بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ه - زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى : يكى از روان پزشكهاى معروف مى گويد:متاسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى شراب را مى كنند، ولى حساب بودجههاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى شود، نكرده اند، اگر دولتهاحسابهاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و خسارتهاى جامعه منحط، و اتلاف وقتهاىگرانبها، و تصادفات رانندگى در اثر مستى ، و فساد نسلهاى پاك ، و تنبلى و بىقيدى و بى كارى ، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و گرفتاريهاى پليس ، و پرورشگاههاجهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها، و تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها وزندانها براى مجرمين از
الكليها، و ديگر خسارتهاى ناشى از ميگسارى را يك جا بكنند خواهند دانست در آمدى كه بهعنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد، در برابر خسارت نامبرده هيچ است ،بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار وپول نمى توان سنجيد، زيرا مرگ عزيزان ، و به هم خوردن خانواده ها، و آرزوهاى برباد رفته و فقدان مغزهاى متفكر انسانى ، به هيچ وجهقابل مقايسه با پول نمى باشد.
خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولتهاضمانت كنند در نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى ازبيمارستانها و تيمارستانها بى نياز شويم .
از آنچه گفته شد، معنى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى گردد كه اگر در تجارتمشروبات الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضا چند لحظه بى خبرى و فراموشكردن غمها براى او سودى محسوب شود، زيان آن به درجات بيشتر، وسيعتر و طولانيتراست بطورى كه اين دو با هم قابل مقايسه نيستند.
3 - آثار شوم قمار
كمتر كسى را مى توان يافت كه از زيانهاى گوناگون قمار بى خبر باشد، براىتوضيح بيشتر گوشهاى از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را بطور فشرده يادآور مىشويم :
الف - قمار بزرگترين عامل هيجان : كليه روانشناسان و دانشمندان پيسيكولوژى ، معتقدندكه هيجانات روانى عامل اصلى بسيارى از بيماريهاست ، مثلا كم شدن ويتامين ها، زخم معده ،جنون و ديوانگى ، بيماريهاى عصبى روانى به صورت خفيف و حاد و مانند آنها دربسيارى از موارد ناشى از هيجان مى باشند، و قمار بزرگترينعامل پيدايش هيجان است تا آنجا كه يكى از دانشمندان امريكا مى گويد: در هرسال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان قمار مى ميرند، و
بطور متوسط قلب يك (پوكرباز) (يك نوع بازى قمار) متجاوز از صد بار در دقيقهمى زند، قمار گاهى سكته قلبى و مغزى نيز ايجاد مى كند، و قطعاعامل پيرى زودرس خواهد بود.
بعلاوه به گفته دانشمندان شخصى كه مشغول بازى قمار است ، نه تنها روح وىدستخوش تشنج است بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده بسر مى برند،يعنى ضربان قلب بيشتر مى شود، مواد قندى در خون او مى ريزد، در ترشحات غددداخلى اختلال حاصل مى شود، رنگ صورت مى پرد، دچار بى اشتهايى مى شود، و پس ازپايان قمار به دنبال يك جنگ اعصاب و حالت بحرانى به خواب مى رود، و غالبا براىتسكين اعصاب و ايجاد آرامش در بدن متوسل بهالكل و ساير مواد مخدر مى شود، كه در اين صورت زيانهاى ناشى از آن را نيز بايد بهزيانهاى مستقيم قمار اضافه كرد.
از زبان دانشمندان ديگرى مى خوانيم : قمارباز، انسانى مريض است كه دائما احتياج بهمراقبت روانى دارد، فقط بايد سعى كرد به او فهماند كه يك خلع روانى وى را بهسوى اين عمل ناهنجار سوق مى دهد، تا در صدد معالجه خويش بر آيد.
ب - رابطه قمار با جنايات : يكى از بزرگترين مؤ سسات آمارگيرى جهانى ثابت كردهاست كه : 30 درصد جنايتها با قمار رابطه مستقيم دارد، و ازعوامل به وجود آمدن 70 درصد جنايات ديگر نيز بشمار مى رود.
ج - ضررهاى اقتصادى قمار: در طولسال ميليونها بلكه ميلياردها از ثروت مردم جهان در اين راه از بين مى رود، گذشته ازساعات زيادى كه از نيروى انسانى در اين راه تلف مى شود، و حتى نشاط كار مداوم را درساعات ديگر سلب مى كند، مثلا در گزارشها چنين آمده است : در شهر (مونت كارلو) كهيكى از مراكز معروف قمار در دنيا است ، يك نفر در مدت 19 ساعت قمار بازى 4 ميليونتومان ثروت خود را از دست داد، وقتى درهاى قمارخانه بسته شد يك راست بهجنگل رفت ، و با يك گلوله مغز خويش را متلاشى كرد، و به زندگى خود خاتمه داد،گزارش دهنده اضافه
مى كند، جنگلهاى (مونت كارلو) بارها شاهد خودكشى اين پاك بازها بوده است .
د - زيانهاى اجتماعى قمار: بسيارى از قماربازان به علت اينكه گاهى برنده مى شوندو در يك ساعت ممكن است هزاران تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند، حاضرنمى شوند تن به كارهاى توليدى و اقتصادى بدهند، در نتيجه چرخهاى توليد واقتصاد به همان نسبت لنگ مى شود، و درست اگر دقت كنيم مى بينيم كه ، تمام قماربازانو عائله آنان سربار اجتماع هستند، و بدون اينكه كمترين سودى به اين اجتماع برساننداز دست رنج آنها استفاده مى كنند، و گاهى هم كه در بازى قمار باختند، براى جبران آندست به سرقت مى زنند.
خلاصه زيانهاى ناشى از قمار بحدى است كه حتى بسيارى از كشورهاى غير مسلمان آن راقانونا ممنوع اعلام داشته اند اگر چه عملا بطور وسيع آن را انجام مى دهند.
مثلا انگلستان در سال 1853، امريكا در سال 1855، شوروى درسال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام نمودند.
در پايان اين بحث اشاره به اين موضوع جالب به نظر مى رسد، كه طبق آمارى كهبعضى از محققان تهيه كرده اند جيب برى 90 درصد، فساد اخلاق 10 درصد، ضرب وجرح 40 درصد، جرايم جنسى 15 درصد ، طلاق 30 درصد و خودكشى 5 درصد،معلول قمار است .
اگر بخواهيم يك تعريف جامعى براى قمار تهيه كنيم ، بايد بگوييم : قمار يعنىقربانى كردن مال و شرف براى بدست آوردنمال غير به خدعه و تزوير و احيانا به عنوان تفريح و نرسيدن به هيچكدام .
تا اينجا به ضررهاى جبران ناپذير خمر و ميسر (شراب و قمار) توجه شد و لازم استبه يك نكته ديگر نيز توجه كنيم ، و آن اينكه : چرا خداوند به هنگام سرزنش و نهى ازشرابخوارى به منافع آن اشاره كرده است ، در حالى كه ميدانيم
منافع آنها در برابر زيان آنها بسيار ناچيز است .
ممكن است نكته آن اين باشد كه اولا در عصر جاهليت (مانند عصر ما) معامله شراب و بهرهبردارى از قمار، بسيار رواج داشت و اگر به اين موضوع اشاره نمى شد شايد بعضىاز كوتاه فكران تصور مى كردند، مسئله به صورت يك جانبه بررسى شده .
به علاوه هميشه افكار انسان بر محور سود و زيان دور مى زند، و براى نجات او ازچنگال مفاسد اخلاقى بزرگ بايد از همين منطق استفاده كرد.
ضمنا آيه مورد بحث به پارهاى از گفته هاى پزشكان كه مشروبات الكلى را در مبارزهبا بعضى از بيماريها مفيد مى دانند، نيز عملا پاسخ گفته است كه اين گونه منافعاجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست ، يعنى اگر روى يك بيمارىاثر مثبت داشته باشد، ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد، و اين كه درپارهاى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفا نيافريده است ، شايداشاره به همين حقيقت باشد.
4 - اعتدال در مساله انفاق
با اينكه انفاق از مهمترين مسائلى است كه اسلام و قرآن ، روى آن تكيه كرده ، ولى بااين حال اجازه نمى دهد، بى حساب و افراطى باشد. آن چنان كه زندگى انفاق كننده رادچار نابسامانى كند، آيه فوق بنابر بعضى از تفاسير، ناظر به همين معنى است ، ونيز مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه بعضى از افراد، براى شانه خالى كردن اززير بار اين دستور مهم اسلامى غالبا نيازهاى خودشان را مطرح مى كنند، قرآن مىگويد: بسيارى از شما اضافات و زوايدى از زندگى خود داريد حداقل از آنها انتخاب كنيد و انفاق نمائيد.
5 - انديشه در همه چيز
جمله لعلكم تتفكرون فى الدنيا و الاخرة درس مهمى به مسلمانان مى آموزد كه آنها هيچكارىرا چه در زندگى مادى و چه در زندگى معنوى ، بدون فكر و انديشه انجام ندهند، حتىتبيين آيات الهى براى بندگان نيز براى برانگيختن انديشه ها و حركت به سوى تفكراست ، و چه بيچاره هستند مردمى كه نه كارهاى دينيشان روى فكر و انديشه است ، و نهكارهاى دنيايشان .
آيه و ترجمه


و لا تنكحوا المشركات حتى يومن و لامة مومنة خير من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحواالمشركين حتى يومنوا و لعبد مؤ من خير من مشرك و لو اعجبكم اولئك يدعون الى النار و اللهيدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه و يبين آياته للناس لعلهم يتذكرون(221)


ترجمه :
221 - و با زنان مشرك و بت پرست ، تا ايمان نياورده اند، ازدواج نكنيد! (اگر چه جزبه ازدواج با كنيزان ، دسترسى نداشته باشيد، زيرا) كنيز با ايمان ، از زن آزاد بتپرست ، بهتر است ، هر چند (زيبايى ، يا ثروت ، يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد.و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست ، تا ايمان نياورده اند، در نياوريد! (اگر چهناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان در آوريد، زيرا) يك غلام با ايمان ، از يكمرد آزاد بت پرست ، بهتر است ، هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او،) شما را به شگفتىآورد. آنها دعوت به سوى آتش مى كنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خودمى نمايد، و آيات خويش را براى مردم روشن مى سازد، شايد متذكر شوند!
شان نزول :
شخصى به نام مرثد كه مرد شجاعى بود از طرف پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم ) مامور شد كه از مدينه به مكه برود و جمعى از مسلمانان را كه آنجا بودند با خودبياورد، وى به قصد انجام فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مكه شددر آنجا با زن زيبائى به نام عناق كه در زمان جاهليت او را مى شناخت برخورد نمود آن زناو را مانند گذشته به گناه دعوت كرد اما مرثد كه ديگر مسلمان شده بود تسليمخواسته او نشد، آن زن تقاضاى ازدواج نمود مرثد گفت : اين امرموكول به اجازه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ او پس
از انجام ماموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطلاع پيغمبر (صلى الله عليه وآله و سلم ) رساند اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايستههمسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند.
تفسير:
ازدواج با مشركان ممنوع است
مطابق شان نزولى كه در بالا آمد، اين آيه نيز در واقع پاسخ بهسوال ديگرى درباره ازدواج با مشركان است ، مى فرمايد: با زنان مشرك و بت پرستمادام كه ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد (و لا تنكحوا المشركات حتى يومن ).
سپس در يك مقايسه ، مى افزايد: كنيز با ايمان از زن آزاد بت پرست بهتر است ، هر چندزيبائى او شما را به اعجاب وا دارد (و لامة مومنة خير من مشركة و لو اعجبتكم ).
درست است كه ازدواج با كنيزان (مخصوصا كنيزانى كه نه بهره چندانى از زيبائى دارندو نه مال ) در عرف مردم جالب و پسنديده نيست به خصوص اينكه درمقابل آنها زن مشرك زيبا يا ثروتمندى باشد ولى ارزش ايمان ، كفه ترازوى مقايسه رابه نفع كنيزان ، سنگينتر مى كند، چرا كه هدف از ازدواج ، تنها كامجوئى جنسى نيست ، زنشريك عمر انسان و مربى فرزندان او است و نيمى از شخصيت او راتشكيل مى دهد، با اين حال چگونه مى توان شرك و عواقب شوم آن را با زيبائى ظاهرى ومقدارى مال و ثروت ، مبادله كرد.
سپس به بخش ديگرى از اين حكم پرداخته ، مى فرمايد: دختران خود را نيز به مردان بتپرست مادامى كه ايمان نياورده اند ندهيد (هر چند ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان باايمان در آوريد زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است ، هر چند(مال و موقعيت و زيبائى او) شما را به اعجاب آورد (و لا تنكحوا المشركين حتى يومنوا ولعبد مؤ من خير من مشرك و لو اعجبكم ).
بنابراين همان گونه كه از ازدواج مردان مؤ من با زنان مشرك و بت پرست نهى شده ،ازدواج مردان مشرك با زنان مؤ من نيز ممنوع است حتى غلامان با ايمان بر آنها ترجيح واولويت دارند، و از مردان زيبا و ثروتمند و ظاهرا با شخصيت كافر برتر و شايستهتر بلكه مساله در اين بخش از حكم ، سخت تر ومشكل تر است ، چرا كه تاثير شوهر بر زن معمولا از تاثير زن بر شوهر بيشتر است .
در پايان آيه نيز دليلاين حكم الهى را براى به كار انداختن انديشه ها بيان مى كند، مى فرمايد: آنها (يعنىمشركان ) به سوى آتش دعوت مى كنند، در حالى كه خدا (مومنانى كه مطيع فرمان اوهستند) به فرمانش ‍ دعوت به بهشت و آمرزش مى كند (اولئك يدعون الى النار و اللهيدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه ).
سپس مى افزايد: و آيات خود را براى مردم روشن مى سازد، شايد متذكر شوند (و يبينآياته للناس لعلهم يتذكرون ).
نكته ها
1 - فلسفه تحريم ازدواج با مشركان
چنانكه ديديم آيه فوق در يك جمله كوتاه ، فلسفه اين حكم را بيان كرده كه اگر آن رابشكافيم ، چنين مى شود: ازدواج پايه اصلى تكثيرنسل و پرورش و تربيت فرزندان و گسترش جامعه است ، و محيط تربيتى خانواده درسرنوشت فرزندان ، فوق العاده موثر است ، از يك سو آثار قطعى وراثت ، و از سوىديگر آثار قطعى تربيت در طفوليت زيرا نوزادان ، بعد از تولد غالبا در دامان پدر ومادر پرورش مى يابند و در سالهائى كه سختشكل پذيرند، زير نظر آنها هستند.
از سوى سوم شرك ، خمير مايه انواع انحرافات ، و در واقع آتش سوزانى است ، هم دردنيا و هم در آخرت ، لذا قرآن اجازه نمى دهد كه مسلمانان ، خود يا فرزندانشان را در اينآتش بيفكنند، از اين گذشته مشركان كه افراد بيگانه از
اسلامند، اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه يابند، جامعه اسلامى گرفتارهرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود، ولى اين تا زمانى است كه آنها بر مشرك بودنپافشارى مى كنند، اما راه به روى آنها باز است ، مى توانند ايمان بياورند و در صفوفمسلمين قرار گيرند، و به اصطلاح كفو آنها در مساله ازدواج شوند.
ضمنا واژه نكاح در لغت ، هم به معنى آميزش جنسى آمده ، هم به معنى عقد ازدواج ، و دراينجا منظور، عقد ازدواج است ، هر چند راغب در مفردات مى گويد: نكاح دراصل به معنى عقد است ، سپس مجازا در آميزش جنسى به كار رفته است .
2 - مشركان چه اشخاصى هستند؟
واژه مشرك در قرآن ، غالبا به بت پرستان اطلاق شده ، ولى بعضى از مفسران معتقدندكه مشرك شامل ساير كفار مانند يهود و نصارا و مجوس (و به طور كلىاهل كتاب ) نيز مى شود، زيرا هر كدام از اين طوائف براى خداوند شريكىقائل شدند، نصارا قائل به خدايان سه گانه (تثليث ) و مجوسقائل به خدايان دوگانه اهور مزدا و اهريمن (ثنويت ) و يهود، عزير را فرزند خدا مىدانستند، ولى اين عقائد گر چه شرك آور است اما با توجه به اينكه در آيات متعددىمشركان در برابر اهل كتاب قرار گرفتهاند و با توجه به اينكه يهود و نصارا ومجوس در اصل متكى به نبوت راستين و كتاب آسمانى هستند، معلوم مى شود كه منظورقرآن از مشرك ، همان بت پرست است .
حديث معروفى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )نقل شده كه در ضمن وصاياى خود فرمود: مشركان را از جزيرة العرب بيرون كنيد شاهداين مدعى است چرا كه به طور مسلم اهل كتاب از جزيرة العرب اخراج نشدند بلكه بهعنوان يك اقليت مذهبى طبق دستور قرآن با دادن جزيه در پناه اسلام زندگى مى كردند.
3 - اين آيه منسوخ نشده است بعضى از مفسران گفته اند كه حكم در آيه فوق ،منسوخ شدهو ناسخ آن آيه
و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب مى باشد، كه اجازه ازدواج با زناناهل كتاب را مى دهد.
اين تصور از آنجا پيدا شده كه گمان كرده اند آيه مورد بحث ، ازدواج با همه كفار راتحريم كرده ، بنابراين آيه 5 سوره مائده كه اجازه ازدواج با كفاراهل كتاب را مى دهد، ناسخ اين حكم مى باشد (يا مخصص آن است ) ولى با توجه به آنچهدر تفسير آيه فوق گفته شد معلوم مى شود كه اين آيه فقط نظر به ازدواج با بتپرستان دارد، نه كفار اهل كتاب ، مانند يهود و نصارا، (البته در مورد ازدواج با كفاراهل كتاب ، نيز قرائنى در آيه و روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) است كه نشان مى دهدمنظور فقط ازدواج موقت است ).
4 - تشكيل خانواده بايد با دقت و مطالعه باشد
بعضى از مفسران معاصر، در اينجا اشاره به نكته ظريفى كرده اند، و آن اينكه : آيهمورد بحث و 21 آيه ديگر كه به دنبال آن مى آيد احكام مربوط بهتشكيل خانواده را در ابعاد مختلف بيان مى كند، و در اين آيات دوازده حكم در اين رابطهبيان شده است : 1 - حكم ازدواج با مشركان 2 - تحريم نزديكى درحال حيض 3 - حكم قسم به عنوان مقدمهاى براى مساله ايلاء (منظور از ايلاء آن است كهكسى سوگند ياد كند با همسرش نزديكى نكند) 4 - حكم ايلاء و بهدنبال آن طلاق ، 5 - عده نگه داشتن زنان مطلقه ، 6 - عدد طلاقها 7 - نگه داشتن زن بانيكى يا رها كردن با نيكى 8 - حكم شير دادن نوزادان 9 - عده زنى كه شوهرش وفاتكرده 10 - خواستگارى از زن قبل از تمام شدن عده او 11 - مهر زنان مطلقهقبل از دخول 12 - حكم متعه (هديه دادن ) به زن بعد از وفات شوهر يا طلاق گرفتن واين احكام با تذكرات اخلاقى و تعبيراتى كه نشان مى دهد مسالهتشكيل خانواده نوعى عبادت پروردگار است ، و بايد همراه با فكر و انديشه باشدآميخته شده است .
آيه و ترجمه


و يسلونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النساء فى المحيض و لا تقربوهن حتى يطهرنفاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله ان الله يحب التوبين و يحب المتطهرين(222)نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه وبشر المومنين(223)


ترجمه :
222 - و از تو، درباره خون حيض سوال مى كنند، بگو: چيز زيانبار و آلودهاى است ، ازاين رو در حالت قاعدگى ، از زنان كناره گيرى كنيد! و با آنها نزديكى ننماييد، تا پاكشوند! و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده ، با آنها آميزشكنيد! خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد.
223 - زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند، پس هر زمان كه بخواهيد، مى توانيد باآنها آميزش كنيد.
و (سعى نمائيد از اين فرصت بهره گرفته ، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نيكىبراى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و بهمومنان ، بشارت ده !
شان نزول :
زنان در هر ماه به مدت حد اقل سه روز و حد اكثر ده روز قاعده مى شوند و آن عبارت ازخونى است كه با اوصاف خاصى كه در كتب فقه آمده از رحم زن خارج مى گردد، زن را درچنين حال حائض و آن خون را خون حيض مى گويند، آيين كنونى يهود و نصارا احكام ضديكديگر در مورد آميزش مردان با چنين زنانى دارند كه براى هر كس حالت استفهام ايجادمى نمايد
جمعى از يهود مى گويند معاشرت مردان با اينگونه زنان مطلقا حرام است هر چند كه بهصورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اطاق باشد مثلا مى گويند جائى كهزن حائض بنشيند مرد نبايد بنشيند، اگر نشست بايد لباس خود را بشويد و الا نجس است، و نيز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را بايد شستشو دهد، بطور خلاصهزن را در اين مدت يك موجود ناپاك و لازم الاجتناب مى دانند.
در مقابل اين گروه نصارا هستند كه مى گويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض زنان وغير حيض نيست ، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بى مانع است !
مشركين عرب به خصوص آنها كه در مدينه زندگى مى كردند، كم و بيش به خلق و خوىيهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مى كردند و در زمان عادتماهيانه از آنها جدا مى شدند، همين اختلاف در آيين و افراط و تفريطهاى غيرقابل گذشت سبب شد كه بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره سئوال كنند، در پاسخ آنان اين آيهنازل شد
تفسير:
حكم زنان در عادت ماهيانه
در نخستين آيه به سوال ديگرى برخورد مى كنيم و آن درباره عادت ماهيانه زنان است ،مى فرمايد: درباره (خون ) حيض از تو سوال مى كنند بگو چيز زيان آورى است (ويسئلونك عن المحيض قل هو اذى ).
و بلافاصله مى افزايد: حال كه چنين است از زنان در حالت قاعدگى كناره گيرىنمائيد، و با آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك شوند (فاعتزلوا النساء فى المحيض و لاتقربوهن حتى يطهرن ).
ولى هنگامى كه پاك شوند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد كهخداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد (فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله انالله يحب التوابين و يحب المتطهرين ).
محيض مصدر ميمى و به معنى عادت ماهيانه است ، در معجم مقاييس اللغه ، آمده است كه اينواژه ، در اصل به معنى خارج شدن آب قرمز از درختى است به نام سمره ، (سپس به عادتماهيانه زنان اطلاق شده است ) ولى در تفسير فخر رازى آمده كه حيض دراصل به معنى سيل است ، و لذا هنگامى كه سيل جريان پيدا كند، گفته مى شود حاضالسيل ، و حوض را نيز به همين مناسبت حوض مى گويند كه آب به سوى آن جريان پيدامى كند.
ولى از گفته راغب در مفردات عكس اين استفاده مى شود كه اين واژه دراصل به معنى همان خون عادت است (سپس به معانى ديگر اطلاق شده ).
و در هر حال منظور در اينجا، همان خون است كه قرآن ، آن را اذى (چيز آلوده يا زيان آور)معرفى كرده است ، و در حقيقت اين جمله ، فلسفه حكم اجتناب از آميزش جنسى زنان را درحالت قاعدگى كه در جمله بعد آمده است بيان مى كند، زيرا آميزش در چنين حالتى ، علاوهبر اينكه تنفرآور است ، زيانهاى بسيارى به بار مى آورد كه طب امروز نيز آن را اثباتكرده ، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن ، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرببيماريهاى آميزشى (مانند سفليس و سوزاك ) و نيز التهاب اعضاء تناسلى زن و واردشدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد و غير اينها كه در كتب طب آمده است ، لذاپزشكان ، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مى كنند.
منشا پيدايش خون حيض ، مربوط به احتقان و پر خون شدن عروق رحم ، سپس پوستهپوسته شدن مخاط آن ، و جريان خونهاى موجود است ، ترشح خون مزبور، ابتداء نامنظمو بى رنگ است ، ولى بزودى سرخ رنگ و منظم مى شود و در
اواخر كار بار ديگر كم رنگ و نامرتب مى گردد.
اصولا خونى كه هنگام عادت ماهيانه دفع مى شود، خونى است كه هر ماه در عروق داخلىرحم ، براى تغذيه جنين احتمالى جمع مى گردد، زيرا ميدانيم رحم زن در هر ماه توليد يكتخمك مى كند، و مقارن آن عروق داخلى رحم به عنوان آماده باش براى تغذيه نطفه مملو ازخون مى شود، اگر در اين موقع كه تخمك وارد رحم مى شود، اسپرم كه نطفه مرد است درآنجا موجود باشد، تشكيل نطفه و جنين مى دهد و خونهاى موجود در عروق رحم صرف تغذيهآن مى شود، در غير اين صورت ، بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم ، و شكافتنجدار رگها، خون موجود خارج مى شود و اين همان خون حيض است ، و از اينجادليل ديگرى براى ممنوع بودن آميزش جنسى در اينحال به دست مى آيد، زيرا رحم زن در موقع تخليه اين خونها هيچ گونه آمادگى طبيعىبراى پذيرش نطفه ندارد و لذا از آن صدمه مى بيند.
جمله يطهرن به گفته بسيارى از مفسران به معنى پاك شدن زنان از خون حيض است ، واما جمله فاذا تطهرن را بسيارى به معنى غسل كردن گرفتهاند، بنابراين طبق جملهاول ، به هنگام پاك شدن از خون ، آميزش جنسى جايز است هر چندغسل نكرده باشد و طبق جمله دوم ، تا غسل نكند جايز نيست .
بنابراين آيه خالى از ابهام نيست ، ولى با توجه به اينكه جمله دوم تفسيرى است برجمله اول و نتيجه آن - لذا با فاء تفريع عطف شده - به نظر مى رسد كه تطهرن نيزبه معنى پاك شدن از خون است ، بنابراين با پاك شدن از عادت ، آميزش مجاز است ، بهخصوص اينكه در آغاز آيه هيچ سخنى از وجوبغسل در ميان نبود و اين همان قولى است كه فقهاى بزرگ نيز در فقه به آن فتوا داده اندكه بعد از پاك شدن از خون حتى قبل از غسل ، آميزش جنسى جايز است ، ولى بدون شك ،بهتر
اين است كه بعد از غسل كردن باشد.
جمله من حيث امركم الله (از آن طريق كه خداوند دستور داده ) مى تواند تاكيدى بر جملهقبل باشد، يعنى فقط در حال پاكى زنان ، آميزش جنسى داشته باشيد نه در غير اينحالت ، و ممكن است مفهوم وسيع تر و كلى ترى از آن استفاده كرد، يعنى بعد از پاك شدننيز، آميزش بايد در چهار چوب فرمان خدا باشد، اين فرمان مى تواند فرمان تكوينىپروردگار يا فرمان تشريعى او باشد زيرا خداوند براى بقاى نوع انسان ، جاذبهمخصوصى در ميان دو جنس مخالف ، نسبت به يكديگر قرار داده ، و به هميندليل آميزش جنسى لذت خاصى براى هر دو طرف دارد، ولى مسلم است ، كه هدف نهايىبقاء نسل بوده ، و اين جاذبه و لذت مقدمه آن است بنابراين لذت جنسى بايد، تنها درمسير بقاى نسل قرار گيرد، و به همين جهت استمناء و لواط و مانند آن ، نوعى انحراف ازاين فرمان تكوينى و ممنوع است .
و نيز ممكن است مراد امر تشريعى باشد، يعنى بعد از پاك شدن زنان از عادت ماهانه ،بايد جهات حلال و حرام را در حكم شرع در نظر بگيريد.
بعضى نيز گفته اند: مفهوم اين جمله ممنوع بودن آميزش جنسى با همسران از غير طريقمعمولى مى باشد، ولى با توجه به اينكه در آيات گذشته سخنى از اين مطلب در مياننبوده ، اين تفسير مناسب به نظر نمى رسد.
در آيه دوم ، اشاره زيبائى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده ، مى فرمايد: همسران شمامحل بذرافشانى شما هستند (نساوكم حرث لكم ).
بنابراين هر زمان بخواهيد مى توانيد با آنها آميزش نمائيد (فاتوا حرثكم
انى شئتم ).
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شده اند، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيدكه چرا اسلام درباره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكتهباريكى در اين تشبيه نهفته شده ، در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماعانسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست ، بلكه وسيله اى استبراى حفظ حيات نوع بشر، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يكبازيچه يا وسيله هوسبازى مى نگرند، هشدارى محسوب مى شود.
حرث مصدر است و به معنى بذرافشانى است و گاهى به خود مزرعه نيز اطلاق مى شود.
انى از اسماء شرط است و غالبا به معنى متى كه به معنى زمان استاستعمال مى شود، و در اين صورت آن را انى زمانيه مى گويند و گاهى نيز به معنىمكان است ، مانند آنچه در آيه 37 سوره آل عمران آمده :قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله ، زكريا گفت اى مريم ! اين غذا (ى بهشتى )را از كجا آوردهاى ؟، گفت : از نزد خدا.
اگر انى در آيه فوق زمانيه باشد، توسعه زمانى مساله آميزش جنسى را بيان مى كند،يعنى در هر ساعتى از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد، توسعه در مكان وچگونگى انواع آميزش است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب ، دو همسر مىتوانند هر گونه و در هر زمان و مكان ، از لذت جنسى بهره گيرند، (جز آنچه در قانونشرع ممنوع شده است ).
سپس در ادامه آيه مى افزايد: با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح ، آثار نيكىبراى خود از پيش بفرستيد (و قدموا لانفسكم ).
اشاره به اينكه هدف نهايى از آميزش جنسى ، لذت و كامجوئى نيست بلكه بايد از اينموضوع ، براى ايجاد و پرورش فرزندان شايسته ، استفاده كرد، و آن را به عنوان يكذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش بفرستيد، اين سخن هشدار مى دهد كه بايد درانتخاب همسر، اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم ، يعنى تربيت فرزندانصالح و نسل شايسته انسانى منتهى شود.
در حديثى نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: اذامات الانسان انقطع امله الا عن ثلاث : صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا له ،هنگامى كه انسان مى ميرد اميد او جز از سه چيز قطع مى شود: صدقات جاريه (اموالى كهاز منافع آن مرتبا بهره گيرى مى شود) و علمى كه از آن سود مى برند و فرزندصالحى كه براى او دعا مى كند.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: ليس يتبعالرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته فهى تجرى بعدموته ، و سنة هدى سنها فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له ، هيچ گونهاجر و پاداشى بعد از مرگ به دنبال انسان نمى آيد مگر سه چيز: صدقه جاريهاى كهدر حيات خود فراهم ساخته و بعد از مرگش ادامه دارد (مانند بناهاى خير) و سنت هدايتگرى كه آن را بر قرار كرده و بعد از مرگ او به آنعمل مى كنند، و فرزند صالحى كه براى او استغفار كند.
همين مضمون در روايات متعدد ديگرى نيز وارد شده است ، و در بعضى از روايات ، ششموضوع ذكر شده كه اولين آنها فرزند صالح است .
به اين ترتيب فرزندان صالح در كنار آثار علمى و تاليف كتابهاى هدايت كننده
و تاسيس بناهاى خير همچون مسجد و بيمارستان و كتابخانه قرار گرفته اند.
و در پايان آيه ، دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيداو را ملاقات خواهيد كرد، و به مومنان بشارت دهيد بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات درسايه تقوا (و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المومنين ).
از آنجا كه مساله آميزش جنسى ، مساله اى است مهم ، و با پرجاذبه ترين غرايز انسانسر و كار دارد، خداوند در اين جمله هاى آخر، مومنان را به دقت در اين امر، و پرهيز از هرگونه گناه و انحراف ، دعوت فرموده و به آنها هشدار مى دهد كه بدانيد همگى بهملاقات پروردگار خواهيد شتافت و تنها راه نجات ايمان و تقواى در سايه ايمان است .
نكته :
دستور عادلانه اسلام در مورد عادت ماهيانه زنان
اقوام پيشين در مورد زنان در عادت ماهيانه عقائد مختلفى داشتند: يهود فوق العاده سختگيرى مى كردند و در اين ايام به كلى از زنان در همه چيز جدا مى شدند، در خوردن وآشاميدن و مجلس و بستر، و در تورات كنونى احكام شديدى در اين باره ديده مى شود.
و به عكس آنها مسيحيان هيچ گونه محدوديت و ممنوعيتى براى خود، در برخورد با زنان ،در اين ايام قائل نبودند، و اما بت پرستان عرب ، دستور و سنت
خاصى نزد آنها در اين زمينه يافت نمى شد، ولى ساكنان مدينه و اطراف آن ، بعضى ازآداب يهود را در اين زمينه اقتباس كرده بودند، و در معاشرت با زنان درحال حيض ، سختگيريهايى داشتند، در حالى كه ساير عرب چنين نبودند، و حتى شايدآميزش جنسى را در اين حال جالب مى دانستند و معتقد بودند اگر فرزندى نصيب آنها شودبسيار خونريز خواهد بود، و اين از صفات بارز و مطلوب ، نزد اعراب باديه نشينخونريز بود.
2 - ذكر طهارت و توبه در كنار يكديگر در آيات فوق ممكن است اشاره به اين باشد كهطهارت ، مربوط به پاكيزگى ظاهر، و توبه اشاره به پاكيزگى باطن است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه طهارت در اينجا به معنى آلوده نشدن به گناه بوده باشديعنى خداوند، هم كسانى را كه آلوده به گناه نشده اند دوست دارد و هم كسانى كه بعد ازآلودگى توبه كنند، و در زمره پاكان در آيند.
ضمنا اشاره به مساله توبه در اينجا ممكن است ناظر به اين باشد كه بعضى بر اثرفشار غريزه جنسى نمى توانستند خويشتن دارى كنند و بر خلاف امر خدا به گناه آلودهمى شدند، سپس از عمل خود نادم شده و ناراحت مى گشتند، براى اينكه راه بازگشت را بهروى خود بسته نبينند و از رحمت حق مايوس نشوند، طريق توبه را به آنها نشان مى دهد.
آيه و ترجمه


و لا تجعلوا الله عرضة لا يمنكم أ ن تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميععليم (224)لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و الله غفورحليم(225)


ترجمه :
224 - خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقواپيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد (سوگند ياد ننماييد)! و خداوند شنوا و داناست .
225 - خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مى كنيد، مؤ اخذه نخواهدكرد، اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده ، (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار، ياد مىكنيد،) مؤ اخذه مى كند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است .
شان نزول :
ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام عبد الله بنرواحه اختلافى روى داد او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونهدخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد. آيه فوقنازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بى اساس قلمداد كرد.
تفسير:
تا مى توانيد سوگند نخوريد
چنانكه در شان نزول خوانديم : دو آيه فوق ناظر به سوء استفاده از مساله سوگند است، و مقدمهاى محسوب مى شود براى بحث آيات آينده كه از ايلاء و سوگند در مورد تركآميزش جنسى با همسران سخن مى گويد.
در نخستين آيه مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا واصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و دانا است
سخنان شما را مى شنود و از نيات شما آگاه است (و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم انتبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم ).
ايمان جمع يمين به معنى سوگند است ، و عرضه (بر وزن غرفه ) به معنى در معرضقرار گرفتن چيزى است ، مثلا جنسى را كه به بازار براى فروش مى برند و در معرضمعامله قرار مى دهند، عرضه مى نامند، گاهى به موانع نيز، عرضه اطلاق مى شود، زيرادر معرض انسان و بر سر راه او قرار دارد.
بعضى نيز گفته اند: منظور اين است كه حتى براى كارهاى نيك ، اعم از كوچك و بزرگ ،قسم ياد نكنيد، و نام خدا را كوچك ننماييد، و به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز درمواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوب است اين موضوع در احاديث زيادى نيز بهچشم مى خورد، از جمله اينكه در حديثى امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: و لا تحلفوابالله صادقين و لا كاذبين فان الله سبحانهيقول و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم : هيچ گاه سوگند به خدا ياد نكنيد چه راستگوباشيد، چه دروغگو، زيرا خداوند سبحان مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خودقرار ندهيد.
احاديث متعدد ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است .
در اين صورت تناسب آن با شان نزول چنين است كه سوگند ياد كردن در كارهاى خوبعملى پسنديده نيست تا چه رسد به اينكه كسى سوگند ياد كند كارهاى خوب را ترككند.
در آيه بعد براى تكميل اين مطلب كه قسم نبايد مانع كار خير شود مى فرمايد: خداوندشما را به خاطر سوگندهائى كه بدون توجه ياد مى كنيد مؤ اخذه نخواهد كرد (لايواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ).
اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهائى كه از روى اراده و اختيار ياد مى كنيد) مؤاخذه مى كند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است (و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و اللهغفور حليم ).
در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده است ، نوعاول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد، اين نوع قسمهاآنهائى است كه مردم بدون توجه ، تكيه كلام خود قرار مى دهند و به آن عادت كرده اند ودر هر كارى لا و الله (نه به خدا قسم ...) يا بلى و الله (آرى به خدا سوگند...) مىگويند، اين نوع قسمها را قسم لغو مينامند.
زيرا لغو در لغت به تمام كارها و سخنانى گفته مى شود كه داراى هدف مشخصى نيست ،يا از روى اراده و تصميم سر نمى زند.
بنابراين سوگندهائى كه انسان در حال غضب (در صورتى كه غضب سبب بيرون رفتن ازحال عادى شود) ياد مى كند، جزء قسمهاى لغو است و طبق آيه فوق ، خداوند مواخذهاى براين گونه قسمها نمى كند و نبايد به آن ترتيب اثر داد (هر چند انسان بايد خود را چنانتربيت كند كه اين گونه سوگندها را نيز كنار بگذارد)، به هرحال اين گونه قسمها واجب العمل نيست و مخالفت آن كفاره ندارد. زيرا از روى اراده وتصميم نيست .
جمله و الله غفور حليم مى تواند اشاره اى به اين معنى بوده باشد.
نوع دوم سوگندهائى است كه از روى اراده و تصميم انجام مى گيرد و به تعبير قرآنقلب انسان آن را كسب مى كند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، ومخالفت با آن ، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مى شود مگر در مواردى كه بعدا اشاره خواهدشد، اين همان است كه در سوره مائده آيه 89 از آن تعبير به ما
عقدتم الايمان شده است ، يعنى سوگندهائى كه از روى اراده محكم كرده ايد.
نكته :
سوگندهاى بى اعتبار
قسم ياد كردن از نظر اسلام كار خوبى نيست ، ولى در عينحال حرام نمى باشد، و اگر به خاطر هدفهاى مهم تربيتى و اجتماعى و اصلاحى انجامگيرد ممكن است واجب يا مستحب گردد، ولى با اينحال يك سلسله از سوگندهاست كه از نظر اسلام به كلى بى اعتبار است ، از جمله :
1 - سوگندهائى كه به غير نام خدا باشد، حتى قسم خوردن به نام پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) واجبالعمل نيست ، يعنى اگر كسى به غير نام خدا قسم ياد كند ملزم به انجام آن نمى باشد ومخالفت آن كفاره ندارد.
2 - سوگندهائى كه براى انجام كار حرام يا مكروه ، يا ترك واجب و مستحب باشد آن هماعتبارى ندارد، مثل اينكه كسى سوگند ياد كند كه دين خود را نپردازد يا با بستگان خويشترك رابطه كند، يا از اصلاح ذات البين خود دارى نمايد همان گونه كه كرارا ديده شده، بعضى از اشخاص به سبب خاطره بدى كه از يك اصلاح ذات البين پيدا مى كنند قسمياد مى كنند كه هرگز سراغ چنين كارى نروند، به اين گونه سوگندها نبايد اعتنا كرد،هر چند با نام خدا باشد و يكى از تفسيرهاى لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم هميناست ، ولى قسمهايى كه به نام خدا باشد، و موضوع آن كار خوب يالااقل كار مباحى است ، وفا كردن به آن واجب است ، و اگر كسى با آن مخالفت كند كفارهدارد.
كفاره آن اطعام ده مسكين يا لباس پوشاندن بر ده نفر نيازمند و يا آزاد كردن يك برده است(اين معنى در آيه 89 سوره مائده آمده است ) و اكنون كه برده وجود ندارد بايد يكى از دوكار اول را انجام داد.
آيه و ترجمه


للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر فان فاوا فان الله غفور رحيم(226)و ان عزموا الطلق فان الله سميع عليم(227)


ترجمه :
226 - كسانى كه زنان خود را ايلاء مينمايند (سوگند ياد مى كنند كه با آنها، آميزشجنسى ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند.
(و در ضمن اين چهار ماه ، وضع خود را با همسر خويش ، از نظر ادامه زندگى يا طلاق ،روشن سازند). اگر (در اين فرصت ،) بازگشت كنند، (چيزى بر آنها نيست ، زيرا)خداوند، آمرزنده و مهربان است .
227 - و اگر تصميم به جدايى گرفتند، (آن هم با شرايطش مانعى ندارد،) خداوندشنوا و داناست .
تفسير:
مبارزه با يك رسم زشت جاهلى
در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براىجدائى از او يا تحت فشار قرار دادن زن ، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها ايلاء -به معنى سوگند خوردن بر ترك عمل زناشويى - بود به اين ترتيب كه هر زمان مردىاز همسر خود متنفر مى شد، سوگند ياد مى كرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غيرانسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مى داد، نه او را رسما طلاق مى داد تاآزادانه شوهر انتخاب كند، و نه بعد از اين سوگند حاضر مى شد آشتى كرده و با همسرخود زندگى مطلوبى داشته باشد البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند
آيات مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده و طريق گشودن اين سوگند را بيان مى كند،مى فرمايد: كسانى كه از زنان خود ايلاء مى كنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مىخوردند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند (للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر).
اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را ازاين نابسامانى ، نجات دهند.
سپس مى افزايد: اگر (در اين فرصت ) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده ومهربان است (فان فاوا فان الله غفور رحيم ).
آرى خداوند گذشته او را در اين مساله و همچنين شكستن سوگند را بر او مى بخشد - هر چندكفاره آن چنانكه خواهيم گفت به قوت خود باقى است .
و اگر تصميم به جدائى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانااست (و ان عزموا الطلاق فان الله سميع عليم ).
و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى بازگردد، و نه زن را با طلاق رها سازد، در اين جا حاكم شرع دخالت مى كند و مرد را بهزندان مى اندازد و بر او سخت مى گيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه ، مجبور شود يكى ازدو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.
به اين ترتيب با اينكه اسلام حكم ايلاء (سوگند خوردن بر ترك آميزش جنسى ) را بهكلى ابطال نكرده اما آثار سوء آن را از بين برده ، زيرا به كسى اجازه نمى دهد كه ازاين راه ، همسرش را سرگردان سازد، و اگر مى بينيم مدت چهار ماه به عنوان ضربالاجل تعيين كرده نه به خاطر اين است كه مى توان از اين طريق مقدارى از حقوق زناشويىرا باطل كرد بلكه از اين نظر است كه آميزش جنسى به عنوان يك واجب شرعى در هر چهارماه لازم است (البته اين در صورتى است كه زن بر اثرطول مدت به گناه نيفتد، لذا در مورد زنان جوان كه بيم گرفتارى در گناه
باشد لازم است اين فاصله كمتر شود).
نكته ها
1 - ايلاء يك حكم استثنائى است
در آيات گذشته ، سخن از سوگندهاى لغو و بى اثر بود و گفتيم هر سخنى كه براىكار خلافى باشد، جزء سوگندهاى لغو و بيهوده است و شكستن آن هيچ محذورى ندارد ومطابق اين حكم بايد سوگند بر ترك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد درحالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده همان كفاره شكستن قسم كه در بحث سابقگفته شد) اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانهبراى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند.
2 - مقايسه حكم اسلام و دنياى غرب
در غرب و سنتهاى جاهلى آنها نيز چيزى شبيه ايلاء وجود دارد كه آن را جدائى جسمانى مىنامند.
توضيح اينكه : از آنجا كه طلاق در ميان مسيحيان نيست ، بعد از انقلاب كبير فرانسه يكىاز راههايى كه براى جدائى ميان زن و مردى كه حاضر نبودند با هم زندگى كنندتصويب شد جدائى جسمى بود و آن اين بود كه زن و مرد موقتا از هم جدا شده و در خانههاى جداگانه زندگى مى كردند (وظيفه انفاق از سوى مرد و تمكين از سوى زن ساقط مىشد، ولى رابطه ازدواج بر قرار بود) با اينحال نه مرد مى توانست همسر ديگرى اختيار كند و نه زن مى توانست شوهر نمايد، مدت اين
جدائى ممكن بود تا سه سال ادامه پيدا كند، بعد از اين مدت ناچار بودند جدائى را رهاساخته و با هم زندگى كنند.
گر چه دنياى غرب اين جدائى را تا سه سال اجازه مى دهد، ولى اسلام حاضر نشد - بيشاز چهار ماه كه اگر سوگند هم ياد نكند چنين فاصلهاى مباح است - اين وضع نابسامانادامه يابد، مرد بايد بعد از اين مدت وضع خود را روشن سازد، و اگر سرپيچى كندحكومت اسلامى مى تواند او را تحت فشار شديد قرار دهد تا كار را يكسره كند.
3 - اوصاف الهى در پايان هر آيه
قابل توجه اينكه در بسيارى از آيات قرآن ، اوصافى از خداوند، پايانگر بحثها است ،اين اوصاف هميشه رابطه مستقيمى با محتواى آيه دارد، و چنان نيست كه انتخاب آن بدونرابطه نزديكى صورت گرفته باشد.
از جمله در آيات مورد بحث هنگامى كه سخن از ايلاء و تصميم بر شكستن اين قسم گناهآلود مى گويد، آيه به جمله غفور رحيم ختم مى شود، اشاره به اينكه اين حركت صحيح ،سبب مى شود كه گذشته گناه آلود مشمول غفران رحمت الهى گردد، و هنگامى كه سخن ازتصميم بر طلاق در ميان است ، روى اوصاف سميع عليم تكيه مى شود، يعنى خداوندسخنان شما را مى شنود و از انگيزه طلاق و جدائى آگاه است ، و شما را بر طبق آن جزا مىدهد.
228 229
آيه و ترجمه


و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء و لايحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر و بعولتهن احقبردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف وللرجال عليهن درجة و الله عزيز حكيم(228)


ترجمه :
228 - زنان مطلقه ، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاك شدن ) انتظاربكشند! ( عده نگهدارند ) و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند براى آنهاحلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده ، كتمان كنند. و همسرانشان ، براى بازگرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى ) در اين مدت ، (از ديگران )سزاوارترند، در صورتى كه (به راستى ) خواهان اصلاح باشند. و براى زنان ،همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست ، حقوق شايسته اى قرار داده شده ، و مردان بر آنانبرترى دارند، و خداوند توانا و حكيم است .
تفسير:
عده يا حريم ازدواج ؟
در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين بخش از احكام طلاق و يا آنچه مربوط به آن استبيان مى شود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده :
نخست درباره عده مى فرمايد: زنان مطلقه بايد به مدت سه بار پاك شدن انتظاربكشند (و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء).
قروء جمع قرء (بر وزن قفل ) هم به معنى عادت ماهيانه و هم پاك شدن از آن گفته شده ،ولى اين دو معنى را مى توان در يك مفهوم كلى جمع كرد و آنانتقال از يكى از دو حالت به حالت ديگر است ، راغب در مفردات معتقد است كه
قرء در حقيقت ، اسم براى داخل شدن از حالت حيض به پاكى است ، و چون هر دو عنوان درآن مطرح است گاهى بر حالت حيض و گاهى به پاكى اطلاق مى شود، از بعضى ازروايات و بسيارى از كتب لغت نيز استفاده مى شود كه قرء به معنى جمع است و چون درحالت پاكى زن خون عادت در وجود او جمع مى شود، اين واژه به پاكى اطلاق شده است ،به هر حال در روايات متعددى ، تصريح شده كه منظور از ثلثة قروء كه حد عده است سهمرتبه پاك شدن زن از خون حيض است .
و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجامگيرد، اين پاكى يك مرتبه محسوب مى شود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند وپاك شود، به محض اينكه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظه اى عادت شد، عده تمامشده و ازدواج او در همان حالت جايز است . ولى علاوه بر اين روايات ، اين حقيقت را از خودآيه نيز مى توان استفاده كرد زيرا:
اولا قرء دو جمع دارد، يكى قروء، ديگرى اقراء، و بعضى تصريح كرده اند كه قرء بهمعنى پاكى جمعش قروء، و قرء به معنى حيض ، جمعش اقراء است بنابراين قروء در آيهفوق به معنى ايام پاكى زن مى باشد نه ايام حيض .
ثانيا همان گونه كه در بالا اشاره شد، قرء اصلا به معنى جمع شدن است ، و جمع شدنبا حالت طهر و پاكى ، تناسب بيشترى دارد، زيرا در اين حالت خون در رحم تدريجاجمع مى گردد، و در هنگام عادت بيرون مى ريزد و پراكنده مى شود.
دومين حكم ، اين است كه براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمانكنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند (و لايحل لهن ان
يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر).
قابل توجه اينكه مساله آغاز و پايان ايام عده را كه معمولا خود زن مى فهمد نه ديگرىبر عهده او گذارده ، و گفتار او را سند قرار داده لذا امام صادق (عليه السلام ) در تفسيرآيه فوق مى فرمايد: قد فوض الله الى النساء ثلاثة اشياء الحيض و الطهر والحمل : خداوند سه چيز را به زنان واگذار كرده عادت ماهانه ، پاك شدن و حامله بودن .
از آيه فوق نيز مى توان اين معنى را اجمالا استفاده كرد زيرا مى فرمايد براى زن جايزنيست آنچه را خداوند در رحم او آفريده كتمان كند، و بر خلاف واقع سخن گويد، يعنىسخن او مورد قبول است .
جمله ما خلق الله فى ارحامهن به گفته جمعى از مفسران ، دو معنى مى تواند داشته باشد،فرزند و عادت ماهانه ، زيرا هر دو را خداوند در رحم زن آفريده است ، يعنى نبايدحمل خود را مخفى كند و بگويد به عادت ماهانه مبتلا مى شود، تا مدت عده را كمتر كند(زيرا عده زن باردار وضع حمل است ) و در مورد عادت ماهانه ، چه از نظر شروع ، و چه ازنظر پايان ، نيز نبايد خلاف گوئى كند، استفاده هر دو معنى از تعبير فوق نيز بعيدبه نظر نمى رسد.
سومين حكمى كه از آيه استفاده مى شود، اين است كه شوهر در عده طلاق رجعى ، حق رجوعدارد، مى فرمايد: همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترك ) دراين مدت عده (از ديگران ) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند (و بعولتهن احقبردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation