بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ستاره درخشان شام رقیه, حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SET00001 -
     SET00002 -
     SET00003 -
     SET00004 -
     SET00005 -
     SET00006 -
     SET00007 -
     SET00008 -
     SET00009 -
     SET00010 -
     SET00011 -
     SET00012 -
     SET00013 -
     SET00014 -
     SET00015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست .  

مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست
ز اشك ديده به خاك خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش ، آشيانه لازم نيست
نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رويم نشانه لازم نيست
به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست
مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست
محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست
به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نيست
وجود سوزد از اين شعله تا ابد (ميثم )
سرودن غم آن نازدانه لازم نيست
حضرت رقيه عليه السلام برايمان ويزاى حج گرفت  
محقق و مروج مكتب محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله جناب آقاى شيخ على ابوالحسنى(منذر) صاحب تاليفات كثيره بويژه كتاب شريف سياه پوشى در سوگ ائمه نور عليهالسلام در مقاله اى چنين مرقوم داشته اند.
14. برادر عزيز و گرامى ، جناب حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ على ربانى خلخالىدرخواست فرموده اند كه اگر كراماتى از در يتيماهل بيت عليه السلام در شام ، حضرت رقيه خاتون عليه السلام ديده يا شنيده ام ، براىاطلاع خوانندگان عزيز بنويسم . ذيلا سه كرامت از آن دردانه ابا عبدالله عليه السلامتقديم مى شود:
شب شنبه 2 آبان 1376 شمسى در تهران ، منزل مرحوم پدرم - حجه الاسلام حاج شيخمحمد ابوالحسنى - خدمت مادر مشرف بودم . به وى گفتم : شما با مرحوم آقا (پدرم ) مكرربه سوريه رفته و مراقد مطهر اهل بيت عليه السلام در شام را زيارت كرده ايد، چنانچهطى اين مدت از حضرت رقيه عليه السلام كرامتى ديده ايد بيان كنيد تا در كتاب(ستاره درخشان شام ، حضرت رقيه ...) نوشته جناب حجه الاسلام و المسلمين ربانىخلخالى درج گردد و شاهدى بر حقيقت و حقانيت اين در دانهاهل بيت عليه السلام باشد
مادرم ، در حاليكه از تجديد خاطرات معنوى گذشته به وجد و شور آمده بود، گفت : بلى، به چشم خود ديده ام و تعريف كرد:
1. اوايل دولت بازرگان بود. در حدود ماه رجب(سال 1399 قمرى ، 1358 شمسى ) بود كه يك روز مرحوم آقا (پدرت ) عكس خود و من ودو خواهر و يك برادر كوچكت را به من داد و گفت به سفارت عراق برو بلكه بتوانىويزاى كربلا بگيرى و با هم به زيارت حضرت سيد الشهدا عليه السلام برويم .
عكسها را به سفارت عراق بردم (كه آن روز، در نزديكى ميدان ولى عصر (عج ) قرارداشت ) و اسمها را نوشتم و به خانه برگشتم . منتظر بوديم كه اسمهامان براى زيارتكربلا در آيد. چند ماه گذشت و طى اين مدت ، از آنجا كه شوق زيادى به زيارت آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام داشتم ، مخصوصا در ماه رمضان چندين بار به سفارت عراقسر زدم تا بلكه اسممان در آمده و ويزا به ناممان صادر شده باشد، ولى خبرى نشد. درماه شوال هم كه اسمها در آمد، نام مادر ميان آنها نبود.
به منزل ام د و در حاليكه سخت غمگين و ناراحت بودم و گريه مى كردم ، گفتم : خدايا مارا، يا اين طرفى كن و يا آن طرفى (يعنى يا به كربلا بفرست و يا سفر مكه رانصيبمان كن )
و در اينجا بود كه شوق زيارت بيت الله الحرام در سر مان افتاد و به فكر سفر حجافتاديم .
تذكره بين المللى ما اجازه مى داد كه ، پس از انجام تشريفات ادارى ،معمول ، به همه جاى دنيا سفر كنيم ، ولى براى مسافرت به عربستان سعودى درفاصله اول شوال تا 10 ذى حجه (مقام ايام حج واجب ) اين تذكره كار ساز نبود و سفر حج، ويزاى مخصوص مى طلبيد.
آقا به خانه آمد و پرسيد: چه شد، اسم ما در آمد؟ گفتم : (خير، اسمهاى ما در نيامده است) و ايشان نيز ناراحت شد. ايشان آن زمان ، مجلس آيه الله زنجانى (كه حدود شاهپورسابق منزل داشت ) منبر مى رفت . آيه الله زنجانى مى بيند آقا ناراحت است . از وى مىپرسد: چه مشكلى برايتان پيش آمده است ؟ ايشان قصه رانقل مى كند و آيه الله زنجانى مى گويد:
نگران نباشيد، من الان يك نامه براى سفارت سعودى در تهران مى نويسم ، آنها به شماويزاى مكه خواهند داد.
آقا، نامه آيه الله زنجانى را به سفارت سعودى مى برد و با آنها به عربى سخن مىگويد. كارمندان سفارت از ايشان خيلى خوششان آمده ، از وى بگرمىاستقبال مى كنند و يك ويزاى مجانى - براى شخص ايشان ، نه همه - ما صادر مى كنند، وآقا در حاليكه مى پنداشته ويزاى مزبور براى همه ما صادر شده ،خوشحال و مسرور از سفارت بيرون مى آيد.
ما در خانه بوديم كه آقا آمد و گفت : الحمدلله ، همه چيز درست شد، مهياى سفر حج شويد.
از شادى در پوست نمى گنجيديم و مخصوصا بچه ها كه قرار بود براى اولين بار بهحج روند خيلى خوشحال بودند
مسير زمينى حج ، از سوريه مى گذشت و تذكره بين المللى ما اجازه سفر به سوريه رامى داد. من براى بچه ها لباس احرام تهيه كردم و آقا هم تشريفات امضاى گذرنامهبراى سفر به سوريه را به انجام رساند و حدود نيمهشوال (1399 قمرى ، شهريور 1358 شمسى ) از ايران به سمت سوريه حركت كرديم
در سوريه ، وارد مسافرخانه اى شده و يك اتاق اجاره كرديم . فرد عربى در جوار مااتاق داشت كه با آقا دوست شده بود. يك روز به آقا گفت : حاج آقا گذرنامه تان رابدهيد ببينم . گرفت و پس از ديدن گفت :
ويزاى ورود به مكه ، فقط براى شخص صادر شده ، و خانواده تان با بچه ها، حق ورودبه مكه و مدينه را ندارند
از شنيدن اين سخن ، گويى دنيا بر سرمان خراب شد، و مخصوصا بچه ها از اينكهاولين بارى بود كه قرار بود به سفر حج بروند و اينك ، بر خلاف اشتياق شديدشان، معلوم شده بود كه راه مكه به رويشان بسته است ، سخت ناراحت شدند و به گريه وشيون پرداختند.
آقا گفت : باباجان ، گريه نكنيد. من هيچگاه در اين سفر، تنهايتان نمى گذارم . با همآمده ايم و با هم نيز يا به حج مى رويم يا بر مى گرديم .
عرب مزبور به آقا گفت : شما براى بردن خانواده و بچه هايتان به حج ، بايد يا بهسفارت سعدودى در دمشق بروى و يا به سفارت ايران سر بزنى . ولى آقا گفت : خير،ما را تا اينجا، عنايت و كرامت حضرت رقيه عليه السلام آورده است و از اينجا به بعد نيزمى تواند خودش ويزاى ورود به مكه را برايمان درست كند. ما هيچ كجا نمى رويم و فقطبه حرم خود اين خانم رفته و به وى ملتجى مى شويم . فردا صبح - روز چهارشنبه -ساعت 17 از مسافر خانه به سمت حرم حضرت رقيه عليه السلام حركت كرديم . درب حرمبسته بود و ما كنار ديوار ايستاده و منتظر مانديم .حال ، نگاهمان به درب حرم است و من و بچه ها همينطور به حضرتتوسل جسته و اشك مى ريزيم .
در اين اثنا، چشممان به يك اقا سيد روحانى جوان (حدودا 25 ساله ) با عبا و نعلين وعمامه مشكى افتاد و كه خيلى سنگين و با وقار ايستاده و منتظر باز شدن درب حرم بود ويك خانم محجبه و پوشيه زده (كه صورتش را نديدم ) در كنار وى قرار داشت . آقا نزدسيد رفت و به زبان عربى با ايشان شروع به صحبت كرد. از وى پرسيد: شما از كجاآمده ايد؟ و او گفت : از نجف ، و سر صحبت باز شد. مدتى با هم صحبت كردند و آقا ماجراىما را با ايشان در ميان گذاشت ...در اثر فاصله اى كه ميان ما و آنها بود، جزئياتصحبتشان را نيم فهميديم . همين قدر متوجه شديم كه به آقا گفت : گذرنامه تان را بهمن بدهيد، و آقا هم گذرنامه را به او داد. طولى نكشيد خادم آمد و درب حرم را به روى زوارگشود. اول ، آقا سيد با خانمش ، و سپس نيز ما بهدنبال آنان ، وارد حرم دست راست ، مسجدى به نام خرابه شام وجود داشت كه مى گفتندحضرت رقيه عليه السلام در همانجا از دنيا رفته است . ما به سمت ضريح حضرت رقيهعليه السلام رفتيم و سيد و خانمش نيز وارد مسجد مزبور شدند. چند دقيقه بيشتر نگذشتكه گذرنامه را به آقا برگرداندند و گفتند
ما ويزاى اهل بيت شما را گرفتيم ، و اكنون همراه خانواده به حج برويد
و رفتند و نايستادند وقتى نگاه كرديم ديديم ويزاى خانواده را نيز مجانى صادر كردهاند.
آقا گفت : حال كه ويزا گرفته ايم ، بهتر است ماشين گرفته و سريعا به مكه برويم. صبح روز بعد - كه پنجشنبه بود - براى رفتن به مدينه يك سوارى گرفتيم(اول ، به مدينه مى رفتيم ) آقا گفت : در اين سفر، بايد يك نفر عرب را هم كه راه را بهخوبى بلند باشد، همراه خود ببريم . مسير حركت سوريه به عربستان ، از كشور اردنمى گذشت ، چون روابط سوريه و عراق خوب نبود.
بزودى عربى پيدا شد كه همچون ما قصد رفتن به مدينه را داشت و با راه هم خوب آشنابود. خوشحال شديم .
با سوارى از شام حركت كرديم ، ولى هنوز از كشور سوريه خارج نشده بوديم كه ماشينخراب شد و از رفتن باز مانديم . راننده رفت و ماشين ديگرى بياورد و ما از حدود 7 صبحتا 4 بعد از ظهر معطل وى شديم ولى خبرى از او نشد. شخص عرب همراه ، كه ظاهرا يكمقام امنيتى بود، تلفنى به سازمان امنيت سوريه زد و بانقل ماجرا، درخواست يك وسيله كرد .بعد ازختم گفتگوى تلفنى ، به ما گفت : الان ساعت 4بعد از ظهر است ، ساعت 5/4 ماشين خواهد آمد. بزودى يك ماشين از راه رسيد، آن هم چهماشينى بهترين ماشينى كه مى توانستيم تصور كنيم : راحت ، جادار، كولردار، سريعالسير...و داراى يك راننده بسيار خوب كه راه را كاملا بلد بود و ميانبر مى زد. دفعه هاىقبل كه از شام به مكه مى رفتيم ، اتوبوسها ازداخل اردن مى گذشتند و مسير طولانى تر مى شد، اما او به جاى آنكه ما را وارد اردن كردهو گرفتار ترافيك خيابانها سازد، يكراست از جاده كمربندى بيرون شهر به سمت مرزعربستان برد.
نزديكيهاى مرز عربستان ، يك قهوه خانه پيدا شد. آقا به راننده گفت : شما خسته شده اى، بهتر است يك ساعت در اينجا استراحت كنى ، و ما هم هوايى بخوريم . راننده ساعتىخوابيد و سپس برخاست و دوباره به راه افتاديم و در حدود ساعت 1 يا 2 نصف شب 29شوال (1399 قمرى ) به مرز عربستان رسيديم .
براى عبور از مرز بايستى بازرسى مى شديم و از اين بابت ، نگران بوديم اعتبارويزايى كه در حرم حضرت رقيه عليه السلام براى ما صادر شده بود، اكنون معلوم مىشد: هنگام بازرسى ، شرطه ها يك نگاه به ما كردند و يك نگاه هم به ويزاى ما، و تمامشد...خيلى راحت و آسان از ايستگاه بازرسى شديم .
وارد عربستان شديم و فردا ساعت 11 صبح روز جمعه ، جلوى قبرستان بقيع از ماشينپياده شديم و محلى براى اقامت تهيه ديديم .
آقا گفت : الحمدلله وارد عربستان شديم ، اما باز ايناحتمال هست كه در ايام حج ، مانع رفتن ما به مكه شوند. بهتر است تا حجاج نيامده و شلوغنشده است به مكه برويم و يك حج عمره بجا آوريم تا اگر بعدا امكان انجام دادن حج باحجاج پيش نيامد، حسرت زده نباشيم .
تقريبا حدود پنجم يا ششم ذى القعده بود. پس از نماز مغرب و عشا و صرف شام ، يكماشين سوارى گرفته و عازم مكه شديم . راننده از شيعيان سياه پوست بود. درطول راه ، هر جا به مامورين سعودى بر مى خورديم ، راننده خود، گذرنام ما را مى برد ونشان مى داد و بر مى گشت ، و خلاصه هيچ جا جلوى ما را نگرفتند. حتى به ما گفتهبودند كه در مسير مدينه به مكه ، بين راه ، بعضى جاهها مامورين سعودىپول مى گيرند و بايد پول همراهتان باشد، و به همين علت آقا در جيبشپول گذاشته بود، ولى هيچ جا كسى از ما پولى نخواست و خرج راه ، منحصر به هماندستمزد راننده بود.
حدود ساعت 12 شب به مكه مكرمه رسيديم . قبلا در ميان راه ، در مسجد شجره محرم شدهبوديم و در پى آن ، اعمال حج را همان شبانه انجام داديم . صداى اذان صبح كه برخاست، كار ما تمام شده بود. نماز صبح را خوانده مقدارى استراحت كرديم و در ساعت 5/8 - 9صبح به قصد بازگشت به مدينه ، به ترمينال مكه رفتيم . ديديم هيچ ماشينى نيست .با خود گفتم : خدايا. خودت ما را به مهمانى دعوت كردى و به اينجا آوردى ، حالا همخودت ماشين بفرست . يك وقت ديديم شخصى با يك بنز سفيدمدل بالا و خيلى شيك ، جلوى پاى ما ترمز كرد و بعد از كمى صحبت (به زبان عربى )با آقا، گفت : سوار شويد. سوار شديم و او ما را سريعا به مدينه رسانيد و پولى همنگرفت . اينك ، در مدينه بوديم . پس از حدود 25 روز اقامت در مدينه ، سر و كله حجاجپيدا شد و آقايانى كه در كاروانهاى مختلف بودند و آقا را مى شناختند، هر كدام اصرارداشتند كه ما (براى سهولت در انجام اعمال حج ، و رفتن به منا و...) به كاروان آنها ملحقشويم . و ما هم بالاخره كاروان حاج سيد محسنآل احمد را كه بيشتر از ديگران اصرار مى كرد برگزيديم .
در هنگام بجا آوردن اعمال حج اكبر نيز هيچكس مانع و مزاحم ما نشد، تا اينكه زمان حج بهپايان رسيد و ما از سر پل حضرت ابوطالب عليه السلام با يك اتوبوس ، يكراستبه شهر مقدس قم آمده و از آنجا راهى تهران شديم . اين كرامتى بود كه ما به چشم خود،از توسل به حضرت رقيه عليه السلام ديديم .
ناسزا گفتن ، سزاى صوت قرآنى نبود  
روز ما در شامتان جز شام ظلمانى نبود
اى زنان شام ، اين رسم مهمانى نبود
سنگ باران مسلمان ، آنهم آخر از بالاى بام
اين ستم بالله روا در حق نصرانى نبود
پايكوبى در كنار راس فرزند رسول
با نواى ساز آيين مسلمانى نبود
ما كه رفتيم اى زنان شام نفرين بر شما
ناسزا گفتن سزاى صوت قرآنى نبود
مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گل
دسته گل غير آن سرهاى نورانى نبود
اى زنان شام آتش بر سر ما ريخته
در شما يك ذره خلق و خوى انسانى نبود
اى زنان شام در اطراف مشتى داغدار
جاى خوشحالى و رقص و دست افشانى نبود
اى زنان شام گيرم خارجى بوديم ما
خارجى هم گوشه ويرانه زندانى نبود
طفل ما در گوشه ويران ، دل شب دفن شد
هيچ كس آگاه از اين سر پنهانى نبود
اى سرشك شيعه شاهد باش بر آل رسول
كار (ميثم ) غير مدح و مرثيت خوانى نبود
از مادر پرسيدم : آيا كرامت ديگرى از آن حضرت در خاطر دارى ؟ گفت : بله ، كرامت ديگرىدر ياد دارم كه چند سال قبل از كرامت فوق رخ داده است ، و چنين تعريف كرد:
15. كربلاى شما هم درست شد.  
2. حدود بيست سال قبل ، در اوج حكومت پهلوى . من و مرحوم آقا، با گذرنامه بين المللىبه سوريه رفتيم تا از آنجا ويزاى عراق گرفته به كربلا برويم . در سوريه ،براى گرفتن ويزاى عراق ، حدود 15 روز توقف كرديم و در اين مدت ، چندين بار بهلبنان رفته و برگشتيم . از جمله روز 15 شعبان آنسال در لبنان بوديم . آقا گذرنامه را به سفارت عراق در لبنان برده بود كه براىگرفتن ويزاى كربلا اسم نويسى كند.
من در هتل ، تنها بودم . روز ولادت آقا امام زمان عج بود ديدم اينجا در لبنان خبرى از جشن وچراغانى نيست . دلم هم براى زيارت كربلا تنگ شده بود. گفتم : اى امام زمان ، الان روزولادت تو در ايران چه خبر است ؟ همه جا چراغانى ونقل شيرينى ... ولى انيجا سوت و كور است .. در همان حين يك لحظه خوابم برد. در خوابديدم يك جوان خوش سيما و چهار شانه عرب كه انسان حظ مى كرد نگاهش كند، جلوى تختمن با قدمهاى بلند از اين سو به آن مى رود و مى گويد: كربلاى شما هم درست شد.
از خواب بيدار شدم . مرحوم آقا از سفارتخانه عراق برگشت و گفت : اسمها را نوشتم . مابه سوريه بازگشتيم ولى بعد از چند روز معلوم شد كه به ما ويزا نمى دهند.
ديديم كه اين راه به جايى نرسيد. در سوريه ، يك نفر به نام سيد انور بود كهبنگاهى داشت و به اصطلاح كار چاق كن بود. وى كه با راننده هاى ايرانى دست داشت ،گذرنامه ها را از زوار مى گرفت و توسط افرادى كه در اختيار داشت به ايران مىفرستاد و آنان توسط عواملى كه در سفارت سعودى و جاههاى ديگر مى شناختند، به طورقاچاقى براى صاحبان گذرنامه ها، ويزاى مكه مى گرفتند و به سوريه مى آوردند.
سيد انور گذرنامه ما و جمعى ديگر از زوار را گرفته دست افراد مزبور داد تابرايماناز ايران ويزاى حج بگيرند. فردى كه گذرنامه من و آقا به دستش ‍ داده شده بود، يكافغانى بود.
گذرنامه ها را بردند و ما به انتظار نشستيم . بزودى خبر رسيد كه افراد مزبور درهنگام بازگشت به سوريه ، در فرودگاه ايران دستگير شده و به زندان افتاده اند.
اين خبر، به نحو زايد الوصفى ، مايه ناراحتى و نگرانى زوار شد و آنان را سختدلگير و متوحش ساخت . چه ، علاوه بر محروميت از حج ، ممكن بود سوء سابقه نيز براىآنها ايجاد كند. بعضى از زوار گفتند: براى فرح - شهبانوى وقت ايران - نامه مىفرستيم و از وى تمنا مى كنيم كه مشكل ما را حل كند... آقا به آنها گفت : نه ، اين كار رانكنيد، بياييد متوسل به حضرت رقيه عليه السلام شويم ، آن حضرت كارمان را درستخواهد كرد.
برخى از زوار هر روز در هر حرم آن حضرت جمع مى شدند و آقا برايشان صحبت مى كردو روضه مى خواند. حدود بيست روز طول كشيد تا اينكه بعضى از گذرنامه (و نه همهآنها) آمد. معلوم شد زمانى كه فرد افغانى مزبور پس از گرفتن ويزا به فرودگاهتهران آمده بود تا به سوريه باز گردد، مامورين ايرانى با مشاهده گذرنامه هاىايرانى نزد او، به وى مى گويند: اين گذرنامه هاى ايرانى در دست تو افغانى چه مىكند؟ و در مقام دستگيرى او بر مى آيند.
فرد افغانى مى دود كه از دست مامورين خلاص شود و در اين حين ، بعضى از گذرنامه هااز دست يا جيب او در جوى آب مى افتد و آب آنها را مى برد. ولى گذرنامه من و آقاداخل جيب او بوده و نمى افتد و عجيب اين است كه پس از دستگيرى و زندان نيز مامورينمتوجه آن ها نمى شوند و محفوظ مى ماند.
به هرحال گذرنامه چند نفر گم شده بود ولى گذرنامه ما و جمعى ديگر به دستمانرسيد.
وقتى گذرنامه ها رسيد، ديديم ويزاى ما را داده اند ولى يك روز بيشتر براى ورودعربستان مهلت نداريم (زيرا ويزاى ما تقريبا 20 روز بيش صادر شده بود و به علتدستگيرى فرد افغانى ، اينك يك روز بيشتر از مهلت اعتبار آن باقى نمانده بود، وبايستى عجله مى كرديم ) لذا همان روز ماشينى گرفته حركت كرديم و با سرعتى كهداشت شب هنگام به مدينه رسيديم و بعد از برگزارىاعمال حج ، به ايران بازگشتيم .
هنگام گرفتن ويزاى حج در سوريه (كه شرح آن گذشت ) به حضرت رقيه عليهالسلام عرض كرده بودم كه اگر وسايل سفر ما به كربلا نيز فراهم شود، مجددا بهپابوسش آمده و از آنجا، به كربلا خواهيم رفت . زمانى كه از مكه به ايران برگشتيم ،در سفارتخانه عراق در تهران براى سفر به كربلا اسم نويسى كرديم و در ضمن ،آقا گذرنامه را به كسى داد كه به طور سفارشى ، براى ما ويزاى سفر به عراق رابگيرد. 3 هفته از آن تاريخ گذشت و خبرى نشد. به نحوى كه مايوس شديم و خواستيمگذرنامه را از شخص مدكور بگيريم ولى او نداد و گفت ، بگذاريد باز هم نزد من باشد،ببينم چكار مى توانم بكن مدت كوتاهى نگذشت كه اسم ما در روزنامه براى يك سفر 7روز به كربلا در آمد و همزامان با آن ويزاى سفارشى نيز آماده شد. آقا گفت من هفت روزهبه كربلا نمى روم و آنجا بايد مدتى بيشتر بمانيم . لذا از ويزاى سفارشى استفادهكرديم به كربلا مشرف شديم .
از آنجا كه با حضرت رقيه عليه السلام عهد كرده بوديم كه اگر سفر كربلا درستشود مجددا به زيارت او خواهيم رفت ، مسير حركت به عراق را از طريق سوريه قرارداديم . پس از فراغ از زيارت مراقد اهل بيت عليه السلام در شام ، به ما گفتند چونروابط بين دولتين سوريه و عراق خوب نيست ، بايد از طريق اردن به بغداد برويد. منترسيدم و به اقا گفتم : من سوار اين ماشينها نمى شوم .
در سوريه ، يك حاج محمود شيرازى بود كه نزديك حرم حضرت رقيه عليه السلام بهزوار منزل كرايه مى داد و ما نيز وارد بر او بوديم . آقا از وى پرسيد: آيا اينجا براىرفتن به بغداد، هواپيما ندارد؟ منزل ما مى ترسد با ماشين برود. حاج محمود گفت : آرى ،امروز يك هواپيما از فرانسه به دمشق مى آيد، 2 نفر از مسافرينش را پياده مى كند و سپسبه بغداد مى رود. من آن دو صندلى خالى را براى شما رزرو مى كنم . شما سوار آنشويد و به بغداد برويد. 2 بليط هواپيما را براى ما گرفت و ما شب جمعه ساعت 7 بعداز ظهر به فرودگاه دمشق رفتيم و از آنجا ساعت 9 با هواپيما به سمت بغداد حركتكرديم .
هواپيما ساعت 10 وارد فرودگاه بغداد شد. پس از پياده شدن از هواپيما جمعى ازسرنشينان گفتند ما به كاظمين عليه السلام مى رويم ، ولى آقا گفت : امشب شب جمعه و شبزيارتى آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام است و من بايد كربلا باشم . خوشبختانه ،از نظر اسباب و اثاثيه سفر نيز سبكبار بوديم . يك سوارى گرفتيم و سريع بهكربلا رفتيم . حدود نيمه شب به كربلا رسيديم و تا صبح بين حرم امام حسين عليهالسلام و حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام در رفت و آمد و زيارت بوديم .
سفرمان در آن سال در عراق 40 روز طول كشيد و در پايان ، سالم و خورسند به ايرانبازگشتيم . رزقنا الله تعالى فى الدنيا زيارتهم و فى الاخره شفاعتهم .
خويش را امشب به دامانم تو جا دادى پدر  
بيت الاحزان مرا امشب صفا دادى پدر
با وصال خويش قلبم را شفا دادى پدر
ز آتش هجران تو يك شب نه هر شب سوختم
خوش به من در كودكى درس وفا دادى پدر
در مناى عشق رفتى يا به قربانگاه خون
جان خود را در ره جانان كجا دادى ، پدر؟
بر عزاداران خود امشب به ويران سرزدى
اجر نيكويى به اين صاحب عزا دادى پدر
من در آغوش تو هر شب داشتم جا مرحبا
خويش را امشب به دامانم تو جا دادى پدر
همره خود بر مرا، تا اهل عالم بنگرند
دخترت را نيز در راه خدا دادى پدر
نظم (ميثم ) (321) برد دل از دوستان و شيعيان
كز كرم او را تو طبع دلربا دادى پدر
دستهاى كوچك دارد، ولى گره هاى بزرگ را باز مى كند  
16. در اواخر ماه مبارك رمضان 1417 هجرى قمرى سيماى جمهورى اسلامى ايران (بهمناسبت روز قدس ) سريالى به نام بازمانده نشان داد كه قبلا فيلم آن نيز با همينعنوان در سينماهاى كشور نمايش داده شده بود
سريال بازمانده ، بر محور زندگى يك زن و مرد مسلمان فلسطينى (سعيد و لطيفه )دور مى زند كه درجريان كشت و كشتار وحشيانه فلسطينيها توسط اسرائيليها درسال 1948 در شهر حيفا به نحوى جانگداز بهقتل مى رسند و كودكى شيرخوار (به نام فرحان ) از آنها باقى مى ماند كه پس از دوسه روز گرسنگى و تشنگى ، همراه با خانه مسكونى پدر و مادرش (سعيد و لطيفه )به تصرف و اشغال يك خانواده مهاجر صهيونيست (از اروپاى شرقى ) در مى آيد.
خانواده صهيونيست ، كه بچه دار نمى شده اند، از ديدن بچه در خانه بسيارخوشحال شده او را در اختيار مى گيرند و نام وى را از فرحان به موشه (تلفظ عبرىموسى ) تغيير مى دهند. سرگذشت (فرحان )، نمادى گويا و غم انگيز ازاشغال (فلسطين ) و سياست (يهودى كردن ) آن از سوى صهيونيستهاى زور گو واشغالگر است .
چندى بعد مادر بزرگ فرحان (موسوم به صفيه ) پس ازقتل پسر و عروسش (سعيد و لطيفه )، به اسم دايه پيشين كودك خود را به خانهمزبور رسانيده و در صدد بر مى آيد كه در اولين فرصت مساعد، نوه خويش ‍ (فرحان) را از چنگ صهيونيستها نجات بخشد. ديرى نمى گذرد كه خانواده صهيونيست عزم سفربه يافا مى كنند قرار مى شود بچه و صفيه را نيز همراه خود ببرند. وسيله نقليه موردنظر، قطارى بود كه مقادير بسيار زيادى مهمات نظامى سرباز اسرائيلى براى كشتارفلسطينيهاى يافا مى برد.
ماجرا، با نشيبت و فرازهاى مهيج خويش ، سر انجام به اينجا منتهى مى شود كه مادربزرگ (صفيه ) از سوى همسر مبارز خود (رشيد) ماموريت مى يابد كه يك چمدانپر از مواد منفجره را همراه خود به داخل قطار ببرد و در ميان راه آن را منفجر سازد و خود بابچه بيرون بپرد
در صحنه بسيار جالب و هيجانزاى پايانى فيلم ، صفيه فرحان را به بهانه تعويضلباس به يك كوپه خالى مى برد و در آنجا ضامن انفجار چموان را مى كشد، سپس كودكرا در آغوش فشرده و براى حفظ جان او، كه نمادى از فلسطين در بند است ، آيه الكرسىمى خواند و آنگاه در حاليكه كودك را در بغل دارد از قطار درحال حركت بيرون مى پرد: صفيه جادر جا مى ميرد؛ قطار كمى بالاتر همراه با انبوهمسافران صهيونيست و تسليحات مرگبارش ‍ منفجر مى شود، و فرحان موسى وارد در چنگفرعونيان اما در كنف حفظ خداوند تنها و بى سرپرست زنده مانده و باشيون خويش ، درانتظار جلوه اى از لطف الهى باقى مى ماند...
فيلم بازمانده در سوريه ساخته شده ، و هنر پيشه هاى آن تماما سورى و مصرى هستند،ولى كارگردان آن يك هنرمند ايرانى به نام آقاى سيف الله داد است . بازمانده ، براىنخستين بار در جشنواره فيلم دمشق نمايش داده شده و خاصه بهدليل صحنه فينال (پايانى ) آن ، از سوى طبقات مختلف مردم مورد استقبالى بى سابقهقرار گرفت . به قول كارگردان فيلم (در مصاحبه با مجله نيستان ، ش 8، ارديبهشت1375 شمسى ، ص 60): (فيلم به 5 نوبت نمايش اضافه كشيده شد. سالن سينماىجشنواره ، 300 نفرى بود ولى به علت هجومى كه مردم براى ديدن فيلم آورده بودند،اينها مجبور شدند كه يك سالن 1500 نفره را تدارك ببينند كه فيلم را در چند نوبت درآنجا نمايش دادند به اضافه دانشگاه و غيره ...بعد از اينكه فيلم جلساتاول و دوم نمايش عادى خود را داشت و انعكاس خيلى شديد مطبوعاتى پيدا كرد، همه مردمشائق شده بودن كه اين فيلم را ببينند و آن هجومها به وجود آمد. من به كرات در پايانفيلم شاهد اين بودم كه زنها با چشمان خيس و گريان بيرون مى آمدند و مردها با بغضخيلى از كسانى كه در قضاياى فلسطين استخوان خرد كرده بودند به شدت احساسخوشايند خودشان را با فيلم مى گفتند)
جالب اين است كه به گفته آقاى سيف الله داد، كارگردان فيلم بازمانده : در خودفيلمنامه و سناريوى فيلم چنين پايان زيبا و بسيار مهيجى پيش بينى نشده بود وكارگردان در يافتن چنين خاتمه دل انگيزى براى فيلم ، مرهونتوسل به حضرت رقيه عليه السلام در دمشق بوده است .
آقاى داد، در همان مصاحبه (ص 67) در توضيح ماجرا مى گويد:
موضوع فيلم (در جريان مطالعات تاريخى و سايرعوامل به شدت تغيير كرد و بعد يك جايى به داستان حضرت موسى پيوند خورد و جنبهگوياترى پيدا كرد و كل سناريو چهار يا پنج بار بازنويسى شد و ازاول تا آخر همه چيزش به هم مى ريخت و دوباره با حوصله آن را مى نوشتم .فصل فينال چيزى كه الان مى بينيم ، فصلى است كه من اصلا در سناريو ننوشته بودم .يعنى در اولين نسخه ، فيلم در ايستگاه قطار تمام مى شد. در دومين نسخه ، فيلم در قطاردر حال حركت تمام مى شد. امام موقع فيلمبردارى احساس ‍ كردم كه ايرادهايى وجود دارد.مثلا رشيد، يعنى پدر بزرگ بچه ، هم در ايستگاه قطار از بين مى رفت . بعد در جريانساخت فيلم ، صحنه را با همان ديالوگها، جابه جا ردم و اين براى خودم و بچه ها جالببود كه از ديالوگهاى يك آدم سالم براى يك آدم درحال موت استفاده مى كردم . يعنى او در حالت عادى مى گفت كه : اگر من نتوانستم چمدان رابگيرم ، غسان هست و اگر او نبود مريم هست . ولى در حين اجرا ديدم كه چيز خوبى نمىشود و بهتر است كه زودتر تكليف رشيد را روشن كنم ، اين را براى دوستان خودم مىگويم ، با توجه به اعتقاداتشان . احساس مى كردم ديگر نمى دانم پايان فيلم را بايدچه كار كنم ، يعنى سناريو را داشتم ولى برايم كافى نبود.
خيلى فكر كردم ، يك يا دو هفته هم بين تمام شدن بخشهاى قبلى فيلم و شروع فيلمبردارىدر ايستگاه قطار فاصله افتاد. ما فيلمبردارى مى كرديم ولى بچه ها هم مى ديدند كه منبا سناريو پيش نمى روم و من فقط شب به شب مى فهميدم كه بايد چه كار بكنم و اين همبر مى گشت به آن كه من دچار چنان استيصالى شدم كه دست كمى ازاستيصال خود صفيه نداشت . البته هيچ وقت رفتارى نمى كردم كه ديگران فكر كنند كهمن نمى دانم چه كار كنم نهايتا به حضرت رقيهمتوسل شدم . اين توسل و نذرها سبب شد كه به نظر خودم ، يكى از درخشانترين فينالهاىفيلم ايجاد شود.
در دمشق وقتى براى بار آخر به جشنواره رفته بودم ، ديدم كهفينال فيلم چه تاثيرى روى همه گذاشت و پيداست كه درفينال فيلم چيزى خارج از نفس ‍ ما به آن خورده است . بعد از جشنواره در جلسهاول ، خداحافظى كردم و رفتم به حرم حضرت رقيه براى تشكر كردن . البته اينحرفها در عالم سينما و روشنفكرها خيلى معنا ندارد ولى اين شد و من آنجا متوجه شدم كه مىشود چيزهايى را از كسانى گرفت كه ظاهرا اصلا نبايست به تو بدهند.مثل آن آيه اى كه مى گويد اگر بر خدا توكل كنيد از جاهايى كه حساب نمى كنيد بهشما روزى مى رسد. به نظر خودم و به نظر تمام بچه هايى كه فيلم را ديده اند خيلىتعجب آور بود كه آدمهايى را مى ديديم كه به نظر مى آمد هيچ وابستگى مذهبى ندارندولى فينال فيلم زير و رويشان مى كرد و تكانشان مى داد. اين نفسمال حضرت رقيه است و بى معرفتى و ناشكرى است اگر اين را در يك جايى نگوييم .
راستى آيا تاكنون انديشيده ايم كه وجود مرقد مطهر حضرت رقيه و عمه بزرگوارشزينب كبرى سلام الله عليهما در شام ، به لطف الهى ، چه بركاتى از حيث حفظ منطقه ازدستبرد صلييون در قرون وسطى و نيز تجاوز صهيونيستهاى خون آشام و جلوگيرى ازاجراى نقشه (نيل تا فرات ) آنان در عصر حاضر داشته است ؟ و آيا تا كنون براىنجات (قدس ) در بند، انسان دلسوخته اى دستتوسل به اين دو گنج پنهان شام زده است ؟
آقاى سيف الله داد، كه گوشه اى از قدرت شگرف نازدانه ابا عبدالله الحسين عليهالسلام را در يك تجربه معنوى به چشم ديده است ، مى گويد: (من آنجا متوجه شدم كهمى شود چيزهايى را از كسانى گرفت كه ظاهرا اصلا نبايست به تو بدهند) آرى ،رقيه عليه السلام دستهايى كوچك دارد ولى گره هاى بزرگ را باز مى كند.
زبان حال رقيه بنت الحسين عليه السلام  
صبا به پير خرابات از خرابه شام
ببر ز كودك زار، اين جگر گداز پيام
كه اى پدر ز من زار هيچ آگاهى
كه روز من شب تار است و صبح روشن شام
به سرپرستى ما سنگ آيد از چپ و راست
به دلنوازى ماها ز پيش و پس دشنام
نه روز از ستم دشمنان تنى راحت
نه شب ز داغ دل آرامها دلى آرام
به كودكان پدر كشته ، مادر گيتى
همى ز خون جگر مى دهد شراب و طعام
چراغ مجلس ما شمع آه بيوه زنان
انيس و مونس ما ناله دل ايتام
فلك خراب شود كاين خرابه بى سقف
چه كرده باتن اين كودكان گل اندام
دريغ و درد كز آغوش نار افتادم
به روى خاك مذلت ، به زير بند لئام
به پاى خار مغيلان ، بهدست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازيانه نيلى فام
به روى دست تو طوطى خوش نوا بودم
كنون چو قمرى شوريده ام ميانه دام
به دام تو چو طوطى شكر شكن بودم
بريخت زاغ و زغن زهر تلخم اندر كام
مرا كه حال ز آغاز كودكى اين است
خداى داند و بس تا چه باشدم انجام
هزار مرتبه بدتر ز شام ماتم بود
براى غمزدگان صبح عيد مردم شام
به ناله شررانگيز بانوان حجاز
به نغمه دف و نى شاميان خون آشام
سر تو بر سر نى شمع ، ما چو پروانه
به سوز و ساز زنا سازگارى ايام
شدند پردگيان تو شهره هر شهر
دريغ و درد ز ناموس خاص و مجلس عام
سر برهنه به پا ايستاده سرور دين
يزيد و تخت زر و سفره قمار و مدام
ز گفتگوى لبت بگذرم كه جان به لب است
كراست تاب شنيدن ، كرا مجال كلام ؟
بخش چهارهم : آثار و ابنيه تاريخى شام 
فصل اول : سرزمين شام از ديدگاه قرآن و روايات 
آيات و رواياتى در توصيف و تمجيد از شام و بخصوص از دمشق در دست است كه بعضىاز آنها شايان توجه مى باشد. از جمله آيات مزبور اين آيه شريفه است : يا قومادخلوا الارض المقدسه التى كتب الله لكم ... (322)
خداى تعالى (آن زمان كه بنى اسرائيل هنوز به جرم سرپيچى از فرمان پيامبر، مغضوبو مطرود درگاه الهى قرار نگرفته بودند) به آنان خطاب مى كند: به سرزمين مقدسىكه خداى تعالى به نام شما ثبت كرده است داخل شويد. در روايات عامه و خاصه وارد شدهاست كه مقصود از زمين مقدس ، كشور شام است .
محدث جليل صاحب تفسير شريف صافى در ذيل همين آيه شريفه بهنقل از تفسير عياشى از امام باقر عليه السلامنقل مى كند كه فرمود:
(الارض المقدسه يعنى الشام ) مقصود از زمين مقدس ، شام است صاحب مجمعالبيان نقل مى كند كه مقصود از ارض مقدسه ، دمشق و فلسطين و قسمتى از اردن است . واين مكان از آنرو مقدس خوانده شده كه چون جايگاه انبيا و مومنين بوده از آلودگى به شرك، پاك و پاكيزه بوده است
در بعضى از كتب آمده است كه چون ابراهيم على نبينا و آله و عليه السلام در كوه لبناناقامت گزيد، پس از مدتى علاقمند شد كه ديدارى از ارض ‍ مقدس بكند. خداى تعالى بهاو وحى فرمود كه بر فراز قله كوه بر شو و نگاه كن ، هر چه كه در چشم انداز توقرار گيرد مقدس است . آن حضرت نگاه كرد، دمشق و فلسطين و اردن در ديدگاه حضرتشقرار گرفت .
(نزل ابراهيم عليه السلام بجبل لبنان ، و اقام به مده ، فاشتاق الى الارضالمقدسه ، فاوحى الله اليه : اصعد على راسالجبل و انظر، فما ادرك نظرك فهو مقدس ، فنظر فانتهى نظره الى دمشق و فلسطين والاردن . رواه مقاتل و الكلبى ) (323)
ديگر از آيات ، آيه شريفه سوره اسرا است :
(سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله ....) (324)
منزه است آن خدايى كه بنده اش را شب هنگام از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد، همانمسجد اقصى كه اطراف و جوانبش را مبارك ساختيم
گفته اند مقصود از اطراف مسجد اقصى كه مبارك شده ، دمشق و فلسطين است .
چهار قصر از بهشت در دنيا  
از نظر احاديث اسلامى از طرق خاصه سفينه البحار - قدس بابفضل بيت المقدس الاسرا الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله (امالى ) از اميرالمومنين على عليه السلام روايت كرده كه فرموده : چهار قصر از بهشت در دنياست : مسجدالحرام و مسجد الرسول صلى الله عليه و آله و مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه
(من لايحضره ) از اميرالمومنين على عليه السلام روايت كرده كه فرمود:
يك نماز در بيت المقدس معادل هزار نماز است ، و يك نماز در مسجد اعظممعادل صد نماز است ، و نمازى در مسجد قبيله معادل بيست و پنج نماز است
و نمازى در مسجد بازار معادل دوازده نماز است . و نماز مرد در خانه خود يك نماز است
(لالى الاخبار) از طريق خاصه روايات كثيره است كه مسجد الحرام به صد هزار نمازاست و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله (در مدينه ) به ده هزار نماز است و هر كداماز مسجد كوفه و مسجد الاقصى به هزار نماز است و مسجد جامع براى جمعه و جماعات واگر چه متعدد باشد صد نماز است . و مسجد قبيله مانند مسجد محله در بلد، بيست و پنجنماز است . و مسجد بازار به دوازده نماز است و مسجد زن خانه او است .
از ابن عباس آمده كه ارض مقدس همان فلسطين است خدا آن را از آن جهت تقديس كرده كهحضرت يعقوب عليه السلام در آن متولد شد و آن مسكن پدر او حضرت اسحاق و حضرتيوسف عليه السلام بود، و همه بعد از مرگ جنازه شان به سرزمين فلسطينانتقال يافت . مقبره همه در شهر خيل الرحمن است و جنازه حضرت يوسف عليه السلام را ازمصر آوردند و در آنجا دفن كردند.
ساختمان بناى بيت المقدس بر دست حضرت داود و حضرت سليمان عليه السلام بوده است.
تجليل امپراطوران از بيت المقدس  
همين كه روم بر فارس غلبه كرد (هراكليوس امپراطور) خسرو پرويز را شكست داد بيتالمقدس را پس گرفت (حتى تا به مدائن پايتخت ايران آمد و صليب عيسى عليه السلامرا از مدائن پس گرفت ) و براى شكر گزارى آنكه بيت المقدس را گرفته امپراطورروم پياده از مرز ايران به بيت المقدس آمد زير پاى اوگل و رياحين افشاندند بر گل و رياحين تا بيت المقدس پياده قدم زد. (325)
منتخبات التواريخ (نوشته حصنى ) از سهيلىنقل مى كند كه گفته است : مراد از (بار كنا حوله ) شام است ، و شام در لغت سريانىبه معناى پاكيزه است ، و به آن از آن جهت شام گفته شده ، كه سرزمينى پاكيزه است ونعمتش فراوان
نيز در آيات شريفه : (قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم # و ارادوا بهكيدا فجعلناهم الاخسرين # و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين ) وآيه : (تجرى بامره الى الارض التى بار كنا فيها...) (326) مقصود از(بار كنافيها) در هر دو آيه شام است
مرحوم خراسانى در منتخب التواريخ از روضاتنقل مى كند كه ابوبكر خوارزمى آورده است :
(جنات الدنيا اربع : غوطه دمشق و صفد سمرقند و شعب بوان و ابله البصره .وافضلها غوطه دمشق ) باغهاى بهشتى دنيا چهار است : غطوطه دمشق و..و غوطه دمشقاز همه بهتر است
در روايات عامه ، مدح بليغى از شام ، خصوصا دمشق شده است - هر چند بهاحتمال قوى بيشتر آنها رواياتى است كه وعاظ السلاطين به منظور جلب رضايتدولتمردان و يا توجيه جنايات آنان جعل كرده اند. مخصوصا ابو هريره - راوى زبر دستعامه - روايات عجيبى در اين باره دارد. از جمله مى گويد: چهار شهر از شهرهاى بهشت است: مكه و مدينه و بيت المقدس ‍ و شام
نيز مى گويد: (رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پس از من فتنه هايى روىخواهد داد، عرض شد، يا رسول الله چه دستور مى فرماييد؟ فرمود: شام را رها نكنيد (ستكون فتن قيل يا رسول الله فما تامرنا؟قال عليكم بالشام )
و اين در حالى است كه شام پس از پيامبر صلى الله عليه و آله حدود يك قرن جايگاهبوزينگان اموى گرديد و امام باقر عليه السلام از مردم آن به بدى ياد مى كرد.
محدث جليل ، فيض كاشانى (قدس سره ) در تفسير صافى از حضرت امام محمد باقرعليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
چه زمين خوبى است شام ، و چه مردم بدى هستنداهل شام ، و چه بلاد بدى است مصر. بدانيد كه آنجا زندان كسانى است كه خداى تعالىبر آنها غضب كرده است ، و داخل شدن بنى اسرائيل به مصر نبود مگر به علت سرپيچىآنها از فرمان خدا. زيرا خداى تعالى فرمود:داخل شويد به زمين مقدسى كه خداوند به نام شما نوشته است يعنى شام . ولى آنان ازداخل شدن به شام خوددارى كردند، و به جزاى اين سرپيچىچهل سال در بيابانها مصر سرگردان شدند و پس ازچهل سال سرگردانى داخل مصر شدند، و فرمود: تا توبه نكردند و خداوند از آنانراضى نشد از مصر در نيامده و داخل شام نشدند.
(نعم الارض الشام ، و بئس القوم اهلها، و بئس البلاد مصر، اما آنهاسجن من سخطالله عليه ، و لم يكن دخول بنى اسرائيل الا معصيته منهم لله . لان اللهقال ادخلوا الارض المقدسه التى كتب الله لكم ، يعنى الشام ، فابوا ان يدخلوها بعداربعين سنه . قال : و ما خروجهم من مصر و دخولهم الشام الا بعد توبتهم و رضاء اللهعنهم ) (327)
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است : كه وقتى خبر سر پيچى معاويه لعنهالله عليه به امير المومنين عليه السلام رسيد گفته شد كه صدهزار نفر با او هستندفرمود: از كدام طايفه اند؟ گفتند از اهل شام . فرمود: نگوييداهل شام و لكن بگوييد اهل شومى . اينان از فرزندان مصرند كه به زبان داود لعن شدند،و خداوند بعضى از آنان رابدل به ميمون و خوك ساخت .
(لما بلغ اميرالمومنين عليه السلام امر معاويه ، و انه فى ماه الفقال : من اى القوم ؟ قالوا من اهل الشام . قال : لاتقولوا مناهل الشام ، و لكن قولوا من اهل الشوم ، هم من ابنا مصر، لعنوا على لسان داود،فجعل منهم القرده و الخنازير) (328)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation