زاده حيدر حيدر وار بر لشكر بتاخت . در اين حمله پانصد و بيست نفر كشت . از طرفىحضرت ابى عبدالله عليه السلام در رسيد. دو برادر پشت به پشت يكديگر داده دفعدشمن از هم مى نمودند، مانند پدر كه حمله بر يهوديان خيبر مى فرمود زير و زبركردند. فرياد الحذر بلند شد. صحنه ميدان رزم از خونابطال سرخ و به هر جانب روى مى آوردند سر بى تن و تن بى سر مى ريخت .
مظهر فتوت
آن بهتر دو عالم و اين مهتر دو كون
|
آن صفدر امامت و اين صفدر دغا
|
آن مظهر فتوت و اين منبع كرم
|
آن مطلع كرامت و اين معدن سخا
|
آن كعبه سعادت و اين قبله مراد
|
آن ملجا مروت و اين مامن رجا
|
آن رحمت الهى و اين فضل ذو المنن
|
آن قاطع ضلالت و اين دافع بلا
|
بو الفضل و بوالمكارم ابو السيف آن كه او
|
در فوق عرش دعوى فضل و هنر زند
|
شاه حجاز و ماه بنى هاشم لقب
|
آن كه لواى نصرت و فتح و ظفر زند
|
با صولت و صلابت و مردى و مردمى
|
در روزگار تكيه به جاى پدر زند
|
وقت نبرد با دم شمشير تيز خويش
|
آتش به قلب لشكر اشرار بر زند
|
با تيغ آبدار كه بودى چو ذوالفقار
|
جمعى به خون تپنده به فوج دگر زند
|
عباس مثل شير غضبناك بر عدو
|
هنگام رزم مشت به كشف و به سر زند
|
صدر ار نبود بهر تماشا بدند خلق
|
در آن دمى كه گفت فلك چون پدر زند (60)
|
علمدار ندارد
اى واى كه شاهنشه دين يار ندارد
|
شد كشته اباالفضل و علمدار ندارد
|
افتاد علم از كف عباس دلاور
|
ديگر شه دين بار و مددكار ندارد
|
طفلان حسين تشنه لب و منتظر آب
|
ديگر حرمش حامى و غم خوار ندارد
|
بخش پنجم : سيادت حضرت ابى الفضلالعباس عليه السلام
فصل اول
سيادت حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام
اللهم صل على محمد و آل محمد، كما صليت على ابراهيم وآل ابراهيم ، و بارك على محمد و آل محمد، كما باركت على ابراهيم وآل ابراهيم ، انك حميد مجيد.
حديث نبوى
در اصطلاح كسى را مى توان سيد گفت كه حسب و نسب وى از سوى پدر به حضرتعبدالمطلب بن هاشم عليهماالسلام جد بزرگواررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برسد و چون حسب و نسب حضرت ابىالفضل العباس عليه السلام از طرف پدر حضرت على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بنهاشم عليهم السلام مى رسد، لذا شك و ترديدى در اين نيست كه حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام هم سيد است . اين تذكر را از اين لحاظ داديم كه بعضىاز دشمنان اهل بيت عليهم السلام يا بعضى از دوستان نادانخيال مى كنند كه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام سيد نبوده كمى بيشترتوضيح مى دهيم تا مطلب جا بيفتد:
كلمه (سيد) از نظر لغت عرب : در كتاب معجم اللغة كه انصافا در علم لغت بى نظيراست - مى نگارد: سيد يعنى رئيست ، پرورش دهنده ، آقا، مالك ، شريف وفاضل ، سخى و كريم ، حليم و بردبار، عابد و پرهيزگار، زعيم كه در قرآن هم بههمين معنا به كار رفته است كسى كه مال خود را در راه حق عطا كند، شكر خدا را به جا آوردو بزرگ و مربى خاندان :
هر كسى داراى يكى از اين گونه صفات باشد مى توان از نظر لغت عرب به وى سيدگفت . چون تمام اين صفات به درجه اتم در حضرت هاشم جد بزرگواررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمايان بود، علاوه بر اين سيادت و حفاظت خانهخدا و خدمت زائران بيت الله به عهده او بوده است ، بنابراين صفت عام براى جدبزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صفت خاص شده بلكه يك لقبمخصوص حتى به حد علم رسيد.
كلمه (سيد) از نظر اصطلاح و استعمال
(سيد) از نظر اصطلاح به افرادى گفته مى شود كه نسب آنان از سوى پدر بهحضرت عبدالمطلب بن هاشم جد بزرگوار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلمبرسد. چون آنها علاوه بر جميع صفات حميده و پسنديده و برگزيده خدا هم بودند(صلى الله عليهم اجمعين ).
كلمه (سيد) از نظر روايات
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :
(نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة انا و على ، و جعفر و حمزة و الحسن و الحسين وفاطمة و المهدى ). (61)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما بنى عبدالمطلب ساداتاهل جنت هستيم من و على و جعفر و حمزه و حسن و حسين و فاطمه و مهدى .
روايتى از حضرت امام حسن بن على عليهماالسلام است كهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
(ادعو سيد العرب (يعنى عليا) قالت عائشة : الست سيد العرب ؟قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : انا سيد ولد آدم و على سيد العرب ). (62)
يعنى سيد العرب را صدا دهيد (يعنى على عليه السلام را) عايشه گفت : آيا شما سيدالعرب نيستى ؟ نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من سيد بنى آدم هستم و علىسيد العرب است ).
و قال صلى الله عليه و آله و سلم : يا على انت سيد فى الدنيا و سيد فى الاخرة .(63)
و قال عليه السلام : الحسن و الحسين سيدا شباباهل الجنة ). (64)
كلمه (سيد) از نظر علما
در كتاب اسعاف الراغبين (ص 47) مى نگارد:
اسم شريف و سيد يطلق فى الصدر الاول علىكل من كان من اهل البيت عليهم السلام سواء كان حسنيا ام حسينيا ام علويا من ذرية محمد حنفية اوغيره من اولاد على بن ابى طالب ام جعفر ام عقيليا ام عباسيا و الشريف الزينبى ).
ترجمه : اطلاق كلمه شريف و سيد بر تمام اهلبيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده خواه از فرزندان امام حسن يا فرزندان امامحسين ، يا از نسل هاى على بن ابى طالب از ذريه محمد بن حنفيه ، يا از فرزندان جعفر بنابى طالب ، يا از فرزندان عقيل ، يا از نسل هاى عباس عموى پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم باشند.
همينطور در كتاب احكام سلطانيه آمده است :
(سيد) و هو اطلاقه على كل علوى و جعفرى و عقيلى و عباسى .
يعنى آن كلمه سيد و شريف اطلاق بر تمام هاشميون علوها و جعفرى ها و عقيلى ها و عباسىها مى شود.
در كتاب جامع الانساب ، (ص 35) مى نگارد:
در زمان حاضر ايرانيان منحصرا كلمه (سيد) را براى عموم بنى هاشماستعمال مى كنند و در ايران جايى يافت نمى شود كه به آنان كلمه ديگرى غير از سيداطلاق كنند.
علامه حلى (اعلى الله مقامه الشريف ) در كتاب تذكره مى نگارد:
(مستحق خمس هستند؟ نسب شان از طرف پدر به حضرت عبدالمطلب برسد).
كثيرى از علماى اماميه عامه اتفاق بر اين دارند، البته علامه سيد مرتضىقائل بر اين است كه اگر كسى مادرش هم سيده باشد يعنى از طرف مادر نسبت به جدپيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم داشته باشد مى تواند خمس بگيرد. (65)
ملا مهدى نراقى كاشانى (ره ) در مستند الشيعه ، ج 2، كتاب الخمس ، ص 84 فىالمسالة الخامسة مى نگارد:
(السادات هم الهاشميون المنتسبون الى هاشم جد النبى صلى الله عليه و آله و سلماى اولاد عبدالمطلب من بنى عبدالله و ابى طالب و العباس و الحارث و ابى لهب ، واستحقاقهم الخمس اجماعى ويويد ذلك الاخبار).
سادات تمام بنى هاشم كه منتسب به حضرت هاشم جد نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم باشند و آن اولاد عبدالمطلب از بنى عبدالله و ابى طالب و بنى العباس و حارث وابى لهب اجماع است كه همه شان استحقاق خمس دارند و اخبار هم مويد اى مطلب است .
هر چند در ايران به سيادت حضرت ابوالفضلالعباس و اولادش عليهم السلام ايمان و ايقان دارند ولى در بعضى از كشورها اينسوال مطرح است . از اين جهت ما لازم دانستيم اين مطلب را تذكر بدهيم .
حضرت ابى الفضل العباس عليه السلامازآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم است
درباره اين كه حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام ازآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و به يك چنين مقامى سرفراز است ، رواياتى زياددر كتب شيعه و سنى آمده است ، كه مختصرى از آنها به عرض خوانندگان معظم مى رسانيم.
ابن اثير جزرى كه يكى از علما و دانشمندان بزرگاهل تسنن به شمار مى رود در كتاب نهايه مى نگارد:
صدقه براى حضرت محمد و آل آن بزرگوار صلى الله عليه و آله و سلمحلال نيست . آن گاه از قول شافعى نقل مى كند و مى گويد:(آل محمد افرادى هستند كه صدقه به آنان حرام است و خمس در عوض صدقه براىايشان مقرر شده و اشخاصى كه صدقه بر آنان حرام است همان افرادى هستند كه ازنسل و صلب حضرت هاشم و مطلب باشند.
در كتاب معجم متن اللغه در لغت (اهل ) آمده :
آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت آن حضرت است و منظور ازاهل بيت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم : على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهمالسلام مى باشند.
امام اهل تسنن احمد حنبل در كتاب مستند (ج 6، ص 323) از ام البنين حضرت ام سلمه (ره )نقل مى كند:
پيامبر خدا به فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود: (شوهرت على و فرزندانت حسن و حسينرا نزد من بياور. وقتى همه آمدند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يك كساى يمنىبر روى ايشان افكند و آن گاه دست مبارك خود را روى آن كسا نهاد و گفت :
پروردگارا اينان آل من اند. بار خدايا، صلوات و بركات خود را براى محمد وآل محمد نازل فرما.
ام سلمه مى گويد: من هم گوشه كسا را بلند كردم كهداخل كسا شوم ولى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن را از دستم گرفت وفرمود تو نيز به خير و سلامتى خواهى بود).
ده ها روايت ديگر در كتب اهل تسنن داريم كه حضرت على عليه السلام ازآل محمد به شمار مى رود و حضرت اباالفضل العباس عليه السلام كه فرزند و خلفصالح آن بزرگوار است نيز از آل محمد محسوب مى شود.
دركتاب قاموس اللغه مى گويد: كلمه عترت به معناى فرزند، قبيله ، خويشان نزديك ازگذشتگان و آيندگان .
امام حسين عليه السلام در كربلا در زير يك خيمه كه حضرت عباس عليه السلامفرزندان امام حسن عليه السلام و فرزندان عقيل عليهم السلام بودند فرمود: ما عترتاهل بيت رسول صلى الله عليه و آله و سلم هستيم .
مراد اين كه امام حضرت عباس عليه السلام و ديگر خويشان نزديك را از عترتاهل بيت قرار داده و از عترت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم جدا نكرده است . علامهحلى (رحمة الله عليه ) در كتاب تذكرة الفقهاء در بحث مستحقان زكات مى نگارد:
(وقد اجمع المسلمون كافة على تحريم الصدقة الفروضة على بنى هاشم )لقوله عليه السلام : (ان الصدقة لا تنبغىلآل محمد، انما هى اوساخ الناس ). (66)
و قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : انااهل البيت لا تحل لنا الصدقة . (67)
چون حضرت قمر بنى هاشم از آلرسول صلى الله عليه و آله و سلم محسوب مى شوند، پس صدقه و زكات واجب بر او ونسل آن حضرت حرام است .
صاحب كتاب (انوار زهرا عليهاالسلام ) مى نگارد: متجاوز از صد جلد كتاب در معناىآل بيت لغت و احاديث را دقيقا مطالعه كردم ... از بسيارى از احاديث استفاده مى شود كهآل پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام بنى هاشم تا روز قيامت اند. در لغت ،آل را به معناى اهل گفته اند با اين فرق كه در معناىآل ، داشتن شرافت لحاظ شده ولى در معنى اهل اين قيد ذكر شده است ... به طور خلاصه درتمام كتب لغت ، آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم به معناى ذريهآل آن حضرت تا روز قيامت و اقوام نزديك آن وجود مقدس از كسانى كه صدقه بر آنهاحرام بوده و مى شود به آنها خمس داده ، اما در روايات نيز به همين معنا آمده است ، زيرا درباب زكات در احاديث مكرر گفته شده كه زكات برآل محمد حرام است و در باب خمس نيز رواياتى تصريح شده كه نيمى از خمس را بهآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم داد. كه طبق دو دسته احاديث در كتب فقه تصريح شدهكه آل محمد شامل جميع بنى هاشم تا روز قيامت مى گردد.
معناى آل و امت
حديثى از امام رضا عليه السلام علماى عراق در حضور مامون از امام عليه السلامپرسيدند:
اخبرنا يا ابا الحسن عن العترة هم آل او غيرآل ؟ فقال الرضا عليه السلام : هم الآل .
فقالت العلماء: فهذا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوثر عنه انهقال : (امتى الى ) وهولاء اصحابه يقولون بالخبر المستفيض الذى لا يمكن دفعه(آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم امته )فقال ابوالحسن الرضا عليه السلام : اخبرونىهل تحرم الصدقة على آل محمد؟ قالوا: نعم . قال عليه السلام : فتحرم على الامة ؟ قالوا:لا.
قال : هذا فرق بين الآل و بين الامة . (68)
آل ، در لغت به معنى اهل بيت است . و اهل حديث گفته اند:آل نبى آنهايى هستند كه زكات بر آنها حرام است و در عوض خمس به آنها تعلق مىگيرد. دسته اى گفته اند: آل پيرو و مطيع را گويند.
قاضى حسين بن مسعود بغوى در كتاب (شرح سنةالرسول ) روايت كرده كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدند: چگونه برشما درود بفرستيم ؟ فرمود: بگوييد: اللهمصل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم وآل ابراهيم و بارك على محمد و آل محمد، كما باركت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد.
در كتب لغت آل را به معنى اهل بيت و اهل بيت را به معنىآل نوشته اند و چنين تفسير كرده اند كه اصلآل اهل بوده وهاء به همزه تبديل شد. و دليل اين مطلب اينكه هاء براى تصغير آمده ،چنانچه در تصغير آل ، اهيل گفته اند كه اسماء بهاصل خود بازگشت مى كند.
مسلم بن حجاج و ابو داود سجستانى و نسائى در تفسيرآل روايت كرده اند كه در بيان آل از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيديم فرمود: ان هذه الصدقات انما هى اوساخ و آنهالاتحل لمحمد و لا لال محمد.
مالك بن انس هم درموطا خود آورده است كه :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : الصدقةلال محمد صلى الله عليه و آله و سلم انما هى اوساخ الناس .
زيد بن ارقم روايت كرده كه در باب حرمت صدقات برآل ، مراد: آل على ، آل جعفر، آل عباس و آل عقيل هستند.
و خلاصه احاديث فريقين در معنى آل ، اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد. (69)
اهانت به علويه
بزرگى از علماى اعلام و سلسله جليله سادات كه شايد از ذكر نام شريفش راضىنباشد نقل فرمود: زمانى پدر علامه ام را در خواب ديدم و پرسش ها از ايشان كرده وپاسخ هايى شنيدم :
1. ارواحى كه در عالم برزخ معذب اند عذاب و سختى هاى آنان چه گونه است ؟
در پاسخ فرمود: آنچه براى تو كه هنوز در عالم دنيا هستى مى توان بيان كرد به طورمثال آن است كه هر گاه در دره اى از كوهستان باشى و از چهار سمت كوه هاى بسيارمرتفعى كه هيچ توانايى بر بالا رفتن از آن ها نباشد و درحال گرگى هم تو را دنبال كند و هيچ راه فرارى از او نباشد.
2. آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام داده ام به شما رسيده و كيفيت بهره مندى شمااز خيرات ما چه گونه است ؟
در پاسخ فرمود: بلى تمام آن ها به من رسيده است و اما كيفيت بهره مندى از آن ها را به همذكر مثالى براى شما بيان مى كنم :
هر گاه درحمام بسيار گرم پر از جمعيتى باشى كه در اثر كثرت تنفس و بخار وحرارت ، نفس كشيدنت سخت باشد در آن حال ، گوشه در حمام باز شود و نسيم خنك بهتو برسد چه قدر شاد و راحت و آزاد مى شوى ؟! چنين استحال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
3. چون پدرم را سالم و منور ديدم و تنها لب هاى او زخم دار و آلوده به چرك و خون بوداز آن مرحوم سبب زخم بودن لب هايش را پرسيدم و گفتم اگر كارى از دست من بر مى آيدبراى بهبودى لب هاى شما بفرماييد تا انجام دهم .
در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علويه مادر شماست ، زيرا سبب آن اهانتى بود كهدر دنيا با وى مى كردم و چون نامه سكينه است هر وقت او را صدا مى زدم خانم (سكو)مى گفتم و او رنجيده خاطر مى شد، و اگر بتوانى او را از من راضى كنى اميد بهبود است .
ناقل محترم فرمود: اين مطلب را به مادرم گفتم در جواب گفت : بلى ، پدر شما هر وقت مراصدا مى زد از روى تحقير مى گفت : خانم (سكو) و من سخت ناراحت مى شدم ولى اظهارنمى كردم و به احترام ايشان چيزى نمى گفتم و چون فعلا گرفتار و ناراحت است او راحلال كرده و از او راضى هستم و از صميم قلب برايش دعا مى كنم . (70)
فصل دوم
اعقاب اباالفضل العباس بن اميرالمؤ منين عليهماالسلام در پاكستان
بنابر نقلى در آخر قرن چهارم و پنجم از نواده هاى ابو يعلى حمزة بن قاسم بن على بنحمزة الاكبر بن حسن بن عبيدالله بن ابوالفضل العباس بن اميرالمؤ منين عليهم السلام كهسيد عون بن بعلى نام داشت و لقب معروف وى قطب شاه (71) و قطب الهند بوده است . ازبغداد به هند عزيمت نمود و در آن ديار به تبليغ اسلام و تربيت معنوى مردم پرداخت .مادرشان از سادات حسينى بود. در خلاصه الانساب مى نگارد كه سيد عون بن يعلى بنابو يعلى حمزه در هند اعقاب بسيار داشت و آثار بسيارى از خودش باقى گذاشت . بعد ازنصف قرن كه جهت باز ديد و زيارت عتبات عاليه به بغداد عراق تشريف برد كه همانجا به رحمت خدا پيوست . بعد از ارتحال درمقبره قريش كاظمين شريف به خاك سپرده شدو در حال حاضر مزارش زيارتگاه خاص و عام است .
در پاكستان از اولاد وى سلطان العارفين سيد سلطان باميو و سيد سلطان العلوى (ره )مورد توجه خاصى قرار گرفتند.
اعقاب عون بن يعلى بن ابويعلى حمزه (72) در شهرهاى دينور، جنگ ، كشمير، پاولندىاست . (73)
لازم به ذكر است راجع به فرزندان حضرتابوالفضل العباس عليه السلام در جلدهاى بعدىمشغول بررسى كامل مى باشيم و همچنين مقدارى از اين بزرگواران در جلداول و دوم همين جلد آورده ايم ، از فرزندان آن حضرت كه در همه جاى عالم پراكنده مىباشند اخيرا بر خورد كرديم به مقاله اى از آيت الله محمد واعظ زاده خراسانى تحت عنوان(جايگاه اهل بيت عليهم السلام در جوامع اسلامى ) كه در روزنامه جمهورى اسلامى ، ص9، يكشنبه 31 تير 1380 اول جمادى الاول 1422 شماره 6397سال بيست و سوم ، كه تذكر داده اند سادات در سودان ، سادات درهند، سادات در چين ،سادات در افغانستان و آسياى وسطى ، سادات در تركيه ، سادات در مصر، سادات درايران ، سلسله هاى سادات در ايران از فرط كثرت و تيره هاى بسيارقابل شمارش نيست ، تا آنجا كه گفته اند: حضرت آيت الله مرعشى نجفى در كتاب شرحزندگانى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام راجع به به اعقاب و اولاد آنحضرت آورده اند كه خاندان بزرگى از اولاد حضرت عباس عليه السلام در يونانزندگى مى كنند.
ستاره درخشان علوى در آرنجن برزوك كاشان
السلام عليك يا ابوالفضل العباس عليه السلام
قالرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : (مثلاهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق ). (74)
سخن ازمهاجرت و آوارگى امامزادگان است . گروهى كه از سلاله پاك نبوت و دوره امامت وشجره مباركه علوى بودند. آنان كه به ستم غاصبان خلافت و سلاطين جور و سردمدارانكفر و الحاد ونفاق مجبور به ترك زادگاهشان شدند و آواره كوه ها، بيابان ها، سرزمينهاى دور و نزديك گشتند. گناه آنها پيروى از حقانيتآل رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، معصيتشان سر در چنبر كفر نسپردن و تن ندادنبه آمال و خواسته هاى ضد خدايى زور مداران اموى و عباسى بود و مهم ترين جنايتشاناين كه از خاندان وحى و از اعقاب پاكان و سروران و سرافرازان كائنات بودند؛ هر كدامبه سلسله اى مى پيوستند كه با يك يا چند واسطه به شاخه اى از شاخسار هماره سبزعلوى متصل بودند، فاطميان ، علويان ، باقريان ، حسينيان و... همه و همه يعنى(آل كوثر) اگر چه هيچ مزاحمتى هم براى حكومت هاى اموى و عباسى ايجاد نمى كردند،باز وجودشان به علت انتساب به خاندان رسالت و امامت از ديد خلفاى جور غيرقابل تحمل بود.
اين بزرگواران (ستارگان پراكنده در زمينند) كه هر يك در گوشه اى جان به غربتسپردند و تن بلا كشيده را يا گلگون از خون ، يا مسموم از زهر به خاك تيره تسليمكرده اند و چه بسيارند از اين مظلومان هميشه تاريخ . يكى از اين ستارگان امامزاده احمدبن عباس بن حسن بن عبيدالله بى ابوالفضل العباس عليه السلام است كه ساليانمتمادى محل دفن او بر ما پوشيده بود و ما دلخوش و اميدوار به عنايات و كرامات بقعه وضريح و قبر غريبى بوديم كه درگوشه روستا مانند چراغى نورانى كه گردغبار غماو را پوشانده بود و از نام و نشان و حسب و نسب شريفش ما را خبرى نبود. فقط ساليانمتمادى و نسل هاى گذشته و حال ده ها و صدها بار كرامت و عنايت از وجودش ديده اند كههنوز بر لوح سينه عاشقان منقوش است .
بحمدالله و المنه و به بركت ما خون و قيام ، ماه سيد الشهدا، حسين بن على عليهماالسلامو دعا و درخواست مردم به درگاه بارى تعالى شجره نامه و تذكره آن بزرگوار بنا بهاستناد به كتب انساب از علماى اعلام كه در قرون ماضى به رشته تحرير در آورده اند،تهيه و در آينده در اختيار تمام عاشقان به ولايت قرار خواهد گرفت .
بارگاه اين امامزاده در روستاى آرنجن ، 70 كيلومترى كاشان ، سه كيلومترى روستاىوركان است .
والسلام على من اتبع الهدى
هيئت امناى امامزاده احمد روستاى آرنجن
در خاتمه از حجج اسلام جناب آقاى سيد حسين هاشمى تبار بيدگلى و آقاى حاج شيخ حسيننيازى علماى محل ، كه مطالب مربوط به زيارتگاه آرنجن و عكسها را به دفتر انتشاراتمكتب الحسين عليه السلام فرستاده اند، تشكر و تقدير مى شود.
موقعيت جغرافيايى روستاى آرنجن
روستاى آرنجن جزء دهستان برزوك از بخش نياسر و از توابع شهرستان كاشان است . ازشمال به ده پنداس و از جهت شمال غربى به وركان واز جنوب به رشته كوه هاىبرزوك و از جهت شرق به روستاى آزران و روستاهاى سده منتهى مى شود. از نظر عرضجغرافيايى 33 درجه و 41 دقيقه و طول جغرافيايى آن 51 درجه و 4 دقيقه و ارتفاع آناز سطح دريا 2230 متر است . منطقه اى پايكوهى ،معتدل و خشك است . ارتفاعات آن شامل كوه تيركمبل و كوه كمر طاق است . شغل مردم اين روستا كشاورزى ، دامدارى و فرشبافى است .امكانات عمومى و رفاهى اين روستا شامل آب لوله كشى ، برق منطقه اى ، دفتر شركتتعاونى و دفتر مخابرات است .
اين روستا رادر گذشته به نام هاى مختلف مى ناميدند؛ از جمله هرنج به معناى دهانه قنات، هارنجن به معناى رشته مرواريد، تارنجن به معناى درخت بسيار بلند و تنومند، بى جندر لهجه محلى به معناى بدون زن و آيجه به معناى آسياى كوچك است .
امامزاده احمد بن عباس به روايت تاريخ
قبل از هر چيز و بيان مطالبى درباره اين امامزاده بزرگوار، مقدمه اى درباره مهاجرتامامزادگان به ايران مخصوصا كاشان و توابع آن را ذكر مى كنيم . پس از رسميت يافتنولايت عهدى امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام فرزندان ديگر امامانمعصوم به جهت تبليغ و ترويج دين مبين امام و از سوى ديگر بهدليل تحت تعقيب و شكنجه بودن به وسيله حكومت هاى فاسد آن زمان ، عازم مرو و خراسانشدند. در حقيقت شهرهاى ايران براى آنها امن بوده اما گروهى كه آرزوى زيارت امام هشتمرا داشتند به آرزوى خود نرسيدند؛ چرا كه آن حضرت به دست مامون به شهادت رسيد.
و زمانى طولنكشيد كه خبر شهادت آن سرور به گوش شيعيان دوستان رسيد. تا آن كه گروهى ازفرزندان و فرزند زادگان امام موسى بن جعفر عليه السلام به تقاص خون برادرشاناز مدينه حركت كرده و روانه ايران و طوس گرديدند. لذا منافقان اين خبر را به گوشمامون رساندند و او به ماموران خود دستور داد كه در هر آبادى و بيابان كه به جماعتسادات برخورديد آنها را به قتل برسانيد از جمله اين بزرگواران امامزاده سيد احمد بودكه به دست دشمنان به شهادت رسيد.
از آن جا كه نسب اين امامزاده سيد احمد به حضرتابوالفضل العباس عليه السلام مى رسد در ابتدا به زندگى اين سقاى بزرگ دستكربلا اشاره مى كنيم . حضرت ابوالفضل عليه السلام بنا بهقول مورخان در چهارم شعبان سال 26 هجرى قمرى در مدينه ديده به جهان گشود. ناممباركش حضرت عباس و كنيه اش ابوالفضل و لقبش قمر بنى هاشم ، باب الحوائج ،طيار، اطلس ، سقا و غيره است . پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و مادرگرامى اش حضرت فاطمه معروف به ام البنين عليها السلام است . همسر و بانوىحضرت قمر بنى هاشم عليه السلام ، لبابه دختر عبدالله بن عبدالمطلب بود. ازفرزندان آن حضرت يكى فضل و ديگرى عبيدالله بود كهنسل آن حضرت از طريق عبيدالله ادامه يافت . ونسل عبيدالله از طريق فرزندش حسن ادامه يافته است و همچنيننسل حسن ، از طريق پنج پسرش به نام هاىفضل و ابراهيم جرد و حمزة الاكبر و عباس و عبدالله جريان و گسترش يافته است . اينامامزاده بزرگوار از فرزندان عباس بن حسن عبيدالله بنابوالفضل عليه السلام مى باشد، اين مطالب از تذكره اى كه سيداسماعيل تذكره چى در سال 1286 از كتب انساب جمع آورى كرده استفاده شده است . ملاغلامرضا و ملا محمود و ميرزا سيد عبدالباقى طباطبايى بيدگلى در كتاب هاى خود به نامرساله نقليه آورده اند در تذكره نوشته شده :
(زمانى كه مامون ملعون حضرت امام رضا عليه السلام را ولعهد خود نمود، سادات در هركجا كه بودند به هواى وليعهدى آن بزرگوارى به سوى ايران و به ويژه طوسحركت كردند. اما طولى نكشيد كه خبر شهادت آن بزرگوار به گوش شعيان رسيد و آناندر هر جايى كه بودند از طرف ماموران دولتى مورد حمله قرار گرفتند. امامزاده سيد احمدوقتى با گروه معاندان روبه رو شد و از ورود آنان بهچهل حصاران مطلع شد، شب در روستاى بيجن سكنا گزيد. وقتى كه اين خبر به اطلاعمعاندان رسيد آنان روستا را محاصره كردندو آن بزرگوار مجبور شد با ياران اندك خودبه دفاع بپردازند. در كتاب بحر المناقب آمده است : آن حضرت در حملهاول به دشمن 183 نفر از آن جماعت را به قتل رساند. اين نبرد تا غروب خورشيد بهطول انجاميد.
گروهى ازمنافقان از تاريكى شب استفاده كردند و از مخفيگاه وى مطلع شدند.
در حالى كه آن حضرت مشغول عبادت بوده ، بر سر آن بزرگوار ريختند و چنان باضربت شمشير بر سر آن امامزاده فرود آوردند كه تامحل پيشانى آن حضرت را شكافت و آن زاده و سلاله حيدرى را به شهادت رساندند. در آنعصر، بزرگ آن قريه شخصى به نام شيخ ناصرى بوده كه از محباناهل بيت عصمت و طهارت بود. لذا بعد از شهادت آن بزرگوار، جنازه آن امامزاده را از ميانخاك و خون برداشته ، در اين قريه دفن نموده و سايبانى ازگل و خشت خام جهت علامت بر بالاى تربتش ساخت . هنگامى كه امام حسن عسكرى عليه السلامبه جهت زيارت امام هشتم عليه السلام به شهر طوس روانه شدند، در روستاى بيجن بهزيارت تربت آن بزرگوار رفتند. آن امام بزرگوار يك شبانه روز آب قناعت روستاراخريدند و وقف بقعه آن امامزاده نمودند اين بقعه درطول قرن ها و سده هاى مختلف بر اثر مرور زمان و يا حوادث طبيعى ها بارها و يران شدهو مجددا باز سازى گرديده است .
موقعيت ساختمان فعلى
ساختمان اوليه به دست شيخ ناصرى و بعد از آن به دستور امام حسن عسكرى عليهالسلام ساخته و موضوعاتى بر آن مرتب گرديد. آخرين مرحله بازسازى ساختمان درسال 1340 شمسى به دست مرحوم مشهدى احمد اسماعيلى فرزند محمد و به يارى و كمكاهالى آرنجن صورت گرفته است .
ساختمان قبلى بنابر نقل اهالى شامل يك بقعه بوده كه آن را برداشته و ساختمان بناىفعلى را در محل آن ترتيب داده اند. اين ساختمان كه در مساحتى بالغ بر 40 متر مربعاست ، به صورت دو اتاقى است كه با دو در به طرفشمال بقعه باز مى گردد. قبر در اتاق جنوبى قرار داشته و حدود يك متر از سطح حرمبرتر بوده و روى قبر را با كاشى هاى لاجوردى تزيين نموده اند. سقف حرم با تيرهاىچوبى پوشانده شده و داراى دو ايوان مختصر است و اخيرا هيئت امنا تصميماتى در جهتتغيير و توسعه و بازسازى بقعه اتخاذ نموده اند.
كرامات امام زاده سيد احمد
در طول تاريخ اسلام ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلامفريادى چراغ راه هدايت و نشان دهنده خطرها بوده اند. لذا اگر از اين بزرگواران حاجتىباخلوص نيت و ارتباط قلبى و عشق و ايمان درخواست كنيم قطعا آن را برآورده كرده و مارا اميدوار و بر دين و مذهب مى كنند. لذا در اين جا يكى ااز كراماتى كه اهالى اين روستا ازامامزاده احمد ديده اند را جهت آگاهى و تمسك بيشتر به اين بزرگوار مى آورم .
آقاى غلامرضا زارعى فرزند مرحوم شيف اللهنقل فرمودند كه در زمان ناامنى و ياغيگرى نايب حسين كاشى و يارانش ، هرگاه كهنيروهاى وى وارد آبادى مى شدند مردم از ترس ضرب و جرح آنان به حرم امامزاده پناهمى بردند و مكرر خود شاهد بودم كه نيروها سواره و پياده بودند از جوى آب و چشمه كهتقريبا در دويست مترى بقعه قرار دارد نمى توانستند نزديك تر بيايند و مجبور شدندبعد از ساعاتى بدون هيچ گونه عملى باز گردند و اين كرامتى بود كه از روح اينامامزاده ديده بودند و كرامات ديگر...