مقدار يك اصل كلی و جامعی است كه تقريبا همه قبول دارند و كم و بيشدرست هم هست . اينجا ساير اصول ديالكتيك را هم زير كانه داخل میكند ، مثلا میگويد :هستی ذاتا پوياست ، كه همان اصل حركت است ، منتهی اصل هستی - اصل هستی- را ذاتا پويا گرفته است . ميگويد : اگر هستی ساكن میبود هيچ چيزی درهيچ چيزی نمی توانستاثر بگذارد . اين حرف درستی هم هست ، و ما در بابشرور همين حرف را میزنيم : اگر همه چيزی در اين عالم ساكن میبود ، قهراهيچ چيزی در هيچ چيزی اثر نمی گذاشت ، و در نتيجه هيچ چيزی هيچ چيزی رااز بين نمی برد و هيچ شری هم بوجود نمی آمد . منتهی آنچه كه به ما مربوطمیشود و مسئله اساسی است ، اين است كه بحث ما درباره تكامل اجتماعیاست . و تكامل اجتماعی يك نوع خاصی از تكامل است كه از مختصات انساناست ، يعنی جامعه متحول و متكاملی است ، يعنی يك راه تكامل خاصی استكه در انسان وجود دارد و در غير انسان نيست . در حيوانات تكامل وجودندارد ، حتی در حيوانات اجتماعی . و اين مسئله عمده است و راز اين رابايد بدست آورد كه به چه علت در حيواناتی كه حتی در يك سطح بالائیزندگی اجتماعی دارند ، تكامل اجتماعی وجود ندارد . اگر همه حيوانات بهطور انفرادی زندگی میكردند و تنها انسان بود كه از ميان همه حيوانات رویعواملی زندگی اجتماعی داشت ، اشكالی در كار نبود ، ولی مطلب اينجورنيست و حيوانات زيادی مانند انسان زندگی اجتماعی دارند ، ولی تكامل درزندگی اجتماعی آنها نيست و بطور يكنواخت است ، مثل آنچه كه در زندگیزنبور عسل و موريانه و غير اينها نقل كردهاند ، اين انسان است كه زندگیاجتماعيش يك زندگی پويا و متحرك است . انسان است كه زندگی اجتماعيشادوار دارد ، حيوانها زندگی اجتماعيشان ادوار ندارد راز اين تكامل چيست؟ چرا انسان از نظر اجتماعی در يك مرحله باقی نمی ماند و روز بروز برمراتب كمالش افزوده میشود . كوششها و تلاشهائی كه اينها میكنند برای ايناست كه میخواهند راز اين تكامل را نشان بدهند و قوانين اين تكامل رابيان كنند و مسلما از بيان راز اين مطلب عاجزند . لهذا اين وضع [ را ]با اين عبارت توجيه كردند كه میدانيم هستی ذاتا پوياست [ مسألهای را حلنمی كند ] . اين يك اصل كلی است در طبيعت و اين اصل كلی در طبيعت نمیتواند حركت خاصی را توجيه بكند . اگر بخواهيم علت يك حركت خاص راكشف كنيم نمی توانيم به اصل كلی حركت طبيعت استناد كنيم ، بلكه بايدخود علت خاص را كشف كنيم . اين يك اشكال بسيار اساسی است كه بايدمورد توجه قرار گيرد . روحيون در اينجا منطق خيلی روشنی دارند ، آنها معتقدند انسان كه بهمرحله انسانيت رسيده است اين امتياز را در ميان حيوانات دارد كه بروجودش يك بعد معنوی و الهی افزوده شده است و همان بعد غير مادی و روحیاوست كه او را در مسير تكامل انداخته است ، اين بعد معنوی به انسان يكآرزوی بی پايان داده است كه حديقف ندارد . اين مطلب را عرفا به يك تعبير بيان كردهاند و ديگران به تعبير ديگری، می گويند انسان طالب كمال علی الاطلاق است ، يعنی در عمق شعور خودشكمال مطلق را میخواهد |