بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

و ثانياً بزودى از كار خود پشيمان شده و به سوى خدا باز مى گردند; اينها هستند كه مشمول رحمت الهى مى گردند و خدا توبه آنان را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است (اِنَّما التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِيْنَ يَعْمَلُونَ السُّوْءَ بِجَهالَة ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيْب فَاُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللّهُ عَليماً حكيماً).

روشن است كه منظور از «جهالت» در اين آيه، جهالت مطلق كه موجب عذر است نيست; زيرا در زمينه جهل مطلق گناهى وجود ندارد; بلكه منظور جهل نسبى است يعنى آگاهى كامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد.

[203]

و امّا جمله يَتُوبُونَ مِنْ قَريْب به عقيده جمعى از مفسّران به معنى قبل از مرگ است، در حالى كه اطلاق كلمه «قريب» به اين معنى كه گاه پنجاه سال يا بيشتر طول مى كشد مناسب به نظر نمى رسد، رواياتى را هم كه طرفداران اين نظريّه به آن استدلال كرده اند اشاره اى به تفسير اين آيه ندارد، بلكه بيان مستقل و جداگانه اى است. (دقّت كنيد)

ولى بعضى ديگر آن را به معنى زمان نزديك به گناه گرفته اند ـ يعنى بزودى از كار خود پشيمان شود و به سوى خدا باز گردد; زيرا توبه كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را بطور كلّى از روح و جان انسان بشويد و كمترين اثرى از آن در دل باقى نماند و اين در صورتى ممكن است كه در فاصله نزديكى (قبل از آن كه گناه در وجود انسان ريشه بدواند و به شكل طبيعت ثانوى در آيد) از آن پشيمان شود; در غير اين صورت، غالباً اثرات گناه در قلب و جان انسان باقى خواهد ماند. پس توبه كامل توبه اى است كه بزودى انجام پذيرد و كلمه «قريب» از نظر لغت و فهم عرف نيز با اين معنى تناسب بيشترى دارد.

* * *

در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث، در مورد مسأله زكات و آثار آن دستور مى دهد «از مؤمنان زكات بگير!» (خُذْ مِنْ اَمَوالِهِمْ صَدَقَةً)

سپس در ادامه اين بيان به آثار اخلاقى و معنوى زكات اشاره كرده مى فرمايد: «تو با اين عمل، آنها را پاك مى كنى، و نموّ و رشد مى دهى!» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيْهِمْ بِها)

آرى! پرداختن زكات آنها را از دنيا پرستى و بخل و امساك، پاك مى كند و نهال نوعدوستى و سخاوت و توجّه به حقوق ديگران را در نهاد آنان پرورش مى دهد.

اضافه بر اين، مفاسد و آلودگيهايى كه در جامعه به خاطر فقر و محروميّت به وجود مى آيد، با انجام اين فريضه الهى بر چيده مى شود و صحنه اجتماع از آن پاك مى گردد; بنابراين زكات، هم رذائل اخلاقى را از ميان مى برد و هم زكات دهنده را به فضائل اخلاقى آراسته مى كند، و اين همان چيزى است كه ما در اين بحث به دنبال آن هستيم; يعنى، تأثير عمل نيك و بد در پرورش فضائل و رذائل اخلاقى.

همين تعبير به صـورت ديگرى در آيه حـجاب به چشم مى خـورد; مى فرمـايد: «وَ اِذا سَئَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَاسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ; هنگامى

[204]

كه از آنها (همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)) چيزى از وسائل زندگى را (به عنوان عاريت) مى خواهيد، از پشت پرده بخواهيد! اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است!»(1)

اين تعبير نيز نشان مى دهد كه رعايت عفّت در عمل، باعث پاكى قلب است و بعكس، ترك عفّت، قلب و روح انسان را آلوده مى كند و مايه پرورش رذائل اخلاقى است.

 

نتيجه:

هدف از شرح آيات بالا اين بود كه تأثير اعمال را در اخلاق، و شكل گيرى روح و جان انسان را در پرتو آن روشن سازيم; و از مجموع آنها چنين مى توان نتيجه گرفت كه براى خود سازى و تهذيب نفس بايد مراقب اعمال خود بود; زيرا تكرار گناه و زشتيها از يك سو قبح اعمال را از بين مى برد و از سوى ديگر روح انسان به آن عادت مى كند، و تدريجاً به صورت ملكات رذيله رسوخ پيدا مى كند به گونه اى كه انسان نه تنها از آن ناراحت نخواهد بود، بلكه گاه به آن افتخار مى كند!

* * *

 

چگونگى تأثير «عمل» در «اخلاق» در روايات اسلامى

آنچه در بالا در آيات فوق در مورد رابطه عمل و اخلاق منعكس بود، در روايات اسلامى نيز بوضوح ديده مى شود، از جمله:

1 ـ در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «ما مِنْ عَبْد اِلاّ وَ فى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضاء فَاِذا اَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِى النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْداءٌ فَاِنْ تابَ ذَهَبَ ذلِكَ السَّوادُ، وَ اِنْ تَمادَى فِى الذُّنُوبِ زادَ ذلِكَ السَّوادُ حتَّى يُغَطِّى الْبَياَضَ، فَاِذا غَطَّى الْبَياضَ لَمْ يَرْجِعْ صاحِبُهُ اِلى خَيْر اَبَداً، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عزَّوَجَلَّ: كَلاّ بَلْ رانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ; هيچ بنده اى نيست مگر اين كه در قلب او نقطه روشنى است (كه حقايق را با آن درك مى كند و او را به سوى سعادت و فضيلت فرا مى خواند) هنگامى كه گناهى مرتكب مى شود، در آن


1. سوره احزاب، آيه 53 .

[205]

نقطه روشن، نقطه سياهى پيدا مى شود; اگر توبه كند، آن نقطه سياه برطرف مى گردد; و اگر به گناهان خويش ادامه دهد، پيوسته آن سياهى رو به فزونى مى رود تا تمام نقطه روشن را بپوشاند; هنگامى كه نقطه روشن پوشيده شد، آن شخص هرگز به سوى خير و نيكى بر نمى گردد; و اين همان است كه خداوند عزّوجل فرموده: چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان همچون زنگارى بر دلهايشان نشسته است!»(1)

اين روايت بخوبى نشان مى دهد كه تراكم گناهان، سبب پيدايش رذائل و دور ماندن از فضائل است، تا آنجا كه روح بكلّى تاريك مى شود و پلهاى پشت سر ويران مى گردد، و راه بازگشت وجود نخواهد داشت!

2 ـ در وصيّتنامه معروف اميرمؤمنان على(عليه السلام) به فرزند رشيدش امام حسن(عليه السلام)مى خوانيم: «اِنَّ الْخَيْرَ عادَةٌ; نيكى عادت است!»(2)

همين مضمون در كنز العمّال از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «اَلْخَيْرُ عادَةٌ وَ الشَّرُّ لَجاجَةٌ; نيكى عادت است و شر لجاجت است!»(3)

باز همين معنى به شكل ديگرى در سخنان امام سجّاد علىّ بن الحسين(عليه السلام) ديده مى شود، فرمود: «اُحِبُّ لِمَنْ عَوَّدَ مِنْكُمْ نَفْسَهُ عادَةً مِنَ الْخَيْرِ اَنْ يَدُومَ عَلَيْها ; دوست دارم كسى كه از شما عادت نيكى را پذيرفته است آن را پيوسته ادامه دهد!»(4)

از اين روايات مى توان استفاده كرد كه تكرار عمل اعم از نيك و بد سبب مى شود كه حالتى در نفس به عنوان عادت به نيكى يا بدى پيدا شود; يا به تعبير ديگر، خلق و خوى خاصّى از آن شكل گيرد و همان خلق و خوى در آينده مبدأ اعمال مشابه مى شود; در نتيجه، هم اعمال نيك و بد، در ايجاد اخلاق نيك و بد اثر مى گذارد و هم اخلاق نيك و بد در ايجاد اعمال نيك و بد مؤثّر است (تأثير متقابل).

3 ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) در همان وصيّتنامه معروف امام حسن(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْروُهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ اَلتَّصَبُّرُ


1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 273، حديث 20 .

2. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 232.

3. كنز العمّال، حديث 28722.

4. بحارالانوار، جلد 46، صفحه 99.

[206]

فِى الْحَقِّ; خود را به شكيبايى در برابر ناملايمات عادت ده! و چه نيك است شكيبايى در طريق حق!»(1)

در اينجا نيز به روشنى رابطه «عادت» كه زاييده تكرار عمل است با خلق و خوى شكيبايى و صبر ديده مى شود.

4 ـ در بسيارى از روايات توبه آمده است كه بايد در توبه از گناه، تعجيل كرد و از «تسويف» يعنى به عقب انداختن آن پرهيز نمود (مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يك خلق و خو شود; در حديثى از امام جواد(عليه السلام) مى خوانيم: «تأخيرُ التَّوبَةِ اِغْتِرارٌ، وَ طُولُ التَّسْوِيفِ حَيْرَةٌ ... وَ الاِصْرارُ عَلَى الذَّنبِ اَمْنٌ لِمَكْرِ اللّهِ; تأخير توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا كردن سبب حيرت، و اصرار بر گناه موجب بى اعتنايى به مجازات الهى است.»(2)

تعبير جالب ديگرى در حديث نبوى كه در زمينه توبه وارد شده است، ديده مى شود، مى فرمايد: « مَنْ تاب، تابَ اللّهُ عَلَيهِ وَ اُمِرَتْ جَوارِحُهُ انْ تَسْتُرَ عَلَيهِ، وَ بِقاعُ الاَرْضِ اَنْ تَكتُمَ عَلَيهِ وَ اُنْسِيَتِ الْحَفَظَةُ ما كانَتْ تَكْتُبُ عَلَيْهِ; كسى كه توبه كند و به سوى خدا باز گردد، خداوند به سوى او باز مى گردد; و به اعضاء و جوارح او دستور داده مى شود كه گناه را مكتوم دارند و به نقاط مختلف زمين (كه بر آن گناه كرده) نيز همين دستور داده مى شود، و فرشتگان نويسنده اعمال، آنچه را نوشته بودند به فراموشى مى سپرند.»(3)

اين تعبير نشان مى دهد كه توبه، آثار گناه را مى شويد و صفا و قداست اخلاقى نخستين را با مى گرداند.

همين معنى بطور آشكارتر در حديث علوى آمده است، مى فرمايد: «اَلتَّوبَةُ تُطَهِّرُ القُلُوبَ وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ; توبه قلبها را پاك مى كند و گناهان را مى شويد!»(4)

اين تعبير نيز بخوبى نشان مى دهد كه گناه آثارى بر قلب مى گذارد كه تدريجاً به صورت خلق و خوى باطنى در مى آيد و توبه اين آثار را مى شويد و اجازه نمى دهد تشكيل خلق و خوى دهد.


1. نهج البلاغه، نامه 31.

2. بحار، جلد 6، صفحه 30.

3. كنزالعمّال، حديث 10، صفحه 79.

4. غرر الحكم، شماره 3837.

[207]

تعبير به «طهور» بودن «توبه» در روايات متعدّد ديگر نيز آمده است كه همه حاكى از رابطه گناه و تشكيل حالات زشت درونى است.(1)

در مناجاتهاى پانزده گانه معروف و بسيار پرمعناى امام علىّ بن الحسين(عليه السلام)، در مناجات اوّل كه مناجات توبه كنندگان است، چنين آمده است: «وَاَماتَ قَلْبِى عَظِيمُ جِنايَتى فَاَحْيِهِ بِتَوْبَة مِنْكَ يا اَمَلى وَ بُغْيَتى ; خداوندا! جنايت بزرگ من موجب مرگ قلبم شده و از تو مى خواهم كه با توبه آن را زنده كنى اى اميد و آرزوى من!»(2)

آرى! گناه روح و جان انسان را آلوده تر مى كند و بر اثر تكرار چنان مى شود كه گويى مرده است; و توبه موجب حيات دل و نشاط جان مى شود!

بنابراين، پويندگان راه فضيلت و سير و سلوك الى اللّه، براى تحكيم پايه هاى فضائل اخلاقى بايد دقيقاً مراقب آثار مثبت و منفى اعمال نيك و بد در روح و جان خود باشند و بدانند هيچ عملى نيست مگر اين كه در دل و جان اثر مى گذارد; اگر اعمال پاك و نيك است، روح را به رنگ خود در مى آورد و اگر زشت و آلوده و ناپاك است، آلودگى را به درون روح و جان و اخلاق مى كشاند.

* * *

 

7 ـ رابطه «اخلاق» و «تغذيه»

شايد در ابتداى امر، عنوان بالا براى بعضى مايه شگفتى شود، كه چگونه مى تواند تغذيه در اخلاق و روحيّات و ملكات نفسى اثر بگذارد؟ چرا كه آن مربوط به جسم است و اين مربوط به روح، ولى با توجّه به رابطه بسيار نزديك و تنگاتنگى كه در ميان جسم و روح آدمى است، جايى براى اين تعجّب باقى نمى ماند.

بسيار مى شود كه يك حالت بحرانى روحى و غم و اندوه شديد جسم را در مدّت كوتاهى، ضعيف و پژمرده و ناتوان مى سازد، موهاى انسان را سفيد، چشم را كم نور، قوّت و توان را از دست و پا مى گيرد; عكس اين مسأله نيز صادق است كه حالات خوب


1. بحار، جلد 69،صفحه 121 و جلد 91، صفحه 133.

2. بحار، جلد 91، صفحه 142.

[208]

جسمانى در روح انسان اثر مى گذارد، روح را شاداب و فكر را قوّت مى بخشد.

از قديم الايّام تأثير غذاها بر روحيّات اخلاق انسانى مورد توجّه دانشمندان بوده است و حتّى اين مطلب جزء فرهنگ توده هاى مردم شده است; مثلاً، خونخوارى را مايه قساوت و سنگدلى مى شمردند، و معتقد بودند كه عقل سالم در بدن سالم است.

در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى نيز نشانه هاى روشنى براى اين معنى ديده مى شود.

از جمله در آيه 41 سوره مائده درباره گروهى از يهود كه مرتكب كارهاى خلافى از قبيل جاسوسى بر ضدّ اسلام و تحريف حقايق كتب آسمانى شده بودند، مى فرمايد:

«آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته است دلهايشان را پاك كند (اُولئِكَ الَّذينَ لمْ يُرِدِ اللّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ ...)!

و بلافاصله در آيه بعد مى فرمايد: «سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ; آنها بسيار به سخنان تو گوش فرا مى دهند تا آن را تكذيب كنند و بسيار مال حرام مى خورند!»

اين تعبير نشان مى دهد كه آلودگى دلهاى آنها بر اثر اعمالى همچون تكذيب آيات الهى، و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است; زيرا بسيار از فصاحت و بلاغت دور است كه اوصافى را براى آنها بشمرد كه هيچ ارتباطى با جمله «لَمْ يُرِدِ اللّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» نداشته باشد.

و از اين جا روشن مى شود كه خوردن مال حرام سبب تيرگى آيينه دل و نفوذ اخلاق رذيله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقى است.

در آيه 91 سوره مائده درباره شراب و قمار مى فرمايد: «شيطان مى خواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار، عداوت ايجاد كنند; اِنَّما يُرِيْدُ الشَّيطانُ اَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ».

بى شك عداوت و بغضاءِ دو حالت درونى و اخلاقى است كه در آيه بالا رابطه ميان آن و نوشيدن شراب ذكر شده، و اين نشان مى دهد كه غذا و نوشيدنى حرامى همچون شراب مى تواند در شكل گيرى رذائل اخلاقى همانند پرخاشگرى و ستيزه جويى و عداوت و دشمنى اثر بگذارد.

[209]

در آيه 51 سوره مؤمنون مى خوانيم: «اى پيامبر! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد; يا اَيُّها الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً».

بعضى از مفسّران معتقدند ذكر اين دو (خوردن غذاهاى پاك و انجام عمل صالح) پشت سر يكديگر دليل بر وجود يك نوع ارتباطى بين اين دو است، و اشاره به اين است غذاهاى مختلف آثار اخلاقى متفاوتى دارد، غذاى حلال و پاك، روح را پاك مى كند و سرچشمه عمل صالح مى شود، و غذاهاى حرام و ناپاك روح و جان را تيره و سبب اعمال ناصالح مى گردد.(1)

در تفسير «روح البيان» بعد از اشاره به ارتباط عمل صالح با بهره گيرى از غذاى حلال به اشعار زير استناد شده:

علم و حكمت زايد از لقمه حلال عشق و رقّت آيد از لقمه حلال!

لقمه تخم است و برش انديشه ها لقمه بحر و گوهرش انديشه ها

و در شعر ديگرى نقل مى كند:

قطره باران تو چون صاف نيست گوهر درياى تو شفّاف نيست!(2)در تفسير اثنى عشرى، در ذيل همين آيه نيز اشاره به رابطه صفا و نورانيّت قلب و اعمال صالح با تغذيه حلال شده است.(3)

* * *

 

رابطه تغذيه و اخلاق در روايات اسلامى

گرچه رابطه بالا در آيات قرآنى كمرنگ است، و تنها اشارتى به چشم مى خورد; ولى اين معنى (رابطه اخلاق و تغذيه) در روايات اسلامى دامنه گسترده اى دارد كه نمونه هايى از آن را در ذيل از نظر مى گذرانيم:

در يك سلسله از روايات، به رابطه تغذيه با سوء اخلاق اشاره شده است از جمله:

1 ـ در روايات متعدّدى مى خوانيم: يكى از شرايط استجابت دعا پرهيز از غذاى


1. به تفسير نمونه، جلد 14، ذيل آيه 51 مؤمنون مراجعه شود.

2. «روح البيان» ، جلد 6، صفحه 88.

3. تفسير «اثنى عشرى»، جلد 9، صفحه 145.

[210]

حرام; از جمله، در حديثى آمده است كه شخصى نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: «اُحِبُّ اَنْ يُسْتَجابَ دُعائى; دوست دارم دعاى من مستجاب شود!» پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «طَهِّرْ مَأكَلَكَ وَلاتُدْخِلْ بَطْنَكَ الْحَرامَ; غذاى خود را پاك كن از غذاى حرام پرهيز نما!»(1)

همين معنى از همان بزرگوار با تعبير ديگرى آمده است، مى فرمايد: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يُسْتَجابَ دُعائَهُ فَلْيُطَيِّبْ مَطْعَمَهُ وَ مَكْسَبَه; كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود، طعام و كسب خود را از حرام پاك كند!»(2)

با توجّه به اين كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ اللّهَ لايَسْتَجيبُ دُعاءً بِظَهْرِ قَلْب قاس; خداوند دعايى را كه از قلب قساوتمند برخيزد مستجاب نمى كند!»(3) مى توان نتيجه گرفت كه غذاى ناپاك و حرام، قلب را تاريك و قساوتمند مى كند; و به همين دليل، دعاى حرامخواران مستجاب نمى شود. و از اينجا به رابطه نزديكى كه در ميان ناپاكى درون و تغذيه حرام وجود دارد، مى توان پى برد.

در حديث معروف امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا آمده است كه بعد از ايراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گيرا در برابر لشكر لجوج و قساوتمند كوفه، هنگامى كه ملاحظه كرد آنها حاضر به سكوت و گوش دادن به سخنانش نيستند، فرمود: (آرى! شما حاضر به شنيدن سخن حق نيستيد زيرا) مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ; شكمهاى شما از غذاهاى حرام پر شده است، در نتيجه خداوند بر دلهاى شما مهر زده است (و هرگز حقايق را درك نمى كنيد!)»(4)

2 ـ در روايات ديگرى آمده است; كه رابطه اى در ميان خوردن غذاى حرام و عدم قبول نماز و روزه و عبادات، وجود دارد; از جمله، در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم:«مَنْ اَكَلَ لُقْمَةَ حَرام لَنْ تُقْبَلَ لَهُ صَلَوة اَرْبَعينَ لَيْلَةً، وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعوَةُ ارْبَعيْنَ صَباحاً وَ كُلُّ لَحْم يُنْبِتُهُ الْحَرامُ فَالنّارُ اَوْلى بِهِ وَ اِنَّ اللُّقْمَةَ الواحِدَةَ تُنْبِتُ اللَّحْمَ; هركسى لقمه اى از غذاى حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمى شود،و تا چهل روز دعاى


1. بحار، جلد 90، صفحه 373.

2. همان مدرك، صفحه 372.

3. بحارالانوار، جلد 90، صفحه 305.

4. نقل از كتاب «سخنان على(عليه السلام) از مدينه تا كربلا، صفحه 232.»

[211]

او مستجاب نمى گردد; و هر گوشتى كه از حرام برويد، آتش دوزخ براى آن سزاوارتر است; و حتّى يك لقمه نيز باعث روييدن گوشت مى شود!»(1)

بديهى است براى قبولى نماز، شرايط زيادى لازم است، از جمله حضور قلب و پاكى دل، امّا غذاى حرام پاكى قلب و صفاى دل را از انسان مى گيرد.

3 ـ در روايات متعدّد ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) آمده است كه: «مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ اَرْبَعينَ صَباحاً ساءَ خُلْقُهُ; كسى كه چهل روز گوشت را ترك كند، اخلاق او بد مى شود!»(2)

از اين احاديث بخوبى استفاده مى شود كه در گوشت مادّه اى است كه اگر براى مدّت طولانى از بدن انسان قطع شود،در روحيّات و اخلاق او اثر مى گذارد،و كج خلقى و بد اخلاقى به بار مى آورد.

البتّه استفاده زياد از گوشت حيوانات نيز در بعضى از روايات مذموم شمرده شده، ولى از ترك آن براى مدّت طولانى نيز در بسيارى از روايات نهى شده است.

4 ـ در روايات زيادى كه در كتاب «اطعمه و اشربه» آمده است، رابطه اى ميان بسيارى از غذاها و اخلاق خوب و بد، بيان گرديده به عنوان نمونه:

در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «عَلَيْكمُ بِالزَّيْتِ فَاِنَّهُ يَكْشِفُ الْمُرَّةَ .... وَ يُحَسِّنُ الخُلْقَ; بر شما لازم است كه از زيت (زيت به معنى روغن زيتون يا هرگونه روغن مايع است) استفاده كنيد، زيرا صفرا را از بين مى برد... و اخلاق انسان را نيكو مى كند!»(3)

5 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: كه از كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى كند «مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَقِلَّ غَيْظُهُ فَلْيَأكُلْ لَحْمَ الدُّراجِ; كسى كه دوست دارد خشم او كم شود گوشت درّاج را بخورد!»(4)

از اين تعبير بخوبى استفاده مى شود كه رابطه اى ميان تغذيه و خشم و بردبارى وجود دارد.


1. سفينة البحار، جلد1، مادّه اكل.

2. وسائل الشّيعه، جلد 17، صفحه 25، باب 12.

3. همان مدرك، صفحه 12.

4. فروغ كافى، جلد6، صفحه 312. (درّاج پرنده اى است شبيه به كبك كه گوشت لذيدى دارد)

[212]

6 ـ در روايت مشروحى از تفسير عيّاشى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده درباره اين كه چرا خداوند خون را حرام كرده مى فرمايد: «وَ اَمَّا الدَّمُ فَاِنَّهُ يُورِثُ الْكَلَبَ وَ قَسْوةَ الْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّاْفَة وَ الرَّحْمَةِ لا يُؤْمَنُ اَنْ يَقْتُلَ وَلَدَهُ وَ والِدَيْه ....; اين كه خداوند خوردن خون را حرام كرده به خاطر آن است كه سبب جنون و سنگدلى و كمبود رأفت و مهربانى مى شود ... تا آنجا كه ممكن است فرزند و يا پدر و مادرش را به قتل برساند!»

در بخش ديگرى از اين روايت مى فرمايد: «وَ اَمَّا الْخَمْرُ فَاِنَّهُ حَرَّمَها لِفِعْلِها وَ فَسادِها وَقالَ اِنَّ مُدْمِنَ الْخَمْرِ كَعابِدِ الْوَثَنِ وَ يُورِثُ اِرْتِعاشاً وَ يَذْهَبُ بِنُوُرِهِ وَ يَهْدِمُ مُرُوَّتَهُ; و امّا شراب، خداوند آن را به خاطر تأثير و فسادش حرام كرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان مى شود، و نور (معنويّت) او را از بين مى برد، و شخصيّت او را ويران مى سازد!»(1)

7 ـ در روايات متعدّدى كه در كافى درباره انگور آمده است رابطه ميان خوردن انگور و برطرف شدن غم و اندوه ديده مى شود; از جمله، در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: «شَكَى نَبِىٌّ مِنَ الاَْنبِياءِ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ الْغَمَّ فَاَمَرَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِاَكْلِ الْعِنَبِ; يكى از پيامبران الهى از غم و اندوه (و افسردگى) به پيشگاه خداوند متعال شكايت كرد; خداوند متعال به او دستور داد كه انگور بخورد!»(2)

اين حديث تأكيد بيشترى است بر مسأله ارتباط تغذيه با مسائل اخلاقى.

8 ـ در احاديث متعدّدى نيز رابطه خوردن انار و از ميان رفتن وسوسه هاى شيطانى و به وجود آمدن نورانيّت قلب ديده مى شود; از جمله، در حديث معتبرى از امام صادق(عليه السلام)آمده است كه مى فرمود: «مَنْ اَكَلَ رُمّانَةً عَلَى الرِّيقِ انَارَتْ قَلْبَهُ اَرْبَعينَ يَوْمَاً; كسى كه يك انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانى مى كند.»(3)

9 ـ در روايت متعدّدى در باب «خوردن» تعبيراتى ديده مى شود كه همه نشانه ارتباط تغذيه با روحيّات و مسائل اخلاقى است; از جمله، در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم كه به جعفر (ابن ابى طالب) فرمود: «يا جَعْفَرُ كُلِ السَّفَرْجَلَ فَاِنَّه يُقَوّىِ الْقَلْبَ وَ


1. تفسير برهان، جلد1، ذيل آيه 3، سوره مائده، ص 434. و مستدرك، جلد 16، صفحه 163.

2. كافى، جلد 6، صفحه 351، حديث 4.

3. همان مدرك، صفحه 354، حديث 11.

[213]

يُشْجِعُ الْجَبانَ; اى جعفر! «به» بخور قلب را تقويت مى كند و ترسو را شجاع مى سازد!»(1)

10 ـ در بعضى از احاديث رابطه ميان غذاى اضافى و سنگدلى و قساوت و عدم پذيرش موعظه ديده مى شود; از جمله، در كتاب «اعلام الدّين» از پيغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: «اِيّاكُمْ وَ فُضُولَ الْمَطْعَمِ فَاِنَّهُ يَسِمُ الْقَلْبَ بِالْقَسْوَةِ وَ يُبْطِىءُ بِالْجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ وَ يَصُمُّ الْهِمَمَ عَنْ سِماعِ الْمَوعِظَةِ; از غذاى اضافى بپرهيزيد كه قلب را پر قساوت مى كند و از اطاعت حق تنبل مى سازد و گوش را از شنيدن موعظه كر مى نمايد!»

فضول الطّعام (غذاى اضافى) ممكن است اشاره به پرخورى باشد يا غذاهاى باقى مانده و فاسد شده، و در هر حال از رابطه تغذيه و مسائل اخلاقى خبر مى دهد.

همين معنى در بحارالانوار از بعضى از روات اهل سنّت از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است.(2)

از اين حديث بخوبى استفاده مى شود كه غذاى اضافى سه پيامد سوء دارد: قساوت مى آورد; انسان را در انجام عبادات و طاعات تنبل مى كند; و گوش شنوا را در برابر مواعظ از انسان مى گيرد!

اين مطلب كاملاً محسوس است كه وقتى انسان غذاى زياد و سنگين مى خورد عبادات را به زحمت به جا مى آورد و نشاطى براى عبادت ندارد بعكس هنگامى كه غذاى ساده و كم مى خورد قبل از اذان صبح بيدار است نشاط دارد و حال مطالعه و عبادت دارد.

همچنين به تجربه رسيده است هنگامى كه انسان روزه مى گيرد رقّت قلب پيدا مى كند و آمادگى بيشتر براى شنيدن مواعظ در او حاصل مى شود; بعكس هنگامى كه شكم پر است فكر انسان درست كار نمى كند و خودش را از خدا دور مى بيند.

11 ـ در احاديث اسلامى در ارتباط نوشيدن عسل با صفاى قلب، از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خـوانيم: «اَلْعَسَلُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءَ وَ لا داءَ فيهِ يُقِّلُ الْبَلْغَمَ وَ يُجَّلِى الْقَلْبَ; عسل شفاى تمام بيماريها است و در آن بيمارى نيست، بلغم را كم مى كند و


1. همان مدرك، صفحه 357، حديث 4.

2. بحار، جلد 74،صفحه 182.

[214]

قلب را صفا مى بخشد.»(1)

 

نتيجه:

از مجموع آنچه در بالا آورديم و روايات فراوان ديگر كه ذكر آنها به طول مى انجامد بخوبى استفاده مى شود كه رابطه نزديكى ميان تغذيه و روحيّات و اخلاقيّات وجود دارد، هرگز نمى گوئيم غذاها علّت تامّه براى اخلاق خوب يا بد است، بلكه همين اندازه مى دانيم كه طبق روايات بالا يكى از عوامل زمينه ساز پاكى و اخلاق، تغذيه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.

دانشمندان امروز نيز معتقدند بسيارى از پديده هاى اخلاقى به خاطر هورمونهائى است كه غدّه هاى بدن تراوش مى كند و تراوش غدّه ها رابطه نزديكى با تغذيه انسان دارد; بر همين اساس، بعضى معتقدند كه گوشت هر حيوانى حاوى صفات آن حيوان است، واز طريق غدّه ها و تراوش آنها در اخلاق كسانى كه از آن تغذيه مى كنند اثر مى گذارد. گوشت درندگان انسان را درنده خو مى كند، و گوشت خوك صفت بى بندوبارى جنسى را كه از ويژگيهاى اين حيوان است به خورنده آن منتقل مى سازد.

اين از نظر رابطه طبيعى و مادّى، از نظر رابطه معنوى نيز آثار خوردن غذاى حرام غير قابل انكار است، غذاى حرام قلب را تاريك و روح را ظلمانى مى كند و فضائل اخلاقى را ضعيف مى سازد.

اين سخن را با ذكر يك داستان تاريخى كه موّرخ معروف مسعودى در «مروج الذّهب» آورده پايان مى دهيم:

او از «فضل بن ربيع» نقل مى كند كه «شريك ابن عبداللّه» روزى وارد بر «مهدى» خليفه عبّاسى شد، مهدى به او گفت بايد حتماً يكى از سه كار را انجام دهى، شريك سؤال كرد كدام سه كار؟ گفت يا قضاوت را از سوى من بپذيرى و يا تعليم فرزندم را برعهده بگيرى، و يا غذائى (با ما) بخورى! شريك فكرى كرد و گفت سومى از همه


1. بحار الانوار، جلد 63، صفحه 294.

[215]

آسانتر است، مهدى او را نگهداشت و به آشپز گفت انواعى از خوراك مغز آميخته با شكر و عسل براى او فراهم ساز.

هنگامى كه «شريك» از آن غذاى بسيار لذيذ و (طبعاً حرام) فارغ شد، آشپز رو به خليفه كرد و گفت اين پيرمرد بعد از خوردن اين غذا هرگز بوى رستگارى را نخواهد ديد! فضل ابن ربيع مى گويد مطلب همين گونه شد، و شريك ابن عبداللّه بعد از اين ماجرا هم به تعليم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوى آنها پذيرفت.(1)

* * *

 

صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى

مى دانيم اعمال انسان هميشه در درون و جان او ريشه دارد; يا به تعبير ديگر، اعمال ظهور و بروز صفات درونى است، يكى به منزله ريشه و ديگرى به منزله ساقه و شاخ و برگ و ميوه است.

به همين دليل، اعمال اخلاقى از صفات اخلاقى جدا نيست; مثلاً، نفاق كه از صفات رذيله است، ريشه اى در عمق جان انسان دارد و از شخصيّت دو گانه و ضدّ توحيدى او، حكايت مى كند. همين صفت درونى سبب انجام اعمال منافقانه يا رياكارانه مى شود.

حسد نيز حالتى در درون جان است كه نسبت به نعمتهاى خداوند كه به ديگران داده شده است رشك مى برد، همين صفت خود را در لا به لاى اعمال خرابكارانه، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسير سعادت او نشان مى دهد.

«كبر» و «غرور» خود برتر بينى، همگى از صفات درون است كه ناشى از جهل انسان به قدر و مقام خويش مى باشد، و يا كمى ظرفيّت در برابر مواهب الهى، امّا همين صفت درونى در لابه لاى اعمال بخوبى خود را آشكار مى سازد، و از طريق بى اعتنايى، پرخاشگرى، هتّاكى و تحقير ديگران، ظاهر مى شود.

و شايد به همين دليل، علماى اخلاق در كتب اخلاقى، معمولاً اين دو را از هم جدا


1. سفينة البحار، مادّه «شرك»، و مروج الذّهب، جلد 3، صفحه 310.

[216]

نكرده اند، گاه به سراغ ريشه و صفات درون مى روند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون، از اوّلى به «صفات اخلاقى» تعبير مى شود و از دومى به «اعمال اخلاقى».

البتّه اعمال اخلاقى، موضوع مباحث فقهى است، و فقهاء پيرامون آن از ديدگاه خود بحث مى كنند، ولى با اين حال علماى اخلاق نيز از آن سخن مى گويند، البتّه ديدگاه عالم اخلاق با فقيه متفاوت است، فقيه از نظر احكام پنجگانه (وجوب و حرمت و استحباب و كراهت و اباحه) و احياناً ثواب و عقاب، به اين افعال مى نگرد، ولى عالم اخلاق، از اين نظر كه نشانه كمال روح يا انحطاط و نقص آن است به آن نگاه مى كند.

و با اين بيان فرق صفات اخلاقى و اعمال اخلاقى و همچنين ديدگاه فقيه و عالم اخلاق روشن مى گردد.

* * *

 

 

[217]

 

 

 

 

 

 

12

 

گامهاى عملى به سوى تهذيب اخلاقى

 

در اين فصل به سراغ امورى مى رويم كه زمينه را براى پرورش «فضائل اخلاقى» فراهم مى سازد و گام به گام انسان را به خدا نزديكتر مى سازد، و اين بحث اهمّيّت فوق العاده اى در علم اخلاق دارد و از امور زيادى بحث مى كند:

 

گام اوّل: توبه

بسيارى از علماى اخلاق نخستين گام براى تهذيب اخلاق و سير الى اللّه را «توبه» شمرده اند، توبه اى كه صفحه قلب را از آلودگيها پاك كند و تيرگيها را مبدّل به روشنايى سازد و پشت انسان را از بار سنگين گناه سبك كند، تا براحتى بتواند طريق به سوى خدا را بپيمايد.

مرحوم «فيض كاشانى» در آغاز جلد هفتم «المحجّه البيضاء» كه در واقع آغاز گر بحثهاى اخلاقى است چنين مى گويد:

«توبه از گناه و بازگشت به سوى ستّار العيوب و علاّم الغيوب آغاز راه سالكين و سرمايه پيروزمندان و نخستين گام مريدان و كليد علاقه مندان و مطلع برگزيدگان و برگزيده مقرّبان است»!

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation