و قال غيره :
و قال آخر:
و فى قوله تعالى : كم تركوا من جنات و عيون و زرع ومـقـام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين كذلك و اورثناها قومااخـريـن فـمـا بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين.(136) چه بسيار باغستانها و چشمه هاى آب و كشت و زرعها و مقامهاىنـيـكـو و نـعـمتهايى كه در آن بهره مند بودند از خود به جاگـذاشتند و آنها را به مردم ديگر ارث داديم و آسمان و زمينبر آنها گريه نكرد و مهلتى هم به آنها داده نشد. و قال بعضهم : مررت بخربه فادخلت راءسى فيها و قلت شعرا:
بعضى از عباد گفت : به خرابه اى عبور كردم پس سر خودرا در ميان خرابه برده و شعرى خواندم كه فارسى آن چنيناسـت : صـدا بـزن و نـدا كـن صـاحـب خـانـه را كـهاموال بسيار جمع كرد از روى حرص به دنيا پس چه كرد باآنـهـا. پـس هاتفى از آن خرابه جواب داد و شعرى خواند كهمضمون آن چنين است : براى او خانه اى غير از اين خانه بودكـه مـرگ سـبـب و عـلت شـد كـه بـه آنـجـاانتقال پيدا كرد. و قال قتاده فى قوله تعالى : و قد خلت من قبلهم المثلات(137)، قـال وقـايـع القـرون المـاضـيـة و مـاحل بهم من خراب الديار و تعفية الآثار. قـتـاده درباره اين آيه كريمه : به تحقيق پيش از آنها آثارعذاب و عقوبتها گذشت ، گفته مراد وقايع قرنهاى گذشتهو آنچه بر سر آنها آمد از خرابى ديارشان و برطرف شدنآثار آنها مى باشد. و مـر الحـسـيـن عـليـه السـلام قـصـر اوس .فقال : لمن هذا فقالوا لاوس فقال عليه السلام و داوس ان لهفى الاخرة بدله رغيفا. حـضـرت امـام حسين عليه السلام به قصر اوس عبور فرمودپـس فـرمـود: اين از كيست ؟ عرض كردند: از اوس است . پسحـضـرت فـرمود: اوس در قيامت آرزو مى كند كه اى كاش بهعـوض آن قـرص نـانـى در آنـجا داشت كه از آن بهره مند مىشـد. خـلاصـه ايـن كـه چـه بـسـا كـسـانـى كـه در دنـيـامـال و مـكـنـت و عـمـارت و ساير اشياء دنيوى داشته باشند وچـون چـيـزى بـراى زندگى دائمى آخرت نفرستاده اند چونآنجا روند آرزو مى كنند كه اى كاش چيز كمى به عوض آنهادر آخرت داشته باشند. و قال ابو العتاهيه شعرا:
و قال مسروق : ما ملئت دار حيره الا املئت عبره و انشد:
و روى ان سعد بن ابى وقاص لما ولى العراق دعا خرقهابـنـه نـعـمـان فـجـائت فـى لمـه مـن جـوارهـافقال لهن ايكن خرقه قلن هذه فقالت نعم فما استبداوك اياىيـا سـعـد فـوالله مـا طـلعـت الشـمـس و مـا شـى ء يـدب تحتالخورنق الا و هو تحت ايدينا فغربت شمسنا و قد رحمنا جميعمـن كـان يـحـسدنا و ما من بيت دخلته حيره الا و عقبته عبره ثمانشاءت تقول :
ثـم قـالت ان الدنـيـا دارفـنـاء وزوال لا تـدوم الى حـال تـنـتـقـل بـا هلها انتقالا و تعقبهم بعدحال حالا و لقد كنا ملوك هذا القصر تطيعنا اهله و يحبوا الينادخـله فـاءد بـرالامر و صاح بنا الدهر فصدع عصانا و شتتشـمـلنا و كذا الدهر لا يدوم لا حد ثم بكت و بكى لبكائها وانشد شعرا:
فـقـال لهـا اذكـرى حـاجـتـك لنفسك خاصه فقالت يدالاميربـالعـطـيـه اطـلق من لسانى بالمساءله فاعطاهم و اعطاها واجـزل فـقـالت شـكـرتـك يد افتقرت بعد غنى و لا ملكتك يداسـتـغـنـت بـعـد فـقـر و اصـاب الله بمعروفك مواضعه و لاجـعل الله لك الى اللئيم حاجه و لا اخلا الله من كريم نعمهالا و جـعـلك السـبـب فـى ردهـا اليـهفقال سعد اكتبوها فى ديوان الحكمه . پـس سـعد باو گفت : حاجت خود را ذكر كن ! او چنين جواب داد:دسـت امير به عطا و بخشش بازتر است از زبان من به سؤال . پـس سـعـد باو و همراهانش عطاى بسيار نمود. او در چندجـمـله بـه سـعد دعا كرده و گفت : شكر كند تو را دستى كهفـقـيـر است بعد از غنى و بى نيازى . و مسلط بر تو نشوددستى كه غنى شده بعد از فقر. و خداوند بخشش تو را بهجـاى خـود قـرار دهـد كه بى مورد و بى جا بخشش نكنى . وحـاجـت تـو را بـه لئيـمـان و پـسـتان نيندازد. و نعمتى را ازبـزرگـان نـگيرد مگر اينكه تو را وسيله رد آن نعمت به اوقـرار دهـد. پـس سـعـد گـفـت : ايـن كـلمـات را در ديـوان حكمتبنويسند. فـلمـا خـرجـت مـن عـنـده سـئلهـا نـسـائهـا فـقـلن مـافعل بك الامير فقالت احاط لى ذمتى و اكرم وجهى انما يكرمالكريم كريما. پـس چـون از نـزد سـعـد بـيـرون شـد زنـهـا از او سـؤال كردند كه امير با تو چه كرد؟ جواب داد مافوق انتظار منبا من رفتار كرد و مرا گرامى داشت و آبروى مرا حفظ كرد ودر حقيقت كريمى به كريمى كرم نمود. و لقد احسن من قال شعرا:
و قال آخر:
و قال آخر:
و قال آخر:
و قال بعضهم : اجتزت بدار حيار كان معجبا بنفسه و ملكهفسمعت هاتفا ينشد و يقول :
قـال و كـان بـعـضـهـم اذا نـظـرء المـراة الى جـمـاله انشدشعرا:
و قال غيره :
و وجد على بعض القبور مكتوبه هذه الابيات :
از دنـيـا تـوشـه بـردار پـس بـه درسـتـى كـه تـو بـاقىنخواهى ماند. و از چيزهاى نيكى كه در اختيار تو است نتيجهبگير، و واگذار لغزشها را. و به روزگار اطمينان نداشتهبـاش كـه مـن بـه آن اطـمـينان كردم پس نه دوستى براى منبـاقـى مـاند و نه حقى مراعات شد. سلاطين بزرگ را كشتمپـس هـيچ دشمنى را وا نگذاشتم و خلقى را مهلت ندادم و بهمـظنه و گمان انتقام گرفتم خانه سلطنت را از هر ضد و ندخالى كردم و آنها را به طرف شرق و غرب پراكنده كردم .پس وقتى به عزت و رفعت رسيدم و خود را در مقام ستاره هادانـسـتـم و گـردن جـمـيـع خـلايـق در نـزد مـنذليـل شـد نـاگـهـان تـير مرگ به من رسيد و چراغ عمر مراخـامـوش كرد. پس آگاه باشيد كه من در قبر تنها افتاده ام .پـس ديـن و دنـيـاى خـود را از روى جـهالت فاسد كردم پس كسى در قبر شقى تر از من نيست . و قال بعضهم : يا ايها الانسان لا تتعظم فليس بعظيم منخـلق التـراب و اليـه يعود و كيف يتكبر من اوله نطفه مرده وآخـره جـيفه قذره و هو يحمل بين جنبيه العذره و اعلم انه ليسبـعـظيم من تصرعه الاسقام و تفجعه الالام و تخدعه الايام لايـاءمـن الدهـران يـسـلبـه شـبـابـه و مـلكـه ويـنزل من علو سريره الى ضيق قبره انما الملك هو العارى منهذه المعايب . بعضى از علماء گفته است : اى انسان خود را بزرگ ندان . پس بزرگ نيست كسى كه ازخـاك خـلق شده و به خاك بر مى گردد، و چگونه تكبر كندكـسـى كـه اولش نـطـفـه بـد بـو اسـت و آخـرش مـردار كـثيفگـنـديـده و در مـيـان دو پـهـلوى خـود عـذره و نـجـاسـتحـمـل مـى كـنـد. بـدان بـه درستى كه بزرگ نيست كسى كهدردهـا او را بـه زمـيـن مـى زنـد و بـلاهـا او را عاجز مى كند وروزگـار او را گـول مـى زنـد. ايـمـن نـيـست كه جوانى او رابـگـيـرد و سـلطـنـت او را از دسـتـش بـگـيرد و او را از بالاىسريرش به تنگناى قبر آورد. پس ملك و سلطنت آن است كهاين همه عيب را نداشته باشد. ثم انشد شعرا:
مـحـفـى نـمـاند كه اشعار مذكور شباهبت به اشعارى دارد كهحـضـرت هـادى عـليـه السـلام در مـجـلسمـتـوكـل فـرمـودنـد و شـايـد هـمـان اشـعـار باشد با مختصرتصرفى در آن (مترجم ). و قـال الحـسـيـن عـليـه السـلام : يـا بـن آدم تـفـكـر وقـل ايـن المـلوك الدنـيـا و اربـابـهـا الذيـن عـمروا اخرابها واحتفروا انهارها و مدنوا مدائنها فارقوها و هم كارهون و ورثهاقـوم آخـرون و نـحـن بـهـم عـما قليل لا حقون . يا بن آدم اذكرمـصـرعـك و فـى قـبرك مضجعك و موقفك بين يدى الله تشهدجوارحك عليك يوم تذل فيه الاءقدام و تبلغ القلوب الحناجرو تـبـيـض وجـوه و تـسـود وجوه و تبدو السرائر و يوضعالمـيـزان القـسط. يا بن آدم اذكر مصارع آبائك و ابنائك كيفكـانـوا و حـيـث حـلوا و كانك عن قليل قد حللت محلهم و صرتعبرة للمعتبر. و انشد شعر:
و مـا عـبـر احد عن الدنيا كما عبر اميرالمؤ منين عليه السلامبـقـوله : دار بـالبـلاء مـحـفوفة و بالغدر معروفة لا تدوماحـوالها و لا تسلم نزالها احوالها مختلفه و ثارات منصرفةو العـيـش فـيـهـا مـذمـوم و الاءمـان فيها معدوم و انما اهلها فيهااغـراض مـسـتـهدفة ترميهم بسهامها و تفنيهم لجمامها و اعلمواعـبـادالله انـكـم و مـا انـتـم فـيـه مـن هـذه الدنـيـا عـلىسـبـيـل مـن قـد مـضـى قـبـلكـم مـمـن كـاناطول منكم اعمارا و اعمر ديارا و ابعد آثارا اصبحت اصواتهمهـامـدة و ريـاحـهـم راكـدة و اجـسادهم بالية و ديارهم خالية وآثـارهـم عـافـيـه فـاسـتبدلوا بالقصور المشيدة و النمارقالمـمـهـدة و الصـخـور و الاحـجـار المـسـنـدة و القـبور اللاطئةالمـلحـدة التـى قد بنى بالخراب فنائها و شيد بالتراببـنـائهـا فـمـحـلهـا مـقـتـرب و سـاكـنـهـا مـغـتـرب بـيـناهل محلة موحشين و اهل فراغ متشاغلين لا يستاءنسون بالاوطان ولا يـتواصلون تواصل الجيران على ما بينهم من قرب الجوارو دنـوا الدار فـكـيـف يـكون بينهم تزاور و قد طحنهم بكلكلهالبـلى و اكـتـهـم الجنادل و الثرى و كان قد صرتم الى ماصاروا اليه و ارتهنكم ذلك المضجع و ضمكم ذلك المستودعفـكـيـف بـكـم لو تـنـاهت بكم الاءمور و بعثرت القبور هنالكتـبـلو كـل نـفـس مـا اسـلفـت وردوا الى الله مـوليـهـم الحـق وضل عنهم ما كانوا يفترون . تـعـبـيـر نـكـرده اسـت احدى از دنيا چنانچه اميرالمؤ منين عليهالسـلام تـعـبـيـر فـرمـوده بـه دنـيـا سـرايـى اسـت كـهاهـل آن را غـم و انـدوه فـرا گـرفـته و به مكر و دغا شهرتيافته . هميشه بر يك حال باقى نمى ماند. و كسانى كه درآن نـازل مـى شوند و فرود مى آيند سالم نمى مانند. حالاتآن گوناگون است و نوبت هايش در تغيير است . زندگى درآن مـذمـوم اسـت و نـاپـسند. و ايمنى در آن نيست . و اهلش در آنهـدف تـيـرهـاى بـلا هـسـتند كه دنيا تيرهاى خود را به جانبايـشـان مـى افـكند و هر يك را به دردى مبتلا مى سازد و بهمـرگ نـابـودشـان مى نمايد. بدانيد اى بندگان خدا شما وآنچه از اين دنيا داريد در راه پيشينيان مى باشيد و آنچه برپـيـشـيـنـيـان گذشته بر شما نيز خواهد گذشت آنهايى كهپـيـش از شـمـا بـودنـد عـمـرهـايـشـان از شـما طولانى تر وديـارشـان آبـادتـر و آثارشان مهمتر بود، صبح كردند درحـالى كـه صـداهايشان خاموش شده و شخصيت و اهميت آنها ازدست رفته و بدنهايشان پوسيده و شهرهايشان خالى ماندهو آثـارشـان نـاپـديـد گـشـتـه ، قـصـرهـاىمـجـلل و سـاختمانهاى محكم را و بالشهاى نيكو و فراشهاىگـسـتـرده را بـه سـنـگـهـاى قـبـر و چـسـبـيـده بـه لحـدتـبـديـل نـمـودند. آن قبرهايى كه جلوخان آنها ويران شده وساختمان آنها با خاك يكسان گشته . آن قبرها به هم نزديكاست ولى ساكن آنها در ما بين اهل محله اى ترسان و هراسانندو در بـيـن گـروهى كه به ظاهر راحتند و در واقع گرفتارمـى بـاشـنـد. بـه وطـنـهـا انـس نـمى گيرند و با هم آميزشندارند چون آميزش همسايگان با اين كه نزديك و همسايه مىباشند. و چـگـونـه بـيـنـشـان ديـد و بـازديـد بـاشـد وحال آنكه پوسيدگى آنها را خورد كرده و سنگ و خاك آنان راخـورده . و تـصـور كـنـيـد كـه شـما رفته ايد جايى كه آنهارفته اند و آن خوابگاه شما را گرو گرفته و آن امانت گاهشـمـا را در آغـوش دارد. پـس چـگـونـه خـواهـد بـودحـال شـمـا اگـر كـار شـمـا به پايان رسد و مردگان را ازقـبـرهـا بيرون آوردند. در آن هنگام هر نفسى به آنچه پيش فرستاده است مبتلى مى شود و به سوى خدا كه مالك به حقايـشـان اسـت بـاز گرديده مى شوند و به كار ايشان نيايدآنچه را كه افترا مى بستند. دخـل ابـو هذيل دار ماءمون فقال : ان دارك هذه كانت مسكونهقبلك من ملوك درست آثارهم و انقطعت اعمارهم فالسعيد من وعظبغيره . ابـو هـذيـل وقـتـى در كـاخ مـاءمون وارد بر او شد گفت : اينخـانه قبل از تو محل سكونت ديگر سلاطين بود كه اكنون درزيـر خـاك پوشيده شده اند و آثار آنها كهنه شده و عمرهاىآنـهـا منقطع شده است پس اهل سعادت آن كس است كه به غيرخود پند و موعظه شود، يعنى از گذشتگان و آنچه بر آنهاگذشته پند گيرد. بـاب پـنـجـم : در تـرسـانـيـدن بـنـدگـان به وسيله كتابخدا و قـال تـعـالى : و نـخـوفـهـم فـمـا يـزيـدهـم الا طـغياناكبيرا.(138) آنها را مى ترسانيم پس زياد نمى كند آنها را مگر سركشىبزرگ . و قـال تـعـالى : بـل السـاعـة مـوعـدهـم و السـاعة ادهى وامر.(139) قيامت وعده گاه آنهاست و آن اشد و تلخ تر است يعنى شدتهول قيامت چيزى است كه سبب وحشت است . و قال تعالى : ءامنتم من فى السماء ان يخسف بكم الارضفـاذا هـى تـمـور ام امـنـتـم مـن فـى السـمـاء انيرسل عليكم حاصبا فستعلمون كيف نذير.(140) آيـا ايـمـنـيد از اين كه ملائكه آسمانها شما را به زمين فروبـرنـد پـس آنـگاه زمين موج زده مى باشد. آيا ايمنيد كسانىكـه در آسـمـانـها هستند بر شما تند بادى فرستند پس بهزودى خواهيد دانست چگونه است ترساندن من . و قـال تـعـالى : و مـا نـرسـل بـالايـات الاتخويفا.(141) نفرستاديم آيات را مگر براى ترساندن . و قـال او امـن اهـل القـرى ان يـاءتـيهم باسنا ضحى و هميـلعـبـون افـامـنـوا مـكـر الله فـلا يـاءمـن مكر الله الا القومالخاسرون .(142) آيا مردم بلاد خود را ايمن مى دانند از آمدن عذاب ما بر آنها درروز در حـالى كـه بـه بـازى مـشـغـول هـستند. آيا از مكر خداايمنند پس ايمن از مكر خدا نيست مگر مردم زيانكار. و قـال تـعـالى : ويـللكـل آفـاك اثـيـم يـسـمـع ايـات الله تـتـلى عليه ثم يصرمستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب اليم .(143) واى بر هر دروغگوى گنه كار كه آيات خدا را مى شنود كهبـر او تـلاوت مـى گردد پس اصرار مى ورزد در حالى كهتكبر دارد گويا آيات خدا را نشنيده است پس بشارت بده اورا به عذاب دردناك . و قـال تعالى : و لو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما تركعليها من دابة .(144) اگر خدا تعالى مردم را به ظلمهايى كه از آنها سر مى زندمـؤ اخـذه كـنـد جـنبده اى را به روى زمين نگذارد، يعنى همه راهـلاك فـرمايد. ولى عفو و بزرگوارى او اقتضا مى كند كهآنها را رها كند و مؤ اخذه نفرمايد. و قـال تـعـالى : طـهـر الفـساد فى البر و البحر بماكسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون.(145) فـسـاد در زمـين و دريا ظاهر شد به سبب آنچه مردم به دستخـود كـسـب كـردنـد تـا بـه آنـهـا بـچـشـانـد بـعـض آنـچـهعـمـل كـرده اند شايد آنها برگردند به سوى خدا و توبهكنند. و قال : و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا.(146) اين مردم بلاد را هلاك كرديم چون كه ظلم كردند. و قـال تـعـالى : فـبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيباتاحلت لهم .(147) به سبب ظلمى كه از جماعت يهود سر زد حرام كرديم بر آنهاچـيـزهـاى طـيـبـى كـه بـر آنـها حلال كرده بوديم ، يعنى درنـتـيـجـه ، ظـلم بـه محروميت از رزقهاى طيب و طاهر گرفتارشدند. و قـال تـعـالى : و لولا كـلمـة سـبقت من ربك لكان لزاما واجل مسمى .(148) و اگـر نـبـود كلمه اى كه سبقت گرفته است از پروردگارتو هر آينه هلاكت ملازم آنها بود در وقت گناه و معصيت . پسسـبـب تـاءخـيـر عـذاب دو چـيـز اسـت : يكى كلمه خدا كه سبقتگرفته و ديگر اجل مسمى كه وقتى معين است . بـعـضـى فـرمـوده انـد: مراد از كلمه اى كه از جانب خدا سبقتگرفته اين آيه كريمه است : و مـا كـان الله ليـعذبهم و انت فيهم و ما كان الله بهم وهم يستغفرون .(149) تا وقتى كه تو اى پيغمبر در ميان امت هستى خدا آنها را عذابنـمـى فـرمـايـد. و نـيـز خـدا آنـهـا را عـذاب نـمـى فرمايد وحال آن كه آنها استغفار مى كنند. و قـال اميرالمؤ منين عليه السلام : كان فى الناس امانانمـن عـذاب الله رسـول الله و الاسـتـغـفار فرفع احدهما و هورسول الله و بقى عليهم امان و هو الاستغفار. امـيـرالمؤ منين عليه السلام فرموده : در ميان مردم دو چيز اماناز عـذاب خـدا بـود: يـكى رسول خدا، و ديگرى استغفار. پسيـكـى از آن دو بـرداشـتـه شـد و آنرسـول الله صـلى الله عـليـه و آله اسـت و بـراى آنها امانديگرى باقى مانده و آن استغفار است . و قـالرسول الله صلى الله عليه و آله : مهلا عباد الله عن معصيةالله فان الله شديد العقاب . و قـال رسـول الله صلى الله عليه و آله : ان الله لم يعطليـاءخـذو و لو انـعـم عـلى قـوم مـا انـعـام و بـقـوا مـا بـقـىالليـل و النـهـار مـاسـلبـهم تلك النعم و هم شاكرون الا انيـتـحـولوا من شكر الى كفرو من طاعة الى معصية و ذلك قولهتـعـالى : ان الله لا يـغـيـر مـا بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم.(150) پـيـغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:اى بندگان خدابـاز ايستيد از گناه و معصيت خدا پس بدرستى كه عذاب خداسـخـت اسـت . و نـيـز پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:خـداى مـتـعـال بـه بندگان نعمت عطا نكرد كه باز گيرد. واگـر بـه مردمى انعام فرمود و آنها باقى بمانند تا وقتىكه شب و روز باقى است آن نعمت ها را از آنها نخواهد گرفتو حال آن كه آنها شكر آن نعمتها را به جا آورند مگر اين كهعوض شكرگزارى كفران نعمت كنند و عوض اطاعت و بندگىخـدا مـرتـكـب گـنـاه و مـعـصـيـت شوند. و اين است مضمون آيهكـريـمـه كـه خـداى مـتـعـال مـى فرمايد: به درستى كه خداتـغـيـيـر نـمـى دهـد آنـچه براى قوم و مردمى هست تا اين كهتـغـيـيـر دهند آنچه در نفسهاى آنهاست يعنى حالاتشان تغييركند. و قـال امـيـرالمؤ منين عليه السلام : ان الله تعالى يبتلىعـبـاده عند طول السيئات بنقص الثمرات و حبس البركات واغـلاق خـزائن الخـيـرات ليـتـوب تـائب و يقلع مقلع و يتذكرمتذكر و ينزجر و قد جعل الله الا ستغفار سببا للرزق و رحمةللخلق فقال سبحانه : فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارايـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدارا و يـمـدد كـمبـامـوال و بـنـيـن و يـجـعـل لكـم جـنـات ويجعل لكم انهارا.(151) حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام فـرمـود: خـداىمتعال هنگامى كه بندگانش گناه را ادامه مى دهند آنها را مبتلامـى فـرمـايد به كمى ميوه هايشان و بركات را از آنها بازمـى دارد و مـعـادن خـيـر را از آنـهـا مـنـع مى كند براى اين كهتـوبـه كـنـنـدگـان تـوبه كنند و گناه كاران از گناه بازايـسـتـنـد و آنـهـا كـه خدا را از ياد برده اند متذكر گردند واهـل هـوا و هـوس خـود را مـنـع كنند و باز ايستند. و به تحقيقخـداى مـتـعال استغفار را سبب رزق و موجب رحمت خلق قرار دادهپـس خـداى سـبـحان مى فرمايد: پس گفتم از خداى خود طلبآمـرزش و مـغـفـرت كـنـيـد بـه درستى كه او آمرزنده است . واسـتـغـفـار سـبب مى شود كه خداى تعالى از آسمان بر شمابـاران مـى بـارد و مـال و فـرزنـدان شـما از زياد مى كند وبراى شما باغستانها و نهرهاى جارى قرار مى دهد. فـرحـم الله مـن قـدم تـوبـتـه و اخـر شـهـوتـه واستقال عثرته فان امله خادع له و اجله مستور عنه و الشيطانيـتـوكـل بـه يمنيه التوبه ليسوفها و يزهى له المعصيهليـرتـكـبـهـا حـتـى تـاءتـى عـليـه مـنـيـه و هـواغـفـل مـا يـكون فيالها حسره على ذى غفله ان يكون عمره حسرهعـليـه و ان تـؤ ديـه ايـامـه الى شـقـوهفنسئل الله ان يجعلنا و اياكم ممن لا يتطره نعمه و لا يقتصربه عن طاعه ربه غايه و لا تجعل به بعد الموت ندامه و لاكائبه . پـس خـدا رحـمـت كند كسى را كه توبه خود را پيش اندازد وشـهـوت خـود را عـقـب انـدازد، و بـراى لغـزشـهـاى خود طلببـخـشـش كـنـد، براى اينكه آرزوهاى او با او خدعه و مكر مىكـنـد و اجل و وقت مرگ او بر او پوشيده است . و شيطان براو موكل است به آرزوها او را از توبه باز مى دارد تا آن رابه عقب اندازد و انتظار فرصت ببرد. و شيزان گناهان را درنظر او زينت مى دهد تا به جا آورد. تا اين كه ناگهان مرگاو در رسـد و او در حـال غـفـلت باشد. پس چه بسيار حسرتهست بر غافلى كه عمر او سبب حسرت او گردد و زندگى اوبـاعـث شـقـاوت او گـردد. پـس از خـداى خـود سـؤال مـى كـنيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمتها اورا مغرور و سرمست نكند و سرگرم نعمت نشود به قدرى كهاز طاعت خدا باز ايستد و از كسانى قرار دهد كه بعد از مرگبه پشيمانى مبتلا گردد و به حزن و اندوه گرفتار شود. و قـالرسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : و لوانـهـم حـيـنتـزول عـنـهـم النـعـم و تـحـل بـهـم النقم فزوعوا الى اللهتـوبـه مـن نـفـوسهم و صدقا من نياتهم و خالص طوياتهملرد عـليـهـم كـل شـارد و لا صـلح لهـمكل فاسد. پـيـغـمـبر صلى الله عليه و آله فرمود: و اگر مردم هنگامىكـه نـعمتها از آنها زائل و برداشته مى شد و بر آنها نقمتهاحـلول مى كرد در پيشگاه عالم جهت توبه خالص و واقعى واز روى صدق نيات و قلوب خالص از هر شايبه اظهار جزعو فزع مى كردند هر آينه بر آنها رد مى كرد هر پراكنده اىرا و هر آينه براى آنها اصلاح مى فرمود: هر فاسدى را. و قال النبى صلى الله عليه و آله : ان لله تعالى ملكايـنزل فى كل ليلة فينادى يا ابناء العشرين جدوا و اجتهدوايـا ابـنـاء الثـلاثـيـن لا تـغـرنـكم الحيوة الدنيا و يا ابناءالاربـعـيـن ماذا اعددتم للقاء ربكم و يا ابناءالخمسين اتتكمالنذير و يا ابناء الستين زرع عن حصاده و يا ابناء السبعيننـودى لكـم فاجيبوا يا ابناء الثمانين اتتكم الساعة و انتمغـافـلون ثـم يـقـول لولا عـبـاد ركـع ورجال خشع و صبيان رضع و انعام رتع لصبت عليكم العذابصبا.
|