بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نجم الثاقب, حاج میرزا حُسین طبرسى نورى (ره )   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     NAJM0001 -
     NAJM0002 -
     NAJM0003 -
     NAJM0004 -
     NAJM0005 -
     NAJM0006 -
     NAJM0007 -
     NAJM0008 -
     NAJM0009 -
     NAJM0010 -
     NAJM0011 -
     NAJM0012 -
     NAJM0013 -
     NAJM0014 -
     NAJM0015 -
     NAJM0016 -
     NAJM0017 -
     NAJM0018 -
     NAJM0019 -
     NAJM0020 -
     NAJM0021 -
     NAJM0022 -
     NAJM0023 -
     NAJM0024 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

زياد شدن نعمات الهى  
بيست و سوم : زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوىكه مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد،قول خداى تعالى در سوره ابراهيم ،آيه 48:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ.
نعمانى روايت كرده از كعب كه : (مهدى عليه السلام ، چنين كند و مرادتبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت ، به صورتى ديگر به جهت كثرتعدل و باران و اشجار و گياه و ساير بركات .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (متنعم مىشوند امّت من در زمان مهدى عليه السلام به نعمتى كه هرگز مانند آن متنعم نشده بودنداز بِرّ و فاجر. مى فرستد آسمان بر ايشان باران پى در پى و ذخيره نمى كند زمينچيزى از نبات خود را.)
به روايت گنجى در (بيان ): (مى دهد زمين ميوه هاى خود را و پنهان نمى كند بر ايشانچيزى را.)
و به روايت (بغوى ): (نمى گذارد آسمان از باران خود چيزى را مگر آنكه آن را پى درپى مى فرستد و نمى گذارد زمين از گياه خود چيزى را مگر آنكه ظاهر مى كند آن را تااينكه آرزو مى كنند براى مردگان .) يعنى كاش زنده مى شدند و مى ديدند.
در (احتجاج ) شيخ طبرسى روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در قصّه آن جنابفرمود كه : (در عهد او بيرون مى آورد زمين ، گياه خود را ونازل مى كند آسمان ، بركت خود را.)
قريب به آن روايت است در خصال و گذشت كه فرمود: (در آن زمان زن از عراق مى رودبه شام و پاى خود را نمى گذارد. مگر بر گياه .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود:(چون وقت خروج قائم عليه السلام شود، منادى ندا كند از آسمان كه : اى مردم ! منقطع شداز شما، مدّت جباران و ولىّ امر شده بهترين امت محمّد صلى الله عليه و آله .)
تا اينكه فرمود: (پس در آن زمان جوجه گذارند مرغان در آشيان خود و تخم گذارندماهيها در درياهاى خود و نهرها جارى شود و بسيار شود آب چشمه ها و بروياند زمين ، چندبرابر ثمر و رزق خود را.)
در (عقد الدُّرر) روايت است از حضرت كه فرمود، در قصّه مهدى عليه السلام كه :(مسرور مى شود به او، اهل آسمان و اهل زمين و مرغان و وحشيان و ماهيان در دريا و زياد مىشود باران در دولت او و كشيده مى شود نهرها و مضاعف مى كند زمين ، ثمره خود را وبيرون مى دهد گنجهاى خود را.)
سيّد على بن طاووس ، از صحيفه ادريس نبى عليه السلامنقل كرده در كتاب (سعدالسعود) در ضمن درخواست ابليس كه : (پروردگارا ! مرا مهلتده تا روزى كه خلق مبعوث مى شوند!)
و جواب خداوند كه : (نه ! ولكن تو از مهلت داده شدگانى تا روز وقت معلوم و آن روزىاست كه من حكم نمودم و ختم كردم كه پاك نمايم زمين را آن روز، از كفر و شرك و معاصى وانتخاب كنم از براى آن وقت ، بندگانى را براى خود كه آزمودم دلهايشان را براى ايمانو پر نمودم آنها را به ورع و اخلاص و يقين و تقوى و خشوع و صدق و حلم و صبر ووقار و تقوى و زهد در دنيا و رغبت در آنچه در نزد من است بعد از هدايت و مى گردانمايشان را نگاهبانان آفتاب و ماه ، يعنى براى عبادت در شب و روز.
و خليفه خواهم نمود ايشان را در زمين و توانايى دهم ايشان را بر آن دينى كه پسنديدم آنرا براى ايشان . آنگاه عبادت كنند مرا و چيزى را براى من انباز قرار ندهند. نماز بگزارنددر وقتش و زكات بدهند در زمانش و امر كنند به معروف و نهى كنند از منكر و بيندازم در آنزمان امانت را بر زمين . پس ضرر نرساند چيزى ، چيزى را و نترسد چيزى از چيزى . آنگاهبشوند هوام و مواشى در ميان مردم ، پس اذيت نمى كنند بعضى از ايشان بعضى را.
و بردارم نيش هر صاحب نيشى از هوام و غيرآنها را و ببرم زهر هر حيوانى كه مى گزد ونازل كنم بركات را از آسمان و زمين و بدرخشد زمين ، از نيكويى نبات خود و بيرون دهدهمه ثمرهاى خود را و انواع طيّبه خود را و بيندازم راءفت و مهربانى را در ميان ايشان ،پس با يكديگر مواسات كنند و بالسّويّه قسمت نمايند.
پس بى نياز شود فقير و برترى نكند بعضى بر بعضى و رحم كند كبير، صغير را واحترام نمايد صغير، كبير را و بحق متدين شوند و به او انصاف دهند و حكم كنند؛ ايشاننداولياى من . برگزيدم براى ايشان پيغمبر ورسول و گرداندم براى او، اولياء و انصارى .
اينها بهترين امّتى هستند كه اختيار نمودم براى نبى مصطفاى خود و امين مرتضاى خود؛ اينوقتى است كه حجب نمودم آن را در علم غيب خود و لابد است كه او واقع شود و هلاك نمايمتو را در آن روز، با سواران و پيادگانت و تمام لشكريانت . برو! تو از مهلت دادگانىتا روز وقت معلوم .)
و آثار مذكوره در اين اثر شريف ، تاكنون ظاهرنشده و مطابق اخبار خاصه و عامه ازخصايص مهدى عليه السلام است .
در (انوار المضيئه ) سيّد على بن عبدالحميد روايت است از امام صادق عليه السلام كهفرمود: (و آيه شريفه فَاِنَّك مِنَ الْمُنْظَرينَ # اِلى يَوْمِ الْوَقْتِالْمَعْلُومِ.(49) كه وقت معلوم ، روز برخاستن قائم عليه السلام است ؛ پس چونخداوند او را مبعوث كند، در مسجد كوفه است كه ابليس مى آيد تا اينكه به زانوها مىافتد و مى گويد: يا ويلاه ازين روز! پس مى گيرد موى پيشانى او را و گردنش را مىزند، پس اين است روز وقت معلوم .)
در تفسير على بن ابراهيم ، روايت است از آن جناب كه در تفسير مُدْهامَّتان.(50) بود كه : (متصل مى شود مابين مكه و مدينه ازنخل .)
و در خطبه اميرالمؤ منين عليه السلام كه در (منتخب ) حسن بن سليمان حلى مذكور است كه :(زمين ، نورانى يا خرسند مى شود به عدل و آسمان ، باران خود را مى دهد و درخت ، ثمرخود را و زينت مى دهد خود را براى اهل خود.)
تكميل و رشد عقول مردم به بركت وجود آن حضرت هنگام ظهور 
بيست و چهارم : تكميلعقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك ، بر سر ايشان و رفتن كينه وحسد از دلهايشان كه طبيعت ثانيه بنى آدم شده ، از روز كشته شدنهابيل تاكنون و كثرت علوم و حكمت ايشان . چنانكه دراصل زراد (زراره ظ) است كه گفت : (گفتم به امام صادق عليه السلام كه : مى ترسمكه نباشيم از مؤ منين .)
فرمود: (براى چه ؟)
گفتم : (براى آنكه نمى يابيم در ميان خود، كسى را كه بوده باشد برادر او در نزد اوبرگزيده تر و محبوبتر از درهم و دينار و مى يابيم درهم و دينار را محبوبتر در نزدخود از برادرى كه جمع نموده ميان ما و او، موالات اميرالمؤ منين عليه السلام .)
فرمود: (نه ! چنين است . شماها مؤ منيد ولكن كامل نخواهيد كرد ايمان خود را تا اينكه خروجكند قائم عليه السلام ؛ پس در آن زمان ، جمع مى نمايد خداوند تبارك و تعالىعقول شما را.)
در (خرايج ) راوندى و (كمال الدين ) صدوق روايت است از حضرت باقر عليه السلامكه فرمود: (هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام مى گذارد دست خود را بر سربندگان ، پس جمع مى نمايد به سبب آن عقلهاى ايشان را وكامل مى گردد به آن ، خردهاى ايشان .)
شيخ كلينى روايت كرده از سعيد بن حسن كه حضرت باقر عليه السلام به من فرمود:(آيا مى آيد احدى از شماها نزد برادر خود، وداخل مى كند دست خود را در كيسه او، پس حاجت را برمى دارد و آن برادر او را منع نمىكند؟)
گفتم : (چنين شخصى در ميان خود نمى شناسم .)
پس حضرت فرمود: (پس چيزى نيست در اين حال ، يعنى مقامى وكمال بر ايشان نيست .)
پرسيدم كه : (آيا هلاكت است با اين حال ؟)
فرمود: (نه ! بدرستى كه اين گروه هنوز عقلهايشان به ايشان داده نشده .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است كسى به آن حضرت عرض كرد كه : (اصحاب ما، دركوفه جماعت بسيارى هستند. اگر مى فرمودى ايشان را، هرآينه اطاعت مى كردند و متابعتمى نمودند.)
فرمود: (آيا مى آيد يكى از ايشان نزد كيسه برادرش و حاجت خود را از آن مى گيرد؟)
گفت ؛ (نه !)
فرمود: (پس ايشان به خونهاى خود بخيل ترند.)
آنگاه فرمود: (بدرستى كه مردم در آرامى و آسايش اند. با ايشان مناكحه مى كنيم و ازيكديگر ارث مى بريم و حد برايشان اقامه مى كنيم و امانت ايشان را رد مى كنيم . چونبرخيزد قائم عليه السلام آن وقت وضعى در ميان مى آيد، كه مى آيد مرد به سوى كيسهبرادر خود و حاجت خود را مى گيرد، پس او را منع نمى كند.)
در (كمال الدين ) صدوق روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (از صفاتمهدى عليه السلام آن است كه مى گذارد دست خود را بر سر عباد، پس نمى ماند مؤ منىمگر آنكه قلبش شديدتر مى شود از پاره آهن .)
در (خصال ) روايت است از آن جناب كه در ضمن وقايع ايّام آن حضرت فرمود كه :(هرآينه برود كينه و عداوت از دلهاى بندگان .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (در اين مقامكه خداى تعالى مى گرداند بى نيازى را در دلهاى مردم .)
و ظاهر است كه چون آن دو صفت خبيثه از دلها برود، اين صفت پسنديده بيايد و خلايقآسوده شوند.
در (كمال الدين ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه به (ابان بن تغلب )فرمود: (مى آيد در اين مسجد شما سيصد مرد، يعنى مسجد مكّه كه مى داننداهل مكّه كه پدران و اءجداد ايشان متولد نشدند، با ايشان است شمشيرهايى كه مكتوب استبر هر شمشيرى كلمه اى و مفتوح مى شود از هر كلمه ، هزار كلمه .)
و به روايت نعمانى : مكتوب است بر هر شمشيرى هزار كلمه كه هر كلمه ، مفتاح هزار كلمهاست .
و در خطبه مخزون اميرالمؤ منين عليه السلام مذكور است كه : (در آن وقت ، علم قذف مىشود در دلهاى مؤ منان ، پس محتاج نمى شود مؤ من به علمى كه در نزد برادر اوست . در آنوقت ظاهر مى شود تاءويل اين آيه ... يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ... .(51)
نيروى خارق العاده در ديدگان آن حضرت و اصحابش  
بيست و پنجم : قوّت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاى آن حضرت و اصحاب او.
چنانچه در (كافى ) و (خرايج ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمودند:(بدرستى كه قائم ما هرگاه خروج كرد، قوّت مى دهد خداوند در گوشها و چشمهاىشيعيان ما تا اينكه مى شود ميان ايشان و قائم عليه السلام ، بقدر چهار فرسخ . پس باايشان تكلّم مى كند و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب .)
شيخ جليل ، فضل بن شاذان ، در كتاب (غيبت ) خود روايت كرده از حضرت صادق عليهالسلام كه فرمودند: (بدرستى كه مؤ من ، در زمان قائم عليه السلام در مشرق است ، هرآينه مى بيند برادر خود را كه در مغرب است و همچنين آنكه در مغرب است ، مى بيند برادرخود را كه در مشرق است .)
طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت
بيست و ششم : طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت . چنانكه شيخ مفيد در (ارشاد) وفضل بن شاذان در (غيبت ) خود روايت كردند از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود:(عمر مى كند در سلطنت آن حضرت تا اينكه متولّد مى شود براى او، هزار پسر كه درايشان دخترى نيست .)
در تفسير عياشى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در ضمن حالات ايام سلطنت آنحضرت فرمود: (قسم به آنكه دانه را شكافته و جان را آفريده كه هر آينه زندگى مىكنند در آن زمان ، ملوك وار، آسوده در ناز و نعمت و بيرون نمى رود مردى از ايشان از دنياتا اينكه متولّد شود از صلب او هزار پسر كه ماءمونند از هر بدعت و آفت و مفارقت از دين ،عامل به كتاب خداوند و سنت پيغمبر او صلى الله عليه و آله كه نابود و فانى شده برايشان آفات و شبهات ، يعنى هرگز به آفتى مبتلا و به شبهه اى گرفتار نمىشوند.)
رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن حضرت عليه السلام  
بيست و هفتم : رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن جناب . چنانچه در خبر سابق مذكورشد و در (خرايج ) راوندى روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هركسدرك كند قائم اهل بيت مرا، از هر عامتى و آفتى شفا خواهد يافت و از هر ضعفى قوى خواهدشد.)
در (غيبت ) نعمانى است از حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود: (هرگاه برخيزد قائمعليه السلام ببرد خداوند عزّوجلّ از هر مؤ منى ، آفت را و برگرداند به او قوت او را.)و اين تكريم عظيم نه مانند شفا دادن جناب عيسى و ساير انبيا عليهم السلام است ، گاهىبه جهت اعجاز و اتمام حجّت ، كور يا لال يا پيس يا مريضى را براى جاحدى يا منافقىدر موارد معدوده ، بلكه بردن اين آفات و رفتن اين بليات از تمام مؤ منين و مؤ منات ، ازآثار ظهور موفورالسرور و طلوع طلعت غرّا و تشريف و تقديم مراسم قدوم و تهيّه آدابلقاء و درك فيض شرف حضور حضرت مهدى عليه السلام است كه چون بهشتيان ،اول در جشمه حيات و چشمه مطهره شست و شو كنند و تن را چون جان از هر عيب و نقصى پاكنمايند كه توان پا گذاشتن در محفل مقربين و شنيدن تحيه :
سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَاءدْخُلُوها خالِدين .(52) داشته باشند. پس فرقمابين اين دو شفا، بيشتر است از فرق مابين ارض و سما.
قوى بودن اصحاب آن حضرت  
بيست و هشتم : دادن قوّت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت . چنانچه در(كافى ) است از عبدالملك بن اعين كه گفت : (برخاستم در نزد ابى جعفر عليه السلام ،تكيه كردم بر دستم ، پس گريستم و گفتم : آرزو داشتم كه من درك نمايم اين امر را،يعنى سلطنت ظاهر ائمه عليهم السلام را و در من قوّتى باشد.)
پس فرمود: (آيا راضى نيستيد كه دشمنان شما بكشند بعضى ، بعضى را و شما درخانه هاى خود آسوده باشيد؟ اگر امر چنان شد، يعنى فرج عظيم آمد، داده مى شود به هرمردى از شما قوّت چهل مرد و گردانده مى شود دلهاى شما مانند پاره آهن ؛ اگر خواستيدبه آن قوّت ، كوه را بركنيد، خواهيد توانست و شماييد قوام زمين و خزان او.)
و در (كمال الدين ) صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (نگفت جنابلوط به قوم خود: لَوْ اَنَّ لى بِكُمْ قُوَّةً اءَوْ آوى اِلى رُكْنٍ شَديد.ٍ(53) مگردر قياس و آرزوى قوّت قائم عليه السلام و ذكر نكرد مگر شدّت اصحاب او را كه داده مىشود به يك مرد از ايشان قوّت جهل مرد.)
و اين مضمون را در( خصال ) از حضرت سجاد عليه السلام و شيخ مفيد در (اختصاص ) وابن قولويه در (كامل الزيارة ) و فضل بن شاذان در (غيبت ) خود، از امام صادق عليهالسلام و عياشى در تفسير خود روايت كردند.
گذشت از (كمال الدين ) كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: (آن جناب دست خود را برسر عباد بگذارد، پس نماند مؤ منى مگر آنكه دلش سخت تر از پاره آهن شود و بدهد به اوخداوند، قوت چهل مرد را.)
در (بصائر الدرجات ) صفّار روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (چونواقع شود امر ما و بيايد مهدى ما، مى شود مرد از شيعيان ما، جرى تر از شير و گذارندهتر از نيزه . پايمال مى كند دشمن ما را با پاى خود و مى زند او را با كف خود و اين دروقت نزول رحمت خداوند و فرج اوست بر بندگان .)
استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام و تفسير آيه شريفه(واشرقت الارض...)
بيست و نهم : استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام از نور آفتاب و ماه . چنانكه علىبن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه در تفسير آيهشريفه وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها.(54) فرمود كه : (مربى زمين ،امام زمان است .)
راوى عرض كرد: (پس هرگاه خروج نمود، چه خواهد شد؟)
فرمود: (مستغنى مى شوند مردم از روشنايى خورشيد و نور ماه و اكتفا مى كنند به نورامام عليه السلام .)
در (ارشاد) شيخ مفيد و (غيبت ) شيخ طوسى از آن جناب است كه فرمود: (هرگاهبرخيزد قائم ما عليه السلام روشن شود زمين به نور ربّ زمين و مستغنى شوند مردم ازروشنايى آفتاب ، و تاريكى برود.)
صدوق ، اين مضمون را در (كمال الدين ) از امام رضا عليه السلام روايت كرده ، نيزفرمود كه : (براى آن حضرت ، ظلّى نيست .)
و شيخ خرّاز در (كفاية الاثر) روايت كرده در ذكر آن حضرت ، كه : (اوست صاحب غيبتپيش از خروجش . پس چون خروج كرد، روشن مى شود زمين به نور او.)
و به قرينه خبر اوّل معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است والاّ ممكن است كه گفته شود:مراد، نور معبودى است كه نور علم و حكمت و عدل باشد.
در (غيبت ) فضل بن شاذان به سند صحيح از آن جناب روايت شده كه فرمود: (قائم ماهرگاه برخاست ، روشن مى شود زمين به نور او و بى نياز مى شوند بندگان از ضوءآفتاب و ماه و تاريكى مى رود و عمر مى كند مرد، در ملك آن جناب ، تا اينكه متولد مى شودبراى او هزار پسر كه متولد نمى شود در آنها براى او دخترى و ظاهر مى كند زمين ،گنجهاى خود را تا اينكه مى بينند مردم ، آنها را بر روى زمين و بجويد هر فردى از شما،كسى را كه بپذيرد عطيّه و صدقات و زكات و فطر را امّا نيابد احدى را كهقبول كند آن را و بى نياز باشند مردم به سبب آنچه روزى كرده خداى تعالى ايشان را ازفضل خود.)
بودن رايت پيامبر با آن جناب عليه السلام  
سى ام : بودن رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن جناب كه جز در بدر و روزجمل ، ديگر باز نشده .
شيخ نعمانى از فرموده امام صادق عليه السلام گويد كه در خبرى فرمود: (كه رايترسول خدا صلى الله عليه و آله را جبرئيل ، روز بدرنازل نمود و نبود آن واللّه از پنبه و نه از كتان و نه از ابريشم و نه از حرير. )
راوى عرض كرد: (پس از چه بود؟)
فرمود: (از برگ بهشت كه باز كرد آن را رسولخدا صلى الله عليه و آله روز بدر. آنگاه پيچيد آن را و داد به على بن ابيطالب عليهالسلام . پس پيوسته نزد آن جناب بود تا روز بصره شد كه باز كرد آن را اميرالمؤمنين عليه السلام و خداى تعالى ، براى او فتح كرد؛ آنگاه آن را پيچيد و آن در نزد ماست. در اين جا باز نمى كند آن را احدى تا برخيزد قائم عليه السلام . او هرگاه برخاست ،آن را باز مى كند. پس نمى ماند در مشرق و نه در مغرب احدى ، مگر آنكه ملاقات مى كند آنرا و مى گريزد رعب از پيش روى آن ، به مسافت يك ماه و از راست آن يك ماه و از چپ آن يكماه .)
نيز روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام كه به ابوحمزه فرمود كه : (اى ثابت !گويا مى بينم قائم اهل بيت خود را كه مشرف شده بر اين نجف شما (و اشاره فرمود بهدست خود به ناحيه كوفه ).)
و فرمود: (چون مشرف شد بر نجف شما، باز مى كند رايترسول خدا صلى الله عليه و آله را و چون آن را باز كرد، فرود مى آيد بر او ملائكهبدر.)
گفت : (چيست رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله ؟)
فرمود: (چوبش از عمود عرش خداوند و رحمت اوست و ساير آن از نصر خداوند است ؛ درازنمى كند آن را بسوى چيزى ، مگر آنكه تباه مى كند آن را.)
و به روايت صدوق در (كمال الدين ): (چون آن را باز كند، فرود آيد بر او سيزده هزارو سيزده ملك كه همه آنها منتظر بودند قائم عليه السلام را.) آنگاهتفصيل آن ملائكه را ذكر فرمودند به نحوى كه گذشت .
در (غيبت ) نعمانى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (چون تلاقى شدميان اهل بصره و امير المؤ منين عليه السلام ، باز كرد رايترسول خدا صلى الله عليه و آله را پس بلرزيد قدمهاى ايشان و زرد نشد آفتاب كهگفتند: امان ده ما را اى پسر ابوطالب !)
و فرمود: (چون روز صفين شد، استدعا كردند از آن حضرت كه آن رايت را باز كند، اجابتنفرمودند. پس جناب امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عمار بن ياسر را شفيع حجّت خودكردند.)
پس به امام حسن عليه السلام فرمودند: (اى فرزند من ! از براى اين قوم ، مدتى استكه بايد به آن برسند و بدرستى كه اين رايتى است كه باز نمى كند آن را بعد از من ،مگر قائم عليه السلام .)
اندازه بودن زره پيامبر بر قد شريف آن حضرت عليه السلام  
سى و يكم : راست نيامدن زره رسول خدا صلى الله عليه و آله ، مگر بر قد شريف آنحضرت . چنانكه در (بصائر الدرجات ) روايت است از امام صادق عليه السلام كهفرمود بعد از ذكر جمله از آنچه در نزد ايشان است از سلاح و موارث انبيا: (بدرستى كهقائم ما عليه السلام كسى است كه چون بپوشد زرهرسول خدا صلى الله عليه و آله را پس پر كند آن را، يعنى زياد و كم نشود و بدرستىكه پوشيد آن را ابوجعفر عليه السلام پس زياده بود از قامتش .)
راوى عرض كرد: (شما سمين تريد و يا ابوجعفر عليه السلام ؟)
فرمود: (ابوجعفر عليه السلام از من سمين تر بود كه من هم پوشيدم آن را، اندكىزيادتر بود و نزديكتر بود به استوا.)
به سند ديگر نيز روايت كرده قريب به همين معنى و متن آخر خبر فى الجمله صعوبتىداشت . حاصل آن ذكر شد.
نيز در آنجا و راوندى در (خرايج ) روايت كردند از ابى بصير كه گفت : (گفتم بهحضرت صادق عليه السلام : فداى تو شوم ! من مى خواهم دست بمالم به سينه تو.)
فرمود: (به جاى آور!) پس دست ماليدم سينه و كتفهاى مباركش را.
پس فرمود: (چرا چنين كردى اى ابومحمّد؟)
عرض كردم : (فداى تو شوم ! شنيدم از پدرت كه مى فرمود: بدرستى كه قائم عليهالسلام سينه اش پهن است و دو كتفش فرو هشته و ميان آنها فراخ است .)
فرمود: (اى ابو محمّد! پدرم پوشيد زره رسول خدا عليه السلام را و مى كشيد آن را برزمين و بدرستى كه من پوشيدم آن را. پس ‍ نزديكتر بود به اينكه به اندازه باشد و مىباشد آن زره بر بدن قائم عليه السلام ، چنانكه بود ازرسول خدا صلى الله عليه و آله . دامنش از زمين مرتفع است به نحوى كه گويا پيش روىآن را با دو حلقه بلند كرده اند.)
به روايت راوندى : (و آن زره بر صاحب آن امر مشمر است .) يعنى دامان بالا رفته است .چنانكه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. و بر اين مضمون اخبار متعدّد است وعلامه مجلسى در هفتم بحار فرموده كه : (ظاهر مى شود از اخبار كه در نزد ائمه عليهمالسلام دو زره بوده ، يكى از آنها علامت امامت بود كه راست مى آمد بر بدن هر امامى وديگرى علامت حضرت قائم عليه السلام بود كه راست نمى آمد مگر بر بدن آن جناب صلوات اللّه عليه .)
اختصاص ابرى از طرف خداوند جهت آن حضرت  
سى و دوّم : ابرى مخصوص كه خداى تعالى ، آن را براى آن جناب ذخيره كرده كه در آناست رعد و برق . چنانكه صفّار در (بصائر) و شيخ مفيد در (اختصاص ) روايت كردندبه سندهاى متعدّده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمودند : (آگاه باشيد كهذوالقرنين را مخيّر كردند ميان دو ابر. پس برگزيدذلول ، يعنى آرام را و ذخيره شد براى صاحب شما صعب .)
راوى پرسيد: (صعب كدام است ؟)
فرمودند: (آن ابرى كه در آن ، رعد و صاعقه يا برق باشد. پس صاحب شما، سوار مىشود بر آن . آگاه باشيد كه آن جناب سوار مى شود بر آن ، پس بالا مى برد او را درراههاى هفت آسمان و هفت زمين كه پنج آن ، معمور است و دو از آن ، خراب است .)
نيز روايت كردند از امام صادق عليه السلام كه فرمودند :(خداوند مخيّر كرد ذوالقرنينرا ميان دو ابر، ذلول و صعب . پس اختيار نمودذلول را و آن ابرى است كه نيست در آن رعد و برقى و اگر اختيار مى نمود صعب را، نبوداز براى او اين اختيار، زيرا كه خداوند ذخيره كرد آن را براى قائم عليه السلام .)
برداشته شدن تقيّه و خوف  
سى و سوم : برداشته شدن تقيّه و خوف از كفّار و مشركان و منافقان و ميسر شدنبندگى خداى تعالى و سلوك در امور دنيا و دين ، حسب نواميس الهيّه و فرامين آسمانيّه ،بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اى از آنها، از بيم مخالفان و ارتكاباعمال ناشايسته و مطابق كردار ظالمان . چنانكه خداى تعالى وعده فرموده در كلام خود:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَااسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِيْنَهُمْ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِخَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَنِى لايُشْرِكُونَ بِى شَيْئا... .(55)
وعده داده خداى تعالى آنان را كه ايمان آوردند از شما و كردند كارهاى شايسته كه البتهخليفه گرداند ايشان را. چنانكه خليفه گردانيد آنان را كه بودند پيش از ايشان و البتهمتمكّن خواهد كرد براى ايشان ، دين ايشان را كه پسنديد بر ايشان و البتهتبديل خواهد كرد ايشان را از پس ترس ايشان ، ايمنى كه بپرستند مرا و شريك قرارندهند براى من چيزى را.
و بر هر منصفى پوشيده نيست كه اين وعده خلافت كه خداى تعالى داده كه بدهد بهبعضى از آنها كه داراى مرتبه ايمان و درجاتعمل صالحند در دنيا پس از نبىّ خود صلى الله عليه و آله كه در عهد خلافتش متمكن باشداز اقامه تمام دينى كه خدا برايش ‍ پسنديده و ايمن شود پس از خوفى كه به او از جانبخلق رسيده و پرستش نمايند او يا ساير انام خداى تعالى را بى تقيّه ، زيرا آن به حسبعمل ، نوعى از شرك است ؛ هر چند با اجتماع شروطش واجب شود؛ چه با اطمينان و آرامشدل به حقيقت ايمان بر شرك و كفر جوارح و زبان مؤ اخذه نيست اگر متوقّف شود بر آنحفظ جان چنين خليفه و خلافت و چنين آسودگى و امنيت و چنين تمكن از مذهب و ملّت ، تاكنون درميان مسلمين نشده و از عهد آن كسى خبر نداده و نتوان دادن جز عهدى كه همه مسلمين خبر دادندكه نبى اكرم وعده داد كه خواهد آمد كه عهد ذلّت و خوارى ظالمان و منافقان و ملحدان است وروز عزّت و رفعت و عبادت و بندگى مؤ منان و آن روز، روز ظهور حضرت مهدى است عليهالسلام كه از تمام مراتب دين چيزى نباشد كه نداند يا داند و نفرمايد؛ يا بفرمايد وكسى از عهده بر نيايد.
چنانكه از اخبار فريقين معلوم و مبيّن است و اينكه بعضى از مخالفان گفتند كه مورد آيهشريفه ، عهد خلفاى اربعه است و كلام واسطى كه مخصوص به عهد ثلاثه است ، شبيهبه سفسطه و انكار بديهى است . چنانكه در كتب امامت مشروح شده و بر هر چيز بهاحوال سلف مخفى نيست كه چنين روزى بر مسلمين نگذشت كه داراى شروطه ثلاثه باشد،چه رسد به ماه و سال و از اين جهت در جمله اخبار اماميه رسيده كهنزول آيه در شاءن قائم عليه السلام است .
شيخ طبرسى در (مجمع البيان ) فرمود كه : (روايت ازاهل بيت عليهم السلام اين است كه آيه ، در حق مهدى عليه السلام است .)
و روايت كرده عياشى كه حضرت سجاد عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد، آنگاه فرمودكه : (ايشان واللّه شيعيان ما اهل بيت اند. اين كار، يعنى اين سه احسان بزرگ ، به ايشانكرده مى شود بر دست مردى از ما و او مهدى اين امّت است .)
در (كمال الدين ) صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (بعد از ذكرنوح عليه السلام و انتظار مؤ منان فرج را، تا اينكه عطا فرمود خداوند به ايشاناستخلاف و تمكين را كه همچنين است قائم عليه السلام زيرا كه ممتد مى شود ايام غيبت اوتا اينكه خالص شود حق و از ايمان كدورت مرتفع شود، به مرتد شدن هر كس از شيعهكه طينت او خبيث باشد و بيم نفاق در او برود، چون ببيند استخلاف و تمكين را و امرى كهمنتشر مى شود در عهد مهدى عليه السلام .)
راوى عرض كرد: (كسانى هستند كه گمان مى كند اين آيهنازل شده در حق فلان و فلان و فلان و على عليه السلام .)
فرمود: (خداوند دلهاى ايشان را هدايت نكند. كجا متمكن شد دينى كه پسنديد آن را خداوند ورسولش به انتشار امر آن در امت و رفتن خوف از دلهاى ايشان و مرتفع شدن شك از سينههاى ايشان در عهد يكى از آنها و در عهد على عليه السلام به ارتداد مسلمانان و فتنه هاكه برانگيخته شد در عهد ايشان و مقاتله ها كه واقع شد در ميان ايشان و كفّار.)
و نيز روايت كرده از امام رضا عليه السلام كه فرمود : (دينى نيست براى آن كسى كهورعى ندارد و ايمان ندارد آن كسى كه تقيّه نمى كند بدرستى كه اكرم شما در نزدخداوند، آن كسى است كه بيشتر عمل كند به تقيّه ، پيش از خروج قائم ما؛ پس كسى كهترك كند آن را پيش از خروج قائم ما، پس او از ما نيست .)
حاكميت حضرت عليه السلام بر تمام زمين 
سى و چهارم : فرو گرفتن سلطنت آن حضرت ، تمام روى زمين را از مشرق تا مغرب ، برّو بحر، معموره و خراب و كوه و دشت . نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود واخبار در اين معنى متواتر است .
شيخ صدوق در (علل ) و (عيون ) و (كمال الدين ) روايت كرده ازرسول خدا صلى الله عليه و آله در خبرى طولانى كه فرمود: (در شب معراج نظر كردمبه ساق عرش . پس ديدم دوازده نور را، در هر نورى سطر سبزى بود كه بر آن اسموصيّى بود از اوصياى من ، اوّل ايشان علىّ بن ابيطالب و آخر ايشان مهدى امّت من صلوات اللّه عليهم اجمعين .)
گفتم : (اى پروردگار من ! اينها اوصياى منند پس از من ؟)
پس خطاب رسيد كه : (اى محمّد صلى الله عليه و آله ! اينها اولياء و اصفياء و حجّتهاىمنند بعد از تو بر خلق و ايشان اوصياى تو هستند و خلفاى تو و بهترين خلق من بعد ازتو. قسم به عزّت و جلال خود كه هر آينه البتّه ظاهر كنم به ايشان ، دين خود را و بلندكنم به ايشان ، كلمه خود را و پاك كنم به آخر ايشان ، زمين خود را از دشمنان خود والبته مالك گردانم او را مشرقهاى زمين و مغربهاى آن را.
و هر آينه البتّه مسخّر كنم براى او بادها را و هموار كنم البته براى او ابرهاى سخت را والبته بالا برم او را در اسباب ، يعنى راههاى آسمان و البته يارى كنم او را به لشكرخود و قوّت دهم او را، به ملائكه خود تا بالا گيرد دعوت من و جمع شوند خلايق برتوحيد من . آنگاه دوام دهم سلطنت او را و روزگار سلطنت را به نوبت گذارم ميان اولياىخود تا روز قيامت .)
در (كمال الدين ) از آن جناب روايت است كه فرمود بعد از ذكر سلطنت ذى القرنين كه :(بزودى خداى تعالى جارى مى فرمايد سنّت او را در قائم از فرزندان من و مى رسانداو را مشرق زمين و مغرب آن ، تا اينكه نمى ماند موضعى از دشت و كوه كه ذوالقرنين در آنقدم گذاشته مگر آنكه او قدم گذارد در آنجا.)
و نيز گفتيم از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينم اصحاب قائمعليه السلام را كه احاطه نمودند مابين خافقين .)
تفسير امام صادق عليه السلام از آيه شريفه (وله اسلم من فى السموات ...)
و در تفسير عياشى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود، در تفسير آيهشريفه : ولَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ طَوْعا وَكَرْهاً... .(56) كه :(هرگاه قائم ما خروج كرد، نمى ماند زمينى مگر آنكه ندا كنند در آن شهادت لا اله الاالله و ان محمّدا رسول اللّه .
نيز از حضرت كاظم عليه السلام ، روايت شده است در تفسير آيه مذكوره كه : (آننازل شده در حق قائم عليه السلام چون بيرون آورد يهود و نصارى و صائبين و زنادقه وكفّار را در مشرق زمين و مغرب آن . پس عرضه دارد بر ايشان اسلام را. پس هر كه بهرغبت اسلام آورد، امر فرمايد او را به نماز و زكات و آنچه مسلم را به آن امر كنند و واجباست براى خداوند بر او كه هر كه اسلام نياورد، گردنش را بزند تا نماند در مشرقها ومغربها احدى مگر موحّد.)
راوى گفت : (فداى تو شوم ! خلق بيشتر از اينهاست .)
فرمود: (خداى تعالى چون اراده فرمايد امرى را، زياد را كم و كم را زياد فرمايد.)
يوسف بن يحيى السلمى در باب نهم از كتاب (عقد الدّرر) اخبار بسيارى در كيفيّتفتوحات آن حضرت و گرفتن قسطنطنيه و روم و بنى الاصفر و چين وكابل و جزاير و غير آنها ذكر كرده كه مقام ذكر آن نيست .
پرشدن تمام روى زمين از عدل و داد 
سى و پنجم : پر شدن تمام روى زمين از عدل و داد. چنانچه در كمتر خبرى ، الهى يا نبوى، خاصى يا عامى ، ذكرى از حضرت مهدى عليه السلام شده كه اين بشارت و اين منقبتبراى آن جناب مذكور نباشد در آن .
در (عيون ) روايت است از امام رضا عليه السلام كه فرمود: (چون آن حضرت خروج كند،روشن شود زمين به نور پروردگار خود و گذاشته شود ميزانعدل ميان مردم ، پس ظلم نمى كند احدى ، احدى را.)
در تفسير آيه شريفه (سيروا فيها ليالى واياما ...)  
در (كمال الدين ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرموده در تفسير آيهشريفه : سيرُوا فيها لَيالِىَ وَاَيّاما آمِنينَ.(57) كه : (مراد، قائم مااهل بيت است ؛ يعنى در عهد آن حضرت ، هر كس در شب و روز به هر جا رود ايمن و محفوظاست .)
در تفسير عياشى روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (آن حضرت واصحابش مقاتله مى كند واللّه ، تا خلق خدا به يگانگى خالق اقرار كنند و چيزى رابراى او شريك قرار ندهند. حتى آنكه پيرزن ضعيفى از مشرق ، اراده مغرب مى كند و احدىاو را نمى ترساند.)
در (ارشاد) شيخ مفيد روايت است از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه قائمعليه السلام خروج كرد، حكم مى كند به عدل و مرتفع مى شود در ايّام او، جور و ايمن مىشود به او، راهها و بيرون مى آورد زمين ، بركات خود را و بر مى گردد هر حقى بهسوى اهل آن حق و باقى نمى ماند اهل دينى مگر آنكه اظهار اسلام كند و اعتراف كند بهايمان .)
در (كمال الدين ) است كه ريّان بن الصلت عرض كرد به امام رضا عليه السلام كه :(تو صاحب اين امرى ؟)
فرمود: (من صاحب اين امر هستم و لكن نيستم آن كسى كه پر مى كند زمين را ازعدل ، چنانكه پر شده از جور.)
حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود 
سى و ششم : حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بيّنه و شاهد از احدى.
در (بصائرالدّرجات ) صفّار روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگزدنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اينكه خروج كند مردى از مااهل بيت كه حكم كند به حكم داوود و آل داوود، نخواهد از مردم بيّنه .)
به روايت ديگر فرمود: (عطا خواهد كرد به هر نفسى ، حكم او را.)
نيز روايت كرده از آن جناب كه فرمود: (هرگاه قائمآل محمّد عليهم السلام خروج كرد، حكم مى كند به حكم داوود و سليمان ، نمى پرسد ازمردم شاهدى .)
در (دعوات ) سيَّد فضل اللّه راوندى روايت است از حضرت عسكرى عليه السلام كهنوشت در جواب آن كسى كه پرسيد: (چون قائم عليه السلام برخاست ، به چه حكم مىكند؟)
فرمود: (پس هرگاه خروج كرد، حكم مى كند ميان مردم به علم خود،مثل حكم داوود و سؤ ال نمى كند از مردم بيّنه .)
در (خرايج ) راوندى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينممرغ سفيدى را بالاى حجرالاسود و در زير آن ، مردى است كه حكم مى كند به حكمآل داوود و سليمان و نمى خواهد بيّنه .)
در (ارشاد) شيخ مفيد و (غيبت ) فضل روايت است از آن جناب كه فرمودند: (هرگاهبرخاست قائم آل محمّد عليهم السلام حكم مى كند ميان مردم به حكم داوود. محتاج نمى شودبه بيّنه . خداى تعالى او را الهام مى كند؛ پس حكم مى كند به علم خود و خبر مى دهد هرقومى را به آنچه در دل خود مخفى كردند.)
در تفسير عياشى روايت است كه : (روز خروج آن حضرت ،جبرئيل به صورت مرغ سفيدى است بر بالاى ناودان خانه خدا.)
در (غيبت ) نعمانى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (منادى آن حضرتندا مى كند كه اين مهدى ، حكم مى فرمايد به حكم داوود و سليمان ، سؤال نمى كند از مردم بيّنه .)
در (كمال الدين ) صدوق از آن جناب روايت است كه فرمود: (برمى انگيزاند خدالىتعالى ، بادى را كه ندا مى كند به هر وادى كه : اين مهدى ، حكم مى كند به حكم داوود وسليمان و نمى خواهد بيّنه بر حكم خود.)
در (غيبت ) فضل بن شاذان روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (سلطنتمى كند قائم عليه السلام ، سيصد سال و زياد مى كند نهسال را چنانچه درنگ كردند اصحاب كهف در كهف خود. پر مى كند زمين را ازعدل و داد، چنانكه پر شده از ظلم و جور و مفتوح مى فرمايد خداوند براى او شرق زمين وغرب آن را. مى كشد مردم را تا آنكه نماند مگر دين محمّد صلى الله عليه و آله و حكم ورفتار به سير و سلوك سليمان بن داوود و مى خواند آفتاب و ماه را پس اجابت مى كند اورا و پيچيده مى شود براى او زمين و وحى مى شود به او، پسعمل مى كند به وحى به امر خداى تعالى .)
اعلان احكام جديد توسط امام عصر عليه السلام  
سى و هفتم : آوردن احكام مخصوصه كه تا عهد آن حضرت ، ظاهر و مجرى نشده بود.
چنانكه در (كافى ) و (كمال الدين ) از حضرت صادق عليه السلام روايت است كهفرمود: (دو خون است در اسلام كه حلال است از جانب خدالى تعالى ، حكم نمى كند در آناحدى تا اينكه مبعوث شود قائم ما اهل البيت . هرگاه برانگيخت خداى تعالى قائم مااهل البيت را، حكم مى فرمايد در آن به حكم خدا و بيّنه بر آن نمى طلبد. زانى محصن رارجم مى كند و آنكه زكات نمى دهد، گردنش ‍ را مى زند.)
در (خصال ) روايت است از امام صادق و كاظم عليهما السلام كه فرمودند: (هرگاهبرخاست قائم ما عليه السلام حكم مى كند به سه حكم ، كه حكم نكرد به آن احدىقبل از او؛ مى كشد پير زانى را و مى كشد مانع زكات را و ميراث دهد برادر را از برادرشدر عالم ذر، يعنى هر دو نفر كه در آن جا، در ميانشان عقد اخوت بسته شد، در اين جا ازيكديگر ميراث مى برند.)
در (غيبت ) نعمانى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (بدرستى كه علىعليه السلام مى فرمود كه : بر من بود كه بكشم آن را كه پشت كرده ، يعنى آنان كه درروز جنگ مردند و بكشم خسته مجروح را و لكن ترك كردم آن را به جهت عاقبت اصحاب خودكه اگر مجروح شوند، نكشند ايشان را و از براى قائم عليه السلام است كه بكشد پشتكننده را و بكشد مجروح را.)
شيخ جليل ، فضل بن شاذان روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (حكممى كند قائم عليه السلام ، به احكامى كه انكار مى كنند آن را بعضى از اصحابش ، ازآنها كه در پيش رويش شمشير مى زدند و آن حكم آدم عليه السلام است . پس آنها را پيش ‍مى طلبد و امر مى فرمايد كه گردن آنها بزنند. آنگاه ثانيا حكمى مى فرمايد، پس انكارمى كنند آن را گروهى ديگر از كسانى كه شمشير زدند در پيش روى آن جناب و آن قضاىداوود است .
پس ، پيش مى طلبد ايشان را و گردن آنها را مى زند. آنگاه ثالثا حكمى مى فرمايد، پسانكار مى كنند آن را گروهى ديگر از آنها كه شمشير زدند در پيش رويش ، پس ايشان راپيش مى طلبد و امر مى فرمايد كه گردن آنها را بزنند. آنگاه رابعا حكمى مى فرمايد وآن حكم محمّد صلى الله عليه و آله است ، پس آن را احدى انكار نمى كند.)
در جمله اى از اخبار رسيده كه : (آن حضرت ، جزيهقبول نمى كند و صليب را مى شكند و خوك را مى كشد.)
شيخ طبرسى در (اعلام الورى ) روايت كرده كه : (آن جناب ، مى كشد مرد بيست ساله راكه علم دين و احكام مسايل خود را نياموخته باشد.)
در مزار محمّد بن مشهدى روايت است كه ابوبصير سؤال كرد از حضرت صادق عليه السلام از حكم كسانى كه نصب عداوت كردند با ايشان .
فرمود: (اى ابومحمّد! نيست براى كسى كه مخالفت ما را كرد، در دولت ما حظ و نصيبى ؛بدرستى كه خداى تعالى ، حلال كرده براى ما، خونهاى ايشان را در وقت خروج قائم ماعليه السلام و امروز حرام است بر ما و بر شما اين كار. پس تو را مغرور نكند احدى وهرگاه قائم ما عليه السلام برخاست ، انتقام خواهد كشيد براى پيغمبرش و براى همهماها.)
باز شدن تمام دربهاى علم (27 حرف )  
سى و هشتم : بيرون آمدن تمام مراتب علوم .
چنانكه قطب راوندى در (خرايج ) از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:(علم ، بيست و هفت حرف است . پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختندمردم تا امروز غير از اين دو حرف را. پس هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام ، بيرونآورد بيست و پنج حرف را. پس پراكنده مى كند آنها را از ميان مردم و ضم مى فرمايد بهاو دو حرف ديگر را تا منتشر مى نمايد بيست و هفت حرف را.)
شيخ صفا در (بصائر) روايت كرده از آن جناب كه فرمود: (در ذوابه شمشيررسول خدا صلى الله عليه و آله صحيفه كوچكى بود و على عليه السلام طلب كردپسرش حسن عليه السلام را. پس داد آن صحيفه را به او و كاردى به او داد و فرمود بهاو كه : (آن را باز كن !) نتوانست آن را باز كند. پس آن را براى او باز كرد؛ آنگاهفرمود به او: (بخوان !) پس خواند حسن عليه السلام : الف ، با، سين ، لام و حرفىبعد از حرفى .
آنگاه آن را پيچيد و داد به پسرش حسين عليه السلام نتوانست آن را باز كند. پس آن رابراى او باز كرد. آنگاه فرمود: (بخوان !) پس ‍ خواند، چنانكه خواند امام حسن عليهالسلام .
آنگاه پيچيد و داد آن را به پسرش ، محمّد بن الحنفيه ، نتوانست آن را باز كند. پس آن رابراى او باز كرد و فرمود به او: (بخوان !) نتوانست استخراج نمايد از او چيزى را.پس على عليه السلام آن را گرفت و پيچيد و بر ذوابه شمشيررسول خدا صلى الله عليه و آله آويزان كرد.
راوى پرسيد كه : (چه بود در آن صحيفه ؟)
فرمود: (آن حروفى است كه باز مى كند هر حرفى هزار باب .)
و فرمود: (بيرون نيامد از آن مگر دو حرف تا اين ساعت .)
به سند ديگر از ابوبصير روايت كرد كه پرسيد از آن جناب كه : (چه بود در ذوابهشمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله ؟)
پس به همان نحو خبر سابق بيان فرمود و ظاهر آنكه اين دو خبر از شيخ خبر، راوندىباشد و نشر بقيّه حروف اين صحيفه نبويّه از خصايص دولت مهدويّه باشد. واللّهالعالم
آوردن شمشيرهاى آسمانى براى اصحاب آن حضرت  
سى و نهم : آوردن شمشيرهاى آسمانى براى انصار و اصحاب آن حضرت . چنانكهنعمانى در (غيبت ) خود روايت كرده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه خروجكرد حضرت قائم عليه السلام فرود مى آيد شمشيرهاىقتال . بر هر شمشيرى ثبت شده اسم مردى و اسم پدر او.)
و در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت شده از آن جناب كه فرمود: (هرگاه قائم عليه السلامخروج كرد، مى آيد بر حبه كوفه . پس به پاى مبارك خود اشاره مى كند و آن جناب بهدست خود اشاره به موضعى مى كند. آنگاه مى فرمايد: (حفر كنيد اين جا را !)
پس حفر مى كنند و بيرون مى آورند دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير و دوازده هزارخُود، كه براى هر خُودى دو رو است . آنگاه مى طلبد دوازده هزار از مواليان و عجم را و آنهارا بر ايشان مى پوشاند.
آنگاه مى فرمايد: (هر كس كه نباشد بر او مثل آنچه بر شماست ، او را بكشيد.)
اطاعت حيوانات از آن حضرت  
چهلم : اطاعت حيوانات از انصار آن حضرت . چنانكه گذشت از حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام .
بيرون آمدن دو نهر از آب و شير در ظَهر كوفه 
چهل و يكم : بيرون آمدن دو نهر از آب و شير پيوسته در ظَهر كوفه كه مقرّ سلطنت آنجناب است ، از سنگ جناب موسى كه با آن حضرت است .
چنانكه در (خرايج ) روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (چون قائمعليه السلام خروج كند و اراده نمايد كه متوجه كوفه شود، منادى آن حضرت ندا كند كه :آگاه باشيد كه كسى حمل نكند طعامى و نه آبى ! وحمل نمايد حَجر موسى را كه جارى شده بود از آن دوازده چشمه آب و فرود نمى آيند درمنزلى ، مگر آنكه نصب مى فرمايد آن را و جارى مى شود از آن چشمه ها.
پس ، هركه گرسنه باشد سير مى شود و هر كه تشنه باشد سيراب مى شود و آن سنگ، توشه ايشان است تا وارد نجف شوند، پشت كوفه . چون فرود آمدند در ظهر كوفه ،جارى مى شود از آن پيوسته آب و شير. پس هر كه گرسنه باشد سير مى شود و هر كهتشنه باشد سيراب مى شود.)
امتياز دادن خداوند، آن حضرت را در شب معراج
چهل و دوم : امتياز دادن خداوند تبارك و تعالى ، آن حضرت را در شب معراج پيغمبر، بعد ازنماياندن اشباح نورانيّه ائمّه عليهم السلام به آن حضرت ، از اميرالمؤ منين عليه السلامتا حجّت عصر عليه السلام ، به اينكه فرمود به روايت ابن عباس : (اين قائم عليهالسلام ، حلال مى كند حلال مرا و حرام مى كند حرام مرا و انتقام مى كشد اى محمّد از اعداى من.
اى محمّد! دوست دار او را و دوست دار كسى را كه دوست مى دارد او را.)
نزول حضرت عيسى عليه السلام براى يارى امام عصر عليه السلام
چهل و سوم : نزول حضرت روح اللّه ، عيسى بن مريم عليه السلام از آسمان ، براىيارى حضرت مهدى صلوات اللّه عليه و نماز كردن در خلف آن جناب .
مخفى نماند كه اگرچه بعيد نيست دعواى استقرار مذهب در اين اعصار، بر افضليّت ائمهاطهار عليهم السلام بر جميع انبياء و مرسلين حتى اولواالعزم كه يكى از ايشان استعيسى عليه السلام ولكن :
اوّلا: اين مساءله در اعصار سابقه از مسايل نظريّه بود و جمعى مخالف بودند از علماى ما،چه رسد به اهل سنّت كه پاره اى از ايشان حكم به تكفير آن كس كنند كه احدى غير ازانبياء را ترجيح بر ايشان دهد.
شيخ مفيد در كتاب (مقالات ) فرموده كه : (قطع كردند گروهى ازاهل امامت ، يعنى اماميه به فضل ائمه از آل محمّد عليهم السلام ، بر تمام آنان كه پيشبودند از رسولان و پيمبران ، سواى پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و واجب دانستندفريقى از ايشان فضل بر جميع انبيا را، سواى اولواالعزم از ايشان عليهم السلام وامتناع نمودند هر دو قول را فريقى از ايشان و قطع نمودند بهفضل تمام انبياء بر جميع ائمه عليهم السلام و اين بابى است كه نيست براىعقول ، مجال در رد و قبول آن و اجمالى نيست بر هيچ يك از آناقوال . و به تحقيق كه آثارى رسيده از پيغمبر صلى الله عليه و آله در امير المؤ منينعليه السلام و ذرّيّه او از ائمه طاهرين عليهم السلام و اخبارى از ائمه صادقين عليهمالسلام ايضا و در قرآن ، مواضعى است كه قوّت مى دهد عزم را در آنچه فريقاوّل گفتند در اين مساءله . الخ .
ثانيا: افضليّت نبوت از روى ادلّه و براهين مخصوص بهاهل انصاف ارباب دانش و بينش است و عوام اهل حق را بهره نيست در آن ، جز اعتقادى بىپايه از روى تقليد و غير آن طايفه يا علم ندارند يا انصاف يا اطلاع ؛ پس افضليّتائمه عليهم السلام از رسل ، براى همه امّت ، چه رسد به غير ايشان ، به درجهاوّل از ثبوت نرسيده ؛ چه رسد به آنكه ضرورى و وجدانى شود جز براى طايفه اى ازايشان در بعضى از اعصار كه به حد ضرورى رسيده و بهنزول جناب عيسى عليه السلام و نماز كردنش در خلف مهدى عليه السلام و متابعت و اطاعتكردنش از آن جناب ، در محضر تمام عالم كه خواهند شناخت او را به تعريف الهى ، اينمطلب محسوس و وجدانى تمام جهانيان شود؛ زيراى كسى فرقى در بين اولواالعزمنگذاشته و از اين جهت در اخبار، نزول و نماز عيسى عليه السلام را ازفضايل خاصه و مناقب مختصّه آن حضرت قرار داده اند و مكرّر به آن ، در مجالس ومحافل افتخار مى فرمودند، بلكه خداى تعالى آن را از مناقب و مدايح آن جناب شمرده .)
در كتاب (مختصر) حسن بن سليمان حلى روايت شده در خبرى طولانى كه خداى تعالى ،به رسول خود صلى الله عليه و آله در شب معراج فرمود كه : (عطا فرمودم به تو،اين كه بيرون بياورم از صلب او يعنى على عليه السلام يازده مهدى كه همه از ذرّيّه توباشند از بكر بتول ؛ حضرت عيسى بن مريم عليهما السلام ، در خلف آخر مرد ايشاننماز مى خواند. پر مى كند زمين را از عدل ، چنانچه پر شده از جور و ظلم . به او نجاتمى دهم از مهلكه و هدايت مى كنم از ضلالت و عافيت مى دهم از كورى و شفا مى دهم به اومريض ‍ را.)
در (كمال الدين ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (قسم بهآنكه مرا به راستى به پيغمبرى فرستاد كه اگر نماند از دنيا مگر يك روز، طولانى مىكند خدا آن روز را تا خروج كند در آن روز، فرزندم مهدى . و فرود آيد روح اللّه ، عيسىبن مريم و نماز كند خلف او.)
و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود در حديثدجّال ، كه : (او را مى كشد؛ يعنى خداوند در شام در عقبه افيق ، بر دست كسى كه نماز مىكند، مسيح عيسى بن مريم در خلف او.)
در (اعلام الورى ) از شيخ طبرسى روايت شده از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام كهفرمود: (نيست از ما احدى مگر آنكه واقع مى شود در گردن او بيعت از طاغيه زمان او، مگرقائمى كه نماز مى كند روح اللّه عيسى عليه السلام در خلف او.)
در (غيبت ) شيخ طوسى روايت شده از آن جناب صلى الله عليه و آله كه فرمود بهفاطمه عليها السلام كه : (اى فرزند من ! داده شده به مااهل بيت ، هفت چيز كه داده نشد به احدى پيش از ما:
1 پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و آن پدر تو است .
2 وصىّ ما بهترين اوصياست و آن شوهر تو است .
3 و شهيد ما بهترين شهداء است و آن عم پدر تو است ، حمزه .
4 از ما است كسى كه براى او دو بال سبز است كه پرواز مى كند به آن ، در بهشت .
5 و 6 از ما است دو سبط اين امت و آن دو پسر تو، حسن و حسين اند.
7 از ما است قسم به خداوندى كه نيست خدايى جز او، مهدى اين امّت . آنكه نماز مى كندخلف او عيسى بن مريم .)
آنگاه دست مبارك را بر كتف حسين عليه السلام گذاشت و فرمود سه مرتبه : (از اين است.)
در (كافى ) روايت شده كه : آن حضرت روزى بيرون تشريف آورد مسرور و شاد و خندان. پس از سبب آن جويا شدند.
فرمود: (هيچ روز و شبى نيست مگر آنكه براى من تحفه اى رسد از جانب خداوند. آگاهباشيد كه پروردگار تحفه اى داده امروز به من كه ندادهمثل آن را به گذشتگان .
جبرئيل عليه السلام آمد نزد من و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت : اى محمّد! ازشماست قائم از بنى هاشم كه نماز مى كند عيسى بن مريم خلف او، هرگاه كه خداى آن رابر زمين فرو فرستد.)
در (كمال الدين ) از امام باقر عليه السلام روايت است كه ذكر فرمود سيرت اوصياءپيامبر را، چون به آخر ايشان رسيد، فرمود: (دوازدهم كسى است كه عيسى بن مريم در عقباو نماز مى كند.)
گنجى شافعى روايت كرده از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود در جملهاحوال مهدى عليه السلام كه : (آن حضرت ، مشغول نماز صبح است با اصحاب خود در بيتالمقدس كه عيسى بن مريم فرود مى آيد. پس حضرت به قهرى برمى گردد تا عيسىپيش افتد و امام مردم شود در نماز. پس عيسى دو دست خود را بر كتف آن جناب مى گذارد وبه او مى گويد: مقدّم شو!)
نيز روايت كرده كه فرمود به ابو هريره : (چگونه ايد شما در وقتى كه پسر مريمنازل شود و امام شما از خود شما باشد؟)
و بر اين مضمون اخبار مكرّر است و گنجى ، شرحى بيان كرده در دلالت امامت آن حضرتبراى عيسى و افضليّتش بر آن جناب كه امام بايد اقرء و اعلم و افقه و اصبح باشد،به بيانى كه ما را حاجت به ذكر آن نيست .
در (عقد الدرر) روايت شده از آن جناب عليه السلام كه فرمود: (پس ملتفت مى شود مهدىعليه السلام كه عيسى بن مريم نازل شده و گويا از مويش آب مى چكد.
مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: (مقدّم شو و براى مردم نماز كن !)
امّا عيسى مى گويد: (برپاى نشده نماز مگر براى تو!)
پس ، نماز مى كند عيسى ، خلف مردى از فرزندان من و چون نماز كرد، مى نشيند و عيسى درمقام با او بيعت مى كند.)
نيز از (سدى ) روايت كرد كه آن جناب فرمود: (جمع مى شوند مهدى عليه السلام وعيسى عليه السلام وقت نماز. پس حضرت به عيسى مى فرمايد: (پيش برو!)
امّا عيسى عليه السلام مى گويد: (تو سزاوارترى به نماز!)
پس نماز مى كند عيسى عليه السلام به اقتدا در عقب آن حضرت .)
در اخبار خاصه ، اين مضمون به نظر نرسيده و بر فرض صحت امر، حضرت آن جناب رابه تقديم ، نظير امر رسول خدا صلى الله عليه و آله استجبرئيل عليه السلام را در شب معراج به تقديم در نماز و امتناعجبرئيل و گفتن او كه : (ما از آن روز كه ماءمور شديم به سجده بر آدم عليه السلام ،بر آدميان مقدم نمى شويم .) و شايد مقصود كشف افضليّت خود است بر عيسى عليهالسلام براى خلق به لسان خود آن جناب ، نه به مجرّد تقدّم در نماز كه به قواعدبسيارى از اهل سنّت ، فضلى در آن نيست و روايت كنند جواز نماز را خلف هر بّرى وفاجرى و فراموش كنند كلام نبى خود را كه : (هرگز رستگار نمى شود قومى كه پيشبيفتد ايشان را كسى و در ميان ايشان باشد كسى كهافضل باشد از آنكه پيش افتاد ايشان را.)
جواز هفت تكبير بر جنازه آن حضرت عليه السلام  
چهل و چهارم : جايز نبودن هفت تكبير بر جنازه احدى بعد از حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام جز بر جنازه آن جناب .
چنانكه در بحار، در حديث وفات آن حضرت روايت كرده كه در ضمن وصاياى خود به امامحسن عليه السلام بعد از امر به كفن و حنوط و بردن تا موضع قبر شريف ، فرمود:(آنگاه مقدّم شو اى ابامحمّد! و نماز كن بر من اى فرزندم ! اى حسن ! و هفت تكبير بر منبگو و بدانكه حلال نيست اين عمل براى احدى غير از من ، مگر بر مردى كه بيرون مى آيددر آخر الزمان ؛ اسم او قائم مهدى عليه السلام است از فرزندان برادر تو، حسين عليهالسلام ، راست مى كند اعوجاج حق را.)
قتل دجّال 
چهل و پنجم : قتل دجّال لعين كه از عذابهاى الهى است براىاهل قبله .
چنانكه در تفسير على بن ابراهيم روايت شده است از امام باقر عليه السلام كه فرمود:عذاب در آيه شريفه قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى اَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابا مِنْ فَوْقِكُمْ....(58) به دجّال و صيحه و فرمودند: (هيچ پيغمبرى نيامد مگر آنكه ترساندمردم را از فتنه دجّال .)
چنانچه در (كمال الدين ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود:(چگونه فتنه نباشد، با آن هياءت و استعدادى كه او بيرون مى آيد درسال قحط شديد و آفاق را سير كند جز مكه و مدينه را.)
حسن بن سليمان حلّى در (مختصر بصائر) روايت كرده از امير المؤ منين عليه السلام كهفرمود: (هر كه خواهد با شيعه دجّال مقاتله كند، پس مقاتله كند با آنان كه مى گريندبر خون فلان و مى گويند بر اهل نهروان و بدرستى كه كسى كه ملاقات كند خدا را باايمان به اينكه فلان ، مظلوم كشته شده ، ملاقات كرده خداى را در حالتى كه بر اوغضبناك است و درك مى كند دجّال را.)
كسى گفت : (يا امير المؤ منين عليه السلام ! اگر بميرد پيش از آن ؟)
فرمود: (مبعوث مى كند خداوند او را از قبرش تا اينكه ايمان مى آورد به او برغم انفش.)
و گذشت از (كمال الدين ) كه آن ملعون ، در عقبه افيق شام به دست آن حضرت كشته مىشود.
نيز روايت شد از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (خداوند تبارك و تعالى چهارده نورآفريد، پيش از آنكه بيافريند خلق را به چهارده هزارسال و آن ارواح ما است .)
كسى پرسيد: (يا بن رسول اللّه ! كيستند آن چهارده تن ؟)
فرمود: (محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين عليهم السلام كهآخر ايشان ، قائم است كه برمى خيزد بعد از غيبتش و مى كشددجّال را و پاك مى كند زمين را از هر جور و ظلمى .)
بعضى عامّه نسبت قتل آن لعين را به جانب عيسى مى دهند و ما از شرحدجّال اعراض نموديم چون غرض اهم غير از آن است .
انقطاع سلطنت جابران و ظالمان در دنيا 
چهل و ششم : انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا، به وجود آن جناب كه ديگر درروى زمين پادشاهى نخواهند كرد؛ زيرا دولت آن حضرت ،متّصل شود به قيامت ، بنا بر راءى بعضى از علما، يا به رجعت ساير ائمه عليهمالسلام ، بنابر راءى جماعتى و ظواهر اخبار بسيار بلكه تصانيف متعدّده در اين بابتاءليف فرمودند يا به دولت فرزندان آن حضرت .
چنانكه شيخ مفيد در (ارشاد) فرمود كه : (نيست بعد از دولت قائم عليه السلام براىاحدى دولتى ، مگر آنچه در روايت رسيده از سلطنت فرزندان آن ان شاء اللّه تعالى و بهنحو قطع و بَت نرسيده .)
بيشتر روايات اين است كه : (نمى رود مهدى عليه السلام مگرچهل روز پيش از قيامت .) تا آخر كه فرموده و مكرّر حضرت صادق عليه السلام به اينبيت مترنّم بودند:

لكل اناس دولة يرقبونها


ودولتنا فى آخر الدهر يظهر


و در (غيبت ) نعمانى روايت شده از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (دولت ما آخردولتهاست و نمى ماند اهل بيتى كه براى ايشان دولتى است مگر آنكه سلطنت خواهند كردپيش از ما، تا اينكه نگويند هرگاه كه بينند سيره و سلوك ما را كه هرگاه ما سلطنت مىكرديم ، سلوك مى نموديم مثل سلوك اين جماعت و اين استقول خداى عزّوجلّ: وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.(59)
در (غيبت ) فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح روايت كرده از حضرت صادق عليهالسلام .
پوشيده نماند كه از آنچه ذكر كرديم نمونه اى است از خصايص و تشريفات الهيّهمهدويّه كه معلوم مى شود اندكى از مقامات عاليه آن حضرت صلوات اللّه عليه وبزرگى سلطنت آن جناب كه كسى نديده و نشنيده و نخواهد ديد و رفع مى شود استغراببعض آنچه وارد شده در حق آن حضرت .
شيخ نعمانى در (غيبت ) خود روايت كرده كه : كسى پرسيد از حضرت صادق عليهالسلام كه : (آيا قائم عليه السلام متولد شده ؟)
فرمود: (نه ! اگر من او را درك كنم ، هر آينه خدمت مى كنم او را، در ايّام حيات خود.)
و خواهد آمد كه آن جناب ، بعد از نماز ظهر دعا مى كردند براى حضرت قائم عليه السلام. پس راوى عرض كرد كه : (براى خود دعا كردى ؟)
فرمود: (دعا كردم براى نور آل محمّد صلى الله عليه و آله و سابق ايشان و انتقام كشندهاز اعداى ايشان .)
و نيز مى آيد كه حضرت كاظم عليه السلام مكّرر در مقام ذكرشمايل و حالات آن حضرت مى فرمود: (پدرم فداى آنكه چنين است !)
در (كامل الزّيارات ) روايت شده از حضرت صادق عليه السلام كه در ضمن وقايع خروجآن حضرت فرمود: (نمى ماند مؤ من مرده ، مگر آنكهداخل مى شود بر او سرور اين ظهور در قبرش و اين در آن وقت است كه به زيارتيكديگر روند در قبرهايشان و بشارت دهند يكديگر را به خروج قائم عليه السلام .)
اين مضمون را صدوق در (كمالالدين ) از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده . مذكور است كه : (سرورىداخل مى شود در قلب هر مؤ من .)
شيخ نعمانى روايت كرده كه حضرت باقر عليه السلام فرمود: (نظر كرد موسى بنعمران در سِفْر اوّل از تورات ، به آنچه داده مى شود به قائم عليه السلام از قدرت وسلطنت و فضل .
گفت موسى : (پروردگارا ! بگردان مرا قائمآل محمّد عليهم السلام .)
به او گفتند: (اين قائم از ذرّيّه احمد است !)
آنگاه نظر كرد در سِفْر ثانى و يافت در آن ،مثل اين . آنگاه نظر كرد در سِفْر ثالث و بازديد در آن ، مانند آن . بار ديگر همان سخنرا گفت و همان جواب را شنيد.)
در (مهيج الاحزان ) از كتاب (راءى العين ) روايت شده كه حضرت سيّد الشهداء عليهالسلام در شب عاشورا فرمود به اصحاب خود كه : (جدّم خبر داد مرا كه فرزندم حسينعليه السلام در بيابان كربلا كشته خواهد شد غريب و بى كس و تشنه ؛ كسى كه او رايارى كند به تحقيق كه مرا يارى كرده و يارى نموده فرزندش ، قائم منتظر عليهالسلام را.)
در (بشارة المصطفى ) از عماد الدين طبرى و (تحفالعقول ) و بعضى نسخ (نهج البلاغه ) روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كهفرمود به كميل : (اى كميل ! هيچ علمى نيست مگر آنكه من مفتوح مى نمايم آن را و هيچ سرّىنيست مگر آنكه قائم عليه السلام ختم مى كند آن را.)
و در نسخه اى است كه : (هيچ سرّى و به روايتى هيچ چيزى نيست مگر آنكه جناب قائمعليه السلام آن را ختم نمايد، چه دانستى كه همه انبيا و اوصيا كه براى عمارت قلوب وتحليه آنها به نور ايمان و تطهير و تزكيه آنها از قذارات و دنايس عقايد و اخلاقمبعوث شدند، به جهت موانع بسيار، متمكن نشدند از اظهار تمام اسباب و انكار و بيان رموزو اسرار و پيوسته خلق را وعده و بشارت و ارجاع و حوالت فرمودند به آن جناب و عهدسلطنت و رياست او كه پس از آن ، دولتى نباشد.
پس ، نبايد چيزى بماند كه آن جناب نفرمايد و به خلق نرساند و ايشان را به سوىخداوند نكشاند.
چنانچه خداى تعالى به همين نحو در آيه ، وعده استخلاف ، بيان فرمود كه : (ديگرخوفى براى خليفه و انصارش از احدى نباشد كه سبب شود پوشاندن حقى را.)
و شيخ جليل على بن محمّد بن على خرّاز، در (كفاية الاثر) روايت كرده ازرسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود به على عليه السلام : (يا على ! تو از منىو من از تو، تو برادر و وزير منى . چون بميرم ، ظاهر شود كينه ها در دلهاى قومى و زوداست كه پس از من ، فتنه اى شود سخت و دشوار كه بيفتد در آن ، هر بيگانه و نزديك واين در وقت مفقود شدن از شيعه است ، پنجم از هفتم از فرزندان من ، كه محزون مى شوند ازبراى فقدان او، اهل آسمان و زمين . پس چه بسيار مؤ من و مؤ منه متاءسف متلهف ، حيران استزمان فقد او.)
آنگاه سر مبارك را اندكى به زير انداخت . آنگاه بالا كرد و فرمود: (پدر و مادرم فداىهمنام شبيه من و شبيه موسى بن عمران كه بر اوست جامه هاى نور يا جامه هايى كه تُتُقزند از شكافهايش انوارى كه مثل لؤ لؤ لالاست از شعاع قدس . گويا مى بينم ايشان راكه در حالت نهايت ياءس اند كه ندايى كند ايشان را كه شنيده شود از دور، چنانچه شنيدهشود از نزديك .) تا آخر خبر.
خطبه مهم پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع در غدير خم 
شيخ طبرسى در (احتجاج ) و ابن طاووس در (كشف اليقين ) روايت كردند خطبه بليغهطولانى رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در حجة الوداع در غدير خم ، در آن محضرعظيم خواندند و از جمله فقرات آن خطبه است :
معاشر الناس ! الا وانّى منذر وعلى هاد.
معاشر الناس ! انّى نبى وعلىّ وصيى .
أ لا! ان خاتم الائمه منا القائم المهدى صلوات اللّه عليه .
أ لا! اءنّه الظاهر على الدين .
أ لا! اءنّه فاتح الحصون وهادمها.
أ لا! اءنّه قاتل كل قبيلة من اهل الشرك .
أ لا! اءنّه المدرك بكل ثار لاولياء اللّه عزّوجلّ.
أ لا! اءنّه الناصر الدين اللّه .
أ لا! اءنّه الغراف من بحر عميق .

به روايت سيد الممتاح : من بحر عميق . أ لا! اءنّه يسمكل .
و به روايت سيّد المجازى : كل ذيفضل بفضلهوكل ذى جهل بجهله .
أ لا! اءنّه خيرة اللّه ومختاره .
أ لا! اءنّه وارث كل علم والمحيط به .
أ لا! اءنّه والمخبر عن ربّه عزّوجلّ والمنبه بامر ايمانه .
أ لا! اءن (نّه ظ) الرشيد السديد.
أ لا! اءنّه المفوض اليه .
أ لا! اءنّه قد بشر به من سلف بين يديه .
أ لا! اءنّه الباقى حجّة ولاحجّة بعده ولاحق الاّ معه ولانور الاّ عنده .
أ لا! اءنّه لاغالب له ولامنصور عليه .
أ لا! اءنّه ولى اللّه فى ارضه وحكمه فى خلقه وامينه فى سره وعلانيته .

باب چهارم : بيان اختلاف مسلمين در باره وجود آن جناب 
مخفى نماند كه اختلافى نيست در ميان فِرق معروفه مسلمين ، در اين كه : (حضرترسول صلى الله عليه و آله خبر دادند به آمدن شخصى كه او را مهدى عليه السلام مىگويند و همنام است با آن حضرت در آخرالزمان و دين آن حضرت را رواج دهد و پر كندتمام زمين را از عدل و داد.)
اقوال بعضى از اهل سنت در باره بودن مهدى موعود عليه السلام همان عيسىبن مريم
كسى در اين باره چيزى برخلاف اين نگفته ، جزقول ضعيفى كه از اهل سنّت نقل شده كه : (نيست مهدى مگر عيسى كهنازل خواهد شد از آسمان .) و خبرى نقل كرده در اين باب كه خود اين جماعت ، حكم بهضعف و شُذوذ هر دو كردند، چه رسد به اماميه و نظير آن در ضعف و سخافت آنچه ميبدى درشرح ديوان از بعضى نقل كرد كه روح عيسى عليه السلام در مهدى عليه السلام بروزكند و نزول عيسى عبارت از اين بروز است و مطابق اين است حديث : لامهدى الاّ عيسىبن مريم .
و بالجمله كتاب بسيار در ميان آن جماعت تاءليف شده ، در اثبات وجود و حالات آن جناب ،مثل :
(مناقب المهدى ) از حافظ ابى نعيم اصفهانى و (صفة المهدى ) نيز از او و ظاهرا همانرا (نعوت المهدى ) نيز گويند يا آن كتاب ديگرى است از او و بيان در اخبار صاحبالزمان عليه السلام از ابى عبداللّه ، محمّد بن يوسف بن محمّد شافعى گنجى .
و (عقدالدرّر فى اخبار الامام المنتظر) از ابى بدر، يوسف بن يحيى السّلمى .
و (اخبارالمهدى ) از سيّد على همدانى .
و (كشف المخفى فى مناقب المهدى عليه السلام ) اگرچه مؤ لف آن شيعه است و لكن تماماخبار آن كه يكصد و ده حديث است ، ماءخوذ از كتباهل سنت است .
و (ملاحم ) ابوالحسن ، احمد بن جعفر بن محمّد بن عبداللّه المنادى معروف بابن المنادى .
و كتاب سعدالدين حموينى خليفه نجم الدين .
و (برهان در اخبار صاحب الزّمان عليه السلام ) از ملاعلى متقى صاحبكنزالعمال .
و (اخبارالمهدى عليه السلام ) از عباد بن يعقوب رواجنى .
و (عرف الوردى فى اخبار المهدى عليه السلام ) از عبدالرحمن سيوطى و غير اينها.
در بسيارى از كتب سماويه متداوله ، عباراتى منقول است كه مطابق است با آنچه خبر دادهرسول خدا صلى الله عليه و آله در حق آن جناب و در ميان كَهنه معروف بود و كلمات(سطيح كاهن ) و اخبار او از صفات حالات و ايّام آن جناب معروف است و در ملوك عجم معهودهبوده ؛ چنانچه كه احمد بن محمّد بن عياش در (مقتضب الاثر) روايت كرده كه : آخر ملوكعجم يزد جرد، خواست از مداين فرار كند، بر در ايوان كسرى ايستاد و گفت : (السلامعليك ايتها الايوان ! اينك ! من از تو مفارقت كردم و بازمى گردم به سوى تو، من يا مردىاز فرزندان من كه نزديك نشده زمان او و نرسيده هنگامش .)
سليمان ديلمى به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و از معنى كلام يزدجرد كه : (يامردى از فرزندان من .) پرسيد. امام عليه السلام فرمود: (مقصود، صاحب شما قائم عليهالسلام است كه به امر خداى عزّوجلّ ششم از فرزندان من ، متولد شده از دختر يزدجرد. پس، از فرزندان اوست .)
در ذكر اين رقم اخبار در كتب غيبت چنانكه متداول است جز تبرّك و بعضى فوائد جزئيه كهدر آنهاست ، ثمرى نباشد. چنانكه از براى غير مسلمين حجّت نباشد و ايشان را خلافى درآن نيست كه محتاج به ذكر آنها باشد، بلكه خلاف از چند جهت است :
خلاف اول از جهت نسبت است كه : (مهدى از اولاد كيست ؟) و در آن چندقول است :

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation