى ازنظاميان عاليرتبه تركيه اى در يكىاز پايگاههاى دريايى تركيه بر پا گرديد، تعدادى از نظاميان عالى رتبه اسرائيلىو آمريكايى به همراه يك گروه از خوانندگان و نوازندگان مشهور اسرائيلى در مجلسحضور يافته بودند.
در اثناى اسم مراسم يكى از ژانرالهاى ارتش تركيه در خواست قرآنى از يكى از سرهنگهاى حاضر در جلسه كرد.
سرهنگ پس از آوردن يك جلد از كلام الله مجيد، به دستورژنرال تركيه اى مكلف به خواندن آياتى از قرآن شد.
سرهنگ در آن جلسه شروع به تلاوت آياتى كرد، سپسژنرال تركيه اى از او خواست تا به تفسير آيات قرائت شده بپردازد كه در اين ميان ،سرهنگ به دليل عدم آشنايى با معارف و معانى كلام وحى ، از ترجمه و تفسير آياتمزبور عذر خواهى كرد.
در اين هنگام ژنرال تركيه اى با عصبانت و در حالى كه نعره مى زد: كجاست كسى كه اينقرآن را نازل كرده ودر كتابش گفته ما قرآن را فرستاديم و ما آن را محافظت خواهيم كرد،بيايد و از كتابش دفاع كند؟
قرآن را از سرهنگ گرفته و شروع به پاره كردن صفحات و اوراق قرآنى كرده و آنهارا به زير پاى رقاصه هاى حاضر در مجلس ريخت .
(ابوزنط) در ادامه اين گفت و گو اظهار داشت : سرهنگ حاضر در مجلس ، در اين هنگامدچار ترس و اضطراب شديد شده و به سرعت از مجلس خارج شد و خود را به بيرونپايگاه نظامى رساند كه در اين هنگام مشاهده مى كند عذاب الهى درحال نزول است .
اين سرهنگ در توصيف آن واقعه دهشتناك مى گويد: ناگهان نور شديد قرمز رنگى رامشاهده كردم كه تمام فضاى منطقه را فرا گرفته و در يك لحظه دريا شكافته شد وهمراه با انفجارى شديد شعله هاى آتش به سوى آسمان زبان كشيد و لحظاتى بعد بهدنبال آن زلزله اى شديد منطقه را فرا گرفت .
اما نكته قابل توجه و تامل تر آن است كه تاكنون گروههاى تفحص و تجسس آمريكا،اسرائيل و تركيه اى نتواسته اند اثرى از بقاياى اجساد نظاميان خود از اين پايگاهنظامى را بيابند.
در همين حال سردبير نشريه (شيحان ) مى گويد:
اطلاعات ديگرى هم در اين ارتباط وجود دارد كه به برخى از آنها در نشريات تركيه ،اشاره شده است .
در پايان اين گفت و گو، شيخ ابوزنط در توصيف اين سرهنگ تركيه اى كه از اين عذابالهى جان سالم به در برده ، مى گويد:
سرهنگ مذكور كه داراى تحصيلات عاليه مى باشد به جهت حفظ جان خود و رعايتمسايل امنيتى و ترس از حكومت لائيك ها، حاضر به معرفى خود درمحافل عمومى نشده است . در عين حال ، افراد آگاه و مطلعى كه به اين پايگاه نظامى رفتو آمد داشته ، مى گويند: تعداد نيروهاى حاضر در اين پايگاه اعم از سربازان ، گاردحفاظت ، فرماندهان و گروه هاى رقاصه ، حدود سه هزار نفر بوده اند كه تمامى آنان درميان شعله هاى عذاب سهمناك الهى معدوم شده اند.
شيخ ابوزنط سخنان خود را با قرائت آيه اى از كلام وحى به پايان برد كه فرمود:
(و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها فقسقوا فيها فحق عليهاالقول فدمرناها تدميرا). (221)
(هنگامى كه ما بخواهيم ساكنان شهرى را به هلاكت برسانيم به سرمستان (ازپول و مقام و شهرت ) آنان امر مى كنيم كه به فسق و فجور بپردازند، آنگاه وعده عذابالهى محقق مى شود و آن شهر هم را در هم مى پيچيم . (222)
سوم جمادى الثانى 1422 هجرى قمرى ، سالروز شهادت مظلومانه
ام ابيها، صديقه كبرى ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
مطابق 1/6/1380 هجرى شمسى
قم - عش آل محمد عليهم السلام
على ربانى خلخالى