اين تأثير واقعی است .
آب سرد و گرمی كه به يكديگر میرسند و اين در آن و آن در اين اثر میكند و يك حد معتدلی به وجود میآيد . يك فرد را اگر ما از نظر شخصيتش در نظر بگيريم ، عبارت از مجموع آثار متقابلی است كه با افراد ديگر داشته است ، و نه افراد هم زمان خودش بلكه با افرادی هم كه در گذشته بودهاند كه اگر از اين نظر حساب كنيم گذشتهها هم زندهاند ، يعنی مثلا بوعلی سينا الان از نظر حيات اجتماعی زنده است ( 1 ) . البته اين حرف دوركيم است و من از سابق در همين مسئله فكر میكردم ، و به نظرم رسيد كه تركيب اجتماع يك تركيب منحصر به فرد است ، نه از تركيبهای اعتباری است از قبيل درختهای يك باغ كه هر درختی مستقلا زندگی میكند ، و از يكديگر تغذيه نمی كنند ، و نه از تركيبهای طبيعی است كه شخصيت فرد مستهلك در شخصيت جامعه باشد چون لازمه اين همان جبر اجتماعی است كه امثال دوركيم قائل هستند و در اين صورت برای فرد اصلا شخصيت مستقل باقی نمی ماند و فرد در مقابل جامعه و روح جامعه مجبور مطلق است ، مسلم است كه اين نظريه از اين جهت درست نيست ولی بدون شك اين مطلب درست است كه بر جامعه يك روح واحد میتواند حكم فرما باشد و آن روح واحد ، همان فرهنگ حاكم بر جامعه است و افراد عضو آن هستند ، ولی اين روح واحد از نظر ما روح الكل است نه كلی . همين حرف به زبان دينی و مذهبی به تعبيرات گوناگون بيان شده است . همه مؤمنين يك جامعه واحد را تشكيل میدهند : « المؤمنون ، ابوهم النور و امهم الرحمه . مثل المؤمنين ، فی تواددهم و تراحمهم كمثل الجسد » . . . اينها فقط تشبيه نيست ، واقعيت است . اگر بنا بشود در يك جامعه يك ايمان و روح واحد حكم فرما باشد ، تا حد زيادی افراد آن جامعه حكم اندام همان روح را پيدا میكنند . خلاصه اينكه اين مسئله كه آيا جامعه ماهيت واقعی دارد يا نه ، يكی از مسائلی است كه در باب جامعه مطرح است ، و از بحثهای خوبی هم كه در تفسير الميزان مطرح شده بدون اين كه به اين آراء هم توجه داشته باشند . همين است كه میگويند : قرآن بطور جدی برای جامعه وحدت واقعی قائل است . اجل ، مدت ، روح ، حيات و سرنوشت مشترك قائل است ، و اين يكی از پاورقی : |