بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

آيه و ترجمه


و لا تاكلوا اموالكم بينكم بالبطل و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالا ثم و انتم تعلمون (188)


ترجمه :
188 - و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق ) در ميان خود نخوريد! و براى خوردن بخشىاز اموال مردم به گناه ، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه ) به قضات ندهيد، در حالىكه مى دانيد (اين كار، گناه است )!
تفسير:
خطوط اصلى اقتصاد اسلامى
اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مى كند كه در تماممسائل اقتصادى حاكم است ، و به يك معنى مى شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخشاقتصاد، زير پوشش آن قرار داد، و به هميندليل فقهاى بزرگ ما در بخشهاى زيادى از فقه اسلامى به اين آيه تمسك مى جويند، مىفرمايد: اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد (و لا تاكلوا اموالكم بينكمبالباطل ).
در اينكه منظور از (باطل ) در اينجا چيست ، تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند، بعضى آنرا به معنى اموالى كه از روى غصب و ظلم به دست مى آيد دانسته اند.
و بعضى اشاره به اموالى كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مى گردد.
و بعضى آن را اشاره به اموالى مى دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پروندهسازيهاى دروغين به دست مى آيد).
ولى ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اينمسائل و غير اينها را شامل مى شود، زيرا (باطل ) كه به معنىزايل و از بين رونده است ، همه را در بر مى گيرد، و اگر در بعضى از روايات ، از امامباقر عليه السلام تفسير به (سوگند دروغ )، و در روايتى از امام صادق عليهالسلام تفسير به (قمار) شده است ، در واقع ازقبيل بيان
مصداقهاى روشن است .
بنابراين هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحقمشمول اين نهى الهى است .
تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمى كند و پايه و اساس عقلائى نداردمشمول اين آيه است .
همين معنى در سوره نساء آيه 29 با توضيح بيشترى خطاب به مؤ منان آمده است ، مىفرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا اموالكم بينكمبالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد!اموال يكديگر را به باطل و از طرق نامشروع نخوريد مگر اينكه تجارتى باشد كه بارضايت شما انجام گيرد.
استثناء تجارت ، توأ م با تراضى ، در واقع بيان يك مصداق روشن از طرق مشروع وحلال است ، و هبه و ميراث و هديه ، وصيت و مانند آن را نفى نمى كند، زيرا آنها نيز ازطرق مشروع عقلائى است .
جالب اينكه بعضى از مفسران گفته اند: قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه(آيات 182 - 187) نشانه يك نوع همبستگى در ميان اين دو است ، در آنجا نهى از خوردن وآشاميدن به خاطر انجام يك عبادت الهى مى كند، و در اينجا نهى از خوردناموال مردم به ناحق كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است ، و در واقع هر دوشاخه هائى از تقوا محسوب مى شود، همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزهمعرفى شده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير به (اكل ) (خوردن ) معنى وسيع و گستردهاى داردكه هر گونه تصرفى را شامل مى شود، و در واقع اين تعبير كنايه اى است از انواعتصرفات ، و (اكل ) يك مصداق روشن آن است .
سپس در ذيل آيه ، انگشت روى يك نمونه بارز(اكل مال به باطل ) (خوردن اموال مردم به ناحق ) گذاشته كه بعضى از مردم ، آن راحق خود مى شمرند به گمان اينكه به حكم قاضى ، آن را به چنگ آورده اند، مى فرمايد:(براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه ، بخشى از آن را به قضات ندهيد در حالىكه مى دانيد) (و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا مناموال الناس بالاثم و انتم تعلمون ).
(تدلوا) از ماده (ادلاء)، در اصل به معنى فرستادن دلو در چاه براى بيرون آوردنآب است و اين تعبير زيبائى است كه در مواقعى كه انسان تسبيب اسبابى مى كند كه بهمنظور خاصى نايل گردد به كار مى رود.
در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد:
نخست اينكه : منظور آن است كه بخشى از مال را به صورت هديه يا رشوه (و هر دو دراينجا يكى است ) به قضات دهند كه بقيه را تملك كنند، قرآن مى گويد: گر چه ظاهرادر اينجا به حكم قاضى مال را به چنگ آورده ايد، ولى ايناكل مال به باطل است و گناه .
دوم اينكه : منظور آن است كه مسائل مالى را براى سوء استفاده به نزد حكام نبريد،مثل اينكه امانتى ، يا اموال يتيم بدون شاهد نزد انسان باشد و هنگامى كه طرف مطالبهمى كند، او را به نزد قاضى ببرند، و چوندليل و شاهدى ندارد، اموالش را به حكم قاضى تملك كند، اين كار نيز گناه است واكل مال به باطل .
مانعى ندارد كه آيه مفهوم گستردهاى داشته باشد كه هر دو در جمله لا تدلوا جمع باشد،هر چند هر يك از مفسران در اينجا احتمالى را پذيرفته اند.
جالب اينكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كهفرمود: انما انا بشر و انما ياتينى الخصم فلعل بعضكم ان يكون الحن بحجته من بعضفاقضى له فمن قضيت له بحق مسلم ، فانما هى قطعة من نار فليحملها او ليذرها.
(من بشرى مثل شما هستم (و مامورم طبق ظاهر ميان شما داورى كنم ) گاه
نزاعى نزد من طرح مى شود، و شايد بعضى در اقامهدليل از ديگرى نيرومندتر باشد و من به مقتضاى ظاهر دليلش به سود او قضاوت مىكنم اما بدانيد چنانكه من حق كسى را (بر حسب ظاهر) براى ديگرى قضاوت كنم (و در واقعمال او نباشد فكر نكنيد چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نفع او حكومت كرده، براى او حلال است ) آن قطعه اى از آتش است ، اگر آتش را مى خواهد، آن را بپذيرد، وگرنه آن را رها سازد
نكته :
رشوه خوارى بلاى بزرگ جامعه ها!
يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديم ترين زمانها دامنگير بشر شده و امروز با شدتبيشتر ادامه دارد، بلاى رشوه خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالتاجتماعى بوده و هست و سبب مى شود قوانين كه قاعدتا بايد حافظ منافع طبقات ضعيفباشد به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند به كار بيفتد.
زيرا زورمندان و اقويا، همواره قادرند كه با نيروى خود، از منافع خويش دفاع كنند، واين ضعفا هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود، بديهى است اگرباب رشوه گشوده شود قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد، زيرا اقويا هستند كه قدرتبر پرداختن رشوه دارند و در نتيجه قوانين بازيچه تازهاى در دست آنها براى ادامه ظلم وستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد.
به همين دليل در هر اجتماعى ، رشوه نفوذ كند، شيرازه زندگى آنها از هم مى پاشد و ظلمو فساد و بيعدالتى و تبعيض در همه سازمانهاى آنها نفوذ مى كند و از قانون عدالت جزنامى باقى نخواهد ماند لذا در اسلام مساله رشوه خوارى با
شدت هر چه تمامتر مورد تقبيح قرار گرفته و محكوم شده است و يكى از گناهان كبيرهمحسوب مى شود.
ولى قابل توجه اين است كه زشتى رشوه سبب مى شود كه اين هدف شوم در لابلاىعبارات و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانندهديه ، تعارف ، حق و حساب ، حق الزحمه و انعام استفاده كنند ولى روشن است اين تغييرنامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمى دهد و در هر صورت پولى كه از اين طريقگرفته مى شود حرام و نامشروع است .
در نهج البلاغه در داستان هديه آوردن اشعث بن قيس مى خوانيم كه او براى پيروزى برطرف دعواى خود در محكمه عدل على (عليه السلام )متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على (عليه السلام )آورد و نام آن را هديه گذاشت على (عليه السلام ) بر آشفت و فرمود: (هبلتكالهبول اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى ؟... و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحتافلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندىلاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى .)
(سوگواران بر عزايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمده اى كه مرا فريب دهى و ازآيين حق باز دارى ؟... به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاى آنهااست به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه اى به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد،دنياى شما از برگ جويده اى در دهان ملخ براى من كم ارزشتر است على را با نعمتهاىفانى و لذتهاى زودگذر چه كار؟...)
اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اى محكوم كرده است ، در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه : به او خبر دادند يكى از فرماندارانشرشوه اى در شكل هديه پذيرفته ، حضرت بر آشفت و به او فرمود:كيف تاخذ ما ليس لكبحق ؟!
(چرا آنچه حق تو نيست مى گيرى او در پاسخ با معذرت خواهى گفت : (لقد كانت هديةيا رسول الله ) آنچه گرفتم هديه بود اى پيامبر خدا.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: (ارأ يت لو قعد احدكم فى داره و لم نولهعملا اكان الناس يهدونه شيئا؟.)
اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه اىمى دهند؟ سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيتالمال قرار دادند و وى را از كار بركنار كرد.
اسلام حتى براى اينكه قاضى گرفتار رشوه هاى مخفى و ناپيدا نشود، دستور مى دهدقاضى نبايد شخصا به بازار برود مبادا تخفيف قيمتها بطور ناخود آگاه روى قاضىاثر بگذارد و در قضاوت جانبدارى تخفيف دهنده را كند، چه خوب است مسلمانان از كتابآسمانى خود الهام بگيرند و همه چيز خود را در پاى بت رشوه خوارى قربانى نكنند.
مساله رشوه در اسلام به قدرى مهم است كه امام صادق (عليه السلام ) درباره آن مىفرمايد: (و اما الرشا فى الحكم فهو الكفر بالله العظيم )، اما رشوه در قضاوت ،كفر به خداوند بزرگ است .
و در حديث معروفى كه از رسول خدا نقل شده چنين مى خوانيم : (لعن الله الراشى والمرتشى و الماشى بينهما)، خداوند گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميانآن دو است از رحمت خود دور گرداند.
آيه و ترجمه


يسلونك عن الا هلة قل هى موقيت للناس و الحج و ليس البر بأ ن تأ توا البيوت منظهورها و لكن البر من اتقى و أ توا البيوت من أ بوبها و اتقوا الله لعلكم تفلحون(189)


ترجمه :
189 - درباره (هلالهاى ماه ) از تو سؤ ال مى كنند، بگو: (آنها، بيان اوقات (وتقويم طبيعى ) براى (نظام زندگى ) مردم و (تعيين وقت ) حج است .) و (آن چنان كه درجاهليت مرسوم بود كه به هنگام حج ، كه جامه احرام مى پوشيدند، از در خانه وارد نمىشدند، و از نقب پشت خانه وارد مى شدند، نكنيد!) كار نيك ، آن نيست كه از پشت خانه هاوارد شويد، بلكه نيكى اين است كه پرهيزگار باشيد! و از در خانه ها وارد شويد وتقوا پيشه كنيد، تا رستگار گرديد!
شان نزول :
در حديثى مى خوانيم كه معاذ بن جبل خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )رسيد و گفت بسيار از ما سؤ ال مى كنند كه اينهلال ماه چيست ؟ و چه فايده دارد (چرا ماه تدريجا به صورت بدركامل در مى آيد و باز به حالت اول بر مى گردد) خداوند آيه فوق رانازل فرمود و به آنان پاسخ گفت .
در روايت ديگرى آمده است كه جمعى از يهود ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدندهلال ماه براى چيست ؟ و چه فايده دارد آيه فوقنازل شد و فوايد مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بيان كرد.
تفسير:
تقويم طبيعى
همانطور كه در شان نزول آمده است گروهى در موردهلال ماه از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسشهائى داشتند و از علت ونتايجى كه اين موضوع در بر دارد
جويا مى شدند كه قرآن سؤ ال آنها را به اين صورت منعكس كرده است .
(درباره هلالهاى ماه از تو سؤ ال مى كنند) (يسئلونك عن الاهلة ).
(اهله ) جمع (هلال ) به معنى ماه در شب اول و دوم است و بعضى گفته اند در سه شبنخستين (هلال ) نام دارد و بعدا به آن (قمر) مى گويند و بعضى بيش از آن راهلال ناميده اند.
مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان ) و بعضى ديگر از مفسران بزرگ معتقدند كهاين واژه در اصل از استهلال صبى يعنى گريه كودك در آغاز تولد گرفته شده سپسبراى آغاز ماه به كار رفته و نيز در آنجا كه حاجيان صداى خود را به لبيك بلند مىكنند (اهل القوم بالحج ) گفته مى شود.
ولى از كلمات راغب در مفردات عكس اين استفاده مى شود كهاصل اين واژه را همان هلال ماه مى داند كه (استهلال صبى ) (گريه كردن كودك ) از آنگرفته شده است .
بر هر حال از جمله (يسئلونك ) كه به صورتفعل مضارع به كار رفته معلوم مى شود اين سؤال كرارا از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شده است .
سپس مى فرمايد: (بگو اينها بيان اوقات (طبيعى ) براى مردم و حج است )(قل هى مواقيت للناس و الحج ).
هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى كنند و هم در عبادتهايى كه وقت معينى درسال دارد در حقيقت ماه يك تقويم طبيعى براى افراد بشر محسوب مى شود كه مردم اعم ازباسواد و بيسواد و در هر نقطه اى از جهان باشند مى توانند از اين تقويم طبيعى استفادهكنند نه تنها آغاز و وسط و آخر ماه را مى توان با آن شناخت بلكه با دقت شبهاى ماه رانيز مى توان تشخيص داد و بديهى است نظام زندگى اجتماعى بشر بدون تقويم يعنىيك وسيله دقيق و عمومى براى تعيين تاريخ امكانپذير نيست به هميندليل خداوند بزرگ براى نظام زندگى اين تقويم جهانى را در اختيار
همگان قرار داده است .
اصولا يكى از امتيازات قوانين اسلام اين است كه دستورات آن بر طبق مقياسهاى طبيعىقرار داده شده است زيرا مقياسهاى طبيعى وسيله اى است كه در اختيار همگان قرار دارد وگذشت زمان اثرى بر آن نمى گذارد.
اما به عكس مقياسهاى غير طبيعى در اختيار همه نيست حتى در عصر ما هنوز همه مردم نتوانستهاند از مقياسهاى جهانى استفاده كنند.
لذا مى بينيم اسلام مقياس را گاهى وجب ، گاهى گام و گاهى بند انگشتان و گاهىطول قامت و در مورد تعيين وقت ، غروب آفتاب و طلوع فجر و گذشتن خورشيد از نصفالنهار و رؤ يت ماه قرار داده است .
و از اين جا امتياز ماههاى قمرى بر شمسى روشن مى شود گرچه هر دو از حركات كواكبآسمان گرفته شده ولى ماههاى قمرى براى همهقابل مشاهده است در حالى كه ماههاى شمسى را فقط منجمان با وسايلى كه دارند تشخيصمى دهند كه مثلا در اين ماه خورشيد در مقابل كدام يك از صورتهاى فلكى و كدام برجآسمانى است .
در اين جا اين سؤ ال مطرح است كه آيا پرسش كنندگان ازهلال ماه هدفشان سؤ ال از فايده اين تغييرات بوده يا سؤال از چگونگى پيدايش هلال و دگرگونيهاىهلال تا بدر كامل ، بعضى از مفسران احتمال اول را پذيرفته اند و بعضىاحتمال دوم را، و افزوده اند چون سؤ ال از علل پيدايش آن فايده اى براى آنان در برنداشته و شايد فهم جواب آن براى بسيارىمشكل بوده قرآن به بيان نتايج آن پرداخته تا به مردم بياموزد همه جا بهدنبال نتيجه ها بروند.
سپس در ذيل آيه به تناسب سخنى كه از حج و تعيين موسم به وسيلههلال ماه در آغاز آيه آمده به يكى از عادات و رسوم خرافى جاهليت در مورد حج اشاره نمودهو مردم را از آن نهى مى كند، مى فرمايد: (كار نيك آن نيست كه از پشت خانه ها
وارد شويد بلكه نيكى آن است كه تقوا پيشه كنيد و از در خانه ها وارد شويد و از خدابپرهيزيد تا رستگار شويد) (و ليس البر بان تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البرمن اتقى و أ توا البيوت من ابوابها و اتقوا الله لعلكم تفلحون ).
بسيارى از مفسران گفته اند در زمان جاهليت هنگامى كه لباس احرام به تن مى كردند ازراه معمولى و در خانه ، به خانه خود وارد نمى شدند و معتقد بودند اين كار براى محرمممنوع است به همين دليل در پشت خانه نقبى مى زدند و هنگام احرام فقط از آن وارد مىشدند، آنها معتقد بودند كه اين عمل يك كار نيك است چون ترك عادت است و احرام كهمجموعه اى از ترك عادات است بايد با اين ترك عادتتكميل شود.
و بعضى گفته اند اين كار به خاطر آن بود كه درحال احرام زير سقف نروند زيرا گذشتن از سوراخ ديوار در مقايسه با گذشتن از دربراى اين منظور بهتر بود ولى قرآن صريحا مى گويد نيكى در تقوا است نه در عاداتو رسوم خرافى و بلافاصله دستور مى دهد حتما از همان طريق عادى به خانه ها واردشويد.
اين آيه معنى وسيع تر و عمومى ترى نيز دارد و آن اينكه براى اقدام در هر كار خواهدينى باشد يا غير دينى بايد از طريق صحيح وارد شويد نه از طرق انحرافى ووارونه چنانكه جابر همين معنى را از قول امام باقر (عليه السلام )نقل كرده است .
و از اينجا مى توان پيوند ديگرى ميان آغاز و پايان آيه پيدا كرد و آن اينكه هر كاربايد از طريق صحيح آن باشد و عبادتى همچون حج نيز بايد در وقت مقرر كه باهلال ماه تعيين مى شود انجام گيرد.
تفسير سومى براى آيه ذكر شده است و آن اينكه براى يافتن نيكى ها بايد به سراغاهلش رفت و از غير اهل طلب نكرد ولى اين تفسير را مى توان در تفسير دوم
درج كرد در روايات اهل بيت از امام باقر (عليه السلام )نقل شده : آل محمد ابواب الله و سبله و الدعاة الى الجنة و القادة اليها و الادلاء عليها الىيوم القيامة ، (خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درهاى الهى و طرقوصول به او و دعوت كنندگان به سوى بهشت و راهنمايان و دليلان آن مى باشند تاروز قيامت .)
اين حديث مى تواند اشاره اى به يكى از مصداقهاى مفهوم كلى آيه باشد زيرا مى گويددر تمام امور مذهبى خويش از طريق اصلى يعنىاهل بيت پيامبر كه طبق حديث ثقلين قرين قرآنند وارد شويد و برنامه هاى خود را از آنهابگيريد چرا كه وحى الهى در خانه آنان نازل شده و آنها پرورش يافتگان مكتب قرآنند.
جمله (ليس البر...) ممكن است اشاره به نكته لطيف ديگرى نيز باشد كه سؤال شما از اهله ماه به جاى سؤ ال از معارف دينى همانندعمل كسى است كه راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى كه پشت ديوار خانه زده واردمى شود چه كار نازيبائى .
ضمنا توجه به اين نكته نيز لازم است كه مى فرمايد:(لكن البر من اتقى ) (بلكهنيكى اين است كه تقوا پيشه كنيد) زيرا وجود پرهيزگاران سرچشمه جوشان نيكى هاستبه گونهاى كه گوئى خود آنها عين نيكى هستند.
نكته ها
1- سؤ الات مختلف از شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
در پانزده مورد از آيات قرآن جمله يسئلونك آمده كه نشان مى دهد مردم كرارا سؤ الاتمختلفى در مسائل گوناگون از پيغمبر اكرم داشتند و جالب اينكه پيامبر نه تنها از اينسؤ الات ناراحت نمى شد بلكه با آغوش باز از آناستقبال مى كرد
و از طريق آيات قرآنى به آنها پاسخ مى داد.
اصولا سؤ ال كردن يكى از حقوق مردم در برابر رهبران است حتى اين حق را به دشمناننيز بايد داد كه سؤ الات خود را به طور معقول طرح كنند، سؤال كليد حل مشكلات است ، سؤ ال دريچه علوم است ، سؤال وسيله انتقال دانشهاست .
اصولا طرح سؤ الات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افكار و بيدارى انديشه هاستو وجود اين همه سؤ ال در عصر پيامبر نشانه تكان خوردن افكار مردم آن محيط در پرتوقرآن و اسلام است .
از اينجا روشن مى شود كسانى كه با طرح سؤ الات منطقى در جامعه مخالفت مى كنندكارشان با روح تعليمات اسلام ناسازگار است .
2 - نظام زندگى
زندگى فردى و اجتماعى بدون يك نظم صحيح به سامان نمى رسد
تقويم و نظام زندگى زندگى فردى و اجتماعى ، هيچكدام بدون يك نظم صحيح بهسامان نمى رسد، نظم در برنامه ريزى و نظم در مديريت و اجرا، و يك نگاه به عالمآفرينش از منظومه هاى جهان بالا گرفته تا ساختمان بدن انسان و اعضاى مختلف آنبراى پى بردن به اين اصل عمومى كه حاكم بركل آفرينش است كافى به نظر مى رسد.
بر همين اساس خداوند، اسباب اين نظم را در اختيار انسان قرار داد و حركات منظم كره زمينبه دور خود و به دور خورشيد، و همچنين گردش منظم ماه را وسيله اى براى نظام زمانبندىقرار داده ، تا برنامه هاى زندگى اعم از مادى و معنوى ، تحت نظام درآيد.
فكر كنيد اگر نظم معين روز و شب و خورشيد و ماه نبود و مقياسى براى سنجش زمان دردست نداشتيم چه آشفتگى در سراسر زندگى ما پيدا مى شد و لذا خداوند از اين معنى بهصورت يكى از مواهب مهم خويش در آيه 5 سوره يونس ياد كرده ، مى فرمايد: هو الذىجعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا
عدد السنين و الحساب ما خلق الله ذلك الا بالحقيفصل الايات لقوم 0يعلمون .
(او كسى است كه خورشيد را روشنائى ، و ماه را نور قرار داد، و براى آن منزلگاههايىمقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد خداوند آن را جز به حق نيافريد، او آياتخود را براى گروهى كه اهل دانش اند شرح مى دهد.)
شبيه همين معنى در آيه 12 سوره اسراء در مورد نظام حاكم بر شب و روز آمده است .
آيه و ترجمه


و قتلوا فى سبيل الله الذين يقتلونكم و لا تعتدوا إ ن الله لا يحب المعتدين(190)و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و أ خرجوهم من حيث أ خرجوكم و الفتنة أ شد منالقتل و لا تقتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقتلوكم فيه فإ ن قتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاءالكفرين(191)فإ ن انتهوا فإ ن الله غفور رحيم(192)و قتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله فإ ن انتهوا فلا عدون إ لا على الظلمين (193)


ترجمه :
190 - و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد، كهخدا تعدى كنندگان را دوست نمى دارد!
191 - و آنها را ( بتپرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند) هر كجا يافتيد،بهقتل برسانيد! و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (= مكه )، آنها را بيرون كنيدو فتنه (وبت پرستى ) از كشتار هم بدتر است ! و با آنها، در نزد مسجد الحرام(در منطقه حرم )،جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا)با شما پيكار كردند،آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران !
192 و اگر خوددارى كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است .
193 و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى ، و سلب آزادى از مردم ،) باقىنماند، و دين ، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند،(مزاحم آنها نشويد!
زيرا) تعدى جز بر ستمكاران روا نيست .
شان نزول :
بعضى از مفسران ، دو شاءن نزول براى نخستين آيه از اين آياتنقل كرده است .
نخست اينكه اين آيه اولين آيه اى بود كه درباره جنگ با دشمنان اسلامنازل شد و پس از نزول اين آيه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آنها كهاز در پيكار در آمدند، پيكار كرد و نسبت به آنان كه پيكار نداشتند خوددارى ميكرد، و اينادامه داشت تا دستور اقتلوا المشركين كه اجازه پيكار با همه مشركان را ميدادنازل گشت .
دوم شاءن نزولى است كه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در مورد صلح حديبيهنازل گرديد، و جريان چنين است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با 1400نفر از ياران خود، آماده عمره شدند، چون به سرزمين حديبيه (محلى است در نزديكى مكه )رسيدند، مشركان از ورود آنها به مكه و انجام مناسك عمره ، ممانعت كردند، و پس ازگفتگوى زياد با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مصالحه كردند، كهسال بعد براى انجام عمره به مكه بيايند و آنان مكه را سه روز براى او و مسلمانانخالى خواهند كرد تا طواف خانه خدا كنند.
سال بعد هنگامى كه آماده رفتن به مكه شدند، از اين خائف بودند كه مشركان به وعدهخود وفا نكنند، و مانع شوند، و جنگى به وقوع پيوندد، و در صورت وقوع حادثه ياجنگ ، پيامبر از مقاتله در ماه حرام ناراحت بود، كه آيه فوق در اين موردنازل شد، و دستور داد كه اگر دشمن نبرد را شروع كند شما هم در برابر او به مبارزهبرخيزيد.
به نظر مى رسد كه شاءن نزول اول مناسب آيهاول ، و شاءن نزول دوم مناسب آيات بعد است ، ولى به هرحال مفهوم آيات دلالت دارد كه همه با هم ، يا با فاصله كمىنازل شده .
تفسير:
فرمان جنگ با ستمكاران
در نخستين آيه ، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با كسانى كه شمشير به روى مسلمانان مىكشند صادر كرده و به آنان اجازه داده است كه براى خاموش ساختن دشمنان دست به اسلحهببرند، و به تعبير ديگر دوران صبر و شكيبايى مسلمانان تمام شده بود، و به قدركافى قوت و قدرت پيدا كرده بودند كه با شجاعت و صراحت ، از خود و حقوق خويشدفاع كنند، مى فرمايد: (با كسانى كه با شما مى جنگند در راه خدا پيكار كنيد) (وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ).
تعبير به فى سبيل الله ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد كه جنگ در منطقاسلام هرگز به خاطر انتقامجويى يا جاه طلبى يا كشورگشايى يا بدست آوردن غنائم ،و اشغال سرزمينهاى ديگران نيست .
اسلام همه اينها را محكوم مى كند و مى گويد: سلاح بدست گرفتن و به جهاد پرداختنفقط بايد در راه خدا، و براى گسترش قوانين الهى و بسط توحيد و عدالت و دفاع از حق، و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد.
همين نكته است كه جنگهاى اسلامى را از تمام جنگهايى كه در جهان روى مى دهد جدا مىسازد و نيز همين هدف ، در تمام ابعاد جنگ اثر مى گذارد و كميت و كيفيت جنگ ، نوع سلاح ،چگونگى رفتار با اسيران ، را به رنگ فىسبيل الله در مى آورد.
(سبيل ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) دراصل به معنى راهى است كه
پيمودن آن آسان است ، و بعضى آن را منحصرا به معنى راه حق تفسير كرده اند، ولى باتوجه به اينكه اين واژه در قرآن مجيد، هم به راههاى حق و هم به راههاىباطل اطلاق شده ، شايد منظورشان اين باشد كه از قرائن ، حق بودن آن را استفاده كردهاند.
شك نيست كه پيمودن راه خدا (سبيل الله ) يا به تعبير ديگر راه دين و آيين او، با تماممشكلاتى كه دارد، چون موافق روح و جان افراد با ايمان است ، كارى است آسان و گوارا،به همين دليل مؤ منان داوطلبانه و آشكارا، از آناستقبال مى كنند، هر چند سرانجامش شهادت باشد.
جمله (الذين يقاتلونكم ) نيز صراحت دارد كه اين دستور مخصوص مقابله با كسانىاست كه دست به اسلحه مى برند، و تا دشمن به مقاتله و مبارزه بر نخيزد، مسلماناننبايد حمله كنند و چنانكه خواهيم ديد، اين اصل (جز در بعضى موارد استثنايى كه خواهد آمد)همه جا محترم شمرده شده است .
جمعى از مفسران ، مفهوم (الذين يقاتلونكم ) را در دايره خاصى محدود كرده اند، درحالى كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و تمام كسانى را كه به نحوى از انحاء به پيكاربر مى خيزند شامل مى شود.
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه هرگز غير نظاميان (مخصوصا زنان و كودكان )نبايد مورد تهاجم واقع شوند، زيرا آنها به مقاتله بر نخواسته اند، بنابراين مصونيتدارند.
سپس توصيه به رعايت عدالت ، حتى در ميدان جنگ و در برابر دشمنان كرده مى فرمايد:از حد تجاوز نكنيد (و لا تعتدوا).
چرا كه خداوند، تجاوزكاران را دوست نمى دارد (ان الله لا يحب المعتدين ).
آرى هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدى و تجاوز، نبايد در آنباشد، و درست به همين دليل است كه در جنگهاى اسلامى - بر خلاف جنگهاى عصر ما -رعايت اصول اخلاقى فراوانى توصيه شده است ، مثلا
افرادى كه سلاح بر زمين بگذارند، و كسانى كه توانايى جنگ را از دست داده اند، يااصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان ، پير مردان ، زنان و كودكان نبايد موردتعدى قرار گيرند، باغستانها و گياهان و زراعتها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمىبراى زهرآلود كردن آبهاى آشاميدنى دشمن (جنگ شيميايى و ميكروبى ) نبايد استفادهكنند.
على (عليه السلام ) - طبق آنچه در نهج البلاغه آمده - به لشكريانش ،قبل از شروع جنگ صفين دستور جامعى در اين زمينه داده كه شاهد گوياى بحث ما است :
لا تقاتلوهم حتى يبدؤ وكم فانكم بحمد الله على حجة ، و ترككم اياهم حتى يبدؤ وكم حجةاخرى لكم عليهم ، فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لاتجهزوا على جريح و لا تهيجوا النساء باذى و ان شتمن اعراضكم و سببن امرائكم .
(با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمد الله (براى حقانيت خود) داراىحجت و دليل هستيد، و واگذاشتن آنها تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگرى است به سود شما وبر زيان آنان ، آنگاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، و برناتوانها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را بههيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند).
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى از مفسران ، طبق پاره اى از روايات ، اينآيه را ناسخ آيه اى كه منع از پيكار مى كند دانسته اند مانند كفوا ايديكم : (دست بهپيكار نزنيد)، و بعضى آن را منسوخ به آيه و قاتلوا المشركين كافة : (با
همه مشركان پيكار كنيد) شمرده اند، ولى حق اين است كه اين آيه نه ناسخ است و نهمنسوخ ، زيرا ممنوع بودن جنگ با كفار متجاوز، زمانى بود كه مسلمانان از توان كافىبرخوردار نبودند و با تغيير شرايط موظف شدند از خود دفاع كنند، و نيز مساله پيكاربا مشركان در واقع يك استثناء نسبت به آيه محسوب مى شود، بنابراين تغيير حكم بهخاطر تغيير شرايط نه نسخ است و نه استثناء، ولى قرائن نشان مى دهد كه در روايات وهمچنين كلمات پيشينيان نسخ مفهومى غير از مفهوم امروز داشته به طورى كه معنى گستردهآن شامل اين گونه امور نيز مى شده است .
در آيه بعد كه تكميلى است بر دستور آيه قبل با صراحت بيشترى ، سخن مى گويد، مىفرمايد: آنها (همان مشركانى كه از هيچ گونه ضربه زدن به مسلمين خوددارى نمىكردند) را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (مكه )آنها را بيرون كنيد چرا كه اين يك دفاع عادلانه و مقابله بهمثل منطقى است (و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم ).
سپس مى افزايد: فتنه از كشتار هم بدتر است (و الفتنة اشد منالقتل ).
در اينكه (فتنه ) چيست ، مفسران و ارباب لغت ، درباره آن بحثهايى دارند، اين واژه دراصل از (فتن ) (بر وزن متن ) گرفته شده كه به گفته (راغب ) در (مفردات )به معنى قرار دادن طلا در آتش ، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است و بهگفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصيهاست واژه فتنه ومشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است .
گاه به معنى آزمايش و امتحان است ، مانند احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون : (مردم گمان مى كنند، همين كه گفتند ايمان آورديم ، رها
مى شوند و آزمايش نخواهند شد.
و گاه به معنى فريب دادن ، چنانكه مى فرمايد: يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان : (اىفرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد).
و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: يوم هم على النار يفتنون ذوقوا فتنتكم : (آن روزكه آنها بر آتش ، عذاب مى شوند و به آنها گفته مى شود بچشيد عذاب خود را).
و گاه به معنى گمراهى آمده ، مانند و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئا:(كسى كه خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتى براى نجاتاو، در برابر خداوند نخواهى داشت ).
و گاه به معنى شرك و بت پرستى يا سد راه ايمان آورندگان ، آمده مانند آيه مورد بحث، و بعضى آيات بعد از آن كه مى فرمايد: و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدينلله : (با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود، و دين مخصوص خداى يگانه باشد).
ولى ظاهر اين است كه تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شدباز مى گردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالى را دارند) زيرا با توجه بهاينكه معنى اصلى قرار دادن طلا در زير فشار آتش براى خالص سازى ، يا جدا كردنسره از ناسره است ، در هر مورد كه نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد اين واژه بهكار مى رود، مانند امتحان كه معمول ا با فشار و مشكلات همراه است ، و عذاب كه نوعديگرى از شدت و فشار است ، و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مى گيرد و همچنينشرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام
متضمن نوعى فشار و شدت است .
كوتاه سخن اينكه : آيين بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن ،در سرزمين مكه رايج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده كرده بود، و فساد آن ازقتل و كشتار هم بيشتر بود، آيه مورد بحث مى گويد به خاطر ترس از خونريزى ، دستاز پيكار با بت پرستى بر نداريد كه بت پرستى ازقتل ، بدتر است .
اين احتمال نيز از سوى بعضى از مفسران داده شده كه منظور از (فتنه ) در اينجا همانفساد اجتماعى باشد، از جمله تبعيد كردن مؤ منان از وطن ماءلوفشان كه اين امور گاه ازكشتن هم دردناك تر است ، يا سبب قتل و كشتارها در اجتماع مى شود، در آيه 73 سورهانفال چنين مى خوانيم : الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير: (اگر اين دستور را(قطع رابطه با كفار) انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مى دهد (در اين آيهفتنه و فساد در كنار هم قرار گرفته ).
سپس به مساله ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ، مى فرمايد: مسلمانان بايد احتراممسجد الحرام را نگهدارند، و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود و لذا (باآنها (مشركان ) نزد مسجد الحرام پيكار نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند) (ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه ).
(ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ كردند، آنها را بهقتل برسانيد، چنين است جزاى كافران ) (فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين).
چرا كه وقتى آنها حرمت اين حرم امن را بشكنند ديگر سكوت در برابر آنان جايز نيست وبايد پاسخ محكم به آنان گفته شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا، هرگز سوءاستفاده نكنند.
ولى از آنجا كه اسلام هميشه نيش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى آميزد تا معجونسالم تربيتى براى گنهكاران فراهم كند در آيه بعد راه بازگشت را به روى آنهاگشوده و مى فرمايد: اگر دست از جنگ بردارند و خوددارى كنند، خداوند آمرزنده و مهرباناست (فان انتهوا فان الله غفور رحيم ).
آرى اگر از شرك دست بردارند، و آتش فتنه و فساد را خاموش كنند، آنها برادران مسلمانشما خواهند بود، و حتى چنانكه در دستورات ديگر آمده است از مجازات و غرامتهائى كهبراى مجرمان است در مورد آنان صرف نظر مى شود.
بعضى جمله (فان انتهوا) (اگر خوددارى كنند) را به معنى خوددارى از شرك و كفرتفسير كرده اند (چنانكه در بالا گفتيم ).
و بعضى به معنى خوددارى از جنگ در مسجد الحرام يا اطراف آن دانسته اند.
جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .
در آيه بعد به هدف جهاد در اسلام اشاره كرده ، مى فرمايد: با آنها پيكار كنيد تا فتنهاز ميان برود (و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة ).
(و دين مخصوص خدا باشد) (و يكون الدين لله ).
سپس اضافه مى كند: (اگر آنها (از اعتقاد دراعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشويد زيرا) تعدى جز به ستمكاران روانيست ) (فان انتهوا فلا عدوان الا على الظالمين ).
در ظاهر، سه هدف براى جهاد در اين آيه ذكر شده ، از ميان بردن فتنه ها، و محو شرك وبت پرستى ، و جلوگيرى از ظلم و ستم .
اين احتمال وجود دارد كه منظور از فتنه همان شرك بوده باشد، بنابراين هدفاول و دوم در هم ادغام مى شود، و نيز اين احتمال وجود دارد كه منظور از ظلم در اينجا نيزهمان شرك باشد چنانكه در آيه 13 سوره لقمان مى خوانيم : ان
الشرك لظلم عظيم : (شرك ظلم بزرگى است ).
به اين ترتيب ، هر سه هدف ، به يك هدف باز مى گردد، و آن مبارزه با شرك و بتپرستى كه سرچشمه انواع فتنه ها و مظالم و ستمهاست .
بعضى نيز ظلم را در اين آيه به معنى آغازگر جنگ بودن دانسته اند، و يا آغازگر جنگبودن ، در حرم امن خدا.
ولى احتمال اول كه آيه سه هدف جداگانه را براى جنگ تعقيب كند قويتر به نظر مىرسد، درست است كه شرك يكى از مصاديق فتنه است ولى (فتنه ) مفهومى گسترده تراز شرك دارد، و درست است كه شرك يكى از مصاديق ظلم است ، ولى (ظلم ) مفهوم وسيعترى دارد، و اگر گاهى تفسير به شرك شده بيان يك مصداق است .
به اين ترتيب جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروائى در زمين و كشورگشايى ، و نهبه منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهيه بازارهاى فروش يا تملك منابع حياتىكشورهاى ديگر، يا برترى بخشيدن نژادى بر نژاد ديگر است .
هدف يكى از سه چيز است : خاموش كردن آتش فتنه ها و آشوبها كه سلب آزادى و امنيت ازمردم مى كند و همچنين محو آثار شرك و بت پرستى ، و نيز مقابله با متجاوزان و ظالمان ودفاع در برابر آنان است
نكته ها
1 - مساله جهاد در اسلام
در بسيارى از مذاهب انحرافى ، جهاد به هيچ وجه وجود ندارد و همه چيز بر محور توصيهها و نصايح و اندرزها دور مى زند، حتى بعضى هنگامى كه مى شنوند جهاد مسلحانه ، يكىاز اركان برنامه هاى اسلامى است در تعجب فرو مى روند كه
مگر دين مى تواند، توأ م با جنگ باشد.
اما با توجه به اينكه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعونها و نمرودها و قارونها كهاهداف انبياء را مزاحم خويش مى ديده اند در برابر آن ايستاده و جز به محو دين و آيين خداراضى نبودند روشن مى شود كه دينداران راستين در عين تكيه برعقل و منطق و اخلاق بايد در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و راه خود را بامبارزه و در هم كوبيدن آنان به سوى جلو باز كنند، اصولا جهاد يكى از نشانه هاى موجودزنده است و يك قانون عمومى در عالم حيات است ، تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوانو گياه ، براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود درحال مبارزه اند - شرح بيشتر اين سخن را در سوره نساءذيل آيه 95 و 96 خواهيد خواند.
به هر حال از افتخارات ما مسلمانان ، آميختن دين با مساله حكومت و داشتن دستور جهاد دربرنامه هاى دينى است ، منتها بايد ديد جهاد اسلامى چه اهدافى را تعقيب مى كند آنچه ما رااز ديگران جدا مى سازد همين است .
2 - اهداف جهاد در اسلام
بعضى از غربزدهها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه كنند، وبا هر زحمتى كه هست تمام غزوات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ياجنگهاى بعد از آن حضرت را، در اين راستا توجيه كنند، در حالى كه نه دليلى بر اينمساله داريم و نه تمام غزوات رسول الله در اين معنى خلاصه مى شود بهتر اين است بهجاى اين استنباطهاى نادرست به قرآن باز گرديم و اهداف جهاد را از قرآن بگيريم ،اهدافى كه همه منطقى و قابل عرضه كردن به دوست و دشمن است .
چنانكه در آيات بالا خوانديم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده
شده است .
الف - جهاد براى خاموش كردن فتنه ها
و به تعبير ديگر جهاد ابتدائى آزادى بخش .
مى دانيم خداوند دستورها و برنامه هائى براى سعادت و آزادى وتكامل و خوشبختى و آسايش انسانها طرح كرده است ، و پيامبران خود را موظف ساخته كه ايندستورها را به مردم ابلاغ كنند، حال اگر فرد يا جمعيتى ابلاغ اين فرمانها را مزاحممنافع پست خود ببينند و سر راه دعوت انبياء موانعى ايجاد نمايند آنها حق دارند نخست ازطريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خودبردارند و آزادى تبليغ را براى خود كسب كنند.
به عبارت ديگر: مردم در همه اجتماعات اين حق را دارند كه نداى مناديان راه حق را بشنوند،و در قبول دعوت آنها آزاد باشند حال اگر كسانى بخواهند آنها را از حق مشروعشان محرومسازند و اجازه ندهند صداى مناديان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قيد اسارت وبردگى فكرى و اجتماعى آزاد گردند طرفداران اين برنامه حق دارند براى فراهمساختن اين آزادى از هر وسيله اى استفاده كنند، و از اينجا ضرورت (جهاد ابتدائى ) دراسلام و ساير اديان آسمانى روشن مى گردد.
همچنين اگر كسانى مؤ منان را تحت فشار قرار دهند كه به آيين سابق باز گردند براىرفع اين فشار نيز از هر وسيله اى مى توان استفاده كرد.
ب - جهاد دفاعى
آيا صحيح است كسى به انسان حمله كند و او از خود دفاع ننمايد؟ يا ملتى متجاوز و سلطهگر هجوم بر ملت ديگر ببرند و آنها دست روى دست گذارده نابودى كشور و ملت خويشرا تماشا كنند.
در اينجا تمام قوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده حقمى دهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار
برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند.
اين نوع جهاد را، (جهاد دفاعى ) مى نامند، جنگهايى مانند جنگ احزاب و احد و موته وتبوك و حنين و بعضى ديگر از غزوات اسلامى جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعىداشته است .
هم اكنون بسيارى از دشمنان اسلام ، جنگ را بر مسلمينتحميل كرده اند و سرزمينهاى اسلامى را اشغال نموده و منابع آنها را زير سلطه خودگرفته اند چگونه اسلام اجازه مى دهد در مقابل آنها سكوت شود؟ ج - جهاد براى حمايت ازمظلومان
شاخه ديگرى از جهاد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده ، جهاد براى حمايت ازمظلومان است ، در آيه 75 سوره نساء مى خوانيم : و ما لكم لا تقاتلون فىسبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذهالقرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا:
(چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (بدست ستمگران ) تضعيف شده اندپيكار نمى كنيد، همان افراد (ستمديده اى ) كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه )كه اهلش ستمگرند بيرون ببر، و براى ما از سوى خود، وليى قرار ده ، و براى ما ازسوى خود يار و ياورى معين فرما).
به اين ترتيب ، قرآن از مسلمانان مى خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم ، جهادكنند، و اصولا اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در آيه فوق قيد و شرطىنيست ، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان ، باشند، بايد از آنها دفاع كرده نزديكو دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمى كند.
و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام يكاصل است كه بايد مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى دهدمسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى شود بيتفاوت باشند، و
اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مى دهد.
د - جهاد براى محو شرك و بت پرستى
اسلام در عين اينكه آزادى عقيده را محترم مى شمرد و هيچ كس را با اجبار دعوت به سوى اينآيين نمى كند، به همين دليل به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند، فرصت كافى مىدهد كه با مطالعه و تفكر آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند، با آنها بهصورت يك (اقليت هم پيمان ) (اهل ذمه ) معامله مى كند و با شرايط خاصى كه نهپيچيده است و نه مشكل با آنها همزيستى مسالمت آميز بر قرار مى نمايد، در عينحال نسبت به شرك و بت پرستى ، سختگير است زيرا: شرك و بت پرستى نه دين است ونه آيين و نه محترم شمرده مى شود، بلكه يك نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقعيك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى است كه بايد به هر قيمت كه ممكن شود آن را ريشه كنساخت .
كلمه آزادى و احترام به فكر ديگران در مواردى به كار برده مى شود كه فكر و عقيده لااقل يك ريشه صحيح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهى و بيمارى چيزى نيستكه محترم شمرده شود و به همين دليل اسلام دستور مى دهد كه بت پرستى به هر قيمتىكه شده است حتى به قيمت جنگ ، از جامعه بشريت ريشه كن گردد.
بت خانه ها و آثار شوم بت پرستى اگر از طرق مسالمت آميز ممكن نشد با زور ويران ومنهدم گردند.
آرى اسلام مى گويد بايد صفحه زمين از آلودگى به شرك و بت پرستى پاك گردد وبه همه مسلمين نويد مى دهد كه سرانجام توحيد و يكتا پرستى به تمام جهان حاكم خواهدشد و شرك و بت پرستى ريشه كن خواهد گشت .
از آنچه در بالا - در مورد اهداف جهاد - آمد روشن مى شود كه اسلام جهاد را بااصول صحيح و منطق عقل هماهنگ ساخته ، و هرگز آن را وسيله سلطه جويى وكشورگشائى و غصب حقوق ديگران و تحميل عقيده ، و استعمار و استثمار قرار
نداده است .
ولى مى دانيم دشمنان اسلام - مخصوصا ارباب كليسا و مستشرقان مغرض با تحريفحقايق ، سخنان زيادى بر ضد مساله جهاد اسلامى ايراد كرده اند و اسلام را متهم بهخشونت و توسل به زور و شمشير براى تحميل عقيده ساخته اند.
و به اين قانون اسلامى سخت هجوم برده اند.
به نظر مى رسد وحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان ، به خاطر معارف قوى ، و برنامههاى حساب شده ، سبب شده است كه از اسلام چهره دروغين وحشتناكى بسازند، تا جلوپيشرفت اسلام را در جهان بگيرند.
3 - چرا فرمان جهاد در مدينه نازل شد؟
مى دانيم جهاد در سال دوم هجرت به مسلمانان واجب گشت وقبل از آن واجب نبود.
دليل اين موضع روشن است زيرا از يك طرف تعداد مسلمانان در مكه به اندازهاى كم بودكه عملا قيام مسلحانه كردن مفهومى جز انتحار و خودكشى نداشت و از طرف ديگر دشمن درمكه فوق العاده نيرومند بود و در واقع مركز اصلى قدرتهاى ضد اسلامى محسوب مى شدو مبارزه كردن با آنها در داخل مكه امكان پذير نبود.
ولى هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مدينه آمد عده زيادى به اوايمان آوردند و دعوت خود را آشكار در داخل و خارج مدينه گسترش داد و توانست يك حكومتصالح به وجود آورد و وسايل لازم را براى مبارزه و پيكار با دشمن آماده سازد و چونمدينه از مكه فاصله زيادى داشت اين كار با فراغت خاطر صورت گرفت و نيروهاىانقلابى و آزادى بخش ، آماده مبارزه و دفاع در برابر دشمن شدند.
آيه و ترجمه


الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمت قصاص فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليهبمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله و اعلموا أ ن الله مع المتقين(194)


ترجمه :
194 - ماه حرام ، در برابر ماه حرام ! (اگر دشمنان ، احترام آن را شكستند، و در آن با شماجنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد). و تمام حرامها،(قابل ) قصاص است . و (به طور كلى ) هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر اوتعدى كنيد! و از خدا به پرهيزيد (و زياده روى ننماييد)! و بدانيد خدا با پرهيزكاراناست !
تفسير:
احترام ماههاى حرام و مقابله به مثل
اين آيه بحثى را كه در آيات پيش در مورد جهاد به طور كلى آمده استتكميل مى كند و در واقع پاسخى است به ايراد افراد ناآگاه كه مى گفتند.
مگر مى توان در ماه حرام جنگ كرد كه اسلام چنين دستورى را داده است .
توضيح اينكه : مشركان مكه مى دانستند كه جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه ومحرم و رجب ) از نظر اسلام جايز نيست و به تعبير ديگر اسلام اين سنت را كه ازقبل وجود داشته امضاء كرده است ، مخصوصا در مسجد الحرام و مكه اين كار نارواتر است ،و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به هر دو حكم احترام مى گذارد.
به همين دليل در نظر داشتند، مسلمانان را غافلگير ساخته و در ماههاى حرام به آنها حملهور شوند، و شايد گمانشان اين بود، كه اگر آنها احترام ماههاى حرام را ناديده بگيرندمسلمانان به مقابله بر نمى خيزند، و اگر چنين شود به مقصود
خود رسيده اند.
آيه مورد بحث به اين پندارها پايان داد و نقشه هاى احتمالى آنها را نقش بر آب كرد، ودستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه بردند، مسلمانان درمقابل آنها بايستند، مى فرمايد: (ماه حرام در برابر ماه حرام است ) (الشهر الحرامبالشهر الحرام ).
يعنى اگر دشمنان احترام آن را شكستند و در آن با شما پيكار كردند شما نيز حق داريدمقابله به مثل كنيد.
(زيرا حرمات ، قصاص دارد (و الحرمات قصاص ).

next page

fehrest page