|
|
|
|
|
|
ولى حق مطلب اين است كه لفظ (قائمه ) مطلق است و هيچيك از اين قيدها را ندارد، و درنتيجه همه اين معانى را تحمل مى كند، چيزى كه هست وقتى مى بينيم سخن از كتاب واعمال صالحه آنان به ميان آمده ، بيشتر اين معنا به ذهن مى رسد كه مراد از قيام بر ايمانو اطاعت باشد. و كلمه (آناء) جمع (انى ) بكسره همره ، و يا بفتحه آن است . بعضى گفته اند:جمع كلمه (انو) است كه به معناى وقت است . پس آناء يعنى اوقات . و مسارعه به معناى مبادرت ورزيدن و شتافتن است . و اين كلمه باب مفاعله از ماده سرعتاست . در مجمع البيان مى گويد: فرق بين سرعت و عجله اين است كه سرعت به معناى جلوافتادن در كارى است كه جلو افتادن در آن جايز باشد. پس سرعت (از آنجائى كه هميشهدر كار خير به كار مى رود) خود يكى از صفات ممدوح است . و ضد آن (ابطاء كندى ) است . كه صفت ناپسندى است ، به خلافعجله كه چون به معناى شتافتن و جلو افتادن در كارى است كه نبايد در آن شتاب كرد. لذااز صفات نكوهيده و مذموم به شمار مى رود. و ضد آن (اناة - درنگ و تانى ) است كه ازصفات پسنديده است . و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حركت ، و عجله وصف متحرك بوده ، (بعدها به خود متحرك همگفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر يك غير مورد ديگرى است ). (خيرات ) مفيد استغراق است به معناىمطلقاعمال صالح و كلمه (خيرات ) به معناى مطلق اعمال صالح است - چه عبادت ، چه انفاق ، چهعدل ، چه قضاى حاجت و... و اين كلمه بدان جهت كه هم جمع است و هم الف و لام بر سر دارداز نظر ادبيات استغراق را مى رساند. و همانطور كه گفتيمشامل همه انحاى خيرات مى شود، و ليكن بيشتر در خيرات مالى اطلاق مى گردد. همانطوركه كلمه (خير) بيشتر در مورد مال استعمال مى شود. خداى سبحان در اين آيه شريفه كلياتى از صفات پسنديده نيكان ازاهل كتاب را بر شمرده ، اول ايمان به خدا، دوم امر به معروف و نهى از منكر، سوم مسارعتدر كار خير و چهارم اين است كه ايشان مردمى صالحند، و به همين جهت همنشينان انبيا وصديقين و شهداء هستند. چون در آيات شريفه : (اهدنا الصراط المستقيم صراط الذينانعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين )،اهل صراط مستقيم را از كسانى دانسته كه بر آنان انعام شده و مورد غضب قرار نگرفته وگمراه نشدند. و در آيه شريفه (فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين والصديقين و الشهداء و الصالحين ...) فرموده : آنهائى كه مورد انعام خداى تعالى قرارگرفته اند، با انبيا و صديقين و شهدا و صالحين هستند و بعضى از مفسرين گفته اند:مراد در اين آيه عبد اللّه بن سلام و اصحاب اويند.
و ما يفعلوا من خير فلن يكفروه ...
|
اينجا منظور از كفر، كفران در مقابل شكر است . مى فرمايد: هر كار خيرى كه مى كنند ازناحيه خداى تعالى كفران نمى شوند، يعنى خداى تعالى شكرشان را بجا مى آورد وعمل خيرشان را به ايشان بر مى گرداند، بدون اينكه آن را ضايع و بى نتيجه بگذارد.همچنانكه در جاى ديگر فرموده : (و من تطوع خيرا فان اللّه شاكر عليم ) و نيزفرموده : (و ما تنفقوا من خير فلانفسكم ... و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و انتم لا تظلمون)
ان الذين كفروا لن تغنى عنهم ...
|
از ظاهر وحدت سياق چنين بر مى آيد كه مراد از اينهائى كه كافر شدند، طايفه اى ديگراز اهل كتابند، كسانى هستند كه دعوت نبوت را نپذيرفته اند و نه تنها نپذيرفته اندبلكه عليه اسلام توطئه هم مى كنند و در خاموش كردن نور آن لحظه اى كوتاه نمى آيندو از هيچ كارى فروگذار نيستند. و چه بسا مفسرين كه گفته اند اين آيه ناظر بهاهل كتاب نيست ، بلكه به مشركين نظر دارد، و در حقيقت توطئه و زمينه چينى است براىداستان احد، كه به زودى بدان اشاره مى كند. ولى اين نظريه با جمله اى كه به زودىمى آيد و مى فرمايد: (و تومنون بالكتاب كله ، و اذا لقوكم قالوا آمنا...) نمى سازد،چون مشركين چنين سابقه اى ندارند كه وقتى به مؤ منين رسيدند بگويند ما ايمان آورديمو وقتى به همفكران خود رسيده باشند، سر انگشتان خود را از شدت خشم گزيده باشند.اين وضع با حال يهود تطبيق مى كند، و از همينجا روشن مى شود كه تا اينجااتصال سياق آيات به هم نخورده است . و چه بسا بعضى از مفسرين اين گفته را كه (آيه شريفه مورد بحث ، به مشركين نظردارد) با اين گفته كه آيه سخن از دوروئى مى كند جمع كرده و معتقدند كه به يهودنظر دارد، و ليكن اين نظريه خطا است .
مثل ما ينفقون فى هذه الحيوة الدنيا...
|
كلمه (صر) به معناى سرماى شديد است . و اگر مطلبى را كه برايشمثل زده (يعنى انفاق يهوديان را) مقيد كرد به قيد (در اين زندگى دنيا) براى اين بوده كهبفهماند، آنان از خانه آخرت بريده اند و انفاقشان هيچ ارتباطى به حيات آخرت ندارد. ونيز اگر حرث قوم را مقيد كرد، به قيد (ظلموا انفسهم ) براى اين بود كه ارتباط آنبا جمله بعدى كه مى فرمايد: (و ما ظلمهم اللّه ) به خوبى روشن شود. عمل فاسد، اثر فاسد در پى دارد و حاصل كلام در اين آيه اين است كه انفاق و مخارجى كه يهود در اين زندگى دنيا مى كند،با اينكه به اين منظور مى كند كه وضع زندگى خود را اصلاح نموده و به مقاصدى كهدارد برسد، ليكن به جز بدبختى و شقاوت ، بهره اى از آن به دست نمى آورد، بلكهآنچه را مى خواهد و دنبال مى كند، به تباهى مى كشاند. پيش خودخيال مى كند سعادتى به چنگ آورده ولى آنچه به دست آورده شقاوت است . و مثلشمثل بادى است كه در آن سرماى شديدى باشد و زراعت ستمگران را سياه كند، و اين نيستمگر به خاطر ظلمى كه خودشان به خويشتن كرده اند، چونعمل فاسد به جز اثر فاسد، اثر ديگرى نمى بخشد.
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانه من دونكم ...
|
در اين آيه شريفه ، (وليجه ) (خويشاوند نزديك ) را (بطانه ) (آستر) ناميده ووجهش اين است كه آستر به پوست بدن نزديك است . تا رويه (ظهاره ) لباس . چونآستر لباس بر باطن انسان اشراف و اطلاع دارد و مى داند كه آدمى در زير لباس چهپنهان كرده ، خويشاوند آدمى هم همينطور است ، از بيگانگان به آدمى نزديكتر و بهاسرار آدمى واقف تر است . و جمله (لا يالونكم ) به معناى (لا يقصرون فيكم ) است .يعنى دشمنان از رساندن هيچ شرى به شما كوتاهى نمى كنند. و كلمه (خبال ) به معناى شر و فساد است و بهمين جهت است كه جنون را(خبل ) هم مى گويند، چون در جنون ، فسادعقل است . و در جمله (ودواما عنتم ) كلمه (ما) مصدريه است و معناى جمله را (ودوا عنتكم ) مىسازد، يعنى دوستدار شدت و گرفتارى و ضرر شمايند. و جمله (قد بدت البغضاء من افواههم ) مى رساند كه دشمنى آنان نسبت به شما آنقدرزياد است كه نمى توانند پنهان بدارند. بلكه دشمنى باطنيشان در لحن كلامشان اثرگذاشته است . پس در حقيقت در اين جمله كنايه اى لطيف بكار رفته ، و آنگاه بدون اينكهبيان كند، در دلهاى خود چه چيز پنهان كرده اند، فرموده : (و ما تخفى صدورهم اكبر)تا اشاره كرده باشد، به اينكه آنچه در سينه دارند،قابل وصف نيست ، چون هم متنوع و گوناگون است و هم آنقدر عظيم است كه در وصف نمىگنجد، و همين مبهم آوردن (ما فى صدورهم ) بزرگ و عظيم بودن را تاءييد مى كند.
ها انتم اولاء تحبونهم ...
|
ظاهرا كلمه (اولاء اسم اشاره و كلمه (ها) براى هشدار دادن است . واصل جمله (انتم هولاء) بوده باشد. و كلمه (انتم ) بين ها و بين اولاء فاصله شدهباشد، همانطور كه مى گوئيم : (زيد هذا و هند هذه كذا و كذا) اين زيد و اين هند چنيناست و چنان است . (در فارسى هم همين كار را مى كنيم يعنى به جاى اينكه بگوئيم شماهمانهائى كه چنين و چنان كرديد، مى گوئيم : هان مگر شما آنهائى نبوديد كه چنين و چنانكرديد. (مترجم ))
الف و لام در (الكتاب ) براى افاده جنس است ، و چنين معنا مى دهد كه شما به همهكتابهاى آسمانى كه از ناحيه خدا نازل شده ايمان داريد، چه كتاب خودتان و چه كتاباهل كتاب . اما اهل كتاب به كتاب شما ايمان ندارند.
يعنى اهل كتاب منافقند، وقتى شما را مى بينند مى گويند ايمان آورديم .
و اذا خلوا عضوا عليكم الانامل من الغيظ
|
و چون به خلوت مى روند، سرانگشت خود را از شدت خشمى كه بر شما دارند مى گزند.و كلمه (عض ) گاز گرفتن با دندان با فشار است . و كلمه(انامل ) جمع انمله است كه به معناى نوك انگشتان است . و كلمه (غيظ) به معناى خشمو كينه است . (و عض انامل بر فلان چيز) مثلى است كه در مورد تاءسف و حسرت ورساندن شدت خشم و كينه زده مى شود.
اين جمله نفرينى است بر آنان در عبارت امر. و اگر اينطور تعبير كرده ، براى اين بودهكه جمله به ما بعدش كه مى فرمايد: (ان اللّه عليم بذات الصدور)متصل شده ، چنين معنا دهد: بگو، بار الها بخاطر همين كينه اى كه دارند، مرگشان بده ، كهتو، به آنچه در سينه ها است يعنى در دلها و جانها است دانائى .
|
|
|
|
|
|
|
|