|
|
|
|
|
|
بخش اول :دوره قاجاريه ، فصل سوم :قيام عليه استعمار و استبداد جنبش تنباكو (1) آنها ديدند براى يك پيمان دخانيات (57) با آن محذورات بزرگ زمان رياست مرحومميرزاى شيرازى مواجه شدند و عاقبت نتوانستند مقصد خود را عملى كنند. جنبش تنباكو (2) هميشه علما وزعماى اسلام ملت را نصيحت به حفظ آرامش مى كردند خيلى از زمان ميرزاىبزرگ مرحوم حاج ميرزا محمدحسن شيرازى نگذشته است ، ايشان با اينكه يكعقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت ، در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاحبود، لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده است وشاه جائر آنروزخواهد وسيله كمپانى خارجى اسلام را ازبين ببرد، اين پيرمرد كه در يك شهر كوچكنشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند،مكتوبات او هم محفوظ است ، آن سلطان گوش نمى داد و با تعبيرات سوء و بى ادبىبه مقام شامخ عالم بزرگ روبرو شد تا آنجايى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمهبگويد كه استقلال برگردد.(58) جنبش تنباكو (3) يكى از خصلت هاى ذاتى تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتورى و ظلماست كه در تمامى تاريخ شيعه به چشم مى خورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضىاز مقطع هاى زمانى بوده است درصد سال اخير، حوادثى اتفاق افتاده است كه هر كدام درجنبش امروز ملت ايران تاثيرى داشته است انقلاب مشروطيت ، جنبش تنباكو وقابل اهميت فراوان است .(59) جنبش تنباكو (4) اين 100 سال اخير را كه ما ملاحظه كنيم هر جنبشى كه واقع شده است از طرف روحانيونبوده است برضد سلاطين . جنبش تنباكو بر ضد سلطان وقت آن بود.(60) جنبش تنباكو (5) قضيه تنباكو در زمان مرحوم ميرزا به اينها فهماند كه با يك فتواى يك آقائى كه در يكده در عراق سكونت دارد يك امپراطورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كهكرد براى اينكه حفظ كند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند و مردم ايران قيام كردند وشكستند آن پيمانى كه آنها داشتند اين يك تجربه اى شد براى آنها كه ببينند كه يكآقائى در يك ده وقتى يك كلمه مى نويسد كه امروزاستعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است و اين موجش مى آيد همه ايران را فرا مىگيرد به طورى كه شاه مستبد با آن قدرت را ميكوبد، قلم اين آقا مى كوبد آن سر نيزههاى آن روز را. اينها فهميدند كه بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمىگذارد كه اينها هر كارى دلشان مى خواهد بكنند.(61) جنبش تنباكو (6) در اين صد ساله اخير آنى كه معارضه كرده با سلاطين وقت ، ابتدايش از روحانى شروعشده . قضيه تنباكو ابتدايش از روحانيون ايران و عراق ، از مرحوم ميرزا فتوا بود، و ازعلماى تهران قيام و عمل . البته مردم هم به اينها علاقه داشتند ودنبال اينها را مى گرفتند و كارها را انجام مى دادند.(62) آن نصف سطر ميرزاى شيرازى رضوان الله عليه مملكت ما را از تو حلقوم خارجى هابيرون كشيد( اليوم استعمال دخانيات حرام است ، معارضه باامام زمان است ) اين يك كلمهيك ملت را وادار كرد كه مخالفت كنند.(63) جنبش تنباكو (7) درقريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق ( سامر) وقتى كهديد ايران در معرض فشار خارجى ها هست و آن قرارداد ننگين را در آن زمان بسته بودند،اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج وداخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن ، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمهالله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريبا ايران را در اسارتگرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است. و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتواو قليان ها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند وآتش زدند و شكست دادند بر آن قرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينهاديدند كه يك روحانى پيرمرد در كنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مى نويسد و يك ملتقيام مى كند و قرار دادى كه ما بين شاه جائر و انگليس ها بوده است به هم ميزند و يكقدرت اينطورى دارد روحانيت .(64) جنبش تنباكو (8) آنها از روحانيون در طول تاريخ صدماتى ديده بودند و خصوصا انگلستان در بابقضيه قرار داد تنباكو صدمه ديده بود.(65) تحريم تنباكو يك مسئله سياسى بود و ميرزاى شيرازى رحمت الله اين معنا را انجامداد.(66) حمايت از جنبش (1) حكم مرحوم ميرزاى شيرازى در حرمت تنباكو چون حكم حكومتى بود، براى فقيه ديگر همواجب الاتباع بود. و همه علماى بزرگ ايران - جز چند نفر - از اين حكم متابعت كردند. حكمقضاوتى نبود كه بين چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ايشان روى تشخيصخود قضاوت كرده باشند. روى مصالح مسلمين و به عنوان (ثانوى ) اين حكم حكومتى راصادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت ، اين حكم نيز بود. و با رفتن عنوان ، حكم همبرداشته شد. شما مى دانيد كه در مشكلاتى كه سابق بود در از زمان ميرزاى شيرازى تا حالا مشكلات دربازارها حل مى شد. اگر يك وقت يكى از علماء تهران به واسطه بدرفتارى دولت هاىزمان قاجار مى خواست از تهران برود، بازار مى بست و همان بود كه آنها توبه ميكردندو آن عالم را با التماس نگه داشتند.(67) حمايت از جنبش (2) در قضيه تنباكو و حكم مرحوم ميرزاى شيرازى اعلى الله مقامه اين بازار بود كه همراهىكرد و منتهى به قيام شد. بعضى از بازرگانان اصفهان ، از قرارى كهنقل شده است يكى از بازرگان هاى معتبر بوده است ، تمام تنباكوهائى كه داشته است وآنوقت تاجر تنباكو هم گفته مى شود بوده است - پس از - حكم ميرزا، آورد در ميدان شاه وآتش زد و مشابه او بازارهاى ديگر در تائيد حكم ميرزا در آنوقت قيام كردند، حتى شهيد همدادند و پس از آن ، در طول مشروطيت و استبداد به صورت مشروطيت ، باز در هر زمينه ، اينبازار است كه پيشقدم است و همراه با ساير قشرهاى ملت از كارگران و كشاورزان وامثال اينها، مجاهده كرده است و مشكلات را تحمل كرده است و در پيشبرد مقاصد اسلام آنچهكه توان داشته است ، عمل كرده است .(68) حمايت از جنبش (3) ميرزا، يك آقاى مرجع بود در يك دهى از عراق ، او نمى توانست كه خودش يا طلبه هائىكه آنجا دارند بسيج كنند براى مقابله با آن سلطنت استبدادى او حكمى فرمود، علماى بلادهم نمى توانستند خودشان راه بيفتند و اين استبداد سياه را بشكنند اين بازار و ملت بودكه پشتيبانى از مراجع خودشان مى كردند، از علماى خودشان مى كردند و آنهائى كه بهراه استبداد مى رفتند، آنها را به زمين زدند.(69) حمايت از جنبش (4) مرحوم ميرزا كه دخانيات را تحريم فرمود شياطين افتادند و در بين مردم و به آنجارساندند كه بعضى از اهل علم بعضى از شهرها بالاى منبر به طورى كهنقل مى كنند قليان كشيد بر ضد حكم مرحوم ميرزا، لكن ميرزا چون قدرتش قدرت فوقالعاده بود و از آن طرف هم طرفداران او مثل ميرزاى شيرازى قوى بود و قدرتمند،نتوانستند آنجا كارى بكنند.(70) قيام علما عليه سلطه انگليس (1) مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى بعد از اينكه ديدند عراق در معرض خطر است ، كه اگرايشان نبود عراق از بين رفته بود يك كلمه فرمودند، عرب پشتيبانى كردند، مطلب رابرگردانيد.(71) قيام علما عليه سلطه انگليس (2) در قضيه عراق اگر چنانچه اين مجاهدات علماى عراق نبود از دست رفت پسر سيد در جنگكشته شد، پسر مرحوم آسيد محمد كاظم در جنگ كشته شد، علماى اينجا تفنگ به دوشگرفتند رفتند مقابله مرحوم آقاى خوانسارى ، آقاى آسيد محمد تقى خوانسارى رضوانالله عليه به حبس رفت يعنى گرفتند اسيرش كردند، با يك عده ديگرى اسير كردند وبردند در خارج كه ايشان فرمودند كه ما را مى شمردند، يك ، دو، سه ، چهارتحويل يك كسى مى دادند آنوقت مى گفتند اينها آدم مى خورند، اينكه شماريم براى ايناست كه اينها آدم خورند، رعايايى بودند كه آدم مى خورند و ما مى شماريم كه مبادا شمارا بخورند قضيه عراق را ميرزاى شيرزاى دوم ، اين شخص عظيم الشان ، اين شخصبزرگ ، اين شخص عالى مقام در علم و در عمل ، اين نجات داد اين عراق را او حكم جهاد داد وفرستاد اينها را به چيز و عرض مى كنم آنوقت هم تبعيت مى كردند عشاير از علما،مثل حالا نبود، تبعيت مى كردند، عشاير آمدند خدمت ايشان و ايشان حكم داد، حكم جهاد داد، جهادكردند، كشته دادند، كشته شدند تا مستقل كردند عراق را، اگر نبود حالا ما اسير بوديم ،حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بوديم ، آن هم با جديت علما واقع شد اين علماى عراق راكه تبعيد كردند به ايران ، براى مخالفتى بود كه مى كردند با دستگاه ها مرحوم آسيدابوالحسن و مرحوم آقا نائينى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى و اينها را كه تبعيدكردند از عراق به ايران .(72) قيام علما عليه سلطه انگليس (3) لااقل اين صد سال را درست ديده بودند كه هر وقت كه بنا بود يك شكستى به ملتبيايد، روحانيت جلويش را مى گرفت يك شكستى به كشور بيايد روحانيت جلويش را مىگرفت ، ديده بودند كه در مثلا عراق كه انگليسى ها عراق را آن وقت تقريبا گرفتهبودند، آن روحانى بزرگ مرحوم آقا ميرزا محمد تقى جلويش را گرفت و از ايشان گرفتعراق را، استقلال عراق را او مى گرفت از آنها.(73) بخش اول :دوره قاجاريه ، فصل چهارم :نهضت مشروطيت علل نهضت (1) جنبش مشروطه بر ضد رژيم بود، البته باقبول داشتن رژيم ، عدالت مى خواسته اند ايجاد كنند.(74) علل نهضت (2) شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطى بوده است. چه آنوقتى كه انقلاب شد و مشروطه را بپا كرد، با اينكه انقلاب تغيير رژيم سلطنتىنبود، فقط اين بود كه سلطنت استبدادى يك قشرى محدود بشود و روى قوانين مشروطهباشد. شما توجه كنيد كه در آذربايجان ، در تهران ، درشمال چقدر جنايات واقع شد و چقدر كشتار از مردم صالح و از مردم ديگر واقع شد.(75) نقش علما در نهضت (1) علماى اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براى ملت آزادى گرفتند،قوانين جعل كردند، قوانينى كه به نفع ملت است ، به نفعاستقلال كشور است ، به نفع اسلام است ، قوانين اسلام است ، اين را با خون هاى خودشان ،با زجرهائى كه ديدند و كشيدند، با بيچارگى هايى كه متوجه به آنها شد، گرفتند،اين آخوندها مرتجع هستند؟ به اين متمم قانون اساسى شماعمل كنيد كه علماى اسلام در صدر مشروطيت جان دادند براى گرفتن اين و رفع كردناسارت ملت ها، شما بنشينيد به اين قانون اساسىعمل كنيد.(76) نقش علما در نهضت (2) مشروطيت ، اين نهضت از نجف شروع شد به دست علما، در ايران هم با دست علما بود كه ايناستبداد سخت كه هر كارى ميخواهد بكند، هر كس را بكشد... درمقابل اين مشت استبداد ، علما قيام كردند و يك نهضتى به وجود آوردند و در صفاول علما بودند كه مى خواستند بشود، نشد، نه اينكه شد، اگر شده بود خوب بود،نتوانستند، خوب وقتى نتوانستند ، چه بكنند؟ (وضع ) آنها از ما بهتر شده بود آن وقت ، ازآن وقت كه يك مرديكه اى هر كارى بكند (لايسئلعمايفعل ) از آنوقت بهتر شد، منتهى نه مثل آن چيزى كه مى خواستند. خوب متمم قانوناساسى با زحمت علما درست شد لكن عمل نكردند به متمم قانون .(77) نقش علما در نهضت (3) در جنبش مشروطيت هم همين طور بود كه از روحانيون نجف و ايران شروع شد مردم هم تبعيتكردند و كار را تا آنجا كه توانستند آنوقت انجام دادند و رژيم استبدادى را به مشروطهبرگرداندند، لكن خوب نتوانستند مشروطه را آنطور كه هست درستش كنند، متحققش كنند،باز همان بساط بود.(78) نقش علما در نهضت (4) قانون سابق كه در صدر مشروطيت تصويب شده بود به وسيله ملت و متمم قانون را باجديت مرحوم شيخ فضل الله نورى به آن ضم كردند و ملت به او راى دادند.(79) نقش علما در نهضت (5) علماى ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند مسئله مشروطيت يك مسئلهسياسى بود و بزرگان علماى ما در آن دخالت داشتند تاسيسش كردند.(80) نقش علما در نهضت (6) باعث تعجب و تاسف است كه نظام آموزشى كشور اسلامى ايران نسبتى به مرحوم بهبهانى(81) - رحمه الله عليه - دهد كه حتى كسروى (82) با آن سوابق ضداسلامى دربارهايشان نمى دهد. كسروى ضد دين پس از تجليل از آقايان بهبهانى و طباطبايى ، دستوربهبهانى و طباطبايى به مردم را در پناه بردن به سفارت يك دولت بيگانه ، رد مىكند.(83) نقش زنان در نهضت (1) جنبش هايى كه در ايران بوده است ، جنبشهاى اصيلى كه در ايران بوده استقبل از اين دوره رژيم پهلوى ، جنبش تنباكو، جنبش مشروطيت ، زن ها همدوش با مردها فعاليتمى كردند، زن ها در جامعه بودند و با مردها راجع به امور سياسى و امور اجتماعى وگرفتارى هاى مملكت خودشان فعاليت مى كردند. همانطورى كه مردها آنوقت قيام مىكردند و قيام كردند براى اينكه قضيه تنباكو را كه همه چيز ما را به باد داده بودجلوگيرى از آن قرارداد بكنند، زن ها هم در آنوقت شريك بودند.(84) نقش زنان در نهضت (2) سابق هم فعاليتى كه زن ها داشتند، فعاليتى كه در هر گرفتارى كه حالا من دو تايشرا از آن اسم بردم كه قضيه تنباكو و مشروطيت كه بيشتر از چيزهاى ديگر بود.(85) نقش زنان در نهضت (3) ديدند كه حكم نيم سطره يك مرجع مذهبى مورد علاقه مردم داراى چنان قدرتى است كهدولت انگلستان و دربار قدرتمند قاجار را به زانو درآورد و نيز دريافتند كه زنان درآن نهضت نقش اساسى داشتند.(86) نقش زنان در نهضت (4) در مشروطه و پس از آن نيز زنان بويژه قشر متوسط محروم آنان هستند كه مى توانند باقيام خود، مردان را به ميدان بكشند.(87) نقش زنان در نهضت (5) نقش زن ها در جامعه آنقدرى كه من يادم است و آنقدرى كه تاريخ به ما گفته است ، در چندنهضت كه در ايران واقع شد، نهضت تنباكو، نهضت مشروطه ، قضيه 15 خرداد، نقش زن هابالاتر از مردها اگر نبود، كمتر نبود.(88) نقش زنان در نهضت (6) بحمدالله زن ها در اين جمهورى اسلامى چنانچه در همه مسائلى كه عمومى پيش آمده استبراى ايران پيشقدم بوده اند در مساله تنباكو پيشقدم بوده اند، در مساله مشروطيت پيشقدمبوده اند.(89) نقش مجاهدان آذربايجان در نهضت (1) شما آذربايجانيان غيور بوديد كه در صدر مشروطيت براى كوبيدن استبداد و خاتمه دادنبه خودكامگى و خودسرى سلاطين جور به پا خاستيد و فداكارى كرديد.(90) نقش مجاهدان آذربايجان در نهضت (2) شما در صف اول بوديد در مشروطه و در بعد از مشروطه در صفاول مجاهده بوديد، شما مجاهدين خيلى داريد، شما (خيابانى ) داريد و ستارخان داريد وباقرخان (91) داريد.(92) نقش مجاهدان آذربايجان در نهضت (3) برادران من ! شما مى دانيد كه در صدر مشروطيت ، ايران چقدر ابتلائات داشت و آذربايجانچه همتى در اين امر كرد و سردارهائى كه از آذربايجان برخاستند چقدر زحمتمتحمل شدند و چقدر رنج كشيدند و پيروز شدند.(93) قانون اساسى مشروطه (1) وقتى كه مى خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسى را تدوين كنند،مجموعه حقوقى بلژيكى ها را از سفارت بلژيك قرض كردند و چند نفرى (كه من اينجانمى خواهم اسم ببرم ) قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقايص آن را از مجموعههاى حقوقى فرانسه و انگليس به اصطلاح ترميم نمودند! و براىگول زدن ملت بعضى از احكام اسلام را ضميمه كردند. اساس قوانين را از آنها اقتباسكردند و به خورد ملت ما دادند. قانون اساسى مشروطه (2) سؤ ال : حضرت آيت الله ، لطفا درباره آن قسمت از قانون اساسى 1906 كه طبقنظرتان بايد تغيير پيدا كند و جمهورى اسلامى بوجود آيد، توضيحاتى بفرمائيدجواب : قانون اساسى دو مرحله داشته است : 1- مرحله پيش از كودتاى رضاخان ، در آن وقت طورى بوده است كه ايرانى ها و مسلميننمى توانسته اند طرح حكومت اسلامى را بدهند از اين جهت براىتقليل ظلم استبدادهاى قاجار و پيش از قاجار بر اين شدند كه قوانين وضع شود و سلطنتبه صورت سلطنت مشروطه درآيد در عين حال در قوانين پيش بينى اينمسائل شده است تمام مسائلى را كه الان ما مطرح مى كنيم مى توانيم به متمم قانوناساسى استناد كنيم اين يك مرحله است از قانون اساسى . 2- مرحله اى بود كه پس از كودتاى رضاشاه انجام گرفت و به قانون اساسى اضافهشد در آنوقت رضاشاه كودتا كرد و به دنبال او قضايائى واقع شد و بالاخره به اينمنتهى گرديد كه رضاشاه با قدرت سرنيزه و قلدرى قانون اساسى را تغيير دهد و يكمجلس موسسان با زور و قلدرى تاسيس كرد و ملت به هيج وجه با او موافق نبود. درمجلسى كه ملت هيچ گونه دخالتى در آن نداشت ، موادى از قانون اساسى را تغيير داد،سلطنت قاجار را منقرض و سلطنت پهلوى را تصويب نمود بنابراين ، قانون اساسى درمرحله اول با حفظ متمم آن ، براى همين مسائلى كه ما طرح كرده ايم مى تواند مستند ماباشد در مرحله دوم ، مساله سلطنت رضاشاه و سلسله پهلوى اصلا قانونيت نداشته و اينسلسله برخلاف قانون اساسى بر اين مملكتتحميل شده است رضاشاه را انگليسى ها بر ماتحميل كردند و بعد هم كه متفقين به ايران آمدند محمدرضا شاه راتحميل نمودند.(94) قانون اساسى مشروطه (3) آن وقت هم كه قانون اساسى را نوشتند، از بلژيك و بعضى جاهاى ديگر گرفتند ونوشتند.(95) مجالس شوراى دوران مشروطيت (1) در تمام طول مشروطيت الا بعضى از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالتنداشتند در تعيين وكلا.(96) مجالس شوراى دوران مشروطيت (2) از آن زمانى كه من يادم است تا حالا، مجلس شوراى ملى يك لفظى بوده است كه بى محتوا،مجلس شوراى ملى معنايش اين است كه ملت اشخاصى را خودشان تعيين كنند و آنها هم بهشور بنشينند و مصالح كشور خودشان را تعيين كنند.قبل از آمدن رضاخان ، زمان احمدشاه ، امر انتخابات با خان ها بود و مالكين بود و گردنكلفت هاى هر منطقه ، آن وقت دولت نفوذ نداشت لكن شاهزاده هائى كه داراى ملك بودند وخان هايى كه داراى قدرت بودند و قلدرهايى كه در اطراف كشور بودند، آنها رعيت هاىخودشان را، مردم خودشان را با زور مى آوردند پاى صندوق ها و هرچه آنها مى گفتند اينهاهم عمل مى كردند.(97) مجالس شوراى دوران مشروطيت (3) آن وقتى كه رضاخان نبود و محمدرضاخان نبود و زمان قاجار، من يادم هست ، آن وقت خان هابودند، شاهزاده ها بودند، خان ها دسته دسته اين مردم را به زور مى آوردند و بهصندوق ها راى براى خودشان ميگرفتند، مردم هيچكاره بودند، نمى دانستند كه چيست ، يكورقه اى را به آنها مى دادند، اينها هم مى آوردند در صندوق ميانداختند.(98) مجالس شوراى دوران مشروطيت (4) در طول تاريخ مشروطيت نمى توانيد پيدا كنيد كه همه ايران خودشان راى داده اند، حتىدر آن دوره هاى اول ، بله ، تهران در آن دوره هاىاول خودشان راى مى دادند لكن در تهران خان ها نمى توانستند كارى بكنند اما در شهرهاىديگر و در دهات و در اينطور چيزها اين خان خانى بود و همان اشراف و همان خان ها مردم رامى بردند به آن كسى كه نظرشان بود راى مى دادند.(99) مجالس شوراى دوران مشروطيت (5) من از همه شما بيشتر زمان هاى سابق را ادراك كرده ام من از زمان قاجار و تا حالا مجالس راديده ام و كيفيت اينكه مردم چه جور انتخاب كردند و چقدر دخالت داشتند مردم و افرادى كهدر مجلس آمدند چطور بودند و اين سنوات آخر را كه همه آقايان مى بينند و ديده اند درتمام طول مشروطيت ، اين . مجلس به اين ترتيب كه تمام افرادش تقريبا متدين و معتقد بهاينكه بايد اسلام حكومت كند، در تمام دوره ها نبوده است اين و در انتخاباتى كه من ازبچگى انتخابات را در حدود خودمان و بعد هم كه از جاهاى ديگر هى شنيده شده است ،انتخابات هيچ گاه به طور كلى در دست مردم نبوده است يك مدت زيادى به دست متنفذينمنطقه ، مناطق ، خان ها و مالكين بزرگ و اينها بوده است و در آنوقتى كه ديگر آن بساطآنها، قدرت هايشان از بين رفت ، دربست در دست حكومت وقت بوده اگر در تهران مثلا يكىدو نفر، چند نفر كه انتخاب ميشدند، انتخاب مردم بود و باقى اش نبود.(براى اينكهتهران - فرض كنيد- جايى بود كه خيلى نمى شد فشار بياورند) اما جاهاى ديگر مساله ،مساله مردم در كار نبود، يعنى شوراى ملى ما در هيچ وقت نداشتيم . اگر چند نفر هم ملى درآنها بوده است ، لكن مجلس همچو مجلسى نبود كه يك شوراى ملى باشد، و ما امروز داريميك شوراى اسلامى و ملى به حسب آن بعد صحيحش مشاهده مى كنيم .(100) مجالس شوراى دوران مشروطيت (6) ما در طول مشروطيت از اين كاخ نشين ها خيلى صدمه خورديم ، مجلس هاى ما مملو از كاخ نشينبود و در بينشان معدودى بودند كه از آن كوخ نشين ها بودند و همين معدودى كه از كوخنشين ها بودند از خيلى از انحرافات جلو مى گرفتند و سعى مى كردند براى جلوگيرى.(101) مجالس شوراى دوران مشروطيت (7) تمام كارهايى كه از بعد از مشروطه انجام گرفت و انحرافاتى كه به تدريج پيدا شدتا زمان رژيم پهلوى كه به اوج خودش رسيد، يكى ازاعمال بزرگ كه بايد بگوييم كه مادر عمال بود مجلس بود. مشروطه را منحرف كردند،مجلس را مجلس قلدرى كردند، ملت را از اينكه راى بدهند محروم كردند و اينمال اين دوره سابق قبل از اين دوره نيست بلكه به طور قطع اكثر دوره ها اينطور بود،منتها يك دفعه تعيين وكلا با خان ها بود و آن اشخاصى كه نفوذ داشتند در كشور، در هرمنطقه و مردم دخالت نداشتند و اگر دخالت داشتند چشم و گوش بسته بودند. رعيت ها راجمع مى كردند و مى آوردند پاى صندوق و به آنطورى كه به آنها دستور داده بودندراى مى دادند بدون اينكه بفهمند چه دارند مى كنند، راى چى هست و چه كار دارند انجام مىدهند فقط همان خان مى دانست كه براى منفعت او و براى منفعت دولت ها اينها دارند راى مىدهند و اصلا كارى به اينكه كشور به كجا برسد در كار نبود، كارى به اين كارنداشتند.(102) مجالس شوراى دوران مشروطيت (8) نگرانى من از اين است كه نكند سستى كنيم و در پياده كردن اسلام دقت لازم را ننمائيم بعدااشكالى پيش بيايد. نكند مثل مشروطه شود كه آقايان تلاش كردند و مشروطه را بناگذاشتند، آنوقت چند نفر از سياسيون مستبد، مشروطه خواه شدند و حكومت را گرفتند و هردوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكيل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شايد هم خوب بود، ولى بعدها كم كم رسيد بهجايى كه خودشان افرادى را انتخاب مى كردند.(103) . مجالس شوراى دوران مشروطيت (9) در اول مشروطه اصناف بازار هم وكلائى داشتند، انتخابات تا اندازه اى دست مردم بودبعد كم كم آنهائى كه فاسد بودند كار را طورى كردند تا متدينين را از مجلس كنارگذاردند، آنها هم مقاومت نكردند و كنار رفتند.(104) مجالس شوراى دوران مشروطيت (10) فرض كنيد كه در انتخابات كه حق ملت است ، انتخابات يا مردم اصلا متوجه نبودند كهمسئله انتخابات چى هست ، اصلا توجه به اين معانى خيلى نداشتند از باب اينكه مردم رابه بازى نمى گرفتند، در زمان قاجار يك عده از خان هايى كه در اطراف بودند ازمالكين و از متنفذين ، آنها بودند كه قبضه مى كردند.(105) مجالس شوراى دوران مشروطيت (11) هر چه به سر اين ملت مظلوم در طول زمان پس از مشروطيت تا دوره آخر انتصاباتستمشاهى آمد به طور قاطع از مجلس هاى فاسد بود كه ملت در انتخاب نمايندگانش ياهيچ دخالت نداشت يا دخالت بسيار ناچيزى داشت .(106) علل انحراف در نهضت (1) دخالت دولت انگلستان گاهى وسوسه مى كنند كه احكام اسلام ناقص است . مثلا آيين دادرسى و قوانين قضايى آنچنان كه بايد باشد نيست . به دنبال اين وسوسه و تبليغ ،عمال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مى گيرند؛ و مردم را نيز(طبق شواهد و اسنادى كه در دست است ) فريب مى دهند و از ماهيت جنايت سياسى خودغافل مى سازند. علل انحراف در نهضت (2) توطئه اى كه دولت استعمارى انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكى كه درهمان موقع فاش شد، اين بود كه نفوذ روسيه تزارى را در ايران از بين ببرد، و ديگرىهمين كه با آوردن قوانين غربى احكام اسلام را از ميدانعمل و اجرا خارج كند. علل انحراف در نهضت (3) در صدر مشروطيت كه احزاب مختلف پيدا شد، دنبال آن پيروزى كه ملت پيدا كرده بود،اين احزاب مختلف به جان هم افتادند و اين كشور را تباه كردند، شما گمان نكنيد كهاحزابى كه در ممالك ديگرى هست ، در صدر مشروطيت در انگلستان بود آن احزاب و با همانكارى كه آنها مى كردند و حزب بازى مى كردند ماها را به اختلاف مى كشيدند و خود آنهابا هم دشمنى نداشتند.(107) بازگشت مستبدين به قدرت (1) آنهايى كه مى ديدند كه از مشروطه ضرر مى بينند، منافعشان از بين مى رود، نمىگذارد قانون اساسى ، كه موافق با اسلام بايد باشد و اگر مخالف شد، قانونيتندارد، نمى گذارد كه اينها هركارى مى خواهند بكنند، يك دسته از همان مستبدين ، مشروطهخواه شدند و افتادند توى مردم . همان مستبدين بعدها آمدند و مشروطه را قبضه كردند ورساندند به آنجايى كه ديديد و ديديم .(108) بازگشت مستبدين به قدرت (2) گاهى با اسم اسلام يا با توهم اسلامى بودن ، يك امورى انجام مى گيرد كه بر خلافاسلام است . در مشروطه هم اينطور بود، يك دسته واقعا به آنها آنقدر تزريق شده بودكه اعتقاد كرده بودند كه بايد فلان جور راعمل كرد، به آنها تزريق كرده بودند، اين سلطنت طلب هاى آنوقت آنقدر تزريق كردهبودند كه مردم استبداد را ترويج مى كردند (يعنى يك دسته ، يك دسته ازاهل منبر هم همين طور).(109) بازگشت مستبدين به قدرت (3) اين مسائل به عهده علما و خصوصا ائمه جمعه است كه همه دست در دست يكديگر بدهند تاانقلاب محفوظ بماند و مثل زمان مشروطيت نشود كه آنها كهاهل كار بودند مايوس بشوند و كنار بروند، كه در زمان مشروطيت همين كار را كردند ومستبدين آمدند و مشروطه خواه شدند و مشروطه خواهان را كنار زدند، و عده اى كه با اسلامسروكار ندارند به نام اسلام و پيروى از آداب اسلامى روى كار بيايند.(110) تحزب و گروهگرايى (1) بايد عرض كنم كه اصل اين احزابى كه در ايران از صدر مشروطيت پيدا شده است ، آنكهانسان مى فهمد اين است كه اين احزاب ندانسته به دست ديگران پيدا شده است و خدمت بهديگران بعضى از آنها كرده اند.(111) تحزب و گروهگرايى (2) در صدر مشروطيت هم با ايجاد گروه هاى مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودشبرسد، او را بر خلاف مسير خودش راندند.(112) تحزب و گروهگرايى (3) در صدر مشروطيت براى شكستن آن قدرت هائى كه آنوقت مجتمع شده بودند باز حالادوباره مشغول شدند و آنوقت هم با حزب بازى و احزاب متعدد و اينها و مع الاسف احزاب همكه در اين ممالك پيدا مى شود همه مخالف با هم و همه توى سر هم مى زنند نبايد حالامردم يك همچو كارى را بكنند.(113) تحزب و گروهگرايى (4) اصل حزب بازى را به نظر من كه در صدر مشروطيت حزب را در ايران درست كردند، حزببازى را براى همين درست كردند كه نگذارند اين ملت با هم آشتى كند. براى اينكه حزبرا مى ديدند كه اينجا بناى اينها اين است كه وقتى اين حزب شد حزب عدالت و اين حزبشد حزب دموكرات كه درصدر مشروطه بوده ، اينها با هم دشمنند. اين براى آن مى زند،اين براى او مى زند.(114) تحزب و گروهگرايى (5) در صدر مشروطيت كه احزاب مختلف پيدا شد، دنبال آن پيروزى كه ملت پيدا كرده بود،اين احزاب مختلف به جان هم افتادند و اين كشور را تباه كردند.(115) تحزب و گروهگرايى (6) ما بايد از تاريخ عبرت ببريم ؛ و اين تاريخ در زمان مشروطه اينطور بود. در زمانمشروطه آنهايى كه مى خواستند ايران را نگذارند به يك سامانى برسد و چماق استبدادتا آخر باقى بماند بين افراد، دستجات ، احزاب اختلاف انداختند حتى آنهايى كه آنوقتبودند مى گفتند كه در يك خانه بين برادر با برادر، پدر و پسر اختلاف بود يك دستمستبد، يك دسته مشروطه . اين اختلاف موجب شد كه نتوانست مشروطه آنطورى كه علماىاسلام مى خواستند تحقق پيدا بكند بعد هم اين اختلافات موجب شد كه يك دسته از آنغربزده ها بريزند و به اسم مشروطه بگيرند مقامات را و استبداد به صورت مشروطهبر اين ملت تحميل كنند و ديديد كه چه شد.(116) اختلاف علما و روحانيون (1) شما وقتى كه تاريخ مشروطيت را بخوانيد مى بينيد كه در مشروطه بعد از اينكه ابتداپيش رفت ، دست هايى آمد و تمام مردم ايران را به دو طبقه تقسيم بندى كرد، نه ايرانتنها، از روحانيون بزرگ نجف يك دسته طرفدار مشروطيت ، يك دسته دشمن مشروطه ،علماى خود ايران يك دسته طرفدار مشروطه ، يك دسته مخالف مشروطه .اهل منبر يك دسته بر ضد مشروطه صحبت مى كردند، يك دسته بر ضد استبداد در هر خانهاى دو تا برادر اگر بودند، مثلا در بسيارى از جاها اين مشروطه اى بود، آن مستبد. و اينيك نقشه اى بود كه نقشه هم تاثير كرد و نگذاشت كه مشروطه به آنطورى كه علماءبزرگ طرحش را ريخته باشند بودند، عملى بشود به آنجا رساندند كه آنهايى كهمشروطه خواه بودند به دست يك عده كوبيده شدند، تا آنجا كهمثل مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى (117) در ايران براى خاطر اينكه مى گفت بايدمشروطه مشروعه باشد و آن مشروطه اى كه از غرب و شرق به ما برسدقبول نداريم ، در همين تهران به دار زدند و مردم هم پاى او رقصيدند يا كف زدند. درمشروطه در عين حالى كه ابتدايش نبود اين مسائل .(118) اختلاف علما و روحانيون (2) در مشروطه اينطور نبود، در مشروطه هر دو طرف قوى بودند. نجف بعضى علماى درجهاول مخالف بودند، بعضى علماى درجه اول موافق بودند. در ايران هم بين علما همين جوراختلافات را ايجاد كردند و اين اينطور نبود كه خود به خود ايجاد شد، ايجاد كردند دربين آنها... كه در يك شهر يك دسته اهل منبر مشروطه بودند، يك دستهاهل منبر مستبد بودند و در خانه ها همين مسائل بود و در بازار همينمسائل بود... ما بايد از اين تاريخ عبرت بگيريم كه مبادا يك وقتى در بين شما آقايانروحانيون ، بيفتند اشخاصى يا در بين مردم وسوسه كنند و خداى نخواسته آن امرى كه درمشروطه اتفاق افتاد در ايران اتفاق بيفتد... ممكن است كه اگر اشخاص هوشمند تنبهندهند و بيدار نشوند، و اين انتخابات موجب اين بشود كه دو دستگيهاى زيادى ايجاد بشود،و اين همان مسئله مشروطه است ... البته تبليغ هيچ مانعى ندارد، لكنمثل مشروطه نشود، آنطور نشود كه هر كدام ديگرى را بكوبند و آنى كه دشمن ما مى خواهد،خطوط مختلفه را در انتخابات عملى كند... عبرت بگيريد از آنجا، اگرمثل او بشود، آنهايى كه مخالف با اسلام و جمهورى اسلامى هستند و بازيگر هستند. آنهامى آيند قبضه مى كنند... اين توطئه را كه مى خواهند با اسم خطوط مختلفه ، يك دسته راطرفدار يك جبهه بكنند و يك دسته را طرفدار يك جبهه بكنند و در صورتى كه خود آنهابا هم اختلاف ندارند، مريدها به اختلاف بيفتند و كم كم در همه جا همان حرفهائى كه درمشروطه بود... يكوقت اين طور نشود كه مردم را به جان هم بيندازند، اين براىطرفدارى از فلان شخصيت و آن براى طرفدارى از فلان شخصيت ، در صورتى كه همهاش توهم بيشتر نيست . (119) كنار گذاشتن روحانيون (1) همان طورى كه در صدر مشروطه با روحانى اين كار را كردند و اينها زدند و كشتند وترور كردند، همان نقشه است . آنوقت ترور كردند سيد عبدالله بهبهانى را، كشتند مرحومنورى را و مسير ملت را از آن راهى كه بود، برگرداندند به يك مسير ديگر.(120) كنار گذاشتن روحانيون (2) اگر مومنين كنار بروند، آنهايى كه متعهد به اسلام هستند كنار بروند و اينها بيايند وقبضه كنند، مثل صدر مشروطه كه رفتند كنار اشخاصى كه متعهد بودند و قبضه كردندمشروطه را آنهايى كه متعهد به اسلام نبودند، اسلام را به آنجا كشاندند كه همه ديديد.اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در ميدان ، مومنين آمده بودند، روشنفكرهاى متعهد آمدهبودند و مسلمان هاى متعهد آمده بودند و قبضه كرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند كهديگران بيايند مجلس را بگيرند، ما به اين روزگار نمى رسيديم ، ما مملكت مان خرابنمى شد، ما عزتمان از بين نمى رفت لكن شياطينى كه در آنوقت بودند، بيخ گوش اينهاخوانده اند كه شما در سياست داخل نشويد، سياست است اين ، شما را به سياست چه و آنهاباور كردند كه خيرخواه هستند.(121) كنار گذاشتن روحانيون (3) در جنبش مشروطيت همين علما در راس بودند و اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و درايران به دست علما شروع شد و پيش رفت . اينقدرى كه آنها مى خواستند كه مشروطهتحقق پيدا كند و قانون اساسى در كار باشد، شد لكن بعد از آنكه شد، دنباله اشگرفته نشد. مردم بى طرف بودند، روحانيون هم رفتند هر كس سراغ كار خودش ، از آنطرف عمال قدرت هاى خارجى و خصوصا در آنوقت انگلستان در كار بودند كه اينها را ازصحنه خارج كنند يا به ترور و يا به تبليغات . گويندگان و نويسندگان آنهاكوشش كردند به اينكه روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بدهندبه دست آنهائى كه مى توانند به قول آنها، يعنى فرنگ رفته ها و غربزده ها وشرقزده ها و كردند آنچه را كردند. يعنى اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد، آن استبدادتاريك ظلمانى ، شايد بدتر از زمان ، و حتما بدتر از زمانهاى سابق .(122) كنار گذاشتن روحانيون (4) اگر ملت ما اين طايفه را حفظ نكنيد، بدانيد كه سرنوشت شما سرنوشت زمان مشروطهخواهد شد كه روحانيون اين كار را درست كردند و دست استبداد را كوتاه كردند لكندوباره بواسطه اينكه ملت مجتمع نبود و با روحانيت آنطور سازش ، اطاعت محكم نداشت ،مشروطه را آنها بپا كردند و ديگران آمدند و مشروطه را همان استبداد غليظ تر با اسممشروطه ، يك اسم بى مسمائى بود و گفته مى شد كه ما مجلس داريم و مشروطه داريم ومشروطه خواه هستيم لكن استبداد به تمام معناى خودش ، به تمام كلمه خودش بر ما حكومتمى كرد. (123) كنار گذاشتن روحانيون (5) روحانيون را يكسره از دخالت بر كنار كردند و با توطئه هاى موذيانه و تبليغات مسمومملهم از غرب كه توسط روشنفكران و غرب و شرقزدگان خائن يا نفهم صورت مىگرفت ، مجلس را در نظر روحانيون و متدينين به گونه اى ساخته بودند كه دخالت درانتخابات از معاصى بزرگ و اعانت به ظلم و كفر بود و روحانيت بكلى از صحنه خارجشد و به انزوا كشيده شد و دست قلدران و شرق و غربزدگان باز شد و كشور را بهآنجا كشاندند كه ديديد و ديديم . مع الاسف امروز هم آن افكار پوسيده در نادرى از معممينبيخبر از دنيا، ديده مى شود در حالى كه اگر در هر شهرى و استانى چند نفر موثر،افكار مثل مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحيح پيش مى رفت وقانون اساسى با متمم آن كه مرحوم حاج شيخفضل الله در راه آن شهيد شد، دستخوش افكار غربى و دستخوش تصرفاتى كه در آنشد نمى گرديد و اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن رنج هاى طاقت فرسا را نمىكشيدند. به دنبال خروج روحانيون يا به عبارت ديگر اخراج آنان از صحنه ، عموممتدينين از هر قشرى از اقشار، چه فرهنگى ، چه كارگرى ، چه ادارى و بازارى و چه غيراينها نيز از دخالت كناره گرفتند يا بر كنارشان كردند و آن شد كه شد.(124) كنار گذاشتن روحانيون (6) معلوم نيست در صدر مشروطيت در دوره اول با فقهاى ناظر به قوانين اين نحوعمل شده باشد. در آن زمان به تدريج فقها را از مجلس بيرون راندند و به سر اين ملتآن آوردند كه ديديم .(125) كنار گذاشتن روحانيون (7) همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب ، روحانيونرا كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند وروحانيون نيز بازى سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج ازمقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطيت و قانوناساسى و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولانى دارد.(126) اجرا نكردن قانون اساسى (1) از اول مشروطه تا حالا به حسب نص قانون ، قانون را اگرقبول دارند به حسب نص ، به حسب نص قانون بر حسباصل دوم متمم قانون اساسى تا مجتهدين نظارت نكنند در مجلس ، قانون هيچى نيست.(127) اجرا نكردن قانون اساسى (2) ما شاه مشروطه نداريم كه ، مشروطه از آن روزاول عمل به آن نشد قانون اساسى از روز اول ، همين قانون اساسى كه همه آنهاقبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى كنندبرخلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است ، متمم قانون اساسى ايناست . پس ما، از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم ، مردم را بازى دادند، ازاول بازى دادند، مثل همين حالا كه مى خواهند بازى بدهند و دولت مثلا آشتى مى خواستندروى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجهمسائل بودند، روحانيون و مومنينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعه كردند،متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها ، لكن وقتعمل ، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بلهچيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد.(128) اجرا نكردن قانون اساسى (3) اصلا در تمام دوره مشروطيت يك مجلس قانونى ما نداشتيم ، يك مجلسى كه همان قانوناساسى اين مجلس را قبول بكند، حالا دوره اول مشروطيت همان دوره اولش چى بود آن را مننمى دانم اما آنقدرى كه ما در نظرمان هست ، نبوده است يك مجلس قانونى . خوب يكى ازچيزهائى كه در متمم قانون اساسى است اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين به تعيينمراجع تقليد، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت كند، اگر نباشد قانونى نيست مجلس ، و درطول تاريخ مشروطيت شايد همان اول يك همچو چيزى شده است (حالا تمام يا نيمه تمام نمىدانم ).(129) اجرا نكردن قانون اساسى (4) در تمام دوره مشروطيت جز آن اول كه يك صورتى برايش بود، ديگر شوراى نگهبان مانداشتيم .(130) شهادت شيخ فضل الله نورى (1) درمشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد وحكومت خودكامه اى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه رامستقر كردند. و دراينمسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مى كردندكه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است ، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحومشيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه :( مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانينموافق اسلام باشد). در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم ازكوشش ايشان بود، مخالفين ، خارجى ها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدندكارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاهدرست كردند و يك نفر منحرف ، روحانى نما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخفضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند.(131) شهادت شيخ فضل الله نورى (2) شما مى دانيد كه مرحوم شيخ فضل الله نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمم زنجانى(132) ، يك ملاى زنجانى محاكمه كرد و حكمقتل را او صادر كرد. وقتى معمم ملا، مهذب نباشد، فسادش از همه كس بيشتر است .(133) شهادت شيخ فضل الله نورى (3) دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده اند يك عده اى كه نمى خواستند كه در اين كشوراسلام قوه داشته باشند و آنها دنبال اين بودند كه اينجا را يا به نحوى طرف خودشانبكشانند، آنها جوسازى كردند به طورى كهمثل مرحوم آقا شيخ فضل الله كه آنوقت يك آدم شاخصى در ايران بود و موردقبول بود همچو جوسازى كردند كه در ميدان علنى ايشان را به دار زدند و پاى آن هم كفزدند. و اين نقشه اى بود براى اينكه اسلام رامنعزل كنند و كردند. و از آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه اى باشد كهعلماى نجف مى خواستند، حتى قضيه مرحوم آقا شيخفضل الله را در نجف هم يك جور بدى منعكس كردند، كه آنجا هم صدائى از آن درنيامد. اينجوى كه ساختند در ايران و در ساير جاها، اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخفضل الله را با دست بعضى از روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند دروسط ميدان و به دار كشيدند و پاى آن هم ايستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را درآنوقت و مردم غفلت داشتند. از اين عمل ، حتى علما هم غفلت داشتند.(134)
|
|
|
|
|
|
|
|