بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت علوی, ابو طالب خدمتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MODIRE01 -
     MODIRE02 -
     MODIRE03 -
     MODIRE04 -
     MODIRE05 -
     MODIRE06 -
     MODIRE07 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

2. مشورت  
مشورت با ديگران و نظر خواهى از آنان يكى ازعوامل مهم و حياتى در تصميم گيرى است . اين نكته در اسلام از اهميت و جايگاه ويژه اىبرخوردار است . با توجه به وسعت موضوعات و پيچيدگىمسائل و نيز گستردگى اطلاعات ، يك مدير غالبا قادر به شناخت همهمسائل و به دست آوردن اطلاعات لازم در مورد يك مساءله نيست ، در نتيجه نمى تواندتصميم درست و منطقى در مورد آن اتخاذ نمايد.
مشورت با ديگران و نظر خواهى از آن ها، به منظور استفاده كردن از نظرات آنان نكته اىعقلى ، و عدم مشورت و استبداد به راءى از بيمارى هاى مهلك مديران در تصميم گيرى است؛ زيرا مدير هر اندازه آگاه و در زمينه كارى خود متخصص ، كاردان و پرتجربه باشد،باز هم نمى تواند به همه ابعاد و زواياى يكى مساءله پى ببرد و آن را تنها از نقطهنظر خويش ارزيابى كند؛ و چه بسا ابعادى از مساءله از نظر وى مخفى مانده باشد كه درتصميم گيرى نقش تعيين كننده اى دارد.
من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها ؛(111) كسى كهاستبداد در راءى داشته باشد هلاك مى شود؛ و كسى كه با مردان مشورت كند درعقل آنان شريك مى گردد
.
همان گونه كه اشاره كرديم ، ضرورت مشورت بر حكمعقل مبتنى است . و هر انسان عاقل و خردمندى اين ضرورت را درك كرده و خود را از آن بىنياز نمى داند. امام على (ع ) مى فرمايد:
لايستغنى العاقل عن المشاورة ؛ (112) هيچ خردمندى از مشاوره بى نيازى نمىجويد.
عدم توجه به نظرات ديگران و استبداد به راءى ، از خطرناك ترين صفاتى است كهممكن است مدير به آن گرفتار شود.
امير مؤ منان حضرت على (ع ) در تبيين اين نكته مى فرمايد:
و الاستشارة عين الهداية و قد خاطر من استغنى برايه (113)؛ مشورت عين هدايتاست ، و كسى كه خود را بى نياز از نظرات ديگران بداند مطمئنا به خطر افتاده است
.
مشورت در نگاه امام على (ع ) از ضرورت هاى اساسى براى اداره امور، به ويژه تصميمگيرى است . آن حضرت ، نظر خواهى از ديگران را محكم ترين پشتيبان و حامى دانسته ومى فرمايد:
لا مظاهرة اؤ ثق من المشاورة ؛ (114) هيچ پشتيبانى ، استوارتر از مشورت كردننيست .
بنابراين ، مشورت كردن و استفاده از نظرات و ديدگاه هاى ديگران ، ازعوامل مهم براى تصميم گيرى درست و معقول مى باشد؛ و از آن جا كه به وسيله مشورت ونظر خواهى از ديگران ، آگاهى هاى انسان بيش تر شده و زوايا و ابعاد مختلف يك مساءلهبراى او روشن تر مى شود، تصميم هايى كه بعد از مشورت اتخاذ مى شوند، عمومامعقول تر و درست تر مى باشند.
امام على (ع ) اين نكته را نيز تذكر داده و مى فرمايد:
ما استنبط الصواب بمثل المشاورة ؛ (115) چيزى مانند مشورت كردن راه درست رابه دست نمى دهد.
آثار و فوايد مشورت  
مشورت كردن و استفاده از نظرها و ديدگاههاى ديگران ، متضمن پيامدهاى مثبت و فوايدفراوانى است . آثار و بركاتى كه از مشورت كردن نصيب انسان يا سازمان مى شود،هرگز از تفكر فردى به دست نمى آيد. بخشى از دستاوردهاى مشورت را به صورتمختصر توضيح مى دهيم :
الف ) بهره بردارى از نظرات ديگران
بهره بردارى از نظرات ديگران طبيعى ترين دستاورد مشورت است .مشورت با ديگران اين امكان را فراهم مى كند تا افكار و انديشه هاى ديگران به ويژهصاحب نظران و متخصصان گردآورى گردد و انسان با قرار دادن افكار و انديشه هاىآنان در كنار فكر و نظر خود، بر قدرت ، وسعت و عمق انديشه و بينش خويش بيفزايد واز درخشش افكار و انديشه هاى ديگران بهره مند شود.
امام على (ع ) مشورت كردن با افراد خردمند را تضمين كننده اين پيامد مثبت دانسته و مىفرمايد:
من شاور ذوى العقول ، استضاء باءنوار العقول ؛ (116) هر كس كه با صاحبانعقل و خرد مشورت كند، از درخشش افكار بهره مند شود
.
ب ) جلوگيرى از فرو پاشى
يكى از دلايل اهميت و حساسيت مساءله تصميم گيرى آن است كه چه بسا تصميم نابجاهلاكت فرد يا فرو پاشى و نابودى سازمان را بهدنبال داشته باشد. اگر هنگام تصميم گيرى ، تمام جوانب مساءله مورد بررسى دقيق واصولى قرار نگيرد، اين احتمال وجود دارد كه تصميم نسنجيده و نادرستى اتخاذ گردد.
تصميم هاى نادرست ممكن است پيامدهاى ناگوار عديده اى بهدنبال داشته باشد؛ و در برخى از موارد مى توان سرنوشت فردى را عوض كرده ، او راتباه سازد؛ و يا موجبات شكست و انحلال سازمانى را فراهم آورد. بنابراين ، ضرورىاست كه هنگام تصميم گيرى ، دفت لازم انجام گرفته و جوانب و زواياى مختلف مساءله بهخوبى مورد بررسى و دقت قرار گيرد؛ و اين كار جز از طريق مشورت با ديگران امكانپذير نيست . پس مشورت كردن با ديگران مى تواند فردى را از تباهى و هلاكت نجات دادهو از فرو پاشى و نابودى سازمانى جلوگيرى نمايد، چرا كه مشورت كردن موجب مىشود تا تصميم هاى اصولى تر و سنجيده تر اخذ شوند.
امام على (ع ) مى فرمايد:
ما عطب من استشار؛ (117) آن كس كه مشورت كند، هلاك نشود.
ج ) شناسايى خطاها
از ديگر آثار مثبت مشورت كردن از ديدگاه امام على (ع ) شناخت خطاها است .آن حضرت مى فرمايد:
من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا ؛ (118) كسى كه از نظرات و آراىگوناگون استقبال نمايد، موارد اشتباه را بشناسد
.
د) دستيابى به راه كار مناسب
فايده ديگرى كه مشورت كردن و توجه به نظرات ديگران بهدنبال دارد آن است كه تصميمات معقول و مناسبى اتخاذ و راه درست انتخاب مى شود. امير مؤمنان (ع ) در ضمن توصيه به مشاوره و استفاده از نقطه نظرهاى ديگران ، به اين فايدهمشورت اشاره كرده و مى فرمايد:
اضربوا بعض الراءى ببعض يتولد منه الصواب ؛ (119) تضارب آرا داشتهباشيد تا درستى و حقيقت از آن متولد گردد.
مشورت كردن ، بويژه مشورت با افراد خردمند، صاحب نظر و متخصص ، مى تواند فرديا سازمان را به سوى دستيابى به راه هاى مطلوب تر و صحيح تر رهنمون گردد.
مولى الموحدين على (ع ) مى فرمايد:
من شاور ذوى الالباب دل على الرشاد ؛ (120) هر كس كه با صاحبان انديشهمشورت كند، به راه درست رهنمون شود.
ه ) پيشگيرى از پشيمانى
از جمله فوايد و مزاياى مشورت كردن ، اين است كه از پشيمانى پيش گيرى مى شود.معمولا دستاورد تصميماتى كه بدون مشورت اتخاذ شوند، و زواياى مختلف آن به خوبىسنجيده نشده باشند، پشيمانى خواهد بود؛ و اين امرى طبيعى است .
امير مؤ منان على (ع ) اين نكته را ياد آور شده و مى فرمايد:
من لم يستشر يندم ؛ (121) هر كس كه مشورت نكند، پشيمان شود.
در مقابل ، اگر هنگام تصميم گيرى ، با افرادعاقل و صاحب نظر مشورت صورت گيرد، و تمام جوانب مساءله مورد نظر به دقتبررسى شود، تصميم درست و معقولى گرفته مى شود، پشيمانى بهدنبال نخواهد داشت ، چنان كه مولاى متقيان (ع ) فرمود:
شاور ذوى العقول تاءمن الزلل و الندم ؛ (122) با صاحبان خرد مشورت كن تا ازلغزش و پشيمانى ايمن گردى .
همچنين آن حضرت در جايى ديگر فرمود:
لا ندم من استشار؛ (123) آن كس كه مشورت كند، پشيمان و نادم نشود.
با چه كسى بايد مشورت كرد؟  
مشاوره بر خلاف همه مزايا و اهميت فراوانى كه دارد، زمانى مى تواند جايگاه مناسب خردرا در سازمان ها پيدا كند، و مديران را در دستيابى به روش ها و راه كارهاى مناسب يارىدهد، كه اصول و ضوابط آن مشخص شود. بدون شك مديران و خط مشىگذاران سازمان زمانى مى توانند بهره بردارى مناسب و بهينه از مشاوره بهعمل آورند كه آن اصول و ضوابط را رعايت كنند.
از مسائل مهم و قابل توجه در مشورت اين است كه مشاوره چه كسى باشد؟ آيا مى توان درخصوص هر كارى با هر كسى مشورت كرد؟ يا اين كه مشاور بايد ويژگى ها وخصوصياتى همسو و همخوان با مساءله پيش آمده داشته باشد، تا بتوانمسائل را با او در ميان گذاشت و با او به مشورت نشست ؟
بايد اذعان نمود كه در منابع و متون غنى اسلامى ، به ويژه روايات معصومان (ع )ويژگى ها و خصوصياتى براى مشاور، مطرح شده است . در اين بخش به ويژگى ها وشرايطى كه امام على (ع ) براى مشاوران مطرح كرده اند، اشاره مى كنيم :
الف ) خدا ترس باشد
خدا ترسى ، و خوف از عصيان و نافرمانى در برابر خداوندمتعال ، يكى از فضايل اخلاقى ، و از صفات برجسته مؤ منان وارسته اى است كه جرعه اىاز معرفت حق تعالى نوشيده اند. داشتن اين ويژگى در مورد كسى كه قرار است مشاورهكند، امرى لازم و ضرورى است .
امام صادق (ع ) به نقل از امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
شاور فى امورك الذين يخشون الله ترشد ؛ (124) در كارهاى خويش با كسانىمشورت كن كه از خدا مى ترسند، تا به راه درست و راست رهنمون شوى
.
كسانى كه خوف از خدا داشته ، و او را همواره ناظر براعمال و رفتار خويش ‍ بدانند، سعى مى كنند كه هنگام مشاوره حقيقت را بگويند، و روشدرست و راه كار مناسب را به مشورت كننده نشان دهند؛ زيرا يقين دارند كه خداوندمتعال بر اعمال آن ها ناظر است ، و اظهار نظر آن ها نيزمثل كارهاى ديگرشان ثبت شده و در روز قيامت مورد حساب رسى دقيق تر قرار خواهدگرفت . از اين رو در مشورت خيانت نمى كنند. خداوندمتعال به چنين افرادى ، به دليل ايمان قوى آنان ، نورانيتى بخشيده كه افكارشان ازامدادهاى الهى برخوردار است .
ب ) خردمند باشد
از ديگر ويژگى هاى لازم براى مشاور خردمندى او است . امام على (ع ) در مواردى چندتوصيه كرده است كه با انسان هاى عاقل و خردمند مشورت شود؛ زيرا مشورت بااهل خرد و صاحب انديشه ، راه درست را مى نماياند، و انسان را از لغزش و خطا و پشيمانىمصون مى دارد.
امام على (ع ) مى فرمايد:
من شاور ذوى الالباب ، دل على الصواب ؛ (125) هر كس با صاحبان خرد مشورتنمايد، به راه راست و درست رهنمون مى شود.
ج ) با تجربه باشد
هر قدر تجربه آدمى بيش تر باشد، آگاهى ، توانايى و قدرت وى در شناختمسائل مختلف و ارائه راه حل هاى متفاوت براىحل مشكلات بيش تر؛ و نيز عقيده و نظر او دقيق تر و پربارتر است .
مشورت با صاحبان تجربه انسان را در توانمندى هاى آنان شريك كرده ،از خطاهاى گذشتگان مصون مى دارد، و به راه درست رهنمون مى شود. امام على (ع ) بهمشورت با اهل تجربه سفارش نموده و از ديدگاه آن حضرت بهترين مشاور كسى است كهداراى تجربه باشد:
افضل من شاورت ذو التجارب ؛ (126) برترين كسى كه با وى مشورت مى كنى، با تجربه ها هستند.
آنان كه تجربه فراوان دارند، از نظراتى پخته و انديشه اى متقن و قوى برخوردارند؛بنابراين ، مى توانند مشاوران خوبى باشند.
د) بخيل نباشد
از ويژگى هاى لازم براى مشاور از ديدگاه امام على (ع ) اين است كه بخيلنباشد. آن حضرت در اين مورد به مالك اشتر مى فرمايد:
لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عنالفضل ويعدك الفقر ؛(127) بخيل را در مشورت خود دخالت مده ؛ زيرا تو را ازاحسان منصرف كرده ، و از تهيدستى مى ترساند.
ه ) ترسو نباشد
از ديگر شرايط لازم براى مشاور خوب در نظر امام على (ع ) اين است كهترسو نباشد. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر، بعد از سفارش به پرهيز ازمشورت با بخيل ، مى فرمايد:
و لا جبانا يضعفك عن الاءمور؛ (128) و نيز با ترسو مشورت مكن ؛ زيرا در كارها(روحيه ) تو را تضعيف مى كند.
و) حريص نباشد
از ديگر شرايط ضرورى براى مشاور از ديدگاه حضرت على (ع ) اين است كه مشاورحريص نباشد. آن حضرت در ادامه نامه به مالك اشتر مى فرمايد:
و لا حريصا يزين لك الشره بالجور؛ (129) و حريص را به مشورت مگير، كهآزمندى را با ستمگرى در نظرت زينت مى دهد.
ز) دروغگو نباشد
ويژگى ديگرى كه حضرت على (ع ) آن را از شرايط لازم براى مشاور مى داند، اين استكه مشاور دروغگو نباشد؛ آن حضرت در يكى از سفارش هاى خود مىفرمايد:
و لا تستشر الكذاب فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القريب ؛(130) و با دروغگو مشورت نكن ؛ زيرا او مانند سراب است ؛ دور را بر تو نزديك ، ونزديك را بر تو دور مى نماياند.
سيره عملى امام على (ع ) در مشورت  
امام على (ع ) با وجود بهره مندى از انديشه اىكامل و فكرى صائب ، از مشورت با ديگران پروا نداشت ؛ و در كارها بااهل نظر مشورت مى كرد.
آن بزرگوار با اين كار، مسلمانان و ياران خويش را متوجه اهميت شورا مى كرد و به آنانمى آموخت كه به اين سيره عمل كنند، و در كارهاى خويش ‍ همواره با صاحب نظران واهل تجربه مشورت نمايند. مشورت كردن آن حضرت با ياران خويش موجب مى شد كهانديشه و تفكر در جامعه اسلامى رشد كند، و صاحب نظران واهل انديشه جايگاه واقعى خويش را بيابند.
مشورت باعث الفت اجتماعى و پيوند مردم مى شود، روحيهانفعال و انزوا را از بين مى برد، به مردم و نظرات آنان اعتبار مى دهد، و روحيه مسئوليتپذيرى و شركت در امور جامعه را در ميان آنان تقويت مى كند.
امام على (ع ) به ياران خويش سفارش كرده است كه از مشورت دادن به ايشان پروا نكنندو همواره نظرات خود را به ايشان منتقل نمايند. آن حضرت خطاب به اصحاب خويش مىفرمايد:
فلا تكفوا عن مقالة بحق اءو مشورة بعدل ؛ (131) از گفتن سخن بحق يا مشورتعادلانه ، خوددارى نكنيد
.
همچنين در نامه اى به سران سپاهش مى نويسد:
من عبدالله على بن ابى طالب امير المؤ منين الى اءصحاب المسالح ، اما بعد فان حقاعلى الوالى الا يغيره على رعيته فضل ناله ، و لاطول خص به ، و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا على اخوانه . الا وان لكم عندى الا احتجز دونكم سرا الا فى حزب ، و لا اطوى دونكم امرا الا فى حكم ؛(132) از جانب بنده خدا - على بن ابيطالب ، امير مؤ منان - به نيروهاى مسلح ومرزبانان . اما بعد: بر والى و زمامدار حق است كه اگر مالى فراوان به او رسيد، يانعمتى مخصوص وى گشت ، او را دگرگون نسازد؛ و اين نعمتى كه خداوند به او ارزانىداشته است ، بايد هر چه بيش تر او را به بندگان خدا نزديك و نسبت به برادرانشرئوف و مهربان سازد. آگاه باشيد! حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى هيچسرى را از شما پنهان نسازم ، و در امورى كه پيش مى آيد، جز حكم الهى ، كارى بدونمشورت شما انجام ندهم .
بنا بر تصريح اين نامه ، امام على (ع ) نظر خواهى از سران سپاه و مشورت با آنان رااز جمله حقوق آنان و نيز وظيفه خود دانسته ، و بر آن تاءكيد مى كند. آن حضرت دركارهايى كه به مردم مربوط مى شد با آنان مشورت و از آنان نظر خواهى مى نمود.
در اين قسمت به بيان برخى موارد مى پردازيم كه آن حضرت با اصحاب و ياران خويشمشورت مى كرد.
از نمونه هاى مشورت آن حضرت با ياران خويش نظر خواهى ايشان از مهاجرين وانصار قبل از جنگ صفين است . آن بزرگوار،قبل از اين كه آهنگ شام كند، مهاجرين و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ثناى الهىفرمود:
قد عزمنا على المسير الى عدونا و عدوكم فاءشيروا علينا براءيكم ؛ (133) ماقصد حركت به سوى دشمن خود و شما را داريم ؛ پس نظر مشورتى خود را به ما ارائهدهيد.
نمونه ديگرى از سيره عملى حضرت على (ع ) در مشورت ، رايزنى ايشان باعبدالله بن عباس در مورد طلحه و زبير مى باشد. اين دو نفر باامير مؤ منان بيعت كرده بودند و انتظار داشتند كه على (ع ) آن ها را در كارهاى حكومت شريكخود كند، و در تمام امور با آن ها مشورت نمايد. همچنين اين دو نفر اميدوار بودند كه يكىرا استاندار بصره و ديگرى را استاندار كوفه قرار دهد، و همان گونه كه در زمان عثمان، سهم بيش ترى از بيت المال نصيب آن ها مى شد، آن حضرت نيز آنان را بر ديگرانترجيح دهد، و سهم بيش ترى از بيت المال مسلمانان براى آنان در نظر گيرد.
امام على (ع ) در نخستين روزهاى خلافت خود، سياست رسمى خويش را اعلام كرد، و به مردمفهماند كه در صدد احياى روش و سيره پيامبر گرامى اسلام (ص ) در تقسيم عادلانه بيتالمال است . آن حضرت در روز سوم خلافتش دستور داداموال بيت المال مدينه را محاسبه كردند و مشخص ‍ شد كه به هر نفر سه درهم مى رسد.اشراف و بزرگان مدينه به اين روش ‍ حضرت معترض شده و از او انتقاد كردند!
طلحه و زبير از جمله افرادى بودند كه نزد امير المؤ منين (ع ) رفتند و گفتند: اىامير مؤ منان ! مى دانى كه مخارج زندگى در شهر مدينه زياد است و ما نانخوران زيادىداريم ، و آنچه از بيت المال به ما داده مى شود، كمبودهاى ما را تاءمين نمى كند.
حضرت فرمود: از من چه انتظارى داريد؟.
گفتند: از بيت المال آن قدر به ما بده كه نيازمندى هاى ما را بر طرفسازد.
حضرت فرمود: از مردم بخواهيد؛ اگر همه پذيرفتند كه از حق آن ها چيزى به شمابدهم ، من اين كار را انجام خواهم داد.
گفتند: از مردم چيزى نمى خواهيم و اگر بخواهيم ، نخواهند داد.
حضرت فرمود:
فاءنا و الله اءحرى اءن لا اءفعل ؛ پس به خدا قسم كه من به اين كه چنين كارى راانجام ندهم سزاوارترم . (134)
علاوه بر اين ، طلحه و زبير رسما از امام على (ع ) خواستند كه آن دو را به امارت كوفهو بصره بگمارد، حضرت فرمود: اگر نزد من باشيد، بهتر است . (135)
طلحه و زبير كه ديدند على (ع ) با خواسته هاى آنان مخالف است ، در ميان گروهى ازقريش صحبت كردند، و نارضايتى خود را از على (ع ) اظهار نمودند.
وقتى كه خبر سخنان آن دو به امير مؤ منان (ع ) رسيد، آن حضرت با عبدالله بن عباس ، ازمشاوران خود، مشورت كرد و به وى فرمود: آيا سخنان آن دو به گوش تو رسيدهاست ؟.
ابن عباس گفت : آرى .
فرمود: نظرت چيست ؟.
عبدالله بن عباس گفت : به نظر من خواهان حكومت هستند؛ زبير را به امارت بصره ،و طلحه را به امارت كوفه بگمار.
حضرت از سخن ابن عباس به خنده آمد و فرمود:
و يحك اءن العراقين بهما الرجال و الاموال ، و متى تملكا رقاب الناس ‍ يستميلا السفيهبالطمع ، و يضربا الضعف بالبلاء، و يقوبا على القوى بالسلطان ، و لو كنتمستعملا احدا لضره و نفعه لاستعملت معاوية على الشام ، ولو لا ما ظهر لى من حرصهماعلى الولاية لكان لى فيهما راءى ؛ (136) واى بر تو! بصره و كوفه جاى مردانو اموال فراوان است ، زمانى كه اين دو بر گرده مردم سوار شوند، افراد نابخرد را باتطميع به خود جذب كرده و افراد ضعيف را گرفتار بلا و مصيبت مى نمايند، و بر مردمقوى با زور مسلط مى شوند. اگر من مى خواستم كسى را به خاطر نفع و ضررش بهكار گيرم ، معاويه را بر شام مى گماردم ؛ و اگر نبود كه حرص آن دو بر حكومت براىمن آشكار شده است ، نسبت به آنان نظر موافقى پيدا مى كردم (و ممكن بود كه از آنان درمناصب حكومتى بهره ببرم .
از ديگر مواردى كه امام على (ع ) از تصميم گيرى در مورد آن به مشورت با اصحاب وياران خود پرداخت ، چگونگى برخورد با ناكثين (پيمان شكنان ) بود.
مدتى پس از بيعت مردم مدينه با امام على (ع )، گروهى از بنى اميه و عده اى از كسانىكه با آن حضرت بيعت نكرده بودند، از مدينه به مكه پناه بردند. طلحه و زبير نيز كهآينده سياسى خود را تاريك مى ديدند، و از امتيازات مالى دوران عثمان محروم شده بودند(و با نقشه معاويه (137) بوى حكومت و خلافت به مشام آن ها خورده بود) تصميمگرفتند كه خود را به مكه رسانده و به ديگر مخالفان ملحق شوند. از اين رو، بهبهانه انجام مراسم عمره از حضرت على (ع ) اجازه گرفتند تا به مكه بروند.
عايشه نيز در مسير مكه به مدينه ، وقتى كه دانست حضرت على (ع ) به خلافت رسيدهاست ، به مكه بازگشت و به حجر اسماعيل پناه برد. عايشه با سخنرانى هايى كه عليهامام على (ع ) و به بهانه خونخواهى عثمان به راه انداخت ، توانست عده زيادى ازورشكسته هاى سياسى و گروهى از بنى اميه را جذب كند. وى براى اين كه تنها نباشد وبتواند جمعيت بيش ترى گرد خود جمع كند، نزد ام سلمه همسر گرامىرسول خدا (ص ) رفت تا او را نيز با خود همراه كند؛ ليكن ام سلمه گفت : تو براىخونخواهى عثمان قيام كردى ، در حالى كه يكى از مخالفان سر سخت وى بودى .ام سلمه همچنين عايشه را از مخالفت با امام على (ع ) برحذر داشت ، و به بيان برخىفضايل آن حضرت پرداخت و گفت : اى عايشه ! تو از پيامبر شنيدى كه فرمود:
على خليفتى عليكم فى حياتى و مماتى فمن عصاه فقد عصانى ؛ على جانشين من برشماست ، در زمان حياتم و پس از مرگم ، پس هر كس با او مخالفت كند با من مخالفت كردهاست . آيا به اين سخن پيامبر گواهى مى دهى ؟
گفت : آرى. عايشه از ملاقات خود با ام سلمه نتيجه اى نگرفت ، از او دور شد و تصميم گرفت همراهطلحه و زبير و نيز بنى اميه و مخالفان على (ع ) به سوى بصره حركت كند.
امير مؤ منان (ع ) پس از اطلاع از حركت بيعت كنندگان به سوى بصره ، ابن عباس، محمد بن ابى بكر، عمار ياسر وسهل بن حنيف را فرا خواند و آنان را از حركت اين گروه آگاه كرد، و باآنان به مشورت پرداخت .
محمد بن ابى بكر گفت : اى امير مؤ منان ! آن ها چه مى خواهند؟.
حضرت تبسمى كرد و فرمود: آن ها به خونخواهى عثمان برخاسته اند.
محمد بن ابى بكر گفت : به خدا سوگند كسى جز آن ها عثمان را نكشت .
سپس امير مؤ منان (ع ) فرمود:
اشيروا على بما اءسمع منكم القول فيه ؛ اكنون نظر خود را در اين باره بگوييدتا بشنوم .
عمار گفت : راءى درست اين است كه به جانب كوفه حركت كنيم ؛ مردم آن جا پيرو ماهستند و اين قوم آهنگ بصره دارند.
ابن عباس گفت : اى امير مؤ منان ! نظر من اين است كه نخست كسانى را به كوفهبفرست تا براى تو بيعت بگيرند؛ و نامه اى به ابو موسى اشعرى (حاكم كوفه )بنويس كه بيعت كند؛ سپس به طرف كوفه حركت كنيم و پس از رسيدن به كوفه ، پيشاز آن كه آن قوم به بصره برسند به سرعت اقدام كنيم ؛ همچنين بايد نامه اى به امسلمه بنويسى كه همراه تو حركت كند.
امير مؤ منان (ع ) فرمود: من خود با كسانى كه مرا گمراهى مى كنند به تعقيب ايشاندر مسير مى پردازيم ؛ اگر در راه به آنان برسم ، آن ها را مى گيرم و اگر به آناننرسيدم به مردم كوفه نامه خواهم نوشت و از شهرها نيروى كمكى خواسته و به سوىآنان خواهم رفت ؛ اما در مورد ام سلمه ، من بيرون آوردن او را از خانه اش سزاوار نمى بينم؛ هر چند كه آن دو مرد (طلحه و زبير) نسبت به عايشه چنان رفتار رفتار كردند.(138)
يكى ديگر از مواردى كه حضرت على (ع ) به مشورت و رايزنى با اصحاب و نزديكانخويش پرداخت ، قضيه قيس بن سعد استاندار مصر است . قيس بن سعد، ازشيعيان امير مؤ منان (ع ) و از مشاوران و خيرخواهان آن حضرت ، و نيز فردى شجاع و باتجربه بود؛ از نظر زهد و ديندارى نيز مقامى پس بزرگ داشت ؛ در هنگام عبادت خاضع وخاشع بود و با حضور قلب و توجه به خدا نماز مى گزارد.
همچنين قيس به زيركى ، كاردانى و دورانديشى مشهور، خود نيز به اين زيركى وتدبير برتر خويش واقف بود و مى گفت : اگر نه اين بود كه ازرسول خدا شنيدم كه مى فرمود: دارنده مكر و حيله در آتش است ؛ من از مكارترين افراد اينامت بودم . همچنين مى گفت : اگر اعتقاد اسلامى من نبود، حيله اى مى ساختم كههيچ عربى تاب مقاومت در مقابل آن را نداشته باشد.
حضور فردى زيرك و دورانديش و طرفدار سرسخت حضرت على (ع ) همانند قيس در مصربراى معاويه و يارانش دشوار بود؛ زيرا امكان داشت كه حضرت على (ع ) همراه مردم عراقو قيس همراه مردم مصر، به طرف شام رفته و با معاويه درگير شوند. بنابراين ،معاويه تصميم گرفت كه قيس را بفريبد. براى عملى ساختن اين نيت ، نامه هاى متعددىبراى قيس نوشت و سعى كرد كه او را فريب دهد؛ ليكن زيركى و فراست قيس بيش تراز اين بود كه فريب معاويه را بخورد.
معاويه وقتى كه از فريب دادن قيس ماءيوس شد و حيله هاى او براى دور ساختن قيس ازحضرت على (ع ) نتيجه اى نداد؛ به حيله ديگرىمتوسل شد. حيله جديد معاويه ، پخش شايعه در خصوص تغيير عقيده قيس بود. معاويه بهدروغ به مردم شام گفت : قيس با شما هم عقيده شده است . او را به خير ياد كنيد ودشنامش مدهيد، و مردم را از نبرد با او باز داريد. او از پيروان ما است ، و نامه هايش كهشامل خير انديشى هاى نهانى او مى باشد، به ما مى رسد. سپس نامه اى ازقول قيس جعل ، و در حضور مردم شام قرائت كرد.
هنگامى كه معاويه نامه جعلى خود را به نام قيس براى مردم شام خواند، در سرزمين شامشايع شد كه قيس بن سعد با معاويه صلح كرده است . نيروهاى اطلاعاتى امير مؤ منان (ع) كه در شام بودند اين خبر را به ايشان گزارش دادند. آن بزرگوار از اين مطلب تعجبكرد؛ زيرا براى آن حضرت مشكل بود كه بپذيرد قيس بن سعد با معاويه صلح كرده است. از اين رو تصميم گرفت در مورد اين مساءله با برخى از نزديكان خويش مشورت كند.بدين منظور امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) و محمد بنحنفيه و عبدالله بن جعفر را فرا خواند، آن ها را از مطلب آگاه كرد واز آن ها نظر خواست .
عبدالله بن جعفر گفت : اى امير مؤ منان ! مشكوك را رها كن و غير مشكوك را جانشين آنساز، و قيس را از مصر عزل فرما.
امام على (ع ) فرمود: انى و الله ما اءصدق بهذا على قيس ؛ به خدا قسم من اين مطلب(صلح قيس با معاويه ) را تصديق نمى كنم .
عبدالله بن جعفر گفت : قيس را عزل كن . اگر آنچه گفته شده (صلح با معاويه )راست باشد، در صورتى كه او را عزل كنى از تو جدا نخواهد شد.
حضرت فرمود: آرى آن ها (انصار) چنين هستند.
در نهايت با اين كه امير مؤ منان (ع ) به قيس اعتماد داشت ؛ ليكن شايعه همكارى او بامعاويه به گونه اى رواج يافت كه مردم كوفه به امام على (ع ) گفتند: قيس خيانتكرده است و بايد او را بر كنار كنى !.
حضرت فرمود: من بهتر از شما قيس را مى شناسم ؛ او خيانت نكرده است .
مردم كوفه گفتند: ما راضى نمى شويم و بايد قيس را بر كنار كنى !
علاوه بر اين ، قيس در مورد چگونگى بر خورد با عده اى از مردم ، كه از بيعت با حضرتعلى (ع ) امتناع مى كردند، نظر خود را به اطلاع آن حضرت رساند؛ ليكن ايشان دستورديگرى داد؛ ولى قيس بر نظر خود پا فشارى كرد و از انجام دادن دستور آن حضرت ،سرپيچى نمود.
اين دو مساءله باعث شد كه امير المؤ منين (ع ) بر غم اطمينان و اعتمادى كه به قيس داشت ،او را از استاندارى مصر عزل ، و محمد بن ابى بكر را به جاى او منصوب نمايد. البتهقيس وفادارى خود را به خاندان عصمت و طهارت درطول دوران حكومت امير المؤ منين (ع ) و خلافت امام حسن مجتبى (ع ) ثابت كرد و به منزلهچهره اى برجسته ، كه فريب معاويه را نخورد و هميشه در مسير ولايت و صراط مستقيم گامنهاد، شناخته شد.
3. استفاده از تجربه  
يكى از مسائل مهم در تصميم گيرى ، استفاده از تجارب گذشته است .بهره گيرى مناسب از تجارب گذشته مى تواند اطلاعات بسيار و ارزشمندى را در اختيارمديران قرار دهد، تا آنان در تصميم گيرى هاى خود از آن اطلاعات استفاده كنند. اگر ازتجربه هاى گذشته به صورت صحيح و مناسب بهره بردارى شود، ميزان خطا و اشتباهدر تصميم ها كاهش يافته و تصميمات از ارزش و اعتبار بيش ترى برخوردار خواهند شد.
امام على (ع ) موفقيت و امكان دستيابى به اهداف مورد نظر را يكى از آثار و نتايج حفظتجربه ها و استفاده بهينه از آن ها دانسته و مى فرمايد:
من حفظ التجارب اءصابت اءفعاله ؛ (139) آن كس كه تجربه ها را حفظ (و بجااز آن ها استفاده ) كند كارهايش به نتيجه رسد.
اصولا هر قدر كه تجربه فرد بيش تر باشد، توانمندى وى در شناختمسائل مختلف و حل مشكلات بيش تر خواهد بود؛ و طبعا عقيده و نظر او ارزشمندتر ومقبول تر خواهد بود.
امام على (ع ) در تبيين اين نكته مى فرمايد:
راءى الرجل على قدر تجربته ؛ (140) انديشه و نظر هر كس به اندازه تجربهاو است .
همان گونه كه استفاده مناسب از تجربيات ، در موفقيت مديران و اثر بخشى تصميم هاىآنان نقش اساسى دارد، و آنان را در دستيابى به اهداف و مقاصدشان يارى مى دهد، استفادهنكردن از تجربيات نيز مى تواند عواقب و پيامدهاى نامطلوبى بهدنبال داشته باشد.
امام على (ع ) در اين مورد مى فرمايد:
من احكم التجارب ، سلم من المعاطب ؛ (141) هر كس كه تجربه ها را حاكم كند، ازمهلكه ها سالم مى ماند.
همچنين بايد توجه كرد، كه ميزان تجربه هر فرد، بر ميزان قوت و اثر بخش ‍ بودنتصميم گيرى او تاءثير دارد. آنان كه تجربه هاى مختلفى به دست آورده و از آن ها بهدرستى استفاده مى كنند، بر بسيارى از مشكلات پيروز مى شوند؛ و كسانى كه فاقدتجارب كافى هستند از حل مسائل و غلبه بر مشكلات باز مى مانند. علت اصلى اين مساءلهرا بايد اين نكته دانست كه انسان با بهره بردارى از تجربه ها، بهترين و مناسب ترينگزينه ها را انتخاب كرده و كم ترين اشتباه را مرتكب مى شود.
امير المؤ منين (ع ) دستيابى به بهترين گزينه ، و انتخاب مناسب ترين راهحل را يكى از ثمرات و پيامدهاى خوب تجربه بر شمرده و مى فرمايد:
ثمرة التجربة حسن الاختيار؛ (142) ثمره تجربه ، انتخاب نيكو است .
آن حضرت ، از ديگر آثار تجربه زياد را، كاهش اشتباه و فريب خوردن دانسته و مىفرمايد:
من قلت تجربته خدع و من كثرت تجربته قلت غرته ؛ (143) كسى كه تجربهاش كم باشد نيرنگ خورد، و كسى كه تجربه اش بسيار باشد، فريب خوردنش كم ترباشد
.
4. قاطعيت در تصميم گيرى  
از ديگر ويژگى هاى ضرورى براى تصميم گيرى مؤ ثر و موفقيت آميز، قاطعيت وثبات در تصميم گيرى است . تصميم گيرى آن گاه مؤ ثر و كارآمد خواهد بودكه از قاطعيت و ثبات لازم برخوردار باشد. هنگامى كه همه زواياى يك مساءله سنجيدهشود، و جوانب مختلف آن مورد بررسى دقيق قرار گيرد، ترديد و دو دلى در آن روا نيست ؛و بايد نسبت به اجراى آن اقدام قاطع انجام گيرد. قاطعيتمعقول و ثبات راءى پس از بررسى جوانب مختلف مساءله ، نقش مهمى درحل و فصل امور و دستيابى سازمان به اهداف خود دارد. سستى و ترديد، و احتياط بيش ازحد مدير موجب محول شدن كار به مرور زمان ، و به هدف نرسيدن سازمان مى شود، كه ازاين رهگذر خسارت هاى جبران ناپذيرى بر سازمان وارد مى شود.
بنابراين ، قاطعيت به معناى دقت نكردن در اتخاذ تصميم و اجر كردن آن ، بررسىنكردن جوانب مختلف مساءله ، تصميم گيرى عجولانه ، استبداد راءى ، برخورد خشن و عدمانعطاف در اتخاذ تصميم و اجراى آن نيست ؛ بلكه قاطعيت بدين معناست كه وقتى اطلاعاتلازم در مورد يك مساءله جمع آورى شد، و پيشنهادهاى مختلف به دست آمد، و بهترين راهحل مشخص گرديد و زمينه اجراى عمل هم از هر جهت فراهم شد، بايستى با قاطعيتكامل و ثبات لازم ، تصميم مناسب اتخاذ گردد، و با جديت به مرحله اجرا در بيايد.
امام على (ع ) در تبيين اهميت و ضرورت قاطعيت و ثبات و جديت در تصميم ، قاطعيت را يكىاز صفات برجسته پيامبران الهى دانسته و مى فرمايد:
و لكن الله سبحانه ، جعل رسله اولى قوة فى عزائمهم ؛ (144) خداوند سبحان ،پيامبران و فرستاده هاى خود را در تصميم هايشان قدرتمند و قاطع قرار داد
.
برخى از مديران و مسئولان سازمان در اتخاذ تصميم و اجراى آن ، بيش از حد ترديد مىكنند؛ حتى پس از آماده شدن همه مقدمات و مهيا شدن تمامى شرايط نيز توانايى اتخاذتصميمى مناسب و قاطع و نيز اعمال تصميم را ندارند، و يا اين كه تصميم آنان با دلهرهو اضطراب همراه است . اين وضعيت باعث سرايت ترديد و ابهام در همه ابعاد سازمان مىشود؛ طبعا كارها در زمان مناسب خود به انجام نخواهد رسيد، و سازمان از رسيدن به اهدافپيش بينى شده خود باز ماند. امير المؤ منين امام على (ع ) از شك بيش از حد و ترديدهاىبى مورد نهى كرده و مى فرمايد:
لا تجعلوا علمكم جهلا و يقينكم شكا، اذا علمتم فاعملوا و اذا تيقنتم فاقدموا ؛ (145)علم خود را به جهل ، و يقين خويش را به شكتبديل نكنيد. وقتى كه دانستيد عمل كنيد و زمانى كه يقين پيدا كرديد اقدام نماييد
.
يكى از نكاتى كه ضرورت قاطعيت در تصميم گيرى ها و از دست ندادن فرصت ها را بيشتر مى نماياند، محدوديت زمان است ؛ زيرا فرصت ها به سرعت از دست مىروند. بنابراين ، وقتى كه تمام جوانب و زواياى مساءله سنجيده شد، و شرايط و مقدماتآماده گشت و تصميم گرفته شد، در اجراى آن نبايستى سستى و تاءخير نمود و فرصترا از دست داد.
امام على (ع ) گذشت زمان و از دست رفتن فرصت ها، و ضرورت تلاش ‍ براى بهرهبردارى بهتر از فرصت ها را يادآور شده و مى فرمايد:
الفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير ؛ (146) فرصت ها به سانگذر ابرها مى گذرند؛ پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد
.
بر اين اساس ، يكى از رموز موفقيت مديران ، استفاده بهينه آن ها از فرصت هايى است كهبراى سازمان به وجود مى آيد. علاوه بر اين ، مدير موفق نه تنها از فرصت هاى موجودبه طور مناسب بهره بردارى مى كند؛ بلكه سازمان را به گونه اى مديريت مى نمايدكه اصولا فرصت هاى مناسبى براى سازمان به وجود آيند. از اين رهگذر، علاوه بر اينكه منافع سازمان از بين نمى رود، فرصت هاى مناسبى براى رشد و پيشرفت در اختيارسازمان قرار مى گيرد.
قاطعيت از مواردى است كه مى تواند بيانگر توانمندى و قدرت مدير باشد؛ چرا كه مديربايد دقت در كار و بررسى جوانب مختلف آن را ازتعلل و ترديد بيجا و از دست دادن فرصت ها جدا سازد؛ و تصميمى درست ، منطقى و بهموقع بگيرد. بنابراين ، مدير توانمند، قوى و دور انديش كسى است كه وقتى مى خواهددر مورد مساءله اى تصميم بگيرد، آن را به دقت بررسى قرار دهد، و زواياى مختلف آن رابسنجد و پس از دقت كافى در مورد مساءله و روشن شدن همه جوانب آن ، با قاطعيت و قدرتتصميم گيرى كند و تصميم خود را اجرا مى نمايد.
دقت در برخى تصميم گيرى هاى امام على (ع ) نشان مى دهد كه آن حضرت همواره سعى مىكرد با در نظر گرفتن همه جوانب ، و دقت در زواياى مختلف مساءله ، تصميم منطقى ودرستى در مورد آن اتخاذ نمايد؛ و آن گاه كه با ملاحظه اين دو نكته و ضمن در نظرگرفتن عواقب و پيامدهاى احتمالى آن ، تصميم گيرى مى كرد، با قاطعيتكامل آن را به صحنه عمل مى كشاند، و در اجراى تصميم سستى وتعلل را مجاز نمى شمرد.
از ديگر مواردى كه بيانگر قاطعيت آن حضرت در تصميم گيرى وعمل به تصميم مى باشد، مساءله تصفيه كارگزاران فاسد خليفه سوم و بركنارى آناناز منصب هايشان است . وقتى كه عثمان به قتل رسيد و مردم با امام على (ع ) بيعت كردند،تشخيص حضرت آن بود كه سالم سازى منصب هاى حكومتى از اهم كارهايى است كهبايستى انجام پذيرد. بنابراين ، تصميم گرفت كه كارگزاران فاسد و نالايقىمثل معاويه ، عبدالله بن عامر و... را كه مرتكب جنايات زيادىشده و ظلم و ستم بسيارى به مردم روا داشته اند، از كار بركنار نمايد.
اين تصميم ممكن بود كه باعث ناآرامى مختلف گردد، و اوضاع انقلابى و متلاطم آن زمان رادچار هيجانات سياسى ديگر كند و عده اى بخواهند از اين وضع نا به سامان امام على (ع )سوء استفاده كنند، ولى در اجراى تصميم خود قاطع و مصمم بود و با وجود ممانعت هايىكه به عمل مى آمد به هيچ وجه حاضر نشد افراد ناصالح و فاسد را در سمت هاىخودشان ابقا نمايد.
برخى سياستمداران با تصميم امام مخالفت ، و حضرت را به تجديد نظر در آن ترغيبمى كردند؛ از جمله مغيرة بن شعبه كه از آگاهان به اوضاع سياسى بودنزد امام على (ع ) رفت ، و پس از چرب زبانى ، تملق و مقدمه چينى گفت : به تونصيحت مى كنم كه كارگزاران عثمان را در جاى خود ابقا كنى . معاويه را در كار خودبگمار. ابن عامر را هم ابقا كن . ديگر كارگزاران را هم در جاى خودشان باقى گذار.آنان با بيعت مى كنند؛ كشور را آرام مى سازند و مردم را ساكت مى گردانند.
امام (ع ) وقتى سخنان مغيره را شنيد، بر اجراى تصميم قاطع خويش تاءكيد و فرمود:به خدا قسم اگر ساعتى از روز باشد، در اجراى نظرم تلاش به خرج مى دهم ؛ نهآنان را كه گفتى والى مى كنم و نه امثال آنان را به ولايت مى گمارم .
مغيره گفت : پس برايشان نامه بنويس و آنان را در مقام خودشان تثبيت كن . همين كهبيعت آنان و اطاعت سپاهيان به تو رسيد، يا آنان را عوض كن و يا باقى بگذار.
حضرت فرمود: در دينم نيرنگ وارد مكن و در كارم پستى روا مدار.
مغيره كه قاطعيت امام (ع ) در اجراى تصميم را مشاهده كرد، گفت : پس ‍ اگر از اين كارامتناع دارى هر كه را مى خواهى عزل كن و فقط معاويه را باقى گذار؛ زيرا معاويهگستاخ است و اهل شام از او حرف شنوى دارند؛ تو هم در تثبيت او بهانه دارى زيرا عمر بنخطاب او را والى آن جا كرده است .
حضرت فرمود: نه ، به خدا قسم معاويه را دو روز هم بر نمى گمارم .
ابن عباس نيز مانند مغيره ، به امام على (ع ) پيشنهاد كرد كه معاويه را ابقا كند و درتوجيه نظر خود گفت : معاويه و يارانشاهل دنيا هستند؛ لذا اگر آنان را در مقام خودشان تثبيت كنى ، به كسى كه سرپرست اين امراست ، توجهى ندارند. حضرت در جواب ابن عباس فرمود: واى بر تو ابنعباس ! آن كس كه مرا به رعايت حق ملزم كرده كارگزاران عثمان آشنا مى گرداند، هرگزمرا وادار نمى كند كسى از اين گروه را بهتر و شايسته تر از ديگران بدانم . اگرعزلشان را پذيرفتند چه بهتر، و اگر نپذيرفتند با شمشير با آنان برخورد مىكنم .
اين موارد تنها نمونه اى از قاطعيت آن حضرت در اجراى تصميمات درست خويش است ؛ وبيانگر اين نكته است كه امام (ع ) آن گاه كه با درايت و دورانديشى تمام و با سنجيدنهمه جوانب يك مساءله ، در مورد آن تصميمى منطقى و درست مى گرفت ، با قاطعيت تمام آنتصميم را اجرا مى كرد، و به هيچ وجه از آن صرف نظر نمى نمود.
5. آينده نگرى و عاقبت انديشى  
دور انديشى و آينده نگرى ، از شرايط لازم و مقدمات اساسى تصميمگيرى معقول و منطقى است . هنگام تصميم گرفتن در خصوص اين مساءله ، بررسى جوانبو زواياى گوناگون و پيش بينى پيامدهاى اجتماعى آن ، امرى ضرورى است ؛ در نتيجهاين بررسى ها تصميمى كه گرفته مى شود سنجيده و همه جانبه خواهد بود. اگر چهعاقبت انديشى و آينده نگرى در مورد همه تصميم گيرندگان ضرورت دارد؛ اما اين اهميتدر مورد تصميم گيرى مديران و مسئولان سازمان دو چندان مى شود؛ زيرا تصميماتى كهآنان اتخاذ مى كنند مهم تر از تصميمات فردى است ، و چه بسا برخى از اين تصميماتسرنوشت سازمان و يا كاركنان سازمان را تغيير دهد.
امير مؤ منان على (ع ) دور انديشى و آينده نگرى را نشانه خردمندى دانسته ، و خردمندترينانسان ها را افرادى مى داند كه آينده نگرى و عاقبت انديشى بيش ترى دارند.
آن حضرت مى فرمايد:
اعقل الناس انظرهم فى العواقب ؛ (147) خردمندترين مردم ، عاقبت انديش ترينآن هاست .
مديرانى كه هنگام تصميم گيرى ، با آينده نگرى و عاقبت انديشى ، جوانب مختلف مساءلهرا بررسى كرده و امكانات و مقدمات لازم را پيش بينى مى كنند، تصميمات استوارترىاتخاذ كرده ؛ و ميزان موفقيت و اثر بخشى خود را افزايش مى دهد.
مولاى متقيان ، على (ع ) در يكى از سخنان گهربار خود در مورد آينده نگرى و دور انديشىمى فرمايد:
من نظر فى العواقب سلم من النوائب ؛ كسى كه در پيامدهاى كار بنگرد، ازگرفتارى ها در امان ماند.
بنابراين ، تصميم گيرى صحيح و منطقى آن است كه پيش از اتخاذ هر نوع تصميم ،جوانب گوناگون و پيامدهاى احتمالى آن بررسى و ارزيابى شود، تا تصميم درستىاتخاذ شده و از استعدادها و امكانات سازمان ، به صورت درست و منطقى بهره بردارىگردد. اگر تصميم گيرى بدون بررسى همه جانبه و بدون آينده نگرى و توجه بهپيامدهاى احتمالى آن ها انجام شود، تصميم اتخاذ شده از اتقان و استوارى لازم برخوردارنبوده و موجب هدر رفتن استعدادها، امكانات و منابع سازمان خواهد شد؛ و اجراى آن تصميمنيز پيامدهاى مناسبى نخواهد داشت .
هر تصميمى كه مديران و مسئولان سازمان ها اتخاذ مى كنند، عواقب و پيامدهايى دارد و ممكناست ، منافع سازمان را خدشه دار كند. بنابراين ، آنان بايد آينده نگر باشند و آثار وپيامدهاى احتمالى تصميم هاى خود را پيش بينى نمايند، تا بتوانند از عواقب نامطلوب آندر امان باشند.
امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
اذا هممت باءمر فاجتنب ذميم العواقب فيه (148) آن گاه كه در مورد كارى تصميمگرفتى از عواقب نامطلوب آن اجتناب كن
.
بر اين اساس ، مديران ، بدون آينده نگرى نمى توانند تصميمات درستى بگيرند و ازپيامدهاى نامطلوب تصميم ها اجتناب نمايند. و تنها آينده نگرى است كه مى تواند سازمانرا از آثار و پيامدهاى نامطلوب تصميم ها در امان نگه دارد.
امام على (ع ) در تبيين اين نكته مهم مى فرمايد:
الفكر فى العواقب ينجى من المعاطب ؛ (149) فكر كردن در فرجام كارها مايهنجات يافتن از مهلكه هاست
.
برخى از مديران كه بدون توجه به ضرورت مساءله آينده نگرى و دور انديشى ، وبدون بررسى و ارزيابى جوانب و زواياى گوناگون مساءله در مورد آن تصميمگرفته اند (و زمانى كه متوجه مى شوند تصميم آن ها پيامدهايى نامطلوبى براىسازمان دارد، تلاش مى كنند تا با صرف امكانات و هزينه هاى بسيار از اين پيامدها درامان بمانند) با وجود تلاش فراوان و صرف نيروها و هزينه ها و امكانات ، معلوم نيست تاچه اندازه به نتيجه مطلوب دست يابند.
بنابراين ، آينده نگرى و دور انديشى ، از عوامل ضرورى براى تصميم گيرى هاست ؛ وپيامدهاى احتمالى هر تصميم در صورتى قابل جبران خواهد بود كه هنگام اتخاذ تصميم ،توجه كافى به آن بوده و براى اجتناب از آن ها، پيش بينى لازم صورت گرفتهباشد.
امام على (ع ) در يكى ديگر از سخنان خويش بر عقلى بودن اين مساءله تاءكيد كرده و مىفرمايد:
انما العقل ... النظر فى العواقب ...؛ (150)
همانا خردمندى ... در توجه به پيامدها است ...
.
امام (ع ) در قسمتى از عهدنامه مالك اشتر، سفارش مى كند كه هنگام گزينش ‍ كارگزاران ،كسانى را انتخاب نمايد كه داراى ويژگى هايىمثل تجربه و... باشند؛ زيرا يكى از خصوصيات اين افراد آن است كه دور انديش ، و درسنجش عواقب كارها نابيناتر هستند.
آن حضرت مى فرمايد:
و توخ منهم اهل التجربة و الحياء، من اءهل البيوتات الصالحة ، و القدم فى الاسلامالمقدمة ، فانهم اكرم اءخلاقا، واصلح اعراضا،واقل فى المطامع اشراقا، وابلغ فى عواقب الاءمور نظرا ؛ (151) و از مسلمانى پيشگام ترند را برگزين ؛ زيرا اخلاق آن ها كريمانه تر است و آبرويشان محفوظ تر وطمعشان كمتر و عاقبت نگريشان افزونتر
.
امام على (ع ) علاوه بر توصيه ديگران به دور انديشى و آينده نگرى ، خود نيز درتصميم گيرى ها همواره اين عامل مهم و بنيادى را مطمح نظر قرار داده و هنگام اخذ تصميمسعى مى كرد كه زواياى مختلف مساءله مورد نظر و نيز نتايج و پيامدهاى احتمالى آن رابدقت سنجيده و آن گاه تصميم بگيرد. اشاره اجمالى به برخى از تصميم گيرى هاى آنحضرت بيانگر اين نكته مهم است :
از نمونه هاى دور انديشى و دقت نظر آن حضرت در تصميم گيرى ، مساءله سقيفه پس ازرحلت پيامبر گرامى (ص ) بود. امام على (ع ) مى توانست براى به دست گرفتن حكومت وبرگرداندن آن به مسير الهى كه پيامبر (ص ) تعيين كرده بود، به پا خيزد؛ ليكن اگرايشان چنين كارى مى كرد چه بسا يك جنگ داخلى ، دامنگير نظام نوپاى اسلامى مى شد، ودشمنان نظام اسلامى ، اساس دين را مورد تهديد جدى قرار مى دادند. بنابراين ، آنحضرت با عاقبت انديشى درست و ژرف نگرى ، تصميم گرفت كه براى حفظ اساس دينو وحدت مسلمانان از حق مسلم و الهى خويش بگذرد. وقتى كه طلحه و زبير فتنهجمل را به راه انداختند و آن حضرت تصميم گرفت براى از بين بردن آن به بصرهبرود، خطبه اى براى مردم خواند و آن واقعه را براى آنان بيان كرد. ايشان پس از حمد وثناى الهى و درود بر رسول خدا (ص ) فرمود:
ان الله لما قبض نبيه ، استاءثرت علينا قريش بالاءمر، و دفعتنا عن حق نحن احق به منالناس كافة ، فرااءيت اءن الصبر على ذلكافضل من تفريق كلمة المسلمين ، و سفك دمائهم ، و الناس حديثوا عهد بالاسلام ، و الدينيمخض ‍ مخض الوطب ، يفسده اءدنى وهن ، و يعكسهاقل خلف ؛ (152) آن گاه كه خداوند متعال پيامبرش را به سوى خود فرا خواند(پيامبر رحلت كرد)، قريش عليه ما به پا خاست و ما را از حقى كه بدان از همه مردمسزاوارتر بوديم ، باز داشت . پس ديدم كه صبر و شكيبايى بر آن بهتر از پراكندهساختن مسلمانان و ريختن خون آنان است ؛ چرا كه مردم تازه مسلمان بودند و دين همچون مشكآكنده از شير بود كه كم ترين سستى آن را تباه مى كرد، و كوچك ترين تخلفى آن راواژگون مى ساخت
.
نمونه ديگر از تصميم گيرى هاى آن حضرت بر اساس دور انديشى و آينده نگرى ،تصميم براى يارى اسلام و مسلمانان بعد از مساءله غصب خلافت بود.وقتى كه خبر رحلت پيامبر اكرم (ص ) در اقصا نقاط كشور پهناور اسلامى پيچيد،گروهى به مخالفت با دين اسلام برخاستند. اختلاف در مركز حكومت پيدا شد و برخى ازمناطق گرفتار آشوب و ناامنى گرديد. حضرت (ع ) در اين شرايط با دور انديشى وآينده نگرى كامل ، به يارى اسلام شتافت ، مانع از گسستگى مسلمانان شد و نظام نوپاىاسلامى را حفظ كرد. آن حضرت در يكى از نامه هاى خود در تبيين موضع خويش بعد ازرحلت پيامبر (ص ) براى مردم مصر چنين نوشت :
اما بعد فان الله سبحانه بعث محمدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نذيرا للعالمين ومهيمنا على المرسلين . فلما مضى عليه السلام ، تنازع المسلمون الاءمر من بعده . فواللهما كان يلقى فى روعى و لا يخطر ببالى اءن العرب تزعج هذا الاءمر من بعده - صلىالله عليه و آله و سلم - عن اءهل بيته ، و لا انهم منحوه عنى من بعده ! فما راعنى الاانثيال الناس على فلان يبايعونه ، فاءمسكت يدى حتى راءيت راجعة الناس قد رجعت عنالاسلام ، يدعون الى محق دين محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - فخشيت لن لم اءنصرالاسلام واهله اءن اءرى فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به على اعظم من فوت و لايتكمالتى انما هى متاع ايام قلائل ، يزول منها ما كان ، كمايزول السراب ، اءو كما يتقشع السحاب ؛ فنهضت فى تلك الاءحداث حتى زاحالباطل و زهق ، و اطمان الدين و تنهنة ؛ (153)
اما بعد: خداوند سبحان محمد (ص ) را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و گواه حافظ آيينپيامبران او باشد. آن گاه كه او - كه درود بر او باد - از جهان رخت بر بست ، مسلماناندرباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند، هرگز فكر نمىكردم و به ذهنم خطور نمى كرد كه عرب بعد از او - صلى الله عليه و آله و سلم - امرامامت و رهبرى را از اهل بيت او بگردانند و (در جاى ديگر قرار دهند و باور نمى كردم ) آن هاآن را از من دور سازند! تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم اطراف فلانى بود كهبا او بيعت كنند. دست بر روى دست گذاشتم تا انى كه با چشم خود ديدم گروهى ازاسلام باز گشته و مى خواهند دين محمد (ص ) را نابود سازند. (در اين جا بود كه )ترسيدم اگر اسلام را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبتآن براى من از رها ساختن خلافت و حكومت بر شما بزرگ تر بود؛ چرا كه اين (خلافت وحكومت ) بهره دوران كوتاه زندگى دنياست ، كهزايل و تمام مى شود؛ همان طور كه سراب تمام مى شود، و يا همچون ابرهايى كه از هممى پاشند. پس براى دفع اين حوادث به پا برخاستم تاباطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد
.
6. پرهيز از شتابزدگى  
تصميم گيرى زمانى منطقى مى نمايد كه در آن از عجله و شتابزدگىپرهيز شده باشد. هرگاه قبل از آماده شدن مقدمات و مهيا شدن اسباب و لوازم ضرورى يكمساءله ، اقدام به اتخاذ تصميم در مورد آن گردد، تصميم اخذ شده از آفت عجله وشتابزدگى مصون نيست . بديهى است كه كارها، در صورتى به نتيجه مى رسند كهمقدمات و شرايط لازم براى آن ها محقق شده و نيز زمان مناسب براى آن ها فرا رسيدهباشد؛ اما اگر تصميم گيرى ؛ با مقدمات لازم همراه نبوده باشد، قطعا نمى توان انتظارداشت كه كارها به نتيجه مطلوب برسند.
امام على (ع ) ضرورت پرهيز از شتابزدگى بى مورد را به مالك اشتر گوشزد كرده ومى فرمايد:
اياك و العجلة بالاءمور قبل اءوانها و التسقط فيها عند امكانها، او الجاجة فيها اذاتنكرت او الوهن عنها اذا استوضحت ، فضع كل اءمر موضعه و اوقعكل عمل موقعه ؛ (154) از عجله و شتابزدگى در مورد كارهايى كه وقت انجام دادنشاننرسيده ؛ يا سستى در كارهايى كه امكان عمل آن فراهم شده ؛ يا پافشارى و اصرار درامورى كه روشن نيست ؛ يا سستى در كارها، هنگامى كه روشن و واضح است ؛ برحذر باش. پس هر امرى را در جاى خويش قرار داده و هر كارى را بموقع خود انجام بده
.
انجام دادن هر كار بدون فراهم كردن مقدمات لازم ، و پيش از فرا رسيدن زمان مناسب آن ، ونيز تصميم گيرى در مورد مساءله اى بدون بررسى همه جوانب و زواياى آن ، و بدونتوجه به زمان و مكان ، و مبتنى بر شتابزدگى ، كارى نابخردانه است ؛ زيرا علاوهبر اين كه نتيجه مطلوبى به دنبال نخواهد داشت ، چه بسا پيامدهاى مختلف و خسارات وآسيب هايى را به دنبال آورد.
البته همان گونه كه شتابزدگى و عجله ، مطلوب نيست و ممكن است پيامدهاى نامطلوب وناخواسته اى به همراه داشته باشد، سستى و كوتاهى نيز نتايج و آثار نامطلوبى درپى دارد. بدون شك اگر زمينه لازم براى اخذ تصميم و سپس انجام دادن كارى مهيا بود،در آن صورت ، كوتاهى كردن و سستى بى مورد نيز باعث هدر رفتن بسيارى از امكاناتو فرصت ها خواهد شد، و فرد يا سازمان با مشكلات بسيارى مواجه گشت و خساراتفراوانى از اين رهگذر به بار خواهد آمد. بر اين اساس ، امام على (ع ) در سفارش يادشده ، هر دو جهت مساءله را مورد توجه قرار داده و به مالك توصيه مى كند كه هم ازشتاب بى مورد در كارها پرهيز كند و هم سستى نابجا اجتناب نمايد. در نگاه حضرت (ع)، شتابزدگى در كارها و تصميم گيرى ها، و نيز سستى در آن ها، كارى نابخردانه است. آن حضرت در اين مورد مى فرمايد:
من الخرق العجلة قبل الامكان و الاناة بعد اصابة الفرصة ؛ (155) شتاب كردنقبل از به وجود آمدن امكان ، و درنگ كردن بعد از به دست آمدن فرصت ، نشانه بى خردىاست
.
شايد يكى از دلايل اين امر آن باشد كه هر گاه اقدامى بر اساس تصميمى شتابزدهصورت پذيرد، ثمر بخش نبوده و به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد.
امام على (ع ) مى فرمايد:
لا اصابة لعجول ؛ (156) انسان عجول و شتابزده ، به نتيجه (مطلوب ) نمىرسد.
عدم توجه به فراهم شدن مقدمات و مهيا شدن شرايط لازم ، و شتابزدهعمل كردن و تصميم گرفتن ، فرد يا سازمان را از دستيابى به اهداف خود باز داشته وموجب گرفتار شدن در لغزش و اشتباه خواهد شد.
آن حضرت (ع ) بعد از سفارش مؤ كد به پرهيز از شتابزدگى و عجله ، آن را همراه بالغزش و خطا دانسته و مى فرمايد:
اياك و العجل فانه مقرون بالعثار؛ (157) از شتابزدگى بپرهيز، كهشتابزدگى با لغزش همراه است .
شتابزدگى باعث مى شود كه فرد يا سازمان نتواند از امكانات و منابع موجود خود بهنحو مطلوب و شايسته استفاده نمايد؛ در نتيجه از اين نحوه تصميم گيرى پشيمان مىشود؛ چنان كه در گفتار امام (ع ) پشيمانى را يكى از پيامدهاى نامطلوب شتابزدگىدانسته و مى فرمايد:
احذروا العجلة فانها تثمر الندامة ؛ (158) از شتابزدگى بپرهيزيد كه همانانتيجه آن پشيمانى است .
همچنين آن حضرت ، يكى ديگر از نتايج سوء و پيامدهاى نامطلوب عجله و عدم توجه بهآماده سازى امكانات لازم ، و فراهم نكردن مقدمات ضرورى را ايجاد غصه و اندوه بيان كردهو مى فرمايد:
العجل قبل الامكان ، يوجب الغصه ؛ (159) عجله ،قبل از توانايى و امكان ، باعث غصه و اندوه مى شود.
در يك جمع بندى كلى مى توان گفت كه از ديدگاه امام على (ع ) شتابزدگى در تصميمگيرى ، و انجام دادن كارها بدين شيوه نشانه نابخردى است ، و باعث آن مى شود كه فرديا سازمان از دستيابى به اهداف مورد نظر و كسب نتايج مطلوب باز بمانند. همچنينتوجه نكردن به شرايط زمانى و مكانى ، و فراهم نبودن مقدمات و امكانات لازم ، موجبلغزش و خطاى تصميم گيرنده مى شود؛ و اندوه و پشيمانى او را بهدنبال خواهد داشت . آن بزرگوار در يكى ديگر از سخنان خود مى فرمايد:
و لا تعجلوا فى امر حتى تتبينوا؛ (160) در هيچ كارى شتاب نكنيد، تا آن را تبيينو بررسى كنيد.
آن امام ، همان گونه كه اصحاب و ياران خود را از شتابزدگى در تصميم گيرى باز مىداشت ، در تصميم گيرى هاى خود نيز به ايناصل مهم توجه مى كرد، و هرگز شتابزده تصميم نمى گرفت . از مصاديق اين نكتهپرهيز آن حضرت از عجله در مورد جنگ صفين است .
آن گاه كه سپاه امام (ع ) وارد صفين شد، معاويه ميان لشكر امام و آب فرات ، لشكرانبوهى مستقر نمود، تا جايى كه امكان دسترسى امام (ع ) و سپاهيانش به آب فرات سلبگرديد. مدتى به اين منوال گذشت و ذخاير آب در سپاه امام (ع ) رو به كاهش بود. بىآبى و عطش ياران امام را تهديد مى كرد، تا اين كه لشكر امام (ع ) با يك حمله برق آسابه فرات رسيد و دست ياران معاويه را از فرات كوتاه شد، اما بزرگوارى ، عظمتروحى و اخلاق اسلامى امام (ع ) مانع از آن شد كه با معاويه مقابله بهمثل كرده و آب را بر لشكريان او ببندد.
بعد از تسلط لشكر امام (ع ) بر فرات ، و با وجود اصرار شديد يارانش براى شروعجنگ ، حضرت آنان را از شتابزدگى در جنگ با مردم شام باز داشت .تعلل حضرت در جنگ ، اين توهم را را براى اصحابش پيش آورد كه امام (ع ) قصد جنگندارد؛ حتى بعضى پا را فراتر گذاشته و به آن بزرگوار نسبت عجز و ناتوانى دادهو گفتند كه از مرگ مى ترسد! و گروهى گفتند كه درباره جنگ با مردم شام مردد ومشكوك است !
امام على (ع ) در جواب كسانى كه از تاءخير در فرمان جنگ ناراحت بودند و چنين توهماتىدر مورد آن حضرت داشتند، فرمود:
اما قولكم : اءكل ذلك كراهية الموت ؟ فوالله ما اءبالى ، دخلت الى الموت اءو خرجالموت الى . و اما قولكم شكا فى اءهل الشام ! فوالله ما دفعت الحرب يوما الا و اءنااطمع اءن تلحق بى طائفة فتهتدى بى ، و تعشو الى ضوئى ، و ذلك احب الى من اءن اقتلهاعلى ضلالها، و ان كانت تبوء بآثامها ؛ (161) اما اين كه مى گوييد آيا اين اندازهدرنگ و مسامحه در جنگ از ترس مرگ است ؛ به خدا سوگند، باك ندارم از اين كه من بهسوى مرگ بروم يا مرگ به سوى من آيد؛ و اما اين كه مى گوييد در مورد مبارزه باشاميان ترديد دارم ، به خدا سوگند، كه من هيچ روزى جنگ را به تاءخير نينداختم جز اينكه اميد دارم عده اى از آن ها به ما پيوسته و هدايت شوند؛ و پرتوى از نور مرا ببينند؛ واين براى من از كشتن آنان در حال گمراهى دوست داشتنى تر است ؛ اگر چه در صورتكشته شدن به جرم گناهانشان گرفتار مى شوند
.
اين مورد و مواردى از اين دست نشان مى دهد كه امام (ع ) شتابزده تصميم نمى گرفت . خوددارى و تعلل ايشان از جنگ با معاويه و سپاهيان شام بدان اميد بود كه اين قضيه بهگونه ديگرى حل و فصل شود، و خون مسلمانان ريخته نشود.
البته پرهيز از شتابزدگى در تصميم گيرى هميشه و در همه جا مطلوب نيست ؛ بلكه دربرخى از موارد لازم است كه با سرعت در مورد مساءله اى تصميم گرفته شود و سپساجرا گردد؛ مثلا زمانى كه سازمان با بحران رو به رو شده باشد، مديران سازمانبايستى در حداقل زمان ممكن در مورد رفع بحران پيش آمده تصميم بگيرند و تلاش كنندتا سازمان را نجات دهند؛ و يا آن گاه كه جوانب امر خيلى ساده و روشن است ، در آن جا نيزتعلل در اتخاذ تصميم مطلوب نيست ؛ ليكن هرگاه مساءله مورد نظر، امرى مهم بود وپيامدهاى مهمى به دنبال داشت ، لازم است كه باتاءمل بيش ترى تصميم گيرى شود، و از شتابزدگى در تصميم گيرى اجتناب گردد.
7. توكل
توكل از مباحث مهم تصميم گيرى در مديريت اسلامى ، و يكى از اجزاىاصلى آن است .
توكل به معناى اعتماد و اتكا بر خداوند متعال در تمام كارها، و نيز تكيه بر اراده او است، با اعتقاد به اين كه خداوند آفريننده سبب ها و مسلط بر همه آن ها است ؛ و سبب ها با ارادهاو در سببيت كامل مى شوند و تاءثير مى گذارند.توكل در اين مفهوم بدان معنا نيست كه انسان از جستن نيازهاى خود و فراهم كردن مقدمات آنها بى نياز باشد، و گمان كند كه وسايل ظاهرى و طبيعى ، سببيت ندارند؛ بلكه به اينمعنا است كه توجه اصلى انسان به خداوند متعال معطوف گردد، و تنها بهفضل او اميدوار باشد؛ ضمنا از ابزار طبيعى نيز استفاده نمايد. باتوكل بر خداوند متعال مى توان خود را به حقيقت هستى و سبب اصلىمتصل گرداند؛ سببى كه برتر از او سببى نيست ، و اراده اى كه مغلوب هيچ اراده اى نمىشود؛ و در واقع نظام اسباب و مسببات ، همه از علم و اراده او سرچشمه مى گيرد. انسان ،با توكل بر خداوند متعال از نظر اراده و ساير صفات روحى چنان قوى و نيرومند مىشود كه با جديت و اميد فوق العاده به عرصه اجراى امور گام مى نهد. بنابراين ،توكل بر خدا و حواله كردن همه امور به او، و اعتقاد به اين كه قدرت و اراده اى جز توانو اراده خداوند متعال در عالم هستى سارى و جارى نيست ، يكى ازعوامل تاءثير گذار بر اراده آدمى است ؛ و هيچ چيز مانندتوكل به خداوند، اراده انسان را محكم و استوار نمى كند، و اسباب توفيق او را فراهمنمى سازد.
امير مؤ منان (ع ) در يكى از بيانات خويش اين حقيقت ناب در متذكر شده و مى فرمايد:
اصلقوة القلب التوكل على الله ؛ (162) اساس قوت قلب ،توكل بر خداوند است .
توكل از عوامل ارزشمندى است كه در همه شاخص هاى مديريت تاءثير گذار است ؛ ليكنتاءثير آن در تصميم گيرى بروز بيش ترى دارد. نقشتوكل در تصميم گيرى ، مصاديق متعددى مى تواند داشته باشد؛ مثلا وقتى كه انسان ازلحاظ روحى و روانى در مضيقه قرار گرفته و توان مقابله با مشكلات را در خود نمىبيند، توكل بر خداوند، نيرويى به او مى بخشد كه مى تواند درمقابل مشكلات ايستادگى كند؛ يا جايى كه ممكن است تصميم گيرى مخاطراتى بهدنبال داشته باشد، توكل به خداوند راه را براى يك تصميم گيرى مناسب هموار مى كند.
از سوى ديگر، گاهى اجراى تصميم گرفته شده ، عواقب نامطلوب در پى دارد. ترس ازاين عواقب ناخوشايند، موجب سستى در امر تصميم گيرى مى شود. در اين صورت چيزىكه مى تواند سستى را از ميان برده و زمينه را براى يك تصميم گيرى مناسب آماده نمايد،توكل و اعتماد به نيرويى است كه فراتر از همه نيروها است ؛ و آن ذات مقدس خداوندمتعال است .
توكل ، رمز بهره مندى از امدادهاى غيبى است ؛ و هر گاه انسان در كارهاى خود بر خداوندمتعال توكل كند، او نيز درهاى رحمت خود را به روى او مى گشايد و امدادهاى غيبى خويش رابه مدد او مى فرستد. امير مؤ منان على (ع ) مى فرمايد:
من توكل عليه كفاه و من ساءله اعطاه ؛ (163) هر كس كه بر اوتوكل كند، كفايتش مى كند؛ و هر كس از او چيزى طلبد، عطايش مى كند.
بنابراين ، در تصميم گيرى ، به ويژه در مورد كارهاى مهم كه طبعا با پيامدهاى زيادىملازم است توكل و اعتماد بر خداوند متعال مى تواند بر اضطراب و ترس و دودلى غلبهكرده و راه را براى تصميم گيرى مطمئن و اصولى هموار سازد. البتهتوكل ، تنها باعث از بين رفتن دغدغه ها و اضطراب ها نمى شود؛ بلكه علاوه بر آن ،مايه ايجاد آرامش روحى و روانى در انسان ، و گشوده شدن درهاى رحمت الهى به روىانسان و رسيدن امدادهاى غيبى است ؛ همان گونه كه حضرت على (ع ) مى فرمايد:
توكل على الله سبحانه فانه قد تكفلبكفاية المتوكلين عليه ؛ (164) بر خداوند سبحانتوكل كن ؛ چرا كه خداوند متعال ، كفايت و پشتيبانى كسانى را كه به اوتوكل نمايند به عهده گرفته است
.
اين سخن گهربار، الهام گرفته از قرآن كريم است ؛ آن جا كه خداوندمتعال مى فرمايد:
و من يتق الله يجعل له مخرجا. و يرزقه من حيث لايحتسب و منيتوكل على الله فهو حسبه ؛ (165) و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راهنجاتى براى او فراهم آورد؛ و او را از جايى كه گمان ندارد روزى دهد؛ و هر كس كه برخدا توكل نمايد، خداوند براى او بس است
.
8. انواع تصميم گيرى  
امروزه در اكثر سازمان ها، تصميمات به دو صورت فردى وگروهى اتخاذ مى شود. تصميم گيرى هاى فردى و گروهى هر يك نقاط قوت وضعف مخصوص به خود دارند.
علت اصلى روى آوردن سازمان هاى امروزى به تصميم گيرى گروهى اين عقيده است كههمواره كارآيى دو فكر بهتر از دستاوردهاى يك فكر است . دامنه اين انديشه و عقيده تا بهآن جاست كه در حال حاضر بسيارى از تصميمات سازمان ها از سوى گروهيا كميته فنى گرفته مى شود؛ حتى در برخى از سازمان ها كميتهاجرايى دائمى به وجود آمده است كه جلسه ها يا نشست هاى مرتب و مستمر دارند.
براى بررسى و يافتن راه حلمسائل خاص ، گروه ها يا تيم هاى تخصصىتشكيل مى شود كه مى توانند مسائل را تجزيه وتحليل كنند؛ براى ارائه محصولات جديد، تيم هاى موقتىتشكيل مى شود، و براى حل مسائل مربوط به توليد، دواير كيفيت شكل مى گيرد، كه كاركنان و مديران ، اعضاى آن هستند. اين ها نمونه هايى از گروهها يا تيم هاى تخصصى هستند كه براى منظورهاى خاص در سازمانتشكيل مى شوند. (166)
تصميم گيرى هاى فردى و گروهى هر يك داراى نقاط قوت و ضعف مى باشند كه ذيلابه مهم ترين آن ها اشاره مى شود:

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation