باب بيست و پنجم
در آداب عبادت
قال الصادُق (عليه السلام) :
دَاوِمْ عَلى تَخْليصِ الْمُفْتَرِضاتِ وَالسُّنَنِ فَإنَّهُما الاْصْلُ فَمَنْ أصابَهُما وَأدّاهُما بِحَقِّهِما فَقَدْ أصابَ الْكُلِّ .
فَإنَّ خَيْرَ الْعِباداتِ أقْرَبُها بِالأمْنِ وَأخْلَصَها مِنَ الآفاتِ وَأدْوَمُها وَإنْ قَلَّ .
فَإنْ سَلِمَ فَرْضُكَ وَسُنَّتُكَ فَأنْتَ أنْتَ ، وَاحْذَرْ أنْ تَطَأَ مَلِكِكَ إلاّ بِالذُّلِّ وَالاْفْتِقارِ وَالْخَشْيَةِ وَالتَّعْظيمِ .
وَأخْلِصْ حَرَكاتِكَ مِنَ الرّيا وسِرِّكَ مِنَ الْقَساوَةِ .
فَإنَّ النَّبيَّ (صلى الله عليه وآله) قال :
الْمُصَلّي مُناج رَبَّهُ فَاسْتَحِ مِنَ الْمُطَّلِعِ عَلى سِرِّكَ الْعالِمُ بِنَجْواكَ وَما يُخْفي ضَميرُكَ .
وَكُنْ بِحَيْثُ يَراكَ لِما أرداَ مِنْكَ وَدَعاكَ إلَيْهِ ، وَكانَ السَّلَفُ لا يَزالُونَ مِنْ وَقْتِ الْفَرْضِ في إصْلاحِ الْفَريضَيْنِ جَميعاً .
وَتَرى أهْلَ الزَّمانِ يَشْتَغِلُونَ بِالْفَضائِلِ دُونَ الْفَرائِضِ كَيْفَ يَكُونُ جَسَدٌ بِلا رُوح .
قالَ عليُّ بْنُ الحُسَيْنِ (عليه السلام) :
عَجِبْتُ لِطالِبِ فَضيلة تارِكِ فَريضَة وَلَيْسَ ذلِكَ إلاّ لِحِرْمانِ مَعْرِفَةِ الاْمْرِ وَتَعْظيمِهِ وَتَرْكِ رُؤيَةِ مِنَنِهِ بِما أهَّلَهُمْ لاِمْرِهِ وَاخْتارَهُ لَهُمْ .
قال الصادُِِق (عليه السلام) :
دَاوِمْ عَلى تَخْليصِ الْمُفْتَرِضاتِ وَالسُّنَنِ فَإنَّهُما الاْصْلُ فَمَنْ أصابَهُما وَأدّاهُما بِحَقِّهِما فَقَدْ أصابَ الْكُلِّ .
عبادت و بندگىخط عبوديت و بندگى ، نسبت به وجود مقدس حضرت حق تعالى برترين و والاترين نعمت و حقيقتى است كه حضرت الله محض محبت و عشق و عنايت و لطف نسبت به بنى آدم براى انسان قرار دراده است .
بدون شك ، اگر انسان محبوب حق نبود و مورد لطف و عنايت حضرت دوست قرار نداشت ، به عبادت و بندگى خدا دعوت نمى شد .
عبادت عبد نسبت به خداوند ، هدف مقدس حضرت بارى تعالى از خلقت انسان است ، و آنهم از باب نياز و احتياجى است كه انسان براى رشد و كمال و تأمين خير دنيا و آخرت به آن دارد .
در عبادت حق و بندگى نسبت به او حقايق و اسرارى است كه در قرآن مجيد و روايات و گفتار پاكان و نيكان منعكس است و قسمتى از آن به قرار زير است :
1ـ عبادت و بندگى هدف آفرينش انسان است .
2ـ عبادت و بندگى حق بالاترين مقام براى آدمى است .
3ـ عبادت علت رشد و كمال و سعادت و سلامت انسان است .
4ـ عبادت علت ورود به بهشت و نجات از جهنم است .
5ـ عبادت بهترين عامل براى برپائى نظم و عدالت در زندگى مردم است .
6ـ عبادت و بندگى حق ، مانع رشد ظلم و ظالم و علت درهم كوبيده شدن فساد و ستم است .
در زمينه اين شش مرحله عالى آيات و رواياتى وارد شده ، كه توجه به قسمتى از آن آيات و روايات لازم است .
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ .
و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا پرستش كنند .
در اينجا بايد به اين نكته بسيار مهم توجه كنيد ، كه عبادت به آن معنائى كه منظور قرآن است از تحقق چند حقيقت محقق مى گردد :
معرفت نسبت به معبود ، اطاعت از اوامرى كه از جانب او متوجه انسان مى گردد ، و اجتناب از آنچه كه حضرت او بر انسان حرام نموده ، كه در اين قسمت سوم نفى و رجم كامل طاغوتهاى درونى و برونى لحاظ شده ، كه بدون اين سه واقعيت عبادت قابل تحقق نيست .
رشد و كمال و خير دنيا و آخرت با اين گونه عبادت بدست مى آيد ، كه عبادت غير اين عبادت نيست ، بلكه حركاتى است كه در جهت ارضاى نفس انجام مى گيرد نه جلب رضاى خدا .
جهان پر درد مى بينم دوا كو***دل خوبان عالم را وفا كو
ورا از دوزخ همى ترسى شب و روز***دل پر درد و رخ چون كهربا كو
بهشت عدن را بتوان خريدن***وليكن خواجه را در كف بها كو
در اين ره گر همى جوئى يكى را***سحرگاهان ترا پشت دو تا كو
سراسر جمله عالم پر يتيم است***يتيمى در عرب چون مصطفا كو
سراسر جمله عالم پر زشير است***ولى شيرى چو حيدر با سخاكو
سراسر جمله عالم پر زنانند***زنى چون فاطمه خير النسا كو
سراسر جمله عالم پر شهيد است***شهيدى چون حسين كربلا كو
سراسر جمله عالم پر پر امام است***امامى چون على موسى الرضا كو
سراسر جمله عالم پر زمَرد است***ولى مردى چو موسى با عصا كو
سراسر جمله عالم پر حديث است***حديثى چون حديث مصطفا كو
سراسر جمله عالم پر زعشق است***ولى عشق حقيقى با خدا كو
سراسر جمله عالم پر زپير است***ولى پيرى چو خضر با صفا كو
سراسر جمله عالم پر زحسن است***ولى حسنى چو يوسف دلربا كو
سراسر جمله عالم پر زدرد است***ولى دردى چو ايوب و دوا كو
سراسر جمله عالم پر زتخت است***ولى تخت سليمان و هوا كو
سراسر جمله عالم پر زمرغ است***ولى مرغى چو بلبل با نوا كو
سراسر جمله عالم پرزپيك است***ولى پيكى چو عمر بادپا كو
سراسر جمله عالم پر زمركب***ولى مركب چو دلدل خوش روا كو
سراسر كان گيتى پر زمس شد***زمس هم زر نيامد كيميا كو
سَألْتُ الصّادَِِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد (عليهما السلام) : فَقُلْتُ لَهُ :لِمَ خَلَقَ اللهُ الْخَلْقَ ؟
فقال : إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَلَمْ يَبْرُكْهُمْ سُدىً بَلْ خَلَقَهُمْ لاِظْهارِ قُدْرَتِهِ وَلِيُكَلِّفَهُمْ طاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذلكَ رِضْوانَهُ وَما خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَلا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفِعَهُمْ وَيُوصِلُهُمْ إلى نَعيمِ الاْبَدِ .
راوى مى گويد از حضرت صادِ جعفر بن محمد (عليهما السلام) پرسيدم ، خداوند به چه منظور انسان را آفريد ؟
فرمود :خداى تبارك و تعالى انسان را ببازيچه نيافريد ، و آنان را رها شده قرار نداد ، آفرينش انسان براى نماياندن قدرتش بود ، و براى اينكه آنان را به ميدان تكليف رهنمون شود تا مستوجب رضوان او گردند .
انسان را نيافريد تا از او جلب منفعت كند ، و به وسيله او دفع ضرر نمايد ، بلكه آنان را به كاخ با عظمت هستى آورد ، تا منفعت به آنان برساند ، و به نعيم جاويد برساند .
في خُطْبَةِ أميرالمُؤمِنينَ (عليه السلام) : الَّذي خَلَقَ الْخَلْقَ لِعِبادَتِهِ وَأقْدَرَهُمْ عَلى طاعَتِهِ .
خداوند انسان را براى عبادت آفريد و سپس آنان را براى اطاعت قدرت داد .
2ـ در طول تاريخ بوسيله افراد گوناگون ، و بتوسط بسيارى از كتب علمى ، براى انسان مقاماتى بيان شده ، و هر كسى يا هر دانشمندى بفراخور مقام و حالش براى انسان شأنى بيان كرده ، ولى وقتى به بهترين منبع و ارزنده ترين ذخيره يعنى قرآن مراجعه مى كنيم ، مى بينيم خداوند بزرگ كه صاحب آفرينش و خالق عالم و آدم است ، بهترين و والاترين مقام را براى انسان مقام بندگى و عبوديت او نسبت به حضرت حق مى داند .
قرآن مجيد بهترين مقامى كه براى انبيا و اوليا معرفى مى كند مقام عالى بندگى است ، چرا كه هر كس به دائره بندگى قدم گذارد ، از هر قيد و بندى رسته ، و در فضاى بهارى قرار گرفته كه تمام استعدادهايش شكوفا خواهد شد .
بندگى حقيقى ، از طرفى تمام درهاى رحمت الهى را بروى انسان باز مى كند ، و هشت در بهشت را براى انسان مى گشايد ، و هر در شرى ، بخصوص هفت در جهنم را به روى انسان مى بندد .
در مسير بندگى ، قلب انسان بتدريج آماده پذيرفتن نور مى گردد ، و در كنار آن نور موفق به تماشاى حقايق شده ، و به وصال جمال خواهد رسيد .
اى كه با درد تو انديشه درمان خوش نيست***بى تماشاى جمال تو گلستان خوش نيست
بى تو ما را هوس گلشن و صحرا نبود***زان كه بى صحبت تو روضه رضوان خوش نيست
هر كه عاشق نبود صورت بيجان باشد***تو خود انصاف بده صورت بى جان خوش نيست
گر چه بسيار شنيديم كه هجران خوش تر***ما طلبكار وصاليم كه هجران خوش نيست
خوشتر اينست كه انصاف و غرامت دادن***هم چنان با من دلتنگ پريشان خوش نيست
اى دل ار طالب وصلى هوس از جان بگسل***غم جان با طلب صحبت جانان خوش نيست
طالب وصل حرم را نتوان گفت عماد***كه بيابان خطرناك و مغيلان خوش نيست
قرآن مجيد در سوره يوسف : 12 ، مريم : 63 ، كهف : 65 ، فاطر : 32 ، صافات : 81 ،111 ،122 ،132 ،171 ، ص 45 ، تحريم 10 ، از انبياء الهى به عنوان عباد مخلصين ، عباد مؤمنين ، عباد مرسلين ، عباد صالحين ياد مى كند ، و اين مقام بالاترين مقامى است كه خداوند مهربان از انبياء خود به عنوان اين مقام ياد مى كند .
قرآن مجيد بطور مكرر از پيامبر عزيز اسلام به عنوان عبد ياد مى كند :
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ .
الْحَمْدُ للهِِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ .
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ .
در تشهد هر نماز واجب ، تمام مكلفين به دستور حضرت حق از پيامبر عزيز اسلام به عنوان عبد حق ياد مى كنند ، تا بدانند كه مقام عبوديت بالاترين مقام و بلكه ريشه تمام مقامات است .
أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولَهُ .
ماه فرو ماند از جمال محمد (صلى الله عليه وآله)***سرو نرويد به اعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتى نيست***در نظر قدر با كمال محمد
وعده ديدار هر كسى به قيامت***ليلة الاسراى شب وصال محمد
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى***آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه دنيا مجال همت او نيست***روز قيامت مگر مجال محمد
شمس و قمر در زمين حشر نتابد***نور نتابد مگر جمال محمد
وان همه پيرايه بسته جنت فردوس***بو كه قبولش كند بلال محمد
شايد اگر آفتاب و ماه نتابد***پيش دو ابروى چون هلال محمد
چشم مرا تا بخواب ديد جمالش***خواب نمى گيرد از خيال محمد
سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى***عشق محمد بس است و آل محمد
3ـ انسان مجموعه اى از قوا و استعدادهاى الهى است ، تاريخ حيات ثابت كرده ، كه اين قوا و استعدادها جز در سايه عبادت مخلصانه قابل شكوفا شدن نيست .
عبادت مخلصانه عبارت است از هماهنگ كردن تمام حركات مادى و معنوى ، اخلاقى و روانى ، خانوادگى و اجتماعى با دستورات حضرت حق .
با چنين حركتى ، انسان هم چون درختى كه در شرايط لازم محاصره شده باشد ، آنچنان در تمام جوانب حيات رشد مى كند كه منتهاى اين رشد پايان فراِ و رسيدن به مقام قرب و اتصال است .
شما شرح حال انبيا و اوليا را در قرآن مجيد ببينيد ، تمام كمالات و حالات عالى الهى كه خداوند بزرگ براى پيامبرانش و اولياء گرانقدرش شمرده ، همه و همه محصول هماهنگى حركات آنان با دستورات الهى است .
اولياء و انبياء الهى هر كس را به كمالات عالى و مدارج ربانى رساندند از طريق فراهم آوردن زمينه بندگى رساندند .
تعاليم انبيا را در قرآن و ائمه طاهرين را در روايات و اولياء الهى را در كتب اخلاِ و عرفان ملاحظه كنيد تا به صدِ اين حقيقت واقف گرديد .
عارف ربانى ، حكيم صمدانى ، عاشق بيدار ، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى ، كه افرادى بسيار عادى را به مقامات بسيار عالى رسانيد ، از همين طريق بود ، به اين معنى كه دستورات الهى و حكمت انبيا و ائمه و پاكان را به آنان تعليم مى داد ، سپس آنان را تشويق به عمل هماهنگ كردن تمام اعمال و كردار و اخلاقشان با آن دستورات مى نمود .
به يكى از شاگردان پر قيمت و تربيت شدگان نفس قدسى و الهى اش كه از آنجناب دستور العملى طلب كرده بود چنين مى نويسد :آنچه به جناب آقا شيخ احمد لازم است كه تأمل درستى نمايد ، ببيند بنده است ، يا آزاد ، اگر ديد آزاد است خودش مى داند هر كارى بخواهد بكند ، و اگر دانست بنده است و مولا دارد ، سر خود نيست ، هر كارى بكند ولو دستى حركت دهد از وى جهت آن سئوال خواهد شد ، جواب درستى بايد بگويد ، پس بنابراين سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد ، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابداً ، و تحصيل رضاى مولاى حقيقى جل شأنه نيست مگر در تحصيل تقوا .
غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد ، بجز اينكه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد ، و تحصيل تقوا به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها :
يكى پرهيز از معاصى است ، بايد معاصى را تفصيلاً ياد بگيرد ، هر يك را در مقام خود ترك نمايد ، از جمله معاصى است ترك واجبات ، پس بايد واجبات خود را هم بمقدار وسع و ابتلاء به آنها ، يادگرفته عمل نمايد ، و اين واضح است كه با معصيت كارى اسباب محبت و معرفت موجود نخواهد شد ، اگر اسباب عداوت نباشد .
اگر شيخ احمد بگويد : من نمى توانم ترك معصيت بالمره كنم لابد واقع مى شوم .
جواب اين است كه بعد المعصية مى توان كه توبه كنى ، كسى كه توبه كرد از گناه ، مثل كسى است كه گناه نكرده ، پس مأيوس از اين در خانه نبايد شد ، اگر چه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد ، باز توبه اش ممكن است قبول باشد .
مولاى او قادر است كه خصماى او را راضى كند ، از معدن جود خودش جلت قدرته .
دوم اينكه مهما امكن پرهيز از مكروهات هم داشته باشد ، به مستحبات بپردازد حتى المقدور ، چيز مكروه بنظرش حقير نيايد كه بگويد :كل مكروه جايز ، بسا مى شود يك ترك مكروهى پيش مولا از همه چيز مقرب تر خواهد بود ، يا اتيان مستحب كوچكى ، و اين به تأمل در عرفيات ظاهر خواهد شد .
سيم : ترك مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا ، اما چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد ، از امورات دنيويه ، و لذا خوبست بنده هم نظراً به ميل مولى اين مزخرفات را تماماً يا بعضاً ترك نمايد ، اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آنها ، اقتداء بالنبيين صلى الله عليهم و تأسياً بالأئمة الطاهرين الطيبين صلوات الله عليهم أجمعين .
چهارم ترك كند ما سوى الله را ، كه در دل خود غير او را راه ندهد ، چطور گفت خواجه :
نيست در لوح دلم جز الفت قامت يار***چه كنم حرف ديگر ياد ندارم استادم
اگر جناب شيخ احمد بگويد : با اين ابتلاء به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مى شود آدم ترك ما سوى الله بكند و در قلبش غير ياد او چيزى نباشد اين فرض بحسب متعارف بعيد است و شدنى نيست ؟
مى گويم :آن مقدار كه تو بايد ترك كنى ، آن هر كس است كه ترا از ياد او جل شأنه نگهدارد ، با آن شخص بايد بمقدار واجب و ضرورت ، بيشتر محشور نباشى .
و اما هر كس كه خدا را بياد تو بيندازد ترك مجالست او صحيح نيست ، حضرت عيسى على نبينا وآله عليه السلام فرمودند :
معاشرت كنيد با كسانى كه رؤيت آنها خدا را بياد شما مى اندازد .
الحاصل طالب خدا اگر صادِ باشد ، بايد انس خود را ، يواش يواش ، از همه چيز ببرد ، و همواره در ياد او باشد ، مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب بكارش بيايد ، و آنهم بمقدار لازمه آن كار ، پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد و محبت اين اشخاص هم از فروع محبت الهى است ، جل شأنه .
اگر شيخ احمد بگويد اينها حق است ، وليكن من با اين حال نمى توانم بجا بياورم ، زيرا كه شياطين انس و جن بدور ما احاطه كرده ، متصل وسوسه مى كنند ، هميشه مانع اند ، و ما هم كناره بالمره نمى توانيم بكشيم .
امر معاش اختلال پيدا مى كند ، از عهده خودمان برنمى آئيم ، تا كار بكار كسى نداشته ، مشغول خودمان باشيم ، ما كجا و اين حرف ها كجا ، جواب مى گوئيم اگر امورات آنى باشد همين طور است كه مى گوئى ، از اينهم بزرگ تر ، مثل كوه بدواً بنظر آدم مى آيد ، كوچك نيست .
ليكن اشكال در اين است ، كه تكليف شاِ نكرده اند ، امورات تدريجى است ، پس همين قدر كه تدريجى شد ، ديگر كار درست مى شود ، مردم بتدريج باز ، و شاهين ، و ساير مرغهاى صيدى را رام كرده بدست گرفته اند .
پس ملخص كلام اين كه ، در هر مرتبه كه هستى آن نيم رمق كه دارى آنقدر را كه بسهولت مى توانى به عمل آورى اگر در آن مسامحه نكردى آن را بجا آوردى ، هم چنين بر قوت تو مى افزايد ، بلكه زياده ، زيرا كه فرمود :
تو يك وجب بيا ، من يك ذراع ، و اگر نه مسامحه كردى آن مقدار قوتت هم در معرض زوال است .
مثلا شب را تا صبح خوابيدى ، بناى بيدارى داشتى نشد ، حالا كه اول صبح است ، تا ملتفت شدى پاشو ، بين الطلوعين را بيدار بودن اين خودش هم فيض عليحده و توفيقى است از جانب حضرت الله جل جلاله ، اين را به مسامحه بر خودت تفويت مكن ، به شيطان گوش مده كه مى گويد حالا به وقت نماز صبح زياد است ، قدرى بخواب ، غرض او معلوم است .
و هم چنين در مجلسى نشستى ، خيلى لغو و بيهوده گفتى ، دلت سياه شد ، اما مى توانى نيم ساعت زودتر پاشوى به تدبير و حيل ، پس اين نيم ساعت را از دست مده ، پاشو برو و مگو چه فايده دارد ، من از صبح به خرابى مشغولم ، باز مى توانى به اين جزئى خيلى كارها را پيش ببرى انشاء الله تعالى .
پس بر شيخ احمد لازم آمد ، عمل كردن به اين ترتيب كه مى نويسم :
اولا هر كارى دارد ، بايد اوقات خود را ضايع نكند ، بعضى از وقت او مهمل در برود ، بايد براى هر چيزى وقتى قرار دهد ، اوقات او منقسم گردد . وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد ، هيچ كارى در آن وقت غير عبادت نكند ، وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد ، وقتى را رسيدگى به امور اهل و عيال خود ، وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد ، ترتيب اينها را بهم نزند ، تا همه اوقات او ضايع گردد .
مهما امكن اول شب را وقت خواب قرار دهد ، بيخود ننشيند آخر شب از او فوت شود ، و متذكراً او را خواب ببرد ، با طهارت بخوابد ، ادعيه مأثوره را بخواند ، خصوص تسبيح حضرت صديقه طاهره (عليها السلام) را ، و در سيرى شكم هيچ وقت خود را جنب نكند ، و پيش از صبح بيدار شود ، تا بيدار شد سجده شكر بجا آورد ، اگر خودش هم بيدار نمى شود ، اسباب بيدارى فراهم بياورد .
بعد از بيدار شدن ، به اطراف آسمان نگاه كرده ، به تأمل چند آيه مباركه كه اول آنها :
إنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَالأرْضِ (وآخر آن) إنّك لا تُخْلِفُ الْميعادَ
را بخواند بعد تطهير كرده ، وضور گرفته ، مسواك نموده و عطرى استعمال كرده ، سر سجاده خود بنشيند دعاى :الهي غارَتِ النُّجُومُ سَمائَكَرا بخواند .
پس شروع به نماز شب نماى ، به آن ترتيب كه فقهاء رضوان الله عليهم نوشته اند :مثل شيخ بهائى عليه الرحمه در « مفتاح الفلاح »و ديگران در « مصابيح »و غيرهها ، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصيل و اختيار آن را بنمايد .
الحاصل تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد ، هيچ شغلى بجا نياورد غير از عبادت ، كارهاهى ديگر را به آو وقت نيندازد ، همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد ، اگر هنوز اهل فكر نشده باشد ، و اما اگر مرورش به ساحت فكر افتاده ، هر رشته فكرى كه در دست داشته در خلال اين اوقات اعمال نمايد ، اگر ديد فكر جامد است آن را ول كرده پى ذكر برود ، و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تأثير دارد ، آن را بر همه اوراد مقدم دارد ، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه ذكر ، چه نماز ، چه سجده .
بارى بعد از آن ترتيبات ، امور خانه را دستور داده بمقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده ، به بازار برود و هر كس را كه ديد غير از سلام چيزى نگويد ، مشغول ذكر خودش باشد ، تا وارد بازار شود ، ذكر مخصوصى در ورود به بازار وارد شده آن را بخواند ، بساط خود را پهن نمايد متذكراً به كار خود مشغول باشد .
ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد ، شخص ذاكر در بازار بمنزله چراغى است در خانه ظلمانى ، خود را بى خود در امور دنيويه مردم داخل نكند .
اگر منكرى ديد از كسى به طريق خوش اگر بتواند ، آن را رفع كند و اما اگر ديد تأثير نخواهد كرد ، يا با گفتن بدتر مى كنند نبايد دست بزند ، كار نداشته باشد ، و اوقات مخصوصه نماز را مراعات نمايد .
ومهما امكن غالباً با طهارت باشد ، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار و صد مرتبه كلمه توحيد و يازده مرتبه سوره توحيد ، و صد مرتبه :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
را ترك نكند ، و استغفارات خاصه بعد از نماز عضر را بخواند ، با ده مرتبه سوره قدر ، ومهما امكن روزه را ترك نكند ، خصوص سه روز از هر ماه را كه پنج شنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، زيرا كه بدن مركوب انسان است ، اگر صدمه خورد از پا مى افتد ، و لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد ، تا اين كه ياغى شود ، كه او را ديگر اطاعت نكند :
خَيْرُ الاُْمُورِ أوْسَطُها
در همه چيز جارى است ، افراط و تفريط هيچ كدا صحيح نيست ، در هيچ مرتبه ، اين است كه فرموده اند :
عَلَيْكُمْ بِالْحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ
و در هر وقت از شب كه بتواند خوب است كه يك سجده طولانى هم بجا بياورد ، بقدرى كه بدن خسته شود و ذكر مبارك آن را هم :
سُبْحانَ رَبِّيَ الاَْعلى وَبِحَمْدِهِ
قرار دهد ، و مهما امكن هر چه مى خواند بايد با قلب حاضر باشد ، حواسش جاى ديگر نباشد ، و مداومت هم بكند ، كه عمل ملكه و عادت او شود تا اين كه ترك نگردد .
فعلا محل بيش از اين گنجايش ندارد ، اين چند كلمه بر سبيل الاختصار قلمى گرديد ، و اگر مطالبى ديگر هم لازم شد شايد بعداً نوشته شود إن شاء الله تعالى .
آنها كه ربوده الستند***از عهد الست باز مستند
تا شربت بيخودى چشيدند***از بيم و اميد باز رستند
چالاك شدند هم به يك گام***از جوى حدوث باز جستند
اندر طلب مقام اصلى***دل در ازل و ابد نبستند
فانى بخود و بدوست باقى***اين طرفه كه نيستند و هستند
اين طايفه اند اهل توحيد***باقى همه خويشتن پرستند
4ـ با توجه به كتب آسمانى ، و نبوت انبيا و امامت امامان و فطرت سليم و عقل نافذ ، ثواب و عقاب ، سعادت و شقاوت ، فلاح و گرفتارى و خلاصه در پايان كار بهشت و جهنم ، دائر مدار بندگى و عدم بندگى انسان است .
بهشت به فرموده قرآن مجيد ، محصول و معلول هماهنگى اعمال انسان با قوانين حضرت حق ، و جهنم معلول و محصول تجاوز آدمى از مقررات پروردگار بزرگ عالم است .
در اين زمينه به نمونه اى از معارف بلند آسمانى توجه كنيد :
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ .
و كسانى كه ايمان آوردند ، و كارهاى شايسته كردند ، آنان اهل بهشت و هميشه در آن جاويد و پا برجا هستند .
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَر أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً .
و هر كس از زن و مرد كار شايسته كند در حاليكه مؤمن باشد ، داخل بهشت شود و به اندازه پرده هسته خرمائى به وى ستم نشود .
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً وَعْدَ اللهِ حَقّاً وَمَنْ أَصْدَُِ مِنَ اللهِ قِيلاً .
آنان كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند ، بزودى آنان را در بهشت هائى در آوريم ، كه نهرها از زير درختانش جارى است ، در آنجا ابدى هستند ، وعده خدا حق است ، و كيست كه در گفتار راستگوتر از خدا باشد .
لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيَها خَالِدُونَ .
مردم نيكوكار به نيكوترين پاداش عمل خود و زيادت لطف خدا نائل شوند ، و هرگز به رخسار پاكشان گرد خجلت و ذلت ننشيند ، آنان اهل بهشت و براى هميشه در آن متنعم اند .
آرى رنج و مشقت ، و درد و بلاى اهل ايمان و عمل صالح ، خيلى زود به پايان مى رسد ، و وعده حق نسبت به آنان تحقق پيدا مى كند .
آخر اين تيره شب هجر به پايان آيد***آخر اين درد مرا نوبت درمان آيد
چند گردم چو فلك گرد جهان سرگردان***آخر اين گردش ما نيز به پايان آيد
آخر اين بخت من از خواب درآيد سحرى***روز آخر نظرم بر رخ جانان آيد
يافتم صحبت آن يار مگر روزى چند***اين همه سنگ محسن بر سر ما زان آيد
تا بود گوى دلم در خم چوگان هوا***كى مرا گوى غرض در خم چوگان آيد
يوسف گم شده را گر چه نيابم بجهان***لاجرم سينه من كلبه احزان آيد
بلبل آسا همه شب تا به سحر ناله زنم***بو كه بوئى به مشامم زگلستان آيد
او چه خواهد كه همى با وطن آيد ليكن***تا خود از درگه تقدير چه فرمان آيد
به عراِ ار نرسد باز عراقى چه عجب***كه نه هر خار و خسى لايق بستان آيد
در بسيارى از آيات و روايات وارد شده كه : بهشت ، مزد اهل عبادت و بخصوص اهل تقوا و پرهيزكارى است ، و بدون عبادت و اطاعت از حق و مراعات تقوا ، توقع بهشت داشتن عين بى انصافى و معلول عدم دقت و تدبر و تفكر در آيات الهى است .
إِنَّ اللهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً .
خداوند منافقين و كافرين را در جهنم جمع خواهد كرد .
خداوند به ابليس خطاب كرد :از حريم ما بيرون رو كه رانده درگاه مائى ، هر كه از فرزندان آدم ترا پيروى كند ، جهنم را از تو و آنان به يقين پر خواهم كرد .
لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ .
آنان كه دعوت حق را اجابت كرده به خدا ايمان آوردند ، براى آنها بهترين پاداش و خوشترين زندگانى است ، و آنان كه دعوت حق را اجابت نكردند ، اگر مالك دو برابر آنچه كه روى زمين است باشند ، آن را براى نجات از عذاب بدهند ، بنها را حساب سخت و جايگاه جهنم باشد كه بسيار بد آرامگاهى است .
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَْخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً * أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً * ذلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُواً .
اى مردم شما را به زيانكارترين مردم آگاه سازم ، زيانكارترين مردم آنها هستند كه تمام عمرشانت را در راه حيات دنياى فانى تباه كردند ، و به خيال باطل مى پنداشتند كه نيكوكارى مى كنند .
همين دنيا طلبانند كه به آيات خداى خود كافر شدند ، و روز ملاقات حق را انكار كردند ، اينان اعمالشان تباه گشته ، و قيامت به آنان ارزشى نخواهيم داد .
اينان چون كافر شده ، آيات و پيامبران مرا مسخره كردند ، به آتش دوزخ كيفر خواهند يافت .
5ـ در زمينه اين كه عبادت و اطاعت از حق ، برپا كننده نظم و انضباط ، و امنيت و عدالت و سلامت و رحمت در جامعه انسانى است ، گمان نمى رود هيچ عاقل با انصافى ترديد داشته باشد .
شما در درجه اول به كتاب خدا قرآن مجيد ، و در درجه بعد به آثار مهم اسلامى بخصوص كتب روائى و فقهى ، و در اين دو منبع به باب عقايد ، اخلاِ ، معاملات ، سياسات مراجعه كنيد ، تا به اين حقيقت واقف گرديد كه اطاعت از دستورات و مقررات الهى گره گشاى مشكلات ، رشد دهنده جامعه به سوى كمالات ، پديدآورنده امنيت و حافظ سلامت در همه شئون حيات است .
در اجراى اوامر حضرت حق ، و دورى از محرمات ، ظاهر و باطن زندگى از منافع ابدى برخوردار خواهد شد .
بندگى و عبادت حق ، ريشه فضائل ، و عامل پرورش قواى درون ، و بهترين و برترين نيرو براى حفظ حقوِ حق و حفظ حقوِ مردم است .
البته اين پنج موردى كه در محور عبادت صحيح توضيح داده شد ، معلول معرفت انسان به حضرت حق و اوامر و شئون اوست