بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ملا فتح الله اصفهانی (شیخ شریعت), محمدعلى محمدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     02 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     03 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     04 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     05 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     06 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     07 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     08 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     09 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     10 - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
     fehrest - ملا فتح الله اصفهانى شيخ شريعت
 

 

 
 

بخش دوم: راهبران

راهبران

شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد.

كه چند سال به جان خدمت‏شعيب كند.

در صفحه‏هاى پيشين اشاره كرديم كه آيت‏حق در محضرشريعتمداران بسيارى درس شريعت آموخت تا شيخشريعت‏شد. پس اوهرچه داشت از اساتيدش داشت ما نيز به پاس احترام آنان دفتر زندگى‏آنان را گشوده و بهفهرست آن نگاهى مى‏افكنيم. (1) .

1. آية‏الله ملاحيدرعلى اصفهانى

وى از بزرگ‏ترين دانشمندان آن روز اصفهان و در بسيارى از علوم‏استاد بود. او فيلسوفى بزرگ و رياضيدانىنامدار بود كه بسيارى از طلاب‏علوم دينى ازجمله آية‏الله شريعت، در كلاس فلسفه و رياضيات اوشركت‏مى‏كردند. چون با طب قديم آشنايى كامل داشت، از زمره طبيبان به شمارمى‏آمد و كتاب‏هايى كه درعلم پزشكى نوشته شده بود را تدريس‏مى‏كرد. او در ادبيات و عروض از اساتيد مشهور بود. آية‏الله شيخ‏آغابزرگتهرانى درباره او مى نويسد:

«از حسنات روزگار و بهترين دانشمندان بود و در علوم و فنون‏گوناگون زبردست. هر گاه نام ايشان نزد استاد ماشيخ‏الشريعه برده‏مى‏شد وى را بسيار مى‏ستود». (2) .

2 . شيخ عبدالجواد خراسانى

وى از علماى بزرگ و فقهاى نامدار اصفهان بود و در بيشتر علوم‏اسلامى اطلاعات كامل داشت، چنان كه دروصف او آورده‏اند:

«در فقه و اصول و طب و رياضيات و ادبيات، مهارت كلى و تدبرى‏عظيم داشت‏». (3) .

آنچه باعث‏شهرت روزافزون او شده بود توانايى كم‏نظير او درتدريس كتاب قانون ابن‏سينا بود. (4) .

از اساتيد او مى‏توان به آيات عظام شيخ محمدتقى اصفهانى نويسنده‏حاشيه بر معالم، (5) حاج‏محمدابراهيمكلباسى نويسنده اشارات‏الوصول وآخوند ملاعلى نورى اشاره كرد و شيخ‏الشريعه و ميرزا ابوالحسن‏اصفهانى(جلوه) از شاگردان برجسته او به شمار مى‏آيند. در شب اول ماه‏صفر سال 1281 روح اين استاد فرزانه از قفس تنرها شد و به سوى‏ملكوت اعلا پركشيد. (6) .

3 . آية‏الله محمدباقر اصفهانى، فرزند آية‏الله‏العظمى شيخ‏محمدتقى اصفهانى

محمدباقر در سال 1234قمرى چشم به جهان گشود و هنوز به سن‏بلوغ نرسيده بود كه گرد يتيمى بر چهره‏اشنشست و پدرش را از دست دادو از آن پس مادرش كه زنى فاضل و دانشمند و دختر آية‏الله كاشف‏الغطابودسرپرستى او را به عهده گرفت.

او پس از ورود به سن بلوغ (حدود سال 1250) جهت ادامه تحصيل‏راهى نجف شد و در كلاس درس دايى‏اششيخ‏حسن كاشف‏الغطا حاضرشده و آن گاه در حوزه درس شيخ‏محمدحسن نجفى (صاحب جواهر) به‏تلمذپرداخت و استاد اصول او آية‏الله شيخ مرتضى انصارى بود.

آن گاه كه تحصيلات شيخ‏محمدباقر اصفهانى به پايان رسيد به‏اصفهان مراجعت نمود و به جاى پدر در مسجدشاه اصفهان (مسجد امام‏خمينى كنونى) به اقامه نماز جماعت و ترويج‏شعاير دينى پرداخت و پس‏از فوت ديگرعلماى اصفهان رياست و رهبرى دينى شهر بدو واگذار شد.او براى حكمرانانى كه از طرف شاهان قاجار براىشهر تعيين مى‏شدندارزشى قائل نبود و خود به قضاوت بين مردم و اجراى احكام صادره‏مى‏پرداخت.

دانش‏پژوهان بسيارى در محفل درس او شركت مى‏كردند كه از آن‏جمله مى‏توان به آية‏الله سيداسماعيل صدر،آية‏الله سيدكاظم يزدى وشيخ‏الشريعه اشاره كرد كه همگى از مراجع تقليد بودند. تاليفات ايشان‏عبارت است از:

1 . رسالة في حجية‏الظن‏الطريقي;

2 . لب‏الاصول;

3 . لب‏الفقه.

اين استاد فرزانه در سال 1301قمرى به قصد اقامت در مشاهد مشرفه،راهى نجف اشرف شد (7) و تقدير الهىچنين بود كه اين شيعه واقعى‏على‏عليه السلام براى هميشه در كنار آن امام آرام گيرد; چند روز پس ازورودايشان به نجف روحش به سوى ملكوت پركشيد و جسمش در كنار مرقداميرالمؤمنين اقامت گزيد. (8) .

4. آية‏الله شيخ حسين على تويسركانى ملايرى

وى فرزند ملا نوروز على است. مقدمات علوم اسلامى را از علماى‏بزرگ حوزه علميه بروجرد آموخت و آن گاهبراى ادامه تحصيل راهى‏اصفهان شد و در مجلس درس آية‏الله شيخ محمدتقى اصفهانى حضوريافت. توجه كامل،دقت‏نظر، هوش و ذكاوت او موجب شد در فراگيرى‏علوم اسلامى گوى سبقت را از ديگر دانش‏پژوهان بربايد و اززمره‏شاگردان ممتاز به حساب آيد. از اين رو پس از مدت كوتاهى آوازه علمى‏او در اصفهان پيچيد و خود مجلسدرس باشكوهى تشكيل داد كه بسيارى‏از طلاب علوم دينى از آن استفاده مى‏كردند. او در محله ايلچى واقعدربيدآباد اقامه جماعت، و در درچه اصفهان اقامه نماز جمعه مى‏نمود.

وى تاليفات گرانبهايى از خود به يادگار گذاشت كه از آن جمله‏مى‏توان به كتاب‏هاى زير اشاره كرد:

1 . كشف‏الاسرار در شرح شرائع‏الاسلام(11 جلد);

2 . المقاصدالعاليه (حاشيه بر قوانين‏الاصول، 2 جلد);

3 . فصل‏الخطاب در اصول فقه، (2 جلد);

4 . الرد على بعض‏الاخباريه.

شمع وجودى اين رادمرد پس از حدود هفتاد سال پرتوافشانى درصفر سال 1286 رو به افول نهاد و خاموش شد.علما و مردم مؤمن اصفهان‏پيكر پاكش را به طرف تخت فولاد اصفهان تشييع نمودند و آن گاه كه‏مى‏خواستندبراى او قبرى حفر كنند با كمال تعجب ديدند قبرى آماده پيداشد و او را در آن جا دفن نمودند. (9) .

5. آية‏الله شيخ محمدتقى هروى

ايشان در ماه مبارك رمضان سال 1217 در شهر هرات ديده به جهان‏گشود. تحصيلات ابتدايى را در همان شهرگذراند و آن گاه براى ادامه‏تحصيل به اصفهان مهاجرت كرد و در درس فقه و اصول آيات عظام،شيخ محمدتقىاصفهانى (صاحب حاشيه)، حاج محمدابراهيم كلباسى وحجة‏الاسلام اصفهانى شركت جست و سپس جهتزيارت مرقد مطهرامام هشتم‏عليه السلام راهى ديار خراسان شد و از آن جا به سوى ديار عاشقان،كربلا و نجفرهسپار شد. او در نجف از درس آية‏الله شيخ‏محمدحسن‏نجفى (صاحب جواهر) و در كربلا از محضر آيات عظام،سيدكاظم رشتى‏و ميرزا على نقى طباطبائى استفاده بسيار كرد و پس از تكميل درس‏هايش‏به اصفهانمراجعت نمود و مرجعيت امور دينى شهر را به دست گرفت. دراين هنگام دانشجويان علوم اسلامى در حلقهدرس او حاضر شدند كه ازجمله آنان آية‏الله نمازى اصفهانى بود كه به استادش احترام وافرمى‏گذاشت و مى‏گفت:

«او ضمن دارا بودن مراتب والاى علمى و عملى، خوش‏رفتار و داراى‏قلبى پاك و پاك‏نهاد بود، نيتى خالص داشتو نزد علما و مردم، عزيز ومحترم بود.». (10) .

6 . آية‏الله حاج شيخ محمد رحيم بروجردى

او در 17 ربيع‏الاول (سالروز تولد رسول خداصلى الله عليه وآله) سال 1224 يا1225 در شهر بروجرد ديده بهجهان گشود. پس از گذراندن دوران‏طفوليت‏با جديت مشغول به تحصيل علوم اسلامى شد. آن زمان كه‏مشغولخواندن ادبيات عرب بود با آن كه نوجوانى بيش نبود، كتابى درعلم نحو نگاشت كه مورد استقبال طلاب علومدينى قرار گرفت. او سپس‏وارد مرحله سطح شد و آن را به سرعت گذراند و مرحله خارج (دروس‏عالى حوزه) رابا جديت‏بيشترى آغاز كرد. از اساتيد درس خارج اومى‏توان به آية‏الله حاج شيخ اسدالله بروجردى و آية‏اللهسيدمحمدشفيع‏چاپلقى اشاره كرد.

آن گاه كه به سن بلوغ قدم نهاد، در سال 1241قمرى به نجف اشرف‏عزيمت كرد و در كلاس دانشمندان بزرگآن سامان بخصوص آية‏الله‏شيخ‏محمدحسن نجفى (صاحب جواهر) زانوى ادب به زمين زد.

در سال 1258قمرى عده‏اى از بزرگان مشهد مقدس از او درخواست‏مراجعت‏به ايران و اقامت در مشهد نمودند.او نيز خواهش آنان راپذيرفت و در سوم رجب همان سال وارد مشهد مقدس شد و به تعليم وتربيت محصلانعلوم دينى همت گماشت.

در سال 1263قمرى در حالى كه حدود چهل بهار از عمر خود راپشت‏سر گذاشته بود، به شوق ديدار كعبه راهىحجاز شد و در سال‏1266قمرى توليت آستان مقدس رضوى بدو واگذار شد.

در سال 1283قمرى مجددا جهت زيارت امامان‏عليهم السلام راهى عتبات‏عاليات شد و پس از زيارت با آنانوداع كرد و به سال 1309قمرى از اين‏دنيا به جهان ديگر پركشيد.

از او تاليفات زيادى به جا مانده كه به برخى از آنان اشاره مى‏كنيم:

1 . شرح مختصرالنافع;

2 . شرح قواعد علامه;

3 . هدية‏الرضويه در آداب زيارت امام هشتم‏عليه السلام;

4 . رساله‏اى درباره اعمال سال و ماه مبارك رمضان و چند رساله‏ديگر. (11) .

7. آية‏الله شيخ‏محمد حسين كاظمينى

او در سال 1224قمرى در كاظمين متولد شد. پس از گذراندن دوران‏طفوليت، بخاطر فقر مالى، پدرش او را ازرفتن به مدرسه بازمى‏داشت و ازاو مى‏خواست در كارها به وى كمك كند.

يك روز كه مشغول خواندن كتاب بود، پدرش سررسيد و پس از آن‏كه كتك مفصلى به حسين‏زد، به او گوشزدكرد كه او بايد كاسبى كند نه‏اين كه وقت‏خودش را صرف درس‏خواندن كند. حسين از آن پس دور ازچشم پدربه تحصيل ادامه داد تا اين كه پس از مدتى راهى نجف اشرف‏شد. فقر مالى باعث مى‏شد كه او شب‏ها گرسنهبخوابد و چون قدرت‏خريد نفت و چراغ نداشت در زير نور چراغ‏هاى روشنايى كوچكى كه درراهرودستشويى‏هاى حرم اميرالمؤمنين‏عليه السلام نصب شده بود به مطالعه‏مى‏پرداخت.

او در نجف از اساتيد بزرگى چون آية‏الله شيخ عبدالله نعمت عاملى،شيخ‏محمدحسن نجفى (صاحب جواهر)استفاده كرد و به علت كوشش‏پيگير و استعداد خدادادى توانست‏به زودى در رديف اساتيد بزرگ‏حوزه علميهنجف و پس از آن در شمار مراجع تقليد درآيد.

او پس از مرجعيت نيز از زندگى ساده خود دست‏برنداشت وميليون‏ها دينار وجوه شرعيه‏اى را كه برايشمى‏فرستادند بين فقرا و طلاب‏علوم دينى تقسيم مى‏كرد. وى به طلاب علوم دينى علاقه فراوان داشت ودر رفعمشكلات آنان از هيچ كوششى فروگذار نمى‏كرد. شاگردان نيز او راهمچون پدرى مهربان مى‏دانستند ومشكلات خود را با او در ميان‏مى‏گذاشتند.

شيخ‏الشريعه كه خود از شاگردان ممتاز آية‏الله كاظمينى بود روزى به‏يكى از كتاب‏هاى علمى احتياج داشت،ولى به علت فقر مالى قدرت‏خريد آن را نداشت. از اين رو به طرف خانه استاد به راه افتاد تا آن كتاب‏را از استادامانت‏بگيرد. ادامه داستان را از زبان خود شريعت‏الحق بشنويم:

«در بين راه به مقبره شيخ خضر (12) وارد شده و سوره يس را براى شادى‏روح او خواندم و آن گاه به سوى خانهاستاد روانه شدم. در خانه او را زدم‏و كمى معطل شدم، كسى در را باز نكرد، پس از اندكى معطلى دوباره درزدم،در اين حال استادم در خانه را باز كرد، ديدم همان كتاب مطلوب مرادر دست دارد; خيلى تعجب كردم و گفتم:از كجا دانستى كه من براى‏چنين حاجتى آمده‏ام؟

فرمود: خوابيده بودم، در عالم رؤيا شيخ خضر را ديدم كه به من گفت:الان شريعت اصفهانى مى‏آيد و فلان كتابرا مى‏خواهد، برخيز و آن رازود مهيا كن. از خواب بيدار شدم و به كتابخانه رفتم تا كتاب را براى شمافراهم كنم.بار اول كه در زدى مشغول جستجوى كتاب بودم...». (13) .

آية‏الله كاظمينى در آخر عمر به چشم درد سختى مبتلا شد، به گونه‏اى‏كه ديگر قادر به خواندن و نوشتن نبود وهمسرش (دختر شيخ‏محمدحسن‏صاحب جواهر) برايش اين كار را انجام مى‏داد.

از تاليفات ايشان مى‏توان به «هداية‏الانام فى شرح شرايع‏الاسلام‏» و«منجية‏العباد» (در احكام فقهى) اشاره كرد.

سرانجام اين فقيه فرزانه در 22 محرم 1308 جان به جان آفرين تسليم‏كرد و به سوى ابديت پركشيد. (14) .

8. آية‏الله ميرزا حبيب الله رشتى

او در سال 1234قمرى در املش به عرصه گيتى قدم نهاد و اولين معلم‏او يك نفر روحانى بود كه هر روز در منزلبه او درس مى‏داد. در سن‏هجده سالگى براى ادامه تحصيل راهى قزوين و سپس راهى نجف شد ودر درس آية‏اللهشيخ محمدحسن نجفى (صاحب جواهر) نشست و سپس‏از خرمن درس شيخ مرتضى انصارى خوشه‏ها چيد.پس از وفات شيخ‏انصارى در سال 1281قمرى امر تدريس به ايشان موكول شد. درس اومهم‏ترين كلاس درسنجف بود و صدها نفر در آن كلاس شركت‏مى‏جستند كه ده‏ها تن از آنان جزو فقها بودند.

با آن كه بالاترين درجه علمى نجف را دارا بود از قبول مرجعيت‏خوددارى مى‏كرد و مخارجش را تا پدرش زندهبود برايش مى‏فرستاد.پس از فوت پدرش چون حرص و طمع شديد ديگر ورثه پدر را به مال‏دنيا ديد از سهميهارث خود گذشت و بعد از آن براى گذراندن زندگى‏مجبور شد وسايل خانه‏اش را بفروشد تا كار به جايى رسيدكه بزرگ‏ترين‏استاد حوزه علميه نجف حتى براى خريد آب هم پولى نداشت! درعبادت و نماز بسيار كوشا بود، بهگونه‏اى كه اكثر اوقات حتى در هنگامى‏كه به طرف درس يا حرم مى‏رفت مشغول نماز مستحبى مى‏شد. ازايشان‏كتاب‏هاى بسيارى به جا مانده كه از آن جمله مى‏توان به «البديع في‏الاصول‏»و «كتاب‏الطهارة‏» اشاره كرد.چراغ عمر اين استاد فرزانه در 14جمادى‏الآخر 1312 براى هميشه خاموش شد. (15) .

مرجعيت

پس از وفات اساتيد بزرگ حوزه علميه و مراجعى چون ميرزامحمدحسن شيرازى، ميرزا حبيب‏الله رشتى ومحمدحسين كاظمينى عده‏زيادى از مردم، شيخ‏الشريعه را به عنوان مرجع تقليد خود برگزيده بودند وپس ازوفات ميرزامحمدتقى شيرازى، شيخ شريعت از مراجع بزرگ‏جهان تشيع شد، اما او براى رياست و مرجعيتارزشى قائل نبود. اورهبرى دينى را چون بارى سنگين بر دوش خود احساس مى‏كرد و ازخداوند مى‏خواست‏بهاو كمك كند.

پس از اداى نمازهاى‏واجب با خداى خود خلوت‏مى‏كرد و درحالى‏كه اشك‏ها بر صورت و محاسن سفيدشمى‏ريخت‏با خداوند چنين‏مناجات مى‏كرد:

«بارالها! در آخرين روزهاى زندگى ام در دنيا به رياست مبتلا شدم وبايد سنگينى اين بار امانت را متحمل شوم.خدايا! من طاقت تحمل اين‏امر بزرگ (رهبرى) را ندارم; زيرا رهبرى دينى داراى شؤون و تكاليفى‏است و تو فردا[ى قيامت] از كسى كه اين [بار بزرگ] را به گردن گرفته‏و سنگينى آن را برداشته، سؤال خواهى كرد...».

شيخ شريعت‏با آن كه تنها به خاطر احساس مسؤوليت، رهبرى جامعه‏اسلامى را پذيرفته بود ولى بازهممى‏ترسيد و اين گونه با خدا مناجات‏مى‏كرد و صورت خود را با گلاب اشك مى‏شست. (16) .

شبيخون

از اقداماتى كه شيخ شريعت در راستاى مبارزه با تهاجم فرهنگى انجام‏داد، يكى ايجاد كتابخانه‏اى بزرگ بود وديگرى صدور اعلاميه‏هاى‏فراوان كه با اين اقدام، پرده از چهره زشت استعمار برداشته و نقشه‏هاى‏آنان را نقشبرآب كرد. به اميد اين كه روشنگرى‏هاى اين مجتهد نامداربتواند چراغى نورافشان فرا راه امروز و آينده ما باشدترجمه يكى ازبيانيه‏هاى او را مى‏آوريم:

بسم‏الله‏الرحمن‏الرحيم.

اين بيانيه‏اى است كه مى‏خواهم خدمت علماى بزرگ، اميران‏بزرگوار، سران عشاير و رهبران قبايل، مردانخوب و محترم، صاحبان‏برجسته حرفه‏ها، بازرگانان نامدار و عموم مردم روستاها و شهرها و همه‏كوچ‏نشينان وشهروندان كه به دين رهبر نيكوكاران، پيامبر اسلام - كه درودخدا بر او و بر خاندان پاك و ياران نيكوكار او باد -چنگ زده‏اند، عرضه‏دارم. خطاب من به همه مسلمانان جهان است‏بدون توجهى به شهر وكشور آنان وتفاوت‏هاى مذهبى و مسلكى‏شان. پس از درود بر همه‏مسلمانان و نيايش براى نيكى و خوشبختى همه آنان (بايدبه عرض‏برسانم كه) بر هوشياران و آگاهان، كه خواسته‏ها و گمان‏هاى تبهكارانه،پندارهاى بيهوده و آزمندى‏هاىپست‏بر خردشان چيره نشده است،پوشيده نيست كه بيگانگان از سده‏هاى پيشين و در دوره‏هاىدرازمدت‏همواره كوشيده‏اند كه دارايى مسلمانان را بربايند و بر شهرها وكشورهايشان دست تصاحب گذارند وبر جان‏هاى آنان تسلط يابند. آنان‏حتى آخرين كوشش خويش را به كار مى‏برند تا باورهاى مسلمانان رانسبت‏بهخويشتن پريشان كرده، برآشوبند و ايمان آنان را سست گردانند وقرآن سراسر حكمت آنان را از ميانشانبزدايند و شعاير مذهبى‏شان رابرگيرند و آنچه از وسايل مادى و معنوى نزد آنان است نابود و ويران كنند.بيگانگان همواره در راه دستيابى به اين هدف‏ها نقشه‏هايى ويژه ترتيب‏مى‏دهند تا از نتايج اين هدف‏ها نيزبهره‏مند شوند و اينك چند نمونه از آن‏هدف‏ها (و نتايج را براى شما بازگو مى‏كنيم):

1 . بيگانگان با مسلمانان به آميزش، معاشرت و دوستى پرداختند، باابراز ملايمت و داشتن رفتارى (به ظاهر)نيكو و پاكدلانه و با نشان دادن‏اخلاق و احوال مهرآميز و افعال و اعمالى دقيق و استوار، خود به خودمردم نادانرا به سوى خويش متمايل كردند و دل‏هاى تهى‏مغزان فرومايه‏و ساده‏لوح را كه (به آسانى) به دنبال هر صدايىبه راه مى‏افتند شيفته خودساختند.

2 . بيگانگان با برقرارى پيوندهاى بازرگانى با كشورهاى اسلامى،صدور كالاهاى خويش را بدان كشورها آسانساختند تا اين كه اكثريت‏مسلمانان جهان در بيشتر امور زندگى، مانند خوردنى‏ها، آشاميدنى‏ها،فرش، لباس،ظروف، دارو، غذا، ابزار تعمير و بنايى، وسايل نوشتن وروشنايى و ديگر (چيزهاى مربوط به) حرفه‏ها وصنعت‏هاى ديگر ناچار،بدانان نيازمند شدند. درنتيجه، هزاران تن از مسلمانان پيشه‏ور به ناچارحرفه‏ها وصنعت‏هاى خويش را از دست داده و به دريوزه گراييدند وآبروى خود را در برابر توانگران بيگانه ريختند. آنمسلمانان (آبرو بر بادرفته) پيوسته به سوى كشورهاى بيگانه سرازير مى‏شوند و در آن‏جا به‏حكم ضرورت بهكارهاى پست، مانند مهترى چارپايان و تحمل هر گونه‏عمل زشت و پذيرش هر ذلت و هرزگى تن درمى‏دهند.ديگر از آنچه براين تهيدستان دور از ميهن و مردمشان مى‏رود، نپرسيد. آرى، آنان ناچاربه تحمل همه‏گونهاهانت و ستم و شنيدن هر دشنام و ناسزايى هستند كه‏بيگانگان به بزرگان دينى و دنيايى مسلمانان مى‏دهند،در حالى كه آن‏بيچارگان چاره‏اى جز رخ بر تافتن و لب فروبستن ندارند.

3 . بيگانگان مكتب‏ها، مدرسه‏ها و بيمارستان‏هايى بنياد نهادند و درضمن تدريس‏ها، آموزش‏ها و كارهاىدرمانى‏شان بنيادهاى الحاد وزندقه را در (انديشه) كودكان ساده‏لوح و پسران كم‏تجربه جاى دادند و درمياندانش‏آموزان آن مدارس تبليغ كرده، گسترش دادند، تا جايى كه‏امروز هزاران تن از آنان را داراى ديانتىسست‏بنياد و باورهايى تبهكارانه‏مى‏بينيد. (17) .

4 . بيگانگان دست‏به نوشتن كتاب‏ها و كتابچه‏هايى زدند كه پر ازمطالب مغالطه‏آميز، فتنه‏انگيز، شبهه‏آور وگمراه‏كننده بود و كوشش‏فراوان به كار بردند تا در دين اسلام كاستى و نارسايى بيابند و اسلام راكوچك جلوهدهند. آنان اين‏گونه نوشته‏ها را به چاپ رسانيدند و در ميان‏خوانندگان مسلمان به رايگان و يا به بهايى اندكپراكنده ساختند.

5 . بيگانگان مبلغانى فرستادند تا مردم مسلمان را با شيوه‏ها و راه‏هاى‏گوناگون به سوى باورهاى تباه ومذهب‏هاى نادرست‏بخوانند. اين مبلغان‏دروغين مذهبى، مسلمانان را به دورى گزيدن از رهبران و بزرگانمذهبى‏خويش برانگيختند و آنان را به پندارهاى گمراه كننده غرب كشاندند.

6 . بيگانگان سيم و زر و جواهر مسلمانان را تصاحب كردند و به جاى‏آن كاغذ، آلات لهو و لعب، وسايل روشنايىو ظروف شيشه‏اى دادند ودرنتيجه اكنون در خانه هر يك از مسلمانانى كه در ناز و نعمت مى‏زيند، درحدودبيست‏هزار ليره از اين گونه ابزار و وسايل، مشاهده خواهيد كرد.

7. بيگانگان مردم مسلمان را به (مصرف) چيزهاى بيهوده و بى‏فايده‏زندگى، مانند قند، شكر، سيگار، چاى وبرخى ديگر از وسايل تغيير ذائقه‏معتاد ساختند و (پيامد اين گونه مصرف‏ها اين است كه) بسيارى ازصاحبانكسب و حرفه نمى‏توانند درآمدى بسنده براى اين گونه‏مصرف‏ها داشته باشند، حتى اگر شب و روز كار كنند وبالاترين‏كوشش‏هاى خويش را در اين راه به‏كار برند.

8. بيگانگان در ميان مسلمانان اختلاف، نفاق، دشمنى و نفرت‏برانگيختند و اين اعمال را با وسايلى دور از ذهن(و غيرمستقيم) كه‏ساده‏لوحان بدان دست نمى‏يافتند، و تحت عناوين گوناگون و واسطه‏هاى‏رنگارنگ انجاممى‏دادند. سپس گروه‏ها و قبايل مختلف را به قيام بر ضديكديگر و دشمنى و مبارزه با هم تحريك مى‏كردند تاجايى كه جزانسان‏كشى، غارت اموال و ناتوانى هر دو سوى مبارزه و افزايش بيشترنيروى دشمن توانمندپيامدى نداشته است. سپس بيگانگان در كار آنان به‏بهانه آشتى‏گرى دخالت كرده، سلطه خويش را بر هر دوسوى متخاصم‏برقرار ساختند. چه‏بسيار از كشورهاى اسلامى و شهرهاى بزرگ كه‏استقلالشان را بدين شيوه وبه همين دلايل از دست داده‏اند، و اين مطلبى‏نيست كه از حوزه انديشه تاريخ نگار آگاه دور بماند.

9. بيگانگان كوشش فراوان به كار بردند تا توجه و پيوند قلبى مردم رااز رهبران مذهبى (فقيهان و مجتهدان، بهراه ديگر) منحرف سازند. آنان‏رهبران مذهبى را به نازيباترين روى توصيف كرده، به مردم عامى‏باوراندند كه اينقشر از مردان تنها در جستجوى سود مادى خويش‏هستند، تا آن كه علما را درنظر مردم پست جلوه دادند و ازاوج آبرو واعتبار بينداختند. درنتيجه براى پندها و سخنان سودمند و رساى علما اثرى‏بر جاى نماند. بيگانگاندليل مدعاى خود را فساد برخى از دروغزنانى‏دانستند كه لباس روحانيت‏بر تن كرده، برخى از دانش‏هاى(متداول ميان)روحانيان را نيز آموخته‏اند، در حالى كه دشمن روحانيان به‏شمار مى‏آيند.بدين ترتيب، بيگانگانتوانستند آرمان‏هاى بزرگ دينى علما را صرفاعبارت از هدف‏هاى پست اين جهانى و خواهش‏هاى نفسانىقلمداد كنندو حتى از اين حدود نيز پا را فراتر نهادند. آنان (با اين برداشت‏هاى نارسا وغرض ورزانه) به ايننتيجه رسيدند كه بنياد دين (به طور كلى) نادرست‏مى‏باشد، و با فريبكارى‏هاى خويش شريعت زيبا را به ديدهساده‏لوحان‏زشت جلوه دادند. ما در اين‏جا مجالى براى بحث (دراز) درباره اين‏مسائل نداريم. اين موضوعى استگسترده كه حتى كتاب‏هايى ستبر ومفصل براى آن بسنده نخواهد بود و من در اين‏جا تنها شكايت‏بهدرگاه‏خداوند سبحان مى‏برم.

10 . بيگانگان امتيازهاى گوناگون از دولت‏هاى اسلامى گرفتند وپيمان‏هايى با آنان بستند و وام‏هايى بداناندادند كه هيچ‏كدام پيوندى بامنافع اسلام و مسلمانان نداشته و تنها سبب گسترش نفوذ و تصاحب شهرهاوكشورهاى اسلامى از سوى آنان و برقرارى سلطه بى‏چون و چراى آنان‏بر آن كشورها و شهرها شده است.

همه بيگانگان در اين امور دهگانه، داراى وجوهى مشترك هستند وهر يك از دولت‏هاى باخترى سود فراوان ازاين رهگذر مى‏برند. با اين كه‏روسيه و ايتاليا (18) در بهره‏يابى از مواد ياد شده بالا از ديگران واپس‏نيفتاده‏اند، ازبهره‏اى كه (از راهزنى‏هاى استعمارگرانه) مى‏برند خشنودنيستند و بر بنياد همين آزمندى فراوان بود كهروس‏ها به ايران و ايتاليايى‏هابر ليبى يورش بردند تا با نيروى ارتش، آن كشورها را استعمار و تصاحب‏كنند.بدين‏ترتيب، اين دو دولت (استعمارگر) كينه‏ورزى‏هاى ديرينه‏خويش را نشان دادند و اسرار پنهانى را آشكارساختند و همان‏گونه كه‏همه جهانيان آگاه هستند، حوادث ناگوار و اندوهبار پديد آوردند تا جايى‏كه زبان حالاسلام، ايمان، كعبه و قرآن چنين به فرياد آمد: آيا كسى هست كه‏به ما يارى رساند؟ آيا كسى يافت مى‏شود كه ازما پشتيبانى كند؟ آيا دفاع كننده‏اى‏وجود دارد كه دفاع از ما را برعهده گيرد؟

با توجه به اين آواى شكسته و غم‏آلود كه احساسات مسلمانان رابرانگيخت، من و ديگر رهبران بزرگ مذهبى وطلاب گرامى (علوم دينى)نجف اشرف، كربلا، سامره و كاظمين در شهر كاظمين گرد هم آمديم و ازوظايفحتمى خويش دانستيم كه به اين آواى اندوهبار و زارى ودادخواهى مسلمانان پاسخ گوييم و آنچه در حوزهتوانايى و توانگرى‏داريم در اين راه بدهيم تا آن كه دستور خداى تعالى را كه در كتابش‏آورده است‏به كار بنديم،خداوند مى‏فرمايد: «بايد برخى از مسلمانان (كه‏داناتر و پرهيزگارترند) مردم را به خير (و صلاح) بخوانند و آنانرا به نيكوكارى امر واز بدى و زشتى نهى كنند». (19) .

حديثى منسوب به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در دست است كه شيخ جليل‏ثقة‏الاسلام كلينى‏قدسسره در كتاب‏الكافى، و شيخ جليل فقيه‏البرقى - طاب‏ثراه -در كتاب‏المحاسن، و علامه فقيه ابن ادريس دركتاب‏السرائر آن را چنين‏آورده‏اند: «كسى كه فرياد مردى را بشنود كه مسلمانان را به كمك‏مى‏خواند و بدو پاسخندهد مسلمان نيست‏». همين روايت‏بدين‏گونه نيزآمده است: "كسى كه مردى را ببيند كه مسلمانان را به كمكمى‏خواند وپاسخ وى را ندهد از جرگه مسلمانان بيرون خواهد بود." با توجه به اين(آيات و روايات) هنگامى كهمردم از شهرهاى دور به ما نوشتند كه توافق‏و وحدت مسلمانان در يك آرمان و شعار مشترك، به گردهمايىرهبران‏مذهبى در يك جا و رايزنى و تبادل افكار آنان بستگى دارد، (ما در پاسخ‏به اين خواسته در كاظمين) گردآمديم و به بحث، اظهار نظر، گفتن ونوشتن پرداختيم و بدان وسايل، فرمان خداوند سبحان را به مسلمانانوعشاير همه مناطق، نواحى و شهرها رسانيديم. ما اعلام كرديم كه در چنين‏روزى واجب است كه مسلمانانناسازگارى‏هاى خانگى، كشمكش‏هاى‏داخلى، ستيزه‏گرى‏هاى سياسى و مذهبى را كنار گذارند.

امروز روزى است كه كفر و اسلام در برابر يكديگر قرار گرفته است،روزى است كه بر هر مسلمانى واجب است‏بهاسلام كه بى كس مانده‏يارى رساند، روزى است كه بايد به مسلمانان كمك كرد و به فرياد آنان‏پاسخ داد... .

اى مسلمانان! بس است‏خون‏هاى پاكى كه به سبب ناسازگارى (ميان‏شما) ريخته شده و پيامبر اسلام را بيش ازاين ميازاريد. اى ايرانيان! آيا دربرابر اين ننگ و خوارى شكيبا هستيد و بدين پستى و ستم تن درمى‏دهيد؟!كدام ننگ و پستى بزرگ‏تر از آن است كه روسيه، اين دولت‏وحشى، به شهرهاى شما يورش نظامى برد و شما رادر كشور خودپست‏شمرده و به بازيچه گيرد و رهبران (سياسى، اجتماعى،مذهبى و فكرى) شما را به تبعيدفرستد، بكشد، زندانى كند و يا به دارآويزد؟

اى ايرانيان! ادامه اختلاف‏هاى موجود در ميان شما سبب از دست‏رفتن دين و دنياى شما خواهد شد و به زودىبا نگاهى به گذشته، نخواهيدتوانست اثرى از دين خويش بيابيد و يا خبرى پيرامون آن بشنويد، نه‏پرستشگاه ومسجدى يافته خواهد شد و نه خداشناسى و ايمانى به جاى‏خواهد ماند.

ما (در اين جا) با عرض پوزش به درگاه خداوند، حكم خداى تعالى‏را بدين وسيله ابلاغ مى‏كنيم; اگر از آن فرمانبريد پيروزى دو جهان از آن‏شما خواهد بود، و گرنه (پيروزى نخواهيد يافت) ما وظيفه خويش را به‏جاىآورده‏ايم: "و بر ما جز آن كه رسالت را به شيوه‏اى روشن ابلاغ كنيم‏تكليفى نيست". (20) اميدواريم كه ديگر رهبرانبزرگ مذهبى - كه بركات‏وجودشان پايدار باد - در همه شهرها اين مطالب و مطالب همانند را درميان برادرانمسلمان ما بپراكنند تا در امور خويش آگاهى و بينش يابند. ازما رسانيدن (پيام خدا) و از سوى خدا كاميابى(براى ما) ان شاالله. اين بيانيه‏را بنده گنهكار و جانى خدا، فتح‏الله غروى شيرازى اصفهانى، مشهوربه‏شيخ‏الشريعه، كه خداوند از گناهان او درگذرد، در 26 صفر سال 1330 به‏رشته نگارش كشيد. (21) .

دزدان فرهنگ

در زمانى كه عراق تحت‏سلطه انگلستان بود، حكومت استعمارگربريتانيا براى چپاول هرچه بيشتر فرهنگاسلامى، به مزدوران خود دستورداده بود هرجا كتاب نفيس و قديمى يافتند به هر قيمت ممكن آن رابه‏كتابخانه لندن بفرستند.

آية‏الله مرعشى نجفى كه در آن زمان طلبه جوانى بود به جمع‏آورى‏تاليفات گران بهاى علما و دانشمندان اهتمامزيادى داشت و از اين رومزدوران انگليسى كه او را سد راه خود مى‏ديدند يا به او آزار رسانده يا اورا زندانىمى‏كردند كه آية‏الله شريعت‏به يارى او آمده و وى را نجات‏مى‏داد.

آية‏الله مرعشى در خاطرات خود چنين آورده است:

«آن وقت‏ها من در مدرسه قوام كه در محله مشراق نجف اشرف واقع‏است، حجره‏اى داشتم. يك روز از مدرسه،به قصد بازار، كه جنب‏صحن علوى بود، حركت كردم. در ابتداى بازار ناگهان چشمم به زنى‏تخم‏مرغ فروش افتادكه در كنار ديوار نشسته بود و از زير چادر وى‏گوشه كتابى پيدا بود. حس كنجكاوى من تحريك شد، به‏طورىكه‏مدتى خيره به كتاب نگاه كردم. طاقت نياوردم، پرسيدم اين چيست؟گفت: كتاب، و فروشى است. كتاب راگرفتم و با حيرت متوجه شدم كه‏نسخه‏اى ناياب از كتاب رياض‏العلماء علامه ميرزا عبدالله افندى است‏كه احدىآن را در اختيار ندارد. مثل يعقوب كه يوسف خود را پيدا كرده‏باشد، با شور و شعفى وصف‏ناشدنى به زن گفتم:اين را چندمى‏فروشى؟ گفت: پنج روپيه. (آن زمان در عراق روپيه رواج داشته‏است) من كه از شوق سر از پانمى‏شناختم، گفتم: دارايى من صد روپيه‏است و حاضرم همه آن را بدهم و كتاب را از شما بگيرم.

آن زن باخوشحالى پذيرفت. در اين هنگام سر و كله كاظم دجيلى، كه دلال‏خريد كتاب براى انگليسى‏ها بود،پيدا شد. او نسخه‏هاى كمياب، نادر وكتاب‏هاى قديمى را به هر طريقى به چنگ مى‏آورد و توسط حاكم‏انگليسىنجف اشرف (در زمان تسلط انگلستان بر عراق) كه گويااسمش و يا عنوانش «ميجر» (سرگرد) بود، به كتابخانهلندن مى‏فرستاد.كاظم دلال، كتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت: من آن‏را بيشتر مى‏خرم ومبلغى بالاتر از آنچه من به آن زن گفته بودم، پيشنهادكرد. در آن لحظه من اندوهگين رو به سمت‏حرمشريف‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام كردم و آهسته گفتم: آقاجان من مى‏خواهم با خريداين كتاب به شما خدمتكنم، پس راضى نباشيد اين كتاب از دست من‏خارج شود. هنوز كلامم تمام نشده بود كه زن تخم‏مرغ فروش، روكردبه دلال و گفت: اين كتاب را به ايشان فروخته‏ام و به شما نمى‏فروشم.كاظم دجيلى، شكست‏خورده وعصبانى از آن جا دور شد. پس من به‏آن زن گفتم: بلند شو برويم تا پول كتاب را بدهم. زن همراه من به‏مدرسهآمد، اما در حجره بيشتر از بيست روپيه نداشتم. از اين رو تمام‏لباس‏هاى كهنه و قديمى را با ساعتى كه داشتمبه فروش رساندم تا پول‏كتاب فراهم شد و به آن زن دادم و او رفت. اما طولى نكشيد كه كاظم‏دلال، همراه چندشرطه (پليس) به مدرسه حمله كردند و مرا دستگيرنموده و پيش حاكم انگليسى (ميجر) بردند. او نخست مرابه سرقت‏كتاب متهم كرد و بسيار عربده كشيد، و بعد چون نتيجه نگرفت‏به زبان‏انگليسى شروع به فحاشى وتهديد كرد. از اين كار هم نتيجه نگرفت.دستور داد مرا زندانى كنند. آن شب در زندان مدام با خدا راز ونيازمى‏كردم كه كتاب در مخفيگاهش محفوظ بماند. روز بعد مرجع بزرگ‏آن وقت، آية‏الله ميرزا فتح‏الله نمازىاصفهانى، معروف به شيخ‏الشريعه،فرزند مرحوم آخوند خراسانى را به نام ميرزا مهدى، با جماعتى براى‏آزادىمن به نزد حاكم شهر فرستاد. بالاخره نتيجه اين شد كه من اززندان آزاد شوم با اين شرط كه در مدت يك ماهكتاب را به حاكم‏انگليسى تسليم كنم.

پس از آزادى به سرعت‏به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبه‏ام را جمع‏كردم و گفتم: بايد كار مهمى را انجامبدهيم كه خدمت‏به اسلام وشريعت است. طلاب گفتند: چه كارى؟ و من گفتم: نسخه بردارى واستنساخ ازروى اين كتاب، و فورا دست‏به كار شديم و قبل از مهلت‏مقرر چند نسخه از روى آن استنساخ گرديد و من اصلنسخه رياض رابرداشتم و به منزل شيخ‏الشريعه رفتم و گفتم: شما امروز مرجع‏مسلمين هستيد و اين هم كتابىاست كه مثل و نمونه‏اش در جهان‏اسلام پيدا نمى‏شود و حالا يك نفر انگليسى مى‏خواهد آن را تصاحب‏كند.شيخ‏الشريعه چون كتاب را ديد، چند بار به احترام كتاب از جاى‏خود بلند شد و نشست و گفت: الله‏اكبر، لاالهالاالله. بعد كتاب را از من‏گرفت و تا پايان مهلت مقرر نزد خود نگه داشت. جالب است كه پيش ازپايان مهلت مقرر، حاكم وقت انگليسى به دست عده‏اى از مردم نجف‏به قتل رسيد و كتاب نزد شيخ‏الشريعه اصفهانى باقى ماند.» (22) .

شاگردان شريعت

آية‏الله شريعت اصفهانى از همان زمان كه در اصفهان مى‏زيست دركنار تحصيل به تدريس نيز مشغول بود و عدهزيادى در درس‏هاى اوشركت مى‏كردند. اين روش در حوزه نجف نيز ادامه يافت و در مجلس‏درس ايشان صدهانفر از فضلا و طلاب گرد مى‏آمدند و پروانه‏وار گردوجودش مى‏چرخيدند كه ده‏ها تن از آنان از مجتهدان بزرگشيعه بودند.

در ذيل نام صد تن از آنان را مى‏آوريم:

1 . آية‏الله شيخ‏آغا بزرگ تهرانى (1293 - 1389ق.) شيخ‏محمد محسن، فرزندعلى تهرانى، يكى از بزرگ ترينعلماى معاصر و نويسنده كتاب‏هاى‏گرانسنگى چون الذريعه الى تصانيف‏الشيعه و طبقات اعلام‏الشيعه، وازشاگردان ممتاز شيخ شريعت‏بوده است. خود او مى‏نويسد:

«در كلاس درس او بسيارى از فضلا و دانشمندان نجف اشرف شركت‏مى‏كردند و من نيز از اوان ورودم به نجفاشرف (سال 1313) دردرس‏هاى ايشان حاضر مى‏شدم و تا ساليان متمادى شب و روز و صبح‏و عصر از ايشاناستفاده مى‏كردم. از تقريرات درس‏هاى ايشان مقدارزيادى را نوشتم... ايشان در سال [هزارو] سيصدوبيستقمرى اجازه‏روايى مبسوطى براى من نوشت...». (23) .

شيخ آغابزرگ استاد خود را اين گونه ستوده است:

«الشيخ العلامه الامام الفقيه المتبحر النحرير والمحدث الخبير البصيرالمحقق المدقق المدرس والضابطالحافظ الواعظ النسابه...».

2 . ميرزاآقا دامغانى از شيوخ اجازه آية‏الله مرعشى نجفى. (24) .

3 . ميرزا اسماعيل تبريزى، فرزند على نقى (متولد 1295ق.) نويسنده‏كتابى در علم رجال. (25) .

4 . ميرزا ابوتراب، فرزند ميرزاابوالقاسم، فرزند شهيد برغانى، نويسنده‏كتاب التبيين في شرح آيات‏المبين. (26) .

5 . سيدابوالحسن، فرزند سيدابراهيم (شمس‏العلما) متولد 1298 ومتوفاى 1355قمرى، نويسنده كتاب الوقايهفي شرح‏الكفايه. (27) .

6 . ميرزا ابوالحسن، فرزند ميرزامهدى شريعتمدار رشتى (1300-1368ق.) (28) .

7 . شيخ ابوعبدالله فرزند نصرالله زنجانى (1309 - 1360ق.) نويسنده‏كتاب تاريخ القرآن و شرح رسالة بقاءالنفسبعد فناءالجسد و... . (29) .

8 . سيدابوالحسن طباطبائى تبريزى، مشهور به علامه (1286- 1362ق.)نويسنده كتاب شرح نجاة‏العباد درفقه ولمعات‏الهدايه در اصول و... (30) .

9 . سيدابوالقاسم موسوى نجفى معروف به محرر (1283 - 1370ق.)نويسنده كتاب جامع‏الرسائل‏العلميه در فقهو ابواب‏الجنان و مفتاح‏الجنه درزمينه دعا . (31) .

10 . شيخ‏احمد، فرزند شيخ محمدعلى شاهرودى (متوفى‏1350ق.)نويسنده كتاب‏هاى ازالة الاوهام،مدينة‏الاسلام، تنبيه‏الفاضلين و... . (32) .

11 . سيداحمد حسينى اعرجى خوانسارى (1291 - 1359ق.) نويسنده‏كتاب كشف‏الاستار عن وجه‏الكتب والاسفار، مسئلة‏الولايه و تاريخ شهرخوانسار. (33) .

12 . شيخ اسماعيل معزالدين اصفهانى (1309 - 1363ق.) نويسنده‏تقريرات كتاب‏القضا، كتاب‏الرهن،كتاب‏الوقف و... . (34) .

13 . سيدابوالقاسم خوئى، فرزند آية‏الله سيدعلى‏اكبر (1317 - 1413ق.)از مراجع بزرگ تقليد و نويسندهكتاب‏هاى معجم رجال‏الحديث در 23جلد، البيان في تفسيرالقرآن، اجودالتقريرات و... . (35) .

14 . شيخ‏ابوالقاسم مامقانى، فرزند شيخ حسن (1285 - 1351) نويسنده‏كتاب‏هاى مقباس‏الكرامه در شرحتبصره علامه، شرح دعاى كميل و... . (36) .

15 . شيخ‏جعفر بحرالعلوم، فرزند سيدباقر و نويسنده كتاب تحفة‏العالم في‏شرح خطبة‏المعالم. (37) .

16 . شيخ ميرزا جعفر تبريزى، مشهور به صراف و نويسنده كتاب مباحث‏الالفاظ از تقريرات اصول آية‏اللهشيخ‏هادى تهرانى. (38) .

17 . شيخ حبيب آل ابراهيم عاملى، فرزند محمدحسن (1304 - 1384ق.)نويسنده كتاب‏هاى «الانتصار»،«الحقايق‏» و... . (39) .

18 . شيخ حبيب‏الله كاشمرى ترشيزى، مشهور به آية‏اللهى (متوفى‏1371ق.) نويسنده حاشيه مكاسب و رسائل وكفايه و... . (40) .

19 . ميرسيدحسن رضوى قمى، فرزند ميرزا عزيزالله (1283 - 1352ق.)نويسنده شرحى بر كفاية‏الاصول. (41) .

20 . شيخ ميرزا حسن قاجارى شيرازى (1278 - 1355ق.) نويسنده كتابى‏در رمل، كتابى در جفر و... . (42) .

21 . سيدحسين بروجردى طباطبائى (1292 - 1380ق.) از مراجع بزرگ‏تقليد و مؤسس مسجد اعظم قم كهتاليفات زيادى از خود به جاى گذاشته‏است. (43) .

22 . سيدحسين حسينى حاج سيدجوادى قزوينى (متوفى 1352ق.) ازنوادگان آية‏الله سيدحسين حسينىقزوينى، نويسنده كتاب معارج‏الاحكام.

23 . شيخ حيدر قلى‏خان سردار كابلى، فرزند نورمحمد (1293 -1372ق.). ايشان زبان‏هاى فارسى، عربى، عبرى، پشتو، انگليسى وفرانسوى را نيك آموخته بود و انجيل برنابا را از عبرى ترجمه كرده وحاشيه‏هايى نيز بركتاب‏هاى رجالى و حديث دارد. (44) .

24 . ميرزا يحيى خوئى، مشهور به امام جمعه، فرزند اسدالله (1296 -1365ق.). (45) .

25 . سيد راحت‏حسين رضوى كوپالپورى هندى (1297 - 1376ق.)نويسنده كتاب‏هاى الانتصار، انوارالقرآن،منازل‏الآلام و.... (46) .

26 . ميرزا رضى‏الدين محمد، فرزند محمدحسن زنوزى تبريزى، فرزندحاج شيخ محمدحسن (1294 - 1370ق.). داراى تاليفاتى در فقه واصول. (47) .

27 . شيخ شعبان جيلانى لنگرودى (1275 - 1348ق.). (48) .

28 . آقاضياءالدين عراقى سلطان‏آبادى، فرزند ملامحمد اكبر (1278 -1361ق.) از بزرگ‏ترين مراجع تقليد ونويسنده كتاب‏هاى المقالات‏الغريه‏مشهور به مقالات الاصول، شرح تبصره علامه، كتاب‏القضا، كتاب‏البيع‏و... . (49) .

29 . سيدعبدالباقى موسوى شيرازى، فرزند محمدباقر (1290 - 1354ق.)نويسنده آثار پربارى چونشرح‏التبصره، در دو جلد، حاشية‏الرسائل وحاشية‏المكاسب. (50) .

30 . سيدعبدالحسين شرف‏الدين موسوى عاملى، فرزند سيديوسف(1290 - 1377ق.). از علماى بزرگ اسلام ونويسنده آثار گرانقدرى‏چون: المراجعات، النص و الاجتهاد، الفصول‏المهمه، ابوهريره و... كه بسيارى ازتاليفاتايشان به فارسى و انگليسى ترجمه شده است. (51) .

31 . شيخ عبدالحسين بغدادى، فرزند حاج‏محمد جواد (1280 -1365ق.) نويسنده كتاب‏هاى منارالتقى درمواعظ و اخلاق، و حاشية على‏كفاية‏الاصول. (52) .

32 . سيدعبدالحسين حسينى خاتون‏آبادى، مشهور به سيدالعراقين(متوفى 1370ق.).

33 . سيدعبدالحسين، فرزند سيدفاضل هاشمى بروجردى همدانى(1285 - 1355ق.) نويسنده كتابالشهاب‏الثاقب در رد فرقه بابيه. (53) .

34 . سيدعبدالحسين لارى، فرزند سيدفاضل لارى نويسنده كتابى‏درباره قصه زينب، همسر زيدبن حارثه كه درقرآن ماجراى آنان آمده‏آست. (54) .

35 . سيدعبدالحسين آل سيدنورالدين موسوى، فرزند سيدمحمد (1292 -1370ق.) نويسنده كتابى در ردكتاب حياة محمد حسنين هيكل و چندكتاب ديگر. (55) .

36 . شيخ‏عبدالحسين رشتى نجفى، فرزند شيخ عيسى (1292 - 1373ق.)نويسنده شرح كفاية‏الاصول، تعليقهعلى‏الشفا، اجوبة موسى جارالله و... . (56) .

37 . سيدعبدالعظيم حسينى تبريزى (1270 - 1365ق.). (57) .

38 . سيدعبدالله موسوى بلادى، فرزند سيدابوالقاسم (1291 - 1371ق.)نويسنده كتاب‏هاى روح‏النور،محفظة‏الانوار، رحلة‏الحرمين و... . (58) .

39 . سيدعبدالله حسينى، مشهور به ثقة‏الاسلام اصفهانى، فرزندسيدمحسن (1285 - 1381ق.) نويسندهكتاب‏هاى التوحيد و نورالايمان،تقليدالاعلم، لولؤالصرف في تاريخ‏النجف و... . (59) .

40 . ميرزاعبدالله سعيد تهرانى، فرزند آية‏الله حاج ميرزا مسيح (1305 -1391ق.) نويسنده حاشيه بر مكاسب،هفت رساله در مبدا و معاد و... . (60) .

41 . شيخ عبدالمحسن خاقانى، فرزند حسين آل جويبر (1289 -1372ق.) نويسنده كتاب خيرالزاد ليوم‏المعاد.

42 . سيدعبدالمجيد حسينى شيرازى (متوفى حدود 1350ق.) نويسنده‏كتاب ذخيرة‏الدارين في انصارالحسينو... .

43 . شيخ عبدالمعدى آل مظفر، فرزند شيخ‏ابراهيم (متوفى 1363ق.)نويسنده كتاب‏هاى الرد على فلسفةداروين، ارشادالامه للتمسك بالائمه و... .

44 . سيدميرزا عبدالهادى حسينى شيرازى (1305 - 1382ق.) از مراجع‏تقليد و نويسنده كتاب‏هاى الف مسئلهفي‏الاسلام، رساله عمليه و... . ايشان‏همچون تمامى علما به استادش فوق‏العاده احترام مى‏كرد و در درس‏مى‏گفت: «من روح فقه را از آية‏الله شريعت استفاده كرده‏ام‏». (61) .

45 . علم‏الهدى نقوى كابلى (متوفى 1368ق.) نويسنده كتاب‏دستورالنسوان. (62) .

46 . شيخ على گنبدى همدانى (متوفى 1371ق.) نويسنده كتابى درباره‏اخلاق و تهذيب نفس. (63) .

47 . سيدميرزا على‏آقا طباطبائى تبريزى، مشهور به قاضى، فرزندسيدميرزاحسين (1285 - 1366ق.) يكى ازبزرگ‏ترين اساتيد اخلاق وعرفان و نويسنده تفسيرالقرآن و چند كتاب فقهى. (64) .

48 . شيخ على مرندى، فرزند ملامحمدجواد (1287 - 1370ق.)نويسنده كتاب‏هاى هداية‏الشيعه،هداية‏المؤمنين، تقريرات دروس شيخ‏الشريعه‏و... . (65) .

49 . شيخ على دامغانى (1286 - 1362ق.). (66) .

50 . سيدعلى موسوى جزايرى تسترى، فرزند سيدمحمدعلى (1265 -1353ق.). (67) .

51 . شيخ‏ميرزا على‏اكبر اردبيلى، فرزند آية‏الله ميرزا محسن (1269 -1346ق.) نويسنده كتاب‏هاى البعثوالنشور، اصول‏الدين و... . (68) .

52 . شيخ عيسى لواسانى طهرانى، فرزند ملاشكرالله (1277 - 1364ق.)نويسنده كتاب‏هاى انيس‏العارفين،تحفة‏الاحباب و ميزان‏الاخوه. (69) .

53 . ميرزا فتح‏الله شهيدى. (70) .

54 . ميرزا فتح على حكيم برارگاهى فرزند گل محمد (متوفى 1339)نويسنده تقريرات آية‏الله شيخ‏الشريعه. (71) .

55 . ميرزا فرج‏الله تبريزى (متوفى 1339ق.). (72) .

56 . فضل‏على قزوينى، فرزند ملامحمد ولى (1290 - 1390ق.)نويسنده كتاب‏هاى اصحاب حضرتسيدالشهداءعليه السلام، زندگانى حضرت‏سيدالشهدا و... . (73) .

57 . سيدكربلائى باقر هندى (متوفى 1340ق.). (74) .

58 . سيدمحسن طباطبائى حكيم، فرزند سيدمهدى (1306 - 1390ق.) ازمراجع بزرگ شيعه و نويسندهكتاب‏هاى مستمسك‏العروة‏الوثقى، نهج‏الفقاهه‏و... . (75) .

59 . سيدمحمد موسوى خلخالى (متوفى 1365ق.). (76) .

60 . ميرزا محمد فيض قمى (متوفى 1370ق.). (77) .

61 . سيدمحمد كوه كمره‏اى (حجت) از مراجع بزرگ (1310 - 1372ق.). (78) .

62 . سيدمحمد حسينى فيروزآبادى نجفى. (79) .

63 . شيخ محمد همدانى جولانى، فرزند محمدحسن (1276 - 1361)نويسنده كتاب تعليقة على كتاب‏الجواهر. (80) .

64 . سيدمحمد موسوى تبريزى، مشهور به مولانا، فرزند عبدالكريم(1294 - 1362ق.) نويسنده كتاب‏هاىتفسيرالقرآن‏الكريم، حاشية‏على‏المكاسب و تقريرات درس رجال شيخ‏الشريعه. (81) .

65 . شيخ محمد آل خطيب شمرى، فرزند شيخ داوود (متولد 1301ق.)نويسنده كتاب‏هاى صحاح‏الخبر فيالادلة على امامة‏الائمة الاثنى عشر،تفسيرالقرآن و... .

66 . سيدمحمد ابرقوئى، فرزند سيدعلى (متوفى حدود 1320ق.)نويسنده تقريرات درس شيخ‏الشريعه وتاليفاتى در علم رجال و درايه. (82) .

67 . شيخ محمد اسماعيل اصفهانى، فرزند آية‏الله شيخ محمدباقراصفهانى و استاد زاده آية‏الله شريعت (متوفى1370ق.). (83) .

68 . سيدمحمد باقر رضوى كشميرى، فرزند محمد (1286 - 1346ق.)نويسنده كتاب الروضة‏الغناء فيحرمة‏الغنا و... . (84) .

69 . سيدمحمدتقى خوانسارى، فرزند اسدالله (1305 - 1371ق.) ازمراجع بزرگ تقليد و نويسنده رساله عمليهبانام منتخب‏الاحكام. (85) .

70 . سيدمحمد جعفر طباطبائى‏نجفى، فرزند محمدباقر(1289 - 1377ق.)نويسنده شرح نجاة‏العباد،اسرارالعارفين در شرح دعاى كميل و... . (86) .

71 . شيخ‏محمد جواد رازى، فرزند آية‏الله حاج ملاعلى كنى (1275 -1355ق.) نويسنده كتاب رسائل فياحوال‏اولاد الائمه. (87) .

72 . شيخ‏محمد حسن اصفهانى نجف‏آبادى (متوفى حدود1360ق.). (88) .

73 . شيخ محمدحسين نجفى، فرزند شيخ‏جواد (1320 - 1409). (89) .

74 . سيدمحمدحسين رضوى كاشانى (1291 - 1385) نويسنده تعليقة‏على‏الكفايه، تعليقة على تفسيرالصافى و.... (90) .

75 . شيخ محمدحسين سبحانى تبريزى (91) ، پدر نويسنده و محقق معروف،آية‏الله جعفر سبحانى تبريزى.

76 . شيخ محمدرضا اصفهانى مسجد شاهى، فرزند محمدحسين (1287 -1362ق.) نويسنده كتاب‏هاىذخائرالمجتهدين في شرح معالم‏الدين، نقدفلسفه داروين و... . (92) .

77 . سيدمحمدرضا حسينى مرعشى، فرزند محمدباقر (1285 - 1342ق.)نويسنده كتاب‏هاىاجوبة‏المسائل‏الكرمانيه و اجوبة‏المسائل‏اليزديه و... . (93) .

78 . ميرزا محمدرضا كرمانى فرزند آية‏الله ابى‏جعفر كرمانى (متوفى‏حدود 1355ق.). (94) .

79 . شيخ‏محمد صالح مازندرانى سمنانى، فرزند فضل‏الله (1297 -1391ق.) يكى از علماى مبارز كه توسطرضاخان به سمنان تبعيد شد ونويسنده كتاب‏هاى العمل‏الصالح، الباقيات‏الصالحات و ديوان شعر فارسى.

80 . سيدمحمد سعيد آل كمال‏الدين (متوفى 1350ق.). (95) .

81 . شيخ‏محمد على اردوبادى، فرزند شيخ ابوالقاسم (1312 -1380ق.) (96) نويسنده كتاب‏هاى زهرة‏الرياض،حيات‏السيد محمدبن الامام‏على‏الهادى و... .

82 . سيدمحمدعلى سدهى اصفهانى (1294 - 1370ق.). (97) .

83 . شيخ‏محمدعلى اصفهانى شاه‏آبادى (1297 - 1369ق.) نويسنده‏كتاب‏هاى الايمان و الرجعه،شذرات‏المعارف و... . (98) .

84 . سيدمحمدعلى حسينى تفرشى (متوفى 1358ق.). (99) .

85 . ميرزا محمد عليخان عراقى (متوفى 1353ق.). (100) .

86 . سيدمحمدكاظم بهبهانى، فرزند سيدحسين (متوفى 1345ق.). (101) .

87 . شيخ‏محمدكاظم شيرازى، فرزند آقاحيدر (حدود 1285 -1366ق.).

88 . سيدمحمود طهرانى حيات شاهى، فرزند محمدباقر (متوفى‏1354ق.) نويسنده كتاب تنبيه‏الفاضلين. (102) .

89 . سيدمحمود مرعشى نجفى، فرزند سيدعلى (1270 - 1338ق.) پدرآية‏الله شهاب‏الدين نجفى مرعشى ونويسنده كتاب‏هايى در علم انساب‏و... . (103) .

90 . شيخ‏محمود اهرى (متوفى حدود 1341ق.) نويسنده شرح‏خلاصة‏الحساب و شرح على تشريح‏الافلاك وحاشية على كفاية‏الاصول. (104) .

91 . سيدمحمود موسوى زنجانى (1309 - 1375ق.) نويسنده رسالة‏في‏الجبر والتفويض و زخرالبشر فيشرح‏الباب‏الحادى عشر. (105) .

92 . شيخ‏مرتضى چهرقانى تبريزى (1293 - 1381ق.) نويسنده تقريرات‏درس آية‏الله شيخ‏الشريعه. (106) .

93 . شيخ موسى كرمانشاهى (قرميسينى) فرزند محمد جعفر(متوفى 1343ق.) نويسنده كتاب‏هاىتحقيق‏الاحكام و رسالة في‏المنطق. (107) .

94 . شيخ مهدى مسجدشاهى اصفهانى، فرزند محمدعلى (1298 - 1393)نويسنده كتاب‏هاى المرتفق، حاشيةعلى‏الكفايه و كتابى در تطبيق آيات واحاديث‏بر مسائل هيئت جديد و... . (108) .

95 . شيخ‏مهدى قمى، مشهور به‏پايين شهرى، فرزند ملاعلى‏اكبر(1281 -1360ق.). (109) .

96 . سيدنجم‏الحسن هندى، فرزند سيداكبر حسين (1279 -1360ق.). (110) .

97 . شيخ‏هادى كرمانشاهى (قرميسينى) فرزند شيخ عبدالرحيم (1288 -1277ق.). نويسنده رسالة في احكامسلام‏التحيه و جوابه تعليقة على‏الكفايه‏و... . (111) .

98 . شيخ هادى آل كاشف‏الغطا، فرزند عباس (1289 - 1361ق.) نويسنده‏كتاب‏هاى هدى‏المتقين،قاموس‏المحرمات، مدارك و مستند نهج‏البلاغه و... . (112) .

99 . سيد هبة‏الدين محمدعلى حسينى حائرى، مشهور به شهرستانى، فرزندسيدعلى خراسانى (1301 -1386ق.) نويسنده كتاب‏هاى رواشح‏الفيوض‏في علم‏العروض، نهضة‏الحسين، منهاج‏الحاج و... . (113) .

100 . شيخ يوسف جيلانى نجفى (متولد 1291ق.) نويسنده كتاب‏هاى‏بيان‏الآيات، طومار عفت و... . (114) .

پى‏نوشتها:

1) براى كم كردن حجم كتاب ناگزير شديم از آوردن زندگينامه بعضى اساتيد خوددارى‏كنيم. براى اطلاعگسترده از شرح حال اساتيد مرحوم شيخ الشريعه، رجوع شود به:فردوس‏التواريخ; نقباءالبشر، بخش مخطوط;تاريخ علماى خراسان، زندگى آية‏الله نصرالله‏مدرس; الكرام‏البرره، ج‏2، ص‏629; بزرگان تنكابن، زندگىمحمدصادق تنكابنى;الكرام‏البرره، ج‏1، ص‏73، ملااحمد سبزوارى و... .

2) الكرام‏البرره، ج‏1، ص‏450 - 451; تذكرة‏القبور، ص‏308.

3) المآثر و الآثار، ص‏183.

4) الذريعه، ج‏7، ص‏195.

5) هداية‏المسترشدين في شرح معالم‏الدين.

6) تذكرة‏القبور، ص‏68; الكرام‏البرره، ص‏702- 703; مرآت‏البلدان ناصرى، ص‏66 .

7) ريحانة‏الادب، ج‏3، ص‏404 در اين مورد چنين مى‏نويسد: «در موقع زيارت قبر والدماجد خود به نزديك بودناجل حتمى و مسافرت عتبات عاليات ملهم شد.».

8) اعيان‏الشيعه، ج‏9، ص‏186.

9) الكرام‏البرره، ج‏1، ص‏438 - 439; تذكرة‏القبور، ص‏520.

10) الكرام‏البرره، ص‏213.

11) تاريخ علماى خراسان، ص‏122; مطلع‏الشمس، ج‏2، ص‏400.

12) يكى از علماى نجف كه مرقدش زيارتگاه خاص و عام بود.

13) داستان‏هايى از زندگى علما، ص‏66 - 67 . به نقل از كشكول ممتاز.

14) براى اطلاع بيشتر، ر. ك: اعيان‏الشيعه، ج‏9، ص‏257; نقباءالبشر، ج‏2، ص‏666;الاجازة‏الكبيرة، ص‏428.

15) براى اطلاع بيشتر از زندگى ايشان ر. ك: زندگينامه ايشان در مجموعه «ديدار با ابرار»;اعيان‏الشيعه، ج‏4،ص‏560; نقباءالبشر، ج‏1، ص‏357; ريحانة‏الادب، ج‏2، ص‏307;الاجازة‏الكبيرة، ص‏407.

16) مقدمه افاضة‏القدير في احكام‏العصير.

17) خانم مس‏بل، همكار سياسى سرپرسى‏كاكس (حاكم سياسى انگليس در عراق) و يكى ازماموران بلندپايهانگليسى مى‏نويسد:

«رجال دين از مؤثرترين و بزرگ ترين مبلغان شورش در عراق بودند و اين روش را درخلال جنگ و بعد از آنداشتند و همين امر باعث گرديد كه متصديان حكومت اقدام به‏تاسيس مدارس جديد كنند تا دين را در نسلجديد ضعيف كنند و با اين روش ريشه‏شورش را از بيخ بركنند». (نقش وعاظ در اسلام، ص‏308)

18) پس از حمله ايتاليا به ليبى، شيخ‏الشريعه با صدور اعلاميه‏هاى متعدد اين اقدام رامحكوم كرد. براىمطالعه در اين زمينه، ر. ك: اسنادى درباره هجوم روس و انگليس به ايران.

19) آل عمران (3) آيه 104.

20) يس (36) آيه 17.

21) ايران و جهان اسلام، ص‏200 به بعد.

22) شهاب شريعت، ص‏239 - 241، نوشته على رفيعى.

23) نقباءالبشر، بخش مخطوط، ص‏483.

24) الاجازة‏الكبيرة، ص‏9.

افرادى كه با علامت مشخص شده‏اند، علاوه بر شركت در درس‏هاى آية‏الله‏شريعت، از ايشان اجازه روايت نيزدارند و افرادى كه با علامت مشخص شده‏اند ازشيخ‏الشريعه اجازه روايت دارند، ولى شركت آنان در كلاس‏هاىشيخ نزد مؤلف ثابت‏نشده و چون شيخ‏الشريعه از مشايخ اجازه آنان است، در اين جا آورده شده‏اند.

25) مصفى‏المقال، ص‏79.

26) الاجازة‏الكبيرة، ص‏10 و 14.

27) همان، ص‏10 و 14.

28) همان.

29) همان.

30) همان.

31) همان.

32) همان.

33) همان.

34) همان، ص‏30.

35) فقهاى نامدار شيعه، ص‏546.

36) نقباءالبشر، ج‏1، ص‏65 .

37) مصفى‏المقال، ص‏109.

38.39.40.41.42) الاجازة‏الكبيرة، ص‏34.

43.44.45.46.47.48.49) همان.

50) نقباءالبشر، ج‏3، ص‏1021.

51) همان، ص‏71.

52) همان، ص‏73.

53) همان، ص‏74.

54) سوره احزاب، آيه 33.

55) الاجازة‏الكبيرة، ص‏76.

56) همان، ص‏77.

57) همان، ص‏82 .

58) همان، ص‏88 .

59) همان، ص‏9; مصفى‏المقال فى مصنفى علم‏الرجال.

60) گنجينه دانشمندان، ج‏3، ص‏483.

61) مصاحبه مؤلف با حجة‏الاسلام پارسا; الاجازة‏الكبيرة، ص‏95.

62) الاجازة‏الكبيرة، ص‏97.

63) همان، ص‏101.

64) همان، ص‏103.

65) نقباءالبشر، ج‏4، ص‏1371.

66) الاجارة‏الكبيرة، ص‏110.

67) همان، 111.

68) همان، 115.

69) همان، ص‏120.

70) همان، ص‏122.

71) شيخ آغابزرگ درباره او آورده است: او از شاگردان نزديك آية‏الله شريعت‏بود كه تمام‏تقريرات درس استاد رانوشت. الذريعه، ج‏4، ص‏382.

72) الاجازة‏الكبيرة، ص‏126.

73) آئينه دانشوران، ص‏320; گنجينه دانشمندان، ج‏9، ص‏278.

74) الاجازة‏الكبيرة ص‏129.

75) فقهاى نامدار، چاپ دوم، ص‏453.

76.77.78.79)الاجازة‏الكبيرة، ص‏132.

80) همان، ص‏143.

81) مصفى‏المقال، ص‏439; الاجازة‏الكبيرة، ص‏144.

82) همان، ص‏248.

83) الاجازة‏الكبيرة، ص‏152.

84) همان، ص‏153.

85) نقباءالبشر، ج‏1، ص‏246.

86) همان، ص‏158.

87) همان، ص‏161.

88) همان، ص‏163.

89) همان، ص‏172.

90) همان، ص‏177.

91) فقهاى نامدار شيعه، ص‏416.

92) الاجازة الكبيرة، ص‏182.

93) همان، ص‏185.

94) همان، ص‏186.

95) همان، ص‏191.

96) همان، ص‏197.

97) همان، ص‏201.

98) همان، ص‏202. براى اطلاع از زندگى ايشان به كتاب آسمان عرفان از مجموعه ديدار باابرار مراجعه شود.

99) الاجازه‏الكبيرة، ص‏206.

100) همان، ص‏210.

101) همان، ص‏211.

102) همان، ص‏212.

103) همان، ص‏219.

104) همان، ص‏217.

105) همان، ص‏219.

106) الذريعه، ج‏26، ص‏228; الاجازة‏الكبيرة، ص‏223.

107) الاجازة‏الكبيرة، ص‏226.

108) همان، ص‏228.

109) همان، ص‏229.

110) همان، ص‏232.

111) همان، ص‏235.

112) همان، ص‏236.

113) همان، ص‏238. درباره هبة‏الدين شهرستانى به زندگى او در مجموعه «ديدار با ابرار»مراجعه شود.

114) شاگردان آية‏الله شريعت‏بسيار بيش از آنچه در متن آمده، مى‏باشند، براى اطلاع‏بيشتر، به كتاب‏هاى:نقباءالبشر، شعراءالغرى، الذريعه و الاجازة‏الكبيرة رجوع شود.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation