بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 7, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - باب بيست و دوم
     02 - جلد بحار سالم بود
     03 - ثروت و مال
     04 -
     05 - عظمت حج و ثواب آن
     06 - حج يا معراج ملكوت
     07 - آهنگ سفر
     08 - مدينه طيبه
     09 - محرمات احرام
     10 - حريم امن
     11 - پيام پيامبر بزرگ اسلام از كنار ك
     12 - نيت خالص
     13 - باب بيست و سوم
     14 - اخلاق و نفس
     15 - باب بيست و چهارم
     16 - عزلت از ديدگاه عارفان
     17 - باب بيست و پنجم
     18 - معرفت يا اصل همه فضائل
     19 - باب بيست و ششم
     20 - درباره زمين بينديشيد
     21 - انديشه در موت
     22 - آئينه حسنات و كفاره سيئات
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هفتم
 

 

 
 

مدينه طيبه

زائر چون وارد مدينه شود ، با ديدن آن شهر به ياد آورد ، اينجا جائى است كه خداى مهربان براى پيامبرش اختيار كرد ، شهريست كه نبى اسلام به دستور حق آن شهر را بعد از هجرت به عنوان مركز پخش واقعيات الهى انتخاب كرد ، شهريست كه زمينه سعادت اهل اسلام در آنجا فراهم آمد .

به ياد آورد ، مدينه مركزيست كه پيامبر بزرگ اسلام با تحمل انواع شدائد و سختى ها پيام الهى را به مردم رساند .

مدينه جائى است كه در آن فقط براى پخش قواعد حياتبخش اسلام ، از طرف دشمنان خدا نزديك به هشتاد جنگ بر مسلمانان متلاشى كردن ساختمان حقيقت آغاز كردند ، و پيامبر و مؤمنان در مرحله دفاع از حق شهداى با فضيلتى در آن جنگ ها تقديم حق كردند .

در مدينه به ياد آورد كه براى تأمين خير دنيا و آخرتش پيامبر عزيز و يارانش چقدر زحمت كشيدند .

مدينه جائى است كه براى اعلاى كلمه حق پيران و جوانان و مردان و زنانى در خون خود غلطيدند ، مدينه محلى كه براى ترويج دين خدا اشك ها از ديدگان مادران داغديده جارى شد .

مدينه شهرى كه سالها شاهد عالى ترين خدمات صادقانه نسبت به اسلام ، اين مدرسه سعادتبخش بود .

در آنجا به ياد آر كه مظهر عصمت و عفت حضرت زهرا (عليها السلام) با پوششى از حجاب كامل ، اين دستور بسيار پر ارزش الهى با جمعى از زنان قريش به مسجد آمد و عليه ستم و بيداد در يك سخنرانى بسيار مهم داد سخن داد .

زهرا (عليها السلام) ، آرى زهرا ، آن منبع فضيلت و عفت و كرامت كه در لحظه لحظه حياتش به تمام زنان جهان تا روز قيامت درس عفت و عصمت و پوشش و حجاب و دور بودن از دسترس نامحرمان را داد .

تو اى ترد و تو اى زن در اين شهر بزرگ در برابر پيامبر و ائمه بقيع و حضرت زهرا قرار دارى وضع ايمان و عمل خود را با آن برزگواران بسنج و در اين آزمايشگاه بزرگ الهى براى شناخت شئون مادى و معنوى بيشتر دقت كن .

چون فضاى مدينه را با آنچه از نبى اسلام و ائمه بزرگوار در بر دارد از نظر عقل و فكر ، و بينش و بصيرت گذراندى ، اكنون آماده شو تا با يك دنيا آگاهى و خضوع و خشوع و فروتنى به طرف حرم پيامبر حركت كنى .

در آنجا با كمال ادب در برابر رسول الهى قرار گير و به راستى و درستى سخن گوى ، كه پيامبر عزيز صدايت را مى شنود و تو را از هر جهت ارزيابى مى كند ، سعى كن خودت را به آن جناب به عنوان يك فرد واقعى امت بقبولانى .

پس از زيارت پيامبر به سوى قبرستان بقيع حركت كن ، در آنجا نيز همانند حرم پيغمبر ، در برابر حضرت مجتبى و سيد سجاد ، وباقر العلوم و رئيس مذهب حضرت صادق با كمال فروتنى و ادب بايست و به ياد آورد ، كه آن بزرگواران براى نجات تو و تأمين سعادت دنيا و آخرتت چه رنج ها بردند .

با آنان عهد و پيمان ببند ، كه چون به وطن بازگردى ، خود و زن و فرزندانت ، تسليم دستورات آنان شوى ، و به اخلاق الهى آن بزرگواران آراسته شوى ، و دست جز به مال حلال و دنياى طيب و طاهر دراز نكنى .

تا اينجا شرح قسمت هاى اول حديث با عظمت حج كه در كتاب« مصباح الشريعه »از قول امام بحق ناطق حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده به تدريج به پايان مى رسد ، و نوبت به قسمت هاى بعد كه در باب مناسك است فرا رسيده ، اميد است به آنچه در توضيح قسمت هاى اول گذشت آراسته شويم ، و توفيق عمل به قسمت هاى بعد از جانب حضرت حق نصيب ما گردد .

اين شكسته بال و خسته احوال ، كه در پيشگاه حضرت محبوب ذره اى آبرو برايم نيست و دائم سر شرم و شرمسارى و خجالت و خوارى در اين حريم به پيش دارم در پايان اين قسمت به محضر حضرت حق كه تمام اميدم به لطف و كرم اوست عرضه داشته ام :

اى بسرا پرده جان نور من *** مونس من در شب ديجور من
صفحه دل آينه روى تست *** مسكن من خاك سر كوى تست
در گرو مرحمتت عالم است *** عالم و جن و ملك و آدم است
عشق تو شمع دل جويندگان *** لطف تو اندر طلب بندگان
جز تو سبب ساز و سبب سوز نيست *** غير تو كس يار دل افروز نيست
ياور و هم يار ستم ديده اى *** مرهم زخم دل غم ديده اى
من زهوا و هوس خسته ام *** دل به غم عشق تو من بسته ام
نيست كسى جز تو خريدار من *** ياور و دلدار و ديگر يار من
هر چه كه هستم به تو من بنده ام *** گر چه ترا عاصى و شرمنده ام
بنده عاصى به تو دارد اميد *** گر چه ترا عاصى و شرمنده ام
گر نپذيريش كجا رو كند *** يا گل احسان كه را بو كند
اى كرمت ياور دل خستگان *** جرعه لطفت بده بر تشنگان
بند غم از پاى دلم باز گير *** دست گدائى مرا دست گير
لطف به مسكين دل افسرده كن *** شاد تو اين چهره پژمرده كن

وَاحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَيء يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ وَلَبِّ بِمَعنى إجابَة صافِيَة زاكِيَة للهِِ عَزَّوَجَلَّ في دَعْوَتِكَ لَهُ مُتَمَسِّكَاً بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقى .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

وقتى وارد ميقات شدى ، از هر چه ترا از ياد خدا باز مى دارد و بين تو و طاعت حضرت حق حجاب است محرم شو .

در گفتن تلبيه اين معنى را قصد كن كه الهى با قلبى صاف و نفسى تزكيه شده دعوتت را اجابت مى كنم و منظورم از اجابت دعوت تو قبول تمام اوامر و نواهى تو در تمام شئون حياتاست ، اى مولاى من به لطفت متشبثم و به حبل المتينت متمسكم و نسبت به يارى و مددت گدا و محتاجم .

ما مقيمان آستان توايم *** عندليبان بوستان توايم
گر رويم از درت و گر نرويم *** از تو گوئيم و هم زتو شنويم
چون كه در دام تو گرفتاريم *** از تو پرواى خويش چون داريم
چون دم از آشنائى تو زنيم *** ميل بيگانگى چگونه كنيم
تو مپندار كز در تو رويم *** به سر تو كه در سر تو رويم
تا زعشق تو جرعه اى خورديم *** دل بداديم و جان فدا كرديم
تا به كوى تو راهبر گشتيم *** جز تو از هر چه بود برگشتيم
تا زجان با غم تو پيوستيم *** رخت هستى خويش بربستيم
تا زشوق تو مست و حيرانيم *** ره به هستى خود نمى دانيم
چون به سوداى تو گرفتاريم *** سر سوداى خود كجا داريم

ميقات

وقتى لباس از بدن بيرون آوردى ، و آن دو پارچه را به دستور محبوب در ميقات خواستى به خود بپوشى آرى در ميقات ، يعنى در جائى كه به انسان هشدار مى دهند وقت حركت است ، وقت بيرون آمدن از لجن زار ماديگرى و بداخلاقى و بدكارى است ، آرى در ميقات يعنى در جائى كه در ميقات جان آدمى اين ندا به گوش مى رسد كه ديگر توقف بس است ، سكون جا ندارد ، اى انسان اى آدم كه خود را هم چون كرم خاكى گرفتار مشتى لجن شهوت و شكم كرده اى و به اين خاطر خويش را از تمام فيوضات بى بهره ساخته اى ، وقت آن شده كه به سوى او حركت كنى ، آرى به سوى او ، به سوى بى نهايت ، به سوى كرامت ، به سوى عظمت ، به سوى حقيقت ، به سوى الله ، آرى در ميقات يعنى جائيكه همه انبيا اشك ريختند و ائمه سر تواضع به خاك سودند ، آرى در ميقات و به وقت تلبيه در آن دو پارچه سپيد با تمام وجود ، در حاليكه سيل اشك از ديده ات جارى است با نوائى عاشقانه به پيشگاه محبوب بگو :

گر زشمعت چراغى افروزيم *** خرمن خويش را بدان سوزيم
در غمت دود از آن به عرش رسد *** آتشى كز درون برافروزيم
آفتا جمال بر ما تاب *** زان كه ما بى رخت سيه روزيم
تا ببينيم روى خوبت ر *** از دو عالم دو ديده بردوزيم
مايه جان و دل براندازيم *** به زعشقت چه مايه اندوزيم
هم چو طفلان به مكتب عشقت *** ابجد عشق را بياموزيم
در غم عشق اگر رود سر م *** اى عراقى بيا كه فيروزيم

لباس احرام

آنگاه به لباس احرام و ساير البسه ها با ديده عقل نظر كن ، ببين در ساير لباس ها در طول تاريخ از باب غرور و تكبر چه جنايت ها كه بر بشر مظلوم نرفته ، و در اين لباس چه بيگانه ها كه آشناى حرم نشدند .

وقت بدر آوردن لباس ظلم ، لباس فخر ، لباس كبر ، لباس غضب ، لباس درندگى ، و پوشيدن لباس توبه ، لباس كرامت ، لباس عام ، لباس ذكر ، لباس توجه ، لباس مراقبت و لباس طاعت و لباس ترك گناه است .

آرى احرام ببند ، تا از بار هر لباسى جز لباس حق سبك شوى ، با همه در اين لباس همرنگ و همگام شو ، تا بدانى چيزى نيستى ، و آنچه در حق خود تصور مى كردى خيالى بيشت نبود .

در اين لباس از من بمير و به او زنده شو ، از چنگال شيطان درآى و به دامن دوست آويز ، از تعلقات خود را نجات ده و آنگاه وارد دنياى با عظمت نيت شو .

نيت

پس از پوشيدن لباس احرام ، نوبت نيت است ، نيت يعنى قصد ، يعنى آهنگ ، يعنى توجه ، آنهم توجه به سوى اولين و آخرين مقصد ، و اين توجه تحقق پيدا نمى كند ، مگر با بريدن از ما سوى الله .

در اين حال فقط توجه به مقصد حقيقى و مقصود واقعى داشته باد ، مقصدى كه بازگشت همه موجودات به اوست .

آرى به او بازگرد ، اينهمه بيراهه رفتن بس است ، اينهمه پشت به حقايق كردن كافى است ، آخر بازگرد ، بازگشتنى كه در آن بازگشت نباشد .

با چنين عزمى آن سفر معنوى ، آن سير ملكوتى ، آن حركت الهى را شروع كن ، ترا به خدا در مسئله نيت دل خوش به لفظ تنها نباش ، از لفظ كارى ساخته نيست هر چه هست مربوط به دل است .

نيت عزم است ، آنهم عزم جزمى ، عزم بر طاعت ، عزن بر ترك گناه ، عزم بر تقوى ، عزم بر جلب رضايت دوست ، عزم بر آراسته شدن به حقايق آسمانى ، عزم بر نجات از آلودگى ها و نجات جامعه و خانواده از بدبختى ها و خلاصه نيت يعنى منفجر كردن هسته فطرت با قدرت نور خدا براى يافتن حقيقت و پخش آن در بين عباد حق .

آرى نيت ، يعنى عزم بر آزادى از اسارت شهوات شيطانى ، عزم بر خلاصى از تمام طاغوت هاى درون و برون ، و در افتادن در درياى رحمت براى پاك شدن از تمام مهالك .

چون اين چنين نيت كردى ، با دلى شكسته و قلبى خاشع مضمون ابيات زير را در محضر محبوب ، در مسجد شجره در حال سجده و صورت بر خاك بودن زمزمه كن سپس به دنياى با عظمت تلبيه وارد شو :

تا غمت با من آشنائى كرد *** دلم از جان خود جدائى كرد
تا غم تو قبول كرد مر *** هستى خود ملول كرد مرا
در سماع توام چو حال گرفت *** از وجود خودم ملال گرفت
آيت عشق تو چو برخواندم *** مايه جان و دل برافشاندم
هر كجا آفتاب حسن تو تافت *** عاشقان را بجست و نيك بيافت
اگر اى آفتاب جان افروز *** شب ما از رخ تو گردد روز
اندر آن بس بود زروى تو تاب *** گو دگر آفتاب و ماه متاب
اى زعشاق گرم بازارت *** به زمن عالمى خريدارت

تلبيه شعار بلند ملكوتى

لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ . . .

پس از آن كه شرايط و آداب حضور را در خود آماده كردى ، مى توانى با اين شعار بلند آسمانى و حقيقت ملكوتى ، آمدنت را با تمام پاكى و اخلاص و عشق به پيشگاه مقدس او اعلام كنى .

ولى توجه داشته باش كه آمدنت را به صورتى اعلام نمائى كه به صدايت توجه كنند و آمدنت را بپذيرند .

آنجا جاى پرهيزكاران و پاكان است ، آنجا جاى پذيرش هر كسى نيست ، آنجا ايمان و توبه و عمل صالح و ا خلاص وسيله قبولاندن انسان به حضرت يار است .

بدون شك اگر كسى خود را آراسته به اوصاف آسمانى نكرده باشد ، ندايش را نشنيده مى گيرند ، و به حركتش نظر نمى كنند و اعمالش را توجه نمى نمايند .

لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ . . .

آمدنت را در لباس آشنائى و آشتى خبر مى دهد ، هجرتت را از تمام مفاسد و معايب و آلودگيها و زشتى ها اشعار مى دهد ، آيا همين است ؟

لَبَّيْكَ اللّهُمَّ . . .

يعنى نهادم را از تنگناى ظلم و ستم و سركشى ، به هان عدالت و خيرخواهى انتقال مى دهم .

در حالى گفتن اين جملات ، انسان در درون خود به معانى متعددى از پاكى ، قدس ، خضوع ، و اجابت به نداى مولايش توجه پيدا مى كند .

بر خويش مسلم مى دارد ، كه به يكتائى او معترف است ، و ا و را در مالكيت و قدرت و فضل و بخشايش و تدبير يگانه مى داند .

لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ . . .

آرى اى محبوب من ، اى مالك و خالق من ، اى معشوق من ، ندايت را قبول مى كنم ، من در آستان مقدست ايستاده ام ، به فرمانت گوش مى دهم ، به فرمانبردارى از دستوراتت شتابانم ، پيمان ترا بدون ترديد و تغييرى نگه مى دارم .

 أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ  .

اى مولاى من تو يكتا و بى همتائى ، كسى هستى كه همگان بايد ندايت را اجابت كنند ، و دعوتت را بپذيرند ، نخاد همه متوجه تست ، صاحب و معطى نعمت هاى بيشمارى ، مالك آنچنان عزتى هستى كه خوارى به حريمش راه ندارد ، نيروئى هستى كه نقصان نمى پذيرى ، نفوذت به هما جا رسيده ، خدائى جز تو وجود ندارد .

آرى اى مولاى من ندايت را مى پذيرم ، ستايش و نعمت براى تست و آقائى و بى همتائى در خور تست .

اين است معناى تلبيه ، با اين شعار وحدت و يگانگى پرستندگان خداى يگانه اعلام مى شود ، البته همه اين واقعيت ها در صورتى است كه به حقيقت تلبيه توجه شود .

تلبيه گويان ، خود را به آسمان نورانى تجرد كه در آنجا از ظلمت هاى مادى ، سركشى هاى نفس ، و امتيازهاى موجب كبر و دو روئى خبرى نيست بالا مى برند .

چون تلبيه شعار ايمان است ، و مقصود از آن اين است كه آدمى مصداق واقعى آن شود ، و معنايش پاسخ گوئى به اوامر الهى است ، و از طرفى تحت عنوان ويژه اى در مسئله حج قرار گرفته ، چه حج مزاياى منحصر بفردى دارد ، بنابراين چقدر از ايمان دورند ، و چه اندازه چهره باطن آنان زشت است ، كسانيكه خود را از اين حريم عالى دور نگاه داشته و راز خويشتن و جامعه خود را به شيطان واگذاشته و در بست در اختيار دشمنان دين و ملت اند !و در شئون حيات از فرهنگ شياطين پيروى مى كنند ، اين دون همتان و پست فطرتان در هر مقامى كه هستند در وقت تلبيه جز به لفظ بى معنى به چيز ديگر اتصال ندارند .

اينان چه اندازه از حقيقت تلبيه بيگانه اند ؟ اينان لياقت ايستادن در صف پاكان را ندارند .

در هر صورت شما اى زائران خانه حق ، با تمام وجود مراقب اين شعار باشيد ، به نداى مولاى خود پاسخ مثبت دهيد ، وجود خود را پس از اين كلمات نورانى ، شعار ملكوتى ، از اجابت دعوت شيطان ، طاغوت ، شهوت ، بيگانه ، استعمارگر ، خودخواه ، يهودى ، مسيحى ، شرق و غرب و هر كس براى شما و دين شما ضرر دارد منع كنيد .

به حقيقت ، تلبيه بگوئيد ، به راستى نداى حق را اجابت كنيد ، به درستى و پاكى در اين مقام قرار بگيريد ، كه اگر در اين حريم قبول شويد قبول شديد ، و اگر قبول نشويد از بدبخت ترين مردم روى زمين خواهيد بود .

با تسليم روح نداى حق را اجابت گفت

برادر مؤمنى داشتم ، كه از هر جهت مورد اطمينان بود ، بيست و پنج سال خدمتگزارى زائران خانه حق را به عهده داشت ، نيكان و پاكان سعى داشتند در اين سفر ملكوتى در معيت او باشند .

روزى به محضر او از اين مقوله سخن بود ، داستان اعجاب انگيزى را برايم از يكى از سفرهايش تعريف كرد .

گفت : تعدادى زائر در يكى از سالها براى رفتن به حج از طريق عراق همراه من شدند ، همه در اتوبوس مستقر گشته ، تا طى راه نمايند ، در اين ميان يك زن و شوهر كه از چهره آنان آثار عظمت و ادت و عبوديت مى درخشيد براى سوار شدن به اتوبوس نزديك شدند .و اين دو نفر آخرين مسافران من بودند و هر دو از اصفهان در كاروان من نام نويسى داشتند .

با احترام هر دو را سر جاى مخصوص به خودشان نشاندم ، يكى از بدرقه كنندگان سفارش هر دو را با حالتى خاص به من داشت .

زيارت عالى عتبات را در عراق طى كرديم ، پس از آن عازم حج شديم ، به مدينه رسيده مدتى در آنجا اقامت كرديم ، سپس آماده رفتن به ميقات شديم ، در بين مسافران آن سال من ، آن مرد و زن حال ديگرى داشتند ، انقلاب حال به آنان مهلت نمى داد ، تا به مسجد شجره رسيديم ، جمعيت در آن ناحيه موج مى زد ، هر كس با سرعت هرچه تمام تر به فكر محرم شدن بود ، پير مرد از من مهلت خواست تا غسل كند ، وسائل غسلش را فراهم كردم ، غسل كرد و دو پارچه احرام را بر خود بست ، گريه به او مهلت نمى داد ، او را براى گفتن تلبيه حاضر كردم ، سئوال كرد معناى تلبيه چيست ؟ عرضه داشتم يعنى اى خداى مهربان مرا دعوت كردى به حريم قرب تو درآيم آمدم ، گفت آه معناى تلبيه اين است يكى دو بار در شدت انقلاب حال گفت خدايا آمدم ، آمدم و ناگهان نقش زمين شد ، با كمال حيرت بالاى سرش قرار گرفتم ديدم از دنيا رفته .

دل ما چون چراغ عشق افروخت *** خرمن خويشتن به عشق بسوخت
انجم افروز اندرون عشق است *** علت حكم كاف و نون عشق است
چون زقوت سوى كمال آمد *** كرسى تخت لا يزال آمد
عشق معنى صراط عشاق است *** عشق صورت رباط عشاق است
تا از اين راه بركران نشوى *** در خور خيل صادقان نشوى
چون توئى صورت و توئى معنى *** مكن از عشق خويشتن دعوى
خويشتن را مبين چو عشق آمد *** شربت عشق بى خود آشامد
هر كه زين باده جرعه اى بخورد *** به تن و جان خويش كى نگرد
اندرونى كه درد او دارد *** هرگز او را زيار نگذارد
هر محبت كه در دلى پيداست *** بى شك آن انقطاع غير خداست
ابجد عشق هر كه خواند نخست *** زآنچه آموخت لوح ذهن بشست
چون دلت تخته را فرو شويد *** با تو اين راز خود دلت گويد
اى دل اى دل خمير مايه توئى *** طفل راهست شير و دايه توئى
جاى عشقى و جاى معشوقى *** همگى از براى معشوقى
مى روى در سراى خسته دلان *** اين كرم بين تو با شكسته دلان
منزلش دل شد و هوايش عشق *** دوستش دل شد آشنايش عشق
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation