بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شخصیت و قیام زید بن علی (ع), سید ابوفاضل رضوى اردکانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     ZEID0001 -
     ZEID0002 -
     ZEID0003 -
     ZEID0004 -
     ZEID0005 -
     ZEID0006 -
     ZEID0007 -
     ZEID0008 -
     ZEID0009 -
     ZEID0010 -
     ZEID0011 -
     ZEID0012 -
     ZEID0013 -
     ZEID0014 -
     ZEID0015 -
     ZEID0016 -
     ZEID0017 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

گفتگوى مرد زيدى با شيخ مفيد 
مردى از زيديه ، به عنوان امتحان از شيخ مفيد پرسيد: به چهدليل امامت زيد را نفى مى كنى ؟
شيخ مفيد فرمود: تو درباره من گمان بيهوده اى برده اى ، عقيده من را درباره زيد، احدىاز زيديه انكار نمى كند و آن را مى پذيرد.
مرد زيدى پرسيد: عقيده ات چيست ؟
مفيد فرمود: (( اثبت فى امامته ما تثبت الزيدية و انفى عنه ما من ذلك ما تنفيه ))، ))آنچه را زيديه درباره زيد اثبات مى كنند، من نيز اثبات مى كنم ، و آنچه را از او نفى مىكنند من نيز نفى مى كنم .
و مى گويم : (( كان اماما فى العلم و الزهد و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و انفىعنه الامامة الموجبة لصاحبها العصمة ، و النص و المعجزة فهذا مالا يخالفنى احد)). ))(793)
زيد، امام در علم و زهد و امر به معروف و نهى از منكر بود، و امامتى را كه موجب عصمتبراى صاحب آن منصب باشد و در آن نص و اعجاز باشد درباره زيد نفى مى كنم ، و اينمطلبى است كه احدى مرا مخالفت نمى كند.
اين كلام شيخ مفيد بسيار صحيح و درست است ، زيرا زيديه در امام نص و اعجاز و عصمت راشرط نمى دانند كه قبلا يادآور شديم .
فصل چهاردهم : بررسى و رد روايات قدح و نكوهش 
مقدمه بحث  
ما در اين فصل ، رواياتى كه مشعر به قدح و يا تصريح در نكوهش حضرت زيد (عليهالسلام ) دارد بررسى مى كنيم ، و به يارى خدا و استمداد از روح مقدس حضرتش همه آنهارا با ادله محكم و قانع كننده رد مى كنيم ، و براى روشن شدن بحث و مطلب ما عين رواياترا با اسناد آن در پاورقى مى آوريم علاوه بر نظر خود، بانقل جملات بعضى از علماى بزرگ شيعه ، گفته خود را تاءييد مى كنيم .
و اين روايات را با ذكر ماءخذ و شماره دقيق صفحات كتبى كه از آننقل مى كنيم ، در اين فصل مى آوريم .
جالب اينكه : از علماء و دانشمندان طراز اول شيعه ، از قدما تا معاصرين هيچكدام به ايناخبار اعتناء نكرده اند، و همه از آن اعراض نموده اند.
و علاوه بر اين ، اكثر اين روايات و اخبار سندا ضعيف وقابل تمسك و استدلال نيست .
بله ، تنها يك خبر صحيح از نظر سند، كه آن را مؤ من طاق(احول ) نقل كرده كه در اصول كافى به چشم مى خورد كه در دلالت و مضمون آن خدشهوارد است ، و بررسى و جواب همه آنها خواهد آمد.
و ما به نحو خلاصه مى گوييم اين اخبار مردود است به چنددليل :
1 - اكثرا از نظر سند ضعيف اند.
2 - با وجود يك خبر صحيح ، ولى همه معرض عنها مى باشند و كسى به آنعمل نكرده است .
3 - اين اخبار، معارضند با اخبار و روايات كثيره اى كه در مدح و منقبت حضرت زيد (عليهالسلام ) رسيده و مى توان ادعاى تواتر معنوى كرد.(794)
و اخبار نكوهش تاب مقاومت در مقابل اخبار مدح را ندارند.
4 - بر فرض ضعف اسناد جميع اخبار مدح ، عمل اصحاب و تمسك علماى بزرگ شيعه ازقدما تا متاءخرين و معاصرين ، منجر به ضعف سند آن است .
5 - بر فرض درستى اخبار قدح ، اكثر آنهاحمل بر تقيه شده است .
6 - از همه مهمتر بنى اميه و سپس بنى عباس براى لكه دار كردن نهضتهاى اسلامى عصرخويش مخصوصا قيام هاى علويون رواياتى جعلى و ساختگى به نام مشاهير اصحاب ائمهدرست مى كردند و در ميان مردم پخش مى كردند، تا مبادا مسلمانان مخصوصا شيعيان تحتتاءثير اين جنبشها قرار گيرند و راه آنان را پيش گيرند و از آن طرف خود را نيز درمقابل اين قيام تبرئه مى كردند.
خبر اول 
روايتى است كه كشى در شرح حال زراره ، از محمّد بن مسعودنقل مى كند.
خبر (795) - زراره گفت : زيد بن على در محضر امام صادق (عليه السلام ) رو به منكرد و گفت : جوان ، اگر مردى از دودمان محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) ترا به يارىخويش طلبد، چه جوابى خواهى داد؟ گفتم : اگر اطاعت او بر من واجب باشد، جواب مثبت مىدهم ، والا اگر امام مفترض الطاعه نباشد من مخيرم كه جواب مثبت يا منفى به او بدهم ، وموقعى زيد از مجلس ‍ بيرون رفت امام صادق به من فرمود: به خدا قسم از جلو و پشت راهرا بر او بستى ، و راه فرارى برايش نگذاشتى .
به هيچ وجه اين حديث معتبر نيست ، و به هر دو سند و طريق مردود است . چون كه در سلسلهسند افراد (مجهول ) و ناشناس ديده مى شوند.(796)
خبر دوم 
و در رجال كشى در شرح حال ابى جعفر احوال (مؤ من طاق ) از حمدويه . خبر (797) - كهگفت به مومن طاق گفته شد، ماجراى مباحثه خود را با زيد در محضر امام صادق (عليهالسلام ) تعريف كن ، مؤ من گفت : روزى زيد بن على به من گفت : به من رسيده كه تومعتقدى كه : در آل محمّد امامى واجب الطاعه هست ؟ گفتم بله ، اين اعتقاد من است ، و پدرت يكىاز آنان است ، او گفت : چطور (تو امامت را مى دانى ) امّا پدرم با آن محبت زيادى كه به منداشت به طورى كه لقمه داغ را سرد مى كرد و با دست خويش در دهانم مى گذاشت وراضى نمى شد دهان من بسوزد، آيا با چنين محبتى چطور راضى مى شد آتش جهنم مرابسوزاند! و (مساءله امامت را از من پنهان دارد.)
گفتم : او دوست نداشت اين مساءله را به تو بگويد و (توقبول نمى كردى ) و كافر مى شدى ، و حتى در محشر هم از شفاعتش محروم مى شدى ، ومشيت حق درباره تو جارى مى شد. مؤ من طاق گويد: موقعى سخن به اينجا كشيد، امام بهعنوان تاءييد گفتار من و پيروزيم در بحث رو به من كرد و فرمود: خوب گيرش آوردىتمام راهها را به رويش بستى و هيچ مسير فرارى برايش ‍ باز نگذاشتى . و همين حديث راكشى به طريق ديگر در ذيل (پاورقى ) ملاحظه مى فرمائيد، با مختصر تغييرى در شرححال احول آورده است .
اين حديث مردود است و روايت به طريق اول مرسله است و به درد نمى خورد، و به طريقدومش جدا ضعيف است چون علماى رجال (اسحاق ) را تضعيف كرده اند و احمد و ابومالك هممجهولند و كسى آنها را نمى شناسد پس حديث از اعتبار ساقط است (798) (و دلالت آننيز مخدوش است و با ضعف سند جاى حجت و دلالت نيست .)
خبر سوم 
خبر (799) باز كشى در رجالش از حنان بن سديرنقل مى كند كه گفت : من نزد حسن بن حسن (حسين ) بودم كه ناگهان ، سعيد بن منصور كهاز رؤ ساى زيديه بود وارد شد، او پرسيد درباره نبيذ (شراب ) چه مى گويى ؟ چونزيد در محضر ما مى نوشيد، حسن گفت : من تصديق نمى كنم ، كه او شراب مى نوشيد.گفت بله مى نوشيد! حسن بن حسن گفت : اگر هم چنين كارى كرده او كه نه پيغمبر بود ونه جانشين پيغمبر، او مردى از آل محمّد بود، خطا داشت و صواب و معصوم نبود.
در اين حديث كافى است كه بگوييم : اعتمادى به گفته سعيد بن منصور نيست ، چون او(( فاسد المذهب )) بود و هيچگونه توثيق و مدحى درباره او نرسيده است .
و مرحوم مامقانى خريت فن رجال در كتاب رجالش در مقام رد حديث بر مى آيند و رسما آن رامردود مى شمرند و مى فرمايند: زيد بن على گرچه خودش ممدوح و منزه است ، امّا شكىنيست كه فرقه زيديه و پيروان او كه قائل به امامت زدند فسقه و فاجرند، و امام صادقو امام جواد و امام هادى (عليهم السلام ) همه آنان را ناصبى و يا به منزله نصاب خواندهاند.
پس اعتماد به روايتى كه رئيس آنان (زيديه ) سعيد بن منصورنقل كرده است نيست .
و ايشان با حالت تعجب در مقام دفاع از ساحت مقدس حضرت زيد اضافه مى كنند:
چگونه با عقل سازگار است كه امام صادق (عليه السلام ) براى كسى كه شرب مسكر مىكرد شديدا اندوهناك شود و اشك بريزد.
پس قطعا اين خبر دروغ محض است و هيچ شبهه اى نيست (( (تنقيحالمقال )) حرف زى ).
خبر چهارم 
خبر (800) - باز كشى در رجالش در شرححال ابى بكر حضرمى و علقمه آورده كه ، ابوبكر و علقمة وارد بر زيد بن على شدند وسن علقمه از ابوبكر بيشتر بود، يكى طرف راست و ديگرى طرف چپ او نشست ، و اين دوشنيده بودند كه زيد اين جمله را گفته ، كه : (امام از ما كسى نيست كه در خانه اش بنشيندو پرده را بيندازد، بلكه امام كسى است كه با شمشير قيام كند) ابوبكر كه از علقمةجراءت بيشترى داشت رو به زيد كرد و گفت : اى اباالحسين بگو ببينم ، على بن ابىطالب امام بود و خانه نشين شد، يا اينكه امام نبود، بلكه موقعى با شمشير قيام كردداراى امامت بود؟
مى گويد: زيد در جواب ساكت بود و چيزى نمى گفت ، ابوبكر سه بار سؤال خويش را تكرار نمود، و در مقابل زيد جوابى نمى داد.
بعدا ابوبكر گفت : اگر در موقعى كه على ابن ابى طالب خانه نشين بود امام بود، پساشكال ندارد امامى بعد از او چنين كند، و اگر امام نبود و در خانه نشست پس چه مطلبى تورا به اينجا آورد و سخنت چيست ؟
راوى گويد: زيد از علقمة خواست تا از ابوبكر بخواهد دست از سرش ‍ بردارد و بهبحث خاتمه دهد. (كشى اين روايت را به طريق ديگر نيزنقل كرده است ).
جواب : اعتمادى بر اين روايت نيست ، چون محمّد بن جمهور ضعيف است ، و بكارمجهول الحال است .
خبر پنجم 
خبر (801) - كشى در رجالش بنا به نسبت شرححال ابراهيم بن نعيم ابى الصباح از محمّد بن مسعود به اسنادش از ابى الصباح كنانىنقل مى كند كه وى گفت : به خدمت زيد (عليه السلام ) شرفياب شدم و پس از عرض سلام، گفتم : يا اباالحسين ، شنيده ام كه گفته اى امام چهار نفرند، سه نفر از آنان گذشته وچهارمى ايشان كسى است كه قيام مى كند، وى در پاسخ گفت : بلى ، اين طور گفته ام ،راوى مى گويد: پس از اين گفتگو به خدمت امام صادق (عليه السلام ) رفتم ، و او را درجريان گفتگويم با زيد قرار دادم ، امام فرمود: چه پيش بينى مى كردى اگر خداوند زيدرا مبتلا مى نمود (و هلاك مى شد) و دو شمشير (دو قائم ) از ما خروج مى كرد، به چه وسيلهشمشير حق را از باطل تشخيص مى دادى ؟ به خدا قسم ، آنچه او گفته درست نيست و اگرخروج كند حتما كشته خواهد شد.
اين مرد مى گويد: من آهنگ بازگشت نمودم ، تا به قادسيه رسيدم و در آنجا خبرقتل زيد به من رسيد، خدا او را بيامرزد.
و همين خبر به طريق ديگرى نقل شده است .
اين خبر از هر دو طريق به نظر ما مردود است ، چون شاذانى و على بن محمّد كه در طريقسندند هر دو غير موثق اند.
خبر ششم 
خبر (802) نعمانى با سند ذيل از ابى صباحنقل مى كند، كه گفت : خدمت امام صادق (عليه السلام ) شرفياب شدم ، فرمود: چه فهميدهاى ؟ عرض ‍ كردم : تعجب مى كنم از عمويت زيد او قيام كرده و گمان مى برد كه خودش ‍قائم اين امت است و او فرزند خانم اسير شده و فرزند بهترين كنيزكان است امام فرمود:دروغ مى گويد، او آنكه مى گويد نيست ، اگر قيام كند كشته مى شود،قبل از اينكه قائم اين امت كه وى فرزند بهترين كنيزكان است قيام كند.
اين روايت ضعيف است چون قاسم بن محمّد را نمى شناسيم ومجهول است و در وثاقت على بن مغيره نيز حرف داريم .
خبر هفتم 
خبر (803) - در اصول كافى ج 2 كتاب حجت حديث 16 روايتى است كه مى گويد:
روزى زيد بن على (عليه السلام ) بر امام باقر (عليه السلام ) وارد شد، و همراه وىنامه هاى زيادى بود كه مردم كوفه به وى نوشته بودند، و او را براى رهبرى نهضتدعوت كرده بودند، و در آن نامه ها يادآور شده بودند كه مردم همه آماده نهضتند و او را امربه خروج كرده بودند، امام (عليه السلام ) درقبال اين نامه ها از زيد پرسيد: اين نامه از آنها ابتداء و شروع شده است ، يا جواب نامههاى توست ؟؟ زيد جواب داد: آنها ابتداء نامه نوشته اند، چون حق ما را مى شناسند، وقرابت ما با پيغمبر خدا را مى دانند، و از كتاب خدا وجوب دوستى و فرض طاعت ما رايافته اند، و مى بينند كه چگونه دشمن براى ما خفقان و گرفتارى ايجاد كرده است . امامباقر (عليه السلام ) فرمود: پيروى از ما چيزى است كه از جانب خدا مفروض گشته وروشى است كه در پيشينيان گذشته و حتمى شده و بر آيندگان نيز جارى گشته است ، واين پيروى و اطاعت يكى از ما واجب است و مودت و دوستى همه ما بر مردم فرض گشته است، و فرمان حق به حكم قطعى و امرى حتمى و قدرى مقدور و وقتى معين براى اولياى خداجارى شده است اى زيد كسانى كه خود يقين ندارند تو را از خدا بى نياز كنند ترا سبكنسازند، عجله مكن ، زيرا پروردگار به خاطر شتاب بندگان شتاب نمى كند، وقبل از فرمان خدا در چيزى سبقت مگير كه گرفتارى ها تو را از پاى در مى آورد.
راوى گويد: در اين هنگام زيد خشمگين شد و گفت : امام ، از ما كسى نيست كه در خانهبنشيند و پرده را بيفكند و از جهاد شانه خالى كند بلكه امام از ما، كسى است كه از حوزهاسلام دفاع كند، و سپر رعيت شود و دشمن را از خانه اش دور سازد.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: برادر، آيا تو در خود مى بينى اين صفات كه گفتىبه طورى كه بتوانى شاهدى از كتاب خدا يا دليلى ازرسول او يا به عنوان مثل نمونه اى بياورى ؟
سپس امام ادامه داد:
برادر، آيا مى خواهى شريعت گروهى را احياء كنى كه به آيات حق كفر ورزيده اند ونافرمانى رسولش را پيش گرفته اند.
برادر، من تو را به خدا پناه مى دهم ، كه فردا همان به دار آويخته كناسه باشى .
سپس چشمان امام پر از اشك شد و سيلقطرات آن بر چهره اش غلتيد آنگاه فرمود:
خدا حاكم است بين ما و بين آنان كه حرمت ما را هتك نمودند و حق ما را ناديده گرفتند، واسرار ما را فاش ساختند و نسبت ما را به جدمان منكر گشتند، و چيزهايى به ما بستند كهما آنرا به خود نبستيم .
علماء و رجال اين روايت را هم قبول ندارند، چون اولا مرسله است و ثانيا حسين بن جارود وموسى بن بكير مجهول الحال اند.
آقاى سيد جواد مصطفوى شارح اصول كافى درذيل ترجمه اين خبر مى گويد: اخبار و روايات در جلالت و مقام و تقديس و تكريم ازجناب زيد بن على بن الحسين و دعا و ترحم و گريستن امام باقر و صادق (عليهم السلام )نسبت به وى بسيار است ، و اين روايت چنانچه پيدا است يك مشاوره و مصاحبه دوستانه وصميمى ميان امام باقر (عليه السلام ) و جناب زيد براى چاره جويى درباره بررسىاوضاع مسلمين و تحقيق از مقتضيات وقت و كسب وظيفه دينى ، و خشمگين شدن جناب زيد ازنظر مشاهده اوضاع رقت بار مسلمين و طغيانگرى و لجام گسيختگى خلفاى وقت بوده و ازفرمايشات امام باقر هم جز نصيحت و خيرخواهى جناب زيد مطلب ديگرى استفاده نمىشود.(804)
خبر هشتم 
خبر (805) : در اصول كافى ج 1 (( باب اضطرار الى الحجة )) 1 حديث 5 ص224 چاپ جديد ابان مى گويد: احول (مؤ من طاق ) به من خبر داد كه زيد بن على بنالحسين (عليه السلام ) موقعى كه در پنهانى به سر مى برد، مرا طلبيد، من نزد وىرفتم .
به من گفت : اى ابى جعفر، اگر كسى از ما خانواده تو را به يارى خويش ‍ بخواند، توچه جواب مى دهى ؟ آيا همراه او خروج و قيام مى كنى ؟
گفتم : اگر پدر و برادرت مرا بخواهند، خواهم رفت .
گفت : من مى خواهم با اين قوم (بنى اميه ) نبرد كنم ، به من كمك كن .
گفتم : قربانت گردم ، چنين كارى نخواهم كرد.
گفت : جانت را از من دريغ مى كنى ؟
گفتم : من يك جان بيشتر ندارم ، اگر در روى زمين امامى جز تو باشد، هر كس از تو كنارهگيرد نجات يافته و هر كس با تو بيايد هلاك شده است و اگر امامى از جانب خدا در روىزمين نباشد، كسى كه از تو كناره گيرد با آنكه همراهيت كند يكسان است .
گفتم اى اباجعفر، من با پدرم سر يك سفره مى نشستيم ، او تكه گوشت چرب را برايملقمه مى كرد، و لقمه داغ را به خاطر محبت و دلسوزى به من سرد مى كرد، در دهانم مىگذاشت ، آيا او از آتش دوزخ به من دلسوزى نكرده است ؟؟ و از دين (مساءله امامت ) به توخبر داده و به من چيزى نگفته است ؟
عرض كردم قربانت گردم ، چون ترا دوست داشته و نمى خواسته به آتش ‍ سوخته شوىخبرت نداده است ، زيرا مى ترسيده كه تو از وى نپذيرى و از آن جهت به دوزخ روى ولىبه من خبر داد، كه اگر بپذيرم نجات يابم ، و اگرقبول نكردم ، از دوزخ رفتن من باكى بر او نباشد.
سپس به او گفتم : قربانت گردم ، شما بهتريد يا پيامبران خدا؟!
فرمود: پيامبران .
عرض كردم : يعقوب به يوسف مى گويد: (داستان خوابت را به برادرانت نگو، مبادابرايت نيرنگى بريزند) او خوابش را نگفت و پنهان داشت تا از نيرنگ آنان در امانباشد، همچنين پدر تو مطلب امامت را از تو پنهان كرد زيرا بر تو بيم داشت .
زيد فرمود: اكنون كه چنين گويى ، بدانكه مولايت (امام صادق ) در مدينه به من خبر دادكه : من كشته مى شوم و در كناسه كوفه به دارم مى زنند و همانا نزد وى صحيفه وكتابى است كه در آن كشته شدن و به دار آويخته شدن من در آن نوشته شده است .
احول گويد: من به حج رفتم و گفتگوى خود را با زيد به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم .
فرمود: تو راه پيش و پس و راست و چپ و بالا را بر او بستى و نگذاشتى به راهى قدمبردارد. (هر چه گفته جوابش را داده اى .)
مهمترين حربه مخالفين نسبت به قيام زيد (ع ) 
اين روايت است كه متاءسفانه دستاويزى براى كوبيدن زيد و شبهه در حقانيت نهضت اوشده است .
كه ما در اين فصل با ادله متعدد بى پايگىاستدلال و تشبث به اين روايت و امثال آن را متذكر شده ايم و در اينجا بد نيست به عنواننمونه يك مورد از آن ذكر شود اخيرا كتابى به نام (امام شناسى ) تاءليف علامه سيدمحمّد حسين حسينى طهرانى منتشر شده كه در جلداول آن صفحه 204، با تمسك با اين حديث قيام زيد را زير سؤال برده و آن را خلاف نظر و بدون رضايت و اذن معصوم مى دانسته است . متاءسفانه مؤلف بزرگوار بدون توجه به اينكه تاكنون هيچيك از علماى بزرگ شيعه از قدما تامتاءخرين و معاصرين به اين حديث عمل ننموده و آن را معارض احاديث متواتره كه در عظمت وتقوا و مقام علمى زيد و فضائل معنوى اوست دانسته اند، و حتى شخصيتى چون شهيداول در قواعد و آيت اللّه خوئى در (( معجم الرجال الحديث )) و ديگر بزرگانتصريح به ماءذون بودن زيد از جانب امام (عليه السلام ) نموده اند.
و علاوه بر اينكه اين حديث معرض عنه اصحاب است و مورد تمسك بزرگان علم و حديثواقع شده ، بعضى آن را توجيه و سخنان زيد راحمل بر شرائط خاص نهضت او نموده اند، كه زيد در آن شرائط حساسمايل نبود نام امام معصوم حتى در ميان خواص اصحاب مطرح شود، زيرااحتمال اشاعه آن بو و اين خود بر خلاف تقيه و تاكتيك نهضت حضرتش بود.
ما در اينجا لازم نمى دانيم جملات تند و قضاوتهاى نابجايى كه در آن كتاب شده بازگوكنيم ، اميد است در چاپ هاى بعد اصلاح شود.
اين روايت گرچه از جهت سند خوب است ، امّا دلالت آن بر قدح و نكوهش زيد متوقف بر ايناست كه بگوييم زيد به وجود حجت و امامى غير از خودش اعتراف و اقرار نداشته است ، واگر اقرار داشت پدرش به او گفته بود و احول (مؤ من طاق ) در اين جهت با او بحث كرد وگفته است كه : چون پدرت به تو شفقت و محبت داشته ترا (از مساءله امامت ) با خبر نكردهاست به طور جزم اين وجه فاسد و بيهوده اى است .(806)
بيان مطلب : احول خود، از فضلاى مبرز و دانشمند بوده و عارف به مقام امامت و مزاياى آنبوده است ، چطور ممكن است چنين كسى اين نسبت را به امام سجاد (عليه السلام ) بدهد كهحضرتش به خاطر شفقت و محبت به فرزندش زيد وى را از اين مساءله مهم و معرفى امامبعد از خويش با خبر نساخته .
آيا جايز است امام مسئله امامت را به خاطر محبت و شفقت آن هم شفقت نسبى از زيد مخفى دارد،كه اگر به وى مى گفت (( زيد العياذ باللّه ، )) نمى پذيرفت ، كه امام بعد ازحضرتش كيست ، و از معاندين مى گشت آن وقت چگونه ممكن بود كه زيد با اين عناد، موردمحبت و شفقت امام قرار گيرد.
پس سخن صحيح اين است كه : اين روايت ناظر به اين جهت نيست بلكه مراد از اين خبر ايناست كه موقعى زيد از احول دعوت مى كند كه به كمك او خروج كند واحول هم از شخصيت هاى معروف بود و همراهى او با زيد، تقويت كار زيد مى شد، او ازخروج با زيد عذر آورد به اينكه خروج بايد با امام واجب الطاعه باشد و الا كسى كه باتو خروج كند خود را به هلاكت كشانده و كسى كه تخلف ورزد نجات يافته است .
در اين هنگام براى زيد ممكن نبود و صلاحش در اين نبود كه بهاحول بفهماند قيام و خروج وى به اذن امام است (چوناحول از اين مطلب خبر نداشته و الا اين طور با زيد سخن نمى گفت ) چون اين از اسرارىبود كه كشف آن به هيچ وجه جايز و صلاح نبود، روى اين جهت زيد (عليه السلام ) ناچارمى شود به نحو ديگرى به احول پاسخ گويد، با اينكه او وظيفه خودش را مى شناسدو احكام دينش را مى داند، و براى احول دليل آورد، كه چگونه ممكن است پدرم تو را بهمعالم دين خبر دهد، ولى مرا بى خبر گذارد با آن شفقت و علاقه اى كه به من داشت و زيدبه طور اشاره به احول فهماند كه : من كارى را كه برايم جايز نباشد مرتكب نمى شوم، البته زيد نمى توانست اين مطلب را فاش كند كه : وى در خروجش از جانب امام ماءذوناست ، چون انتشار اين مطلب ، براى وجود امام (عليه السلام ) خطرناك بود، ليكناحول از جواب زيد سر در نياورد و مقصود او را نفهميد، لذا در جواب زيد گفت :
چون امام (عليه السلام ) به تو شفقت داشته خبرت نداده است ، واحول مى خواست بگويد: خروج تو بدون اذن امام جايز نيست ، و امام اين مطلب را به منگفته ، امّا به تو روى علاقه اش نگفته است . زيد متوجه شد كهاحول مقصود او را درك نكرده متحير بود كه چگونه جوابى به او بدهد كه با مصلحت واحتياط موافق باشد، ناچار خواست بطور ديگرى او را قانع سازد به او گفت : تو كه اينطور مى گويى بدان كه صاحب و مولايت (امام صادق (عليه السلام )) در مدينه به من خبرداد كه : من كشته خواهم شد و در كناسه كوفه به دارم خواهند زد، غرض زيد از اين جوابرفع شبهه احول بود، با اينكه قيام او روى هوا و هوس و رياست طلبى و رهبرى مردمنيست و خودش هم مى داند كه كشته مى شود و به دارش مى زنند، و خروجش ‍ روى امر وجهتى است كه نمى خواهد آن را بازگو كند.
با وجود اين احول متوجه منظور زيد نشد، و بعد كه به زيارت خانه كعبه رفته بود،خدمت امام رسيده و جريان گفتگويش را با زيد براى امام بازگو كرده است .
و امّا قول امام كه در جوابش فرمود: (تو راه جلو و عقب و چپ و راست و بالا و پائين را براو گرفتى و هيچ راه فرارى برايش نگذاشتى )، اين جمله دلالت به نكوهش زيد ندارد،بلكه امام خواسته به احول بفرمايد، كه خوب مناظره كرده است و روى فهم خودشجوابهاى مستدل به زيد داده و دليلهايى كه براى اجابت نكردن در خروج با او آورده ،موقعى كه زيد (عليه السلام ) از جانب امام ماءذون است .
فصل پانزدهم : زيد از ديدگاه علماى اسلام 
علماى شيعه و شخصيت زيد 
بزرگانى از علماى شيعه كه در عظمت زيد (ع ) و حقانيت نهضت او سخن گفته اند:
1 - شيخ مفيد در ارشاد.
2 - شهيد اول در قواعد.
3 - شيخ محمّد بن شيخ صاحب معالم در شرح استبصار.
4 - علامه مجلسى در (( مرآة العقول . و بحارالانوار. ))5 - شيخ حر عاملى در خاتمه وسائل (جلد 20) طبع جديد.
6 - شيخ نورى در خاتمه مستدرك .
7 - مامقانى در (( تنقيح المقال . ))8 - خزاز قمى در (( كفاية الاثر. ))9 - نسابه عمرى در (( المجدى . ))10 - ابن داوود در رجالش .
11 - استرآبادى در رجالش .
12 - ابن ابى جامع در رجالش .
13 - ميرزا عبداللّه اصفهانى در (( رياض العلماء. ))14 - شيخ عبدالنبى كاظمينى در (( تكملة الرجال . ))15 - سيد محمّد جدّ آية اللّه بحرالعلوم در رساله اش .
16 - شيخ ابى على در رجالش .
17 - طبرسى در (( اعلام الورى . ))18 - سيد بن طاووس در (( ربيع الشيعه . ))19 - علامه سيد محسن امين در (( اعيان الشيعه . ))20 - علامه امينى در (( الغدير. ))21 - آيت اللّه سيد ابوالقاسم خوئى در (( معجمرجال الحديث . ))22 - آيت اللّه منتظرى در درس خارج فقه مبحث ولايت فقيه .
و افراد زيادى از بزرگان اماميه در فضيلت زيد (عليه السلام ) كتاب و رساله نوشتهاند:
عده اى از آنها عبارتند از:
1 - ابراهيم بن سعيد بن هلالى ثقفى متوفاى 283 ه‍ ق .
2 - حافظ احمد بن عقده متوفى 333.
3 - محمّد بن زكريا متوفى 298.
4 - عبدالعزيز بن يحيى علوى جلودى متوفاى 368.
5 - محمّد بن عبداللّه شيبانى متوفى 372.
6 - شيخ صدوق ابوجعفر قمى متوفى 381 كتابى دارد در اخبار زيد.
7 - ميرزا محمّد استرآبادى صاحب رجال كبير.
8 - سيد عبدالرزاق مقرم (807) اين مرد بزرگ كتابهاى ارزنده اى از جمله كتابى درحالات امام مجتبى (عليه السلام ) و زندگانى امام شهيد اباعبداللّه الحسين (عليه السلام )و حالات حضرت سكينه (عليهاالسلام ) و رساله اى در حالات على اكبر فرزند امام حسين(عليه السلام ) و كتاب زيد شهيد، كه به ضميمه كتابى در فضيلت مختار بن ابى عبيدهثقفى نوشته است ، و كتابى در عظمت ابى الفضل عباس بن على (عليهماالسلام ) و كتبارزنده ديگرى تاءليف كرده اند.(808)
علامه بزرگ امينى پس از ذكر نام عده زيادى از بزرگان شيعه مى فرمايد اينها همه وبسيارى ديگر از اعاظم علماى شيعه بر اين مطلب اتفاق دارند كه ساحت مقدس زيد (عليهالسلام ) از هر عيبى و ناشايسته اى منزه است و دعوت او الهى و جهادش در راه خدا بود، وسپس اضافه مى كنند: مى توان به عنوان نمونه راءى شيعه را درباره زيد (عليهالسلام ) از سخن شيخ بزرگشان بهاء الدين عاملى در رساله اثبات وجود امام منتظر(عليه السلام ) به دست آورد كه مى فرمايد: ما گروه اماميه جز خوبى چيزى درباره زيد(عليه السلام ) نمى گوييم و روايات در اين زمينه از ائمه مان زياد در دست داريم و نيزعلامه كاظمينى در (( (تكمله ) )) مى فرمايد: علماى اسلام بر عظمت و جلالت وپرهيزكارى و فضيلت زيد اتفاق نظر دارند.(809)
1 - شهيد اول قيام زيد را به اذن امام مى داند 
(( او جاز ان يكون خروجهم باذن امام واجب الطاعة كخروج زيد بن على و غيره من بنى على)) (810) يا جايز باشد كه خروج و قيام آنان به اذن امام واجب الطاعه باشد. مانندخروج زيد بن على و غير او از فرزندان على (عليه السلام ).
2 - شيخ مفيد زيد را ستايش مى كند 
(( و كان زيد بن على بن الحسين عليهم السلام عين (811) اخوته بعد ابى جعفر عليهالسلام و افضلهم و كان عابدا و رعا، فقيها، سخيا، شجاعا، و ظهر بالسيف ياءمربالمعروف و ينهى عن المنكر و يطلب بثارات الحسين (عليه السلام ))) (812)
او بعد از امام باقر (عليه السلام ) شريفترين و بزرگوارترين وافضل از برادرانش بود، او مردى عابد و پرهيزگار و فقيهى دانشمند و با سخاوت وشجاع بود قيام مسلحانه او براى امر به معروف و نهى از منكر و خون خواهى امام شهيدحسين بن على (عليهماالسلام ) بود.
3 - شيخ طوسى و شهادت به فضيلت و كمالات زيد: 
(( زيد بن على ، هذا هو المجاهد المعروف ، الذى تنسب اليه الزيدية ، اخو الامام الباقرعليه السلام ، و جلالة قدره اشهر من ان يعرف ، و قد الفت مؤ لفات فى حياته ، وسيرته فراجعها)). )) (813)
ترجمه : زيد بن على ، اين همان مجاهد معروف است ، كه زيديه را به او نسبت مى دهند، و اوبرادر امام باقر (عليه السلام ) است .
جلالت و مقام او، احتياج به تعريف ندارد كتابهاى متعددى درباره زندگانى و روش اونوشته شده است ، به آن مراجعه كنيد.
4 - نظر شيح بهاء الدين عاملى درباره مقام و مرتبه زيد 
(( انا معشر الامامية ، لا نقول فى زيد بن على الاخيرا)). )) (814)
ترجمه : ما گروه شيعيان دوازده امامى درباره زيد جز خوبى چيز ديگر نگوييم .
5 - كلام بحرالعلوم در عظمت زيد (عليه السلام )
او در رساله در حالات فرزندان امام سجاد مى گويد:
بدانكه روايات در مدح و ذم زيد متعارضند، و روايات مدح بيشتر است .
6 - محدث نورى در رجال مستدرك الوسائل مى فرمايد
زيد، داراى قدر و منزلت و مقام بزرگى است و آن دسته از رواياتى كه مشعر به نكوهشزيد است از درجه اعتبار ساقط است ، و بر فرض اعتبارحمل بر تقيه مى شود.
7 - كلام اردبيلى درباره عظمت زيد (عليه السلام ) 
(( هو جليل القدر عظيم المنزلة قتل فى سبيل اللّه و طاعته ورد فى علو قدره رواياتيضيق المقام عن ايراده )) (815)
او ((زيد بن على (عليهماالسلام ))) جليل القدر و عظيم المنزله است ، در راه خدا و اطاعتحق به مقام شهادت رسيد، درباره بلندى مرتبه اش ‍ روايات زيادى رسيده است كهمجال گفتن آن نيست .
8 - سخن شيخ حر عاملى
(( زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) ذكره الشيخ فىاصحاب الباقر و الصادق (عليهماالسلام ) و المفيد فى ارشاده مدحه مدحا جليلا، و فىالاحاديث له مدائح كثيرة )). )) (816)
ترجمه : زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ):
شيخ (طوسى ) او را از جمله اصحاب امام باقر و امام صادق ياد نموده است و (مفيد) در(ارشاد) او را به نحو شايسته اى ستايش كرده است و در احاديث ، مدح و ستايش فراوانىدارد.
9 - نظريه علامه مجلسى راجع به مقام و منزلت زيد (عليه السلام)
(( ثم اعلم ان الاخبار اختلفت و تعارضت فىاحوال زيد و اضرابه كما عرفت .
لكن الاخبار الدالة على جلالة زيد و مدحه ، و عدم كونه مدعيا لغير الحق اكثر، و قد حكماكثر الاصحاب بعلو شاءنه . فالمناسب حسن الظن به ، و عدم القدح فيهبل عدم التعرض لامثاله من اولاد المعصومين عليهم السلام الا من ثبت منقبل الائمة عليهم السلام الحكم بكفرهم ، و لزوم التبرى عنهم .(817)
ثم اعلم ان الاخبار اختلفت فى حال زيد، فمنها مايدل على ذمه بل كفره (نعوذ باللّه ) لدلالتها على انه ادعى الامامة و جحد امامة ائمة الحق وهو يوجب الكفر كهذا الخبر.(818)
و اكثر ما يدل على كونه مشكورا و انه لم يدع الامامة و انه كان قائلا بامامة الباقر والصادق (عليهماالسلام ) و انما خرج لطلب ثار الحسين (عليه السلام ) و للامربالمعروف و النهى عن المنكر)). ))پس بدان كه اخبار در حالات زيد (عليه السلام ) مختلف است .
دسته اى از آن بر نكوهش او بلكه بر كفرش دلالت دارد. چون دلالت بر اين دارد كه وىادعاى امامت كرد و ائمه حق را انكار نمود و اين موجب كفر است ، مانند اين خبر:
امّا اكثر اين روايات دلالت دارد كه وى مورد مدح و ثناء است و او مدعى امامت براى خويشنبود، و به امامت امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) اعتراف داشت و همانا، قيام او بهخاطر خونخواهى حسين (عليه السلام ) و امر به معروف و نهى از منكر بود.
10 - خزاز قمى در (( كفاية الاثر ))
(( فاقول فى ذلك و باللّه التوفيق ، ان زيد بن على عليهماالسلام خرج علىسبيل الامر بالمعروف ، والنهى عن المنكر، لا علىسبيل المخالفة لابن اخيه جعفر بن محمّد عليهماالسلام ، و انما وقع الخلاف من جهه الناس، و ذلك ان زيد بن على (عليهماالسلام ) لما خرج و لم يخرج جعفر بن محمّد (عليهماالسلام) توهم قوم من الشيعة ان امتناع جعفر (عليه السلام ) كان للمخالفة ، و انما كان لضربمن التدبير. ))ترجمه : پس به يارى خداوند مى گويم : كه زيد بن على (عليهماالسلام ) در راه امربه معروف و نهى از منكر قيام كرد نه از راه مخالفت با فرزند برادرش ‍ امام باقر(عليه السلام ).
و اختلاف نظر از ناحيه مردم پيدا شد و علت آن اين بود كه هنگامى زيد (عليه السلام )قيام كرد امام صادق با او همگام نشد، لذا جمعى از شيعيانخيال كردند كه شركت نكردن علنى امام در نهضت بعلت مخالفت حضرت با زيد بوده است.
و حال آنكه ، اين سياست خود، يك نوع تدبير و تاكتيك سياسى و نقشه جالبى بوده است.
11 - مامقانى : 
پس از نقل روايات زيادى در مدح زيد (عليه السلام ) مى گويد: (( ... وسياءتى ثمةذكر ما هو اصرح فى المدح منها، و هى من الكثرة و وضوح الدلالة بحيث لايبقى شك فىتواترها سندا و القطع يصدورها مضمونا. )) (819)
بعد روايات ديگرى خواهد آمد، كه در ستايش زيد صراحت بيشترى دارد و آن روايات آنقدرزياد و دلالتشان روشن است كه هيچگونه جاى شك و ترديدى براى انسان در تواتر سندو يقين و به صدور آن از ناحيه امام (عليه السلام ) از نظر معنا و مضمون باقى نمى ماند.
12 - مرحوم سيد عليخان شيرازى در (( (رياض المساكين ) )) مىفرمايد: ((كان زيد بن
على (عليه السلام ) جم الفضائل ، عظيم المناقب ، و كانيقال له حليف القرآن ))، )) (820)
زيد بن على (عليهماالسلام ) مردى پر فضيلت و بزرگوار بود و او را لقب (( (حليفالقرآن ) )) همنشين و همراز قرآن داده بودند.
13 - شعبى گويد: 
(( واللّه ما ولدت النساء افضل من زيد بن على و لا افقه و لا اشجع و لا ازهد منه )).))به خدا سوگند، زنى در عالم فرزندى برتر و عالم تر و دليرتر و پارساتر اززيد بن على (عليهماالسلام ) نزائيد.
14 - ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 315 گويد: (( وممن تقيل
مذاهب الاسلاف فى اباءة الضيم و كراهية الذل و اختارالقتل على ذلك و ان يموت كريما، ابوالحسن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابىطالب عليهم السلام )). ))و از جمله آزاد مردانى كه ذلت را ننگ دانست و مرگ سرخ را بر آن برگزيد و شهادت رااختيار كرد ابوالحسن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) است.
15 - صاحب (( رياض العلماء )) گويد 
(( و الروايات فى فضله كثير و قد الف جماعة من متاءخرى علماء الشيعة و متقدميم كتباعديدة مقصورة على ذكر اخبار فضائله كما يظهر من مطاوى كتبالرجال و من غيرها ايضا. ))روايات در فضيلت او زياد است و عده اى از متاءخرين و متقدمين علماى شيعه كتابهايى درذكر احوال و فضائل او نوشته اند همانگونه كه كتابهاىرجال (شرح حال بزرگان ) و كتب غير رجالىفضائل او را يادآور شده اند و صاحب (( عمدة الطالب )) گويد: زيد شهيد فرزندزين العابدين (عليه السلام ) مناقب او بيش از آن است كه به شمارش آيد، و فضيلتش ‍بيشتر از آن است كه به وصف گنجد.
16 - ناصرى در جلد پنجم نامه دانشوران گويد 
زيد بن على مكنى به ابى الحسين است ، ظهور كمالات نفسانى وفضائل صورى و معنوى آن جناب مستغنى از بيان است ، صيتفضل و شجاعت زيد مشهور و ماءثر سيف و سنان او بر السنه مذكور...
17 - مرحوم سيد عليخان در (( نكت البيان )) گويد 
(( ... ان زيدا رحمه اللّه فى اعلى المراتب من رضى الائمة الطاهرين و انه من الخلصالمؤ منين و انه من الاعزة عند المعصومين و كذلك ماورد فى حقه و مدحه و التحزن عليه وعلى ما اصابه فى غير هذا الحديث عن اهل البيت عليهم السلام من احاديث كثير و لا شك انهلم يحصل له من الامام نهى صريح عن الخروج كما ينبى ء عن ذلك مدحهم و اظهار الرضا عنهو هو لم يخرج الالماناله من الضيم من عتاة و لا ريب ان قصده و نيته ان استقام له الامر ارجاعالحق الى اهله و يدل علتى ذلك رضاهم عنه و انما لم يمنعه ابوعبداللّه الصادق (عليهالسلام ) من الخروج مع علمه بان هذا الامر لايتم له و انهيقتل لانهم عليهم السلام يعلمون ما يقع بهم و بذريتهم و ما قدر عليهم لان عندهم علم ماكان و ما يكون و يعلم ان لا مفر مما قدر، فلا وجه للمنع . )) (821)
ترجمه : همانا زيد (رحمت خدا بر او باد) در عاليترين مرتبه خشنودى ائمه طاهرين (عليهمالسلام ) قرار دارد.
و او از با اخلاص ترين مؤ منان بود و به درستى كه وى از عزيزان و كم نظيران نزدائمه معصومين (عليهم السلام ) به شمار مى آمد.
و او از با اخلاص ترين مؤ منان بود و به درستى كه وى از عزيزان و كم نظيران نزدائمه معصومين (عليهم السلام ) به شمار مى آمد.
و همچنين در حق و مدح او و اندوه بر وى و بر آنچه برايش پيش آمد (در غير اين حديث ) ازناحيه اهل بيت پيامبر (عليهم السلام ) احاديث فراوانى كه رسيده است .
و شكى نيست كه از ناحيه امام (عليه السلام ) نهى صريح از قيام او نبوده است همانگونهكه اخبارى دلالت دارد كه وى مورد ستايش و خشنودى آنان بوده است .
و او قيام نكرد مگر به خاطر ستم ها و زورگوئيهايى كه از جنايتكاران بنى اميه به اورسيد.
ترديدى نيست كه قصد و نيت او در نهضتش اين بود كه اگر پيروز مى شد. حق را بهصاحبان واقعى آن بر مى گرداند (و حكومت را به امام معصوم مى سپرد).
و اخبارى در اين زمينه دلالت دارد كه كار وى مورد خشنودى ائمه (عليهم السلام ) بود.
و همانا امام صادق (عليه السلام ) او را از قيام منع نكرد، با وجود آنكه امام مى دانست كهكار او به اتمام نمى رسد و كشته مى شود چون ائمه (عليهم السلام ) آنچه براى آنان وفرزندان پيش آيد و مقدر شده باشد مى دانند.
زيرا علم (( ما كان و ما يكون )) (گذشته و آينده ) نزد آنهاست و به اين مطلب واقفندكه از مقدرات الهى كه برايشان معين شده راه گريزى نيست ، پس در اين امور منع وجلوگيرى بى فايده است و اضافه مى فرمايد:
(( كان زيد بن على بن الحسين عليه الرحمة من خيرة اولاد الائمة المعصومين و كان ما به منالفضل و التقى و الزهد و الورع ما يتفوق به على غيره و لم يكن يفضله الا الائمةالمعصومون و امّا شجاعته و كرمه فهما اظهر من ان يوصفا و هو من رؤ س اباة الضيمفكانه سلك طريق جده الحسين (عليه السلام )، و اختار قتلة الكرام على ميتة اللئام واحتساب المنية على طيب العيش فى ركوب الدنية )).

شربوا الموت فى الكريهة حلوا
خوف ان يشربوا من الذل مرا )) (822)
زيد بن على بن الحسين (رحمت خدا بر او باد) از بهترين فرزندان ائمه معصومين (عليهمالسلام ) است .
و به خاطر فضيلت و پرهيزگارى و پارسايى و ورعى كه دارا بود بر سايرين (ازفرزندان ائمه ) برترى داشت . و جز ائمه معصومين (عليهم السلام ) كسى به پاىفضيلت او نمى رسيد.
امّا شجاعت زيد، روشن تر از آن است كه به زبان آيد، و او از سران و آزاديخواهان و ازمردانى بود كه زير بار ظلم نرفت . او راه جدش حسين (عليه السلام ) را پيمود. وى مرگبا شرافت را از زندگى با خوارى و مذلت ترجيح داد، اين شعر به خوبى نمايانگرروحيه او بود:
جام مرگ را با تلخى و سختى اش به شيرينى نوشيدند.
مبادا آنكه جام ذلت و زبونى را با تلخى بنوشند.
18 - علامه امينى 
(( هو احد اباة الضيم و من مقدمى علماء اهل البيت ، قد اكتنفتهالفضائل من شتى جوانبه ، علم متدفق و ورع موصوف ، و بسالة معلومة و شدة فى الباس، و شمم يخضع له كل جامع ، و اباء يكسح عنه اى ضيم ،كل ذلك موصول بشرف نبوى و مجد علوى و سؤ دد فاطمى و روح حسينى . )) (823)
او يكى از آزادمردان و بارزترين چهره هاى علمىآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) بود، فضائل از هر طرف او را در بر گرفته بود، اوداراى علمى سرشار، پارسايى زبانزد همه شجاعتى معلوم ، پايدارى در حوادث ، وبزرگمنشى كه هر كس در مقابلش خاضع مى شد و آزادمنشى كه هر گونه ننگ ظلمى رانپذيرد و منشاء تمام اين صفات عاليه شرافت نبوى و عظمت علوى و سيادت فاطمى و روححسينى او بود.
19 - علامه سيد محسن امين در (( اعيان الشيعه )) 
(( ... و مجملالقول فيه : انه كان عالما عابدا، تقيا، آبيا، جامعا لصفاتالكمال و هو احد اباة الضيم البارزين ...
و اتفق علماء الاسلام على فضله و نبله و سمو مقامه كما اتفقت معظم الروايات على ذلكسوى روايات قليلة لا تصلح للمعارضة و سياتىنقل الجميع ان شاء اللّه تعالى ...)). ))ترجمه : خلاصه كلام درباره او (زيد بن على (عليه السلام )): اينكه او عالم و عابد متقىو آزاده بود، وى داراى همه صفات كمال و از آزادگان مبارز بود...
ايشان اضافه مى كنند كه : همه علماء اسلام ، برفضل و بزرگوارى و بلندى مرتبه اش اتفاق نظر دارند، همان گونه كه معظم رواياتبه آن دلالت دارند، مگر چند حديثى اندك كه قدرت معارضه با آن همه احاديث مدح راندارند كه ان شاء اللّه خواهد آمد.(824)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation