درباره زمين بينديشيد
قرآن مجيد در بسيارى از آياتش ، زمين را آيتى از آيات حق و دليل توحيد و نشانه قدرت و علامت عنايت و محبت و لطف حضرت حق مى داند .
الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَاشاً .
آن خدائى كه زمين را براى شما گستراند .
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الاَْرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنْهَاراً .
و اوست خدائى كه بساط زمين را بگسترد و در آن كوهها برافراشت و نهرها جارى ساخت .
وَاللهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا .
و خداوند از آسمان آب باريد و به وسيله آن زمين را بعد از مرده بودنش زنده كرد .
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً .
همان خدائى كه زمين را آسايشگاه شما قرار داد ، و در آن راهها براى سفر و حوائج خلق پديد آورد .
إِنَّ اللهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ أَن تَزُولاَ .
محققاً خداوند آسمان و زمين را از اينكه نابود شوند نگه مى دارد .
اللهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ قَرَاراً .
خدائى است كه زمين را آرامگاه شما قرار داد .
وَاللهُ جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ بِسَاطاً .
و خداوند زمين را براى شما بساط زندگى قرار داد .
أَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ كِفَاتاً .
آيا زمين را از هر برنامه اى براى بشر كفايت كننده قرار نداديم ؟
زمين با هزاران عوامل آسايش و رفاه ، يكى از نشانه هاى بارز حكمت و قدت خداوندى است ، به همين جهت قرآن مجيد انسان را به انديشه در عجايب و اسرار آن دعوت مى كند .
سطح زمين داراى وسعت زيادى است ، تا انسانها بر حسب امكانات علمى و قدرتهاى صنعتى خود از اين عرصه پهناور ، از اين گنج خدا داده استفاده كنند و وسائل رفاه و تمدن خود را مهيا كنند .
مجموع مساحت زمين به 509 ميليون كيلومتر مربع بالغ مى شود ، كه 361 ميليون آن را درياها فرا گرفته و 148ميليون قسمت ديگر را خشكى تشكيل مى دهند .
وسعت زمين به اندازه اى است كه به هر فردى از جمعيت كه به چهار هزار ميليون بالغ مى گردند 170 هزار متر مربع مى رسد و اگر فقط خشكى ها را در نظر بگيريم سهم هر نفرى 49 هزار متر مربع است .
راستى اگر زمين اين وسعت را نداشت ، مردم مانند كسانى بودند ، كه در قلعه اى محصور باشند ، لذا قرآن كريم در ضمن بيان نعمت هاى الهى از وسعت زمين در سوره عنكبوت آيه 58 سخن گفته است .
وزن كره زمين به 5,955,000،000،000،000،000،000 بالغ مى گردد ، تنها وزن هوائى كه زمين را احاطه كرده است 6,263,000،000،000،000،000 .
حجم زمين 1,083,320,000،000 .
فراهم شدن وسائل حيات معلول فصول چهارگانه است ، در فصل بهار حرارت ملايم و جانبخش خورشيد ، باران پر بركت و نسيم فرح انگيز ، زمين را زنده مى كند ، چشمه ها مى جوش ، جويها جارى مى گردد ، درختها شكوفه مى كند ، دانه ها مى رويد ، دامن دشت و صحرا سر سبز و خرم مى شود .
در فصل تابستان اشعه گرم آفتاب ، معادنى در اعماِ زمين و دل كوهها و آغوش سنگ ها تربيت مى كند ، رشد و تكامل گياهان تأمين مى گردد و ميوه ها و محصولات مى رسند .
در فصل پائيز انواع نعمت ها و مواهب حيات در دسترس قرار مى گيرد ، و ذخيره غذائى جانداران مهيا مى شود .
در فصل زمستان سكوت و خواب عميقى زمين را فرا مى گيرد و به يك استراحت نسبتاً طولانى مى پردازد ، ضمناً به جهت مساعدت و سردى هوا ، باران و برف فراوان از آسمان فرو مى ريزد ، در نتيجه زمين كهنسال براى زندگى جديدى آماده مى شود .
علت پيدايش اين فصول ، حركت انتقالى زمين است كه در 365 روز و 5ساعت و 48دقيقه و 40ثانيه در يك مدار بزرگى كه طول آن 930 ميليون كيلومتر است ، يك مرتبه به دور خورشيد مى گردد و در نتيجه آن ، سال پديد مى آيد .
سرعت حركت انتقالى زمين در هر ثانيه 29 كيلومتر و نيم و در هر دقيقه 1770 كيلومتر است .
زمين منبع تمام نعمت هاى مورد نياز انسان است ، چيزى در زندگى بشر لازم نيست ، مگر اين كه وود مقدس حضرت حق در روى زمين ، يا در درياها يا در دل زمين قرار نداده باشد .
به قول صاحب كتاب علم و زندگى در صفحه 139 :
« اگر لحظه اى درباره آنچه از فلز ساخته مى شود بينديشيم فوراً ، هواپيما ، كشتى ، قطار ، پلهاى فلزى ، انواع و اقسام ماشينها ، بخارى ، ميخ ، پيچ و مهره ، و پول و هزاران چيز ديگر در نظر مجسم مى شود ، آيا مى توانيد تصور كنيد كه بدون اين وسائل زندگى ما با حالا چه فرقى داشت ؟
شكل زمين ، كميت و كيفيت زمين ، پستى و بلندى زمين ، موجودات زمين همه و همه در راه حيات انسان دركارند .
اگر سطح كره زمين ، صاف و هموار مى بود ، پست و بلندى نداشت ، تپه و ماهورى در آن نبود ، كوهسار و دره هائى در آن يافت نمى شد ، آبهاى باران روى زمين مى ماندند و به دريا نمى رفتند و در آنجا انبار نمى شدند ، چرا ؟ زيرا در زمين سراشيبى نبود ، تا آنها به سوئى روند ، جوى شوند ، رود گردند ، به دريا بريزند .
در اثر ماندن آن بر روى زمين خاكستانهاى زمين به باتلاقى تبديل مى گرديد ، ديگر جائى براى كشت يافت نمى شد ، مراتع سرسبز ، چمن زارهاى خرم نبود ، چرندگان ، چراگاهى نمى يافتند ، در نتيجه بشر ، از غذاى نباتى و حيوانى محروم مى شد ، و بشرى در اثر گرسنگى باقى نمى ماند .
آبهاى با ران در سنگستانها كه مى ماندند مى گنديدند ، توليد حشرات سمى مى كردند ، بوى گند جهان را فرا مى گرفت ، حشرات زنده اى را باقى نمى گذاردند ، نه نباتى مى ماند ، نه حيوانى ، نه انسانى .
او جهان و جهانيان را به هم بستگى دادن ، سطح زمين را دندانه اى قرار داده ، كوهها ، دره ها ، دشتها ، پستى ها ، بلنديها ، براى زمين درست كرده ، تا خطرى از سوى آب باران ، براى زندگان نباشد ، تا بنها به راحتى زيست كنند ، تا آنها بمانند ، تا نابود نشوند ، آيا مهربانى ، لطف ، دانش ، قدرت ، از اين بالاتر مى شود ؟
هفتاد و دو صدم از كره زمين را آب فراگرفته است ، آنجا كه درياها و اقيانوسها را تشكيل مى دهد .
بيست و هشت صدم از كره زمين خاك و خشكى است ، كه قاره هاى ششگانه زمين ، از آن تشكيل مى شوند .
آب درياها و اقيانوسها ، مادر باران ها و برفهاى زمين مى باشند ، چون در اثر تبخير آنها ، باران و برف پديد مى آيد ، و اين درست به مقدار احتياج زندگان زمينى مى باشد .
اگر وضع كره زمين برخلاف اين بود چه مى شد ؟
اگر بيست و هشت صدم صطح آن ، آب بود و هفتاد و دو صدمش خاك بود ، باران و برف يك سوم مى شدند .
اگر آب و خاك در زمين به نسبت 50 ـ 50 بودند باران و برف از نصف مقدار موجود كمتر بودند ، سطح زمين تبديل به بيابانى خشك و صحرائى سوزان مى گشت ، نه گياهى در آن مى روئيد ، و نه مرغزارى خرم در آن يافت مى شد ، نه باغى و نه بوستانى ديده مى شد ، نه محصولى بود و نه مزروعى ، نه بيشه اى بود نه جنگلى ، كه انسان ها و جانورها از آنها تغذيه كنند .
تشنگى و گرسنگى همگان را فرا مى گرفت و همه نابود مى شدند و جاندارى در روى زمين باقى نمى ماند .
دوست عزيز ، آيا بهتر از اين نشانه اى براى او مى خواهى ، كه در ميان هزاران نسبت ميان آب و خاك ، نسبتى را آورده كه دهنده حيات است ؟
آيا بهتر از اين گواهى براى دانائى او ، توانائى او ، مهربانى او ، مى خواهى ؟ اگر انصاف در تو حكومت كند نه .
آرى انديشه و تفكر در نعمت ، انسان را با يك دنيا محبت با صاحب نعمت آشنا مى كند ، و از طريق اين آشنائى انسان را با مسئوليت ها روبرو كرده و در رأس تمام مسئوليت ها ، مسئوليت اطاعت از حضرت او را بر دوش وجود آدمى مى گذارد ، و از اين طريق انسان را پروانهوار به دور شمع وجودش به حركت مى آورد .
به قول عاشقى سرمست چون فيض شوريده حال :
دلم پيوسته با مهرش قرين است *** محبت خاتم دل را نگين است
سرم ديوانه گنج الهى *** دلم ديوانه عقل آفرين است
دو عالم در سر من جاى دارد *** نه پندارى وجود من همين است
گهى پرواز بالم آسمانست *** اگر چه آشيان من زمين است
سر من كرسى سلطان عشق است *** دل من معنى عرش برين است
فضاى سينه ام منزلگه دوست *** درون اين صدف دُرّ ثمين است
چو با حق در سخن آيم كليمم *** كلامم آن دم آيات مبين است
چو از حق دم زنم پرواز گيرم *** مسيحم آندم اين تن مرغ طين است
بناى چشم بر جانم طلسمى است *** درون پيكرم گنجى دفين است
سرشت از مهر اهل البيت دارم *** از آب كوثرم تخمير طين است
اگر بيگانگان حرفم نفهمند *** به نزد آشنايان مستبين است
اگر بر فيض بارد دم به دم فيض *** عجب نبود كه با حق هم نشين است
مردم مى گويند :باران مى آ د ، برف مى آيد ، ولى حقيقت حال چنين نيست ، باران نمى آيد ، برف نمى آيد ، نيروى جاذبه زمين است كه بارانها را به سوى خود مى كشد و برف ها را از بالا به سوى خود سرازى مى كند .
اگر زمين بارانها و برف ها را نمى توانست جذب كند ، آنها در فضا مى ماندند و همانجا پخش مى شدند ، آيا در اين صورت جاندارى در زمين يافت مى شد ، آيا اگر جاندارى يافت مى شد مى توانست زيست كند ؟
چه كسى به زمين نيروى جاذبه داده است ، او . . . نيروى جاذبه زمين نشانه او ، حكمت او ، دانش او ، توانائى او ، مهربانى او به بشر مى باشد .
زمين داراى درياهاست ، در درياها عجايبى وجود دارد ، يكى از عجايب طوفان هاست .
طوفانهائى كه در درياها و اقيانوس ها پديد مى آيد گوناگون است ، طوفانهاى سرد كه از مناطق سردسير و دشت هاى قطبى مى آيند .
طوفانهاى گرمى كه از مناطق استوائى مى آيند .
طوفانهاى سطحى كه در روى آب قرار دارند .
طوفانهاى عميقى كه تا زير آبهاى دريا نفوذ مى كنند .
كشتى ها از طوفانها مى گريزند ، و شهرستانهاى ساحلى از دست طوفان داد دارند ، ولى طوفانها آنقدر براى بشر سودمند مى باشند كه اندازه ندارد .
مقصود از اين سود ، شكستن شدت گرما در نقاط گرمسير و شدت سرما در نقاط سردسير كه از كارهاى طوفان مى باشد نيست .
مقصود اين است كه سود طوفان همگانى است و آنها به تمام افراد بشر در جميع نقاط جهان حق حيات دارند .
اگر طوفانها نمى بودند ، هيچ فردى در روى كره زمين نمى توانست زندگى كند ، اگر طوفانها نبودند آبهاى درياها حركتى نداشتند ، و همگى راكد بودند ، در اثر ركود دائم آبها مى گنديدند و جهان را گند و تعفن پر مى كرد ، جو مسموم مى شد ، دريا مسموم مى شد ، گازهاى مرگ آور فضا را مى گرفت ، زمينيان همگى مى مردند ، دريائيان همه مى مردند .
طوفان آب درياها را در حركت دائم قرار مى دهد ، در اثر حركت دائم ، حرارت آب دريا و شورى آن پيوسته در تغيير مى باشد ، در نتيجه آب دريا از يكنواخت بودن خارج شده از خطر گنديدن دور مى شود .
دهنده حيات با چنين پديده اى زندگى موجودات زنده را از خطر نابودى محفوظ نگاه داشته است .
آيا اين طوفان هائى كه ضامن حيات زندگان هستند ، نشانه حكمت و دانش و قدرت آفريننده حيات نمى باشد ؟ آرى .
آيا اين دقت هاى علمى كه پس از هزاران سال كشف شده ، در خور فهم ماده ابتدائى ، ماده فاقد شعور و علم مى باشد ؟ هرگز .
آيا اين قدرت پهناور طوفان ها ، اين اثر حيات بخش آنها ، از كجا آمده و كه به آنها داده است ؟ او . . . .
از عجايب بسيار بسيار مهم زمين گياهان هستند ، گياهان در تداوم حيات ارزنده ترين نقش را به عهده دارند ، و داراى انواع گوناگونى هستند و گوناگون بودن انواع آنان نشانه بارز صاحب و كارگردان آفرينش است .
اگر ماشينى به طور خودكار به كار خود ادامه دهد ، و مغز متفكرى در آن تصرف نكند محصول آن كارخانه يكجور خواهد بود و بس .
اتومبيلى اگر به راه افتد و راننده اى نداشته باشد جز به يك سو نخواهد رفت ، مگر نشيب و فراز زمين سير او را تغيير دهد .
از گوناگون بودن محصولات كارخانه ، تشخيص مى دهيم كه مغزى متفكر آن را اداره مى كند .
از اختلاف سير اتومبيل و پيچيدنش به اين سو و آن سو ، تندى و كندى آن ، تشخيص مى دهيم كه اتومبيل تحت فرمان راننده اى عاقل قرار دارد .
اكنون به كارخانه خلقت و محسولات آن نظرى مى افكنيم ، و نمونه اى بسيار كوچك را كه بيشتر با انسان ارتباط دارد در نظر مى آوريم .
به گياهان مى نگريم كه برگ هاى سبزى دارند ، ولى برگ هاى آنها هيچ كدام به يك شكل نيستند ، برگ هر گياهى شكل مخصوصى دارد .
سبزى برگ ها يك جور نيستند ، اگر برگ اين درخت را نزديك آن درخت بگذاريم مى بينيم در سبزى با هم اختلاف دارند ، عدد انواع ميوه جات در عالم مشكل است به شمار آيد ، اقسام گل ها در جهان آقدر بسيار است كه بطور عادى در حساب نمى آيد .
از يك ميوه چندين نوع موجود است ، مى گويند در هند سيصد قسم انبه مى باشد .
يكى از مهندسين كشاورزى مى گفت :در باغ كشاورزى پاريش بيش از پنج هزار قسم انگور موجود است و آنها را با شماره معرفى مى كنند مثلا مى گويند :انگور شماره 1752 .
آيا كسى مى تواند انواع يك سيب را بشمارد ؟
هر ميوه اى كه روى آن انگشت بگذاريد نيز چنين است .
آيا اين تنوع محصولات و گوناگون بودن فرآورده هاى كارخانه خلقت نشانه آن نيست كه اراده اى متفكر ، اين كارخانه عظيم و پهناور را اداره مى كند و هزاران سال است كه اين روش برقرار است ، نه خستگى بر آن عارض شده و نه اشتباهى در كار آن رخ داده است ، اين اراده از آن كيست ؟ از آن او . . .
گياهان در همه جاى زمين ، از سطح خاك و اقيانوس ها گرفته ، تا مرتفع ترين نقاط هوا يافت مى شوند .
بعضى از گياهان به حدى كوچك اند كه فقط با ميكروسكوپ ديده مى شوند ، بعضى ديگر مانند درختان مشهور جنگلى كاليفرنيا « سرخ دار »به قدرى بزرگند كه از ميان تنها عظيم آنها جاده عبور داده اند .
انواع مختلفى از گياهان در روى زمين وجود دارند ، تا كنون بيش از سيصد هزار قسم گياه توسط گياه شناسان مطالعه و نامگذارى شده است ، كه مى توانيم آنها را به دسته هائى تقسيم كرده و هر دسته را جداگانه مورد مطالعه قرار دهيم .
سلسله گياهان را به چهار دسته تقسيم كرده اند :
1ـ سبزينه دار و بى سبزينه يا جلبك ها و قارچها .
2ـ خزه ها .
3ـ سرخس ها .
4ـ مولدين دانه .
و هر يك به جاى خود نقش عمده اى در تداوم حيات در روى زمين به عهده دارند ، مثلا جلبك هاى كوچك غذاى جانوران كوچكى هستند كه طعمه ماهيها واقع مى شوند ، ماهى هاى كوچك به نوبه خود طعمه ماهى هاى بزرگ مى باشند ، اگر در درياچه ها و رودخانه ها و اقيانوس ها ، جلبكى وجود نداشت ماهى هاى خوراكى به زودى از ميان مى رفتند ، تمام جانوران دريائى از كوچكترين آنها گرفته تا بزرگترينشان ، مستقيماً يا غير مستقيم ، به غذاهائى كه گياهان آبى مى سازند بستگى دارند .
قارچ ها شامل باكترى ها كفك ها ، مخمرها ، و قارچهاى چترى است ، بعضى از قارچ ها از بهترين دوستان انسانند .
هزارها نوع قارچ وجود دارد ، تقريباً در همه جا يعنى در خاك و آب و روى اغذيه و داخل و خارج بدن موجودات زنده يافت مى شوند ، بعضى از قارچ ها به صورت گرد و خاك زنده در هوا معلقند .
بسيارى از باكتريها براى انسان پر ارزشند ، براى بعضى صنايع و در تهيه برخى غذاها و در كشاورزى به آنها احتياج است .
باكترى ها در بعضى صنايع و تهيه كتان لازم اند ، در چرم سازى پوست ها را در محلولى از پوست درخت بلوط قرار مى دهند ، در اين جا باكتريها به نرم شدن پوست كمك مى كنند .
براى تهيه كتاب ساقه بزرگ را مى برند و آن را در چاههاى مرطوبى حفظ مى كنند ، باكتريها ماده اى را كه سبب اتصال رشته هاى كتان مى باشند مى پوسانند ، الياف كتان بان اين عمل از هم جدا مى شوند و از آن كتاب تهيه مى شود .
باكترى ها براى تهيه بعضى اغذيه لازم مى باشند ، بعضى باكترى ها الكل را به سركه تبديل مى كنند .
قند محتوى در شيره ميوه جات تحت اثر مخمرها به الكل مبدل مى گردد ، سپس الكل تحت اثر باكترى ها به سركه تغيير مى يابد .
بعضى باكترى هاى ديگر لاكتوز شير را به اسيد لاكتيك تبديل مى كنند ، اين فعل و انفعال شير را بريدن شير مى گويند .
اسيد لاكتيك براى تهيه پنير ترش مانند پنير سويس لازم است ، باكتريهاى مولد اسيد لاكتيك براى تهيه كلم شور نيز مفيدند .
باكترى ها به كشاورزى نيز كمك مى كنند ، رشد گياهان باعث جذب مقادير مهمى از عناصر خاك مى شود .
اگر ازت و بعضى عناصر ديگر لازم دوباره به خاك نمى رسيدند ، گياهان قادر به رشد نبودند .
باكترى ها به تهيه مجدد اين عناصر كمك مى كنند ، وقتى گياهان و جانوران مى ميرند ، باكترى ها به اجساد آنها اثر كرده ، مواد درهم بدن آنها را به صورت مواد ساده تجزيه مى كنند ، اين مواد ساده مى توانند مورد استفاده گياهان ديگر قرار گيرند .
مسئله كفك ها نيز مانند باكترى ها از عجايب دستگاه حضرت حق است .
در بعضى غذاها وجود كفك لازم است ، مثلا مزه و رنگ پنير « راكفور »مربوط به كفك هائى است كه روى آن زندگى مى كنند .
يكى از كفك هاى پست داروى شگفت آور « پنى سيلين »را به وجود مى آورد كه از رشد ميكرب بعضى امراض در بدن انسان جلوگيرى مى كند .
كفك ها مانند باكتريها ، روى بقاياى گياهان و جانواران زندگى كرده ، آنها را تجزيه مى نمايند و با اين عمل زمين را حاصلخيز مى كنند .
مخمرها قارچ هاى كوچك تك سلولى اند و غذاى خود را از قندى كه به صورت محلول است مى گيرند ، با انجام اين عمل ، قند را به انيدريد كربنيك و الكل تبديل مى كنند .
اين پديده به تخمير موسوم است ، مخمرها در تهيه نان بكار مى روند ، وقتى مخمر و قند در خمير نان با هم مجاور شدند ، الكل وانيدريد كربنيك متصاعد مى شوند ، و سبب برآمدن نان و متخلخل شدن آن مى گردند ، وقتى نان مى پزد الكلش تبخير شده و وارد هوا مى شود .
خزه ها از جلبك ها و قارچ ها كه فاقد ريشه اند و ساقه و برگ ندارند ، كامل ترند ، خزه ها داراى برگ هاى ساده و اندامهائى ريشه مانند و ساقه مانند مى باشند .
اندازه آنها هيچ وقت از چند سانتى متر تجاوز نمى كند ، زيرا آنها بافت چوبى را كه براى نمو طولى لازم است فاقد مى باشند .
خزه ها در اماكن مختلف و داراى رطوبت كافى ، به حد وفور مى رويند و در نواحى قطبى و كوهستانهاى مرتفع يافت مى شوند ، بسيارى از آنها در آبهاى شيرين و اطراف مردابهاى مشجر نمو مى كنند ، در اماكن باتلاقى ، در جنگل هائى كه نور آفتاب كم است مى رويند ، خزه ها به خرد شدن سنگها كمك مى كنند و وقتى مى ميرند ، بقاياى فاسد شده آنان زمين را حاصلخيز مى سازد .
گياهان گلدار ، گياهانى هستند ، كه ما به آنها بيشتر آشنائى داريم و مهم ترين گياهان هستند ، زيرا كه آنها را براى غذا و مواد بافتنى و مسكن تهيه مى كنند .
گياهان گلدار بيش از احتياج خود غذا تهيه مى كنند و از اين نظر مقدارى اندوخته در خود نگه مى دارند ، اغلب همين اندوخته هاست كه مورد استفاده انسان واقع مى گردد .
گياهان مواد اضافى را در كجا ذخيره مى كنند ؟ ممكن است در يك يا چند اندام اندوخته كنند ، مانند ريشه ها ، ساقه ها ، برگ ها ، ميوه ها ، يا دانه ها .
بعضى گياهان نظير كاهو ، و اسفناج ، و كلم غذاى اضافى را در برگهايشان ذخيره مى نمايند ، هويج و چغندر ، غذاى اضافى را در ريشه هايشان اندوخته مى نمايند ، گل كلم و مارچوبه در ساقه هايشان ذخيره مى نمايند .
گياهان گلدار عموماً در ميوه ها و دانه ها اندوخته مى كنند ، معروفترين گياهان گلدار درختان ميوه هستند :
سيب ، هلو ، گيلاس ، گوجه ، گلابى ، غلات نظير : گندم ، چاودا ، ذرت ، برنج ، جو ، دانه دار مى باشند .
الياف بعضى گياهان به كار ساختن پارچه مى آيد ، البسه گوناگونى كه اكنون بر تن داريد از يك يا چند ماده از مواد زير ساخته شده اند :
پنبه ، كتاب ، ابريشم مصنوعى ، پشم ، ابريشم ، چرم ، پشم و ابريشم و چرم از فراورده هاى حيوانى هستند ، ولى به خاطر بياوريد كه جانوران به گياهان زنده اند .
فرآورده هاى حيوانى قسمتى از گياهان است ، كه توسط حيوانات خورده شده اند .
پنبه از بزرگترين محصولات صنعتى جهان است و از گياهان مهم مولد الياف است ، موارد استعمال بسيار دارد كه قسمت اعظم آن بافتن پارچه هاى گوناگون است .
كتان از بزرگ تهيه مى شود ، الياف بزرگ كه سخت و محكم مى باشند به كار ساختن لباس و طناب مى آيد ، پارچه هاى كتانى ، فرش ، نخ قند ، طنابها ، و تور ماهيگيرى و عالى ترين كاغذهاى تحرير از كتان ساخته مى شوند .
الياف گياهى بيشتر از سلولز ساخته شده اند ، سلولز براى تهيه ابريشم مصنوعى به كار مى رود ، امروزه الياف مصنوعى نظير نايلون كه از زغال و آب و هوا ساخته مى شود ، به سرعت جاى الياف طبيعى ، گياهى ، و حيوانى را مى گيرد .
لاستيك طبيعى ، از عصاره شيرى رنگ ( لاتكس )درخت كائوچو گرفته مى شود .
اين درختان اكنون تقريباً در تمام كشورهاى گرمسير كاشته مى شوند ، بيشتر لاستيك خام براى ساختن لاستيك روئى و توئى چرخ هاى اتومبيل به كار مى رود .
از موارد استعمال ديگر ، تهيه پوتين ها و كفش هاى لاستيكى و لباسهاى نفوذناپذير و روكش سيمهاى الكتريكى ، لوله هاى لاستيكى و لوازم طبى و چسب است .
هزارها اشياء ديگر ، از جمله داروها ، قند ، توتون ، كاكائو ، قهوه ، چاى ، بعضى عطرها ، سقز و ادويه از گياهان به دست مى آيند ، احتمال دارد شما بتوانيد چيزهاهى ديگر نيز به خاطر بياوريد .
از جمله منابع بسيار مهم زمين جنگل است ، محصولات جنگل زياد و متنوع است .
غير از غذا و لباس ، چوب يكى از موادى است كه مورد استعمال بسيار در جهان دارد .
در آمريكا به تنهائى ميليونها متر مكعب الوار در سال مصرف مى گردد ، چنگ ها گرما و آب و هواه را تنظيم مى كنند و ذخائر آب را حفظ مى نمايند .
ريشه گياهان ممكن است از سرعت جريان آب باران جلوگيرى به عمل آورده و مقدار زيادى خاك حاصلخيز را از شسته شدن محافظت نمايند .
در هر صورت به قول قرآن مجيد نسبت به زمين و تمام جريانات طبيعى آن اعم از درياها ، خشكى ها ، گياهان و ساير نعمت هائى كه در آن و در كوههاى آن و در اعماِ خاك است انديشه كنيد ، باشد كه از اين انديشه به معرفت و از معرفت به محبت و از محبت به عمل و از عمل به رضايت دوست و از رضايت حضرت الله به بهشت جاودان برسيد .
فَرِّ جوانى گرفت طفلِ رضيعِ بهار *** لب زلَبَن باز شست شكوفه نو بهار
باز درختان شدند بارور و باردار *** سِرِّ نهان هر چه داشت كرد عيان روزگار
چنانچه امروز گشت سِرِّ خدا آشكار
فصل بهارى گذشت باد ايازى وزيد *** فواكه رنگ رنگ زهر شجر شد پديد
بنفش و زرد و كبود ، سياه و سرخ و سپيد *** زحسرت بى برى خاك به سر ريخت بيد
زداغ دست تهى نار به خود زد چنار
باز شده بوستان رشك بهشت برين *** صورت هستى گرفت لطيفه ماء و طين
به صورت گونه گون آمده ماء معين *** پسته و بادام و جوز و فندِ و زيتون و تين
ترنج و نارنج و به آبى و سيب و انار
باغ توانگر گرفت شكر او تنگ تنگ *** سيم و زرش گونه گون لعل و دُرش رنگ رنگ
زبرجدش كيل كيل زُمُردش سنگ سنگ *** لآلى اش مشت مشت دراريش چنگ چنگ
خزانه اش كوه كوه جواهرش بار بار
به باغ پس فرودين به اردى اولاد داد *** پس آن گه كه ارديبهشت به دست خرداد داد
پس مه خردادشان به تير و مرداد داد *** گاه به دايه سپرد گاه به استاد داد
تا همه اطفال باغ شدند كامل عيار
شكوفه نوبهار چون بدر آورد شاخ *** كنون شكوفه بريخت چون ثمر آورد شاخ
بر اثر يك ديگر بار برآورد شاخ *** دانه برآورد بيخ بيخ برآورد شاخ
خاك برآورد برگ برگ برآورد بار
طارم بيجان تاك سپهر آئين بود *** خوشه انگور او سهيل و پروين بود
شاخه نيلوفرى دسته نسرين بود *** يا به كف شيخ شهر سَبحه سيمين بود
يا به گلوىِ عجوز عقد دُرِ شاهوار
طبيعت لعل ساز لعل تراشيه باز *** لعل تراشيه را پهلوى هم چيده باز
پهلوى هم چيده را به نقره پيچيده باز *** به نقره پيچيده را به حُقّه پوشيده باز
بحقه پوشيده را به نام ناميد نار
درخت نارنج بود با كره و كامله *** زنفخ باد بهار به باغ شد حامله
به چهر گلگونش ماند آبله آبدار
بر زبر شاخ بين سيبك سيمين زغن *** نيمرخ سرخ دوست نيم رخ زرد من
عاشق و معشوِ بين رفته به يك پيرهن *** نى غلطم عاشقى است كشته خونين كفن
به جرم دلدادگى زدند او را به دار
درخت امرود بين حكمتى انگيخته *** صراحى ساخته شكر در او ريخته
مشك و گل زعفران به هم برآميخته *** برابر آفتاب به شاخ آويخته
كز پى شش مه شود دواى بيمار زار
مهندس طبع ساخت زهندوانه كُره *** علوم جغرافيا دَرج در او يكسره
جزيره و بحر و بر چشمه و كوه و دره *** بعرض چون بايدش زدن خط دايره
بزن خط استوا به خط نصف النهار
روى دل آراى به از چه سبب زرد شد *** چهر مصفاى او از چه پر از گرد شد
گمان برم هم چو من جفت غم و درد شد *** چنين شود هر كسى زدلبرش فرد شد
چنانچه من گشته ام زهجر زار و نزار
از مسائل بسيار مهم زمين كه قرآن مجيد انديشه در آن را تأكيد دارد ، مسئله شب و روز است .
گوئى را به سر نخى ببنديد ، و سر ديگر نخ را به دست خود بگيريد ، و به دور خود بچرخيد گوى هم با دور شما خواهد چرخيد .
ولى پيوسته نيم رخ توپ به سوى شما مى باشد ، و نيمرخ ديگر به سوى مخالف شما خواهد بود .
هر چيزى كه تحت تأثير جاذبه اى قرار گيرد و به گرد جاذب خود بگردد حالش چنين خواهد بود .
زمين ما در جاذبه خورشيد قرار دارد و به گرد خورشيد مى گردد ، پس بايستى هميشه نيمه اى از آن به سوى خورشيد باشد و نيمه ديگرش به سوى مخالف خورشيد .
اگر وضع زمين چنين بود مى دانيد چه مى شد ؟ نيمى از زمين كه رو به خورشيد بود دوزخى گدازان و جهنمى فروزان بود ، و نيمه ديگر آن شب تاريكى سرد ، و سوزان بود ، در نتيجه زمين قابل زيست نبوده ، نه گياهى در آن مى روئيد و نه جاندارى در آن يافت مى شد .
ولى دانش او ، و قدرت او ، و حكمت او ، از اين وضع جلوگيرى كرده و براى زمين حركتى قرار داده كه با سرعت 30 كيلومتر در ثانيه به گرد خود بگردد و جاذبه خورشيد از آن جلوگير نباشد ، تا همه نقاط زمين از سود نور خورشيد بهره مند شود و از زيانش دور باشند و شب و رو خوبى داشته باشند .
نور و حرارت در عالم آفرينش داراى موقعيت بسيار مهمى است ، به طورى كه اگر احتياجات موجود زنده را در نظر بگيريم ، بايد نور و حرارت را جزء نيازمنديهاى درجه اول قرار بدهيم .
پروردگار عالم نور و گرما را بطور رايگان ولى با نظام مخصوصى در اختيار موجودات زنده قرار داده است ، كه با توجه به همين نظام دقيق و عادلانه درى از خداشناسى به روى ما باز مى گردد .
مى دانيم اگر خورشيد بر يك نقطه از زمين بطور مداوم مى تابيد ، اشعه سوزان آن موجودات زنده آن نقطه را اعم از گياه و حيوان مى سوزاند و از بين مى برد و اگر هميشه بر همان نقطه ظلمت حكومت مى كرد سرما و يخبندان عجيبى بوجود مى آمد و در نتيجه شرايط حيات محقق نمى گشت ، روى همين اصل ، نور و ظلمت و شب و روز با نظام معينى در كليه نقاط روى زمين مقرر گرديده است .
قرآن مسئله با اهميت شب و روز را از دلائل توحيد قلمداد مى كند و مى فرمايد :
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللهَ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلاَ تَسْمَعُونَ * قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللهَ يَأْتِيكُم بِلَيْل تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ * وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ .
به مردم بگو اگر خداوند ظلمت شب را بر شما تا قيامت پاينده و ابدى گرداند ، جز حضرت او كيست كه بتواند براى شما روشنى روز پديد آرد ، آيا حق را نمى شنويد ؟
باز بگو چه تصور مى كنيد اگر خداوند روز را تا قيامت پاينده و ابدى قرار دهد جز الله كيست كه شب را براى راحت شما پديد آورد ، آيا چشم بصيرت نمى گشائيد ؟
يكى از هزاران رحمت و لطف اوست كه شب و روز را براى شما قرار داده تا در شب آرام بگيريد و روز را طلب روزى نمائيد باشد كه شكرگزار نعمت هاى الهى باشيد .
در مسئله خلقت انسان و عجائب اين موجود اسرارآميز ، هزاران كتاب نوشته شده ، مطالعه قسمتى از اين كتب ، به انديشه و تفكر در واقعيات اين موجود كمك مى كند ، در جلد سوم عرفان به گوشه اى از برنامه هاى خلقت انسان اشاره رفت ، و در اين جلد به توضيح بيشتر نيازمند نيست .
از جمله مسائلى كه قرآن مجيد ، انسان را به انديشه در آن دعوت مى كند انديشه در خود قرآن عظيم است ، شما با مطالعه يك تفسير زنده و جامع ، يا با اتصال به اهل قرآن به قرآن راه پيدا كرده ، و از اين طريق به باز كردن درهاى رحمت حق به سوى خود موفق خواهيد شد .
قرآن مجيد از تمام مردم دعوت مى كند در عاقبت نيكان و ناپاكان امم گذشته با چشم دل بنگرند و در داستان آنان انديشه كنند ، به صورتى كه واقعيات حيات پاكان را در خود تحقق داده و از پليدى پليدان بپرهيزند ، در اين زمينه صحيح ترين و سودمندترين داستانها ، داستانهائى است كه قرآن مجيد نقل مى كند ، و انسان خردمند و متفكر مى تواند با مطالعه دقيق آن داستانها در دريائى از معارف قرار گرفته و از اين رهگذر به بهره هاى عالى دنيائى و آخرتى برسد .
من در اين زمينه شما را به تفاسير قرآن و كتبى كه در توضيح حيات انبيا و امم به عنوان قصص يا داستانهاى قرآن نوشته شده راهنمائى مى كنم ، و از شرح مفصل اين حقيقت چشم مى پوشم .
در اينجا به ترجمه جملات اول حديث باب تفكر اشاره كرده و دنباله حديث را ادامه مى دهم :
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :
به آنچه از دنيا و آنچه از نعمت و مصيبت و حادثه و تلخى ها و خوشى هها گذشته به نظر عبرت بنگر ، ببين آيا از براى كسى از آنچه مربوط به دنيا بوده چيزى باقى مانده ؟
و آيا كسى را از بزرگ و كوچك ، غنى و فقير ، دوست و دشمن ، شاه و گدا مى يابى كه شربت مرگ را نچشيده باشد ؟
اى عزيز آينده را نيز همانند گذشته بدان ، آنچه بر گذشته بر همگان رفت ، بر آينده و آيندگان هم خواهد رفت ، چنانچه آب به آب شبيه است ، در اين گذرگاه فقط خوشا به حال كسيكه به هر چيز و به هر كس به ديده عبرت بنگرد ، و از اين رهگذر به تصفيه وجود خويش از رذائل و آراستن درون و برون خويش به حسنان اقدام نمايد .
قال رسولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) :
كَفى بِالْمَوتِ واعِظاً ، وَبِالْعَقْلِ دَليلاً ، وَبِالتَّقْوى زاداً وَبِالْعِبادَةِ شُغْلاً وَبِاللهِ مُونِساً وَبِالْقُرآنِ تِبَياناً .
پيامبر اسلام در جهت تحريك انديشه مردم براى يافتن حقايق و دروى گرفتن از رذائل مى فرمايد :
براى شما ياد مرگ و ديدن مردن ديگران موعظه اى كافى است ، به دلالت عقل نسبت به واقعيات ، وزادى چون تقوا ، و شغلى چون عبادت و مونسى چون حضرت الله و بيانى هم چون قرآن مجيد ، براى بدست آوردن خير دنيا و آخرت اكتفا كنيد .