بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت علوی, ابو طالب خدمتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MODIRE01 -
     MODIRE02 -
     MODIRE03 -
     MODIRE04 -
     MODIRE05 -
     MODIRE06 -
     MODIRE07 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

5. امانتدارى  
امير مؤ منان على (ع ) در بيان ويژگى ها و خصوصيات كسانى كه وظيفه نظارت وكنترل را بر عهده دارند، امانتدارى را از مهم ترين اين ويژگى ها مى داند.درست است كه اين ويژگى يك فضيلت اخلاقى بوده و صفت برجسته اى است كه هرانسانى بايد از آن بهره مند باشد؛ ليكن وجود اين خصوصيت در ناظران و بازرسان اهميتو ضرورت بيش ترى دارد؛ چرا كه نظارت كنندگان همواره به مجموعه اى از اطلاعات مهمدر مورد سازمان و كاركنان آن آگاه مى شوند كه معمولا از اسرار سازمان و كاركنان است وبايد محفوظ بماند.
نظارت كنندگان ، با نظارت بر سازمان و عملكرد كاركنان آن ، از نقاط قوت و ضعفسازمان ، فرصت ها و عوامل تهديد كننده سازمان و اطلاعات مهم ديگر آگاه مى شوند،همچنين از نقاط قوت و ضعف كاركنان ، توانمندى ها و كاستى هاى آنان و اطلاعات ديگر درمورد آنان مطلع مى گردند، كه در مواردى اسرار سازمان و يا اسرار كاركنان به شمارمى رود كه جز در موارد خاص ، نبايد علنى و آشكار شود. شايد همين نكته باعث شده استكه حضرت على ع در موارد متعددى بر ضرورت امانتدار بودن ناظر تاءكيد كند.
ايشان در يكى از سخنان خود مى فرمايد:
ثم لا تدع ان يكون لك عليهم عيون من اهل الامانة والقول بالحق عند الناس ؛ (207) پس فرو گذار مكن كه بايد بر آنان ، بازرسانمخفى از ميان كسانى كه در ميان مردم به امانتدارى و حقگويى شناخته شده اند بگمارى!
.
علاوه بر اين حضرت در يكى ديگر از بيانات خود، امين و مورد اعتماد بودن ناظر وبازرس را مورد تاءكيد قرار داده و مى فرمايد:
ارى ان تبعث قوما من اءهل الصلاح و العفاف ، ممن يوثق بدينه و امانته ،يساءل عن سيرة العمال و ما يعملون فى البلاد ؛ (208) به نظر من بايد بهگروهى از اهل صلاح و عفاف كه به ديندارى و امانتدارى آنان اطمينان دارى ، ماءموريت دهىتا در مورد سيره و شيوه عمل كارگزاران و نيز كارهايى كه آنان در شهرها انجام مى دهند،تحقيق و بررسى كنند
.
6. حقگويى  
از ديگر ويژگى هاى ناظران و بازرسان در نظر امام على (ع )، حقگويىاست . ممكن است مبنايى كه آن حضرت ، حقگويى را به عنوان يكى از خصوصيات نظارتكنندگان دانسته ، اين باشد كه اگر نظارت ، از سوى افرادى انجام شود كه داراى اينصفت هستند، ميزان صحت و دقت نتايج به دست آمده از آن تا حد زيادى افزايش خواهد يافت .توصيه آن حضرت به مالك اشتر در اين مورد چنين است .
ثم لا تدع ان يكون لك عليهم عيون من اهل الامانة والقول بالحق عند الناس ؛ (209) پس فراموش مكن كه بايد بر آنان ناظرانى وبازرسانى از ميان كسانى كه در ميان مردم به امانتدارى و حقگويى شناخته شده اندبگمارى !
.
حضرت على (ع ) در اين بخش از نامه به مالك ، علاوه بر تاءكيد بر ضرورت گماردنعده اى براى نظارت بر عملكرد كارگزاران ، دو ويژگى مهم آنان يعنى امانتدارى وحقگويى را نيز تبيين نموده است .
سيره عملى امام (ع ) در نظارت بر كارگزاران  
حضرت على (ع ) علاوه بر توصيه در مورد ضرورت نظارت بر عملكرد افراد، بهويژه كارگزاران حكومتى و نيز دستور اكيد به كارگزاران ارشد حكومتى در مورد نظارتبر عملكرد زير دستانشان ؛ خود نيز به اين امرعمل مى كرد و نسبت به اطلاع از عملكرد كارگزاران و آگاهى از نقاط قوت و ضعف آن هااهتمام خاصى داشت ، تا بتواند نقاط قوت آنان را تقويت كرده و نقاط ضعف آنان را از بينببرد.
در اين قسمت سعى شده تا نمونه هايى از نظارت امير مؤ منان (ع ) بر عملكرد كارگزاران، و تلاش آن حضرت براى اصلاح اعمال و رفتارهاى نامطلوب آنان را به اختصار مطرحشود:
شريح بن حارث كندى از قاضيان معروف و با سابقه اى بوده كهسال هاى بسيارى به امر قضاوت اشتغال داشت . شريح در زمان خلافت حضرت على (ع )و در شهر كوفه به قضاوت ميان مردم مى پرداخت .
نقل شده است كه شريح در زمان حكومت آن حضرت ، خانه اى به قيمت هشتاد دينار خريد.وقتى گزارش اين مطلب به حضرت على (ع ) رسيد، شريح را احضار كرد و فرمود:به من خبر رسيده است كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى و سندى براى آننوشته اى ، و گواه و شاهدانى بر آن گرفته اى ؟!.
شريح گفت : همين طور است كه اى امير مؤ منان !.
امام (ع ) نگاه خشم آلودى به وى كرد و فرمود:
يا شريح ! اءما انه سياءتيك من لاينظر فى كتابك و لا يساءلك عن بيتك حتى يخرجكحتى يخرجك منها شاخصا و يسلمك اءلى قبرك خالصا فانظر يا شريح لا تكون اءبتعتهذه الدار من غير مالك اءو نقدت الثمن من غير حلالك فاذا اءنت قد خسرت دار الدنيا و دارالاخرة ؛ اى شريح ! آگاه باش كه به زودى كسى به سراغ تو خواهد آمد كه نه بهسندت نگاه مى كند و نه از گواهانت مى پرسد؛ تا اين كه تو را از آن خانه بيرون كردهو تنها و تهيدست ، به قبرت تحويل مى دهد.
پس اى شريح ! بنگر كه مبادا اين خانه را از غيرمال خودت خريده باشى ! يا اين كه پول آن را از غيرحلال به دست آورده باشى ! كه در اين صورت ، در دنيا و آخرت زيان كرده اى
.
همچنين امام فرمود: اما هنگام خريد اين خانه نزد من مى آمدى ، براى تو سندى اين چنينمى نوشتم ؛ كه در خريد اين خانه ، حتى به بهاى يك درهم يا بيش تر، رغبت نكنى . آنسند چنين است :
اين خانه اى است كه بنده اى خوار، از مرده اى كه او را براى كوچ حركت داده اند، خريدهاست . از او خانه اى از خانه هاى فريب خريده است ، در كويى كه سپرى شوندگان جاىدارند. اين خانه از چهار سو، در اين چهار حد، جاى گرفته است :

حد نخست ، بدان جا كه آسيب ها و بلاها در كمين است ؛ حد دوم ، بدان جا كه مصيبت هاجايگزين است ؛ حد سوم ، به هوسى كه تباه مى سازد؛ حد چهارم ، به شيطانى كهگمراه كند؛ و در خانه به چهارمى باز مى شود.
اين فريفته آزمند، (اين خانه را) از كسى خريد كهاجل ، او را از جاى كند، به بهاى برون شدن از قناعتى كه مايه ارجمندى است ، و (بهبهاى ) وارد شدن در ذلت و خوارى .
پس هر گونه نقص و زيانى كه در اين معامله باشد، بر عهده كسى است كه اجسادپادشاهان را پوسانده ، و جان جباران را گرفته ، و سلطنت فرعون هايى چون كسرا،قيصر، تبع و حمير را نابود كرده است ؛ و آنان كهمال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كهمال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساختند، و محكم كارىكردند، و زينت دادند و فراوان اندوختند، و به گمان خود برا فرزندان خويش گذاشتند؛اما همگى آنان به پاى حسابرسى الهى و جايگاه پاداش و كيفر رانده مى شوند، آن گاهكه كار داورى به پايان رسد، آن جاست كه تبه كاران زيان مى كنند.
بر اين سند، عقل و خرد گواهى دهد، آن گاه كه از بند هوا و هوس ، و دلبستگى هاى دنيابيرون رود
. (210)
زياد بن ابيه يكى از كارگزاران امام على (ع ) بود. آن حضرت پيكى رانزد او فرستاد، تا آنچه از اموال و ماليات نزد او جمع شده ، بگيرد. زياد آنچه نزدشبود، همراه فرستاده كرد و به وى گفت :
كردها ماليات را پرداخت نكرده اند، و من با آن ها مدارا مى كنم ، اين مطلب را به اميرمؤ منان اعلام نكن كه گمان كند كوتاهى از من بوده است .
فرستاده امير مؤ منان (ع ) آمد و سخن زياد را به ايشان خبر دا. آن حضرت طى نامه اى بهزياد نوشت :
قد بلغنى رسولى عنك ما اءخبرته به عن الاءكراد، و استكتامك اءياه ذلك ، و قد علمتاءنك لم تلق ذلك اليه الا لتبلغنى اياه و انى اءقسم باللهعزوجل قسما صادقا لئن بلغنى اءنك خنت من فى ء المسلمين شيئا صغيرا اءو كبيرا لاءشدنعليك شدة تدعك قليل الوفر، ثقيل الظهر ؛ (211) فرستاده من آنچه را درباره كردهابه وى گفتى به من گفت ، و اين كه آن را از من كتمان كرده اى . تو خود مى دانى كه آن رابه وى نگفتى مگر از آن كه به من برسانى ؛ و من سوگند ياد مى كنم به خداوندعزوجل ، سوگندى راستين ، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اى، كم يا بيش ، چنان بر تو سخت مى گيرم كه تو را تهيدست ، درمانده هزينهعيال و خوار و پريشان حال كند!
.
از نامه حضرت على (ع ) چنين استنباط مى شود كه زياد بن ابيه مى خواست مقدارى ازماليات را نگه بدارد، و براى حضرت نفرستد؛ لذا با زيركى خاصى به فرستاده آنحضرت گفت كه عده اى از كردها سركشى كرده و ماليات خود را بپرداخته اند؛ در حالىكه زياد در جمع آورى ماليات دقيق بوده است ، حتى بالاجبار از مردم ماليات لازم را مىگرفت . امام على (ع ) در جاى ديگرى از زور و ستم در گرفتن ماليات نهى كرده و مىفرمايد:
استعمل العدل و احذر العسف و الحيف فاءن العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعوا اءلىالسيف ؛ (212) عدالت را به كار بند و از زور و ظلم و ستم دورى كن ؛ زيرا زور وفشار، باعث مى شود كه مردم ديار خود را ترك كنند و ظلم و ستم ، مردم را به شمشير وقيام مى خواند
.
از موارد ديگر آن است كه وقتى زياد جانشين ابن عباس دربصره شد؛ امير مؤ منان على (ع ) يكى از غلامان خود به نام سعد را نزدزياد فرستاد. وقتى فرستاده آن حضرت از بصره برگشت و اطلاعات و اخبار آن منطقه ونيز اطلاعات مربوط به عملكرد كارگزاران را در اختيار ايشان گذاشت ، حضرت نامه اىبه زياد نوشت كه قسمتى از آن چنين است :
قد اءخبرنى اءنك تكثر من الالوان المختلفة فى الطعام فى اليوم الواحد و تدهنكل يوم ، فما عليك لو صمت لله اياما و تصدقت ببعض ما عندك محتسبا، و اءكلت طعامك مراراقفارا فاءن ذلك شعار الصالحين . اءفتطمع - و اءنت متمرغ فى النعيم تستاثر به علىالجار و المسكين و الضعيف و الفقير و الارملة و اليتيم - اءن يحسب لك اءجر المتصدقين ! واءخبرنى اءنك تتكلم بكلام الابرار يصلح لك عملك الخاطئين ، فاءن كنتتفعل ذلك فنفسك ظلمت و عملك اءحبطت ، فتب الى ربك يصلح لك عملك و اقتصد فى اءمرك وقدم الى ربك الفضل ليوم حاجتك و ادهن غبا فانى سمعترسول الله صلى الله عليه و آله يقول : ادهنوا غبا و لاتدهنوا رفها ؛ (213)فرستاده ام به من خبر داده كه تو از غذاهاى رنگارنگ در يك روز استفاده نمده ، هر روز خودرا آرايش و تدهين (استفاده از روغن و عطر) مى كنى ! چه مى شد اگر براى خدا روزهايىروزه مى گرفتى ، و مقدارى از آنچه نزد خودت دارى ، صدقه مى دادى ، كه مورد حسابواقع شود؟! و غذايت را همواره ساده و بدون خورش مى خوردى ؟! زيرا اين ساده زيستى ،شعار صالحان است . آيا در حالى كه در نعمت ها غوطه مى خورى و آن ها را به جاىهمسايه و مساكين و ضعفا و فقرا و بيوگان و يتيمان ، براى خود برگزيده اى ؛ اميد دارىكه اجر صدقه دهندگان براى تو در نظر گرفته شود؟! به من خبر داد كه همانند ابرارو نيكان سخن مى گويى ؛ ليكن مثل خطاكارانعمل مى كنى ! اگر اين گونه عمل كنى به نفس خويش ظلم نموده وعمل خود را ضايع كرده اى ؛ پس به سوى پروردگارت توبه كن تا عملت را شايستهگرداند. در كار خود ميانه رو باش ؛ و زيادىاموال خود را به سوى پروردگارت براى روز نيازت بفرست ؛ و يك روز در ميان و بافاصله تدهين كن ؛ زيرا از رسول خدا - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - شنيدم مىفرمود: با فاصله تدهين نماييد و هر روز تدهين نكنيد
.
مورد ديگر درباره كميل بن زياد نخعى يكى از ياران و شيعيان خاص ‍ و ازرازداران امام على (ع ) است . دعاى معروف كميل ، كه حضرت (ع ) آن را به وى آموخته است ،نشان دهنده جايگاه معنوى كميل در نزد آن حضرت مى باشد.
آن گاه كه كميل از طرف امام على (ع ) كارگزار شهر هيت بود، در كار خودضعف نشان مى داد؛ زيرا ماءمورين معاويه به اطراف عراق يورش ‍ مى بردند و او دربرابر آن ها نمى ايستاد و ضعف خود را با حمله به مناطق تحت سلطه معاويه ،مثل قرقيسيا و اطراف آن جبران مى كرد. حضرت على (ع ) از عملكرد ضعيف و نادرستكميل ناراحت شد؛ و طى نامه اى او را توبيخ و از اين كار نهى كرد:
فاءن تضييع المرء ما ولى و تكلفه ما كفى لعجز حاضر و راءى متبر و اءن تعاطيكالغارة على اءهل قرقيسيا و تعطيلك مسالحك التى و ليناك - ليس ‍ بها من يمنعها و يردالجيس عنها - لراءى شعاع فقد صرت جسرا لمن اءراد الغارة من اءعدائك على اءوليائك غيرشديد المنكب و لامهيب الجانب و لا ساد ثغرة و لا كاسر لعدو شوكة و لا مغن عناهل مصره و لامجز عن اءميره ؛ (214) همانا سستى انسان در انجام دادن كارهايى كه برعهده او است ، و پا فشارى بر كارى كه از مسئوليت او خارج است ، نشانه ناتوانى آشكارو انديشه ويرانگر است . اقدام تو در تاراج كردن مردم قرقيسيا، درمقابل ، پاسدارى نكردن از مرزهايى كهتو را بر آن گمارده بوديم - آن جا كه كسى براىحفظ آن نيست كه لشكر دشمن را از آن مرزها دور سازد - انديشه اىباطل است . تو در آن جا پلى شده اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجمآورند. نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند وبگريزند؛ نه مرزى را مى توانى حفظ كنى ، و نه مى توانى شوكت دشمن را در همبشكنى ؛ نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى كنى و نه امام و امير خود را راضى نگه مىدارى .
از ديگر موارد، عبدالله بن عباس ، يكى از ياران نزديك و مشاوران امام على(ع ) بود كه ديدگاه هاى خود را در ارتباط بامسائل مختلف سياسى و اجتماعى به ايشان ارائه مى داد. ابن عباس پس از جنگجمل به مقام استاندارى بصره منصوب شد و تاسال چهلم هجرى در اين سمت باقى ماند. در مدت چهارسال و اندى كه وى به عنوان كارگزار بصره انجام وظيفه مى كرد، به منظوركنترل شهر و جلوگيرى از خيانت و شورش ، بر مردم به ويژه نسبت به افراد قبيلهبنى تميم سخت مى گرفت ؛ زيرا آنان در جنگجمل در جرگه ياران عايشه بودند.
از آن جا كه امام على (ع ) نسبت به عملكرد كارگزاران خود حساس بود، به منظورجلوگيرى از ظلم و ستم احتمالى كارگزاران همواره بر عملكرد آنان نظارت داشت ودرباره شيوه عمل آنان تحقيق مى كرد؛ از سخت گيرى و مدارا نكردن عبدالله بن عباس بامردم مطلع گشت و طى نامه اى او را از بدرفتارى با مردم بصره ، به ويژه بنى تميم ،نهى فرمود. قسمتى از اين نامه چنين است :
و اعلم ان البصرة مهبط ابليس و مغرس الفتن ، فحادث اءهلها بالاحسان اليهم واحلل عقدة الخوف عن قلوبهم . و قد بلغنى تنمرك لبنى تميم و غلظتك عليهم ، و ان بنىتميم لم يغب لهم نجم الا طلع لهم آخر و اءنهم لم يسبقوا بوغم فى جاهلية و لا اءسلام ، واءن لهم بنا رحما ماسة و قرابة خاصة ، نحن ماءجورون على صلتها و ماءزورون علىقطيعتها، فاءربع اءبا العباس ‍ رحمك الله فيما جرى على لسانك و يدك من خير و شر،فانا شريكان فى ذلك ، و كن عند صالح ظنى بك و لايقيلن راءيى فيك ؛ (215)بدان كه بصره محل سقوط شيطان و كشتزار فتنه هاست . با مردم آن به نيكى رفتار كن وگره وحشت را از دل آن ها بگشاى . همانا گزارش بدرفتارى و خشونت تو نسبت به بنىتميم ، به من رسيده است . همانا بنى تميم (مردانى نيرومندند كه ) هر گاه ستاره (ودلاورى ) از آن ها غروب كرد، ستاره اى ديگر جاى آن درخشيد و در نبرد و خونخواهى - چهدر اسلام - كسى بر آنان پيشى نگرفته است ؛ و همانا آن ها با پيوند خويشاوندى وقرابت و نزديكى دارند كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش دارد، و گسستن پيوند آن هاكيفر. پس اى ابا عباس ! خدا تو را در نيك و بدى كه بر دست و زيان تو جارى مى شود،مورد رحمت قرار دهد! مدارا كن ؛ زيرا ما در گفتار وعمل شريك هستيم (و تو به نمايندگى از من در آن جا حكم مى رانى )، چنان باش كه گماننيك من به تو باشد و نظرم درباره تو سست و دگرگون نگردد.
مورد ديگر آن است كه عبدالله بن عباس در اواخر دوران كارگزارى خويشدر بصره ، اموال بيت المال آن جا را برداشته و به مكه فرار كرد. وقتى حضرت على (ع) از اين جريان مطلع شد، نامه اى به ابن عباس نوشت و به او تذكر داد كه اين كار موجبخشم الهى ، و خيانت در امانت و نافرمانى بر امام و خيانت به مسلمانان است . همچنين از اوخواست كه حساب كامل و دقيق دخل و خرج خود را براى آن حضرت بفرستد.
ابن عباس از فرستادن حساب دقيق اموال بصره خوددارى كرد و طى نامه اى كوتاه ،گزارش هاى رسيده به دست امير المؤ منين (ع ) را تكذيب كرد.
وقتى كه ابن عباس گزارش را تكذيب كرده و حاضر نشد به در خواست امير مؤ منان (ع )پاسخ مثبت دهد، حضرت نامه ديگرى به وى نوشت :

اءما بعد فانه لايسعنى تركك حتى تعلمنى ما اءخذت من الجزية من اءين اءخذته ، و ماوضعت منها فيم وضعته ؟ فاءتق الله فيما ائتمنتك عليه و استرعيتك اءياه ، فاءن المتاعبما اءنت رازمه قليل و تباعته و بيلة لاتبيد ؛ (216) اما بعد: براى من ممكن نيست تورا رها كنم ، مگر اين كه به من بگويى آنچه از جزيه گرفته اى از كجاست ، و آن ها رادر كجا مصرف كرده اى ؟ از خدا بترس در مورد آن چه تو را بر من امين قرار داده ونگهدارى آن را به تو سپرده ام ؛ زيرا متاع و دارايى كه تو آن ها را جمع كرده اى اندكاست ؛ اما پيامد و آثار و آن وخيم و ويران كننده است ، كه به هيچ وجه از بين نمىرود.
از ديگر مواردى كه به خوبى نشان مى دهد امام على (ع ) اهتمام خاصى به نظارت برعملكرد كارگزاران خود داشته ، برخورد ايشان با منذر بن جارود عبدىفرماندار اصطخر است . منذر دراموال بيت المال خيانت و مقدار زيادى از آن را اختلاس كرد.
وقتى امير مؤ منان (ع ) از اين مساءله آگاه شد، طى نامه اى به او چنين نوشت :
اءما بعد فان صلاح اءبيك غرنى منك ، فاذا اءنت لاتدع انقيادا لهواك اءزرى ذلك بك .بلغنى اءنك تدع عملك كثيرا و تخرج لاهيا متنزها تطلب الصيد و تلعب بالكلاب ، واءقسم لئن كان هذا حقا لنثيبنك على فعلك ، وجاهل حال اءهلك خير منك فاءقبل اءلى حين تنظر فى كتابى ؛ (217) اما بعد: نيكىپدرت ، مرا فريب داد. پس اگر اطاعت از هواى نفست را رها نمى كنى ، اين موجب تحقير تودر نزد من مى شود. حال به من خبر رسيده است كه تو اكثر اوقات ، كار خود را رها مى كنىو دنبال لهو و تفريح مى روى ؛ به صيد مى پردازى و با سگ ها بازى مى كنى .سوگند مى خورم كه اگر اين ها راست باشد، مسلما تو را به خاطر عملت مجازات مى كنيم، و مردم نادان از خويشان تو، بهتر از تو مى باشند. پس زمانى كه نامه مرا مطالعهكردى به سوى من بيا!.
منذر پس از دريافت نامه امام على (ع ) به كوفه آمد، حضرت او را از حكومت آن منطقهعزل كرد و مبلغى را كه اخلاس كرده بود، از او خواست تا به بيتالمال برگرداند.
مورد ديگرى كه بيانگر مراقبت امام على (ع ) از عملكرد كارگزاران مى باشد، ماجراىاشعث بن قيس ، كارگزار آذربايجان است . امير المؤ منين (ع ) نامه اىتوسط زياد بن مرحب همدانى براى او فرستاد كه قسمتى از آن نامه چنيناست :
و ان عملك ليس لك بطمعة و لكنه فى عنقك اءمانة ؛ و اءنت مسترعا لمن فوقك . ليس لكاءن تفتات فى رعية و لا تخاطر اءلا بوثيقة و فى يديكمال من مال الله عز و جل و اءنت من خزانه حتى تسلمه الى ، و لعلى اءلا اءكون شر ولاتكلك ؛ (218) و بدان كه كار (و مقام فرماندارى ) طعمه و وسيله آب و نان نيست ،بلكه امانتى است در گردن تو؛ و تو نسبت به كسى كه بالاتر از تو است ، مسئولى .تو حق ندارى در كار رعيت استبداد به خرج دهى و بهميل خودت رفتار نمايى ، و بدون دستور، به كار مهمى اقدام كنى ! در دست تو اموالى ازثروت هاى خداى عز و جل است و تو خزانه دار آنى تا آن را به من بسپارى ، اميدوارم كهمن بدترين زمامدار تو نباشم !.
حضرت (ع ) در اين نامه ، توجه اشعث را به اين نكته جلب مى كند كه كارگزارى و حكومتبه عنوان امانتى بر عهده اوست كه بايد در مقابل ولى امر مسلمانان پاسخگو باشد؛ وبداند كه كارهاى او از چشم هاى تيز بين ايشان مخفى نمانده و او عملكرد كارگزارانخويش را زير نظر دارد.
وقتى كه نامه امير المؤ منين (ع ) قرائت شد، اشعث در ظاهر و در ميان مردم ، عكسالعمل منفى از خود نشان نداد؛ ليكن وقتى بهمنزل رسيد، ياران خويش را فرا خواند و گفت : نامه على مرا بيمناك كرده است . اومى خواهد اموال آذربايجان را از من بستاند و من مى خواهم به معاويه بپيوند.يارانش او را از اين كار نهى كرده و آن را به صلاح او ندانستند.
آن گاه كه امير مؤ منان (ع ) از سخن اشعث در مورد پيوستن به معاويه خبر دار شد، نامهديگرى به او نوشت و بعد از سرزنش كردن او، دستور داد كه به كوفه بيايد.
اين بار نامه امام (ع ) نامه را توسط حجر بن عدى كندى كه از قبيله اشعثبود براى اشعث فرستاد. حجر وقتى نزد اشعث رسيد و نامه راتحويل داد، او را ملامت كرد و گفت : آيا قوم و مردم ديارت و امير المؤ منين را رها كردهو به اهل شام ملحق خواهى شد؟!. اشعث به همراه حجر به كوفه رفت . وقتىاموال او را نزد على (ع ) آوردند، صد هزار درهم و بنا به نقلى چهارصد هزار درهم بودكه حضرت آن ها را باز ستاند.
در منابع روايى و تاريخى ، نامه ديگرى از حضرت على (ع ) به اشعثنقل شده است . اين نامه احتمالا همان نامه اى است كه حجر بن عدى براى اشعث آورده است .متن نامه چنين است :
اءما بعد فانما غرك من نفسك و جراءك على آخرك املاء الله لك اذ ما زلت قديماتاءكل رزقه و تلحد فى آياته و تستمتع بخلاقك و تذهب بحسناتك الى يومك هذا، فاذااءتاك رسولى بكتابى هذا فاءقبل و احمل ما قبلك منمال المسلمين ان شاء الله ؛ (219) اما بعد: تنها چيزى كه تو را به خودت مغرورساخته و باعث شده كه نسبت به ديگران جراءت پيدا كنى ، مهلت خدا به توست ؛ زيرا ازقديم ، روزى خدا را مى خورى ، اما نسبت به آيات الهى الحاد مى ورزى و از نصيب و بهرهخود استفاده مى كنى و نيكى هاى خود تا به امروز را از بين برده اى . پس هرگاهفرستاده من ، اين نامه را تو داد، به سوى ما بيا و آنچه ازاموال مسلمانان را كه پيش خود دارى با خود بياور؛ ان شاء الله !.
فصل پنجم : خود كنترلى 
مقدمه  
بى ترديد مديران سازمان ها وظايفى بر عهده دارند كه انجام دادن آنها، زمينه موفقيتآنان ، و نيز دستيابى به اهداف سازمان را فراهم مى كنند. از جمله اين وظايف ،كنترل و نظارت است ، كه هم اكنون بخش وقت مديران را به خود اختصاص داده و احيانا،آنان را از وظايف ديگرى همچون برنامه ريزى ، انگيزش باز داشته است . به جراءت مىتوان گفت يكى از معضلات مديريتى در كشور ما لزوم نظارت جدى و مداوم در عملكردكاركنان است ؛ زيرا بسيارى از كاركنان مادام كه مورد نظارت شديدى قرار نگيرند،وظايف خود را به درستى انجام نمى دهند؛ از اين رو، بايد مدير آنان را پيوسته تحتنظارت خويش قرار داده و پيگير امور باشد تا سازمان از چرخه حيات خود باز نايستد.اينجا است كه مدير به طور طبيعى از پرداختن به وظايف ديگر خود باز مى ماند.
از ديگر سوى نتيجه پژوهش ها نشان داده است كه چنين نظارتى ، به ويژه در موردكاركنان متخصص و نيروى انسانى سطح بالا، نه تنها باعث افزايش ‍ بهره ورى نخواهدشد، بلكه تا حد بسيار زيادى با ايجاد احساس عدم وابستگى به سازمانى كه به او عدماعتماد نشان مى دهد، موجب كاهش ‍ بهره ورى واقعى خواهد شد. به طور كلى نظارت نيروىانسانى باعث كاهش انگيزه براى كار و به اين ترتيب انجام دادن كار واقعى مى گردد. درضمن نظارت نيروى انسانى باعث از بين رفتن قوه خلاقيت شده و از بروز احساسمسئوليت و سهيم شدن در رسيدن به هدفهاى سازمان جلوگيرى مى نمايد(220) از اين رو، قالب سازمان ها از يك بلاى ديگر كنترلى رنج مىبرند.
البته اين مطلب به معناى نفى ضرورت نظارت نيست ، اما زياده روى در آن ، پيشامدهاىمنفى در پى دارد.
براى رهايى از اين گرفتارى ، كه بيش ترين وقت مديران را به خودمشغول كرده است ، بايد در پى يافتن نوعى ديگرى از نظارت بود كه مضرات ديگر كنترلى را نداشته يا در عين حالمكمل نظارت نيز باشد. اين در صورتى است كه هر فرد، از درون ، ناظر وكنترل كننده خويش باشد. آن گاه اين سؤ ال مطرح مى شود كه چگونه مى توان افراد رادر سازمان ها خود كنترل ساخت ، و در حقيقت چه راه هايى براى ايجاد خودكنترلى وجود دارد؟
ابتدا لازم است تعريف نسبتا دقيقى از خود كنترلى ارائه شود و سپس ‍ نقش واهميت آن در مقايسه با انواع نظارت بيرونى بيان گردد.
تعريف خود كنترلى  
درباره خود كنترلى تعريف خاصى ارائه نشده است ؛ ولى مى توان خودكنترلى را مراقبتى درونى دانست ، كه بر اساس آن وظايفمحول شده انجام ، و رفتارهاى ناهنجار و غير قانونى ترك مى گردد، بى آن كه نظارتو يا كنترل خارجى در بين بوده باشد. هنگامى كه كسى بى توجه بهكنترل خارجى ، تلاش خود را مصروف انجام دادن كارى كه بر عهده او گذارده شده نمايدو مرتكب خلافى از قبيل كم كارى ، سهل انگارى نگردد، ازكنترل درونى بهره مند است . در اين صورت است كه نظارت خارجى در تحقيق چنين رفتارىكه متضمن انجام دادن وظيفه و ترك كردن خلاف است نقشى نداشته و تنها، مراقبت درونىاست كه موجب رفتار مزبور مى گردد.
بر اين اساس مى توان در يك فرمول چنين آورد:
انجام دادن وظايف (كار) + پرهيز از خلاف (هر دو مورد بدون نظارت تاءثيرگذاربيرونى ) خود كنترلى
اهميت و فوايد خود كنترلى  
به طور اجمالى مى توان گفت كه خود كنترلى در مقايسه با نظارت بيرونى ، بهترينشيوه كنترل عملكرد است . اگر اين شيوه ايجاد و تقويت گردد، كاركردى به مراتبكارآمدتر از نظارت هاى بيرونى دارد؛ زيرا نظارت هاى بيرونى در صورتى اثر بخشخواهند بود كه افراد، كنترل كننده خود نيز باشند؛ در غير اين صورت طبعا مواردى كه ازديد ناظران مخفى مانده و مشخصا در عرصه نظارت وارد نمى شوند، هيچ گاه موردارزيابى دقيق قرار نگرفته و انحرافات احتمالى نيز اصلاح نمى گردد؛ در نتيجهنظارت اعمال شده ، ناقص خواهد ماند و به فرموده امير مؤ منان (ع ) بى اثر مى گردد:
واعملوا انه من لم يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر لم يكن له من غيرها لازاجر و لا واعظ . (221) آگاه باشيد آن كس كه به خويش كمك نكند و تا واعظ ومانعى از درون جانش براى او فراهم گردد، از سوى ديگران براى او واعظ و مانعىنخواهد بود
.
سخن امير مؤ منان (ع ) مربوط به ايمان درونى انسان ها است كه با تقويت آن ، آدمى ازگناه پرهيز مى كند و در صورت ضعف ايمان ، امر و نهى و موعظه بيرونى ، براى اوكارساز نمى باشد. بنابراين نظارت ديگران تنها هنگامى نتيجه مطلوب را بهدنبال خواهد داشت كه در درون كاركنان نيز، نيروى باز دارنده اى حاكم باشد.
بنابر آنچه به آن اشاره شد، نظارت ديگران ، در صورتى نتيجه مطلوب را بهدنبال خواهد داشت كه در درون كاركنان نيز، نيروى باز دارنده اى حاكم باشد. تنها در اينصورت است كه نظارت ، كامل مى گردد.
از سوى ديگر، در پاره اى از نظارت هاى بيرونى ، همواره اين دغدغه وجود دارد كه آيادستاورد آن از اعتبار و صحت كافى برخوردار است يا آن كه شائبه ها و اهداف ديگرى دركار است ، و زد و بندهاى رفاقتى و يا كينه توزانه در آن نقش داشته است . از اين رو،همواره بايستى بر ناظران و بازرسان نيز ناظران ديگرى گماشت تا مراقب درستىنظارت آنان باشند؛ و به اين ترتيب ، اين ناظران نيز محتاج ناظران ديگرى هستند و همينطور... در صورتى كه اگر ناظران ، خود داراىعامل باز دارنده درونى و به اصطلاح خود كنترل باشند، اين دغدغه ونگرانى تا ميزان قابل توجهى كاهش ‍ مى يابد، و صحت گزارش هاى آنان ، از ضريباطمينان بالاترى برخوردار خواهد بود. بنابراين ، همان گونه كه نظارت بيرونى بركاركنان ، بدون كنترل درونى آنان كامل نيست ، نظارت بازرسان نيز بدون پشتيبانىعامل باز دارنده در وجود خود آن ها، در موارد بسيارى كارآيى لازم را ندارد.
علاوه بر اين ، در اهميت خود كنترلى ، كه از آن به تقواى كارى نيز مىتوان تعبير كرد، روايات بسيارى وجود دارد؛ حتى مى توان ادعا كرد تمام آيات ورواياتى كه سفارش به تقوا مى كند، شامل تقواى كارى - كه بخشى از تقواى الهىاست - نيز مى گردد. توضيح بيش تر اين قسمت ، در مبحث ضرورت خود كنترلى خواهدآمد؛ اما براى نمونه ، روايتى را كه از حضرت على (ع ) در اين باره وارد شده ، مى آوريم:
اجعل من نفسك على نفسك رقيبا؛ (222) از خودت ، مراقبى بر خويشتن قرارده .
مراقبت و كنترل خويش ، محدود و محصور به موارد خاصى نبوده و همه عرصه هاى زندگىرا در بر مى گيرد. بنابراين ، آنچه به عنوان مراقبت در روايات مورد اشاره قرارگرفته است ، به كنترل غرايز درونى و به اصطلاح ، رعايت اخلاقيات منحصر نمىگردد؛ زيرا در اصطلاح اهل فن ، روايت مطلق بوده و مقيد به موارد خاصى نيست ؛ از اينرو، اين دستور در سازمان نيز مى تواند سرلوحه كارى كاركنان قرار گرفته ، آنان راموظف به خود كنترلى نمايد.
درباره فوايد خود كنترلى مى توان گفت كه اين شيوه ، در مقايسه با نظارت هاىبيرونى ، بسيار كم هزينه تر است ؛ زيرا وجود سيستم هاى دقيق و شديد نظارت ، مخارجسنگينى را بر سازمان تحميل مى كند و سازمان مى بايست بخشى از منابع و امكانات خودرا به اين امر اختصاص دهد؛ از اين رو، رويكرد خود كنترلى به لحاظ اقتصادى كاملامقرون به صرفه است .
از سوى ديگر، گسترش فرهنگ خود كنترلى در سازمان و جامعه ، موجب مى شود كه ازتمامى امكانات و ابزارهاى كار و از لحظه زمان كار، بيش ترين و بالاترين بهرهبردارى به عمل آيد، بى آن كه كم ترين اسراف ، حيف وميل ، ريخت و پاش و به هدر دادن منابع و امكانات صورت مى گيرد؛ زيرا اين موارد درفرهنگ دينى ، ضد ارزش است ، و كسانى كه از قدرت خود كنترلى برخوردارند دربرابر اين پديده ها كوچك ترين نرمش نخواهند داشت .
همچنين در محيطى كه فرهنگ خود كنترلى در آن نهادينه و در جاى جاى آن حاكم است ، معمولاافراد، بدون انجام دادن كار مفيد توقع و چشم داشتى نداشته و حاضر نيستند حقوقديگران را پايمال كنند. آن ها به خود اجازه نمى دهند كه به امكانات و منافع جمعى صدمهاى وارد كنند و يا در انجام دادن وظايف خود قصور و كوتاهى نشان دهند؛ نتيجه چنينحالتى ايجاد و گسترش قسط و عدالت اجتماعى است .
چنانچه خود كنترلى با انگيزه الهى همراه باشد، از مصاديق تقواى الهى خواهد بود، وتمام آثار و بركاتى كه براى تقوا شمرده شده ،شامل اين نوع تقواى كارى نيز مى شود؛ چنين تقوا و يا خود كنترلى آثار و بركاتفراوانى حتى در خود فرد بر جاى مى گذارد كه در منابع اسلامى به آن ها اشاره شدهاست .
ضرورت خود كنترلى  
در بحث از دستاوردهاى خود كنترلى ، به اين مطلب اشاره شد كه خود كنترلى در واقعهمان تقواى الهى است كه در انجام دادن وظايف كارى متجلى مى گردد. درباره ضرورتتقوا، بايستى گفت كه يكى از ارزش هاى اسلامى كه در قرآن كريم به آن سفارش شدهو همگان به رعايت آن دعوت شده اند تقوا است . اين واژه دراصل از ماده وقايه به معناى نگهدارى يا خويشتن دارى است ؛ (223) و بهتعبير ديگر نيروى كنترل درونى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مى كند؛و در مواقع ، زمانى كه باز دارندگى ، و در موقعيتى ديگر، نيروىحركتى پرتوانى را دارد كه ماشين وجود انسان را از پرتگاه ها حفظ، و از سستىها و خطاها باز مى دارد. (224)
برخى ، تقوا را به حالت كسى تشبيه كرده اند كه از يك سرزمين پر از خار عبور مىكند؛ و سعى دارد پا بر چين و با احتياط گام بردارد، مبادا نوك خارى در پايش بنشيند ويا دانگيرش شود. (225)
حقيقت تقوا همان احساس مسئوليت درونى است ، و تا اين احساس ‍ نباشد، انسان بهدنبال هيچ برنامه سازنده اى حركت نمى كند؛ (226) اما خمير مايه چنين احساسمسئوليتى دو چيز است : ياد خدا؛ يعنى توجه به مراقبت دائمى خداوند و حضور او در همهجا و همه حال ، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هيچ كار كوچك وبزرگى نيست مگر اين كه در آن ثبت مى شود. به هميندليل توجه به اين دو اصل مبداء و معاد در سرلوحه برنامه هاى تربيتىانبيا و اولياى الهى قرار داشته و تاءثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگيراست . (227)
بر اين اساس ، تقوا و كنترل نيرومند معنوى ، روشن ترين آثار ايمان بهمبداء و معاد؛ يعنى خدا و رستاخيز است ؛ و معيار فضيلت و افتخارانسان و مقياس سنجش او در اسلام ، محسوب مى شود، تا آن جا كه آيه ان اكرمكم عندالله اتقيكم ، (228) به صورت يك شعار جاودانه در اسلام آمده است . (229)
بايد توجه داشت كه تقوا داراى شاخه هاى گوناگونى است : تقواى مالى و اقتصادى ،تقواى جنسى و اجتماعى ، تقواى سياسى ، و مانند اين ها. (230) آنچه در اين مجموعهبيش تر مورد نظر است ، تقواى كارى است ، كهمعادل خويشتندارى و خود كنترلى در كار؛ يعنىكنترل خويش به هنگام انجام دادن كار و پرهيز از خيانت و كم كارى مى باشد.
البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه خود كنترلى در سازمان تنها محدود بهانجام وظايف سازمانى نيست ، و فراتر از آن را نيزشامل مى گردد؛ بدين معنا كه خويشتندارى اخلاقى و پرهيز از روابط سوء اجتماعى باديگران نيز در حيطه خود كنترلى قرار دارد، و افراد در فضاى سازمان وظيفه دارند ازغيبت كردن ، تهمت زدن ، تعارض و نزاع با يكديگر، و مواردى از اين دست اجتناب ؛ و اخلاقاسلامى را در روابط ميان خود رعايت نمايند؛ زيرا سفارش به تقواى الهى مطلق است وتمام شئون زندگى را در بر مى گيرد و انسان مسلمان چه در سازمان و چه غير آن ، موظفبه رعايت آن مى باشد.
نكته مهم ديگر آن كه وظيفه خود كنترلى در سازمان ، تنها اختصاص به كاركنان نداشتهو مديران نيز مى بايست در حوزه مديريت خويش با رعايت تقواى كارى و مديريتى ، از هرگونه خلافى ، همچون اعمال تبعيض ، اختلاس اخذ رشوه ، حيف وميل منابع و امكانات خوددارى ورزند. آنچه وظيفه خود كنترلى را در مديران ضرورتى دوچندان مى كند، نقش مديران و مسئولان در الگو سازى و همچنين تاءثير پذيرى كاركنان ازآن ها است .
خود كنترلى در مديران به قدرى ضرورت دارد كه امير مؤ منان (ع )قبل از هر چيز، كارگزاران خود را به آن سفارش مى فرمود و در نامه هايى كه براىواليان خود مى نوشت ، اين وظيفه را به آن ها گوشزد مى كرد. ايشان در عهدنامه خويشبه مالك اشتر چنين فرمان مى دهد:
اءمره بتقوى الله و ايثار طاعته و اتباع ما اءمر به فى كتابه ... و اءمره اءن يكسرنفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات ؛ (231) (نخست ) او را به تقواى الهى ،ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا (قرآن ) به آن امر شده است ،فرمان مى دهد... و نيز به او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابجاى خود را در هم بشكند؛و به هنگام وسوسه هاى نفس ، خويشتندارى را پيشه خود سازد
.
همچنين آن حضرت ، به ابن عباس ، از كارگزاران خود، چنين فرمان مى دهد:
يا ابن عباس ! عليك بتقوى الله و العدل بمن وليت عليه ؛ (232) اى فرزندعباس ! تقواى الهى و عدالت را در حق كسانى كه بر آن ها ولايت داده شده اى رعايتكن
.
در نامه به محمد بن ابى بكر نيز، به تقوا و خود كنترلى او اشاره كرده و فرموده است:
اءمر بتقوى الله و الطاعة له فى السر و العلانية ؛ (233) حضرت او را بهرعايت تقواى الهى و اطاعت او در نهان و آشكار امر مى نمايد.
اين همه سفارش از سوى حضرت على (ع ) بيانگر ضرورت تقواى الهى در كليه امور واز جمله خود كنترلى در كارگزاران و مديران است و آنان مى بايست پيش از كاركنان ،خويشتندار بوده و اين حالت در آن ها بيش از كاركنان باشد. از آن جا كه امام (ع ) بهخصوص ، به كارگزاران خود چنين سفارشى مى كند، مى توان استنباط كرد كه از نظرايشان در اين توصيه ها بيش تر ناظر به تقوا و خود كنترلى در عرصه كار وكارگزارى است ، و كارگزار موظف به خود كنترلى در همه كارها، به ويژه در امر حكومتو مديريت است ؛ اگر چه اين سفارش ها در شكلى ديگر همه افراد و همه عرصه ها را فرامى گيرد.
ضرورت خود كنترلى در مديران هنگامى آشكارتر مى شود كه بدانيم آن ها با راه هاىقانونى براى ارتكاب خلاف ، و سرپوش نهادن بر روى آن ها، آشنا هستند، و به راحتىمى توانند كارهاى خلاف خود را توجيه ، و از طريق گريزگاه هاى قانونى ، خود راتبرئه سازند.
عوامل خود كنترلى  
در اين كه عوامل خود كنترلى چيست ، تا كنون بحثمستقل و دامنه دارى از سوى صاحب نظران صورت نگرفته است . نگارنده با تحقيق وتتبعى كه در كتاب ها و مقالات علمى انجام داده به اين نتيجه رسيده كه خود كنترلىموضوع بكرى است كه مرحله طفوليت خود را مى گذراند، و هنوز جاى خود را در ميان مباحثمديريت پيدا نكرده و كم تر مورد توجه صاحب نظران اين رشته قرار گرفته است .
با وجود اين ، در لابه لاى كتاب ها و مقالات مى توان مواردى را كه با اين موضوع مرتبطاست جمع آورى ، و از انضمام آن ها ساختار اين بحث را پى ريزى كرد. آنچه در اين قسمتمورد نظر است بيان عوامل خود كنترلى و سپس ارزيابى آن ها مى باشد.براى رعايت اختصار، در آغاز فهرست وار عوامل خود كنترلى را ذكر نموده و سپس يك بهيك آنها را مورد نقد اجمالى قرار مى دهيم :
1. تلفيق هدف هاى فرد و سازمان ؛
2. خويشتن كارى ؛
3. انگيزه توفيق طلبى ؛
4. ادهوكراسى ؛
5. ارزش ها و احساسات ملى ؛
6. و وجدان كارى .
1. تلفيق هدف فرد و سازمان  
هنگامى كه هدف فرد و سازمان تلفيق گردد، اين يگانگى موجب خود كنترلىفرد مى شود؛ زيرا در صورتى كه هدف فرد و سازمان انجام دادن كار باشد؛تمايل به انجام دادن آن از سوى فرد امرى طبيعى خواهد بود، و همينتمايل و گرايش به انجام دادن كار صرف نظر از نظارت خارجى ، حكايت از خود كنترلىشخص دارد. از اين رو، ابزارى كه به تلفيق هدف هاى فرد و سازمان كمك مى كنند درواقع مى توانند عوامل غير مستقيم خود كنترلى به حساب آيند. اين ابزار عبارتند از:
1. طرح هاى تكه كارى و كارانه ؛
2؛ مشاركت در تصميم گيرى ؛
3. و مديريت بر مبناى هدف .
البته بايد اعتراف كرد كه هدف فرد و سازمان هيچ گاه به صورتكامل با هم يكى نمى شوند؛ بلكه بايد تلاش شود تا در حد توان اهداف مذكور به همنزديك شده و از شدت تضاد بين آن ها كاسته شود.
2. خويشتن كارى  
خويشتن كارى به عنوان افقى جديد در آينده مديريت ، در قالب يك نظريهكلى مطرح است . بر اساس اين نظريه ، الگوى كار دگرگون مى شود و بر اساسشرايط و مقعيت افراد و ترجيحات آنان شكل مى گيرد. كار و سرگرمى در هم آميخته وخانه و محله ، مراكز كارى مى گردند. انسان شخصاكنترل كار خويش را بر عهده مى گيرد و براى خود و رفع نيازهايش كار مى كند. كار دراين مقوله براى خود فرد و در راه اهداف او مى باشد.
اين فرضيه ، گرچه مى تواند به عنوان يك نظريه علمى تخيلى ، آغازگر مباحث جديددر مديريت باشد؛ اما در عصر حاضر مصاديق شايعى ندارد، و بر فرض رواج خويشتنكارى ، موضوع خود كنترلى در سازمان منتفى خواهد بود؛ ضمن آنكه تلازم خويشتن كارىبا خود كنترلى جاى ترديد داشته و نمى توان خود كنترلى را بر فرض خويشتن كارىتضمين كرد.
3. انگيزه توفيق طلبى  
عامل ديگر خود كنترلى ، انگيزه توفيق طلبى است . اين انگيزه و يا نيازبه كسب موفقيت ، از عمده ترين ابزارى است كه انگيزش را از برون به درون انسان مىكشاند، و كنترل را به خود فرد منتقل مى سازد.
اين انگيزه هر چند مى تواند در صاحب خود، حركت و تلاش براى انجام دادن وظايفبيفزايد، به گونه اى كه او با كنترل و نظارت بر خويش ، وظايف خود را انجام دهد وموفقيت كسب نمايد؛ اما معمولا چنين افرادى در سازمان ها اندك اند، و با آموزش نيز نمىتوان توفيق طلبى را در افراد خلق كرد؛ زيرا اگر چه اين انگيزه تا حدودى اكتسابىاست ؛ اما پيش از اكتسابى بودن ، ذاتى بوده و تنها با آموزشتحصيل نمى شود؛ از اين رو، اين عامل نمى تواند به طور عام و گسترده مورد توجه قرارگيرد.
4. ادهوكراسى  
يكى از عوامل خود كنترلى ، ساختار ادهوكراسى است . مشخصات اين نوعساختار عبارتند از:
1- تفكيك افقى زياد؛
2- رسميت كم ؛
3. عدم تمركز؛
4. و انعطاف پذيرى .
قوانين و مقررات در ادهوكراسى محدود و بسيار منعطف و عمدتا غير مدون هستند، و بهدليل نياز به انعطاف ، رسمى سازى در آن كم ، و فقط استاندارد كردن رفتار موردتوجه قرار گرفته است . اين مشخصات ساختارى موجب مى گردد تا كاركنان قواىاكتشافى خود را در انجام وظايف به كار گرفته و داراى انگيزش كافى و خود كنترلىشوند، و تصميماتى كه مى گيرند نه فقط براى خودشان ، بلكه براى سازمانشانبهترين تصميمات باشد.
در بررسى اين عامل ، شايد بتوان گفت كه ساختار ادهوكراسى زمينه مناسبى را براىخود كنترلى فراهم مى سازد؛ اما نقش آن به عنوانعامل خود كنترلى جاى تاءمل دارد.
5. ارزش ها و احساسات ملى  
از ديگر عوامل خود كنترلى ، ارزش ها و احساسات ملى است . ارزش هايىهمچون : تعهد به خود، تعهد به ديگران و به كشور، و احساس ‍ عميق وظيفه و تقيد بهپيشرفت مداوم ، اين ها با خود كنترلى رابطه اى نزديك دارند. ارزش هاى ديگرى ماننداحساس مليت خواهى و ميهن دوستى نيز در ايجاد خود كنترلى نقش به سزايى دارند؛ از اينرو برخى مى كوشند تا از راه هاى تقويت احساس مليت خواهى و ميهن دوستى ، افراد را خودكنترل سازند.
اين مطلب كه ارزش ها عامل خود كنترلى هستند، مطلبقابل قبولى است ؛ اما بايستى اذعان كرد كه عامليت اين ارزش ها بستگى به ميزانپايبندى افراد به آن ها و نيز پشتوانه و ريشه ارزش ها دارد.
6. وجدان كارى  
وجدان كارى نيز از عوامل خود كنترلى شمرده شده است . شايد بتوان وجدانكارى را اين گونه تعريف كرد:
گرايش درونى انسان نسبت به انجام دادن كار با كيفيت و كميت بالا و بدون اسرافمنابع .
آنچه در تعريف ياد شده و نيز تعاريف ديگر مقروض گرفته شده ريشه دار بودن اينگرايش درونى در وجدان است
؛ يعنى وجدان سرچشمه و منشاء چنين احساسى درانسان هاست .
در بررسى اين عامل ، بيان نكات ذيل ضرورى است :
الف ) وجدان چيزى جز عقل نيست .
ب ) ارزش هاى پذيرفته شده از سوى فرد، پشتوانهعقل يا وجدان اوست ، كه بر اثر از دست دادن آن ها، تاءثر و اندوه درونى پديد مى آيد.بر اين اساس ، نبايد از نقش مهم و كليدى ارزش ها در جهت دهى بهعقل يا وجدان غافل گشت ؛ زيرا هنگامى كه ارزش هاى پذيرفته شده از سوى افراد متفاوتو يا متعارض باشد وجدان ها نيز به همان نسبت داراى تعارض و يا تغاير خواهد بود؛ وچه بسا فردى از انجام دادن عملى جزئى دچار ناراحتى وجدان و تنش عاطفى گردد، وفردى ديگر با انجام دادن عملى بزرگ تر، هيچ گونه دغدغه خاطر به خود راه ندهد.
ج ) گرايش درونى نسبت به كار با كميت و كيفيت بالا و بدون اسراف منابع ، چيزى جزخود كنترلى نيست ، يعنى مى توان با كمى مسامحه ، وجدان كارى را خود كنترلى و نهعلت و ريشه آن ، دانست ؛ زيرا خود كنترلى نوعى مراقبت درونى است كه بر اساس آن ،وظايف محول شده انجام داده مى شود و رفتارهاى غير قانونى و ناهنجار ترك مى گردد،بى آنكه كه مستند به نظارت ديگران باشد.
راه هاى ايجاد خود كنترلى در نگاه امام على (ع )  
در بحث از عوامل خود كنترلى ، مواردى كه از سوى علما و صاحب نظران مديريت ، در كتابها و مقالات علمى مطرح شده بود، مورد بررسى اجمالى قرار گرفت . در اين قسمتعوامل و شيوه هايى كه از نگاه حضرت على (ع ) مى تواند موجب خود كنترلى و يا حفظ وتقويت آن شوند، مورد توجه قرار مى گيرند:
1. تقويت ايمان و ترويج ارزش هاى اسلامى  
ايمان ، باورهاى دينى ، همراه با پايبندى به نظام ارزشى اسلام .عامل بسيار مهمى در ايجاد خود كنترلى است . براى اثبات اين نكته ، ابتدا لازم است ماهيتهر يك از باورهاى دينى و نظام ارزشى دانسته شود؛ زيرا با تبيين باورها و ارزش هاىاسلامى ، آشكار مى گردد كه خود كنترلى برخاسته و غيرقابل انفكاك از آن هاست ؛ و مراقبت درونى ، در واقع زاييده آن ها و خود يكى از ارزش هاىاسلامى است ؛ و به هر ميزان كه ايمان به حقايق دينى و باورهاى اسلامى قوى باشدپايبندى به نظام ارزشى نيز بيش تر، و در نتيجه خود كنترلى شديدتر مى گردد.
الف ) ايمان  
ايمان در واقع همان باور قلبى است . ايمان حالتى است قلبى وروانى كه بر اثر دانستن يك مفهوم و گرايش به آنحاصل مى شود، و با شدت و ضعف هر يك از اين دوعامل ، كمال و نقص مى پذيرد. (234) از آن جا كه ايمان دو عنصر معرفت و گرايش را در درون خود دارد، موجب مى شود تا ارتباطتنگاتنگى با مقوله عمل برقرار ساخته و ايمان بدونعمل را غير ممكن سازد؛ زيرا از لوازم ايمان آن است كه شخص با ايمان ، تصميم اجمالىبر عمل كردن به لوازم چيزى كه به آن ايمان دارد بگيرد (235) و اين دقيقاهمان عمل به يك سلسله بايدها و نبايدها است كه از آن تعبير به ارزشها و يا نظامارزشى مى شود.
در ميان باورها، ايمان به معاد، عاملى بسيار قوى در پايبندى به ارزشها و در نتيجه خودكنترلى است . باور به اينكه فرداى قيامت از همهعوامل سؤ ال خواهد شد و انسان مسئول اعمال و رفتارهاى خويش است و باور به حسابرسىو پاداش و كيفر الهى ، تاءثير شگرفى بر روى انسان گذاشته و او را خودكنترل مى سازد.
در جامعه اى كه چنين اعتقادى زنده و حاكم باشد و در تمام شريان هاى آن جريان داشتهباشد و همگان بدان پايبند باشند؛ بى هيچ ترديد براى اجراى قوانين و مقرراتعاقلانه و جلوگيرى از ظلم و تجاوز به ديگران ، كمتر نياز بهاعمال زور و فشار خواهد بود و بى شك مشكلات ناشى از كم كارى و مسامحه كارى بهصورت چشمگير كاهش خواهد يافت و فرد مراقب صحت كارهاى خويش خواهد شد.
اهميت اعتقاد به معاد در جهت دادن به رفتارهاى فردى و اجتماعى ، و اصلاح امور به حدىاست كه بخش عمده اى از سخنان پيامبران و بحث هاى ايشان با مردم را به خود اختصاصداده است ؛ و حتى مى توان گفت كه تلاش آن ها براى اثباتاصل معاد، بيش از تلاشى بوده كه براى اثبات توحيد كرده اند؛ زيرا اكثر مردمسرسختى بيش ترى براى عدم پذيرش ‍ ايناصل ، نشان مى دهند. دليل اين سرسختى را مى توان درميل به بى بند و بارى و گريز از مسئوليت دانست . اعتقاد به معاد، مسئوليت آفرين است ،تقوا و خود كنترلى را در افراد پرورش مى دهد، و از آلوده شدن آن ها به حرام و معصيتالهى جلوگيرى مى كند.
آن ها كه اعتقاد واقعى به معاد و حسابرسى اعمال دارند، درمقابل دستمزدى كه دريافت مى كنند خود را ملزم مى دانند كه وظيفه خويش را به لحاظ كمىو كيفى به نحو مطلوبى به انجام برسانند؛ زيرا در غير اين صورت اجرتى كه درمقابل كار ناقص و غير مطلوب دريافت مى شود، غير مجاز و به لحاظ فقهى حرام محسوبمى گردد، و تصرف در آن ، كيفر اخروى به دنبال دارد.
در اين باره امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب ؛ (236) در (نعمت هاى )حلال دنيا حساب است و در آنچه از طريق حرام به دست آمده ، كيفر.
امام على (ع ) در تبيين اهميت ياد معاد در خويشتن دارى و پرهيز از رفتارهاى سوء، در نامهخود خطاب به مالك اشتر، پس از برحذر داشتن وى از صفاتى كهعامل تعدى و تجاوزند، فرمود:
ولن تحكم ذلك من نفسك حتى تكثر همومك بذكر المعاد الى ربك ؛ (237) و هرگزحاكم بر خويشتن نخواهى بود جز اين كه فراوان به ياد قيامت و بازگشت به سوىپروردگار باشى !
.
مراتب ايمان
ايمان داراى درجاتى است كه از مراتب ضعيف شروع مى شود و تا مراتب عالى ادامه مىيابد. اين قوت و ضعف ، همان گونه كه پيش از اين نيز گفته شد، به دوعامل معرفت و گرايش قلبى بستگى دارد. به هر ميزان كه اين دو بيش تر باشند ايمانتقويت مى گردد، و هر قدر ايمان كامل تر شد حالت خود كنترلى نيز تشديد مى شود. اينحالت در نهايت به حدى مى رسد كه عصمت نام مى گيرد، و صاحب مقامعصمت را مزين به نام معصوم مى گرداند. معصوم كسى است كه هيچ گونهخطا و لغزشى در او راه نمى يابد؛ زيرا واجدمراحل عالى تقوا و خود كنترلى است .
امام على (ع ) در تلازم ميان معرفت و ايمان فرمود:
من عرف كف ؛ (238) كسى كه معرفت يابد، خويشتن دار شود.
بدون شك امام على (ع ) مصداق بارز نكته اى است كه بيان آن گذشت . معرفت و شناخت آنبزرگوار تا آن اندازه بود كه به فرموده خود، اگر پرده ها كنار رود چيزى بر يقينوى افزوده نمى شود. اين مطلب بيانگر اين است كه امام على (ع ) از عالى ترين درجهشناخت و ايمان بهره مند بود. با وجود چنين گوهر والايى خود كنترلى و تقواى آنبزرگوار در بالاترين سطح يعنى عصمت تبلور يافته است .
ب ) ارزش ها  
ارزش ها در اسلام ، كه بر جهان بينى اسلامى و نگرش توحيدى به عالمهستى مبتنى است ، در واقع حكم شاخ و برگ هاى درخت تنومند اسلام را دارد، كه ريشه آنرا اصول دين تشكيل مى دهد. مجموعه اين ارزش ها كه نظام ارزشى اسلام را معنا مى بخشد،در قالب بايدها و نبايدها و يا دستورات اسلامى مطرح مىشوند.
در اين جا آن دسته از ارزش ها كه رابطه مستقيم با سازمان داشته ، و به نحوى با مقولهخود كنترلى در سازمان مرتبط مى شوند؛ مورد توجه مى باشند. اين ارزش ها به گونهاى هستند كه به اعتقاد نگارنده عمل و پايبندى به آن ها، افراد را به طور طبيعى بهسوى خود كنترلى سوق مى دهند؛ و يا اين كه برخى از ارزش ها مساوى با خود كنترلىبوده و صبغه ارزشى به آن مى دهند.
دليل اين مدعا هنگامى آشكار مى شود كه مصاديق خود كنترلى را مورد توجه قرار داده ،اغلب انتظاراتى را كه از افراد خود كنترل وجود دارد، چنين بيان كنيم :
- راغب به انجام دادن كار مى باشند از سستى و كاهلى در آن مى پرهيزند؛
- همواره مراقبند تا هنگام كار خلافى از آنان سر نزند؛
- از گرفتن رشوه و اعمال تبعيض خوددارى مى كنند؛
- كار را با اتقان انجام داده ، از سهل انگارى و انجام دادن ناقص آن پرهيز مى كنند؛
- خيانت را در كار روا نداشته و كم كارى نمى كنند؛
- انضباط كارى را رعايت نموده ، سر وقت حاضر مى شوند؛
- در مصرف منابع و امكانات ، اسراف نكرده ، از هدر رفتن آن ها جلوگيرى مى كنند؛
- و به حقوق ديگران تعدى نمى كنند و حق آن ها را محترم مى شمارند.
انتظارات فوق ، در صورتى كه ارزش هاى اسلامى مورد پذيرش بوده و افراد به آنپايبند باشند، برآورده خواهد شد؛ در نتيجه خود كنترلى نيز تحقق خواهد يافت .
ارزش هايى كه در اين قسمت مورد توجه قرار مى گيرند عبارتند از:
1- ارزش و قداست كار؛
2- تقواى كارى ؛
3- اتقان در كار؛
4- نظم و انضباط در كار؛
5- انجام دادن كار به طور كامل ؛
6- صرفه جويى در مصرف منابع و امكانات ؛
7- عدالت و دورى از ظلم و تبعيض ؛
8- و كسب حلال .
درباره هر يك از اين ارزش ها، آيات و رواياتى وجود دارند كه با مراجعه به منابعاسلامى مى توان آن ها را ملاحظه نمود. در اين جا به جهت اختصار، تنها به همين فهرستبسنده مى نماييم .
نكته قابل توجه اين كه افراد در صورتى مى توانند پايبند به ارزش ها باشند كهبه ارزش ها و نظام ارزشى آگاهى داشته باشند، و اين مستلزم تعليم و ترويج نظامارزشى اسلام است ؛ به ويژه بخش هايى كه به كار و ارزش هاى مرتبط با آن مربوطمى شود.
البته ترويج اين ارزش ها در محيط كار، محتاج راه كارهايى است كه بايد با تحقيق بيشترى در اين زمينه ، آن ها را شناسايى كرد، و با استفاده از راه كارهاى مناسب در ترويجاين ارزش ها در محيط كار كوشش نمود.
نتيجه آن كه براى تقويت ايمان و ترويج ارزش هاى اسلامى در زمينه كار، بايدتدابيرى انديشيد و با درونى كردن آن ها براى كاركنان و مديران ، به هدف خودكنترلى دست يافت .
از اين رو نيل به هدف خود كنترلى ، نيازمند كار عظيم فرهنگى است ، و يكى از ويژگىها و وظايف مديريت اسلامى ، آن است كه ، بخش عظيمى فرهنگى است ، و يكى از ويژگىها و وظايف مديريت اسلامى ، آن است كه ، بخش عظيمى از هزينه ها و نيروهايى كه در نظامهاى ديگر، صرف كنترل هاى شديد خارجى ، بازرسى ، اطلاعات و ضد اطلاعات مى شود،در راه ارتقاى فرهنگى و رشد معنوى كاركنان ، به كار گرفته شود، تا با تقويتروحيه دينى ، تقوا و خدا ترسى ، عامل كنترل كننده درونى ، در افراد به وجود آيد؛ وضمن تاءمين اهداف سازمان ، رشد و ترقى معنوى انسان ها نيزحاصل گردد. بر اين اساس ، در سايه مديريت اسلامى ، از يك سو هزينه هاى نظام هاىاطلاعاتى كاهش مى يابد، و از سوى ديگر سطح فرهنگ و معنويت كاركنان بالا مى رود.
2. اصلاح گزينش  
امروزه نگرش سيستمى به سازمان ، نگاهى نو و منطقى است ، و آنچه در سازمان ياكارخانه رخ مى دهد بى ارتباط با محيط خارج از سازمان نيست ، بلكه مى توان گفت كهسازمان ها همواره از محيط اطراف خود تاءثير مى پذيرند؛ هر چند خود نيز بر محيطخارجى تاءثير گذارند؛ زيرا معمولا سازمان ها به صورت سيستم هاى باز اجتماعى مىباشند و بيش تر آن ها با صدها عامل خارجى سر و كار دارند. (239)
يكى از عوامل محيطى ، منابع انسانى است كه به نوبه خود يكى از ورودىهاى سيستم سازمانى را تشكيل مى دهد. معمولا افراد با برخى باورها و نگرش هاى قبلىوارد سازمان مى شوند؛ زيرا شخصيت آن ها در خارج از سازمانشكل گرفته و رفتار خود را كه بر اساس باورها و نگرش هاى آن ها است ، عينا بهسازمان منتقل مى كنند؛ لذا گزينش افراد و انتخاب بهتر از ميان داوطلبانبراى چرخش كار سازمان ها امرى ضرورى مى نمايد.
براى گزينش و جذب بهتر داوطلبان ورود به سيستم سازمانى ،عوامل متعددى را بايد در نظر داشت . يكى از اينعوامل سيستم ارزشى داوطلب است . بايد ديد تا چه ميزان باورها و ارزشهاى فرد داوطلب ، با باورها و ارزش هاى اسلامى ، همخوانى و سنخيت دارند. هر قدر كهاين همخوانى بيش تر باشد، اميد بيش ترى به خود كنترلى مى توان داشت .
بر اين اساس ، مى توان يكى از سياست هاى كلى در گزينش داوطلبان را باورها و ارزشهاى اسلامى آنان دانست . از اين رو پيامبر گرامى اسلام (ص ) خطاب به امير مؤ منان (ع )ديندارى و پرهيزگارى را از شرايط لازم براى گزينش متصديان امور بر شمرده و چنينمى فرمايد:
واءلصق بذوى التجربة و العقول و الحياء مناءهل البيوتات الصالحة و اءهل الدين و الورع فاءنهم اءكرم اءخلاقا و اءشد لاءنفسهمصونا و اصلاحا و اءقل فى المطامع اشرافا و اءحسن فى عواقب الاءمور نظرا، من غيرهمفليكونوا عمالك و اءعوانك ... ؛ (240) خود را به صاحبان تجربه وعقل و حيا كه از خانواده هاى صالح بوده و متدين و پرهيزگار باشند نزديك كن ؛ زيرا آنها از جهت اخلاق كريم تر، و به لحاظ خويشتن دارى (خود كنترلى ) و اصلاح خويششديدترند؛ و كم طمع تر، و در سنجش عواقب كارها بيناترند؛ پس ‍ اين ها بايدكارگزاران و ياورانت باشند
.
امير مؤ منان (ع ) نيز خطاب به يكى از كارگزاران خود، ديندارى و پرهيزگارى را شرطبه كار گيرى متصديان امور دانسته و چنين مى فرمايد:
اصطف لولاية اءعمالك اءهل الورع فى الدين مناءهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام فانهم اءكرم اءخلاقا و اءنزه اءطماعا ؛(241) براى تصدى امور خود كسانى را انتخاب كن كه پرهيزگار و از خانواده هاىپاك بوده و در اسلام پيشگام تر باشند؛ زيرا اخلاق آن ها كريمانه تر و طمعشان كمتر است
.
از اين سخن استفاده مى شود كه هرگز نبايد افراد بى ايمان را در مديريت ها به كارگرفت ؛ حتى در بين مؤ منان هم بايد افرادى را انتخاب نمود كه سابقه ديندارى ، وپرهيزگاريشان بيشتر باشد؛ زيرا اينان به خود كنترلى در سازمان نزديك تر بوده ودر انجام كارها خيانت نمى كنند.
3. تاءمين و توسعه و رفاه كاركنان  
از عوامل مهمى كه موجب انگيزش و ترغيب كاركنان به انجام دادن صحيح كارها مى شود،توجه به نيازهاى زيستى و تاءمين احتياجات مادى آن ها از سوى مديريتسازمان است . اگر مديران ، از كاركنان انتظار انجام دادن وظايف ، آن هم بهشكل مطلوب و دور از هر گونه كم كارى و خيانت و در يك كلمه خود كنترلىدارند، بايد آن ها را از لحاظ زندگى مادى تاءمين كنند، تا آنان با آرامش خاطر و دلگرمىبيش ترى كار كنند؛ زيرا كاركنان هنگامى با علاقه و پشتكار به كار خواهند پرداخت كهحقوقى متناسب با شرايط زندگى دريافت كنند؛ حقوقى كه بتوان با آن زندگى نسبتامناسب و مرفهى را اداره كرد. چنانچه ميزان دريافتى كاركنان با مخارج زندگى متوسطآنان برابرى نداشته و پايين تر از آن باشد، زنگ خطر براى پيشبرد اهداف سازمانخواهد بود؛ زيرا در اين حالت كاركنان با دلسردى كار را انجام داد و آن را اتقان واستحكام انجام نمى دهند، و يا آن كه كم كارى مى كنند، با ايناستدلال كه : كاركرد ما به اندازه حقوقى است كه دريافت مى كنيم !
در واقع پرداخت هاى كم و ناكافى به كاركنان ، موجب كاهش انگيزه و در نهايت عدم رضايتشغلى آنان مى شود. در صورتى كه اگر زندگى آنان تاءمين شود، تا حدود زيادىموجبات رضايت شغلى كاركنان فراهم مى گردد، و باعث دورى آنان از هر گونه كم كارى، خيانت ، سهل انگارى در كار و تعدى به اموال عمومى مى شود؛ و در نتيجه روح خودكنترلى را در آنان پرورش مى دهد.
امير مؤ منان (ع ) پس از بيان ضرورت گزينش درست كاركنان در يك نظام ادارى ، تاءمينزندگى و بهبود وضعيت معيشتى آنان را وظيفه مديران دانسته و به آن ها گوشزد مى كندكه به طور جدى امور معيشتى و رفاهى كاركنان را مورد توجه قرار دهند، و وسعت روزىرا براى آنان فراهم سازند. آن حضرت خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
ثم اءسبغ عليهم الاءرزاق ، فان ذلك قوة لهم على استصلاح اءنفسهم و غنى لهم عنتناول ما تحت اءيديهم ، و حجة عليهم ان خالفوا اءمرك اءو ثلموا اءمانتك ؛ (242)سپس حقوق در كاركنانت را فراخ دار، كه گستردگى روزى نيرويشان دهد كه در پىاصلاح خود برآيند، و بى نيازشان سازد، تا به مالى كه در اختيار دارند دست اندازىنكنند، و حجتى باشد عليه آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانتورزند
.
امير مؤ منان (ع ) به مالك اشتر فرمان مى دهد كه حقوق را بر كاركنان و كارمندان خوداسباغ نمايد، يعنى كامل و تمام و گسترده سازد. ايشان دودليل براى اين فرمان خود ذكر مى كند:
الف ) اين كار، آن ها را در اصلاح خويش تقويت مى كند؛
ب ) و از خيانت در اموالى كه زير دست آن هاست بى نياز مى سازد.
آن حضرت در اولين دليل فرمان خود، به حقيقتى تربيتى اشاره مى كند. از نظر آنبزرگوار پرداخت كامل حقوقى و گشايش در روزى كاركنان ، به آنان كمك مى كند تا درجهت اصلاح خود گام برداشته و از فقرى كه مايه زيان دين و آشفتگى خاطر و پريشانحالى است نجات يابند؛ زيرا تنگناهاى زندگى انسان را وسوسه مى كند و ممكن است زيرفشارهاى سخت معيشتى دست به نادرستى و خيانت بيالايد. پس نظام ادارى بايد بهگونه اى باشد كه كاركنان ، از نظر زندگى و معيشت تاءمين بوده و امنيت لازم از ايننظر برايشان فراهم گردد، تا زمينه خيانت و ستمگرى مسدود، و راه اصلاح و خدمتگزارىگشوده شود. از اين رو، حضرت در دليل دوم خود، با جمله و غنى لهم عنتناول ما تحت ايديهم ، خطر در تنگنا قرار گرفتن كاركنان را چنين گوشزد مىكند، كه اگر آنان از حقوق لازم خويش - كه زندگى شان را به طوركامل تاءمين مى كند - محروم باشند، ممكن است برخى از آن ها نتوانندتحمل كنند و خواسته يا ناخواسته به نادرستى گرايش ‍ يابند، و بهاموال و امكاناتى را كه در اختيارشان است دست تعدى دراز كنند؛ اما اگر كاركنان به طورنسبى تاءمين مى كند - ديگر چنين تنگنايى - كه برخى را به سوى نادرستى سوق مىدهد - بروز نخواهد كرد؛ و اگر كسى پس از آن دست به خيانت و تجاوز دراز كند، و درامانتدارى و خدمتگزارى كوتاهى ورزد، حجتى براى او باقى نمى ماند. هنگامى كهزندگى افراد به خوبى تاءمين شد، تعداد كسانى كه خلافكارى مى نمايند، يا وظيفهاى را كه بر عهده دارند انجام نمى دهند و يا در انجام دادن آنسهل انگارى مى كنند، اندك خواهد بود. براى اينان حجت تمام است و توجيهى از آن هاپذيرفته نيست . (243) اين حقيقت در بخش ديگرى از عهدنامه مالك اشتر نيز بيان شدهاست . حضرت ، پس از تقسيم مردم به دسته هاى مختلف ، ويژگى هاى سپاهيان را بر مىشمارد و آنان را چنين معرفى مى كند كه با اذن پروردگار، حافظان و پناهگاه رعيت ،زينت زمامداران ، عزت و شوكت دين و راه هاى امنيتند؛ و سپس ادامه مى دهد:
ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم ويعتمدون عليه فيما يصلحهم و يكون من وراء حاجتهم ؛ (244) قوام و برقرارى سپاهجز به وسيله خراج (ماليات اسلامى ) امكان پذير نمى باشد؛ زيرا با خرج براى جهادبا دشمن تقويت مى شوند، و براى اصلاح خود به آن تكيه مى زنند، و با آن نيازمندىهاى خويش را برآورده مى سازند
.
امام على (ع ) خراج را كه در قالب امكانات مادى براى سپاهيان ظاهر مى شود موجب اصلاحو خودسازى سپاهيان دانسته ، و از دريچه رفع حوايج مادى آنان ، پاكسازى درونى رانويد مى دهد. بديهى است اصلاح و پاكسازى درون ، زمينه مناسبى براى تقوا و خودكنترلى خواهد بود.
با ايجاد چنين تمهيدات و امكاناتى زمينه چند شغلى بودن كاركنان از بين مى رود، و افرادبا نيروى بيش ترى كار خود را انجام مى دهند.
تقوا و خود كنترلى در سيره حضرت على (ع )  
معرفت والا و عبوديت و خضوع غير قابل توصيف حضرت على (ع ) نسبت به پروردگارعالم و ايمان عميق او به رستاخيز و معاد، بيانگر حضور تقوا و خود كنترلى در سرتاسرزندگانى آن حضرت است . اكنون تنها به ذكر موارد اندكى از تقوا و خود كنترلى درسيره آن بزرگوار مى پردازيم :
خوددارى از مصرف شخصى بيت المال
امام على (ع ) در حفظ و حراست بيت المال مسلمانان بسيار امين ، و در تقسيم و مصرف آنبسيار محتاط بود، و از افراط و تفريط به شدت جلوگيرى مى كرد. دراحوال آن حضرت نوشته اند كه شبى در زمان خلافت در دفتر بيتالمال به محاسبه مشغول بود، ناگهان طلحه و زبير وارد شدند و به صحبت خصوصىپرداختند. امام على (ع ) فورا چراغ بيت المال را خاموش كرد و دستور داد چراغى از خانهاش بياورند. آن حضرت راضى نشد كه روغن چراغ بيتالمال مسلمانان حتى براى چند لحظه به منظور كار خصوصى مصرف شود (245) اينعمل ، درس بزرگى است براى مديران و آنان كه منابع مالى بيتالمال را در دست دارند، تا در استفاده از بيت المال خودكنترل باشند و آن را بى حساب و كتاب به مصرف نرسانند، و از ايناموال استفاده شخصى نكنند.
امام (ع ) براى اين كه كارگزاران را به نهايت صرفه جويى از درآمدهاى عمومى توجهدهد و آنان را به جلوگيرى از اسراف وا دارد، در بخشنامه اى آنان را به صرفه جويىحتى در نوشتن نامه سفارش مى كند و چنين تاءكيد مى كند:
ادقوا اقلامكم ، و قاربوا بين سطوركم ، واحذفوا عنى فضولكم ، و اقصدوا قصدالمعانى و اياكم و الاكثار، فان اءموال المسلمينلاتحتمل الاضرار ؛ (246) قلم ها را تيز كنيد، سطرها را به هم تيز كنيد، سطرها رابه هم نزديك سازيد. (در نگارش ) براى من زيادى ها را حذف كنيد و به معنا بنگريد، وبپرهيزيد از زياده نويسى ؛ چرا كه بيت المال مسلمانان ، زيان را بر نمىتابد
.
در اين قسمت به دو رويداد مى پردازيم كه از آن حضرت ، در نهج البلاغهنقل شده است . در اين دو واقعه حضرت از دو گونه انحراف ، يعنى تبعيض ‍ در تقسيم بيتالمال و رانت خوارى و همچنين گرفتن رشوه برائت جسته و خود كنترلى خويش را مسند بهايمان به خدا و رسول خدا و معاد مى داند. در ابتدا آن حضرت چنين مى فرمايد:
و الله لاءن ابيت على حسك السعدان مشهدا اءو اءجر فىالاغلال مصفدا اءحب الى من ان اءلقى الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد وغاصبا لشى ء من الحطام ؛ (247) سوگند به خدا اگر شب را بر روى خارهاىسعدان بيدار به سر برم ، و يا در غل ها و زنجيرها بسته و كشيده شوم ، برايم محبوبتر است از اين كه خدا و رسولش را در روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به برخى ازبندگان ستم كرده ، و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم
.
آن امام سپس ادامه مى دهد: چگونه به كسى ستم روا دارم ، آن هم براى جسمى كه تارو پودش به سرعت به سوى كهنگى پيش مى رود (و از هم مى پاشد) و مدت ها در ميان خاكها مى ماند؟.
امام على (ع )، به دنبال اين مقدمه ، داستان خود را چنين بيان مى كند: به خدا سوگندعقيل - برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مى خواست كه از گندم هاى شمابه او ببخشم . كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثرفقر دگرگون گشته ؛ گويا صورتشان بانيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. من بهاو گوش فرا دادم ، خيال كرد من دينم را به او خواسته خود را تكرار نمود. من به اوگوش فرا دادم . خيال كرد من دينم را به او مى فروشم ! و به دلخواه او قدم بر مى دارم! و از راه و رسم خويش دست مى كشم ! اما من براى بيدارى و هشيارى او آهنى را در آتشگداختم ؛ سپس ‍ آن را به بدنش نزديك ساختم ، تا با حرارت آن عبرت گيرد. ناله اىهمچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند، سر داد؛ و چيزى نمانده بود كه از حرارت آنبسوزد. به او گفتم : هان اى عقيل ! زنان سوگمند در سوگ تو بگريند! از آهن تفتيده اىكه كسانى از سر بازيچه آن را سرخ كرده مى نالى ؛ اما مرا به سوى آتشى مى كشانىكه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش ‍ آن را برافروخته است تو از اين رنج مى نالى ومن از آتش سوزان نالان نشوم ؟!.
حضرت در ادامه خطبه چنين مى فرمايد: از اين سرگذشت ، شگفت آور تر داستانكسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش ‍ طعم و لذيذ به در خانه ماآورد؛ ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم ؛ گويا آن را با آب دهان مار يااستفراغش خمير كرده بودند. به او گفتم : هديه است ، يا زكات و يا صدقه ؟ كه اين دوبر ما اهل بيت حرام است . گفت : نه اين است و نه آن ، بلكه هديه است . به او گفتم : زنانفرزند مرده بر تو بگريند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى ؟! دستگاهادراكت به هم ريخته ؟! يا ديوانه شده اى ؟! و يا هذيان مى گويى ؟! به خدا سوگند،اگر اقليم هاى هفتگانه را با آن چه در زير آسمان ها است به من دهند كه خداوند را باگرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى كنم هرگز چنين نخواهم كرد، و اين دنياىشما از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزش تر است .على را با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى نابود شدنى دنيا چه كار؟! از به خواب رفتنعقل و لغزش هاى قبيح به خدا پناه مى بريم و از او يارى مى جوييم !. (248)
اين دو رويداد، بيانگر خود كنترلى على (ع ) در مقام خلافت و مديريت جامعه اسلامى است .او با ياد خدا و قيامت و عذاب سوزناك آن ، خود را از پديده هاى شومى همچون تبعيض ورشوه خوارى ، مصون ساخت . مديران مسلمان نيز بايستى با سرمشق قرار دادن اين مقتداىارزشمند الهى ، تخلفاتى از اين قبيل را ترك نموده و در حقيقت ويژگى خود كنترلى رادر خويش تقويت كنند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation