|
|
*باب پيروى از هواى نفس*بَابُ اتِّبَاعِ الْهَوَى |
|
توضيح :
بايد دانست كه همه آنچه دل بخواهد، و پيروى هواى نفس همه جا مذموم نيست ، بلكه ميزانهمانست كه در باب دوستى دنيا گذشت كه هر هواى نفسى كه فقط بخاطر شهوت رانى ولذت جسمانى و اغراض دنيوى باشد و خدا در آن منظور نباشد پيروى از آن مذموم ، وچنانچه پيروى كرد پيروى نفس اماره بسوء را كرده است ، و آنچه انسان بخاطر اطاعت امرخداى سبحان انجام دهد و براى تحصيل رضاى او باشد اگر چه بر طبق دلخواه وهواپرستى او باشد مذموم نيست ، پس ممكن است گاهى انسان بخاطر شهرت در عبادت وجلب قلوب جهال و نادانان ترك لذات نفسانى كند و گرسنگى و تشنگى و شب زنده دارىرا بر خود هموار كند ولى مذموم باشد زيرا بخاطر اغراض پست دنيا بوده ، و درمقابل گاهى ممكن است بخاطر انجام فرمان خدا و بمنظور بدست آوردن فرزند صالح وشايسته ، يا براى آلوده نشدن بحرام ازدواج كند و باحلال خود جماع كند، و چنين شخصى اگر چه لذت جسمانى هم ميبرد ولى مذموم نيست چونهدفش در اين عمل كار صحيحى است . اين بود ملحضى از كلام مجلسى رحمة الله عليه .
توضيح :
|
توضيح :
مجلسى عليه الرحمة در معناى ((و كنت له من وراء تجارةكل تاجر)) چند وجه ذكر كرده كه شايد بهترين آنها وجهاول است كه مقصود اين است كه دل آنها را مسخر او كنم . و در دلهاى آنها اندازم تا سهمىاز بهره تجارت خود را باو بدهند.
شرح :
|
|
شرح :
فيض و مجلسى عليها الرحمة گويند: شايد مقصود نهى از طلب جاه و رياست و سايرشهوات دنيا و بلنديهاى آن باشد كه اگرچه به آسانى بدست آيد ولى عاقبت وسرانجام بدى دارد، و خلاصى از گرفتاريهاى آن بى نهايت دشوار است ، وحاصل اينكه پيروى نفس و بالا رفتن از پله هاى هوى و هوس گرچه آسانست و بر آمدنبر هر پله بسهولت انجام شود، و بآسانى بدست آيد ولى هنگام مرگ دست از همه شستنو گذاردن و رفتن و حساب پس دادن آن دشوار است ، و بمانند كسى است كه اندك اندك برقله كوهى بالا رود و در فرود آمدن حيران و سرگردان بماند، و همانند كسى است كه پلهپله بر نردبانى بر آيد و در پله آخرين ناگهانى در افتد. پس هر مقدار پله ها زيادترباشد زيان سقوط بيشتر و خطر آن زيادتر است .
(برگرديم بدنباله حديث عبدالرحمن بن حجاج ) گويد و حضرت صادق عليه السلامميفرمود: نفس (سركش ) را بميل و خواهش خود رها مكن ، زيرا كه نابوديش در خواهش آن است ،رها كردن نفس بآنچه خواهد براى آن درد، و جلوگيرى از آن آنچه خواهد درمان آن است .
توضيح :
(برگرديم بدنباله حديث عبدالرحمن بن حجاج ) گويد و حضرت صادق عليه السلامميفرمود: نفس (سركش ) را بميل و خواهش خود رها مكن ، زيرا كه نابوديش در خواهش آن است ،رها كردن نفس بآنچه خواهد براى آن درد، و جلوگيرى از آن آنچه خواهد درمان آن است .
*باب مكر و بيوفائى و فريبكارى*باب المكر و الغدر و الخديعه |
|
توضيح :
گويا جهت اينكه حضرت اين سخن را فرموده اين بود كه مردم معاويه را مردى سياستمدارو عاقل مى دانستند، و آنحضرت را سست راءى مى پنداشتند، چون ميديدند كه حيله هاىمعاويه كه بر پايه دروغ و مكر بنا نهاده شده بود پيشرفت ميكرد، پس آنحضرت بيانفرمايد: كه او باين نيرنگها آشناتر است ولى چون آنها مخالف با دستور خدا است آنهارا به كار نبندد چنانچه سيد رضى (ره ) در نهج البلاغه از آنحضرت روايت كرده استكه فرمود: ((و ما در زمانى واقع شده ايم كه بيشتر مردم آن مكر را زيركى پندارند، ونادانان ايشان را زيرك خوانند، آنها را چه شده است ؟ خدا ايشان را بكشد، مرد نيرومند وكاردان راه حيله و نيرنگ را ميداند ولى امر و نهى خدا جلوگيرى كند، و با اينكه براءىالعين آنرا ديده و دانسته و توانائى بكار بردن آنرا دارد واميگذارد و كسيكه در دين از هيچگناهى باك ندارد فرصت جوئى مى كند و مكر را بكاز اندازد....)) و آشناتر بودنآنحضرت بمكر و حيله و داناتر بودنش در بكار بردن آن روشن است زيرا آنحضرتبهمه چيز داناتر از ديگران بوده است . اين بود ملخصى از گفتار مجلسى (ره ) در معناىحديث .
شرح :
|
شرح :
ممكن است از لحاظ ادبى كلمه ((بامام )) متعلق به ((قادر)) باشد و مقصود از ((امام ))امام حق باشد چنانچه مجلسى (ره ) گفته ، و پس از اين در خبر (5) بيايد و بنابراينمعناى حديث چنين شود: كه هر كه به امامى و پيشواى حقى از پيشوايان عهدشكنى كند بادهن كج وارد صحراى محشر گردد و بهمين حال باشد تا بدوزخ رود، و ممكن است حرف(باء) در (بامام ) بمعناى (مع ) باشد و متعلق به (يحيى ) باشد و مقصود از (امام ) امامضلالت و گمراهى باشد چنانچه فيض (ره ) گفته ، و بنابراين معنى چنين است : كه هركه عهد شكنى كند بيايد در روز قيامت در زير پرچم امامى دهن كج تا بهمان وضع با اوبدوزخ رود.
شرح :
|
|
|
|
*باب دروغ*بَابُ الْكَذِبِ |
|
شرح :
مجلسى عليه الرحمة در معناى فرمايش حضرت كه : ((مبادا بخواهى سر باشى تا دمشوى )) چند وجه ذكر كرده است اول اينكه دم كنايه از ذلت و پستى نزد خداوند و نزدبندگان شايسته و صالح او است . دوم اينكه مقصود عقب ماندن در آخرت است و به تشبيهلطيفى اشاره فرموده است ، و آن اينستكه اگر در راه باريكى يكدسته سوار بروند هنگاممراجعت و بازگشت آنستكه جلو بوده بناچار عقب قرار گيرد. سوم اينكه بواسطه طلب دنياذليل خواهى شد و مرادت در دنيا حاصل نگردد و بدان نرسى ، زيرا غالبا دنيا طلب بداننرسد، و بعكس آنكه از دنيا فرار كند آن را بيابد. چهارم اينكه رياست در دنيا براىمردمان متوسط بدست نيايد جز از راه توسل به بالاتر از خود، و چون غالبا رياست دنيابدست نا اهلان است و رياست براى اهل حق در دنيا بندرت اتفاق افتد، پس ناچار بايد بنااهلان متوسل شود و تابع ايشان گردد و در زمره ياران و اعوان ايشان در آيد، و اين باعثشود كه در آخرت نيز با آنان محشور گردد.
و در گفتار حضرتكه : ((و بوسيله ما مردم را مخور...)) گويد: يعنى بسبب ساختنخبرهاى دروغ درباره ما، يا باحكام دروغ ساختن و نسبت آنها را بمادادن ، مخواه كهاموال مردم را بخورى ، پس در دنيا يا در آخرت بيچاره و فقير شوى .
شرح :
و در گفتار حضرتكه : ((و بوسيله ما مردم را مخور...)) گويد: يعنى بسبب ساختنخبرهاى دروغ درباره ما، يا باحكام دروغ ساختن و نسبت آنها را بمادادن ، مخواه كهاموال مردم را بخورى ، پس در دنيا يا در آخرت بيچاره و فقير شوى .
|
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: گويا سرّش اينستكه شرابعقل را زائل كند و با زائل شدن آن تمامى موانع چون شرم از خدا و خلق و تفكر در قبح وعقاب خدا و مفسده هاى دنيوى و اخروى بر داشته شود پس تمامى اين قفلها باز گردد. وگويا مراد بدروغى كه بدتر از شراب است دروغ بر خدا و حجتهاى اوست زيرا او همرديفكفر است ، و حلال شمردن شرابهاى حرام يكى از نتايج اين قسم دروغ است .
توضيح :
|
|
|
|
توضيح :
فيض (ره ) گويد: مقصود از (كذاب ) و دروغگو در اينجا مدعى رياست است چون او با علم ودانائى بجهل خود خلاف واقع گويد: و پيروانش بسبب حسن ظن و خوش بينى باو واحتمال راستگوئيش دچار اشتباه شوند.
|