بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه ارشادالقلوب دیلمی, ابى محمدحسن دیلمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     38000001 -
     38000002 -
     38000003 -
     38000004 -
     38000005 -
     38000006 -
     38000007 -
     38000008 -
     38000009 -
     38000010 -
     38000011 -
     38000012 -
     38000013 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page


پس اى برادر از خواب غفلت بيدار شو و حساب خود را پيشاز روز حساب بكن . و خود را از حقوق بندگان خارج كن ! ازكسانى كه ربا گرفته اى به آنها رد كن يا آنها را راضىكـن و مـصـالحـه كـنـيـد. و كـسـى را كه قذف كرده اى و نسبتعـمـل مـنافى عفت به او داده اى از او عذر بخواه و او را از خودراضـى كـن ! و هـر كـس را غيبت كرده اى يا متعرض آبروى اوشده اى از او طلب عفو كن ! براى اينكه بنده تا در دنيا استاگـر از گـنـاهـانـش ‍ تـوبـه كـنـد تـوبـه اوقـبـول مـى گـردد. و اگـر از طلبكارانش عذر بخواهد به اورحم مى كنند و عفوش مى نمايند و حقوقى كه بر او دارند ازاو سـاقـط مـى كـنند. اما در آخرت نه حقى بخشيده مى شود ونـه عذرى قبول مى شود و نه گناهى آمرزيده مى شود و نهگـريـه نـفـع مـى بـخشد. فرمود: هيچ لهوى را كسى مرتكبنـمـى شـود مگر اينكه در قيامت سبب حسرت او مى گردد چونكـه كـسى براى كار لهو خلق نشده است . به كلام خدا نظركـنـيـد كـه مـى فـرمـايـد: آيـا انـسـان گـمـان مـى بـردمـهـمـل واگـذاشـتـه مـى شـود. و نـيـز خـداىمـتـعـال مـى فـرمـايـد: آيـا گـمـان كـرديـد كـه شـما را عبث وبازيچه خلق كرديم .
و اعـلمـوا ايـهـا الاخـوان ان العـمـر مـتـجـر عـظـيـم مـوبـح وكـل نـفـس مـنـه جـوهـره و كـيـف لا يـكـون كـذلك و قـدقـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : مـنقـال اشـهـد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له الها واحدا احدافردا صمدا لم يتخذ صاحبته و لا ولدا كتب الله له بكلماتهخـمـسا و اربعين الف الف حسنه و محى عنه اربعين الف الفسـيـئه و رفـع له خـمسا و اربعين الف الف درجه فى عليين.
بدانيد اى برادران كه عمر تجارتى است كه ربح و نفع آنعـظـيـم اسـت و هـر نفسى از آن گوهر گران مايه اى است . وچـگـونـه چـنـيـن نـبـاشـد و حـال آن كـهرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرموده است : كسى كهبگويد گواهى مى دهم اينكه : خدايى نيست مگر خداى يگانه، شـريـكـى بـراى او نـيـسـت ، الهـى اسـت يـگـانـه و بـىمـثـل ، صـمـد اسـت جـوفـى نـدارد و همسر و اولادى براى خودنگرفته خدا براى او چهل و پنج هزار هزار حسنه مى نويسدو از نامه عمل او چهل هزار هزار گناه و سيئه محو مى نمايد وبـراى او چـهـل و پـنج هزار هزار درجه در اعلا عليين بالا مىبرد.
فـقـال : له جـبـرائيـل يـا رسـول اللهكـل شـى ء يـحـصـى حـسـابـه الا قـولالرجـل لا اله الا الله وحـده لا شـريـك له فـانـه لا يـحـصـىثـوابـه الا الله فـان الله تـعـالى ادخـر لك و لا مـتـكفـاذكـرونـى اذكـر كـم و ان الله سـبـحـانـهيـقـول اهـل ذكـرى فـى ضـيـافـتـى واهـل طـاعـتـى فـى نـعـمـتـى و اهـل شـكـرى فـى زيـادتـى واهـل مـعصيتى لا يئاسهم من رحمتى ان تابوا فانا احبيبهم و انمـرضـوا فـانا طبيبهم اداويهم بالمحن و المصائب لا طهرهم منالذنوب و المعيب .
پـس جـبرئيل خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:يـا رسول الله هر چيز حساب آن به شمار مى آيد مگر گفتنمـؤ مـن : خـدايى جز خداى يگانه نيست و شريكى از براى اونـمـى بـاشـد، پس به تحقيق كه اين ذكر ثوابش را نتواندشـمـاره كـنـد مـگـر خـداى مـتـعـال ، پـس به درستى كه خداىمـتـعـال بـراى تو و امت تو اين آيه كريمه را ذخيره فرمودهاست : پس ياد كنيد مرا ياد مى كنم شما را. و به درستى كهخـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: اهـل ذكر من در مهمانى من هستند. واهـل طـاعـت و بـنـدگـى مـن در نـعـمـت مـن هـسـتـنـد. واهـل شـكـر مـن در زيـادتـى و افـزايـش نـعـمـتـم هـسـتـنـد. واهـل معصيتم را از رحمتم ماءيوس نمى كنم . اگر توبه كنندمن دوست آنها هستم . اگر مريض شوند من طبيب آنها هستم ، آنهارا بـه محنتها و مصيبت ها مداوا مى كنم تا آنها را از گناهان وعيب ها پاك كنم .
و قـال عـلى بـن الحـسـيـن عـليـهـمـا السـلام :العـقـل دليـل الخـيـر و الهـوى مـركـب لمعاصى و الفقه وعاءالعـمـل و الدنـيـا سـوق الاخـره و النـفـس تـاجـره والليل و النهار راءس المال و المكسب الجنه و الخسران النارهـذا و الله التـجـاره التـى لا تـبـود و البـضـاعه التى لاتخسر. و قال مثله صلى الله عليه و آله . و سوق الفائزينمن شيعته و شيعه آبائه و ابنائه عليهم السلام و لقد جمعالله هـذا كـله بـقـوله تـعـالى : يـا ايـها الذين آمنوا لا تلهكمامـوالكـم و لا اولاد كـم عـن ذكـر الله و مـنيفعل ذلك فاءولئك هم الخاسرون .(199)
حـضـرت عـلى بـن الحـسـين زين العابدين عليهما السلام مىفـرمـايـد: عـقـل راهـنماى خيرات است و هوا و هوسهاى نفسانىمـركـب گـنـاهـان اسـت . فـهـم ظـرفعمل ، دنيا بازار آخرت است . و نفس تاجر اين بازار است . وشـب و روز سـرمـايه است . و سود اين تجارت بهشت است . وضـرر آن آتـش اسـت . اين است به خدا تجارت آن چنانى كهفـانـى نـخـواهد شد و بضاعت و جنسى كه در معامله آن ضررنيست . و مثل اين فرسايش از رسول خدا - صلى الله عليه وآله رسيده است . و در آن ذكر شده كه : دنيا بازار رستگاراناز شيعيان است كه پيرو ائمه خود عليهم السلام مى باشند.و بـه تـحـقـيـق كه جامع همه اين فرمايشات اين آيه كريمهاست : اى كسانى كه ايمان آورده ايد مالها و اولادتان شما رااز ذكـر خـدا بـاز نـدارد و كـسانى كه چنين كنند پس اينان اززيان كارانند.
و قـال سـبـحانه : رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكرالله .(200)
مردانى هستند كه تجارت و معامله آنها را از ياد خدا باز نمىدارد.
و قـال تعالى : فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يردالا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم .(201)
رو برگردان از كسى كه از ياد ما روگردانده و اراده نكردهاست مگر زندگانى دنيا اين است نهايت علم آنان .
و قال تعالى : و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبعهويه و كان امره فرطا.(202)
اطاعت نكن كسى كه غافل كرديم قلب او را از ذكر ما و پيروهواى خود مى باشد و در كار او زياده روى است .
و قـال عـلى عـليـه السـلام : ان الله سـبـحـانـه و تعالىجـعـل الذكـر جـلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصربه بعد اغشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزتآلائه فـى البـرهـه بعد البرهه بعد البرهه و فى ازمانالفـتـرات عباد ناجا هم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهمفـاسـتصبحوا بنور يقظه فى الابصار و الاسماع و الافئدهيـذكـرون بـايـام الله و يـخـوفون مقامه بمنزله الادله فىالفـلوات مـن اخـذ القـصـد حـمـدوا اليـه طـريـقـه و بـشـروهبالنجاه و من اخذ يمينا و شمالا ذموا اليه الطريق و حذروه منالهـلكـه و كـانـوا كذلك مصابيح تلك الضلمات و ادله تلكالشبهات و ان للذكر لا هلا اخذوه من الدنيا بدلا فلم تشغلهمتـجـاره و لا بـيـع عـنـه يـقـطـعـون بـه ايام الحياه و يهتفونبـالزواجـر عـن مـحـارم الله فى اسماع الغافلين و ياءمرونبالقسط و ياءتمرون به و ينهون عن المنكر و يتناهون عنهفـكـانـمـا قـطعوا الدنياالى الاخره و هم فيها فشاهدوا ماوراءذلك فـكـانـمـا اطـلعـوا غـيـوب اهـل ابـرزخ فـىطول الا قامه فيه و حققت القيامه عليهم عداتها فكشفوا غطاءذلك لا هـل الدنـيـا حـتـى كـانـهـم يـرون مـا لا يـرى النـاس ويـسـمـعـون مـا لا يـسـمـعـون فـلو مـثـلتـهم لعقلك فى مقاومهمالمـحـموده و مجالسهم المشهوده و قد نشروا دواوين اعمالهم وفـرغـوا لمـحـاسـبه انفسهم على كل صغيره و كبيره امروا بهافـقـصـروا عـنـهـا او نـهـوا عـنـهـا فـفـر طـوافـيـهـا و حـمـلواثـقـل اوزارهـم ظـهـورهـم فـضـعـفـوا عـن الاسـتـقـلال بـهـا فنشجوا نشيجا و تجاوبوا نحيبا يعجون الىربـهـم مـن مـقـام ندم و اعتراف ذنب لرايت اعلام هدى و مصابيحدجى قد حفت بهم الملائكه و تنزلت عليهم السكينه و فتحتلهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلعالله عـليـهـم فـيـه فـرضـى سـعـيـهم و حمد مقامهم يتنسمونبدعائه روح التجاوز رهائن فاقه الى فضله و اسارى ذلهلعـظـمـتـه جـرح طـول الاسـى قـلوبـهـم وطـول البكاء عيونهم لكل باب رغبه الى الله منهم يدقارعهيـسـئلون مـن لا تـضيق لديه المنادح و لا يخيب عليه الراغبونفـحـاسـب نـفسك لنفسك فان غيرها من الا نفس لها حسيبه غيرك.(203)
على عليه السلام مى فرمايد: خداوند سبحان ذكر و ياد خودرا صـيـقـل و روشنايى دلها قرار داد، كه به سبب آن بعد ازكـرى مـى شـنـونـد و بـعـد از تـاريـكـى مـى بينند و بعد ازدشـمـنـى و سـتـيـز فـرمان مى برند. و هميشه براى خدا كهنـعـمـتـهـا و بـخـششهايش ارجمند است در باره از زمان بعد ازپاره ديگر و در روزگارهايى كه آثار شرايع در آنها گمگشته بندگانى است كه در انديشه هايشان با آنها راز مىگويد و در حقيقت عقلهايشان با آنها سخن مى فرمايد. پس بانـور بـيـدارى چـشـمـها و گوشها و دلها استصباح مى كنند وزنـدگـى خـود را روشن مى نمايند. و روزهاى خدا را به يادمردم مى آورند و آنها را از عظمت حق تعالى مى ترساند. آنهابـه مـنـزله راهـنـمـايـان در بـيابانها هستند كه هر كس راه رادرسـت و صحيح مى پيمايد راه را مى ستايند و او را بشارتبـه نـجـات مـى دهند؛ چون پايان راه راست نجات است . و هركس ‍ طريق اعوجاج پيش گيرد و به چپ يا راست برود راه اورا مـذمـت مى كنند و او را از هلاكت بر حذر مى دارند. و آنها باايـن اوصـاف چـراغـهـاى اين تاريكيها هستند و راهنماى در اينشـبـهه ها. و به تحقيق براى ذكر خدا اهلى هست كه آن را بهعـوض دنـيا اختيار كرده اند و تجارت و معاملات آنها را از آنباز نمى دارد و ايام زندگانى خود را با آن به پايان مىرسانند. و براى بازداشتن ديگران از كارهايى كه خدا حرامفـرمـوده و فـرياد مى زنند و گفتارى كه سبب جلوگيرى ازآن كارهاست در گوشهاى بى خبران وارد مى كنند. و به امورعـادلانـه امـر مـى كـنـنـد و خـود نـيـز بـه آنعـمل مى كنند. و از منكرات و زشتيها ديگران را باز مى دارندو خـود نـيـز بـاز مـى ايـسـتند. و به واسطه يقين خود گويادوران دنـيـا را طى كرده و به آخر رسيده اند و آنچه در پىدنـيـا اسـت بـا نـور ايـمـان ديـده اند. و گويا عالم برزخ وطـول مـدت آن را مـطـلع شـده انـد و آشـكـارا زنـدگـى پنهاناهـل بـرزخ را مـشاهده مى كنند كه قيامت وعده هاى خود را عليهايشان ثابت نموده . پس با بيانات و مواعظ خود پرده را ازاهل دنيا برداشته به طورى كه گويا آنها مى بينند آنچه راكه مردم نمى بينند و مى شنوند آنچه را آنها نمى شنوند. واگـر آنـهـا را بـا عـقـل خـود در مـقـامهاى پسنديده و مجلسهاىشـايـسـتـه آنـهـا تصور كنى در حالى كه دفترهاى محاسبهاعـمـالشـان را بـاز كرده و خود را براى حساب خود فارغ وآمـاده كرده اند بر هر امر كوچك و بزرگ كه ماءمور انجام آنبـوده انـد و در آن تقصير نموده اند يا آنچه نهى از آن شدهانـد و آن را مرتكب شده و افراط نموده اند؛ و گناهان سنگينخـود را بـر پـشـتـشـان بـار كـرده و از برداشتن آن ضعيف ونـاتـوان گـرديـده انـد، و گـريه را در گلوى خود نگاه مىدارند و ناله و فرياد آنها به درگاه خدا بلند است و اظهارنـدامت و اقرار به تقصير و گناهان خود مى نمايند. هر آينهنشانه هاى هدايت را در آنها مى بينى و آنها به منزله چراغهادر تـاريـكـى هـسـتـنـد. مـلائكـه اطراف آنها را گرفته اند ومـوجبات اطمينان بر آنها نازل گشته و دردهاى آسمان براىآنـهـا بـاز شـده و جـاهـاى ارجـمـنـد برايشان مهيا گرديده درجايى كه خدا بر آنها مطلع است و از كوشش آنها راضى استو روش آنـهـا را مـى سـتـايـد در حالى كه به مناجات با خدانسيم عفو و بخشش را استشمام مى كنند. ايشان گروگان بهفـضـل و كـرم خـدا و اسـيـران تـواضـع و فـروتـنـى درمـقـابـل عـظـمـت و بزرگوارى او هستند. بسيارى اندوه دلها وبسيارى گريه چشمهايشان را مجروح ساخته است . و براىهـر درى كـه راه رغـبـت و تـوجـه بـه خـداسـت ايـشـان را دستكوبنده اى است . از كسى سؤ ال مى كنند كه در دادن نعمتهاىبـسـيـار به بندگان در مضيقه و تنگى قرار نمى گيرد وتقاضا كنندگان از درگاهش محروم برنمى گردند. پس توبـه حـسـاب خويش برس ! زيرا به حساب ديگران محاسبىغير از تو مى رسد.
و روى عـن النـبـى صـلى الله عـليـه و آلهقـال : ارتـعـوا فـى رياض الجنه فقالوا و ما رياض الجنهفـقـال الذكر غدوا و رواحا و من كان يحب ان يعلم منزلته عندالله فـليـنـظـر كـيـف مـنـزله الله عـنـده فـان الله تـعـالىينزل العبد حيث انزل الله العبد من نفسه الا ان خير اعمالكم واذكـاهـا اطـيبها عند مليككم و ارفعها عند ربكم فى درجاتكم وخير ما طلعت عليه الشمس ذكر الله و ان الله تعالى اخبر عننـفـسـه فـقـال انا جليس من ذكرنى و اى منزله ارفع منزله منجليس الله تعالى .
روايـت شـده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بهرهمـنـد شـويـد در بـاغـهـاى بـهـشـت . عـرض كـردنـد يـارسول الله باغهاى بهشت چيست ؟ فرمود: ذكر گفتن در صبحو شـام ! پـس ذكر بگوييد و به ياد خدا باشيد. و كسى كهمـى خـواهـد مـنـزلت و مـقـام خـود را در نـزد خـداىمـتـعال بداند پس ‍ ببيند منزلت حق تعالى در نزد او چگونهاسـت ؛ چون كه خداى متعال به بنده نظر مى فرمايد به هرنـظـر كـه بـنـده بـه او نـظر كند. آگاه باشيد كه بهتريناعمال شما و نيكوترين آنها مقبول ترين آنها در نزد مولايتانو رفـيـع تـريـن آنـها در نزد پروردگارتان در درجاتند وبهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كند ذكر و ياد خداستكـه مـنـزه از هـر عيب است . و خداوند تعالى از ذات مقدس خودخبر داده و فرموده : من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند و چهمقامى بالاتر است از مقام همنشينى با خدا.
و روى انـه مـا اجـتـمـع قـوم يـذكـرون الله تـعـالى الااعـتـزل الشـيـطـان عـنـهـم و الدنـيـا فـيقول الشيطان للدنياالاترين ما يصنعون فتقول الدنيا دعهم فلو قد تفرقوا اخذتباعناقهم .
روايت شده كه : مردمى در جائى جمع نمى شوند كه به ذكرخـدا مـشـغـول گـردنـد مـگـر ايـنـكه شيطان و دنيا از آنها جداشوند. شيطان به دنيا گويد كه : آيا نمى بينى اينها چهمـى كنند. دنيا مى گويد: واگذار آنها را هرگاه متفرق شدندگريبان آنها را خواهم گرفت .
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله :يـقـول الله تـعـالى مـن احـدث و لم يـتوضا فقد جفانى و مناحدث و توضا و لم يصل ركعتين و لم يدعنى فقد جفانى و مناحـدث و تـوضـا و صـلى ركـعـتـيـن و دعـانـى فلم اجبه فيمايسئل من امر دينه و دنياه فقد جفوته و لست برب جاف .
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله سـلم فـرمـود: خـداىمتعال جلت عظمته مى فرمايد: كسى كه حدثى از او سر زندو وضو نسازد به من جفا كرده . و كسى كه حدثى از او سرزنـد و وضـو بـسـازد و دو ركـعـت نـمـاز بـه جا نياورد و مرانـخـوانـد و دعـا نكند پس به تحقيق به من جفا كرده . و كسىكه حدثى از او سر زند و وضو تجديد كند و دو ركعت نمازبـه جا آورده و دعا كند و مرا بخواند پس من او را در آنچه ازامر دين و دنيا سؤ ال مى كند اجابت نكنم به تحقيق من به اوجـفـا كـرده ام و مـن خداى جفا كار و ظالم نيستم . نتيجه اين كهدعاى او را اجابت خواهم كرد.
و روى انه اذا كان آخر الليليـقـول الله هـل مـن داع فـاجـيـبـه هـل مـنسـائل فـاعـطـيـه سـواله هـل مـن مـسـتـغـفـر فـاغـفـر لههل من تائب فاتوب اليه .
روايـت شـد: چـون آخـر شـب مـى شـود خـداىمـتـعال مى فرمايد آيا كسى هست دعا كند تا او را اجابت كنم ؟آيا كسى هست سؤ ال كند تا به او عطا كنم ؟ آيا كسى هست ازمـن طـلب آمـرزش كـند تا او را بيامرزم ؟ آيا توبه كننده اىهست تا توبه او را قبول نمايم .
و روى ان الله تعالى اوحى الى داود عليه السلام يا داودمـن احـب حـبـيـبـا صـدق قـوله و مـن آنـس بـحـبـيـبقـبـل قـوله و رضـى فـعـله و مـن وثـق بـحبيب اعتمد عليه و مناشتاق الى حبيب جد فى المسير اليه .
يـا داود ذكـرى للذاكـريـن و جـنـتـى للمـطـيـعـيـن و زيارتىللمشتاقين و انا خاصه للمحبين .

روايت شد كه حق تعالى به داوود عليه السلام وحى فرمودكـه : اى داوود كـسـى كـه دوسـتـى را دوسـت داشـتـه بـاشـدگـفـتـارش را قبول خواهد كرد. و كسى كه به دوستى انس وعـلاقه داشته باشد از كار و گفتارش راضى است . و كسىكـه اطـمـيـنان به دوستى را دارد در رفتن به سوى او كاملاجذبيت مى كند.اى داوود ياد من براى يادكنندگان است و بهشتمن براى فرمان برداران است و زيارت من براى مشتاقين بهمن است و من مخصوص ‍ دوستانم هستم .
و قـال عـلى عـليـه السـلام : عـلىكـل قـلب خـادم مـن الشـيـطان فاذا ذكر الله تعالى خنس و اذاترك الذكر التقمه فجذبه و اغواه و استزله و اطغاه .
عـلى عليه السلام فرمود: بر هر قلبى از قلبهاى اولاد آدمشـيـطـانى موكل است و هميشه با اوست پس وقتى كه به يادخـدا بـاشـد و خـدا را يـاد كند از او دور و پنهان مى گردد. وچون ذكر حق تعالى را ترك كند بر او مسلط مى شود و او رابـه خـود جـذب مـى كند و گمراه مى نمايد و به لغزش ‍ مىاندازد و به سركشى وا مى دارد.
و روى كعب الاحبار قال : اوحى الله الى نبى من انبيائه اناردت ان تلقانى غدا حظيره القدس فكن ذاكرا غريبا محزونامـسـتـوحشا كالطير الوحدانى الذى يطير فى الارض المقفرهيـاءكـل مـن رووس الاشـجـار المـثـمـره فـاذا جـائهالليـل آوى الى و كـره و لم يـكـن مـع الطـير استيحاشا منه واستيناسا بربه .
كـعـب الاحـبـار گـفته : خدا به سوى نبيى از انبياى خود وحىفـرمـود كه : اگر مى خواهى رحمت مرا فرداى قيامت در بهشتديدار كنى ذاكر من و غريب و داراى حزن و اندوه بوده باش .و از مـردم وحشت داشته باش ‍ مانند مرغى كه به تنهايى دربيابانهاى خشك و بى آب و گياه پرواز مى كند و خوراك اواز بـالاى درخـتـهـاى مـيـوه دار است . پس هرگاه شب شود بهلانـه خـود پـناه مى برد و با ساير مرغها نيست چون از آنهاوحشت دارد و انس ‍ او با خدا است .
و قـالرسـول الله صـلى الله عليه و آله ان الملائكه يمرون علىمـجـالس ‍ الذكـر فـيـقفون على رووسهم و يبكون لبكائهم ويـومـنـون عـلى دعـائهـم . و اذا صـعـدوا الى السـمـاءيقول الله تعالى ملائكتى اين كنتم و هو اعلم بهم فيقولونربـنا انت اعلم كنا حضرنا مجلسا الذكر فراءيناهم يسبحونكو يقدسونك و يستغفرونك و يخافون نارك و يرجون ثوابكفـيقول سبحانه اشهد كم انى قد غفرت لهم و آمنتهم من نارىو اوجـبـت لهـم جـنـتـى . فـيـقـولون ربـنا تعلم ان فيهم من لميـذكـرك . فـيـقـول سـبـحـانـه قـد غـفـرت له بـمـجـالسـهاهل ذكرى فان الذاكرين لا يشقى بهم جليسهم .
رسـول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به تحقيق ملائكهعـبـور مـى كـنـنـد بـر مـجلسهاى ذكر پس بالاى سر آنها مىايستند. و چون آنها گريه مى كنند ملائكه مى گريند و چوندعـا مى كنند آمين مى گويند. و چون به آسمان بالا مى روندخـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد:اى مـلائكـه كـجـا بـوديـد وحال آنكه از آنها آگاه است پس مى گويند: اى پروردگار ماتـو عـالم تـرى مـا در مـجلسى از مجالس ذكر حاضر شديمپس آنها را ديديم كه تسبيح تو مى گويند و تو را تقديسمـى كـنند و از تو طلب آمرزش مى كنند، از عذاب آتش تو مىترسند و به ثواب تو اميدوار هستند. پس خداوند سبحان مىفـرمـايـد: گواه مى گيرم شما را كه من آنها را آمرزيدم و ازآتش خود ايمن داشتم و واجب كردم براى آنها بهشت خود را پسمـلائكـه عـرض مـى كـنند. خدايا تو مى دانى كه در بين آنهاكـسـى بـود كـه ذكـر تـو را نـگـفـت : پـس خـداى سـبحان مىفـرمـايـد: او را بـراى هـمـنـشـيـنـى بـااهـل ذكـر آمـرزيـدم ؛ چـون كـه هـمـنـشـيـناهل ذكر به سبب مجالست با آنها شقى نمى گردد.
و روى عـن بـعـض الصـالحـيـن انـهقـال : نـمـت ذات ليـله فـسـمـعـت هـاتـفـايقول اتنام عن حضره الرحمن و هو يقسم الجوائز بالرضوانبـيـن الاحـبـه و الخـلان فـمـن اراد مـنـه المزيد فلا ينام ليلهالطويل و لا يقنع من نفسه بالقليل .
از بـعـضـى اهل صلاح و نيكان روايت شده كه گفت : در شبىبه خواب رفتم شنيدم كسى فرياد زد كه آيا به خواب مىروى و از حـضـور حـضـرت حـق غـافـل مـى شـوى وحـال آن كـه حـق تـعـالى بين دوستان و محبين جايزه قسمت مىفرمايد پس كسى كه زيادى نعمت خدا را مى خواهد نبايد شبدراز را به خواب رود به عبادت كمى قناعت كند.
و قـال كـعـب الحـبـار: مـكـتـوب فى التوريه يا موسى مناحـبـنـى لم يـنـسـانـى و من رجا معروفى الح فى مسئلتى يامـوسـى لسـت بـغـافـل عن خلقى ولكن احب ان تسمع ملائكتىضـجـيـج الدعـا و تـرى حـفـظـتى تقرب بنى آدم الى مما انامـقـويـهـم عـليـه و مـسـبـبـه لهـم يـا مـوسـىقـل لبنى اسرائيل لا تبطرنكم النعمه فيعا جلكم السلب ولا تـغـفـلوا عـن الذكـر و الشـكـر فـتـسـلبـوا النـعـم ويـحـل بكم الذل و الحوا بالدعاء تشملكم الا جابه و تهيئكمالنعمه بالعافيه .
كعب الاحبار گفت : در تورات نوشته شده اى موسى كسى كهمـرا دوسـت دارد فـرامـوش نـمـى كـند مرا. و كسى كه اميد بهخـوبـيـهـا و نـعـمـتـهـاى مـن از حـال اصـرار در سـؤال از مـن و التـمـاس مـى كـنـد.اى مـوسـى مـن ازحـال بـنـدگـانـم غافل نيستم و حاجات آنها را بشنوند. و مىخـواهـم مـلائكـه اى كـه حـافـظ بر آنها هستند ببينند چگونهبندگان من از من چيز مى خواهند و به من تقرب مى جويند بهسـبـب فوتى كه من به آنها داده ام و اسبابى كه براى آنهاتـرتـيـب داده ام .اى مـوسـى بـه بـنـىاسـرائيل بگو: نعمت هاى من شما را مغرور نكند كه به زودىاز شـمـا گـرفـتـه شود. و غافل از ذكر و شكر نگرديد كهسـبـب زوال نـعـمت از شما گردد، و گرفتار ذلت گرديد. واصـرار بـه دعـا داشته باشيد تا اجابت به شما برسد. وبه سبب عافيت و صحت بدن نعمت بر شما گوارا گردد.
و جاء فى قوله تعالى : اتقوا الله حق تقاته ،(204)قـال يـطـاع فـلا يـعـصـى و يـذكـر فلا ينسى و يشكر فلايكفر.
در تـفـسـيـر اين آيه كريمه كه مى فرمايد: از خدا بترسيدچـنـانچه حق آن است ، فرموده اند مراد اين است كه : خدا اطاعتشـود و مـعـصـيـت او را نكنند. و ذكر او گفته شود و فراموشنگردد. و شكر او كنند و كفران نكنند.
و قـالرسـول الله صـلى الله عـليـه و آله لابـى ذر:اقـلل مـن الشـهـوات يـقـلل عـليـك الفـقـر واقـلل مـن الذنـوب يـخـفـف عـليـك الحـساب و اقنع بما او تيتهيـسـهـل عـليـك المـوت و قـدم مـالك امامك يسرك اللحاق به وانـظـر العـمـل الذى تـحـب ان يـاءتيك بعد الموت و انت عليهفـاعـمـله و لا تـتـشـاغل عما فرض عليك بما ضمن لك واسعمسكنك الذى لا زوال له فى منزلالانتقال عنه .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به جناب ابوذر فرمود:اى اباذر شهوات نفسانى خود را كم كن تا فقر و احتياج توكم شود. و گناه مكن يا اينكه اقلا كم گناه كن تا حساب تودر قيامت كم و سبك باشد. و قناعت كن به همانى كه از طرفخـدا بـه تـو رسـيـده اسـت تـا مـردن بـراى تـوسـهـل و آسان گردد و مال خود را جلوتر از خودت به آخرتبـفـرسـت تـا چـون آنـجـا رفـتـى و رود و پـيـوسـتـت بـه آنمـال خـوشـحالت كند و نظر كن آن عملى كه آن را دوست دارىكـه بـعد از مردن با تو باشد و تو بر آن وارد شوى پسآن را عمل كن . و طلب رزقى كه خدا براى تو ضامن شده تورا باز ندارد از عمل و عبادتى كه خدا بر تو واجب فرموده .و آن مـسـكـن و مـنـزلى كـه دائمـى مـى خـواهـى در آن بـاشـىتـوسـعـه بـده در هـمـيـن مـنزلى كه از او كوچ خواهى كرد وانتقال پيدا مى كنى .
باب چهاردهم : در حال مؤ من در هنگام مرگ
قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله : ان المؤ من اذا حضرهالمـوت جـائت اليه ملائكة الرحمن بجريدة بيضاء فيقولونلنـفـسه اخرجى راضية مرضية الى روح و ريحان و رب غيرغضبان فتخرج كالطيب من المسك حتى يتناولها بعض من بعضفـيـنـتـهـى بـهـا الى بـاب السـمـاءفيقول سكانها و ما اطيب رائحة هذه النفس و كلما صعدوابها منسماء الى سماء قال اهلها مثل ذلك حتى يؤ تى بها الى الجنةمـع ارواح المـؤ مـنـيـن فـتـسـتـريـح من غم الدنيا و اما الكافرفـتـاءتـيـه مـلائكـة العـذاب فـيـقولون لنفسه اخرجى كارهةمكروهة الى عذاب الله و نكاله و رب عليك غضبان .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه وقتىمـرگ مـؤ مـن مـى رسـد ملائكه رحمت الهى با جرائد سفيد بهسـوى او مـى آيـنـد و بـه نفس مى گويند خارج شو برو درحالى كه از خدا راضى هستى و خدا هم از تو راضى است بهسـوى آسايش دائمى و زندگى طيب و طاهر و خدايى كه برتو غصبناك نيست پس خارج مى شود مانند بوى خوش از مشكخارج مى گردد و آنرا دست به دست مى كنند تا مى رسد بهدر آسـمـان ، دربـانان و ساكنان آن مى گويند چه نيكو استبـوى ايـن روح . و هـر چـه بـالا مـى بـرنـد از آسـمانى بهآسـمـانى اهل آن مثل آن را مى گويند تا او را به سوى بهشتمى آورند با ارواح مؤ منين . پس از غمهاى دنيا راحت مى شود.و امـا كـافـر پس ملائكه عذاب به سوى او مى آيند و او بهدرشـتـى گفتگو مى كنند و روح او را از روى كراهت از بدنشخـارج مـى كـنند و به سوى عذاب و عقوبت الهى مى برند وخداوند متعال بر او غضبناك است .
و قـال النبى صلى الله عليه و آله : اما ترون المحتضريشخص ببصره قالوا بلى قال يتبع بصره بنفسه .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى بينيد محتضرچـگـونـه چـشـم خـود را تـيـز مـى كند؟ عرض كردند بلى يارسـول الله : فـرمـود: چـشـم او بـهدنبال جانش مى باشد.
و قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله : ما من بيت الا و ملكالمـوت يـاءتـيـه فـى كـل يـوم خـمـس مـرات فـاذا وجـدالرجل قد انقطع اجله و نفد اكله القى عليه غم الموت فغشيهكـربـاتـه و غـمـرتـه غـمـراتـه فـمـناهـل بـيـتـه النـاشـرة شـعـرهـا و الضاربة وجهها و الباكيةشـجـوهـا و الصـارخـة بويلها فيقول ملك الموت ويلكم فماالجـزع و الفـزع و الله مـا اذهبت لواحد منكم رزقا و لا قربتاجـلا و لا اتـيته حتى امرت و لا قبضت روحه حتى استاءمرت وان لى فيكم عودة ثم عودة حتى لا يبقى منكم احد.
پـيـغـمـبـر اكـرم صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ خانه اىنـيـسـت مـگـر ايـنـكـه مـلك المـوت روزى پنج مرتبه به آنجاسركشى مى كند. پس وقتى كه يكى از آنها مدت زندگانىدنـيـايـش تمام شده باشد و رزقى كه در دنيا بايد بخوردبـه آخـر رسـيده باشد ملك الموت غم و اندوه مرگ را بر اومـى افـكـنـد. پـس ‍ فـرو مـى گـيـرد او را نـاراحتى هاى آن ومـشـكـلات و سـخـتـيـهاى آن بر او رو مى آورد. پس بعضى ازاهـل بـيت او موى خود را مى كنند و به صورت خود مى زنند وگـريه مى كنند از روى حزن و صدا را به واويلا بلند مىكـنـنـد. پـس ‍ مـلك المـوت مـى گويد واى بر شما اين جزع وفـزع بـراى چـيـسـت بـه خـدا قـسم من رزقى از شما نبردم وبراى شماها مرگى را نزديك نكردم . و در نزد او نيامدم تااينكه از جانب خدا ماءمور شدم . و روح او را نگرفتم مگر پساز آنـكـه از خـداى مـتـعـال اجازه گرفتم . و به تحقيق من بهسـوى شـمـا باز مى گردم پس باز مى گردم تا اينكه هيچكدام از شما باقى نماند.
ثـم قـال : و الذى نـفسى بيده لو يرون مكانه و يسمعونكـلامـه لذهـلوا عـن مـيـتـهـم ولبـكـوا عـلى نـفـوسـهـم حـتـى اذاحمل الميت فى نعشه رفرقت روحه فوق نعشه تنادى يا اهلىو يـا ولدى لا تـلعـبـن بـكـم الدنـيـا كـمـا لعـبـت بـىمـال جـمـعته من حلة و من غير حلة و خلفته لكم فالمهناة لكم والتبعة على فاحذروا مثل ما قد نزل بى .
پـس فرمود: به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست اگرمـى ديـدنـد مـكـان او را و مى شنيدند كلام او را هر آينه از ميتخـود غـافـل مى شدند و به حال خود مى گريستند. تا اينكهمـيـت را بـر تـابـوت حمل مى كنند و او را بر مى دارند، روحبـر بـالاى بـدن او پـر مـى زنـد و فـريـاد مـى كـنـد. اىاهـل مـن اى اولاد مـن دنـيـا شـما را به بازى نگيرد چنانچه مرابـازى داد. مـالى از حـلال و غـيـرحلال جمع كردم و باز گذاشتم براى شما. اكنون گوارايىآن بـراى شـماست و محاسبه آن بر من . پس شما بترسيد ازآنچه بر سر من آمد.
و لقد احسن القائل شعرا:

لقـد لهـوت وجـدت الموت فى طلبى
و ان فىالموت لى شغل عن اللعبى
لو شـمـرت فـكـرتـى فـيـمـا خـلقـت له
ما اشتدحرصى على الدنيا و لا طلبى
و هـر آيـنه به تحقيق شاعر نيكو گفته : هر آينه به تحقيقمـن سـرگـرم بـازى هستم و مرگ با جديت در طلب من است . وياد مرگ مرا از بازيهاى دنيا باز مى دارد. اگر فكر من دقتو جديت مى كرد در آنچه كه براى آن خلق شده حرص و طلبمن براى دنيا اين قدر شدت نداشت .
و قال الوراق :
ابقيت مالك ميراثا لوارثه
فليت شعرى ما ابقىلك المال
القوم بعدك فى حال يسرهم
فكيف بعدهم حالتبك الحال
مـلؤ ا البـكـاء فـمـا يـبـكـيـك مـن احـد
و استحكمالقيل فى الميراث و القال
انـسـتـهـم العـهـد دنيا اقبلت لهم
و ادبرت عنك والايام احوال
وراق گفته : مال خود را ارث براى وارثان باقى گذاشتىپس كاش ‍ مى دانستى كه اين مال براى تو نخواهد ماند. آنهاكه وارثند بعد از تو در حال خوشنودى و شادى به سر مىبـرنـد بـراى آن ارث امـا بـر تـو چـه مى گذرد آنها اطلاعندارند. همه مى گويند، ليكن هيچ كدام بر تو نمى گريندو همه قيل قال آنها براى سهم ارث است دنيايى كه به آنهارو كـرده و بـه تـو پـشـت كـرده تـو را از يـاد آنـها برده وروزگار متحول و دگرگون است .
و قال آخر:
هـون الدنـيـا و مـا فـيـهـا عـليـك
واجعل الهم لمابين يديك
ان هـذا الدهـر يـدنـيـك الى
ملك الموت و يدنيهاليك
فاجعل العده ما عشت له
انه تاتيك احدى ليلتيك
ديگرى گفته : دنيا و آنچه در اوست در نظر خود خوار و بىمقدار كن و تمام همت و كوشش خود را براى عالمى كه در پيشدارى قـرار بده اين روزگار هر چه بگذرد تو را به سوىمـلك المـوت و او را بـسـوى تو نزديك مى كند. پس تا زندههستى خود را آماده و مهيا كن براى ديدار او كه او امشب يا فرداشب خواهد آمد.
و قـال سـلمـان (ره ): اضـحـكـنـى ثـلاث و ابـكانى ثلاثاضـحكنى غافل و ليس بمغفول عنه و ضاحك ملافاه و الموتيـطـلبـه و مـومـل الدنـيا و لا يدرى متى اجله و ابكانى فراقالاحـبـه و هـول المـطـلع و الوقـوف بـيـن يـدى اللهعزوجل لا ادرى اسا خط هوام راض .
سـلمـان فـارسـى رحـمه الله گفته : سه چيز مرا به تعجبآورد و خـنـدانـيد و سه چيز مرا گريانيد. و به تعجب آورد وخـنـدانـيـد مـرا كـسـى كـه غـافـل اسـت و از اوغـافـل نـيـسـتـنـد. و آن كـسـى كـه دهـن از خـنـده پـر مى كند وحال آنكه مرگ آنها را مى طلبد. و آن كس كه آرزومند دنيا استو نـمـى دانـد مـرگ او چـه زمـان اسـت . و به گريه آورد مرافـراق دوسـتـان ، و هـول و وحـشـتـى كـه در اثـر اطـلاع بـهچـيـزهـايـى كـه بـعـد از مـرگ آگـهـى بـر آنحـاصـل مـى شـود، و ايـسـتـادن در مـقـابـل مـيـزانعـدل الهى و حال آنكه نمى دانم كه آيا خدا از من راضى استيا نه .
و اعلموا رحمكم الله انما يتوقع الصحيح سقما يرد به ومـوتـا مـن البـلاء يـدنـيه فكانه لم يكن فى الدنيا ساكن واليـهـا راكـن نزل به الموت فاصبح بين اهله و ولده لا يفهمكلاما و لا يرد سلاما قد اصفر وجهه و شخص بصره و شرحصـدره و يبس ريقه و اضطربت اوصاله و فلقت احشاءه و الاحـبـه حـوله يـرى و لا يـعـرف و يسمع فلا يردو ينادى فلايـجـيـب خـلف القـصـور و خـلت مـنـه الدور وحـمـل الى اعـنـاق الرجـال يـسـرعـون بـه الىمحل الاموات و دارالخسران و بيت الوحده و الغربه و الوحشهثـم قـسـمـوا امـواله و سـكـنـوا داره و تـزوجـوا ازواجـه وحـصـل هـو بـرمـسـه فـرحـم الله مـنجعل الهم هما واحدا ثم اكل قوته و احسن عمله و قصر امله .
بدانيد خدا شما را رحمت كند هر شخص صحيح البدنى منتظراست بيمارى را كه به او وارد شود و مرگى را كه او را بهكهنه شدن نزديك كند به نحوى كه گويا اين چنين كس ابداسـاكـن دنيا نبوده . مرگ بر او وارد مى شود پس بين اهلش واولادش دگرگون مى گردد كه كلامى را نمى فهمد و قدرترد سـلام نـدارد. صـورتش زرد شده ، چشمهايش قدرت حركتندارد. سينه اش متلاشى شده ، رطوبتهاى بدنش خشك شده ،اعـضـاى بـدنش ‍ پراكنده شده و احشائش شكافته شده است .دوسـتـان در اطـراف او هـسـتـنـد كـه آنـهـا را مـى بـيند و نمىشـنـاسـد، مى شنود و قدرت رد كردن جواب را ندارد، و او رانـدا مـى كـنند و نمى تواند جواب بگويد. قصرها و خانه هارا تـرك كـرده و بـر گـردن مـردانحـمـل شـده و او را بـه سـرعـت بـه محله خاموشان و اموات مىبـرنـد. و در خـانـه اى وارد مـى شـونـد كـه متوجه خسران وضـرر خـود مـى شـونـد؛ چون مى توانستند آن را آباد كنند ونكردند و اين خسران و ضرر بزرگى است ؛ چون ديگر وقتاز دسـت او رفـته . و در خانه تنهايى و غربت و وحشت ساكنمـى شـود. و ديـگـران در خانه دنيايى او ساكن مى شوند. وزنـهـاى او بـه ديـگـران شـوهـر مـى كـنـنـد. و او در خـاكمـنـزل مـى كـند. پس خدا رحمت كند كسى را كه تصميم خود رايـكـى كـنـد بـراى اصـلاح آخـرت خـود. و آنـچـه براى او ازحـلال مـمـكـن اسـت قـوت خـود قـرار دهـد. و به آن اكتفا كند. واعمال نيكو به جا آورد و آرزوهاى خود را كوتاه كند.
و روى انه اذا حمل عدوالله الى قبره نادى الى من تبعه يااخوتاه احذورا مثل ما قد وقعت فيه انى اشكو دنيا غرتنى حتىاذا اطـمـاءننت اليها وضعتنى و اشكو اليكم اخلاء الهوى حتىاذا وافـقـتـهـم تـبـروا مـنـى وخـذلونـى و اشـكـو اليـكم اولاداآثرتهم على نفسى و اسلمونى و اشكو اليكم مالا كدحت فىجـمـعـه فـى البـر و لبـحـر و قـاسـيـتالاهوال فاءحذه اعدائى و صار و بالا على و عاد نفعه لغيرىو اصـبـحـت مرتهنا به و اشكو اليكم بيت الوحدة و الوحشة والظـلمـة و المـسـائلة عـن الصغيرة من عملى و الكبيرة فاحذروامـثـل ما قد نزل بى فوا طول بلائى و عظيم عنائى ما لى منشفيع و لا حميم .
و روايـت شـده كه چون دشمن خدا را بردارند و به جانب قبربـبـرنـد صـدا مـى زنـد بـه كـسـانـى كـهدنـبـال جنازه او هستند مى گويد: اى برادران من دورى كنيد ازآنـچـه مـن در آن واقـع شـدم . بـه درسـتـى كـه من از دنيايىشـكـايـت مـى كنم كه مرا گول زد و فريب داد تا چون به اومـطـمـئن شـدم مرا خوار كرد. و از دوستانى شكايت مى كنم كههـواپـرسـت بـودنـد و مـن بـا آنها موافقت كردم و اكنون از منبيزارى مى جويند و مرا ذليل و بى چاره كردند. و به شمااز اولادى شـكـايـت مـى كـنـم كـه بـرخـود مـقـدم داشـتـم و مـراواگذاشتند. و به شما از مالى شكايت مى كنم كه براى جمعآورى آن رحـمـت كـشـيـدم در سفر دريا و خشكى رفتم و خود رابـه خـطـرهـا انـداخـتـم پـس اكـنـون نـصـيـب دشمنان من شده ووبـال بـر من گرديده ، نفع آن به ديگرى مى رسد و من درگـرو آن مـى بـاشـم و بـه شـمـا شكايت مى كنم از رفتن درخـانـه تـنـهـايـى و وحـشـتناك و تاريك كه در آنجا از من سؤال از كوچك و بزرگ اعمالم مى شود. پس شما دورى كنيد ازآن بلاها كه بر من وارد شده . آن چقدر طولانى است بلاى منو به چه زحمتهاى بزرگ گرفتار شدم . اكنون نه شفيعىدارم كـه بـراى مـن در پـيـشـگـاه خـداىمـتـعال وساطت كند و نه دوستى دارم كه از من حمايت كند و مرايارى نمايد.
و كـان رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله اذادخـل الجـبانه يقول : السلام عليكم ايها الاءبدان البالية والعـظـام النـخـرة التـى خرجت من الدنيا بحسراتها و حصلتمـنها برهنها اللهم ادخل عليهم روحا منك و سلاما و منك يا ارحمالراحمين .
پـيـغـمبر اكرم صلى الله عليه و آله چون وارد قبرستان مىگـرديـد مـى فـرمـود: سـلام بـر شـمـا اى بـدنـهاى كهنه واسـتـخـوانـهـاى پـوسيده كه از دنيا به حسرت و اندوه تمامبـيـرون رفـتـه ايـد و اكـنون در گرو كارها و اعمالتان مىبـاشـيـد. خدايا رحمت از خودت و سلام از ما و خودت بر آنهاداخـل فـرمـا اى خدايى كه رحمتت بر بندگانت از همه بيشتراست .
و قـال عـبـدالله الجـرهـمـى و كـان مـن المعمرين تبعت يوماجنازه فخنقتنى العبره فانشدت شعرا:
يـا قـلب انـك فـى الدنـيـا لمـغـرور
فاذكر وهل ينفعن اليوم تذكير
فـبـيـنـمـا المـرء فى الاحياء مغتبطا
اذ صار فىالرمس تعفوه الا عاصير
يـبكى الغريب عليه ليس يعرفه
و ذو قرابتهفى الحى مسرور
فاسترزق الله خيرا و ارضين به
فبينما العسراذا دارت مياسير
و قـال رجـل مـن اصـحـاب الجنازه : تعرف لمن هذا الشعر؟فـقـلت لا و الله . فـقال : هو لصاحب هذه الجنازه و انت غريبتبكى عليه و اهله مسرورون .
عـبـدالله جـرهـمـى ، كـه مـرد مـعـمـرى بـود، گـويـد: روزىدنـبـال جـنـازه اى حـركـت مـى كـردم پـس گريه مرا گرفت واشـعـارى كـه شـنـيـده بـودم و نمى دانستم صاحبش كيست بهزبـان آوردم . و مـعنى اشعار به فارسى چنين است : اى قلببه درستى كه تو در دنيا مغرور شده اى پس به ياد بياورو آيـا امـروز يادآورى ديگر فايده دارد. در بين اينكه شخصدر بـيـن زنـدگـان بـه لذايـذ زنـدگـىمـشـغـول اسـت نـاگـهـان در خـاك فـرو مـى رود وگل و خاك او را فرو مى گيرد، غريبى كه او را نمى شناسدبـر او مـى گـريد و خويشان و نزديكان او در ميان زندگانبه سرور و خوشى مشغولند. پس از خدا طلب خير كن و بهآن راضى باش كه در اين بين سختى و مشكلات ناگهان بهيسر و وسعت بر مى گردد.
پـس در ايـن حـال مـردى گفت : اى فلان مى دانى اين اشعارىكـه گـفـتـى از كـيـست ؟ گفتم نه به خدا. گفت از صاحب اينجـنـازه اسـت و تـو كـه غـريـبـى بـر او مـى گـريـى واهـل او در حـال سـرورنـد بـراى ارثـى كـه مـى خـواهـند از اوببرند.
فقال ابو العتاهيه شعرا:
ارى الدنـيـا تـجـهز بانطلاق
مشمره على فدم وساق
فـلا الدنـيـا بـبـاقـيه لحى
و لا حى على الدنيابباق
ابوالعتاهيه گفته : دنيا را مى بينم كه با جديت تمام مهياىرفـتـن اسـت نه دنيا براى زنده اى مى ماند و نه زنده اى دردنيا باقى خواهد ماند.
و قال بعضهم : محله الاموات ابلغ العظات فوردوا القبورو اعتبروا بالنشور.
بعضى فرموده اند محله مردگان رساترين موعظه هاست پسوارد شـويـد در قـبـرسـتـان و ميان قبرها و عبرت بگيريد ازروزى كه قيامت بر پا شود و اينها سر از خاك بردارند.

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation