(إِنَّ اللَّهَ لاَيَسْتَحْىِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا(23) بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْفَيَعْلَمُونَ اءَنَّهُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَ آ اءَرَادَ اللَّهُ بِهَذَامَثَلاًيُضِلُّبِهِى كَثِيرًا وَيَهْدِى بِهِى كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِى إِلا ا لْفَسِقِينَ).(24)
((خداوند از اين كه (به موجودات ظاهراً كوچكى مانند) پشه و حتى كمتر از آن ،مثال بزند، شرم نمى كند. (در اين ميان ) آنان كه ايمان آورده اند، مى دانند حقيقتى است ازطرف پروردگارشان ، و امّا آنها كه راه كفر را پيموده اند، (اين موضوع را بهانه كرده،) مى گويند: منظور خداوند از اين مثل چه بوده است ؟! (آرى ،) خدا جمع زيادى را با آنگمراه و گروه بسيارى را هدايت مى كند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!)).
زد به لا يَسْتَحْيى آن شاه اجل
|
پس به مافوقش كه آن بال بقّ است (25)
|
نيست ممنوع آن مثالى كز حقّ است
|
كافران گويند زان مقصود چيست
|
غير دنيا و اهل آن مقصود نيست
|
يعنى اين دنيا كم از بال بقّ است
|
نزد حقّ وان كس كه او اهل حقّ است
|
هست مغبون آن كه او بربال بقّ
|
گمرهان را زان فزايد اشتباه
|
يافت زان اهل هدايت انتباه
|
زان يضِلُّ گفت سلطان نصير
|
بهر قومى هم به يَهْدى كثير
|
زان نشد گمره كس اِلاّ فاسقون
|
كه بود آن قلب دونشان واژگون
|
فاسق از دنيا نگيرد جز وبال
|
هم فزايدشان ز قرآن بر ضلال
|
سركش از رحمان و با شيطان خوشند
|
وَز دَمِ شيطانى اندر آتشند
|
شد صفات نفسشان غالب به قلب
|
گشتشان نور قبول از قلب سلب
|
بعدشان بر بعد، از قرآن فزود
|
منظلم تر شد دل ظلمت نمود(26)
|
شاءن نزول و وجه تشبيه
جمعى از مفسّران از ((ابن عباس )) درباره شاءننزول آيه فوق چنين نقل كرده اند:
هنگامى كه خداوند در آيات گذشته پيرامون اوصاف منافقين ، دومثال (آتش و باران ) را بيان كرد، منافقين گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كهچنين مثالهايى بزند، و به اين طريق در ((وحى )) بودن قرآن اظهار ترديد كردند. در اينموقع ، آيه بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد.
بعضى ديگر گفته اند: هنگامى كه در آيات قرآن ، مثالهايى به ((ذباب )) (مگس ) و((عنكبوت )) نازل گرديد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده ، زبان بهاعتراض گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه ((وحى )) آسمانى است كه سخن از((عنكبوت )) و((مگس )) مى گويد؟ آيه فوق نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جوابداد.(27)
بعضى از مفسران مى گويند، تعبير به ((يستحيى )) در آيه ،احتمال دارد در مقابل سخن كافران باشد كه مى گفتند:((اءَما يَسْتَحْيى رَبُّ مُحَمَّدٍ اءَنيضربَ مثلاً بِالذُّبابِ وَالْعَنْكَبوُتِ؛ آيا خداى محمّد شرم نمى كند كه در كتاب خود بهمگس و عنكبوت مثال بزند)).
خداوند در جواب آنان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لاَيَسْتَحْىِى اءَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَافَوْقَهَا ).
كافران و بهانه جويان خُردى پشه يا مگس را وسيله استهزاى قرآن و اعتراض به آنقرار داده بودند، در صورتى كه :
اولاً:
در مثال مناقشه نيست ، آنهم مثلى كه از ناحيه خدا صادر شود. زيرا همه كائنات مخلوق اوهستند و براى او كوچك و بزرگ ندارد. ممكن است گاهى مصلحت در اين باشد كه به يكىاز موجودات بسيار كوچك طبيعت ، همانند پشه و يا حتى كوچك تر از آن و يا كمى بزرگتراز آن مانند مگس و عنكبوت مثال بزند، و گاهى به موجودات بزرگ .
ثانياً:
هنگامى كه گوينده درمقام ((تحقير)) و بيان ((عجز)) و ناتوانى مدّعيان است ، بلاغت سخنايجاب مى كند كه براى نشان دادن ضعف و زبونى آنان به موجودهاى ضعيفىمَثَل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه ، مگس ، عنكبوت وامثال آن تشبيه كند. لذا در اين گونه موارد، اگر به جاى اين مثالهاى كوچك ، از مثالهاىبزرگى همچون آفرينش كواكب و آسمانهاى پهناور استفاده شود، بسيار نامناسب است وهرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.
زمخشرى مى گويد: ((تعجب آور است از اينها كه چگونه اين مثلها را انكار كردند در حالىكه مردم همواره به ((چهار پايان ))، ((پرندگان ))، ((مار و افعيهاى زمين ))، ((حشرات ))،((كرم )) و ((جانوران كوچك )) مثال مى زنند و اين گونه مثلها در ميان عرب شهرنشين وبيابان گرد معروف است و آنان گاهى به حقيرترين چيزهامثل مى زنند و مى گويند:
اجمع من ذرّة :
((جمع كننده تر از مورچه ))،
و اءجراءُ مِن الذّباب :
((و گستاخ تر از مگس ))،
و اءسمع من قراد:
((و شنونده تر از ميمون ))،
و اءصرد من جرادةٍ:
((و ضعيف تر از ملخ (در مقابل سرما، ) ))
و اءضعف من فراشة :
((و ضعيف تر از پروانه ))،
و آكل من السوس :
((و خورنده تر از موريانه ))،
و اعراب اگر بخواهند كسى را به پشه تشبيه كنند، اين گونه مى گويند:
اءضعف من بعوضةٍ:
((ضعيف تر از پشه ))،
وَ اءعزُّ مِنْ مُخّ البَعوض (28):
((نايابتر از مغز سر پشه )).
علامه طبرسى به نقل از ((ربيع بن انس )) مى گويد:
پشه تا وقتى كه گرسنه باشد زنده است و همين كه سير و فربه شد، مى ميرد. همچنينمردمى كه اين مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى كه همه چيز دنيا برايشان فراهم مىگردد و موقع كاميابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گريبان آنها را مى گيرد چنانكهخداوند مى فرمايد:
(فَلَمَّا نَسُواْ مَاذُكِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ اءَبْوَا بَ كُلِّ شَىْءٍ حَتَّىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ اءُوتُوَّاْاءَخَذْنَهُم بَغْتَةً...).
(( (آرى ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه را به آنها يادآورى شده بودفراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم ؛ تا (كاملا)خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) )).(29)
نكته ها:
الف - معناى (فَما فَوْقَها):
در اين كه منظور از كلمه (فَما فَوْقَها) چيست ؟ مفسران دو گونه تفسير كرده اند: گروهىگفته اند منظور ((بالاتر از آن در كوچكى )) است ، زيرا آيه در مقام بيان كوچكىمثال است و برترى از اين نظر مى باشد.
بنا بر اين معناى آيه چنين خواهد بود: (( (خداوند ازمثال زدن ) به پشه و كوچك تر از آن (همانندبال پشه ) شرم ندارد)). چنانكه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شدهكه فرمود:
((إِنَّ الدُّنْيا لا تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ بِجَناحِ بَعُوضَةٍ؛(30) دنيا در نزد خدا به اندازهبال پشه اى ارزش ندارد)).
در حديثى ديگر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: ((لَوْ كانَتِالدُّنْياتَعْدِلُ عِنْدَاللّه جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سقى كافِراً مِنْها شَرْبَةَ ماءٍ؛(31) اگر دنيا پيشخدا به اندازه بال پشه ارزش مى داشت ، هرگز به كافران قطره اى آب نمى داد)).
بعضى ديگر گفته اند: مراد ((بالاتر از نظر بزرگى )) است . در اين صورت ، جمله(فما فوقها) به معناى ((مازاد عليها)) است ؛ يعنى خداوند ازمثل به موجود كوچكى همچون پشه ابا ندارد، چه رسد به موجود بزرگتر از آن مانند مگسو عنكبوت . خلاصه اين كه خداوند متعال براى ارشاد بندگان ، هم به موجودات كوچكمثال مى زند و هم به مخلوقات بزرگ ؛ هر كدام بر طبق مقتضاىحال و به تناسب موضوع .(32)
ب - معناى اضلال الهى
در جمله (يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهدى بِهِ كَثيراً) نيز، ميان مفسّران دو نظريه است : گروهىمى گويند اين جمله ، نقل گفتار كافران است كه در اعتراض به مثلها مى گفتند: ((خدا چهمنظورى از اين مثلها دارد كه مايه تفرقه شده ، گروهى را به وسيله آن هدايت كرده ، وگروهى را گمراه ساخته است ؟!)).
جمعى ديگر از مفسّران احتمال داده اند كه جمله مذكور سخن خدا باشد، نهنقل گفتار كافران . در اين صورت معناى آيه چنين خواهد بود كه خداوند در جواب آنان كهمى گفتند: (ماذا اءَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً)؛ ((هدف خدا از اين مثلها چيست ؟)) مى فرمايد: ((هدفاين است كه گروه زيادى را هدايت و گروه ديگرى را گمراه مى سازد، ولى جز فاسقانگمراه نمى شوند)).
خلاصه اين كه خداوند به وسيله اين گونه مثالها بندگانش را آزمايش مى كند، و درنتيجه مؤ منان درآن تفكّر وانديشه مى كنند وهدايت مى شوندوكافران وفاسقان چون وچرا واعتراض مى نمايند و گمراه مى گردند؛ يعنى آنچه كه باعث گمراهى آنان شده ، كفر وفسق و لجاجت آنهاست ، نه اين نوع مثالها.
مثلاً: اگر كسى طلا يا نقره اى را براى آزمايش به كوره بيندازد و معلوم شود طلا يا نقرهفاسد و قلاّبى بوده ، به او مى گويند، ((اءَفْسَدْتَ فِضَّتَكَ؛ نقره ات را فاسد كردى)). منظور اين است كه طلا و نقره ات در آزمايش ، بى عيار و قلابى از كار در آمد، نه اينكه تو آن را فاسد كردى .
همچنين اگر شتر كسى گم شود، مى گويند: ((فلانٌ اءضَلَّ ناقَتَهُ؛ فلانى شترش راگم كرد)). مراد اين است كه شترش گم شده است ، نه اين كه عمدا و از روى قصد آنراگم كرده است .
با توجه به دو مثال فوق ، معناى (يُضِلُّ بِهِ كَثيراً) اين است كه چون كافران و فاسقانكفر و فسق پيشه كرده اند، خداوند هم عنايت خاصّ و دستگيرى ويژه اش را از آنان بر مىدارد و به حال خود رهايشان مى سازد. به قول شاعر:
راه هست و چاه و ديده بينا و آفتاب
|
تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش
|
چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود
|
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
|
ج - تابلوى حشره شناسى
از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:
((علّت اين كه در قرآن به پشه مثال زده شده اين است كه خداوند تمام آنچه را كه در جثّهبزرگ فيل آفريده ، در بدن اين حشره كوچك نيز قرار داده به اضافه دو عضو ديگر(كه در پشه وجود دارد و فيل فاقد آن است و آن دو عبارتند از: شاخكها و بالها) )).(33)
خداوند مى خواهد با اين مثال ظرافت آفرينش را براى مؤ منان بيان كند، تفكّر در باره اينموجود ظاهراً ضعيف كه خدا آن را شبيه فيل آفريده است ، انسان را متوجه عظمت آفريدگارمى سازد. براى اينكه خرطوم پشه همانند خرطومفيل ، تو خالى است و با نيروى مخصوصى خون را به خود جذب مى كند؛ اين لولهظريفترين سرنگهاى دنياست و سوراخ درون آن فوق العاده باريك است .
بعضى از محققان مى گويند: ((نيش پشه همانند متّه اى است كه وقتى آن را در بدن انسانيا حيوانات فرو مى برد، در هر ثانيه سه هزار بار مى گردد! درستمثل اين كه به يك دستگاه فشار قوى برق متّصل است و در يك چشم به هم زدن مقدار لازم ازخونى كه روزى اوست ، از بدن مى كشد!)).(34)
((خدا نيروى جذب و دفع و هضم و همچنين دست و پا و گوش مناسب به او داده ، بالهايىبه او مرحمت كرده تا در طلب غذا پرواز كند، اين بالها آنچنان به سرعت بالا و پايين مىشود كه حركت آن با چشم قابل رؤ يت نيست ، اين حشره به قدرى حسّاس است كه به مجرّدتكان خوردن چيزى ، احساس خطر مى كند و به سرعت ، خود را از منطقه خطر دور مى سازدو عجب اين است كه در عين ناتوانى بزرگترين حيوانات را عاجز مى كند)).(35)
صاحب تفسير ((كشف الاسرار)) مى گويد: ((پيل و شير و نهنگ و مار و كژدم ازو گريزان وبر حذر)).(36)
نويسنده كتاب ((اسرارى از زندگى حيوانات )) مى نويسد: ((حشره شناسان تا كنونبراى پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخيص داده اند، صداى خشم ، صداى كمك و صداىطلب معشوق .
دانشمندان آمريكايى براى از بين بردن پشه هاى موذى صداى جنس نر آن را به هنگامىكه ماده را به سوى خود مى طلبد، ضبط كرده و در نقاط معيّنى پخش مى كنند. وقتىپشه هاى ماده در اطراف دستگاه پخش صدا كه ((زبان پشه )) ناميده شده ، جمع مى شوندآنها را به وسيله ((دِدِتِ)) يا سمهاى ديگر معدوم مى نمايند.
تقليد از سخن پشه هاى نر و آواز آنها براى گرد آوردن پشه ها از سمپاشى مزارع وكشتزارها بهتر و به صرفه تر است ، زيرا سم تنها حشره موذى را از بين نمى بردبلكه ميليونها حشره مفيد مانند ((زنبور عسل )) را نيز نابود مى سازد و از ميزان ميوه ها وحبوبات هم مى كاهد زيرا حشرات به لحاظ گرده افشانى و تلقيح گلها ميوه ها رافراوان مى كنند.
از طرف ديگر هزينه سمپاشى مزارع خيلى بيشتر و سنگين تر از سمپاشى اطراف دستگاهپخش صداى پشه مى باشد)).(37)
به طور كلّى مطالعه در جهان حشرات و آگاهى از آيات و دقايقى كه در آفرينش آنها بهكار رفته ، يكى از مهمترين رشته هاى دانش بشر است .
در دنياى كنونى ، دانشكده هاى حشره شناسى در سراسر كشورهاى پيشرفته بسيار است .
اسلام در چهارده قرن قبلبا مثل زدن به پشه ، مگس و عنكبوت و نامگذارى بعضى از سوره هاى قرآن مجيد به اسمبعضى از حشرات ، مانند نحل (زنبور) و نمل (مورچه )، در حقيقت تابلو ((حشره شناسى ))را بالابرده و افكار پيروان خود را به مطالعه در آفرينش حيرت زاى حشرات جلب كردهاست .
در تاريخ نوشته اند كه : طغيان و سركشى ((نمرود)) به حدّى رسيده بود، كه باكمال گستاخى به جنگ با خدا برخاسته و لشگر انبوهى را براى اين نبرد آماده كردهبود! خداوند متعال پشه هاى كوچكى را به جنگ آنان فرستاد و لشگر او را از پاىدرآوردند و پشه اى هم به درون مغز نمرود رفت و پس ازچهل روز شكنجه و ناراحتى ، سرانجام توسط اين پشه كشته شد؛ (...فَاعْتَبِرُواْيااءُوْلِى الاَْبصارِ).(38)
((شعبى را پرسيدند كه هيچ چيز از حكمت خالى نيست در آفرينش آن ، در اين پشه وعنكبوت آفريدن چه حكمت است ؟ جواب داد كه حكمت اندر آفرينش آن اگر خود آن بودى كهنمرود طاغى به پشه اى هلاك كرد و مصطفى را به خانه عنكبوت كه بر در غار ساخت ازدشمن برهانيد اگر همين بودى حكمت اندر آفرينش آن ، كفايت بودى )).(39)
4- مَثَل چوپان و گوسفندان
(وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لاَيَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَنِدَآءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْلاَيَعْقِلُونَ).(40)
((مثال (تو در دعوت ) كافران مثال كسى است كه (گوسفندان و حيوانات را براى نجات ازچنگال خطر) صدا مى زند؛ ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند؛ (و حقيقت و مفهومگفتار او را درك نمى كنند. اين كافران ، در واقع ) كر ولال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزى نمى فهمند!)).
بر مثل اين كافران بر داعيند(41)
|
مر بهائم (44) را كند ناعق صدا
|
بشنوند امّا نفهمند آن ندا
|
خواندن ايشان بود دور از ثمر
|
زان كه آنها بشنوند آواز را
|
وين گُرُه را غير از آن كه نيست هوش
|
از حجر در عقل و دانش كمترند
|
نه همين گنگ انديا كور و كرند
|
با بتانى كه پرستند از غلط
|
وجه تشبيه
طبق نظر بيشتر مفسّران ، خداوند متعال در اين آيه كافران متعصّب را كه از سنّتهاى غلطپيشينيان خود، كور كورانه تقليد مى كنند، به گوسفند و ديگر حيوانات تشبيه كردهاست كه از نهيبهاى چوپان خيرخواه جز سر و صدا چيزى نمى فهمند؛ مثلاً: چوپان از راهدلسوزى به گوسفندانى كه از گله جدا شده اند، نهيب مى زند و مى گويد: از گله دورنشويد كه طعمه گرگ مى گرديد، ولى گوسفندان از محتواى كلمات و جمله ها چيزى نمىفهمند و اگر گاهى عكس العملهايى نشان مى دهند، بيشتر به خاطر تن صدا و طرز اداىكلمات است . بنا بر اين وجه شباهت در اين تشبيه ((نفهمى و گنگى شنونده )) است .
البتّه مطابق اين تفسير، آيه نياز به تقدير دارد و دراصل چنين است : ((مَثَلُ الدّاعِى لِلَّذينَ كَفَرُوا إِلَى الاْ يمانِ؛مثال كسى كه كافران را به سوى ايمان دعوت مى كند،مثل چوپان دلسوز است ...)).(47) در اين صورت جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَيَعْقِلُونَ)توصيفى است براى افرادى كه تمام ابزار درك و شناخت را عملاً از دست داده اند، نه اينكه چشم و گوش و زبان ندارند، دارند ولى چون از آن استفاده نمى كنند، گويى ندارند!
شايد بتوان گفت : وجه شباهت ميان كافران و گوسفندان از يك جهت همان ((تقليدهاى كوركورانه و پيروى هاى بى دليل )) است زيرا در ميان گوسفندان تقليد و پيروى چشم وگوش بسته امر طبيعى است ، چنان كه گفته اند:
چون ز تلّى بر جهد يك گوسفند
|
((نقولا الحدّاد)) مى گويد:
((اگر در گذرگاه تنگى عصايى را به طور افقى نصب كنيم و چند گوسفند را يكىيكى و پشت سر هم از آن راه باريك عبور دهيم ، مشاهده مى كنيم كه گوسفنداوّل وقتى به عصا مى رسد براى گذشتن از آن مانع ، جهش مى كند و گوسفندان بعد نيزاز روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند اگر پس از عبور نيمى ازگوسفندان ، چوب را برداريم ، اوّلين گوسفندى كه مانع از سر راهش برداشته شدهچون ناظر پريدن گوسفند پيش از خود بوده وقتى به آن نقطه مى رسد، جهش مى كند وگوسفندان بعد نيز يكى پس از ديگرى در آنمحل از جا مى جهند. پرش نيمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع استولى نيمه دوّم اين عمل را بر اثر منابهه و محاكات (تقليد) تكرار مى كنند)).(48)