[160]
كوتاهى كردم و با دست خود وسائل بدبختى خويش را فراهم كردم!
آنچه از آيات فوق و بعضى از آيات ديگر قرآن بخوبى استفاده مى شود اين است كه دوستان و معاشران و همنشينان در سعادت و شقاوت انسان تأثير فوق العاده اى دارند; نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تأثير قرار مى دهند، كه در شكل گيرى عقائد آنها مؤثّرند; اينجاست كه يك استاد اخلاق بايد همواره با دقّت تمام افراد تحت تربيت خود را از اين نظر مورد توجّه قرار دهد; مخصوصاً در عصر و زمان ما كه نشر وسائل فساد از طريق دوستان ناباب به صورت وحشتناكى در آمده و يكى از سرچشمه هاى اصلى انواع انحرافات را تشكيل مى دهد.
* * *
نقش معاشران در روايات اسلامى
در اين زمينه احاديث بسيار گويايى از پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمه معصومين(عليهم السلام) به ما رسيده است.
در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تا آنجا به اين مسأله اهمّيّت داده شده كه مى فرمايد: «انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مى كند; اَلْمَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ وَقَرينِهِ»(1)
همين معنى را امام صادق(عليه السلام) با استفاده از كلام پيامبر به گونه ديگرى بيان كرده است; مى فرمايد: «لاتَصْحَبُوا اَهْلَ الْبِدَعِ وَلاتُجالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوْا عِنْدَ النّاسِ كَواحِد مِنْهُمْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله): اَلْمَرْءُ عَلى دينِ خَليلِهِ وَقَرينِهِ; با بدعتگذاران رفاقت نكنيد و با آنها همنشين نشويد كه نزد مردم همچون يكى از آنها خواهيد بود! رسول خدا فرمود: انسان پيرو دين دوست و رفيقش مى باشد!»(2)
همين معنى در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) به صورت تأثير متقابل بيان شده است; مى فرمايد: «مُجالَسَةُ الاَْخْيارِ تَلْحَقُ الاَْشْرارَ بِالاَْخْيارِ وَمُجالَسَةُ الاَْبْرارِ
1. اصول كافى، جلد 2، ص 375 «باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 3».
2. همان مدرك
[161]
لِلْفُجّارِ تَلْحَقُ الاَْبْرارَ بِالْفُجّارِ; همنشينى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مى كند; و همنشينى نيكان با بدان، نيكان را به بدان ملحق مى سازد!» و در ذيل اين حديث جمله پرمعنى ديگرى آمده، مى فرمايد: «فَمَنْ اِشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ اَمْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوْا دينَهُ فَانْظُرُوا اِلى خُلَطائِهِ; كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش كنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانيد; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانيد!)(1)
در بعضى از روايات اين معنى با تشبيه روشنى بيان شده مى فرمايد: «صُحْبَـةَ الاَْشَـرارِ تَكْسِبُ الشَّرَّ كَالرِّيْحِ اِذا مَرَتْ بِالنَّتِنِ حَمَلَتْ نَتِناً; همنشينى با بدان موجب بدى مى گردد; همچون بادى كه از جايگاه متعفّن و آلوده مى گذرد; بوى بد را با خود مى برد.(2)»
از تعبيرات بالابخوبى استفاده مى شود همان گونه كه معاشرت با بدان زمينه هاى بدى را فراهم مى سازد،معاشرت با نيكان نور هدايت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مى افروزد.
در حديثى از اميرمؤمنان مى خوانيم: «عَمارَةُ الْقُـلُوبِ فى مُعاشَرَةِ ذَوِى الْعُقُولِ; آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!»(3)
و در تعبير ديگرى از همان حضرت آمده است: «مُعاشَرَةُ ذَوِى الْفَضائِلِ حَياةُ الْقُلُوبِ; همنشينى با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است!»(4)
تأثير مجالست و همنشينى و روحيّات دوستان در انسان به اندازه اى است كه در حديثى از حضرت سليمان(عليه السلام) مى خوانيم: «لاتَحْكُمُوْا عَلى رَجُل بِشَىء حَتّى تَنْظُرُوا اِلى مَنْ يُصاحِبُ فَاِنَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِاَشْكالِهِ وَاَقْرانِهِ; وَيُنْسَبُ اِلى اَصْحابِهِ وَاَخْدانِهِ; درباره كسى قضاوت نكنيد تا نگاه كنيد با چه كسى همنشين است; چرا كه انسان را به وسيله دوستان و همنشين هايش مى توان شناخت; و او نسبتى با اصحاب و يارانش دارد.»(5)
در حديث جالبى از لقمان حكيم در باب نصايحى كه به فرزندش مى كرد، مى خوانيم: «يابُنَىَّ صاحِبِ الْعُلَماءَ، وَاَقْرِبْ مِنْهُمْ، وَجالِسْهُمْ وَزُرْهُمْ فى بُيُوتِهِمْ، فَلَعَلَّكَ تَشْبَهُهُمْ
1. كتاب صفات الشّيعه صدوق (طبق نقل بحار، ج 71، ص 197).
2 و 3 و 4. غررالحكم
5. بحارالانوار، ج 71، صفحه 188.
[162]
فَتَكُونَ مَعَهُمْ; فرزندم با دانشمندان دوستى كن! و به آنها نزديك باش! و همنشينى كن! و به زيارت آنها در خانه هايشان برو! باشد كه شبيه آنها شوى، و با آنها (در دنيا و آخرت) باشى!»(1)
كوتاه سخن اين كه، در احاديث اسلامى، تعبيرات فراوان پرمعنايى در زمينه تأثير و تأثّر دوستان از يكديگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مى خوانيم كه اگر تمام آنها گِرد آورى شود، بحث مشروحى را تشكيل مى دهد.
براى حسن ختام، اين سخن را با حديث كوتاه و پرمعنايى از على(عليه السلام) پايان مى دهيم; امام در وصايايش به فرزندش امام حسن مجتبى(عليه السلام) فرمود:
«قارِنْ اَهْلَ الْخَيْرِ، تَكُنْ مِنْهُمْ، وَبايِنْ اَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمُ; با نيكان قرين و همنشين باش تا از آنها شوى! و از بدان جدايى اختيار كن تا (از بديها) جدا شوى!»(2)
تأثير معاشرت در تحليلهاى منطقى
مى گويند: بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است; در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه هاى عينى كه معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى شود، و معاشرت با نيكان در پاكسازى روح و جان انسان اثر مى گذارد، بهترين دليل براى بحث مورد نظر است.
اين تشبيه قديمى، كه اخلاق زشت و بد همانند بيماريهاى واگيردار است، كه بسرعت به نزديكان و همنشينان سرايت مى كند، تشبيه صحيح گويايى است، مخصوصاً در مواردى كه بر اثر كمى سنّ و سال يا كمى معلومات و يا سستى ايمان و اعتقاد مذهبى، زمينه هاى روحى براى پذيرش اخلاق ديگران آماده است، معاشرت اين گونه افراد با افراد آلوده سمّ مهلك و كشنده اى است.
بسيار ديده شده است كه سرنوشت افراد خوب و بد، بر اثر معاشرتها بكلّى دگرگون شده، و مسير زندگانى آنها تغيير يافته است; و اين امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
1 ـ از جمله مسائلى كه روانكاوان در مطالعات خود به آن رسيده اند وجود روح
1. همان مدرك، ص 189.
2. نهج البلاغه، وصيّت على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) (نامه 31).
[163]
محاكات در انسانها است; يعنى، افراد، آگاهانه يا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزديكان خود مى بينند، حكايت مى كنند; افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافيان خود مى پاشند و «افسرده دل افسرده كند انجمنى را».
افراد مأيوس، دوستان خود را مأيوس، و افراد بدبين، همنشينان خود را بدبين بار مى آورند، و همين امر سبب مى شود كه دوستان با سرعت در يكديگر تأثير بگذارند.
2 ـ مشاهده بدى و زشتى و تكرار آن، از قبح آن مى كاهد و كم كم به صورت يك امر عادى در مى آيد; و مى دانيم يكى از عوامل مؤثّر در ترك گناه و زشتيها، احساس قبح آن است.
3 ـ تأثير تلقين در انسانها غير قابل انكار است; و دوستان بد همنشينان خود را معمولا زير بمباران تلقينات مى گيرند و همين امر سبب مى شود كه گاه بدترين اعمال در نظر آنان، تزيين يابد و حسّ تشخيص را بكلّى دگرگون سازد.
4 ـ معاشرت با بدان، حسّ بدبينى را در انسان، تشديد مى كند و سبب مى شود كه نسبت به همه كس بدبين باشد، و اين بدبينى يكى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مُجالَسَةُ الاَْشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالاَْخْيارِ; همنشينى با بدان موجب بدبينى به نيكان مى شود.»(1)
حتّى در حديثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين حديث مى فرمايد: «اَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ... وَمُجالَسَةُ الْمَوْتى; فَقيلَ لَهُ يا رَسُولَ اللّهِ وَمَا الْمَوْتى؟ قالَ(صلى الله عليه وآله): كُلُ غَنِىّ مُسْرِف; چهار چيز است كه قلب انسان را مى ميراند... از جمله همنشينى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان كيست اى رسول خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافكارى است.»(2)
روشنى اين موضوع، يعنى سرايت حسن و قبح اخلاقى از دوستان به يكديگر سبب شده كه شعرا و ادبا، نيز در اشعار خود هر كدام به نوعى درباره اين مطلب دادِ سخن بدهند.
1. صفات الشّيعه صدوق، طبق نقل بحار، ج 71، صفحه 197.
2. خصال (مطابق نقل بحار، ج 71، ص 195).
[164]
در يك جا مى خوانيم:
كم نشين با بدان كه صحبت بد گر چه پاكى، تو را پليد كند
آفتاب ار چه روشن است آن را پاره اى ابر ناپديد كند
در جاى ديگر آمده است:
با بدان كم نشين كه بدمانى خو پذير است نفس انسانى
و نيز گفته اند:
صحبت نيك را زدست مده كه و مِه به شود زصحبت به
اشعار در اين زمينه بسيار فراوان است و اين بحث را با شعر معروفى از سعدى كه با تكرار هرگز كهنه نشده است پايان مى دهيم:
گِلى خوشبوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى كه از بوى دل آويز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچيز بودم وليكن مدّتى با گُل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم
* * *
3 ـ تأثير تربيت خانوادگى و وراثت در اخلاق
همه مى دانيم كه اوّلين مدرسه براى تعليم و تربيت كودك محيط خانواده است، و بسيارى از زمينه هاى اخلاقى در آنجا رشد و نمّو مى كند; محيط سالم يا ناسالم خانواده تأثير بسيار عميقى در پرورش فضائل اخلاقى، يا رشد رذائل دارد; و در واقع بايد سنگ زيربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمّيّت اين موضوع، زمانى آشكار مى شود كه توجّه داشته باشيم اوّلاً كودك، بسيار اثر پذير است، و ثانياً آثارى كه در آن سنّ و سال در روح او نفوذ مى كند، ماندنى و پا برجا است!
اين حديث را غالباً شنيده ايم كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «اَلْعِلْمُ (فى) الصّـِغَرِ كَالنَّقْشِ فى الْحَجَرِ; تعليم در كودكى همانند نقشى است كه روى سنگ كنده مى شود!» (كه
[165]
ساليان دراز باقى و برقرار مى ماند.)(1)
كودك بسيارى از سجاياى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خويش مى گيرد; شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند كه به راحتى كودكان از بزرگترهاى خانواده كسب مى كنند; و رذائلى مانند دروغ و خيانت و بى عفّتى و ناپاكى و مانند آن را نيز از آنها كسب مى نمايند.
افزون بر اين، صفات اخلاقى پدر و مادر از طريق ديگرى نيز كم و بيش به فرزندان منتقل مى شود، و آن از طريق عامل وراثت و ژنها است; ژنها تنها حامل صفات جسمانى نيستند، بلكه صفات اخلاقى و روحانى نيز از اين طريق به فرزندان، منتقل مى شود، هرچند بعداً قابل تغيير و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسؤوليّت را از فرزندان بطور كلّى سلب كند.
به تعبير ديگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى گذارند، از طريق تكوين و تشريع، منظور از تكوين در اينجا صفاتى است كه در درون نطفه ثبت است و از طريق ناآگاه منتقل به فرزند مى شود، و منظور از تشريع، تعليم و تربيتى است كه آگاهانه انجام مى گيرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد مى شود.
درست است كه هيچ كدام از اين دو جبرى نيست ولى بدون شك زمينه ساز صفات و روحيّات انسانها است، و بسيار با چشم خود ديده ايم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بوده اند و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زيادى آلوده ديده ايم. بى شك اين مسأله در هر دو طرف استثنائاتى دارد كه نشان مى دهد تأثير اين دو عامل (وراثت و تربيت) تأثير جبرى غير قابل تغيير نيست. با اين اشاره به قرآن مجيد باز مى گرديم و مواردى را كه قرآن به آن اشاره كرده است، مورد بررسى قرار مى دهيم.
1 ـ اِنَّكَ اِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلّوُا عِبادَكَ وَ لايَلِدُوا اِلاّ فاجِراً كَفّاراً (سوره نوح، آيه 27)
2 ـ فَتَقَبَّلَها رَبُّها بَقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا (سوره آل عمران، آيه 37)
1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 224.
[166]
3 ـ اِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ـ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض وَ اللّهُ سَميعٌ عَلِيمٌ (سوره آل عمران، آيه 33 و 34)
4 ـ يا اَيُّـهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْـفُسَكُمْ وَاَهْليكُمْ ناراً وَ قُودُهَـا النّاسُ وَ الحِجارةُ (سوره تحريم، آيه 6)
5 ـ يا اُخْتَ هارونَ ما كانَ اَبُوكِ امْرَءَ سَوْء وَ ما كانَتْ اُمُّكِ بَغِيّاً (سوره مريم، آيه 28)
ترجمه:
1 ـ چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورند!
2 ـ خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت; و بطور شايسته اى، (نهالِ وجودِ) او را رويانيد (و پرورش داد); و كفالت او را به «زكريّا» سپرد.
3 ـ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت) بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند; و خداوند شنوا و دانا است (و از كوششهاى آنها در مسير رسالتِ خود، آگاه مى باشد).
4 ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگها است نگه داريد!
5 ـ اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد كاره اى!
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، كه وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مى كند، تقاضاى خود را با اين دليل مقرون مى سازد، كه اگر آنها باقى بمانند ساير بندگان تو را گمراه مى كنند،و جز نسلى فاجر و كافر از آنها متولّد نمى شود (اِنَّكَ اِن تَذَرْهُمْ يُضِلّوُا عِبادَكَ وَ لايَلِدُوا اِلاّ فاجِراً كَفّاراً ).
اين سخن ضمن اين كه نشان مى دهد افراد فاسد و مفسد كه داراى نسل تبهكار
[167]
هستند، از نظر سازمان خلقت، حقّ حيات ندارند و بايد به عذاب الهى گرفتار شوند و از ميان بروند، اشاره به اين حقيقت است كه محيط جامعه، تربيت خانوادگى، و حتّى عامل وراثت مى تواند در اخلاق و عقيده مؤثّر باشد.
قابل توجّه اين كه نوح(عليه السلام) بطور قاطع مى گويد: تمام فرزندان آنها فاسد و كافر خواهند بود، چرا كه موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود كه نجات از آن، كار آسانى نبود; نه اين كه اين عوامل صد در صد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بى اختيار به سوى خود بكشاند. بعضى گفته اند آگاهى نوح بر اين نكته به خاطر وحى الهى بوده، كه به نوح فرمود: «اَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ اِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ; جز آنها كه (تاكنون) ايمان آورده اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آيه 36)
ولى روشن است اين آيه، شامل نسل آينده آنها نمى شود، بنابراين بعيد نيست كه نسبت به نسل آينده بر اساس امور سه گانه اى كه گفته شد (محيط، تربيت خانوادگى و عامل وراثت) قضاوت كرده باشد.
در بعضى از روايات، آمده كه فاسدان قوم نوح هنگامى كه فرزند آنها به حدّ تميز مى رسيد، او را نزد نوح(عليه السلام) مى بردند، و به كودك مى گفتند اين پيرمرد را مى بينى، اين مرد دروغگويى است، از او بپرهيز، پدرم مرا اين چنين سفارش كرده (و تو نيز بايد فرزندت را به همين امر سفارش كنى)!
و به اين ترتيب نسلهاى فاسد، يكى پس از ديگرى مى آمدند و مى رفتند.(1)
* * *
در قرآن مجيد در داستان حضرت مريم(عليها السلام) زنى كه از مهمترين و با شخصيّت ترين زنان جهان است، تعبيراتى آمده كه نشان مى دهد مسأله وراثت و تربيت خانوادگى و محيط پرورشى انسان در روحيّات او بسيار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاكدامن بايد به تأثير اين امور توجّه داشت.
از جمله روحيّات مادر اوست كه از زمان باردارى، پيوسته او را از وسوسه هاى شيطان
1. تفسير فخر راز ى و تفسير مراغى، ذيل آيه مورد بحث.
[168]
به خدا مى سپرد، و آرزو مى كرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتّى براى اين كار نذر كرده بود.
آيه فوق مى گويد: خداوند او را به حسن قبول پذيرفت و به طرز شايسته اى گياه وجودش را پرورش داد (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بَقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
تشبيه وجود انسان پاك به گياه برومند، اشاره به اين حقيقت است كه همان طور كه براى برخوردارى از يك بوته گل زيبا يا يك درخت پرثمر بايد نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده كرد و سپس وسائل پرورش آن گياه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نيز بايد بطور مرتّب در تربيت آن بكوشد، انسانها نيز چنين اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثّر است، و هم تربيت خانوادگى و هم محيط.
و قابل توجّه اين كه در ذيل اين جمله مى افزايد وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا; و خداوند زكريّا را براى سرپرستى و كفالت او (مريم) برگزيد(1) پيدا است حال كسى كه در آغوش حمايت پيامبر عظيم الشأنى است كه خداوند او را براى كفالت او برگزيده است.
و جاى تعجّب نيست كه با چنين تربيت عالى، مريم به مقاماتى از نظر ايمان و اخلاق و تقوا برسد كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده: «كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزقاً قالَ يا مَرْيَمُ اَنّى لَكِ هذا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب; هر زمان زكريّا وارد محراب او مى شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى ديد; از او پرسيد اى مريم! اين را از كجا آورده اى؟ گفت: اين از سوى خداست; خداوند به هر كس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد.»
آرى آن تربيت بهشتى نتيجه اش اين اخلاق و غذاى بهشتى است!
* * *
در سومين آيه مورد بحث كه در واقع مقدّمه اى براى آيه مربوط به مريم و كفالت
1. بايد توجّه داشت «كفل» اگر بدون تشديد باشد به معنى به عهده گرفتن سرپرستى و كفالت است، و اگر به صورت ثلاثى مزيد (كفّل با تشديد) استعمال شود، به معنى انتخاب كفيل براى ديگرى است، و طبق تعبير بالا، خداوند زكريّا را براى كفالت مريم برگزيد (بنابراين كفّل در اينجا دو مفعول گرفته، يكى ضمير هاء كه به مريم بر مى گردد، و دوم زكريّا).
[169]
زكريّا محسوب مى شود، باز سخن از تأثير عامل وراثت و تربيت در پاكى و تقوا و فضيلت است; مى فرمايد: خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد و برترى داد; آنها دودمانى بودند كه (از نظر پاكى و فضيلت، بعضى از آنها از بعضى ديگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (اِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَآلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ـ ذُرِيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض وَ اللّهُ سَميعٌ عَلِيمٌ).
گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى ديگر، يا اشاره به عامل وراثت است، و يا تربيت خانوادگى و يا هر دو، و در هر حال شاهد گويايى براى مسأله مورد بحث، يعنى تأثير وراثت و تربيت در شخصيّت و تقوا و فضيلت است.
در رواياتى كه ذيل اين آيه نقل شده است، به اين معنى اشاره شده(1) و به هر حال دلالت آيات فوق، بر اين كه محيط تربيتى يك انسان و مسأله وراثت، تأثير عميقى در شايستگيها و لياقتهاى او براى پذيرش مقام رهبرى معنوى خلق دارد، قابل انكار نيست، و هرگز نمى توان، اين گونه افراد را كه از چنين وراثتها و تربيتهائى برخوردارند، با افراد ديگرى كه از يك وراثت آلوده و تربيت نادرست برخوردار بوده اند، مقايسه كرد.
* * *
در چهارمين آيه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه آتش افروزه و هيزمش انسانها و سنگهاست، بركنار داريد!» (يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوْا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً وَقُوْدُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ)
اين آيه، به دنبال آياتى است كه در آغاز سوره تحريم آمده و به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)هشدار مى دهد كه دقيقاً مراقب اعمال خويش باشند; سپس مطلب را به صورت يك حكم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بديهى است، منظور از آتش در اينجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طريق تعليم و تربيت خانواده كه موجب ترك معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و
1. به «نور الثّقلين» جلد 1، صحفه 331 مراجعه شود.
[170]
پرهيزگارى گردد، نخواهد بود; و به اين ترتيب اين آيه هم وظيفه سرپرست خانواده را نسبت به خانواده تحت سرپرستى خود روشن مى سازد، و هم تأثير تعليم و تربيت را در تقوا و فضائل اخلاقى.
اين برنامه اى است كه بايد از نخستين سنگ زير بناى خانواده يعنى از مقدّمات ازدواج، سپس نخستين لحظه تولّد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه ريزى صحيح و با نهايت دقّت تعقيب شود.
در حديثى مى خوانيم هنگامى كه آيه فوق نازل شد، يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)سؤال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنيم؟
فرمود:
«تَـأْمُـرُهُـمْ بِما اَمَرَ اللّهُ وَ تَـنْهاهُمُ عَمّا نَـهاهُمْ اللّهُ اِنْ اَطاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيتَهُمْ، وَ اِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَـدْ قَضَـيْتَ ما عَلَـيْكَ; آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن، اگر از تو پذيرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده اى و اگر نپذيرند، وظيفه خود را انجام داده اى!»(1)
اين نكته نيز روشن است كه امر به معروف يكى از ابزار كار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است; و براى تكميل اين هدف بايد از هر وسيله استفاده كرد و از تمام جنبه هاى عملى، روانى و قولى كمك گرفت; حتّى بعيد نيست آيه، شامل مسائل مربوط به وراثت نيز بشود; مثلاً، به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به ياد خدا باشد تا جنين در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا كه دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مى شود.
* * *
پنجمين و آخرين آيه مورد بحث، اشاره به داستان مريم و تولّد حضرت مسيح(عليه السلام)بدون پدر مى كند و مى گويد هنگامى كه مريم نوزاد خود حضرت مسيح را با خود به نزد بستگان و اقوام خويش آورد، آنها از روى تعجّب گفتند تو كار عجيب و بدى انجام دادى «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى به اعمال خلاف
1. نور الثّقلين، جلد 5، صفحه 372.
[171]
نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى)!» (يا اُخْتَ هارُونَ ما كانَ اَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَ ما كانَتْ اُمُكِ بَغِيّاً)
اين تعبير (مخصوصاً با توجّه به اين كه قرآن آن را نقل كرده است و عملاً به آن صحّه نهاده) نشان مى دهد كه تأثير عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنين تربيت خانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده كه همه مردم آن را به تجربه دريافته بودند و اگر چيزى بر خلاف آن مى ديدند تعجّب مى كردند.
* * *
از مجموع آنچه در شرح آيات بالا آمد بخوبى مى توان نتيجه گرفت كه عامل وراثت و تربيت از عوامل مؤثّر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبه هاى مثبت و چه در جنبه هاى منفى مى باشد.
* * *
رابطه اخلاق و تربيت خانوادگى در احاديث اسلامى
بى شك نخستين مدرسه هر انسانى دامان مادر و آغوش پدر اوست، و در همين جا است كه نخستين درسهاى فضيلت يا رذيلت را مى آموزد. و اگر مفهوم تربيت را اعم از «تكوينى» و «تشريعى» در نظر بگيريم نخستين مدرسه رحم مادر و صلب پدر است كه آثار خود را بطور غير مستقيم در وجود فرزند مى گذارد، و زمينه ها را براى فضيلت و رذيلت آماده مى سازد.
در احاديث اسلامى تعبيرات بسيار لطيف و دقيقى در اين قسمت وارد شده كه به بخشى از آن ذيلاً اشاره مى شود:
1 ـ على(عليه السلام) فرمود: «حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الاَْعْراقِ; اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انسان (از پدر و مادر) است».(1)
به همين دليل در خانواده هاى پاك و با فضيلت غالباً فرزندانى با فضيلت پرورش
1. غررالحكم
[172]
مى يابند و بعكس افراد شرور غالباً در خانواده هاى شرور و آلوده اند.
2 ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «عَلَيْكُمْ فى طَلَبِ الْحَوائِجِ بِشَرافِ النُّفُوسِ وَ ذَوِى الاُْصوُلِ الطَيِّبَةِ فاِنَّها عِنْدَهُمْ اَقْضى وَهِىَ لَدَيْهِمْ اَزْكى; در طلب حوائج به سراغ مردم شريف النّفس كه در خانواده هاى پاك و اصيل پرورش يافته اند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد!»(1)
3 ـ در عهد نامه مالك اشتر در توصيه اى كه على (عليه السلام) به مالك درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مى كند، چنين مى خوانيم: «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوى الْمُروُءاتِ وَالاَْحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلَ النَّجَدَةِ وَ الشُّجاعَةِ وَالسَّخاءِ وَ السَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ; سپس پيوند خود را با شخصيّتهاى اصيل و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند.»(2)
4 ـ تـأثير پدر و يا مادر آلـوده در شخـصيّت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَيـُّما اِمْرأَة اَطاعَتْ زَوْجَها وَ هوَ شارِبُ الْخَمْرِ، كانَ لَها مِنَ الْخَطايا بِعَدَدِ نُجُوُمِ السَّماءِ، وَ كُلُّ مَوْلوُد يَلِدُ مِنْهُ فَهُوَ نَجسٌ; هر زنى اطاعت از همسرش كند در حالى كه او شراب نوشيده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولّد مى شود آلوده خواهد بود!»(3)
در روايات متعدد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده است.(4)
5 ـ تأثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است:
كُلُّ مَوْلُود يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حتّى يَكُونَ اَبَواهُ هُمَا اللَّذانِ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ; هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد (و اسلام) متولّد مى شود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيّت وارد كنند»(5)
1. غررالحكم 2. نهج البلاغه 3. لئالى الاخبار
4. وسائل الشّيعه، جلد 14، صحفه 53 ـ 54 .
5. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 30، سوره روم.
[173]
جائى كه تربيت خانوادگى، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6 ـ همين امر سبب شده است كه مسأله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسى ترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود; در حديث نبوى (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوالِدِ اَنْ يُحْسِنَ اِسْمَهُ وَ يُحسِنَ اَدَبَهُ; حقّ فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را بخوبى تربيت كند»(1)
روشن است نامها آثار تلقينى بسيار مؤثّرى در روحيّه فرزندان دارد; نام شخصيّتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت، انسان را به آنها نزديك مى كند، و نام سردمداران فجور و رذيلت، انسان را به سوى آنها مى كشاند; در اسلام حتّى از اين مسأله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده است.(2)
7 ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «ما نَحَلَ والِدٌ وَلَدَهُ اَفْضَلَ مِنْ اَدَب حَسَن; بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش مى گذارد، همان ادب و تربيت نيك است.»(3)
8 ـ امام سجّاد علىّ بن الحسين(عليه السلام) در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مى فرمايد: «وَاِنَّكَ مَسُؤُولٌ عَمّا وَلِّيْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الاَْدَبِ وَ الدَّلالَةِ عَلى رَبّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمَعُونَة لَهُ عَلى طاعَتِهِ; تو در برابر آنچه ولايتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستى نسبت به تربيت نيكوى آنها و هدايت به سوى پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.»(4)
9 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مى دهد كه خلق و خوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مى رسد; مى فرمايد: «خَيْرُ ما وَرَّثَ الاْباءُ اَلاَْبْناءَ اَلاَْدَبَ; بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى نهند ادب و تربيت
1. كنز العمّال، حديث 45192.
2. به كتاب وسائل الشّيعه، جلد 15، صحفه 122 تا 132 مراجعه شود.
3. كنز العمّال، حديث 45411.
4. بحار، جلد71، صحفه 6 (جوامع الحقوق).
[174]
صحيح و فضائل اخلاقى است.»(1)
10 ـ اين بحث را با سخن ديگرى از على(عليه السلام) در نهج البلاغه پايان مى دهيم:
امام(عليه السلام) به هنگام شرح شخصيّت و بيان موقعيّت خود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مى كردند مى فرمايد: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللّهِ بِالْقِرابَةِ الْقَريبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصيصَةِ وَضَعَنى فى حِجْرِهِ وَ اَنَا وَليدٌ يَضُمُّنى اِلَى صَدْرِهِ ... يَرْفَعُ لى كُلَّ يَوْم عَلَماً مِنْ اَخْلاقِهِ وَ يَأمُرُنى بِالاِْقتِداءِ;شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و منزلت خاصّم را نزد آن حضرت بخوبى مى دانيد; كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مى نشاند و به سينه اش مى چسباند... او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مى افراشت و مرا امر مى كرد كه به او اقتدا كنم (و اين خلق و خوى من زائيده آن تربيت است.)