|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: اين كه حضرت تعبير به پيچيدگى و بستگىدل فرمود اشاره بسهو و غفلت دل است و از اين روى (كلينى (ره )از حديث را در اين بابآورده است ، و گفته شده : كه چوه خلقت دنبال علم است و باريتعالى پيش از آفرينش هرچيزى علم بآن دارد چنانچه پس از آفرينش آن علم بآن دارد و قلب مؤ من باختيار خود اوبايمان متصف گردد، پس اين تعبير درست است كه خداوند آن را باين وصف آفريده و جبرىلازم نيايد.
و گويا مقصود از حكمت (در حديث ) آن اضافاتى است كه از طرف پروردگار عالم شود،و مقصود از علم چيزى است كه انسان با انديشه و تدبر بدست آورد و از كتاب و سنتبرگيرد، پس امام (عليه السلام ) باين كلام اشاره فرموده كه با تدبر و انديشهبتنهائى بدون اضافات سبحانى است به باران ، و چنانچه تخم افشاندن در زمين بدونباران ثمر ندهد و سبز نشود، كوشش بنده بدون افاضه پروردگار بى نتيجه ماند.
شرح :
و گويا مقصود از حكمت (در حديث ) آن اضافاتى است كه از طرف پروردگار عالم شود،و مقصود از علم چيزى است كه انسان با انديشه و تدبر بدست آورد و از كتاب و سنتبرگيرد، پس امام (عليه السلام ) باين كلام اشاره فرموده كه با تدبر و انديشهبتنهائى بدون اضافات سبحانى است به باران ، و چنانچه تخم افشاندن در زمين بدونباران ثمر ندهد و سبز نشود، كوشش بنده بدون افاضه پروردگار بى نتيجه ماند.
|
|
شرح :
تمام آيه اين است كه ((و آنكسى را كه خواهد گمراه سازد سينه اش را تنگ و گرفته كندچنانچه گوئى به آسمان بالا رود)) و در اين تشبيه كه خداوند فرموده است وجوهىگفته اند: يكى اينكه معناى آن اين است كه چون او را به اسلام دعوت كنند پذيرش آنبراى او مانند اين است كه او را به بالا رفتن به آسمان تكليف كرده اند، ديگر اينكهمانند اين است كه قلبش را به آسمان كشند به خاطر اينكه دست كشيدن از روشباطل و مذهب خودش براى او بسيار سخت و دشوار است .
توضيح :
|
توضيح :
اين حديث همانند حديث اول است كه با شرحش گذشت .
توضيح :
|
توضيح :
اين حديث نيز مانند حديث سوم است كه با شرحش گذشت .
توضيح :
*باب در تيرگى دل منافق گرچه زبان آور و سخنور باشد و روشنىدل مؤ من گرچه كوته زبان باشد و نتواند آنچه دردل دارد بزبان آورد*بَابٌ فِي ظُلْمَةِ قَلْبِ الْمُنَافِقِ وَ إِنْ أُعْطِيَ اللِّسَانَ وَ نُورِ قَلْبِ الْمُؤْمِنِ وَ إِنْ قَصَرَبِهِ لِسَانُهُ |
|
|
توضيح :
مجلسى (ره ) گويد: ذكر مردمان طائف از بابتمثيل است و مقصود همه آن مردمى باشند كه شك دارند (و درحال شك و ترديد روزگارشان را بسر برند).
توضيح :
|
توضيح :
مجلسى (ره ) گويد: اينكه در اين حديث فرمود: ((دلها سه گونه اند)) منافاتى باحديث گذشته كه فرمود: ((دلها بر چهار گونه اند)) ندارد، زيرا فرمايشش كهفرمود: و دلى كه در آن نقطه تاريك است شامل دو قسم گردد يكى دلى كه در آن ايمان ونفاق است ، و ديگر دل منافق ، و اينكه فرمود: ((تا روز رستاخيز نورش خاموش نگردد،اشاره باينست كه دلى كه بنور ايمان و معارف روشن شد پس از جدا شدن از بدن نيز درعالم برزخ و پس از آن روشن است ، و آن نور هرگز از او گرفته نشود.
شرح :
*باب در تغييرات حالات دل*بَابٌ فِي تَنَقُّلِ أَحْوَالِ الْقَلْبِ |
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: اين كه حضرت فرمود: دلها گاهى سخت باشد...)) يعنى از روآوردن بعالم قدس و بيكسو نهادن دنيا ((و گاهى هموار...)) يعنى نرم باشد و پيروى ازعقل كند و شهوات را بآسانى ترك كند، و جهتش اينست كه روش خداوند تعالى دربارهانسان اينست كه او واسطه ميان فرشتگان و شياطين باشد، پس فرشتگان ثابت در مقامقدسند، و شياطين مستغرق در شرور و خطاها و خوانندگان بگناهان و زشتيها هستند و همچنينبهائم در وضعى هستند كه ميل بشهوات و رغبت بسوى لذات دارند، و انسان در ميان اين هردو قرار گرفته و از هر دو نشانه تركيب يافته ، زيرا روحش از عالم قدس و تنش ازحيوانات گرفته شده ... تا آنجا كه گويد:رسول خدا (ص ) اشاره فرمود: با اينكه حالتاول شما (يعنى اصحاب و پيروانش ) حالت شريفى است و ادامه آن باعث تشبيهبفرشتگان و رسيدن بمقامات عاليه شود، و اما حالت دوم كه آلودگى بگناهان و طلبآمرزش پس از آن باشد خالى از حكمت الهى نيست بگفتارش كه فرمود: ((بخدا سوگنداگر ادامه دهيد...)) زيرا مانع از ظهور اين آثار (يعنى مصافحه فرشتگان و راه رفتنبر روى آب ) كدورتهاى جسمانى و علقه هاى بشرى و وسوسه هاى شيطانى وميل بزيورهاى دنيائى است ، و چون اينها زائل گرديد و اين موانع از بنده دور شد نورصرف و روح خالص گردد، بصفات فرشتگان متصف شود، و يكسره بروحانيون ملحقگردد و با آنان باشد و مانند آنها بر روى آب راه رود، و اگر توضيح اين مطلب راخواهى گوئيم : براى روح انسانى در سير بسوى خدا منزلهائى است : 1 عالم محسوسات2 عالم تخيلات 3 عالم موهومات 4 معقولات ، و در اينمنزل است كه از ساير حيوانات جدا شود، و در اين عالم چيزها بيند كه از عالم حس وخيال و وهم خارج است ، و در آنجا جان اشياء و حقائق آنها را ببيند، و براى آن عرض عريضو زمينه پهناورى است كه آغازش عالم انسان و سرانجامش عالم فرشتگان بلكه برتر ازآن است و اواست معراج انسان چناچه آن سه منزل پست ترينمنازل واسفل سافلين است تا آنجا كه گويد: و از اينجا دانسته شود كه صدور كرامات ازاولياء مورد انكار نيست .
و در جمله : ((و لو لا انكم تذنبون )) فرمايد: اين گفتار دلالت كند بر اينكه در اين نوعاز خلقت مصلحت بزرگى است زيرا صفت غفاريت و رحمت و لطف او آشكار شود، بلكه ظاهراينست كه همين گناه و آمرزش خواهى سبب بلندى درجات و ازدياد كمالاتشان گردد....
و در جمله : ((و لو لا انكم تذنبون )) فرمايد: اين گفتار دلالت كند بر اينكه در اين نوعاز خلقت مصلحت بزرگى است زيرا صفت غفاريت و رحمت و لطف او آشكار شود، بلكه ظاهراينست كه همين گناه و آمرزش خواهى سبب بلندى درجات و ازدياد كمالاتشان گردد....
*باب الوسوسه و حديث النفس*بَابُ الْوَسْوَسَةِ وَ حَدِيثِ النَّفْسِ |
|
|
|