بخش اول: تبار
تبار
خاندان ملا فتحالله را نمازى مىخوانند، زيرا يكى از اجداد ايشان -كه حاج محمدعلى نام داشت - به تقوا وپرهيزكارى معروف بود و آنچهدر زندگى او مىدرخشيد نماز خواندن بسيار بود. به نمازهاى واجباهميتويژهاى مىداد و به نمازهاى مستحب عشق مىورزيد و چونبسيار نماز مىخواند به حاج محمدعلى نمازىمشهور شد (1) و بعد از آن،فرزندانش نيز به همين لقب خوانده شدند. (2) .
خاندان نمازى در شيراز سكونت داشتند تا اين كه محمدجواد، پدرفتحالله به اصفهان رفت. او تاجرى متدين وباتقوا بود و سه فرزند پسرداشت كه يكى از آنان به «طريقت» و ديگرى به «حقيقت» مشهور بود.طريقت در راهتصوف قدم نهاد و حقيقت از اصفهان به حجاز كوچ كرد ودر آن جا ساكن شد. (3) سومين فرزند خانواده، فتحاللهبود كه اين اوراقدرباره اوست. (4) .
گل در زمستان
روز بسيار سردى بود، درختان و درختچهها در برابر سوزش بادى كهمىوزيد، به خود مىلرزيدند. خورشيد دردورترين نقطه ايستاده و بهشهر اصفهان چشم دوخته بود و بازتاب نور خود را بر برفها نظارهمىكرد. مردمشهر هم خسته از سرماى زمستان انتظار بهار را مىكشيدند.در اين ميان در بهمن 1228 (12 ربيعالاول 1266) (5) شكوفا شدن گلى درخانه محمدجواد، آمدن بهار را نويد داد. (6) پدر، او را فتحالله ناميد. درفضيلت و تقواى مادرفتحالله همين بس كه فرزندش را هيچ گاه بدون وضوشير نداد. (7) فتحالله در دامان مادرى چنين پاك دامن وبافضيلت و پدرىچنان باايمان كه لحظهاى از تربيت فرزندانش غافل نمىشد، رشد كرد. اودوران بازىهاىكودكانه را سپرى كرد و همچون ديگر نوباوگان به كلاسقرآن و علوم اسلامى گام نهاد و سپس راهى حوزه علميهاصفهان شد.
هوش و ذكاوت خدادادى و پشتكار فراوان فتحالله، دست در دستيكديگر، موجب شد تا او بتواند با سرعت،مقدمات علوم اسلامى رافراگرفته و در حوزه فقه و اصول بزرگان مدارس علميه، زانوى ادب بهزمين زند. ازاستادان او در اين دوره مىتوان به افراد ذيل اشاره كرد:
1 . آيةالله ملاحيدرعلى اصفهانى.
2 . آيةالله ملاعبدالجواد خراسانى (8) .
3 . آيةالله ملااحمد سبزوارى.
4 . آيةالله ملامحمدصادق تنكابنى.
5 . آيةالله محمدباقر، فرزند آيةالله محمدتقى اصفهانى (9) .
6 . آيةالله سيدحسن مدرس (10) .
7 . آيةالله شيخ حسين على تويسركانى (11) .
8 . آيةالله ملامحمدتقى هروى (12) .
هرچند حضور در درس بهترين اساتيد حوزه علميه اصفهان موجبرشد و پيشرفت وى در كسب معارف و علوماسلامى گشت، اما نتوانستتشنگى او را در كسب دانش فرونشاند.
دل آرام در بر دل آرام جوى.
لب از تشنگى خشك بر طرف جوى.
او به دنبال گمشده خويش مىگشت و از اين رو ديار خود را ترك كردو رو به سوى مشهد مقدس نهاد. در مشهدپس از كمى استراحتبهزيارت مولا و امام خود پرداخت و آن گاه كه از ابراز ارادت به امامهشتمعليه السلام واستمداد از آن حضرت فارغ شد، به طرف مدرسههاى علميهروى آورد.
مشهد مقدس حوزه علميه پررونقى داشت و طلاب و دانشجويانبسيار در آن به تحصيل اشتغال داشتند. شيخفتحالله نيز چون يكى از صدهادانشور به تحصيل پرداخت. ابتدا كسى اين طلبه از گرد راه رسيدهاصفهانى رانمىشناخت، ولى با گذشت زمانى كوتاه با مباحثات علمىاىكه بين او و اساتيد حوزه علميه روى داد، دانشفتحالله تابيدن گرفت. او درمشهد در محضر اساتيد برجستهاى چون: آيةالله حاج ميرزا نصراللهمدرس، آيةاللهحاج شيخ محمدرحيم بروجردى و آيةالله سيدمرتضىيزدى حاضر مىشد و از خرمن دانش آنان خوشه مىچيد.
به سوى ديار
شيخ فتحالله پس از مدتى درنگ در مشهد و استفاده فراوان از حوزهآن شهر، آهنگ مراجعتبه اصفهان نمود.اينك او از تحصيل علوم دينىبهره بسيار برده و در درياهاى بىكران علوم اسلامى شنا كرده بود و چونغواصىماهر آماده بود دست ديگر نوآموزان را گرفته و بدانها غواصىرا بياموزد. شيخ شريعت در اصفهان به تدريساشتغال ورزيد. دقتنظر واستحكام بيان او تعجب و تحسين دانشوران حوزه علميه اصفهان رابرانگيخت.
به سوى كوى يار
با آن كه هنوز دهه سوم عمر شيخ شريعتبه پايان نرسيده بود، اويكى از عالمان بزرگ اصفهان بهشمار مىرفت وعده زيادى در حلقهدرس او شركت مى كردند، اما آيا او به اين مقدار قناعت نموده و دراصفهان رحل اقامتافكند؟ هرگز.
او هنوز به دنبال گمشده خود مىگشت و علم رسمى را سربه سر قيلو قال مىدانست و به دنبال كيفيت و حالبود. (13) او به دنبال افرادى بود كه بهگوشه چشمى خاك را كيميا مىكنند. (14) و از اين رو به عشق زيارتامامانمعصومعليهم السلام در عتبات و حضور در درس بزرگان حوزه علميه، راهىعراق گرديد و در سال1295قمرى وارد نجف اشرف شد.
او در نجف در درس آيةاللهالعظمى حاج شيخ محمدحسين كاظمينىو آيةاللهالعظمى حاج ميرزا حبيباللهرشتى حاضر مىشد و به علاوه، خودنيز مجلس درس مهمى تشكيل داد كه بسيارى از فضلاى حوزه نجف درآنشركت مىكردند. (15) روح آيةاللهالعظمى كاظمينى در سال 1308قمرىبه سوى ملكوت پركشيد و از آن پس تاپنجسال آيةالله رشتى، تنها استادشيخ شريعتبود تا اين كه در 1312قمرى ايشان نيز بدرود حيات گفتوشاگردان اين دو استاد بزرگ به طرف آيتحق، شريعت اصفهانى روىآوردند و از آن پس، شيخالشريعه در زمرهاساتيد انگشتشمار و ممتازحوزه علميه نجف اشرف درآمد كه در كنار آيةالله آخوند خراسانى وآيةاللهسيدكاظم يزدى چون خورشيد مىدرخشيد.
شوق كعبه
بر لب كوثرم اى دوست ولى تشنهلبم.
در كنار منى از هجر تو در تاب و تبم (16) .
سال 1313قمرى يكى از بهترين سالهاى عمر استاد به شمارمىرفت; زيرا در اين سال به شوق ديدار معشوق، روبه سوى خانه معبودنهاد. (17) او مىدانست تا همه چيز انسان براى خدا نباشد، هيچ نخواهد شد وهرچند صدهانفر از طلاب علوم دينى گرد او جمع شده و به بالاتريندرجه علمى رسيده باشد، باز مشكل انسان حل نخواهدشد. او نيكمىدانست كه:
اسفار و شفاى ابن سينا نگشود.
با آن همه جرو بحثها مشكل ما (18) .
و مىدانست كه:
العلم هوالحجاب الاكبر.
شيخ شريعت از شيخ بهائى آموخته بود كه:
علم آن باشد كه بنمايد رهت.
علم آن باشد كه سازد آگهت.
علم آن باشد كه بشناسى به وى.
لطف و صنع قادر قيوم و حى.
و از اينرو براى يافتن علمى كه نور است و خداوند در قلب هر كسكه بخواهد مىافكند راهى بيتالله الحرامشد. اين سفر كه اولين حجشريعتبود با اخلاص كامل همراه بود. او خود را سرباز مىدانست وخيلى دوستداشت در اين سفر بتواند به ديدار فرماندهاش نايل شود.
كوهها و درههاى مكه و منى شاهد بودند كه چگونه عاشقى شيداقطرههاى در بر گونهاش مىغلتد و در كنارزمزم به زبان حال زمزمه مىكند:
«آقاى من! اى زاده مصطفى، فرزند على مرتضى، گل بوستان فاطمهزهرا! كاش مىدانستم تو كجايى؟
ز عشقتسوختم اى جان كجايى.
بماندم بىسر و سامان كجايى.
اى كاش جاى تو را مىدانستم و مىدانستم كه كجا و در چه زمانىدلها به تو آرام مىگيرد.
هزاران درد دل دارم من از تو.
ندارم درد را درمان كجايى.
مولاى من! براى عاشق سخت است كه ديگران را ببيند اما جمالمحبوبش از نظرش پنهان باشد. آقاى من! توآن حقيقت پنهانى كه از مادور نيستى (19) اما ما لياقت ديدار تو را نداريم.».
ز پيدايى خود پنهان بماندى.
چنين پيدا چنين پنهان كجايى.
چو تو حيران خود را دستگيرى.
ز پا افتادهام حيران كجايى.
شيخ شريعت تنها زاهد و عابد نبود كه خود در گوشهاى خزيده، دعابخواند و با مردم كارى نداشته باشد، بلكه ازعالمان بيدارى بود كه در فكراصلاح و هدايت جامعه بشرى هستند. او در مدت اقامت در مكه، در جمععلماىبزرگ آن ديار حاضر شده و با آنان به گفتگو و مباحثه مىپرداختو با زبانى كه در دفاع از حق، شمشير مالكاشتر را مىماند، از مذهب شيعهدفاع مىكرد.
عدهاى تصور مىكردند كه چون او يك عالم شيعه است از مسائلاهلسنت آگاهى چندانى ندارد، اما آنگاه كهاحاطه و آگاهى ايشان را ازفقه، حديث، كلام، اصول و رجال اهل سنت مىديدند، انگشت تعجب بهدندانمىگزيدند. (20) آگاهى كافى و دورانديشى آيةالله شريعت دستبهدست هم داده و باعثشده بود ديگر مسلمانان وعلماى آنها نسبتبهمذهب تشيع ديدى صحيح پيدا كنند و راه براى وحدت هرچه بيشترمسلمانان هموار شود.
از شيرينترين لحظات عمر شريعت هنگامى بود كه وارد شهرپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم شد. او در مدينهپس از زيارت قبر رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم بهطرفبقيع حركت كرد. در آن زمان هنوز ضريح و بارگاهامامان در بقيع بهدست وهابيان تخريب نشده بود و گنبد و ضريح چهار امام شيعه كه دركنار يكديگر قرارداشتند (21) چشمها را خيره مىنمود و بر شكوه بقيعمىافزود.
چند قدم آن طرفتر قبر عباس، عموى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و در كنار آنبيتالاحزان حضرتفاطمهعليها السلام قرار داشت. وه! چه قدر دردآور بود اينخانه اندوه. مدينه براى او يادآور خاطرات تلخ وشيرين فراوان بود.هنگامى كه از منطقه خندق كه محل رويارويى علىعليه السلام با عمروبن عبدودبودمىگذشت، غرورى مقدس سراپاى وجودش را فرا مىگرفت وآن گاه كه از كنار خانه رسول خداصلى الله عليهوآله عبور مىكرد به ياد مىآورد كهنصف اين اتاق كوچك رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرش نداشت.گاهى هم بهطرف خانه امام صادقعليه السلام مىرفت (22) و آن گاه كه از كوچههاى باريك وپرپيچ و خم محلهبنىهاشم مىگذشت، داغ دلش تازه مىشد. به يادغربت و تنهايى اميرمؤمنان علىعليه السلام مىافتاد كهچگونه دشمنان به خانهكوچكش حمله كردند و... و به ياد او و فاطمه و محسن مظلوم، اشك برگونههايشمىغلتيد.
قبله دل
سفر معنوى و روحانى حجبه پايان رسيد و با بازگشت كاروان به عراقپروانههاى فضيلت و معرفت، دور شمعيتحق به چرخش درآمدند كهدر ذيل به درسهاى آن فرزانه در حوزه نجف نظرى مىافكنيم:
1 . خارج فقه و اصول: تعداد شاگردانى كه در اين دو درس شركتمىكردند به صدها نفر مىرسيد كه تنها آيةاللهالعظمى مرعشى نام حدودصدتن از مجتهدان آنان را ذكر كرده است. (23) .
2 . رجال: بسيارى از دانشمندان معتقدند درس رجال ايشان از بهتريندرسهاى حوزه نجف بود، چنان كهآيةالله شيخ آغابزرگ تهرانى كه خوداز پرورشيافتگان مكتب شريعت است مىنويسد:
«او جامع فنون بود و در علوم رجال و حديث - بعد از استاد ما علامهنورى - از اساتيدى كه من آنان را درككردهام استادتر بود و حاشيههايىكه او بر كتابهاى رجالى نوشته است، اگر جمعآورى و تدوين گردد خودكتابىمستقل خواهد شد.» (24) .
3 . علوم قرآنى: يكى ديگر از امتيازاتى كه شيخالشريعه داشت اطلاعاتوسيع و دانش گسترده او در علوم قرآن،اعم از تجويد، تفسير، اختلافقرائتها و... بود كه او را از ديگر علماى معاصرش ممتاز مىنمود. (25) .
وى در اينباره كتاب مستقلى تاليف نموده كه در بخش تاليفات ايشانبدان اشاره مىشود; چنان كه درستفسير او يكى از درسهاى مشهور بود.
4 . درس خلافيات: استاد به شاگردانش قول داده بود كه هرگاه فرصتىپيش آيد براى آنان درسى تدريس كندكه تا آن روز در حوزه علميهمرسوم نبوده است و بعد از آن هم كسى آن را پىنگرفت. چگونگى درسرا يكى ازشاگردانش اين گونه بيان مى كند:
استاد به ما قول داده بود كه اگر روزگارى فرصتى دست دهد، بعضى ازمسائل فقهىاى را مطرح كند كه از يكفقيه، در باره هر يك از آن مسائل،چند فتوا و راى صادر شده است; چه اين اختلاف فتوا در يك كتاب آنفقيهمطرح شده باشد و چه در چند كتاب. استاد به وعده خود عمل كرد وآن گاه كه يكى از نظريات مجتهدى را بيانمىكرد دليلهاى آن فتوا وسپس علت اختلاف فتواى آن فقيه را نيز بيان مىنمود. عده زيادى ازدانشپژوهاناين درس را مىنوشتند كه به درس خلافيات مشهور شده بودو دانشمندان از اطلاعات وسيع و تحقيقاتدامنهدار ايشان در فقه تعجبمىكردند. (26) .
5 . فلسفه و كلام: مهارت استاد در تدريس فلسفه و كلام از فقه و اصولايشان كمتر نبود. افراد بسيارى از اين دودرس فارغالتحصيل شدند كه هركدام ستاره درخشانى بر تارك حوزه علميه شدند. آيةالله شيخعبدالكريمزنجانى، يكى از شاگردان اين درس مىگفت:
«آيةالله شريعتبحث امر بين الامرين (27) را دو ماه در نجف تدريسمىنمود». (28) .
استاد شريعت اصفهانى به جز درسهايى كه هر روز در حوزه علميهتدريس مىنمود، جمعهها منبر مىرفت وچون خطيبى توانا به موعظهمردم مىپرداخت و هرچند جلسه عمومى بود اما ايشان با مهارت خاصىبحث را بهگونهاى تنظيم مىكرد كه طلاب و روحانيان نيز از آن بهرهمندشوند. در اين جلسات اخلاقى و علمى، بسيارى ازطلاب جوان حوزهعلميه، در كنار مردم شركت داشتند كه بعدها بسيارى از آنان در زمرهمراجع تقليد درآمدند.
ايشان علاوه بر علومى كه از آن سخن رفتبه طب و رياضيات نيزپرداخته بود. روزى بيمار شد و اطرافيانپزشكى را بر بالينش حاضركردند. او به هنگام سخن گفتن درباره بيمارى خود از كتاب قانونبوعلىسينا مطلبىبيان كرد. پزشك معالج كه تصور نمىكرد يك روحانىهم از علوم پزشكى چيزى بداند گمان كرد چون مريض،نوع بيمارى خودرا مىدانسته، آن قسمت از كتاب قانون را مطالعه كرده است، اما درگفتگوهاى بيشتر معلومشد كه ايشان كتاب قانون را به دقت مطالعه كرده وبيشتر مطالب آن را به خاطر سپرده است. (29)
پىنوشتها:
1) اعيانالشيعه، ج8 ، ص391.
2) در علتشهرت اين خاندان به نمازى، بعضى معتقدند كه بزرگ اين خاندان شخصى بهنام نمازانخانتركمانى بود كه شاه عباس صفوى آنان را از ماوراءالنهر به اصفهانفراخواند. نسل نمازان در آن ديار افزايش يافتو فرزندانش به نمازى مشهور شدند.(مقدمه نخبةالازهار، ص6; مكارمالآثار، ص5 ، 18 و 19).
3) هماكنون طايفه نمازى در ايران، عراق، مصر، هندوستان و حجاز پراكندهاند.حجةالاسلام والمسلمين شيخمحمدكريم پارسا در مصاحبه اختصاصى با مؤلف.
4) گويند: شخصى عكس طريقت را در كنار شيخ فتحالله شريعت ديد و شعر زير را سرود:
شريعت است و طريقت ولى دوصد افسوس.
كه نقش پاك حقيقت در آن ميان خالى است.
5) اعيانالشيعه، ج8 ، ص391.
6) بعضى از علما تولد ايشان را در 12 ربيعالآخر 1266 مىدانند كه در اين صورت بااسفند 1228 مطابق خواهدبود. ر. ك: الذريعه، ج4، ص158 و ديگر مجلدات آن;مقدمه افاضةالقدير فى احكامالعصير; مقدمه نخبةالازهار.
7) حجةالاسلام والمسلمين پارسا در مصاحبه با مؤلف.
8) بعضى نام ايشان را ملاعبدالجبار ثبت كردهاند. ر. ك: مقدمه افاضة القدير.
9) اعيانالشيعه، ج8 ، ص392; مكارمالآثار، ج5، ص1817.
10) الاجازةالكبيرة، ص131.
11) مقدمه قاعده لا ضرر، ص4.
12) الذريعه، ج10، ص188.
13) علمرسمى سربهسر قيل است وقال.
نى از او كيفيتى حاصل نه حال.
«شيخ بهائى».
14) آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند.
آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند.
«حافظ».
15) اعيانالشيعه، ج8 ، ص392.
16) ديوان امام خمينى، ص306.
17) اعيانالشيعه، ج8 ، ص392.
18) ديوان امام خمينى، ص44.
19) برگرفته از دعاى ندبه: «اين ابنالنبي المصطفى وابن علي المرتضى... و ابن فاطمةالكبرى... ليتشعري ايناستقرت بك النوى بل اي ارض تقلك او ثرى... عزيز علي ان ارى الخلق ولا ترى، بنفسي انتمن مغيب لم يخلمنا...».
20) علماى معاصرين، ص124.
21) امام حسن مجتبى، امام سجاد، امام محمدباقر و امام جعفر صادقعليهم السلام در كنار يكديگردر بقيعمدفوناند.
22) متاسفانه هماكنون حرم و بارگاه امامان شيعهعليهم السلام، بيتالاحزان حضرت فاطمهعليها السلام،خانهرسول گرامى اسلام و همسران آن حضرت و خانه امام صادقعليه السلام به دست عواملوهابى به بهانههاىواهى تخريب شده است. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: تاريخ و آثاراسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره.
23) ر. ك: الاجازةالكبيرة، ص8 - 243.
24) مصفىالمقال في مصنفى علمالرجال، ص193.
25) ميرزا محمدعلى مدرس در كتاب ريحانةالادب (ج3، ص206) در اينباره چنينمى نويسد:
«...از طراز اول علماى عصر حاضر ما مىباشد كه جامع معقول و منقول، حاوى فروع واصول، فقيه، اصولى،رجالى، حكيم، متكلم، اديب، مفسر، خلافى، بالجمله در جامعيت واشتراك در اكثر علوم عقليه و نقليه از اغلبمعاصرين خود ممتاز بود; بالخصوص دررجال و علوم حديثيه و قرآنيه گوى سبقت از ديگران ربود...».
26) مقدمه افاضةالقدير.
27) در اين كه حدود اختيارات انسان در انجام اعمال ارادى چقدر است، عدهاى انسان را درانجام همه كارهامجبور مىدانند (مجبره) و عدهاى معتقدند كه خداوند انسان را آفريدهو سپس او را به خود واگذار كرده كه هركار مىخواهد بكند كه نتيجه اين نظريه، محدودبودن قدرت خداوند است (مفوضه); ولىشيعيان به پيروى ازامامان، راهى ميانه اين دونظريه را برگزيده كه به امر بينالامرين مشهور است.
28) حجةالاسلام پارسا در مصاحبه با مؤلف.
29) فقهاى نامدار شيعه، ص406.