|
|
|
|
|
|
اما اين غذا چه نوع غذائى بوده و از كجا براى مريم آمده در آيه شرح داده نشده است ولىاز روايات متعددى كه در تفسير عياشى و غير آن از كتب (شيعه ) و(اهل تسنن ) آمده استفاده مى شود كه آن يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غيرفصل ، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مى شده است و اين موضوعجاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرائى كند. اين موضوع كه منظور از (رزقا) غذاى بهشتى باشد از قرائنى كه در گوشه و كنارآيه هست نيز استفاده مى شود، زيرا اولا كلمه (رزقا) به صورت نكره ، نشانه آن استكه روزى خاص و ناشناسى براى زكريا بوده است . ثانيا پاسخ مريم كه اين از طرف خدا است نشانه ديگرى براى اين مطلب مى باشدثالثا به هيجان آمدن زكريا و تقاضاى فرزندى از طرف پروردگار كه در آيه بعدبه آن اشاره شده قرينه ديگرى براى اين معنى محسوب مى شود. ولى بعضى از مفسران (مانند نويسنده المنار) معتقدند كه منظور از (رزقا) همين غذاهاىمعمولى دنيا بوده زيرا از ابن جرير نقل شده كه بنىاسرائيل گرفتار قحطى شدند و زكريا قادر بر تامين زندگى مريم نبود، در اين موقعقرعهاى زدند كه به نام مرد نجارى افتاد و او افتخارا از درآمد كسب خود غذاى مريم راتهيه ميكرد و به هنگامى كه زكريا در كنار محراب او قرار ميگرفت از وجود چنان غذائى درآن شرايط سخت تعجب ميكرد و مريم در پاسخ سؤال او مى گفت : (اين از طرف خداست ) يعنى خداوند، مرد با ايمانى را علاقهمند به اينخدمت در آن شرايط سخت ، ساخته است . ولى همانطور كه گفتيم اين تفسير، نه با قرائنى در آيه است سازگار مى باشد و نهبا رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده مى سازد از جمله در تفسير عياشى روايتى از امامباقر (عليه السلام ) نقل شده كه خلاصهاش چنين است : (روزى پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) به خانه فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) آمد در حالى كه چند روز در خانهاو غذائى ديده نميشد، ناگاه غذاى فراوان مخصوصى نزد او مشاهده كرد و از او پرسيد:اين غذا از كجا است ؟ فاطمه (عليهاالسلام ) عرض كرد: از نزد خدا است ، زيرا هر كس رابخواهد بدون حساب روزى ميبخشد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: (اينجريان همانند جريان زكريا است كه در كنار محراب مريم آمد و غذاى مخصوصى در آنجاديد و از او پرسيد: اى مريم ! اين غذا از كجا است ، او گفت : از ناحيه خدا است ). درباره جمله بغير حساب در ذيل آيه 202 سوره بقره و در اين سورهذيل آيه 27 بحث كردهايم . آيه و ترجمه
هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة إ نك سميع الدعاء (38) فنادته الملئكة و هو قائم يصلى فى المحراب أ ن الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة منالله و سيدا و حصورا و نبيا من الصلحين (39) قال رب أ نى يكون لى غلم و قد بلغنى الكبر و امرأ تى عاقرقال كذلك الله يفعل ما يشاء (40)
|
ترجمه : 38 - در آنجا بود كه زكريا، (با مشاهده آن همه شايستگى در مريم ،) پروردگار خويشرا خواند و عرض كرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاى (نيز) به من عطا فرما،كه تو دعا را ميشنوى ! 39 - و هنگامى كه او در محراب ايستاده ، مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه: خدا تو را به يحيى بشارت مى دهد، (كسى ) كه كلمه خدا (مسيح ) را تصديق مى كند، ورهبر خواهد بود، و از هوسهاى سركش بر كنار، و پيامبرى از صالحان است . 40 - او عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كهپيرى به سراغ من آمده ، و همسرم نازاست ؟ فرمود: بدين گونه خداوند هر كارى رابخواهد انجام مى دهد. تفسير: زكريا و مريم اين آيات گوشهاى از زندگى پيامبر الهى ، زكريا را در ارتباط با داست بيان مى كند. سابقا گفتيم ، همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز،نازا و عقيم بودند، هنگامى كه مادر مريم از لطف پروردگار، صاحب چنين فرزند شايستهاى شد و زكريا اخلاص و ساير ويژگيهاى شگفت آور او را ديد، آرزو كرد كه او هم صاحبفرزندى پاك و با تقوا همچون مريم شود، فرزندى كه چهره اش آيت و عظمت خداوندگردد، و با اينكه ساليان درازى از عمر او و همسرش گذشته بود، و از نظر معيارهاىطبيعى بسيار بعيد به نظر مى رسيد كه صاحب فرزندى شود، ولى ايمان به قدرتپروردگار و مشاهده وجود ميوه هاى تازه در غيرفصل ، در كنار محراب عبادت مريم ، قلب او را لبريز از اميد ساخت كه شايد درفصل پيرى ، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به هميندليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد ، و آنگونه كه قرآندر نخستين آيه فوق مى گويد: در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت :پروردگارا! فرزند پاكيزه اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مىشنوى و اجابت مى كنى (هنالك دعا زكريا ربهقال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء). در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده ومشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد، در حالىكه كلمه خدا (حضرت مسيح ) را تصديق مى كند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوسبر كنار و پيامبرى از صالحان است (فنادته الملائكة و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين ). نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج وصف ازاوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت : نخست اينكه او به كلمة من الله حضرت مسيح(عليه السلام ) ايمان مى آورد، و با ايمان و حمايت از او سبب تقويت مسيح (عليه السلام )مى گردد (توجه داشته باشيد كه منظور از كلمة در اينجا به قرينه آيه 45 همين سوره و171 سوره نساء، حضرت مسيح (عليه السلام ) است و سبب اين تعبير به زودى روشنخواهد شد). همانگونه كه در تاريخ آمده است ، يحيى شش ماه از عيسى (عليه السلام ) بزرگتر بودو نخستين كسى بود كه نبوت او را تصديق كرد و به سوى او دعوت نمود، و چون در ميانمردم به زهد و پاكدامنى ، اشتهار تام داشت گرايش او به مسيح (عليه السلام ) اثرعميقى در توجه مردم به او گذاشت . دوم اينكه او مقام سيادت و رهبرى از نظر علم وعمل خواهد داشت و سوم اينكه او خود را از هوى و هوسهاى سركش و آلودگى به دنياپرستى حفظ مى كند، اين معنى از واژه (حصورا) استفاده مى شود. واژه (حصور) از حصر به معنى حبس گرفته شده است ، در اينجا به معنى كسى استكه خود را از هوى و هوس ، منع كرده است ، اين واژه گاه به معنى كسى كه خوددارى ازازدواج مى كند نيز آمده به همين دليل جمعى از مفسران آن را به همين معنى تفسير كرده اند،و در پاره اى از روايات نيز به آن اشاره شده است . چهارم و پنجم اينكه او پيامبر بزرگى خواهد بود (توجه داشته باشيد كه نبيا بهصورت نكره آمده كه در اينجا براى عظمت است ) و از صالحان و شايستگان خواهد بود. زكريا از شنيدن اين بشارت به وسيله فرشتگان ، غرق شادى و سرور شد و در عينحال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، عرض كرد: پروردگارا! چگونهممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است(قال رب انى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امراتى عاقر). در اينجا خداوند به او پاسخ داد و فرمود: اينگونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجاممى دهد (قال كذلك الله يفعل ما يشاء). و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت ، زكريا قانع شد. نكته ها 1 - آيا ترك ازدواج فضيلت است ؟ نخستين سوالى كه در اينجا پيش مى آيد. اين است كه اگر حصورا به معنى ترك كنندهازدواج باشد آيا اين عمل براى انسان امتيازى محسوب مى شود كه درباره يحيى آمده است . در پاسخ بايد گفت : اولا هيچگونه دليلقاطعى بر اينكه منظور از حصور در آيه ترك كننده ازدواج است در دست نيست . و روايتى كه در اين زمينه نقل شده از نظر سند مسلم نمى باشد. و هيچ بعيد نيست كهحصور در آيه به معنى ترك كننده شهوات و هوسها و دنيا پرستى و صفتى همانند زهدبوده باشد. ثانيا ممكن است يحيى نيز همانند عيسى بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار بهسفرهاى متعدد براى تبليغ آيين خدا ناچار به مجرد زيستن بوده است . اين يك قانون كلى براى همه نمى تواند باشد و اگر خداوند او را به اين صفت مىستايد به خاطر اين است كه او بر اثر شرايط خاصى ازدواج نكرد ولى در عين حال توانست خود را از گناه حفظ كند و به هيچ وجه آلوده نشود، به طور كلى قانونازدواج ، يك قانون فطرى است و در هيچ آيينى ممكن نيست حكمى بر خلاف اين قانونفطرى ، تشريع گردد، بنابراين نه در آيين اسلام و نه در هيچ آيين ديگرى تركازدواج ، كار خوبى نبوده است . 2 - يحيى و عيسى (عليهماالسلام ) واژه يحيى از ماده حيات به معنى زنده مى ماند است ، كه به عنوان نام براى اين پيامبربزرگ انتخاب شده است و منظور از زندگى ، هم زندگى مادى و هم معنوى در پرتو ايمانو مقام نبوت و ارتباط با خدا است و چنانكه از اين آيه و آيه 7 سوره مريم استفاده مىشود، اين نام را خداوند پيش از تولد براى او انتخاب كرد:(يا زكريا انا نبشرك بغلاماسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا) (اى زكريا ما تو را بشارت به فرزندى مى دهيمكه نامش يحيى است و پيش از او همنامى برايش قرار نداديم ). ضمنا از جمله اخير استفاده مى شود كه نام مزبور نام بى سابقه اى بوده است . همانطور كه از آيات گذشته استفاده شد تقاضاى تولد يحيى بعد از مشاهده پيشرفتهاىسريع معنوى مريم به وسيله زكريا انجام شد. و جالب توجه اينكه بر اثر اين دعا خداوند فرزندى به زكريا داد كه از جهات زيادىشباهت به فرزند مريم ، عيسى داشت . از جهت نبوت در كودكى ، و از جهت مفهوم اسم (عيسىو يحيى هر دو از نظر لغت به معنى زنده مى ماند است ) و از نظر درود فرستادن خداوندبر آنها در مراحل سه گانه تولد، مرگ و حشر و از جهات ديگر. 3 - در آيات فوق زكريا به هنگام شرح پيرى خود مى گويد: و قد بلغنى الكبر (پيرىبه سراغ من آمده ) ولى در آيه 8 سوره مريم ازقول او مى خوانيم : و قد بلغت من الكبر عتيا، (من به آخرين مرحله پيرى رسيده ام ). اين اختلاف در تعبير به خاطر آن است كه همانطور كه انسان به سوى پيرى مى رود گويا پيرى و مرگ هم از طرف مقابل به سراغ او مى آيد چنانكه على (عليهالسلام ) مى فرمايد: اذا كنت فى ادبار و الموت فىاقبال فما اسرع الملتقى : (چون كه تو به سوى پايان عمر مى روى و مرگ به سوىتو مى آيد چه زود به يكديگر خواهيد رسيد). 4 - (غلام ) از نظر لغت به معنى پسر جوان است . و (عاقر) از واژه (عقر) به معنى ريشه و اساس يا به معنى حبس است و اينكه بهزنان نازا عاقر مى گويند يا به خاطر آن است كه كار آنان به پايان رسيده و يا اينكهاز نظر تولد فرزند محبوس گشته اند. 5 - در اينجا سوالى پيش مى آيد كه تعجب و شگفتى زكريا با توجه به قدرت بىپايان پروردگار براى چه بود؟. ولى با توجه به آيات ديگر قرآن پاسخ آن روشن است . او مى خواست بداند كه از يكزن نازا كه حتى سالها پيش دوران قاعدگى را پشت سر گذاشته بود چگونه ممكن است ،فرزندى متولد شود؟ چه تغييراتى در وجود او پيدا مى شود آيا بار ديگر همچون زنانجوان و ميان سال عادت ماهانه مى بيند يا به طرز ديگر آماده پرورش فرزند مى شود. به علاوه ايمان به قدرت خداوند غير از شهود و مشاهده است . او در حقيقت مى خواست دراينجا ايمانش به مرحله شهود برسد و همانند ابراهيم كه ايمان به معاد داشت و تقاضاىشهود مى كرد مى خواست به چنين مرحله اى از اطميناننايل گردد و اين طبيعى است كه هر انسانى هنگامى كه با مساله اى بر خلاف قوانين طبيعتمواجه مى شود در فكر فرو مى رود و تمايل پيدا مى كند كه يك نشانه حسى براى آنبيابد. آيه و ترجمه
قال رب اجعل لى آية قال ايتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا و اذكر ربك كثيرا و سبحبالعشى و الابكار(41)
|
ترجمه : 41 - (زكريا) عرض كرد: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده ! گفت : نشانه تو آناست كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت . (و زبان تو، بدونهيچ علت ظاهرى ، براى گفتگو با مردم از كار مى افتد). پروردگار خود را (به شكرانهاين نعمت بزرگ ،) بسيار ياد كن ! و به هنگام صبح و شام ، او را تسبيح بگو! تفسير: بشارت تولد يحيى سخن از زكريا و درخواست فرزندى از سوى او از پيشگاه خدا و بشارت به تولد يحيىبود. در اينجا زكريا از خداوند تقاضاى نشانهاى بر اين بشارت بزرگ مى كند و چنانكهگفتيم نه به خاطر عدم اعتماد بر وعده هاى الهى ، بلكه براى تاكيد بيشتر و اينكهايمان او به اين مطلب ايمان شهودى گردد، تا قلبش مالامال از اطمينان شود، همانگونه كه ابراهيمخليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى نمود. زكريا عرضه داشت : پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده(قال رب اجعل لى آية ). در پاسخ خداوند به او گفت : نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره ورمز، سخن نخواهى گفت و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كارمى افتد (قال آيتك الا تكلم الناس ثلثة ايام الا رمزا). ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت ) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيح گوى (و اذكر ربك كثيرا و سبح بالعشى و الابكار). از اين جمله استفاده مى شود در حالى كه زبان او به طور موقت ، براى سخن گفتن با مردماز كار افتاده بود، قادر بر تسبيح و ذكر خدا بود، تا هم وظيفه شكرگذارى را نسبت بهاين موهبت عظيم كه خدا به او عنايت كرده بود انجام دهد و هم نشانه روشنى از خداوندبزرگ بر گشودن موضوعات بسته باشد، يا به تعبير ديگر بريدن از مردم وپيوستن به حق در اين سه روز، او را به خدا نزديك تر كند و آيت و نشانه روشنى ازقدرت خدا باشد. (رمز) در اصل اشاره كردن با لبها را گويند، به صداى آهسته نيز رمز گفته مىشود، اين واژه در گفتگوهاى معمولى ، معنى وسيع ترى پيدا كرده و به هر سخن و اشارهو نشانهاى كه مطلبى را مخفيانه يا به طور غير صريح برساند، رمز مى گويند. به هر حال خداوند در خواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه روز زبان او بدون هيچعامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضععجيب ، نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى تواند زبان بستهرا به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته ، فرزندى با ايمان كه مظهرياد پروردگار باشد به وجود آورد، و از اينجا رابطه اين نشانه با آنچه زكريا مىخواست ، روشن مى شود. بعضى از مفسران گفته اند: احتمال دارد كه اين خوددارى از سخن گفتن با مردم جنبهاختيارى داشته ، و زكريا به فرمان خدا مامور بوده كه در اين سه روز، زبان جز بهثناى الهى نگشايد و به اصطلاح مامور به روزه سكوت بود كه در بعضى از امم پيشينوجود داشته است . فخر رازى اين قول را از ابو مسلم نقل مى كند، و آن را تفسير زيبا و معقولى مى شمردولى روشن است كه اين تفسير با محتواى آيه سازگار نيست زيرا زكريا درخواست آيه و نشانهاى براى بشارت الهى كرد، و سكوت اختيارى هيچگونه دليلى براين معنى نمى تواند باشد. واژه (عشى ) معمولا به ساعات آخر روز گفته مى شود همانگونه كه ابكار به ساعاتآغاز روز مى گويند، بعضى معتقدند كه از ابتداى ظهر تا غروب آفتاب عشى نام دارد، واز ابتداى طلوع صبح تا هنگام ظهر، ابكار است . ولى راغب اصفهانى در كتاب مفردات مى گويد:(عشى )از هنگام ظهر است تا صبحفردا، و ابكار از طلوع صبح است تا ظهر بنابراين عشى و ابكار، مجموع شبانه روز راشامل مى شود، ولى همانطور كه گفتيم اين دو واژه معمولا در دو معنىاول به كار مى رود. نكته : در اينجا سوالى پيش مى آيد كه آيا بسته شدن زبان پيامبر، با مقام نبوت و وظيفهتبليغى او سازگار است ؟ پاسخ اين سوال چندان مشكل نيست زيرا اين موضوع ، در صورتى با وظيفه نبوتسازگار نمى باشد كه طولانى باشد اما براى يك مدت كوتاه ، مدتى كه پيامبر مىتواند در آن مدت از قوم و جمعيت خود غايب گردد و به عبادت خدا بپردازد مانعى نخواهدداشت . به علاوه در همين مدت او مى توانست با ايماء و اشاره مطالب لازم را به اطلاع آنهابرساند و يا با تلاوت آيات پروردگار كه ذكر خدا محسوب مى شد حقايق را به آنهاتفهيم كند و اتفاقا همين كار را كرد و با اشاره ، مردم را به ذكر خداوند هدايت نمود! آيه و ترجمه
و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين(42) يامريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين(43)
|
ترجمه : 42 - و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيده وپاك ساخته ، و بر تمام زنان جهان ، برترى داده است . 43 - اى مريم ! (به شكرانه اين نعمت ) براى پروردگار خود، خضوع كن و سجده بجاآور! و با ركوع كنندگان ، ركوع كن ! تفسير: مريم بانوى برگزيده الهى اين آيات بار ديگر، به داستان مريم باز مى گردد، و از دوران شكوفايى و برومندى اوسخن مى گويد، و مقامات والاى او را بر مى شمرد. نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم ، بحث مى كند، مى فرمايد: به ياد آور هنگامى راكه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنانجهان برترى داده است (و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيكعلى نساء العالمين ). چه افتخارى از اين برتر كه انسانى با فرشتگان هم سخن شود، آن هم سخنى كهبشارت برگزيدگى او از سوى خدا و طهارت و برترى او بر تمام زنان جهان باشد،و اين نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى و ايمان و عبادت او، آرى او برگزيده شد تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد. جالب توجه اين كه جمله (اصطفيك )در آيه تكرار شده يك بار براى بيانبرگزيدگى او به طور مطلق و بار دوم براى برگزيدگى او نسبت به تمام زنانجهان . اين آيه گواه بر اين است كه مريم بزرگترين شخصيت زن در جهان خود بوده است . و اينموضوع با آنچه درباره بانوى بزرگ اسلام فاطمه (عليهاالسلام ) رسيده است كه اوبرترين بانوى جهان است منافات ندارد زيرا در روايات متعددى از پيغمبر اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم ) و امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه : (اما مريم كانت سيدة نساء زمانها اما فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين) (اما مريم بانوى زنان زمان خود بود اما فاطمه بانوى همه بانوان جهان از اولين وآخرين است ). كلمه (العالمين ) هيچگونه منافات با اين سخن ندارد زيرا اين كلمه در قرآن و عباراتمعمولى به معنى مردمى كه در يك عصر و زمان زندگى مى كنند آمده است چنانكه دربارهبنى اسرائيل مى خوانيم :(و انى فضلتكم على العالمين ) و من شما را بر جهانيانبرترى بخشيدم ) بديهى است منظور، برترى مومنان بنىاسرائيل بر مردم عصر خود بوده است . در آيه بعد سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است ، مى گويند: اى مريم !(به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ كه از سوى خداوند برگزيده شدهاى و بر زنان جهانعصر خود برترى يافتهاى و از هر نظر پاك و پاكيزه گشتهاى ) براى پروردگارتسجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما (يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين ). در اينجا سه دستور از طرف فرشتگان به مريم داده شده : نخست (قنوت ) در برابرپروردگار و اين واژه همانطور كه سابقا اشاره كرديم به معنى خضوع و دوام اطاعت است ،و ديگر (سجود) كه آن نيز نوعى از خضوعكامل در برابر خدا است و ديگر(ركوع ) كه آن هم نوع ديگرى از خضوع و تواضع مىباشد. جمله (و اركعى مع الراكعين ) (با ركوع كنندگان ركوع كن ) ممكن است اشاره به نمازجماعت بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به پيوستن به جمعيت نمازگزاران و خاضعان دربرابر خدا باشد، يعنى همانطور كه ديگر بندگان خالص خدا براى او ركوع بجا مىآورند، تو نيز ركوع كن . در اين آيه نخست اشاره به سجده و سپس اشاره به ركوع شده است ، و اين نه به خاطرآن است كه در نماز آنها سجده قبل از ركوع انجام مى گرفته بلكه منظور انجام هر دوعبادت است و نظرى به ترتيب آنها نيست مثل اين است كه بگوييم نماز بخوان و وضوبگير و پاكيزه باش يعنى همه اين وظايف را انجام بده زيرا عطف كردن با و او دلالتىبر ترتيب ندارد، به علاوه ركوع و سجود دراصل به معنى تواضع و خضوع است و ركوع و سجود معمولى يكى از مصاديق آن محسوبمى شود. آيه و ترجمه
ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم إ ذ يلقون اقلامهم ايهميكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون(44)
|
ترجمه : 44 - (اى پيامبر!) اين ، از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى كنيم ، و تو در آن هنگامكه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى ) به آب مى افكندند تا كداميك كفالت و سرپرستىمريم را عهده دار شود، و (نيز) به هنگامى كه (دانشمندان بنىاسرائيل ، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى ، (وهمه اينها، از راه وحى به تو گفته شد). تفسير: سرپرستى مريم اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى كند و مى گويد: آنچه را دربارهسرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مىكنيم (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك ). زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه ) در هيچ يك ازكتب پيشين كه تحريف يافته است ، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است . سپس در ادامه اين سخن مى گويد: در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و)تعيين سرپرستى مريم در آب افكندند، تو حاضر نبودى و نيز هنگامى كه (علماى بنىاسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى و ما همهاينها را از طريق وحى به تو گفتيم (و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهميكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون ). همانگونه كه در تفسير آيات قبل گفته شد، مادر مريم پس از وضعحمل نوزاد خود را در پارچهاى پيچيد و به معبد آورد، و به علما و بزرگان بنىاسرائيل خطاب كرد كه اين نوزاد براى خدمت خانه خدا نذر شده است ، سرپرستى او را به عهده بگيريدو از آنجا كه مريم از خانواده اى بزرگ و معروف به پاكى و درستى (خانواده عمران )بود، عابدان بنى اسرائيل ، براى سرپرستى او بر يكديگر پيشى مى گرفتند، و بههمين جهت چاره اى جز قرعه نيافتند، به كنار نهرى آمدند و قلمها و چوبهايى كه به وسيلهآن قرعه مى زدند حاضر كردند و نام هر يك را به يكى از آنها نوشتند، هر قلمى در آبفرو مى رفت برنده قرعه نبود، تنها قلمى كه روى آب باقى ماند، قلمى بود كه نامزكريا بر آن نوشته شده بود، و به اين ترتيب سرپرستى زكريا نسبت به مريم مسلمشد و در واقع از همه سزاوارتر بود زيرا علاوه بر دارا بودن مقام نبوت شوهر خالهمريم بود. قرعه آخرين راه حل اختلاف از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات درباره يونس آمده استفاده مى شود كه براىحل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بستكامل مى رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى شود مى توان از قرعهاستمداد جست همين آيات به ضميمه روايات پيشوايان اسلام سبب شده كه قاعده قرعه بهعنوان يكى از قواعد فقهى در كتب اسلامى شناخته شود و از آن بحث گردد اما همان طور كهدر بالا اشاره شد، قرعه مشروط به وجود بن بستكامل است بنابراين هر گاه طريق ديگرى براىحل شكل پيدا شود از قرعه نمى توان استفاده كرد. طرز قرعه كشى در اسلام صورت خاصى ندارد بلكه مى توان از چوبه هاى تير ياسنگ ريزه يا كاغذ و مانند آن طورى استفاده كرد كه تبانى و زدوبند در آن راه نداشتهباشد روشن است كه در اسلام از طريق قرعه كشى نمى توان برد و باخت كرد. زيرا اينموضوع مشكلى نبوده كه براى حل آن متوسل به قرعه شويم و چنان درآمدى مشروع نيست . اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه قرعه مخصوص منازعات و اختلافات ميان مردم نيستبلكه بن بستهاى ديگر را نيز مى توان با آن گشود مثلا همانطور كه در احاديث وارد شده. اگر انسان منحرفى با گوسفندى آميزش جنسى كند، سپس آن را در ميان گله گوسفندانرها نمايد و شناخته نشود بايد به قيد قرعه يكى از آنها را خارج ساخت و از خوردنگوشت آن اجتناب نمود زيرا كنار گذاشتن همه آنها زيان بزرگى است و استفاده ازگوشت همه آنها نيز جايز نمى باشد. در اينجا قرعهحل مشكل مى كند. آيه و ترجمه
اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيهافى الدنيا و الاخرة و من المقربين(45) و يكلم الناس فى المهد و كهلا و من الصالحين(46)
|
ترجمه : 45 - (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خداوند تو را به كلمهاى(وجود با عظمتى ) از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح ، عيسى پسر مريم است ،در حالى كه در اين جهان و جهان ديگر، صاحب شخصيت خواهد بود، و از مقربان (الهى )است . 46 - و با مردم ، در گاهواره و در حالت كهولت (و ميانسال شدن ) سخن خواهد گفت ، و از شايستگان است . تفسير: بشارت تولد مسيح از اين آيه به بعد به بخش مهم ديگرى از زندگى مريم ، يعنى جريان تولد فرزندشحضرت مسيح (عليه السلام ) مى پردازد و نكات مهمى را در اين رابطه شرح مى دهد،نخست مى فرمايد: به ياد آور هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خداوند تو رابه كلمهاى (وجود با عظمتى ) از سوى خودش بشارت مى دهد كه نامش مسيح عيسى (عليهالسلام ) پسر مريم است (و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمهالمسيح عيسى ابن مريم در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاهخدا) خواهد بود (وجيها فى الدنيا و الاخرة و من المقربين ). نكته ها 1 - در اين آيه و دو آيه ديگر از مسيح به عنوان كلمه ياد شده است اين تعبير در كتب عهدجديد نيز ديده مى شود. درباره اينكه چرا به عيسى كلمه گفته شده در ميان مفسران سخن بسيار است اما بيشتر بهنظر مى رسد كه علت آن همان تولد فوق العاده مسيح مى باشد كهمشمول (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ) است و يا به خاطر اين است كهقبل از تولد، خداوند بشارت او را در كلامى به مادرش داده بود. و نيز ممكن است علت اين تعبير اين باشد كه كلمه در اصطلاح قرآن به معنى مخلوق بهكار مى رود مانند:( قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحرقبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا) (بگو: اگر درياها به صورت مركب براىنوشتن كلمات پروردگار من شوند آنها تمام مى شوند پيش از آنكه كلمات پروردگار منتمام گردد هر چند همانند درياها را بر آن بيفزاييم ). در اين آيه منظور از (كلمات خدا) همان مخلوقات او است از آنجا كه مسيح (عليه السلام )يكى از مخلوقات بزرگ خدا بوده است اطلاق كلمه بر او شده كه در ضمن پاسخى بهمدعيان الوهيت عيسى نيز بوده باشد. 2 - اطلاق مسيح به معنى مسح كننده يا مسح شده بر عيسى (عليه السلام ) ممكن است از ايننظر باشد كه او با كشيدن دست بر بدن بيماران غيرقابل علاج آنها را به فرمان خدا شفا مى داد و چون اين افتخار از آغاز براى او پيش بينىشده بود خدا نام او را قبل از تولد مسيح گذاشت . و يا به خاطر آن است كه خداوند او را از ناپاكى و گناه مسح كرد و پاك گردانيد. 3 - قرآن در اين آيه و آيات متعدد ديگر صريحا عيسى را فرزند مريم معرفى كرده تاپاسخى به مدعيان الوهيت عيسى باشد زيرا كسى كه از مادر متولد مى شود ومشمول تمام تغييرات دوران جنين و تغييرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خداباشد؟ خدائى كه از تمام تغييرات و دگرگونيها بر كنار است . در آيه بعد به يكى از فضائل و معجزات حضرت مسيح (عليه السلام )، اشاره مى كند،مى گويد: او با مردم در گهواره ، و در حال كهولت (ميانسال شدن ) سخن خواهد گفت و او از صالحان است (و يكلم الناس فى المهد و كهلا و منالصالحين ). همانگونه كه در سوره مريم خواهد آمد، مريم براى رفع اتهام از خودش كه فرزندىبدون پدر به دنيا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عيسى (عليهالسلام ) كرد، او در همان حال به سخن در آمد و با زبان فصيح و گويا مقام بندگىخويش را در مقابل خدا، و همچنين مقام نبوت خود را آشكار ساخت ، و از آنجا كه غير ممكن استپيامبرى اين چنين با عظمت از رحم آلوده اى بيرون آيد پاكدامنى مادرش را با اين اعجازاثبات نمود. بايد توجه داشت كه كلمه (مهد) به معنى محلى است كه براى خواب و استراحت نوزادآماده مى كنند و نزديك به معنى گهواره در فارسى است با اين تفاوت كه در گهوارهمفهوم جنبش و حركت افتاده است در حالى كه مهد مفهوم عامى دارد و هر گونه محلى را كهبراى نوزاد آماده كنند شامل مى شود. ظاهر آيات سوره مريم اين است كه او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود،كارى كه براى هيچ نوزادى عادتا ممكن نيست و اين خود يك معجزه بزرگ بود، ولى سخن گفتن در حال ميان سالى و كهولت يك امر كاملا عادى است و ذكراين دو با هم در آيه فوق ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گاهواره همان گونهسخن مى گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانى كودكانه . اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به اين حقيقت باشد كه مسيح (عليه السلام )از آغاز تولد تا زمانى كه به سن كهولت رسيد همواره سخن حق مى گفت و در راه ارشاد وتبليغ خلق گام بر مى داشت . به علاوه اين تعبير درباره عيسى (عليه السلام )، گويا يك نوع پيشگويى و اشاره بهآينده عمر او است ، زيرا ميدانيم طبق تواريخ ، حضرت مسيح (عليه السلام ) هرگز در اينجهان و در ميان مردم به سن پيرى نرسيد، بلكه در سن 33 سالگى از ميان مردم بيرونرفت ، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روايات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى عجبه ميان مردم باز مى گردد. (و با آنها سخن مى گويد همانگونه كه در آغاز عمر سخن مىگفت ). تعبير به (من الصالحين ) نشان مى دهد كه صالح و شايسته بودن از بزرگترينافتخاراتى است كه نصيب انسان مى شود، و گويى همه ارزشهاى انسانى در آن جمع است آيه و ترجمه
قالت رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشرقال كذلك الله يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون(47)
|
ترجمه : 47 - (مريم ) گفت : پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كهانسانى با من تماس نگرفته است ؟! فرمود: خداوند، اينگونه هر چه را بخواهد مىآفريند! هنگامى كه چيزى را مقرر دارد (و فرمان هستى آن را صادر كند)، فقط به آن مىگويد: موجود باش ! آن نيز فورا موجود مى شود. تفسير: چگونه بدون همسر فرزند مى آورم ؟! باز در اين آيه داستان مريم (عليهاالسلام ) ادامه مى يابد، او هنگامى كه بشارت تولدعيسى (عليه السلام ) را شنيد، چنين گفت : پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهدبود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نگرفته و هرگز همسرى نداشته ام (قالترب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر). ميدانيم اين جهان ، جهان اسباب است ، و خداوند آفرينش را چنان قرار داده كه هر موجودىبه دنبال يك سلسله عوامل و اسباب پا به دائره وجود مى گذارد، مثلا براى تولد يكفرزند، آميزش جنسى و ازدواج و تركيب اسپرم واوول لازم است ، بنابراين جاى تعجب نيست كه مريم با شنيدن اين بشارت كه بزودىصاحب فرزندى خواهد شد در شگفتى فرو رود. ولى خداوند به اين شگفتى پايان داد و فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مىآفريند (قال كذلك الله يخلق ما يشاء). نظام عالم طبيعت مخلوق خدا است و محكوم فرمان او است و هر گاه بخواهد مى تواند اين نظامرا دگرگون سازد و به وسيله اسباب و عوامل غير عادى موجوداتى را بيافريند. سپس براى تكميل اين سخن مى فرمايد: هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن راصادر نمايد) تنها به آن مى گويد: موجود باش ، آن نيز فورا موجود مى شود (اذا قضىامرا فانما يقول له كن فيكون ). بديهى است كه تعبير به (كن ) (باش ) در حقيقت بيان اراده قطعى خدا است ، و گر نهنيازى به سخنى نيست ، يعنى به مجرد اينكه اراده او بر چيزى تعلق گرفت و فرمانآفرينش صادر شد، فورا لباس هستى بر آن پوشانده مى شود. قابل توجه اينكه : درباره آفرينش عيسى در اين آيه جمله (يخلق ) (مى آفريند) بهكار رفته ، در حالى كه درباره آفرينش يحيى در چند آيهقبل ، تعبير به (يفعل ) (انجام مى دهد) شده است ، شايد اين تفاوت تعبير، اشاره بهتفاوت خلقت اين دو پيامبر بوده باشد كه يكى از مجراى عادى و ديگرى از مجراى غيرعادى به وجود آمده اند. اين نكته قابل توجه است كه در آغاز اين آيات ، مريم با فرشتگان سخن مى گويد ولىدر اينجا مى بينيم او با خداى خود سخن مى گويد و از او پاسخ مى شنود، گويا چنانمجذوب ذات پاك حق شد كه واسطه ها را از ميان برداشت و يكپارچه با مبدأ عالم هستىپيوند گرفت ، و بى هيچ واسطه اى آنچه مى خواست گفت و آنچه مى بايست شنيد -البته سخن گفتن غير پيامبران با خدا هر گاه به صورت وحى نبوت نباشداشكال ندارد. آيه و ترجمه
و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل(48) و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم باية من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهية الطيرفانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرئ الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله وانبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين(49)
|
ترجمه : 48 - و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل ، مى آموزد. 49 - و (او را به عنوان ) رسول و فرستاده به سوى بنىاسرائيل (قرار داده ، كه به آنها مى گويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما،برايتان آورده ام ، من از گل ، چيزى به شكل پرنده مى سازم ، سپس در آن مى دمم و بهفرمان خدا، پرندهاى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص (پيسى )را بهبودى مى بخشم ، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم ، و از آنچه مى خوريد، و درخانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم ، مسلما در اينها، نشانهاى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد! تفسير: ساير اوصاف مسيح به دنبال صفات چهارگانه اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (عليه السلام ) بيانشد، (آبرومند در دنيا و آخرت بودن ، از مقربان بودن ، و سخن گفتن در گاهواره و ازصالحان بودن ) به دو وصف ديگر از اوصاف آن پيامبر بزرگ كه هر كدام نيز تركيبىاز مجموعه اوصاف مهمى است ، اشاره مى كند نخست مى فرمايد: خداوند به او كتاب و دانش و تورات وانجيل مى آموزد (و يعلمه الكتاب و الحكمة و التورية والانجيل ). نخست به تعليم كتاب و حكمت و دانش به طور كلى اشاره مى كند و بعد دو مصداق روشناين كتاب و حكمت يعنى تورات و انجيل را بيان مى نمايد. بديهى است افرادى كه به عنوان رهبر جامعه بشريت از سوى خداوند تعيين مى شوند،بايد در درجه اول از علم و دانش كافى برخوردار باشند و آيين و قوانين زنده و سازندهاى با خود بياورند و در درجه بعد دلايل و اسناد روشنى براى ارتباط خود با خدا ارائهدهند و با اين دو وسيله ماموريت هدايت مردم را تكميل و تثبيت كنند، در آيات فوق به اين دومعنى اشاره شده است ، در آيه اول سخن از علم و دانش و كتاب آسمانى حضرت مسيح (عليهالسلام ) بود، و در آيه دوم اشاره به معجزات متعدد او است . مى فرمايد: و (خداوند) او را رسول و فرستاده اى به سوى بنىاسرائيل قرار مى دهد (و رسولا الى بنى اسرائيل ). ممكن است از اين جمله در ابتدا چنين به نظر آيد كه ماموريت حضرت مسيح (عليه السلام )تنها دعوت بنى اسرائيل بوده است ، همانها كه در آن زمان گرفتار انواع خرافات وآلودگى هاى اخلاقى و عقيدتى و اختلافات شديد شده بودند و اين با اولوا العزم بودنحضرت مسيح (عليه السلام ) منافات ندارد، زيرا پيامبر اولوا العزم كسى است كه داراىآيين جديد باشد خواه ماموريت او جهانى باشد يا نباشد (در تفسير نور الثقلين نيزروايتى درباره منحصر بودن ماموريت حضرت مسيح (عليه السلام ) به بنى اسرائيلنقل شده است ). ولى بعضى از مفسران گفته اند كه دعوت حضرت مسيح (عليه السلام ) جهانى بوده نهمنحصر به بنى اسرائيل ، هر چند بنى اسرائيل در صفاول كسانى كه او ماموريت هدايت آنها را داشت ، قرار گرفته بودند، مرحوم علامه مجلسىدر بحار الانوار، اخبارى در تفسير اولوا العزمنقل مى كند كه مفهوم آنها جهانى بودن دعوت اين پيامبران است . سپس مى افزايد: او مامور بود به آنها بگويد: من نشانهاى از سوى پروردگارتانبراى شما آورده ام (انى قد جئتكم باية من ربكم ). نه يك نشانه بلكه نشانه هاى متعدد (بنابراين تنوين در اينجا براى بيان عظمت ايننشانه است نه بيان وحدت ). من از گل چيزى به شكل پرنده مى سازم ، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرندهاى مىگردد (انى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله ). از آنجا كه دعوت انبياء در حقيقت به سوى حيات و زندگى حقيقى است در آيه فوق هنگامشرح معجزات حضرت مسيح (عليه السلام ) نخست اشاره به ايجاد حيات و زندگى درموجودات بى جان به فرمان خدا مى كند. مساله ايجاد حيات در موجودات جهان ، هر گاه به صورت تدريجى باشد چيز عجيبى نيست، زيرا ميدانيم همه موجودات زنده كنونى از همين آب و خاك به وجود آمده اند، معجزه آن استكه خداوند همان عوامل را كه طى هزاران يا ميليونهاسال رخ داده يك جا جمع كند و به سرعت ، مجسمه كوچكى بهشكل پرنده ، مبدل به موجود زندهاى شود، و اين مى تواند نشانهاى از صدق دعوى آورنده آندر مورد ارتباط با جهان ماوراء طبيعت و قدرت بى پايان پروردگار باشد. سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غيرقابل علاج از طرق عادى پرداخته : مى گويد: من كور مادرزاد و مبتلا به برص (پيسى )را بهبودى مى بخشم (و ابرى الاكمه و الابرص ). شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غيرقابل انكارى بوده است . در سومين مرحله ، اشاره به معجزه ديگرى مى كند و آن اينكه : من مردگان را به فرمان خدازنده مى كنم (و احى الموتى باذن الله ). چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است . و در مرحله چهارمموضوع خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى كند زيرا هر كس معمولا در زندگىفردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند، اگر كسى بدون هيچسابقه اى مثلا از غذاهايى كه اشخاص خورده اند يا آنچه را كه ذخيره كرده اند دقيقا خبردهد دليل بر اين است كه از يك منبع غيبى الهام گرفته است مسيح مى گويد: من شما را ازآنچه مى خوريد و در خانه ها ذخيره مى كنيد خبر مى دهم (و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرونفى بيوتكم ). و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده ، مى گويد: مسلما در اينها نشانهاى استبراى شما اگر ايمان داشته باشيد و در جستجوى حقيقت باشيد (ان فى ذلك لاية لكم انكنتم مومنين ). نكته ها 1 - آيا معجزات مسيح عجيب است ؟ بعضى از مفسران (مانند نويسنده المنار) اصرار دارند كه كارهاى اعجاز آميز فوق را كهقرآن صريحا براى مسيح ذكر كرده ، به نوعى توجيه كنند، مثلا بگويند عيسى تنها ادعاكرد كه من مى توانم به فرمان خدا چنين كارى را انجام دهم ولى عملا هرگز انجام نداد درحالى كه اگر فرضا اين احتمال در اين آيهقابل گفتگو باشد در آيه 110 از سوره مائده : و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير...هيچگونه قابل قبول نيست زيرا در اين آيه صريحا مى گويد يكى از نعمتهاى خداوند برتو (عيسى ) اين بود كه پرندهاى از گل مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان خدازنده مى شد. به علاوه اصرار و پافشارى در اينگونه توجيهات هيچ موجب و دليلى ندارد زيرا اگرمنظور انكار اعمال خارق العاده پيامبران باشد قرآن در موارد بسيارى به اين موضوعتصريح كرده و به فرض كه يكى يا چند مورد را توجيه كنيم بقيه چه خواهد شد؟ از اين گذشته هنگامى كه ما خدا را حاكم بر قوانين طبيعت ميدانيم نه محكوم آن ، چه مانعىدارد كه قوانين عادى طبيعت به فرمان او در موارد استثنائى تغييرشكل داده و از طرق غير عادى حوادثى به وجود آيد و اگر تصور مى كنند اين موضوع باتوحيد افعالى خداوند و خالقيت او و نفى شريك سازگار نيست قرآن پاسخ آن را گفتهزيرا در همه جا وقوع اين حوادث را مشروط به فرمان خدا مى كند، يعنى هيچكس به اتكاءنيروى خود نمى تواند دست به چنين كارهائى بزند مگر اينكه به فرمان خداوند واستمداد از قدرت بى پايان او باشد و اين عين توحيد است نه شرك . 2 - ولايت تكوينى : از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن كه در ذيل هر يك به خواست خدا اشاره خواهيم كرد استفاده مى شود كه فرستادگان و اولياى خدا به فرمان و اذن او مى توانندبه هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى، حوادثى به وجود آورند، زيرا جمله هاى (ابرى ) (بهبودى مى بخشم ) و احىالموتى (مردگان را زنده مى كنم ) و مانند آن كه به صورتفعل متكلم ذكر شده دليل بر صدور اينگونه كارها از خود پيامبران است و تفسير اينعبارات به دعا كردن پيامبران و اينكه كار آنها تنها دعا براى تحقق اين امور بوده نه غيرآن تفسير بى دليلى است ، بلكه ظاهر اين عبارات اين است كه آنان در جهان تكوينتصرف مى كردند و اين حوادث را به وجود مى آوردند. منتهى براى اينكه كسى تصور نكند كه پيامبران و اولياى خدا استقلالى از خود دارند ودر مقابل دستگاه آفرينش دستگاهى بر پا ساخته و نيز براى اينكهاحتمال هر گونه شرك و دوگانه پرستى در خلقت و آفرينش بر طرف گردد در چندينمورد از اين آيات روى كلمه (باذن الله ) و مانند آن تكيه شده است (در آيه مورد بحث دوبار و در آيه 110 سوره مائده چهار بار كلمه باذنى تكرار گرديده ) و منظور از ولايتتكوينى نيز چيزى جز اين نيست كه پيامبران يا امامان به هنگام لزوم و ضرورتتصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و اين چيزى بالاتر از ولايتتشريعى يعنى سرپرستى مردم از نظر حكومت و نشر قوانين و دعوت و هدايت به راهراست است . از آنچه گفته شد پاسخ كسانى كه ولايت تكوينى مردان خدا را منكر مى شوند و آن را يكنوع شرك مى دانند به خوبى روشن مى گردد زيرا هيچ كس براى پيامبران و يا اماماندستگاه مستقلى در مقابل خداوند قايل نيست ، آنها همه اين كارها را به فرمان و اجازه اوانجام مى دهند ولى منكران ولايت تكوينى مى گويند كار پيامبران منحصرا تبليغ احكام ودعوت به سوى خدا است و احيانا براى انجام گرفتن پاره اى از امور تكوينى از دعااستفاده مى كنند و بيش از اين كارى از آنها ساخته نيست ، در حالى كه آيه فوق و آيات مشابه آن غير از اين را مى گويد. ضمنا از آيه بالا استفاده مى شود كه لااقل بسيارى از معجزات پيغمبران اعمالى است كهبه وسيله خود آنها انجام مى شود گرچه به فرمان خدا و استمداد از نيروى الهى است درواقع مى توان گفت معجزه هم كار پيامبران است (زيرا به وسيله آنها انجام مى شود) و همكار خدا است زيرا با استمداد از نيروى پروردگار و اذن او انجام مى گردد. 3 - قابل توجه اينكه تكيه بر اذن خداوند در اين آيه تكرار شده تا بهانه اى براىمدعيان الوهيت مسيح باقى نماند و مردم او را خدا نپندارند و اگر در مساله اخبار به غيبتكرار نشده به خاطر وضوح آن است . آيه و ترجمه
و مصدقا لما بين يدى من التورية و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم و جئتكم باية منربكم فاتقوا الله و اطيعون(50) ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم(51)
|
ترجمه : 50 - و آنچه را پيش از من از تورات بوده ، تصديق مى كنم ، و (آمده ام ) تا پاره اى ازچيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه ،) بر شما حرام شده ، (مانند گوشت بعضى از چهارپايان و ماهيها،) حلال كنم ، و نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام ، پساز خدا بترسيد، و مرا اطاعت كنيد! 51 - خداوند، پروردگار من و شماست ، او را بپرستيد(نه من ، و نه چيز ديگر را)! اين است راه راست ! تفسير: اين است راه راست اين آيات نيز ادامه سخنان حضرت مسيح (عليه السلام ) است ، و در واقع بخشى از اهدافبعثت خود را شرح مى دهد، مى گويد: من آمده ام تورات را تصديق كنم و مبانى واصول آن را تحكيم بخشم (و مصدقا لما بين يدى من التورية ). و نيز آمده ام تا پاره اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه ) بر شما تحريم شده بود(مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره اى از چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان وماهيها) بر شما حلال كنم (و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم ). اين جمله اشاره به چيزى است كه در آيه 160 از سوره نساء آمده است مى فرمايد: فبظلم منالذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم : به خاطر ظلم و ستم يهود، پاره اى از نعمتهاىپاكيزه را كه بر آنها حلال شده بود تحريم كرديم ولى با ظهور حضرت مسيح (عليهالسلام ) و به شكرانه ايمان به اين پيامبر بزرگ ، آن ممنوعيتها برداشته شد. سپس مى افزايد: من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام (و جئتكم باية منربكم ). اين تاكيدى است بر آنچه در آيه قبل ، از زبان حضرت مسيح (عليه السلام ) دربارهمعجزات او خوانديم ، و اجمالى است از آن تفصيل . و در پايان آيه چنين نتيجه گيرى مى كند: بنابراين از (مخالفت ) خداوند بترسيد و مرااطاعت كنيد (فاتقوا الله و اطيعون ). در آيه بعد، از زبان حضرت مسيح (عليه السلام ) براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه وبراى اينكه تولد استثنائى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنيننقل مى كند: مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را پرستش كنيد(نه من و نه چيز ديگر را) اين راه راست راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه وچندگانه پرستى (ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم ). در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مى خوانيم كه حضرت مسيح (عليه السلام ) روى مسالهعبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مى فرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاىتحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (عليه السلام )نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را درباره خدا به كار مى برد، قرآن مجيد كلمه (رب )(پروردگار) و مانند آن را از او نقل مى كند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت بهمبارزه با شرك ، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح (عليه السلام ) و لذا تا زمانى كهحضرت مسيح (عليه السلام ) در ميان مردم بود هيچ كسى جرأ ت پيدا نكرد او را يكى ازخدايان معرفى كند و حتى آثار تعليمات مسيح (عليه السلام ) در زمينه توحيد بهمنحرفان اجازه نداد كه تا دو قرن بعد از او نيز، عقايد شرك آلود خود را ظاهر سازند وبه اعتراف محققان مسيحى مساله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادىپيدا شد. (شرح بيشتر در اين زمينه در جلد چهارمذيل آيه 171 سوره نساء خواهد آمد). آيه و ترجمه
فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى اللهقال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون(52) ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشهدين(53) و مكروا و مكر الله و الله خير المكرين(54)
|
ترجمه : 52 - هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر (و مخالفت ) كرد، گفت : كيست كه ياور من بهسوى خدا (براى تبليغ آيين او) گردد؟ حواريان ( شاگردان مخصوص او ) گفتند: ماياوران خداييم ، به خدا ايمان آورديم ، و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده ايم . 53 - پروردگارا! به آنچه نازلكردهاى ، ايمان آورديم و از فرستاده (تو) پيروى نموديم ، ما را در زمره گواهان بنويس! 54 - و (يهود و دشمنان مسيح ، براى نابودى او و آيينش ،) نقشه كشيدند، و خداوند (برحفظ او و آيينش ،) چاره جويى كرد، و خداوند، بهترين چاره جويان است . تفسير: پايدارى حواريون مسيح (ع ): اين آيات همچنان بحثهاى مربوط به دعوت مسيح (عليه السلام ) و سرگذشت زندگى اورا ادامه مى دهد.
|
|
|
|
|
|
|
|