انديشه در موت
مسئله حتميت مرگ ، و انتقال از اين جهان به سراى آخرت ، براى هيچ كس قابل ترديد نيست .
ديدن مرگ اشخاص با ديده بصيرت ، و ياد كردن از مرگ خويش ولى با قدرت تفكر از بهترين عوامل بيدار كننده ، و وسائل رشد و كمال است .
من شخصى را مى شناختم كه به انواع معاصى آلوده بود ، امر به معروف و نهى از منكر در او اثر نداشت ، از دين بى خبر و نسبت به هر گناهى اهل عمل بود .
سالها او را نديدم ، تا در ماه رمضانى ، ديدم انسانى با وقار و با تربيت در حالى كه از احوالات الهى بهره مند بود ، و از ايمان و عمل صالح وجودى سرشار داشت به نزدم آمد و پرسيد مرا مى شناسى ؟ گفتم : نه ، گفت : من همانم كه مدتى از عمر گرانمايه را در باطل سپرى كردم .
گفتم وسيله بيداريت چه بود ؟ گفت : دوستى داشتم از دنيا رفت تا نزديك قبر جنازه او را مشايعت كردم ، به فكر افتادم كه بالاى سر قبر بايستم ، و آنچه با مرده معامله مى شود ببينم .
ديدم بند كفنش را گشودند ، به زير صورتش خاك ريختند بالاى سرش لحد چيدند ، و قبر را با گل و خاك پوشاندند ، آنوقت به مشايعت كنندگان گفتند به خانه هايتان برگرديد .
ناگهان از اين مناظر عجيب و غريب تكان شديدى خورده به خود آمدم ، و با خود گفتم برخورد به تمام اين واقعيات براى تو هم به همين زودى خواهد رسيد ، آن وقت در جواب حضرت حق كه عمرى به تو احسان داشت و تو در مقابل احسانش عمرى اسائه ادب داشتى چه خواهى گفت ؟
از همان زمان به توفيق الهى تمام معاصى و خطاها را ترك گفتم ، و اكنون از بركت آن روز به ادامه زندگى هماهنگ با قواعد الهى مشغولم .
بخواست خدا در باب هشتاد و سوم كتاب « مصباح الشريعه »كه درباره مرگ تنظيم شده مسائل مفصلى خواهد آمد ، در اينجا فقط به واقعياتى اشاره خواهد رفت ، كه زمينه تفكر و سپس بيدارى را براى ما فراهم آورد .
در اين جهت به كتابهاى متعددى مراجعه كردم ، و مقالاتى از نصايح حكما و عرفا و بخصوص انبيا و امامان ديدم ، صاحب كتاب « مجمع المعارف و مخزن العوارف » ، عالم ربانى مرحوم محمد شفيع بن محمد صالح در يك قسمت از كتابش در باب توجه به مرگ به مسائلى اشاره مى كند ، كه آن مسائل محصولى از آيات و روايات و گفتار حكيمان و عارفان است ، و من قسمتى از آن را براى شما بازگو مى كنم .
به چشم بصيرت نظر كن ، و از خواب غفلت بيدار شود ، و به گوش هوش بشنو ، اى غافل از سبب هستى و ايجاد خود ، و بى خبر از عاقبت حال و عقبات مآل و معاد خود .
تفكر در كار خود كن و بدان كه پروردگار حكيم تو را از كتم عدم به معركه وجود آورده ، و متوجه ساخت به انواع نعمتهاى سابغه ، و منت هاى بى منتهاى بالغه ، تو را بنواخت و اعلام كرد تو را به حكمت هاى واضحه ، و مطلب هاى عظيمه راجحه ، كه در خور بزرگوارى صاحب مطلب تواند بود .
به آفرينش تو برافراخت ، پس اسباب هدايت و آلات تحصيل معرفت از عقل و حواس و اعصاب بالتمام بتو داد ، در آداب كسب سعادت ابدى و نور محبت خود .
قرآن و حكمت رسول به سوى تو فرستاد و فرموده :
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ .
نيافريدم جن و انس را مگر از براى معرفت و اطاعت خودم .
در جاى ديگر مى فرمايد :
لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً .
تا بيازمايد شما را كه كدام يك عمل نيكوترى داريد ؟
و فرمود :
أَيَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدىً .
آيا انسان مى پندارد او را مهمل گذاشته اند ؟
پس به آيات بسيار به وسيله پيغمبر مختار پيغاام داد ، و خبر داد تو را كه براى دنيا و لهو و لعب نيافريدم .
بلكه براى امر عظيمى و مطلب مهمى ، چند روزى به جهت امتحان و تكليف تو را به دنيا فرستادم تا به تحصيل معرفت و عمل به طاعت من ، خود را قابل درگاه عزت و لايقدرگاه رحمت و عنايت من ساخته ، از عقبات جهالت و ضلالت به وعده گاه سعادت و كرامت من برسانى .
و پس از تذكر ، اذعان اين معنى كه لازمه ايمانست لازم است كه تأخير در تدارك به غير سفاهت و شقاوت چه جهت دارد ؟
آيا گمان دارى كه تا كار سازى خود را هر وقتى كه باشد نكنى نخواهى مرد ، و حال آن كه زير زمين پر است از حسرت و ناله امثال تو ، كه به اراده تدارك به طول امل در عبادات سستى و تأخير در عمل كردند ، و از حسرت و ندامته بى فايده آرزوى رجوع به دنيا مى كنند ، چنانچه احاديث و روايات وارد شده .
يا تو هم مى كنى كه توشه اين سفر محنت اثر ، براى بعضى بدون سعى خود ، مهيا مى تواند شد ، و حال آن كه حقتعالى مى فرمايد :
لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى .
و جاى ديگر مى فرمايد :
ومَا تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ .
حقه سر به مهردان جانت *** مهره مهر نور ايمانت
ذره اى نور اگر بدست آرى *** بى تعب جسر نار بگذارى
ور ندارى تو نور نار شوى *** پيش پروردگار خوار شوى
زانهمه كارهات بى نور است *** كز تو تا نور راه بس دور است
ثقل جان ساز در شريعت عقل *** كه به ايمان رسى بحق نه بعقل
رهنماى تو نور ايمان است *** عقل در كار خويش حيران است
از اين گونه مضامين در كتاب الهى فراوان است ، و از خداوند بزرگ راستگو كيست ، و كدام خبر صحيح تر و مستندتر و قوى تر و محكم تر از قرآن به تو رسيده كه با اين اعمالت خاطر جمع كرده اى ؟
آيا به اين مغرور شدى ، كه به محض اسم بى مسماى شيعه و محب اهل بيت بودن كه عالى الرسم برخود گذاشتى ، نجات خواهى يافت از آتش جهنمى كه مهيا نشده مگر از براى امثال تو از گنه كاران .
با اين اوضاعى كه دارى ، و تخلفاتى كه از تو سر مى زند ، از شدائد مرگ و عقوبات قبر و عقبات قيامت كه فكر آن روز ، و ذكر آن هول جهان سوز ، شفيع قيامت و مسند رسالت را پير كرد ، و آن حضرت و اهل بيت و شيعيان واقعى ايشان شب و روز از هول و عاقبت كار و عقوبت پروردگار محزون و متفكر و بى هوش و بسيال مضطرب و مدهوش شدند ، نجات دارى ؟
حديث ابو درداء را درباره حضرت اميرالمؤمنين بخوان كه بر آن معانى شاهد است ، و ببين كه ضرار مى گويد :
بخدا قسم كه اميرالمؤمنين را ديدم كه در محراب ايستاده ، نزد پروردگار خود تضرع و استغاثه مى كرد ، مانند كسى كه او را مار گزيده باشد ، و مى گريست مانند كسى كه مصيبت عظيمى به او رسيده باشد ، و گويا در گوش من است كه مكرر مى فرمود :
آه ، آه ، از كمى توشه و طول سفر و وحشت و تنهائى ، آه ، آه از عظمت شدت اهوالى كه ناچار بايد وارد آنها شد .
احوال ائمه و انبيا در ساير كتب والسنه اخبار مشهور است و خلاصه آنها در مفتاح الجنان مذكور است ، پس تو خود را نزد خدا عزيزتر و گرامى تر مى دانى ؟
از خدا بترس و بر خود رحم كن و جزم بدان كه اگر به راستى از شيعيان بودى عمل مى كردى ، و دستورات و فرموده اولياء خدا را به كار مى بستى ، و از كردار دشمنان اجتناب مى نمودى .
امروز اسم دوستى ايشان تو را از اصرار بر افعال شنيعه ، و شركت با دشمنان ايشان در اعمال فضيحه باز نداشت ، پس در حفظ از چنان فزع اكبر و هول گيرو دار محشر و رفاقت و شراكت عاصيان ايشان در روز جزا كه لازمه هر عمل خطائى است چگونه خاطر جمع مى توان شد ؟
از اين جهت حضرت باقر (عليه السلام) بنا به نقل« اصول كافى »در باب تقوا مى فرمايد :
اى جابر آيا همين بس است كه تشيع را بر خود ببندد و دعوى محبت ما اهل بيت بنمايد ؟
والله شيعه ما نيست مگر كسى كه اطاعت خدا كند ، و پرهيزكار باشد ، اى جابر شيعيان ما شناخته نشوند مگر به تواضع و بسيارى ياد خدا ، و نماز و روه و رعايت حال همسايگان و فقرا و قرض الحسنه دادن و راستى در گفتار و تلاوت قرآن و زبان بستن از غير نيكى مردم ، از اين خيالها و تصورات از راه حق دور مرو . . .
به اين مضمون احاديث بسيار است ، و از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت است كه فرمودند :هر كه ما را دوست دارد مى بايد به اعمال ما عمل نمايد و استعانت به ورع جويد كه بهترين معيشت هاست در امر دنيا و آخرت .
به حضرت صادِ (عليه السلام) عرض شد كه جمعى از شيعيان شما هستند كه گناه مى كنند ، و مى گويند كه ما اميد به رحمت خدا داريم ، و گناهان را تا وقت مرگ ادامه مى دهند .
فرمودند : دروغ مى گويند ، اينان از شيعيان ما نيستند بلكه به آرزوهاى نفسانى خود مايل شده اند و گمان دارند كه اميد آنان اميد صحيح است .
هر كه اميد چيزى دارد براى تحصيل آن سعى مى كند ، و هر كه از چيزى بترسد از آن فرار مى كند .
حقيقت اميد واقعى و غير واقعى را در وضع زارع ببينيد ، وقتى اميد به محصول دارد سعى مى كند ، زمين آماده مى كند ، شخم و دانه مى افشاند ، و به انتظار نتيجه مى نشيند اين اميد منطقى و در جاى خود صحيح است و در غير اين حال اميد يك حالت سفيهانه و ابلهانه است .
امام صادِ (عليه السلام) مى فرمايد :شيعه جعفر نيست مگر كسى كه شكم و شهوت خود را با قدرت عفت از حلام حفظ كند ، و كوشش او در عبادت شديد باشد ، و براى خداى خود كار كند ، و اميد به ثواب و خوف از عقاب او داشته باشد ، چون چنين افرادى را ببينيد بدانيد كه از شيعيان من است .
جهان از پى شادى و دلخوشى است *** نه از بهر بى داد و محنت كشى است
جهان غم نيارزد به شادى گراى *** نه كز بهر غم كرده اند اين سراى
در اينجاى سختى نگيريم سخت *** از اين چاه بى بن برآريم رخت
چو دى رفت فردا نيامد پديد *** يك امروز بايد به شادى چميد
بدانچه آدمى را بود دسترس *** بكوشيم تا خوش برآيد نفس
دمى را كه سرمايه زندگى است *** به تلخى سپردن نه فرخندگى است
زبهر درم تند و بدخو مباش *** تو بايد كه باشى درم گو مباش
مشو در حساب جهان سخت گير *** همه سخت گيرى بود سخت مير
به آسان گذارى دمى مى شمار *** كه آسان زيد مرد آسان گذار
از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده : اگر در مقام تميز شيعه برآئيم ، نبابيم ايشان را مگر وصف كنندگان به زبان ، و اگر امتحان كنيم نيابيم مگر مرتد ، و اگر خلاصه و زبده كنيم ايشان را از هزار ، يكى خالص نباشد ، تا آن كه فرمود : بر مسندهاه تكيه مى كنند و مى گويند ما شيعه على هستيم و نيست شيعه على مگر كسيكه فعل او قولش را تصديق كند .
و از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) مروى است كه به رسول خدا وحى شد كه فلانى نگاه مى كند به خانه همسايه و از ديدن نامحرم مضايقه ندارد ، آن حضرت خشمناك شده فرمود بياوريد او را ، كسى گفت يا رسول الله او از شيعه شماست و اعتقاد به نبوت شما و ولايت على دارد ، و از دشمنان شما بيزارى مى جويد ، فرمود مگو آن شيعه مسات ، پس به تحقيق دروغ مى گويد ، آگاه باش شيعه ما كسى است كه متابتع كند ما را در اعمال ما و آنچه ذكر كردى از اعمال ما نيست .
در حديثى است كه در قيامت شفاعت كنندگان از جمعى عذر خواهند خواست كه ما را از شفاعت كردن معاف بداريد ، زيرا در دنيا به شما برنامه هاى حق و تدارك امر امروز را زياد سفارش كرديم .
از ملاحظه كلام خدا و حجت هاى قوى او فريب نفس و شيطان را مخور و فرصت غنيمت دانسته ، بزودى از خواب غفلت بيدار شو ، و جمعى كه ولايت ايشان را برخود بسته اى و آرزوى شفاعت آنان را دارى با خود دشمن مكن ، واى بر كسيكه شفعاى او خصماى او باشند ، آنهم در روزى مثل روز قيامت و آنهم بخاطر دريدن پرده محارم حق و خيانت به شريعت و حبس حقوِ مال ، پس چه عظيم است حسرت و عقوبت آن بدبخت و غافليكه سرمايه عمر را براى كسب سعادت به او دادند و او آن سرمايه الهيه را صرف اسباب خسارت و شقاوت ساخت ، تا حدى كه سستى و كاهلى از امر آخرت بر او غالب شد ، در حالى كه در اين مدت كوتاه عمر و فرصت اندك مى توانست به درجات صالحين برسد و خويش را از عذاب سرمدى رهائى بخشد .
تا كثافات سيئات و ناپاكيهاى نفس و نجاسات باطنى ، كه به هزار مرتبه بدتر از نجاسات ظاهرى است به آب توبه و اشك ندامت پاك نسازى ، قابل نعيم و لايق هم نشينى پاكان و نيكان نگردى ، چنان كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : داخل بهشت نمى شود مگر پاكان .
در سوره اى از سوره هاى تورات حقيقى مذكور است : اى مردم تا چند در مسئله توبه تأخير مى كنيد ، و تا كى نيت تدارك مافات را روز به روز تأخير مى اندازيد ، آيا شما را امانى از مرگ رسيده ، يا براتى از آتش جهنم تحصيل شده ، يا جزم به دخول بهشت داريد ؟ !
نعمت شما را غافل كرده ، و طول امل شما را به خدا مغرور نموده ، اى بندگان دنيا را نيافريدم مگر براى آن كه روزى مرا صرف كرده و در آن تخم عمل صالح بكاريد .
پس شما عكس خواسته مرا عمل كرديد ، كتابم را زير پا گذاشته ، و دنيا را بالاى سر خود قرار داديد .
خانه ها برافراشتيد و به آن انس گرفتيد ، ولى خانه هاى مرا كه مساجدند پست كرده و از آن وحشت نموديد ، شما را نمى توان بنده و عبد حق گفت ، بلكه آزاد هستيد ، آرى آزاد هستيد ، آسمانها و زمينها به يك اسم از اسماء من در فضاى عالم بدون ستون استقامت كرد ، ولى دلهاى شما به هزار موعظه كتاب من مستقيم نشد ، چنان كه سنگ آب نمى شود ، موعظه هم در دلهاى سخت شما اثر نمى كند ! !
اى فرزند آدم پيش از آن كه اجل به تو برسد براى مرگ آماده شو ، من اگر به دنيا ارزش مى دادم ، هرآينه آن را در اختيار انبيا قرار مى دادم ، بتحقيق كه بعضى از بندگان من هستند كه مى ميرند و همان لحظه پشيمان شده درخواست برگشت مى كنند ، تا به تدارك عمل صالح برخيزند ، ولى به آنان گفته مى شود :اى احمق تو از همانجائى كه آرزوى برگشت به آن را دارى مى آئى ! !
اى پسر آدم محبت دنيا را از دل بيرون كن كه من محبت خود را با دنيا در يك دل مانند آب و آتش جمع نمى كنم ، در جمع روزى و مال كه مقسوم و مرزوِ است حرص مدار كه روزى تو را ديگرى نخواهد خورد .
اى فرزند آدم حرفى نمى زنى ، و نگاهى نمى كنى ، و قدمى بر نمى دارى مگر آن كه دو ملك با تو هستند و خوب و بد ترا مى نويسند ، عافيت و سلامت چند روزه شما را فريب ندهد كه مدت عمر بسيار محدود و ناچيز است و عدد نفس هاى شما محدود و محصور ! !
اى صاحبان عقل از خداى بترسيد ، شايد نجات يابيد ، آنچه براى آنجا لازم است و دوست داريد پيش بفرستيد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ابوذر فرموده :
با طول امل در كارهاى الهى تأخير مكن ، كه بگوئى بعد از اين خواهم بود و خواهم كرد ، چه بسيارند منتظر فردا كه به فردا نرسند .
اى ابو ذر اگر سرعت آمدن اجل را به نزد خود بينى ، البته آرزوهاى غلط را به سختى دشمن داشته و از فريب آن در امان مانى .
ابوذر پرسيد يا رسول الله زيرك ترين مؤمن كيست ؟ فرمود : آن كه بيش از همه ياد مرگ كند و تهيه بهتر بردارد و در برابر او آدم احمق است كه مشغول شهوات حيوانى است و آرزوى رسيدن عنايت خدا را هم دارد .
اى عزيز با تميز بيا و برخود رحم كن ، و همين دم ميلى و رقت قلبى بهم رسان و به تدارك آخرت خود مبادرت نما ، توبه و انابه آر ، و از جميع معاصى كه بدون ترك آن نجات محال است دست بردار ، و حقوِ از دست رفته را قضا ، و حقوِ مردم را ادا كن ، عزم را جزم نما كه از اين پس تتمه عمر را صرف جلب رضايت او كنى ، و از نافرمانى حضرت دوست بپرهيزى ، و يقين بدان كه با چنين حركتى به سوى سعيد و محبوب شوى ، گرچه از شقى ترين مردم بودى .
مواظب و مراقب باش كه تأخير در عوض كردن خود نكنى ، و توبه و انابه را به فردا موكول ننمائى ، كه ناگاه وقتت بسر آيد ، وهنگامه فرصت بگذرد ، و يكمرتبه قهرمان اجل به تازيانه قهر در گورت افكند ، و وقتى از خواب غفلت برخيزى و از مستى هشيار شوى كه در سكرات موت باشى و فزع عظيم بر تو غالب آمده باشد ، و از معاينه آثار شقاوت كه براى مصلحت تكاليف مخفى بود ، جزع اليم بر تو ظاهر و از غفلت مشوش و پريشان ، و از هر هول مطلع و وحشت صد هزار عقوبت كه پى در پى مى آيد مضطرب و حيران ، دوستانت لباس ماتم در بر ، و اطفالت خاك يتيمى بر سر ، و در آن وقت همه در فكرند ، كه جيفه بدنت را با قرار دادن در خانه گور همراهى كنند ! !
آرى اى عزيزان ، به قول رسول عزيز اسلام و رهبر بزرگوار اسلام و دلسوزترين معلم نسبت به انسان :
كَفى بِالْمَوْتِ واعِظا .
به دنبال جمله بالا رسول اسلام فرمودند :عقل براى دلالت تو به راه خير كافى ، و تقوا به عنوان زاد و عبادت بعنوان شغل و خداوند مهربان به عنوان مونس ، و قرآن به عنوان مبين حقايق براى تو بس است .
چون به اين حقايق آراسته شوى ، بنده واقعى حق گشته ، در صراط او قرار گرفته و پايان كارت رضايت مولا و قرار گرفتن در بهشت است .
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيِّةِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْن تَجْري مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ .
آنان كه به خداوند ايمان آوردند و نيكوكار شدند ، آنان بحقيقت بهترين مردمند .
پاداش آنان نزد خداوند بهشت هاى عدن مى باشد ، كه نهرها از زير درختانش جارى است ، در آن بهشت ها ابدى و جاودانند ، خدا از آنها خوشنود ، و آنها هم از خدا خوشنودند ، اين بهشت مخصوص كسانى است كه از خدا بترسند .
شيخ مصلح الدين ، سعدى حكمت گو ، در شرح حال عاشقان حق مى فرمايد :
عجب دارى از سالكان طريق *** كه باشند در بحر معنى غريق
خود از ناله عشق باشند مست *** زكونين بر ياد او شسته دست
به سوداى جانان زجان منفعل *** به ذكر حبيب از جهان مشتغل
بياد حق از خلق بگريخته *** چنان مست ساقى كه مى ريخته
نشايد به دارو دوا كردشان *** كه كس مطلب نيست بر دردشان
الست از ازل هم چنانشان بگوش *** به فرياد (قالوا بلى) در خروش
گروهى عمل دار و عزلت نشين *** قدمهاى خاكى دم آتشين
بيك نعره كوهى زجا بركنند *** بيك ناله شيرى بهم برزنند
چون بادند پنهان و چالاك پوى *** چو سنگند خاموش و تسبيح گوى
سحر گر بگريند چندان كه آب *** فرو شويد از ديده شان كحل خواب
فرس كشته از بس كه شب رانده اند *** سحرگه خروشان و وامانده اند
چنان فتنه بر حسن صورت نگار *** كه با حسن صورت ندارند كار
شب و روز در بحر سودا و سوز *** ندانند زآشفتگى شب زروز
وَقالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :
لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنيا إلاّ بَلاءٌ وَفِتْنَةٌ ، وَما نَجا إلاّ بِصِدِِْ الإلْتِجاءِ .
ونيز پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :
كسيكه از نور هدايت ، خود را محروم كرده ، و دست از دامن اولياء كشيده ، از تمام هويت حيات جز شكم و شهوت ندانسته ، چهار چشمى نگران ماديت شده ، و دو دستى به دنيا چسبيده ، بايد بداند ، كه در پايان كارش از اتصال به دنيا جز بلا و فتنه كه آنهم مورث عذاب و حسرت است چيزى برايش نخواهد ماند ، نجات از آنهمه بلا و فتنه ، كه بدنبالش عذاب ابدى است ، براى كسى است كه صادقانه و با نيتى خالص و با حالى خوش از همه شرور و وساوس شياطين درونى و برونى ، عملا بحضرت مولا پناه برد .
دنيا سرائى دو در است ، انسان از درى وارد مى شود ، و با سرعت از درى ديگر خارج مى گردد ، حيف است كه انسان اين دو روزه را بخاطر شكم و شهوت با آخرت ابد با آن همه نعيم مقيمش معامله كند !
به قول خبيرى تيزهوش الف تا ياى زندگى خود را اين چنين با فرهنگ عالى حق هماهنگ نمائيد :
كه انسان هاى واقعى و عباد حقيقى الله كسانى هستند كه :
الف : (أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ) را بخاطر سپرند .
ب :بهره و نصيبى از آيه (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ) ببرند .
پ :پرهيزكار و متقى باشند .
ت :تسكين دردر دردمندان دهند .
ث :ثمر زندگى را نيكوكارى دانند .
ج :جاهلان را باسلامت نفس و زبان خوش جواب دهند : ( إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً ) .
ح :حكم بحق و عدالت دهند .
خ :خارستانى را به گلستانى مبدل سازند .
د :دوا و غذائى را بيماران مستمند دهند .
ذ :ذخيره اى از دين و دانش فراهم آورند .
ر :رستگارى را در راستى دانند .
ز :زبان را در راه خير و صلاح جامعه كشانند .
ژ :ژنده پوشى را پوشش نو دهند .
س :سخى الطبع و كريم النفس باشند .
ش :شمع فروزانى فرا راه خلق گردند .
ص :صادِ الوعد و خوش قول باشند .
ض :ضميرى پاك و قلبى تابناك داشته باشند .
ط :طلب روزى از طريق مشروع كنند .
ظ :ظرفيت الهى خود را بالا برند .
ع :عبرتها از دنياى عبرت انگيز گيرند .
غ :غور و تأمل در نتيجه تصميمات خود كنند ، و در عاقبت هر كارى تيزبين باشند .
ف :فرزندان شايسته اى پرورش دهند .
ِ :قرآن را با قلبى پاك بخوانند و به آن عمل كنند .
ك :كظم غيظ از رفتار نابخردان نمايند .
گ :گاه و بيگاه به كمك خلق خدا بشتابند .
ل :لطفى در مقام و ادبى در مقال داشته باشند .
م :مرد حق شده و از مردان الهى تجليل كنند .
ن :نواميس خود را حفظ نمايند .
و :ولاى خانواده عصمت و طهارت را در دل ثابت و در عمل آشكار نمايند .
هـ : همت را متوجه والاترين مقاصد الهى و انسانى كنند .
ى :يقين به درو كردن كشته هاى خود در قيامت داشته باشند .
زغم مطلوب دل حاصل نگردد *** زعزلت گرد غم زايل نگردد
زظاهر سازى و مردم فريبى *** كسى را لطف حق شامل نگردد
دلا با جهل و غفلت كشتى فوز *** زطوفانها بر ساحل نگردد
بپرهيز از ريا و برحذر باش *** كه رنج زندگى عاطل نگردد
مواظب باش تأثيرى ندارد *** سخن از آنكه خود عامل نگردد
مبادا جز رضاى حق بپوئى *** كه حق آنى زتو غافل نگردد
نباشد باطل اين نقش گناهان *** به آب توبه گر باطل نگردد
دگر از محمل نخوت فرود آى *** بجز حسرت از اين محمل نگردد
به درك پايه حق اليقين جز *** به تقوا هيچ كس نايل نگردد
دلا هر آن كه ايمانش قوى شد *** به واجب هاى حق كاهل نگردد
به او رنج و مصيبت هاى دني *** چنانهم موذى و مشكل نگردد
گر اين دنيا بود در عمر هم اين *** به مؤمن يك بلا نازل نگردد
جز اين عالم جهان ديگرى هم هست *** چرا عاقل به آن نائل نگردد
به آنجا هم برس آنجا كه پيش است *** كه اينجا دائمت منزل نگردد
هر آن كو پيش نفرستاده چيزى *** بهمره چيزكى حامل نگردد
به تقوا بيمه كن عمر گذر ر *** كه غافل زين عمل را حل نگردد
دلا دانسته گير از دامن دين *** كه رهرو بر رهش جاهل نگردد
خوشا آن دل كه بين او و محبوب *** كمالى پرده اى حائل نگردد
وَقالَ نُوحٌ (عليه السلام) : وَجَدْتُ الدُّنْيا كَبَيْت لَهُ بابانِ دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما وَخَرَجْتُ مِنَ الآخَرِ .
هذا حالُ نَبِىِّ اللهِ فَكَيْفَ حالُ مَنِ اطْمَأنَّ فيها وَرَكَّنَ إلَيها وَضَيَّعَ عُمْرَهُ في عِمارَتِها وَمَزََِّ دينَهُ في طَلَبِها .
از حضرت شيخ الانبيا وجود مقدس نوح مرويست كه مى فرمود :دنيا در نظر من همانند خانه اى دو در است ، كه از يكى داخل شدم و از ديگرى بيرون روم ، اين است حال كسى كه گفته اند :نزديك به دو هزار سال و كسرى طول عمر داشته ، وقتى نظر چنين بيدارى به دنيا چنين باشد ، واى بحال كسيكه با عمرى بسيار كم ، سى سال و پنجاه سال و حداكثر هفتاد سال ، دل بدنيا بسته باشد ، آنچنان دلبستنى كه انگار جز دنيا جائى نيست ، و گويا يك در براى دنيا جز در ورود نبوده و براى اين منزل در خروجى نهاده نشده ! !
هرگاه پيامبرى با چنان مناعت شأن و علو مكان حالش اين باشد ، يعنى خود را مسافرى بداند كه طول سفرش از درى تا درى است ، چون باشد حال آن انسانى كه اطمينان خاطر به دنياى گذشتنى بسته و عمر در پى تحصيل آن ، آنهم از راه نامشروع ضايع كرده و دين خود را كه در رأس تمام ارزشهاست در طلب آن از بين برده باشد .
اگر از دنيا براى تحقق شرف و آزادگى و كمال و آبادى آخرت استفاده كنيد ، در حقيقت در صراط مستقيم هستيد ، و اگر از دنيا فقط بخاطر شكم بهره ببريد ، و براى جمع مال آن بكوشيد ، خويش را به خسارت ابدى مبتلا كرده ايد ، على (عليه السلام) در تشريح لذيذترين امور دنياى زودگذر و از دست رفتنى مى فرمايد :
دنيا شش چيز است :
خوردنى ، آشاميدنى ، بوئيدنى ، پوشيدنى ، برنشستنى ، بنكاح خواستنى .
شيرين ترين خوردنيها عسل است ، و آن از دهن مگس است ، شريفترين آشاميدنى آب است و خاص و عام نسبت به آن برابرند ، و شريفترين پوشيدنيها ابريشم است و آن بافته يك كرم است و شريف ترين بويها مشك است و آن از خون آهو است ، و شريف ترين بر نشستنى اسب است ، و عظيم ترين لذت شهوت است كه اتصال دو مركز قذارت به يكديگر است .
اين است محصول ظاهر دنيا ، كه كثيرى از مردم نسبت به آن گريبان پاره كرده و خودكشى مى كنند ، و براى بدست آوردن آن خويش را به هزار گناه و معصيت و رذيلت اخلاقى آلوده مى نمايند ! !
هماى شيرازى فرمايد :
جهان و كار او باشد فسانه *** منه دل بر فسانه كودكانه
فسانه ننگرى كار جهان ر *** كه حكمتهاست اندر اين فسانه
از اين زندان درآ اى مرغ قدسى *** كه هستت شاخ طوبى آشيانه
اگر خواهى سليمانت دهد بار *** رهائى جو دلا زين ديو خانه
تو سيمرغى به قاف وحدت اى دل *** چرا ماندى اسير و آب و دانه
در اين عالم كه بيت العنكبوتست *** روا نبود كند سيمرغ لانه
سرود عشق از دل مى برد غم *** بزن مطرب سرودى عاشقانه
بهانه جو فلك در خون مردم *** تو خون خلق ريزى بى بهانه
دلا سيل اجل در پى روان است *** نسازى در ره اين سيل خانه
تو باز دست سلطان جهانى *** چرا با كركسانى هم ترانه
هما جز گلستان مهر حيدر *** نگيرد مرغ جانم آشيانه
بجو در دوستى آل حيدر *** بهشت عدن و عيش جاودانه
وَالفِكْرَةُ مِرْاةُ الْحَسَناتِ ، وَكَفّارَةُ السَّيِّئاتِ ، وَضِياءٌ لِلْقَلْبِ ، وَفُسْحَةٌ لِلْخُلْقِ ، وَإصابَةٌ في إصْلاحِ الْمَعادِ وَإطّلاعٌ عَلَى الْعَواقِبِ وَاسْتِزادَةٌ فِى الْعِلْمِ .
امام صادِ (عليه السلام) مى فرمايد :انديشه و فكر در آنچه بايد انديشه كرد ، مانند انديشه و نظر در دنيا و فناى آن ، و در خلق دنيا و اوضاع آنان ، انديشه در مسائل عالى الهى و آفرينش آسمانها و زمين و آنچه در آسمانها و زمين است ، در حقيقت آئينه نشان دهنده حسنات ، و ريشه و مايه كفاره بديها و روشنى قلب ، و گشايش مشكلات نفسانى ، وسبب اصلاح معاد ، و علت آگاهى نسبت به عواقب و زياد شدن علم و دانش انسان است .