بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نجم الثاقب, حاج میرزا حُسین طبرسى نورى (ره )   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     NAJM0001 -
     NAJM0002 -
     NAJM0003 -
     NAJM0004 -
     NAJM0005 -
     NAJM0006 -
     NAJM0007 -
     NAJM0008 -
     NAJM0009 -
     NAJM0010 -
     NAJM0011 -
     NAJM0012 -
     NAJM0013 -
     NAJM0014 -
     NAJM0015 -
     NAJM0016 -
     NAJM0017 -
     NAJM0018 -
     NAJM0019 -
     NAJM0020 -
     NAJM0021 -
     NAJM0022 -
     NAJM0023 -
     NAJM0024 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

تنبيه نبيه : 
بر ارباب بصيرت معلوم است كه چنانچه زمانهاى مذكوره را اختصاصى است به حضرتحجّت عليه السلام كه لازم دارد توجه و استغاثه وعمل به مراسم عبوديّت آن جناب را زياده از ساير اوقات ، بعضى از امكنه نيز هست كه بهملاحظه پاره اى از اخبار عامه و خاصه احتمال قريب دارد بودن آن جناب را در آن جا دروقتى مخصوص ؛ پس سزاوار است حاضر شدن در آن مكان هر چند نبيند يا نشناسد آن جنابرا. چه اقامه آن جناب در مكانى ، اسباب نزول رحمت و بركت و الطاف خاصّه الهيّه است وشايد به بركت مجاورت و بودن با آن معدن خير و بركت لطف عام و رحمت ،شامل حال او شود، هر چند مستحق نباشد؛ چنانكه بودن با كسانى كه مورد غضب و لعنتخداوندى اند خوف شمول لعن و ابعاد از رحمت الهيه است اگر بر آن شخص وارد شود.
شيخ صدوق در (كمال الدين ) فرموده كه : (روايت است در اخيار صحيحه از ائمّه ماعليهم السلام كه هر كس ببيند رسول خدا يا يكى از ائمه را صلوات اللّه عليهم كهداخل شده در شهرى يا قريه اى در خواب خود، پس بدرستى كه آن امان است براىاهل آن شهر يا قريه از آنچه مى ترسيدند و حذر مى كردند و رسيدن است به آنچه آرزوداشتند و اميد رسيدن آن را داشتند.)
و شيخ كلينى و شيخ طوسى روايت كردند از محمدبن مسلم كه گفت : گذشت به من حضرتباقر يا حضرت صادق عليهما السلام و من نشسته بودم در نزد قاضى در مدينه . فردارفتم خدمت آن جناب . فرمود به من : (چه مجلسى بود كه ديروز تو را در آن ديدم ؟)
گفتم : (فداى تو شوم ! بدرستى كه اين قاضى مرا اكرام مى كند، پس بسا مى شودكه در نزد او مى نشينم .)
فرمود: (چه چيز تو را ايمن داشته از اين كه لعنتى فرود آيد، پس فرو گيرداهل مجلس را.)
و شواهد اين دو مطلب در اخبار بسيار است و غرض تنبيه بر غنيمت دانستن حضور در آن امكنهاست كه از جمله آنهاست :
عرفات در موسم حجّ و ساير بقاع شريفه در اوقات شريفه كه در شرع ترغيب وتاءكيد شده در حضور آنجا در آن اوقات و مكان تشييع و نماز بر جنازه مؤ من .
چنان كه جماعتى از علما، مثل ابن شهر آشوب و قطب راوندى و محمّد بن على طوسى در(ثاقب المناقب ) روايت كردند در حديثى مبسوط كهاجمال آن به روايت اخير آن است كه : در سال آخر حضرت صادق عليه السلام شيعيان جمعشدند در نيشابور و ابوجعفر محمّد بن ابراهيم نيشابورى را معيّن كردند و به او، ازمال امام عليه السلام سى هزار اشرفى و دو هزار شقه جامه دادند كه به آن حضرتبرساند و پيرزنى نزد او آمد كه شيعه و فاضله بود و او را شطيطه مى گفتند و يكدرهم و چند ذرع كرباس كه بهاى آن چهار درهم بود به او داد و گفت : (درمال من بيشتر از اين مستحق نيست ؛ آن را به مولاى من بده .)
آن شخص گفت : (من حيا مى كنم كه اين را نزد آن جناب برم .)
گفت : (خداوند حيا نمى كند از حق اين را در مال من مستحق است ، بردار اى فلان ! كه منملاقات نكنم خداوند را در حالتى كه حقّى از او در نزد من باشد، چه كم ، چه زياد. اينخوشتر است از اينكه حقّى از جعفر بن محمّد عليهما السلام در گردن من باشد.)
آن مرد با آن اموال روانه شد و با او محبره اى بود كه در آن مكاتيبى كه فرستادند سربه مهر و در آنها سؤ الهايى بود و گفتند: (يك شب در نزد حضرت بمان و محبره را بهاو بده . آنگاه نظر كن به آن محبره ، اگر مهرش درست است باز كن . اگر جواب در آننوشته شده ، او امام است . مال را به او بده و اگر نه برگردان .)
چون به كوفه آمد خبر وفات حضرت رسيد. پس به مدينه رفت و از وصى حضرتپرسيد. او را به عبداللّه افطح دلالت كردند. به نزد او رفت . امتحان كرد. اثرى از امامتدر او نديد. پس به نزد ضريح مطهر پيغمبر رفت و گريه كرد و شكايت نمود براىتحيّر خود كه : (به كجا روم ؟ به نزد يهود يا نصارى يا مجوس يا فقهاى نواصب ؟)
پس حضرت كاظم عليه السلام او را حركت داد و فرمود: (نه به سوى يهودى ، نهنصارى ، نه اعداى ما. من حجّت خداوندم و از آنچه در آن مكاتيب بود، ديروز جواب نوشتم.)
پس آنها را با دراهم شطيطه كه در كيسه چهار صد درهمى لؤ لؤ يى است و قطعه جامه اوكه در بسته دو برادر بلخى است پس آنها را به نزد آن جناب برد. حضرت بسته جامه راطلبيد و باز كردند و پانزده ذراع كرباس از آن بيرون آورد و باز فرمودند: (بر آنزن سلام ما را بسيار برسان و به او بگو: جامه تو را در ميان كفنهاى خود گذاشتم و ازكفنهاى خود اين را براى تو فرستادم كه از پنبه قريه ماصرياست كه قريه فاطمهزهرا عليها السلام است و از بذر پنبه اى كه خود آن معصمه ، زرع كرده بود به جهت كفناولاد خود و رشته خواهرم ، خديجه دختر ابى عبداللّه عليه السلام كه به دست خود كازرىكرده ، آن را در كفن خود بگذار.)
كيسه مخارج خود را خواست و آن درهم را در آن گذاشت و از آنجاچهل درهم برداشت و فرمود: (آن زن را از من سلام برسان و بگو كه تو نوزده شب ، بعداز دخول آن شخص و اين كفن و دراهم زنده خواهى بود. شانزده درهم را صرف كن و بيست وچهار درهم را صدقه بده و آنچه بر تو لازم مى شود و من بر تو نماز مى كنم .)
و به آن شخص فرمود: (چون مرا ديدى ، كتمان كن .)
تا آنكه آن شخص برگشت و آن جامه و دراهم را به شطيطه داد. مراره آن زن از خرّمىنزديك شد كه بكشافد و شيعيان از منزلت او، بعضى حسد بردند و بعضى حسرت مىخوردند و او در روز نوزدهم فوت شد. پس شيعه ازدحام كردند بر نماز بر او.
آن شخص گفت : (پس ديدم حضرت كاظم عليه السلام را كه بر شترى سوار بود، پسفرود آمد و مهار آن را گرفت و ايستاد و با آن جماعت بر او نماز كرد. حاضر شد در وقتگذاشتن او در قبر و قدرى از تربت قبر ابى عبداللّه عليه السلام بر آن ريخت . چونفارغ شد، سوار شد و سر شتر را به طرف صحرا بر گرداند.)
فرمود: (اصحاب خود را آگاهى ده و از جانب من ايشان را سلام برسان و به ايشان بگوكه هر كس از ما اهل بيت كه به اين مقام رسد، يعنى هر يك از ما امامان لابد است از براى مااز حضور جنازه شما در هر بلد كه باشيد. پس از خداى بپرهيزيد در حق نفسهاى خود وكردار خود را نيك كنيد كه ما را اعانت كنيد در خلاصى خود و فك رقبه خود از آتش .)
تمام شد ملخّص آن خبر شريف طولانى پرفايده كه از جمله آن است وعده حضور امام عصرعليه السلام در جنازه مؤ منين از اهل خير و صلاح و تقوا و شايد متتبع مطّلع شود در اخباراهل بيت عليهم السلام بر پاره اى موارد و محال ديگر كه نظير اين باشد در شرافتمذكوره .
باب دوازدهم : در ذكر اعمال و آداب مخصوص ، جهت ملاقات آن حضرت 
آدابى كه به بركت آنها مى توان حضرت را زيارت كرد 
در ذكر اعمال و آدابى كه شايد بتوان به بركت آنها به سعادت ملاقات شرف حضورحضرت حجّت صلوات اللّه عليه رسيد. شناسد يا نشناسد؛ در خواب يا بيدارى وبردن بهره و فيضى از آن حضرت ، هر چند كه نباشد مگر زيادتى نور يقين و معرفتوجدانى به آن وجود معظّم كه از اهمّ مقاصد است ، از مطاوى كلمات سابقه .
در باب هشتم معلوم شد كه نيل اين مقصود و بلوغ اين مرام در غيبت كبرى ممكن و ميسور بلكهمكشوف شد كه توان به وسيله علم و عمل و تقواى تام و معرفت و تضرع و انابت وتهذيب نفس از هر غل و غش و ريبه و شك و شبهه و صفات مذمومه ،قابل تلقى اسرار و دخول در سلك خاصان و خواص شد و از كلمات علماى اعلام شواهدىذكر شد.
مقصود در اينجا نه بيان دست آوردن راه آن است كه زياده بر اداى تمام فرايض و سنن وآداب و ترك تمام محرّمات و مكروهات و مبغوضات به نحوى كه از او خواسته اند سايرمقدّمات آن مستور و مخفى و جز بر اهلش مكشوف و مبيّن ندارند، بلكه غرض به دست آوردنراهى است كه شايد به وسيله آن در عمر خويش ، نوبتى به اين نعمت برسد، هر چند درخواب باشد.
مخفى نماند كه از تاءمل در قصص و حكايت گذشته معلوم مى شود كه مداومت برعمل نيك و عبادتى مشروعه و كوششى در انابه و تضرّع ، در مدتچهل روز به جهت اين مقصد از اسباب قريبه و وسيله هاى عظيمه است ؛ چنان كه معلوم شدكه رفتن چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله ياچهل شب جمعه در كوفه با اشتغال به عبادت از عملهاى متدواله معروفه است كه بسياردعواى تجربه كرده اند از علما و صلحاء.
و نيز زيارت سيّد الشهداء عليه السلام ، درچهل شب جمعه و امثال آن و ظاهرا مستندى مخصوص در دست ايشان نباشد، نه براى عددمذكور و نه براى عمل جز آنچه از مطاوى كتاب و سنّت ظاهر مى شود كه مداومت بر دعا درچهل روز مؤ ثّر است در اجابت و قبول بلكه مواظبت بر غذايى و شرابىحلال يا حرام در ايّام مذكوره سبب تغيير حالت وانتقال از صفتى شود به صفت ديگر، چه از نيك به بد يا از بد به نيك و همچنين سايرآنچه انسان مزاول آن است از لباس و مسكن و هم صحبت . ما به جهت تاءييد مطلب مذكور،متبرك شويم به ذكر چند خبر.
شيخ عياشى از فضل بن ابى قره روايت كرده كه گفت : شنيدم از حضرت صادق عليهالسلام كه مى فرمود: حق تعالى به حضرت ابراهيم عليه السلام وحى فرمود: (زوداست پسرى از براى تو از ساره متولّد شود.)
ساره گفت : (من عجوزه ام .)
حق تعالى فرمود: (زود است فرزندى آورد و فرزندان آن پسر تا چهار صدسال در دست دشمن من معذّب مى گردند به سبب آنكه كلام مرا رد نمودند.)
پس چون بنى اسرائيل در دست فرعون مبتلا شدند، در درگاه خداوند ناله و گريه بلندنمودند تا چهل روز. حق تعالى به حضرت موسى و هارون عليهما السلام وحى فرمودندكه ايشان را از دست فرعون خلاص گردانند و صد و هفتادسال از آن چهار صد سال باقى بود. آن را از ايشان برداشت .
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: (اگر شما نيز چنين تضرّع و زارى مى كرديد،حق تعالى فرج ما را نازل مى كرد و چون چنين نكنيد، پس بدرستى كه اين امر به نهايتخود خواهد رسيد.)
وصيت حضرت عيسى عليه السلام به حواريين 
شيخ ابراهيم كفعمى در كتاب (مجموع الغرايب )نقل كرده از كتاب جواهر كه جناب عيسى عليه السلام وصيّت كرد به حواريين و فرمود:(باشيد مانند مار!)
پس چون عيسى عليه السلام را بالا بردند، حواريين گفتند: (از جاى خود حركت نكنيم تاآنكه بفهميم تاءويل كلام آن حضرت را.)
پس يكى از ايشان گفت : (يعنى باشيد مثل مار كه هرگاه حلق مى زند و مى پيچد، سرخود را در زير جسد خود مى گذارد زيرا او مى داند كه هر المى به جسدش برسد او راضرر نمى رساند هرگاه سرش سالم بماند. پس ، روح اللّه به شما مى گويد حفظنماييد دين خود را كه سرمايه دنيا و آخرت است و آنچه به شما برسد از فقر و مرض ،ضرر نمى رساند شما را با سلامتى دين شما.)
ديگرى گفت : (اينكه روح اللّه به شما فرمود: باشيدمثل مار به جهت آن كه مار نمى خورد مگر خاك تا آنكه بيرون نرود زهر از جوف او! پسهمچنين شما منتفع نمى شويد به آنچه مى شنويد از حكمت از براى طلب آخرت ، مادامى كهحبّ دنيا در دلهاى شماست .)
و ديگرى گفت : (روح اللّه به شما فرمود كه :مثل مار باشيد زيرا كه چون مار از نفس خود احساس ضعف و سستى نمايد خود راچهل روز گرسنگى مى دهد. آنگاه داخل مى شود در سوراخ تنگى و برمى گردد جوان شدهتا چهل سال . پس روح اللّه به شما مى گويد: گرسنگى بدهيد نفسهاى خود را در دنياىقليله براى بقاى مدّت طولانى چنانكه مار، نفس خود راچهل روز گرسنگى مى دهد براى ماندن چهلسال .)
پس اجماع نمودند بر سخن او و اين كه روح اللّه همين را اراده كرده .
تنها راه خدا شناسى ، توسل به اولياء الهى مى باشد 
در كافى روايت است كه محمد بن مسلم گفت : گفتم به جناب باقر يا صادق عليهماالسلام كه : (ما مى بينيم مرد را كه براى اوست عبادت و كوشش و خشوع ولكنقابل نيست به حق ، يعنى به امامت ائمه عليهم السلام . پس آيا او را هيچ منفعت مى دهد؟)
فرمود: (اى محمّد! بدرستى كه مثلاهل البيت عليهم السلام مثل اهل بيتى بود كه در بنىاسرائيل بودند كه هيچ كدام از ايشان ، چهل شب كوشش نمى كرد مگر آنكه چون دعا مى كردبه اجابت مى رسيد. مردى از ايشان چهل شب سعى و كوشش كرد آنگاه دعا كرد، پس مستجابنشد.
پس به نزد عيسى بن مريم عليه السلام آمد و شكايت كرد نزد آن جناب ، از آن حالى كهبه آن مبتلا شده و تقاضا كرد كه براى او دعا كند. پس عيسى تطهير كرد و دو ركعت نمازبه جاى آورد. آنگاه خداى عزّوجلّ را خواند. پس خداوند وحى فرستاد به سوى او كه : (اىعيسى ! بدرستى كه بنده من به نزد من آمد از غير آن در كه بايد از آن در درآيد. بدرستىكه او ، مرا دعا كرد و در دلش شكى بود از تو، پس اگر مرا دعا كند تا آنكه گردنشقطع شود و انگشتانش بريزد، اجابت نمى كنم او را.)
پس عيسى ملتفت او شد و فرمود: (دعا مى كنى خداوند را وحال آنكه در دلت شكى است از پيغمبر او.)
پس گفت : (اى روح اللّه !) و كلمه او چنين بود: (واللّه آنچه گفتى ، پس دعا كن خداى راكه اين را از من زايل كند.)
پس عيسى دعا كرد و خداوند توبه او را قبول فرمود و پذيرفت از او و گرديد در حداهل بيت خود.)
تقدّس عدد چهل در روايات  
در كافى روايت شده از جناب صادق عليه السلام كه فرمود: (خالص ننموده بنده ، ايمانبه خداوند را.)
و در روايت ديگر: (نيكو ننموده كسى ذكر خداوند راچهل صباح ، مگر آنكه زاهد كند او را در دنيا و بنمايد به او، دواى او را و درد او را و ثابتنمايد حكمت را در دل او.)
در (لب اللباب ) قطب راوندى روايت است ازرسول خداى صلى الله عليه و آله كه فرمود: (كسى كه خالص كند عبادت را براىخداوند چهل صباح ، ظاهر شود چشمه هاى حكمت از دلش بر زبانش .)
در امالى صدوق روايت است كه : (بهلول نبّاش كه كفن مى دزديد و آخر كار با نعش دخترىاز انصار عمل قبيح كرد و پشيمان شد و به نزدرسول خداى صلى الله عليه و آله آمد و حضرت او را طرد كرد، پس رفت در بعضى ازكوههاى مدينه و چهل روز گريه و زارى و تضرع و دعا كرد. در روز چهلم توبه اشقبول شد و آيه شريفه در قبول توبه و گذشتن از جرم او و عده ثواب براى اونازل شد. پس ‍ حضرت به نزد او رفت و بشارت داد و آيه را تلاوت فرمود؛ آنگاه بهاصحاب فرمود: چنين تدارك كرده مى شود گناهان ، چنانچه تدارك نمود آن رابهلول .)
و نيز روايت است كه : جناب داوود عليه السلامچهل روز بر ترك اولاى خود گريست و در بحار از كتاب عدد القويه على بن يوسف ،برادر علاّمه حلى رحمه الله نقل كرده كه در حالتى كه پيغمبر صلى الله عليه و آلهنشسته بود در ابطح و با آن جناب بود عمار بن ياسر و منذر بن ضحضاح و ابوبكر وعمر و على بن ابيطالب عليه السلام و عباس بن عبدالمطلب و حمزة عبدالمطلب كه ناگاهنازل شد بر آن حضرت ، جبرئيل عليه السلام در صورت عظيمه خود و پهن كرده بودبال خود را تا آنكه گرفت از مشرق تا مغرب . پس ‍ ندا كرد او را كه : (اى محمد! علىّاعلى بر تو سلام مى رساند و او امر مى كند تو را كه عزلت گيرى از خديجه ،چهل صباح .)
پس اين امر بر پيغمبر صلى الله عليه و آله شاق شد و او خديجه را دوست مى داشت وبه او رغبت تمام داشت .
پس چهل روز حضرت ماند كه روز را روزه مى گرفت و شب را به عبادت برمى خاست . تاچون آخر آن ايّام شد، عمار بن ياسر را نزد خديجه فرستاد و فرمود كه به خديجهبگو: (گمان نكنى كه انقطاع من از تو، از روى جدايى و دشمنى است و لكن پروردگارمن ، جلّ عزّه ، امر فرموده مرا به اين ، تا آنكه انفاذ فرمايد فرمان خود را. پس گمان مكناى خديجه ! مگر خير را. پس بدرستى كه خداى عزّوجلّ هر آينه مباهات مى كند به تو،ملائكه كرام خود را هر روز چند مرتبه .
پس چون شب در آيد، در را ببند و در جايگاه خود بخواب كه من درمنزل فاطمه بنت اسدم .)
پس ، خديجه هر روز چند مرتبه محزون مى شد به جهت فراقرسول خدا صلى الله عليه و آله پس چون چهل روزكامل شد، جبرئيل نازل شد و گفت : (اى محمد! علىّ اعلى تو را سلام مى رساند و او امر مىكند تو را كه مهيّا شوى از براى تحيّت او و تحفه او.) تا اينكهنقل كرده نزول ميكائيل را با طبقى از انگور و رطب و افطار كردن آن شب از آنها و رفتننزد خديجه به امر خداوندى ، پيش ‍ از اداى نماز و انعقاد نطفه صديقه طاهره عليهاالسلام در آن شب .
و نيز وارد شده كه چهل روز قبل از بعثت نيز ماءمور شد آن حضرت كه از خديجه عزلتگيرد و در روز چهلم مبعوث شد.
و نيز ميقات حضرت موسى عليه السلام نيزچهل روز بود و رسول خداى صلى الله عليه و آله فرمود كه : (او نخورد و نياشاميد ونخوابيد و ميل ننمود به چيزى از اينها در رفتن و برگشتن خودچهل روز به جهت شوق به سوى پروردگار خود.)
و در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام روايت است كه جناب موسى عليه السلام مىفرمود به بنى اسرائيل كه : (هرگاه خداوند به شما فرج كرامت نمود و دشمنان شما راهلاك كرد، مى آورم براى شما كتابى از نزد پروردگار شما كهمشتمل باشد بر اوامر و نواهى و عبرتها و مثلهاى او.)
پس ، چون خداى تعالى ايشان را فرج داد، امر فرمود موسى عليه السلام را كه به ميعادرود و سى روز، روزه گيرد در زير كوه .
پس ، موسى گمان كرد كه پس از سى روز، خداوند كتاب را براى او خواهد فرستاد، پسسى روز، روزه داشت تا اينكه خداوند به او وحى كرد كه : (ده روز ديگر روزه بدار و دروقت افطار مسواك مكن .) پس موسى چنين كرد و خداوند وعده كرده بود به او كه كتاب رابعد از چهل شب به او بدهد. پس بعد از چهل روز كتاب را براى او فرستاد.
در اخبار متعدد معتبره رسيد كه نطفه در رحم چهل روز مى ماند، آنگاه علقه مى شود تاچهل روز. آنگاه مضغه مى شود تا چهل روز، فرمودند: (هر گاه كسى خواسته كه دعا كندبراى زن حامله كه خداوند بگرداند آنچه در شكم اوست نرينه كه اجزا و اعضايش تمامباشد، پس دعا كند در اين مدّت چهار ماه .) و از اين اخبار ظاهر مى شود كه استعداد ماده ازبراى افاضه صورتى جسمانى يا نفسانى درچهل روز مى شود.
مؤ يّد آن است حديث قدسى معروف : (خمرت طينة آدم بيدى اربعين صباحا.)
و در كافى روايت است كه از جناب كاظم عليه السلام پرسيدند كه : ما روايت كرده ايم ازحضرت رسول خداى صلى الله عليه و آله كه فرمود: (كسى كه خمر آشاميد، تاچهل روز نماز او مقبول نيست .)
پس حضرت بعد از كلماتى چند فرمودند: (چون شراب خورد، مى ماند در نرمه استخوانشيعنى در همه اعضايش تا آنجا چهل روز به اندازهانتقال خلقت او يعنى تطوّرات نطفه و علقه و مضغه او.)
آنگاه فرمود: (و همچنين است جميع غذايى كه مى خورد و مى آشامد، باقى مى ماند در آنجاچهل روز.)
نيز فرمودند: (كسى كه ترك كند گوشت راچهل روز، بد خلق مى شود زيرا كه انتقال نطفه درچهل روز است .)
و فرمودند: (كسى كه چهل روز گوشت بخورد يعنى هرروز، خلقش بد مى شود.
و كسى كه روغن زيتون بخورد و به خود بمالد، شيطانچهل روز نزديك او نمى آيد.
و كسى كه چهل روز حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانى مى كند.
كسى كه چهل روز سويق بخورد، پس مى شود شانه هايش از قوّت .
كسى كه هريسه بخورد تا چهل روز، نشاط دارد براى عبادت .
و كسى كه يك انار بخورد، دلش نورانى مى شود، وسوسه از او برداشته مى شود تاچهل روز.
و زمين مى نالد از بول كسى كه ختنه نشده تاچهل روز.
كسى كه ايمان به خداى تعالى و رسول آورده ، ترك نكند ازاله موى عانه خود را بيشتراز چهل روز.)
و بر اين رقم اخبار بسيار است . بلكه در عددچهل آثار بسيار است در شرع مطهّر. چنانكه رسيده كه : (اگر كسى دعا براىچهل نفر از برادران ايمانى خود بكند، آنگاه دعا كند دعايش در حق خود و آنها مستجاب مىشود.)
و همچنين : (اگر چهل نفر جمع شوند دعا كنند، يا ده نفر چهار دفعه يا چهار نفر ده مرتبه.)
و: (در ظهور به هر مؤ منين قوت چهل مرد دهند.)
و در مدح حفظ كردن چهل حديث و عمل كردن به آن و استقامت در آن ، اجرهاى جزيله رسيده واگر در جنازه چهل مؤ من حاضر شوند و شهادت دهند كه ما جز خير از او چيزى ندانيم ،خداوند شهادت ايشان را بپذيرد و آن مؤ من را بيامرزد.
از اخبار مناسب اين مقام و مؤ يّد اين مرام ، خبرى است كه در باباول در اخبار ولادت حضرت حجّت عليه السلام گذشت كه امام حسن عسكرى عليه السلام آنجناب را به آن مرغ سفيد كه فرمودند: روح القدس است ، سپرد كه برد و امر فرمود كه: (در هر چهل روز، آن جناب را برگرداند.)
حكيمه خاتون فرمود كه : (من در هر چهل روز، آن مولود كريم را مى ديدم تا آنكه مردىشد پيش از وفات ابى محمّد عليه السلام .)
مخفى نماند كه شواهد از اخبار براى دعواى مذكوره بيشتر از آن است كه بتوان جمع كرد وعلامه مجلسى رحمه الله در رساله اى كه جواب از سؤال فرق بين اماميه و حكما و مجتهدين و اخباريين و متشرّعه و صوفيه است . بعد از تقسيمجماعت اخيره به ممدوح و مذموم و كلماتى چند فرموده كه : (والد مرحوم فقير، از او، يعنىشيخ بهاء الدين محمّد، تعليم ذكر نموده بود و هرسال يك اربعين به عمل مى آورد.
جمعى كثير از تابعان شريعت مقدسه ، موافق قانون شريعت ، رياضت مى داشتند و فقيرنيز مكرر اربعينها را به سر آوردم و در احاديث معتبره وارد شده است كه هر كهچهل صباح اعمال خود را براى خدا خالص گرداند، حق تعالى چشمه هاى حكمت ازدل او به زبان او جارى مى گرداند.)
و چون اجمالا معلوم شد ماءخذ عمل معهود علما و صلحا و اخيار در مواظبتچهل شب يا روز چهار شنبه يا جمعه در كوفه يا سهله يا كربلا به جهت اين مقصد عظيم ونبودن خصوصيّتى در هيچ يك از آنها، ظاهر مى شود كه هر كس بايد به حسب مقام و حالتو مكان و زمان و قدرت خود نظر كند به دقت وتاءمّل يا از داناى نقاد بصيرى جويا شود كه ازاعمال حسنه شرعيه و آداب سنن احمديه كدام يك بالنّسبه به او اولى و ارجح است كهبدان مواظبت كند؛ زيرا شود عملى از گفتنيها يا كردنيها بالنسبه به كسى مرجوح وبالنسبه به ديگرى راجح باشد و بر فرض رجحان تفاوت مراتب و درجاتاعمال بسيار است .
پس شود كه از كسى بذل و انفاق مال در محلش مطلوب باشد و از ديگرى تعليم و ازديگرى نماز و از ديگرى روزه و از ديگرى زيارت و هكذا ولكن در همه آنها رعايت بايدنمود شروط مشتركه را چون اداى فرايض و اجتناب محرمات و طهارتماءكول و مشروب و ملبوس و حليت آنها زياده از آنچه به ظاهر شرع مى توان كرد وتخليص نيّت و غير اينها كه مقام بيان آنها نيست .
دعايى كه به واسطه خواندن آن ، مى توان حضرت حجّت عليه السلام را درخواب يابيدارى ديد
فصل : و اما اعمال مخصوصه براى حاجت مذكوره ، چه آنكه مختص به امام زمان عليهالسلام باشد يا به مشاركت ساير ائمه بلكه انبياء عليهم السلام پس چند چيز از آنهامذكور مى شود:
اول : سيّد جليل بن باقى در اختيار مصباح روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كهفرمود: (هر كس بخواند بعد از هر نماز فريضه اين دعا را، پس بدرستى كه او خواهدديد امام ، م ح م د بن الحسن عليه و على آبائه السّلام را در بيدارى يا در خواب :
بسم اللّه الرحمن الرحيم
(اللّهم بلّغ مولانا صاحب الزمان اينما كان وحيثما كان من مشارق الارض ومغاربها سهلهاوجبلها عنّى و عن والدى وعن ولدى واخوانى التحيّة والسّلام عدد خلق اللّه و زنة عرش اللّهوما احصاه كتابه واحاط به علمه .
اللّهم انّى اجدد له فى صبيحة هذا اليوم وما عشت فيه من ايّام حياتى عهدا وعقدا وبيعة لهفى عنقى لااحول عنها ولا ازول ابدا.
اللّهم اجعلنى من انصاره واعوانه والذّابين عنه والممتثلين لاوامره ونواهيه فى ايّامهوالمستشهدين بين يديه .
اللّهم فان حال بينى وبينه الموت الّذى جعلته على عبادك حتما مقتضيا فاخرجنى من قبرىمؤ تزرا كفنى شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوة الداعى فى الحاضر والبادى .
اللّهم ارنى الطلعة الرشيدة والغرّة الحميدة واكحل بصرى بنظرة منّى اليهوعجّل فرجه وسهّل مخرجه .
اللّهم اشدد ازره وقوّ ظهره وطول عمره واعمر اللّهم به بلادك واحى به عبادك فانّك قلتوقولك الحق ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس ، فاظهر اللّهم لناوليّك وابن بنت نبيك المسمّى باسم رسولك صلواتك عليه وآله حتى لايظفر بشى ء منالباطل الا مزقه ويحق اللّه الحق بكلماته ويحققه .
اللّهم اكشف هذه الغمة عن هذه الامة بظهوره انّهم يرونه بعيدا ونريه قريبا وصلّى اللّه علىمحمد وآله .)
(129)
مؤ لف گويد كه : اين دعا نسخ مختلفه و اسانيد متعدّده دارد و در بعضى زياده دارد وبعضى جمله اى از فقرات را ندارد و ابن طاووس ‍ روايت كرده كه آن راچهل صباح بخوانند ولكن در جميع آن روايات ، اين ثمر مخصوص ديده نشده مگر در اينخبر شريف و لهذا در صدد آن اختلافات بر نيامديم .
دوم : شيخ ابراهيم كفعمى در (جنة الواقية ) فرموده كه : (ديدم در بعضى از كتب اصحابخود كه هر كس اراده كرده رؤ يت يكى از انبياء و ائمه عليهم السلام را يا ساير مردم يافرزندان خود را در خواب ، پس بخواند سوره (والشمس ) و(انّاانزلناه ) و (قل ياايّها الكافرون ) و(قل هو اللّه احد) و (معوذتين ). آنگاه بخواند اخلاص (قل هو اللّه احد) را صد مرتبه و صلوات بفرستد بر پيغمبر صلى الله عليهو آله صد مرتبه و بخوابد بر طرف راست ؛ پس ، بدرستى كه خواهد ديد آن را كه قصدكرده ، ان شاء اللّه تعالى و سخن خواهد گفت با آنها به آنچه مى خواهد از سؤال و جواب .)
و ديدم در نسخه ديگر همين را به عينه جز آنكه گفته بجا مى آورد اين را هفت شب بعد ازدعايى كه اولش اين است : (اللّهم انت الحىّ الّذى ... .)
مخفى نماند كه اين دعا را سيّد على بن طاووس روايت كرده در كتاب (فلاحالسايل ) به اسناد خود از بعضى از ائمه عليهم السلام كه فرمود: (هرگاه اراده كردىكه ببينى ميّت خود را، پس بخواب با طهارت و بخواب بر طرف راست خود و بخوانتسبيح فاطمه زهرا عليها السلام را و بگو: اللّهم انت الحىّ ... الخ .)
شيخ طوسى در مصباح خود فرموده : (و كسى كه اراده كرده ديدن ميّتى را در خواب خود،پس بگويد در وقت خواب :
(اللّهم انت الحىّ الّذى لايوصف والايمان يعرف منه منك بداءت الاشياء واليك تعود فمااقبل منها كنت ملجاءه ومنجاه و ما ادبر منها لم يكن له ملجاء ولا منجا منك الاّ اليك ، فاسئلك بلااله الاّ انت واسئلك ببسم اللّه الرحمن الرحيم وبحق حبيبك محمّد صلى الله عليه و آلهسيّدالنبيين وبحق على خير الوصيين وبحق فاطمة سيّدة نساء العالمين وبحق الحسن والحسينالّذين جعلتهما سيّدى شباب اهل الجنّة اجمعين ان تصلّى على محمّد و آله واهل بيته وان ترينى ميتى فى الحال الّتى هو فيها.)(130) پس ، بدرستى كه توخواهى ديد او را ان شاء اللّه تعالى .
و مقتضاى عموم اول خبر كه اين دعا را براى ميّت حتى انبياء و ائمه عليهم السلام چه زندهو چه متوفّى ، مى شود خواند.
بايد آن كسى كه عمل به اين نسخه مى كند تبديل كند آخر دعا را به آنچه مناسب مقام امامزنده و پيغمبر زنده است ! بلكه ظاهر آن است كه اگر براى نبى يا امام ، چه زنده و چهمتوفى باشد، بايد تغيير دهد و مؤ يّد اين مطلب آنكه در كتاب(تسهيل الدواء) بعد از ذكر دعاى مذكور گفته كه ذكر كرده بعضى از مشايخ ما رضواناللّه عليهم كه هر كس اراده كرده كه ببيند يكى از انبياء يا ائمّه هدى عليهم السلام را، پسبخواند دعاى مذكور را تا آنجا كه (ان تصلّى على محمّد وآل محمّد.) آنگاه بگويد (ان ترينى فلانا) يعنى نام آن را كهخواسته ، ببرد و بخواند بعد از آن سوره (والشمس )،(والليل ) و (قدر) و (جحد) و(اخلاص ) و (معوّذتين ) را، آنگاه صد مرتبه سوره توحيدرا بخواند. پس ، هر كه را اراده كرده ، خواهد ديد و سؤال مى كند از او، آنچه را قصد كرده و جواب خواهد داد او را، ان شاء اللّه تعالى .
دعاى منقول از شيخ مفيد رحمه الله جهت رؤ يت حضرات ائمه عليهمالسلام
شيخ مفيد رحمه الله در كتاب اختصاص روايت كرده از ابى المعزى از حضرت موسى بنجعفر عليهما السلام كه گفت : شنيدم از آن حضرت كه مى فرمايد: (هر كسى كه براى اوحاجتى است به سوى خداوند تبارك و تعالى و اراده كرده كه ما را ببيند و مقام و مرتبهخود را بداند، پس غسل نمايد سر شب و مناجات كند به ما، يعنى واللّه العالم كه با خداىتعالى مناجات كند به توسّط ما به اينكه قسم دهد او را به حق ما ومتوسّل شود به حضرت او به وسيله ما كه ما را به او بنماياند و مقام او را در نزد ما بهاو نشان دهد.)
فرمود: (پس ، بدرستى كه او خواهد ديد ما را و مى آمرزد او را خداوند به سبب ما وپوشيده نمى شود بر او موضع و محل او.)
و بعضى گفته اند: (مراد از مناجات كردن به ما اينكه ديدن ما را از همّ خود قرار دهد وديدن و محبّت ما را ذكر نفس خود گرداند كه خواهد ديد ايشان را.)
و اين غسل مذكور در اين خبر به جهت حاجت مذكوره يكى ازاغسال مستحبّه است كه فقهاء رضوان اللّه عليهم ذكر فرمودند.
چنانچه علاّمه طباطبائى بحر العلوم رحمه الله در منظومه خود مى فرمايد در ضمن غاياتغسل :

ورؤ ية الامام فى المنام

لدرك ما يقصد من مرام

و ظاهر، بلكه مقطوع اين است كه نظر سيّد به همين خبر باشد چنانچه صاحب مواهب و غيرهتصريح كردند ولكن محقق جليل و عالم نبيل ، جناب آخوند ملا زين العابدين گلپايگانىرحمه الله در شرح منظومه بعد از ذكر بيت مذكور فرموده كه : دلالت مى كند بر او حديثنبوى مروى در اقبال در اعمال نصف شعبان كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (هر كس طهارت بگيرد در شب نيمه شعبان پسنيكو بجا آورد طهارت خود را.)
تا آنكه فرمود: (اگر بخواهد ببيند مرا در همان شب ، خواهد ديد.)
اين خبر، چون به ظاهر اختصاص دارد به آن حضرت ، لهذا آن را در ساير ائمه عليهمالسلام جارى دانستند، به جهت پاره اى از اخبار كه ايشان به منزله آن حضرتند. پس ،جارى مى شود در حق ايشان آنچه جارى است در حق آن حضرت و اين كلام متينى است ، چهعمومات منزله وفا مى كند كه تا اين موارد راشامل شود اما مراد سيّد رحمه الله از آن بيت ، اين خبر نيست كه بايد مورد آن را كهرسول خداى صلى الله عليه و آله است به تكليفداخل كرد، چه اينكه آن جناب اگرچه امام است حقيقتا امّا در السنه فقها و محدثين بلكه تماممتشرعين رسم نشده آن ، بر آن حضرت و بنا بر عموم منزله كه فرمودند بعدى ندارد ومناسب است ذكر چند عمل مختصر براى مقصود معهود:
روايت سيّد ابن طاووس براى ديدن اميرالمؤ منين عليه السلام در خواب
سيّد على بن طاووس در (فلاح السايل ) روايت كرده كه از براى ديدن اميرالمؤ منين عليهالسلام را در خواب ، اين دعا را در وقت خوابيدن بخواند:
(اللّهم انّى اسئلك يا من لطفه خفىّ و اياديه باسطة لاتنقضى اسئلك بلطفك الخفىّالّذى ما لطفت به لبعد الاّ كفى ان ترينى مولاى على بن ابيطالب عليه السلام فى منامى.)(131)
اعمالى كه با انجام آن مى توان پيامبر صلى الله عليه و آله را در خوابديد
اوّل : در تفسير برهان و (مصباح كفعمى ) از كتاب (خواص القرآن )منقول است كه روايت كرده از حصرت صادق عليه السلام كه : (هر كس مداومت كند خواندنسوره مزمّل را، مى بيند پيغمبر صلى الله عليه و آله را و سؤال مى كند از آن جناب ، آنچه مى خواهد و خداوند عطا مى فرمايد به او، آنچه خواسته ازخير.)
دوّم : كفعمى روايت كرده كه : (هركس سوره قدر را در وقتزوال ، صد مرتبه بخواند پيغمبر صلى الله عليه و آله را خواب مى بيند.)
سوّم : محدث جليل ، سيّد هبة اللّه بن ابى محمّد موسوى معاصر علامه در مجلداوّل كتاب (مجموع الرّايق ) روايت كرده كه : (هركس ‍ مداومت كند تلاوت سوره جن را مىبيند پيغمبر صلى الله عليه و آله را و سؤ ال مى كند از او، آنچه مى خواهد.)
چهارم : و نيز در آنجا روايت شده كه : (هركس سورهقل يا ايّهاالكافرون را در نصف شب جمعه بخواند آن حضرت را خواهد ديد.)
پنجم : خواندن دعاى مجير با طهارت ، هفت مرتبه وقت خواب بعد از گرفتن هفت روز، روزه.
ششم : خواندن دعاى معروف به صحيفه كه روايت است در (مهج الدعوات ) و غيره باطهارت ، پنج مرتبه . هر دو را شيخ كفعمى نقل فرموده .
هفتم : و نيز كفعمى از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه : (هركس بخواند سورهقدر را بعد از صلوة زوال و پيش از ظهر بيست و يك مرتبه . نمى ميرد تا اينكه ببيندپغمبر صلى الله عليه و آله را.)
هشتم : و نيز از (خواص القرآن ) نقل كرده كه : (هركس بخواند در شب جمعه بعد از اداىنماز شب ، سوره كوثر را هزار مرتبه ، صلوات بفرستد بر پيغمبر صلى الله عليه وآله هزار مرتبه ، مى بيند پيغمبر صلى الله عليه و آله را در خواب خود.)
نهم : در بعضى از مجاميع معتبره ديدم كه : (هركس ارده كرده كه بيند سيّد بريّات صلىالله عليه و آله را در خواب ، پس دو ركعت نماز بخواند بعد از نماز عشا به هر سوره كهخواسته ، آنگاه بخواند اين دعا را صدقه مرتبه :
بسم الله الرحمن الرحيم
(يا نور النور يا مدبّر الامور بلّغ منّى روح محمّد وارواحآل محمّد تحيّة وسلاما.)

و ادعيه و نماز و اوراد براى اين قسم حاجت بسيار است . ما بيشتر آنها را استقصا نموديمدر فصل اوّل از مجلّد ثانى از كتاب (دارالسلام ) كه در آن است آنچه نفوس قدسيّه بدانميل كند و ديده ها را روشن نمايد.
الحمد للّه و له المنّة والشكر كه اين بنده ضعيف عاجز را توفيق عنايتفرمود كه اين خدمت را با توارد اسباب مفرقه حواس در مدت قريب به سه ماه به انجامرسانده مرجوّ از عنايت بى نهايت آن كريم وهاب و بخشنده بى اندازه و حساب كه هديهمحقره را پسنديده ولىّ خود صلوات الله عليه كرده و آن جناب را از اين مجرم نامه سياهراضى و خشنود فرموده كه پا در شمار ياران و مواليان خويش محسوب داشته ، در روزرستخيز از شفاعت خود محروم نفرمايد.
(فرغ من تسويده العبد المذنب المسى ء حسين بن محمد تقى بن على محمّد النورىالطبرسى فى رابع عشر شهر ذى العقده من سنة 1302 فى الناحية المقدسة سرّ من راءىحامدا مصليا مستغفرا.)
انشاء و اشعارى است كه جناب مستطاب معارف آداب متصدى طبع نسخه سابقه اين كتابمبارك (النجم الثاقب ) ميرزا حسينعلى بن ميرزا على اصغر از نتايج طبع نقاد و ذهن وقاددر آخر كتاب مذكور ثبت و ذكر نموده اند.
اشعار و مدايح در تولد و استغاثه به امام عصر 
بسم اللّه تعالى 
الحمد للّه كما هو اهله كه اين كتاب مستطاب (النجم الثاقب ) دراحوال جناب امام غايب عليه وعلى آبائه الكرام آلاف التحيّته و الثناء والسلام بهسعى و اهتمام اين نامه سياه روزگار تباه ، الاقل الاحقر حسينعلى بن على اصغر بهتفصيلى كه سركار شريعتمدار ثقة الاسلام آقاى حاجى ميرزا حسين سلّمه الله تعالى در ديباچه ذكر فرموده اند، سمت اختتام پذيرفت و به جهت انتشار در مياناهل ايمان ، مواظبت در طبع آن به عمل آمد. اميد كه از درياى كرم بيكران حضرت منّانجل جلاله و عمّ نواله و عظم شاءنه و از شفاعت بهترين خلق جهان ، اعنى خاتم پيغمبران وآل اطهار آن برگزيده سبحان صلوات الله و سلامه عليه و عليهم ما دامالليل و النهار نااميد نگردم و اين چند بيت را بر حسب محبت و معرفت نالايق خود از افكارخويش در اين خاتمه در مدح و تولّد حضرت حجّة اللّه فى الارضين و شافع يوم الدين امامعصر عجّل اللّه فرجه و سهّل اللّه مخرجه جسارت گرديد.
در مدح و تولد امام عصر عليه السلام  
چون نبوديم مرد ميدانش

همه گشتيم نقش ايوانش

زآن دهان غنچه بايد از غيرت

بدامن دَرد گريبانش

در گريبان كشيد سر، خورشيد

ز آفتاب رخ درخشانش

باغبانى كه نار پستان يافت

چه تعلق به نار بُستانش

با پريشانيم عجب جمع است

خاطر طرّه پريشانش

گوهر از قعر بحر مى آيد

به تماشاى آب دندانش

حيرتى دارم از چنين رخسار

هم از آن كس كه نيست حيرانش

به غلامى دهد گرش بيند

يوسف خويش ، پير كنعانش

مى پرستند چون صنم در دير

همه كافر و مسلمانش

چند باشى دلا ز بى باكى

ايمن از سِحر چشم فتانش

از جراحات دل توان دانست

حِدّت تيرهاى مژگانش

تا چه آيد به دل چه مى گذرد

از دل كوه برق پيكانش

عار دارد ز ملك اسكندر

تشنه فيض آب حيوانش

از سِرشكم جهان چو دريايى است

لاشه من ، اسير طوفانش

بس كه چون مرغ شب زدم فرياد

در غم روزگار هجرانش

داد جان را سروش عالم غيب

مژده اى از وصال جانانش

كز وجود امام خاتم كرد

ختم حق برزمانه احسانش

چهره بنمود شاهد ازلى

به ستمديدگان هجرانش

پرده از چهره برگرفت زمهر

ريخت سنگ جفا زد امانش

كرد از اين جلوه ، ختم نور ازل

بر صف كاينات جولانش

سر فخر زمين از اين مولود

بَر شد از آسمان و كيوانش

حجّة اللّه مهدى موعود

مظهر دين حق و برهانش

زاده عسكرى ، سمىّ رسول

نجل زهرا و نخل بستانش

جانشين محمّد مختار

عترت خاص و عين قرآنش

همچو شير خدا به پيكر كفر

ضيغم ذوالفقار غژمانش

درَوَد شرك را ز روى زمين

همچون خاشاك ، داس برّانش

گرگ با پاس او برد هرروز

شكوه ميش ، پيش چوپانش

پيش آهو ز بيم او از عذر

مى كند شير شرزه دندانش

با قضاى خدا سيره خلق

چيست جز مشتها به سندانش

از خدا منتى به عالم نيست

بيشتر از وجود ذى شاءنش

عيسى و خضر، از پيش به نماز

بهر شاگردى دبستانش

جنّت و دوزخند روز جزا

مزد شكر و جزاى كفرانش

گويى اين طارم بلند اساس

همچون گويى است پيش چوگانش

بى نفاذش نبود روز ازل

اثرى از سپهر و سكّانش

از عدم كاروان هستى كرد

عزم جنبش زعزّ فرمانش

اى شهى كز ولايت ابراهيم

نار نمرود شد گلستانش

دست لطفت ببرد از آدم

ذلّت دستبرد شيطانش

جز پناهت نبرد يوسف را

به عزيزى ز ذلّ زندانش

اى سحاب كفت زفيّاضى

خجلت ابر كاه يارانش

غرفه را چون فتد به بحر گناه

لطف كن ورنه برد طوفانش

دستگيرى كن از وفا ورنه

سير آفات كند بنيانش

تا خدايى كند خداى جهان

آنكه عام است لطف و احسانش

خاصه لطف كردگار بواد

آنكه محكم به توست پيمانش

ايضا: در مدح و تولّد امام عصر عجلاللّه تعالى فرجه
رختم بكشيد سوى بستان

كآمد به نوا هزاردستان

شد زاغ ز باغ و باز آمد

بلبل به هزار شور و افغان

شد داغ دل خورنق و تنك

باغ از گل و لاله هاى نعمان

شد بحر معلق از هوا ابر

دُر پاش زقطره هاى باران

اين بحر بود وگرنه كى ابر

باريده به دشت ، دُرّ و مرجان ؟

صحرا و چمن زلاله و گل

شد كان يمن كُهِ بدخشان

اين سحر نسيم نوبهارى است

يا شعبده اى ز ابر نيسان ؟

شايد كه پى تفرج از خلد

آيد سوى لاله زار رضوان

گل شد بصرى چو طلعت دوست

شد سرو سهى چو قد جانان

گرديد بنفشه چون خط يار

چون زلف نگار گشت ريحان

سنبل به كمال سرو مشغول

بلبل به جمال گل در الحان

قمرى گويى كشد چو مقرى

صوتى به ثناى حق ز قرآن

گويى ز بهشتِ عدن خيزد

اين باد كه مى وزد بهاران

ليكن نه گمان به باغ فردوس

سروى چو تو مى رود خرامان

با اين همه برگ و ساز الحق

بى باده و ساده زيست نتوان

اى ترك بيار مى كه زين پس

يكدم نتوان نشست پژمان

زآن مى بده از اثركه در تن

گرديده بود چو خون به شريان

زآن باده كه مور اگر بنوشد

گيرد سر راه بر سليمان

زآن مى كه ز شهر عشقبازى

معزول كند خيال حرمان

جامى بده و به رقص برخيز

آبى بده آتشيم بنشان

جمعيت خاطر دگر نيست

زان طرّه كه كرده اى پريشان

دستان كنى آخرم به خون رنگ

زين دست كه مى كنى تو دستان

مه ديده كجا كسى لب بام

يا سرو چمان به صحن بستان

يعقوب دگر پسر نخواهد

بوى تو اگر رسد به كنعان

خورشيد به پيش ماه رويت

حر با صفت است مات و حيران

با ياد تو خوش دلم درين دشت

بر ديده خلد كَرم مغيلان

سيلى چو تو كس نديده هرگز

ويران كن خانمان ايمان

شد فتنه عشق تو جهانگير

اى فتنه عقل و آفت جان

اين فتنه آخر الزمان است

يا فتنه آن دو چشم فتّان ؟

جامى دگرم بده كه دوشين

يا نغمه هزار در گلستان

مى خواند به صد شعب كه گرديد

هنگام قدوم ماه شعبان

آن مه كه به نيمه اش تمام است

بر خلق ز كردگار احسان

آن مه كه يسار شد جهان را

از يمن تولد جهان بان

غوث دو جهان امام غايب

والى زمن ولى يزدان

آن سايه كردگار كامروز

در سايه خود گرفت كيهان

بنهاد قدم به ملك هستى

تا هستى از او رسد به سامان

آن گنج نهان كه شد در اين وقت

بر خلق زلطف حق نمايان

از بهر قصاص ظالمان را

شد نور جلال حق فروزان

يا نور ازل پى تجلّى

آورده به كاينات جولان

يا خود ز فروغ پرده را سوخت

تا بنده رخش چو ماه كنعان

او صاحب امر وآمر امر

از عالم امر تا به امكان

زين كون و مكان مراد يارى

بل از همه ما يكون و ما كان

نور احد و سليل احمد

بر وحدت حق يگانه برهان

فرمانده سير چرخ و انجم

راننده ابر وباد و باران

بابش حسن و رود به نسبت

تا فاطمه و علىّ عمران

بر خاتم اوصيايى ، او را

از خاتم انبياست فرمان

شد ختم دوازده شه دين

بر امر خداى فردِديان

گفتم به كفش زفيض عامش

آنجا كه تويى كجاست عمان

آرى عمان نكرده هرگز

يك كون و مكان به خويش مهمان

با خاك رهش نه گر رهى جست

جان بخش نمى شد آب حيوان

روزى كه به انتقام خيزد

از چرخ فتد زبيم كيوان

از ايمن او قضا پى حكم

از ايسر او قدر به فرمان

تا تيشه زند به بيخ بيداد

تا ريشه كند ز غرس طغيان

تا سست كند ز جور بنياد

تا سخت كند ز عدل بنيان

هنگام نبرد ذوالفقارش

غران سپهش به روز ميدان

بر خرمن ظلم ، برق خاطف

بر خانه كفر، سيل غران

از كشته و خون شرك آرد

دريايى و كوه در بيابان

تا شرع نبى به هفت اقليم

رايت كشد از جيوش ايمان

گيتى به ارم كند نكوهش

نازد به بهشت عدن بستان

از معدلتش شده فراموش

از خاطر بحر نام طوفان

شد طعمه برّه كلّه گرگ

شد چشمه سوسمار ، ثعبان

ز آهو بره شير، در تزلزل

از پنجه سعوه باز، لرزان

در پيش غزال ، ببر، در كوه

كندى پى عذر چنگ و دندان

نيزار نگرد پلنگ بر عزم

در جفن فرو رودش مژگان

در وصف كمال او مديحم

گرچه نه براوست هيچ نقصان

ليكن پى استغاثه كردم

در نزد وى اين چكامه عنوان

وينك برمش به ذكر و حاجات

از مطلع تازه اى به پايان

اى جان جهان و قبله جان

جانها به فراق تو گروگان

از خلق تو كرد ختم منّت

امروز به ما خداى منّان

تا چند ز هجر خودگذارى

ما را به غم و رهين خذلان

تا چند كند جهان فرتوت

ما را هدف خدنگ حدثان

خوددانى و هم خدا كه دردهر

ديگر نه به جاست يك مسلمان

يك روز چو مرتضى بكش تيغ

يك ره چو نبى بيار قرآن

يك روز به اژدها بده حكم

ما را بِرَهان ز زخم ماران

وقتى نظرى بكن ز راءفت

بر خجلت من ز فرط عصيان

يك جا به كف ملامت از جرم

يك جا به كمند كين دوران

آنى تو كه رفت از تويوسف

بر مسند خسروى ز زندان

آنى تو كه بر خليل آتش

كردى ز تلقى گلستان

آنى تو كه از درخت ، گفتى

پس راز نهان به پور عمران

آنم من مجرم آنكه دارد

ننگ از گنهم به خويش شيطان

آنم كه زظلم و فتنه ضحاك

باشد بر من چو شيخ صنعان

آنم كه به نعمت خداوند

دارم عوض سپاس كفران

با اين همه بد فعالى خويش

دارم ز خدا اميد غفران

از آنكه بدان غياث كونين

ناديده محبّم و ثنا خوان

وين طرفه كتاب نجم ثاقب

زين رو سيه آمده به سامان

شايسته درگه تو گر نيست

بر دعوى بنده هست برهان

شاها زغمان دل چه گويم

پيش تو كه هيچ نيست پنهان

افتاد گِيَم به دهر دانى

بيچارگيم به پاىِ ميزان

گرلطف كنى شهم بدارين

ورنه من و در دوكون خسران

نوميد مكن ز خود وفا را

گرچه نه به لطفِ تست شايان

تا كرده خدا براى هر درد

آماده چو رزق مرد درمان

درد تو هر آنچه سخت باشد

بادات به جان دوستداران

غزل : در مدح امام عصر عليه السلام  
نيست آن دم كه سوى ما به كَفَتْ سنگى نيست

يا كه اندر دلِ سنگت هوس جنگى نيست

شاهدان را همه آهنگ سماع است و نشاط

يا مر تو را جز پى يغماى دل آهنگى نيست

هر دم از رنگ دگر مى بَريم عقل و تو را

نيست هيچ ازحركاتت كه زنيرنگى نيست

آن دمى را كه به رنگى ببرى صبر و قرار

گويدم عقل كه بالاتر از اين رنگى نيست

دم ديگر كه به رنگ دگر آهنگ كنى

خود بفهمم كه مرا نزد تو فرهنگى نيست

واعظم خواند كه در خون زندم چنگ به وعظ

نتوان رفت به بزمى كه دف و چنگى نيست

زنگ شمشير ز خونم ببر و ايمن باش

كه مرا از تو بر آيينه دل زنگى نيست

من به كنج غم و ياران سوى صحرا به نشاط

غير من در همه شهرِ تو دلتنگى نيست

در همه كوه و بيابان دگر اى سنگين دل

نا شكسته به سر از دست غمت سنگى نيست

گام بر نام بنه اوّل و آنگاه به راه

كاندر اين راه به جز نام دگر ننگى نيست

قدمى بيش نباشد ز هوس تا ره عشق

از در صومعه تا ميكده فرسنگى نيست

ساقيا بوسه پى باده بده ز آن لب قند

كه به شيرينىِ تنگ شكرت تنگى نيست

همه روز از گل رويش غزلى گوى و بنال

كاندراين باغ وفا چون تو شباهنگى نيست

خبر مهدى موعود به شاهان بدهيد

تا بدانند جز او صاحب او رنگى نيست

بر در پير خرابات رهى بايد كرد

تكيه بر دولت صاحب كُلَهى بايد كرد

هر شب آه دلى آن سوى روان بايد داشت

عرض حاجات به هر صبحگهى بايد كرد

هدف تير ملامت چو گدايان تا چند

خويشتن را هدف تير شهى بايد كرد

تا شَوى مورد بخشايش درياىِ كرم

خويش را غرقه بحر گنهى بايد كرد

پاى از بزم دف و باده نبايست كشيد

دست در زلف بت ساده گهى بايد كرد

تا به پايان برسد قصّه شبهاى دراز

قصّه اى از سر زلف سيهى بايد كرد

مهر اگر نور به مه داد ولى كسب ضياء

بهر خود هر دمش از روى مهى بايد كرد

از ازل تا به ابد ديده رحمت باز است

پس به ما هم ز ترحّم نگهى بايد كرد

گر طربخانه جاويد وفا مى خواهى

بر در ميكده ات خانگهى بايد كرد

در دل مظهر حق حجت قائم ، مهدى

از ره طاعت و اخلاص رهى بايد كرد

رباعى : در مدح امام عصر عليه السلام  
تنگ است بسى به سينه ام راه نفس

از بس كه به راه حق نمى بينم كس

پر گشته جهان سراسر از ظلم و نفاق

اى پادشه عصر به فرياد برس

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation