بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب معراج السعادة, ملا احمد بن محمد مهدى نراقى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     41 -
     42 -
     43 -
     44 -
     45 -
     46 -
     47 -
     48 -
     49-1 -
     49-2 -
     50 -
     51 -
     52 -
     53-1 -
     53-2 -
     53-3 -
     54 -
     55 -
     56 -
     57 -
     58 -
     59 -
     60 -
     61 -
     62 -
     63 -
     64 -
     65 -
     66 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

هديه

دوم: هديه است.و آن چيزى است كه: آدمى به جهت‏برادر مؤمن خود عطا كند، ياارسال نمايد، - خواه فقير باشد خواه غنى - به جهت اظهار محبت، و تاكيد دوستى.واين امرى است مستحسن و مطلوب.و در شرع، پسنديده و مندوب.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «باهم دوستى كنيد.و هديه به‏يكديگر بفرستيد، كه آن كينه‏ها را برطرف مى‏كند» . (1)

و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «من هديه از براى برادرمسلم بفرستم دوست‏تر دارم كه مثل آن را تصدق كنم‏» . (2)

و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: «از جمله اكرام آدمى برادر خودرا، اين است كه: تحفه او را قبول كند.و هر چه داشته باشد به جهت او تحفه بفرستد وتكلف نكند» . (3)

مهمانى كردن و آداب آن

سوم: مهمانى كردن، و از براى آن ثواب جزيل، و اجر جميل در شريعت مقدسه‏وارد شده است.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «كسى كه مهمانى نكند،هيچ خير در او نيست‏» . (4)

و فرمود: «چون مهمانى بر قومى وارد شود، روزى با او از آسمان نازل مى‏شود.وچون چيزى مى‏خورد خدا گناهان آن قوم را مى‏آمرزد» . (5)

و نيز فرمود كه: «هيچ مهمانى بر قومى داخل نمى‏شود مگر آنكه روزى او درآغوش اوست‏» . (6)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «چون خدا به قومى اراده خير نمايد، به جهت‏ايشان هديه مى‏فرستد.عرض كردند: چه هديه‏اى؟ فرمود: مهمان، با روزى خود مى‏آيد، و گناهان اهل خانه را برداشته مى‏رود» . (7)

و فرمود: «هر خانه‏اى كه مهمان داخل آن نمى‏شود ملائكه نيز به آنجا نمى‏آيند» . (8)

و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «هيچ مؤمنى نيست كه‏صداى پاى مهمان را بشنود و به آن خوشحال شود مگر آنكه خدا همه گناهان او رامى‏آمرزد، اگر چه ميان زمين و آسمان را پر كرده باشد» . (9)

«روزى آن جناب گريست.از سبب گريه او پرسيدند.فرمودند: هفت روز است كه‏ميهمان به من وارد نشده، مى‏ترسم كه مرتبه من نزد خدا پست‏شده باشد» . (10)

«و ابراهيم خليل الرحمن - عليه السلام - چون مى‏خواست چيزى بخورد به قدر يك‏ميل يا دو ميل راه بيرون مى‏رفت كه كسى را بيابد و با او غذا بخورد.و او را «ابو الضيفان‏» يعنى: پدر ميهمانها گفتندى‏» . (11)

و جميع اخبارى كه در فضل و ثواب طعام دادن و آب دادن رسيده، دلالت‏برفضيلت ميهمانى نيز مى‏كند.و آن اخبار از حد، متجاوز است.و وارد شده است كه:

«هر كه برادر مؤمن خود را اطعام كند تا سير كند او را، و آب دهد تا سير آب كند او را،خدا او را هفت‏خندق از آتش جهنم دور مى‏كند، كه ما بين هر خندقى مسافت پانصدساله راه باشد» . (12)

و در روايتى ديگر رسيده است كه: «هر كه اطعام كند مؤمنى را تا سير كند او را،احدى از مخلوقات خدا قدر ثواب آن را نمى‏داند، نه ملك مقربى و نه نبى مرسلى، مگرخداوند عز و جل‏» . (13)

و مخفى نماند كه: مهمانى كه اين همه ثواب از براى او رسيده است، نه آن است كه‏متعارف اكثر اهل اين زمان است، كه به قصد ريا، يا افتخار، يا خودنمائى جمعى از اهل‏دنيا را بر دور هم جمع نموده به هرزه‏گوئى و غيبت مسلمين مى‏گذرانند.و انواع اسراف‏را مرتكب مى‏شوند.بلكه مهمانى است كه: مقصود از آن، تقرب به خدا، و اقتداى به‏سنت پيغمبر، و دلجوئى برادران و شاد كردن دل مؤمنان بود باشد، و قصد خودنمائى وفخر نداشته باشد.و سزاوار آن است كه: فقرا و نيكان را مهمان كند، اگر چه مهمانى اغنيا و مطلق مردم نيز ثواب و فضيلت دارد.

و مستحب است كه مهمانى خويشان و همسايگان را فراموش نكند.و كسى را كه‏بداند مهمانى رفتن بر او شاق است تكليف نكند.و زود غذا را حاضر كند.

و در حديث است كه: «شتاب در هر كارى از شيطان است مگر در پنج چيز كه شتاب‏در آنها طريقه پيغمبر خداست: طعام آوردن از براى مهمان.و برداشتن ميت.وشوهردادن دختر باكره.و ادا نمودن قرض.و توبه از گناه‏» . (14)

و نيز سنت است كه: «طعام را به قدر كفايت‏حاضر كند.نه كمتر باشد كه موجب‏نقص آبرو و مروت است.و نه زيادتر كه تضييع مال و اسراف است.و با مهمان‏گشاده‏روئى و خوش‏كلامى نمايد.و در وقت رفتن، تا در خانه، او را مشايعت كند» .

و در خدمت‏كردن، از ميهمان تقاضاى كار نكند.

آداب ميهمان

و از براى مهمان نيز آدابى است چند.از آن جمله اينكه: دعوت برادر مؤمن را به‏ميهمانى اجابت كند.و فرق ميان غنى و فقير نگذارد.بلكه به فقير زودتر وعده دهد.وبعد مسافت، مانع وعده دادن او نشود، مگر اينكه بسيار دور باشد.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حاضر و غايب امت‏خود راوصيت مى‏كنم كه اجابت دعوت مسلم را كنند، اگر چه به قدر پنج ميل راه باشد» . (15)

و هرگاه روزه سنتى داشته باشد آن را عذر قرار ندهد، بلكه اگر ببيند كه او به چيزى‏خوردن خوشحال مى‏شود افطار كند و ثواب آن افطار بيش از روزه خواهد بود.

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه روزه باشد و بربرادر دينى خود وارد شود و نگويد روزه‏ام و افطار كند، خدا ثواب يك سال روزه به‏جهت او مى‏نويسد» . (16)

و بايد غرض او از مهمانى رفتن، شكم پرستى نباشد، بلكه غرض او اكرام برادر مؤمن‏خود و متابعت‏سنت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - باشد.و اگر بداند كه: ميزبان از جمله‏فساق و يا ظلمه است، يا غرض او از ضيافت، مباهات و خود نمائى است، سزاوار آن‏است كه: وعده ندهد.

و همچنين اگر طعام او، يا خانه او، يا فرش او، حرام يا شبهه‏ناك باشد، يا در آن‏موضع، مرتكب معصيتى شوند، مثل اينكه ظرف طلا يا نقره باشد، يا مشتمل بر غنا ياساز بوده باشد، يا ميزبان مرتكب اسراف شده باشد، يا در آنجا لهو و لعب و هرزه‏گوئى‏يا غيبت مسلمى شود، در همه آنها اولى وعده ندادن است.و در بسيارى از صور آن،حرام است.

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «سزاوار مؤمن نيست كه درمجلسى بنشيند كه در آن معصيت‏خدا بشود و نتواند منع كند. (17)

و كسى كه ناچار شود از اينكه به سفره ظالمى حاضر شود، تا تواند كم چيزى‏بخورد.و ميل به غذاهاى خوب نكند.

و از جمله آداب مهمان، آن است كه: چون داخل خانه ميزبان شد، ميل به صدرنكند، بلكه به هر جا كه اتفاق افتد بنشيند.و اگر صاحب خانه جائى به او بنمايد همان جابنشيند.و مقابل درى كه زنان از برابر آن گذرند ننشيند.و بسيار نگاه به موضعى كه طعام‏از آنجا مى‏آورند نكند.و ابتدا با كسانى كه نزديك او نشسته‏اند تحيت‏به جا آورد.ودير به خانه ميزبان نرود، و ايشان را انتظار ندهد، بلكه در رفتن تعجيل كند.اما نه اين قدركه مخل امر ايشان بشود.و وقت كار و تهيه بر ايشان داخل نشود.

حق معلوم، و حق حصاد

چهارم: حق معلوم و حق حصاد و حد او و اولى عبارت است از: آنچه كه آدمى باخود قرار بگذارد كه هر روز، يا هر هفته، يا هر ماه و يا هر سال، از مال خود به فقرابدهد.يا صله رحم به جا آورد، غير از آنچه واجب است.

و دومى عبارت است از: پشته‏اى از خرمن، يا دسته‏اى از زرع، يا كفى از گندم ياخرما يا ميوه، يا ساير محصولات، كه در وقت درو، يا ضبط محصولات، آدمى به‏خوشه‏چينان و فقرائى كه در آنجا حاضر مى‏شوند بدهد.

و در ثواب هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است.

از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «خداى - تعالى - مقرر فرموده است‏از اموال اغنيا حقوقى چند غير از زكوة.

همچنان كه در قرآن است كه:

«و الذين في اموالهم حق معلوم‏». (18)

و «حق معلوم‏» ، غير از زكوة است.و آن چيزى است كه: آدمى قرار بدهد بر خود در مال خود، و لازم است‏بر او كه به قدر وسع و طاقت‏خود اين قرار را بدهد.و آنچه را برخود قرار مى‏دهد بدهد، اگر خواهد هر روز، و اگر خواهد هر جمعه، و اگر خواهد هرماه‏» . (19)

و بايد مداومت‏بر اين گردد.و اخبار به اين مضمون بسيار است. (20)

و نيز از آن حضرت مروى است كه: «در زراعت، دو حق است: يكى آنكه اگر ندهى‏از تو مؤاخذه مى‏كنند.دوم آنكه در دادن آن ثواب است.اما حقى كه مؤاخذه بر آن‏مى‏شود، زكوة است.و اما آنكه در دادن آن ثواب است، آن است كه: خداى - تعالى - مى‏فرمايد:

«و اتوا حقه يوم حصاده‏». (21)

و حق زرع را روز درويدن به صاحبانش برسانيد، يعنى از آنچه مى‏درويد دسته دسته‏بدهيد تا از درو فارغ شويد» . (22)

و در حديثى كه خلاصه آن اين است فرمود كه: «در شب، ميوه مچينيد، و درومكنيد، و تخم مكاريد، و ناقه‏ها را ندوشيد، كه اگر چنين كنيد فقرا بى‏نصيب مى‏مانند» . (23)

قرض دادن

پنجم: قرض دادن است.و آن نيز از ثمرات سخاوت و فضل است.و ثواب آن‏بى‏نهايت است.

حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: هر كه قرض بدهد به مردى تازمانى كه قدرت بر اداء آن داشته باشد مال او در زكوة است، و خود او با ملائكه درنماز است، تا آن را بگيرد» . (24)

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: بر در بهشت نوشته است كه: «ثواب صدقه را ده مقابل مى‏دهند و ثواب قرض را هيجده مقابل‏» . (25)

و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر مؤمنى كه به هر مؤمنى قرض‏بدهد از براى خدا، در هر آنى ثواب صدقه را دارد تا مال به او برسد» . (26)

و سر آن اين است كه: در هر آنى مى‏تواند مطالبه آن را بكند و چون مطالبه نكندثواب صدقه دارد.

و مخفى نماند كه مراد از قرضى كه ثواب آن رسيده است، قرض الحسنه‏اى است‏كه: از براى خدا باشد.اما قرضى كه به واسطه آن نفع دنيوى به صاحب مال مى‏رسد وغرض او نفع بردن است، ثوابى ندارد.

مهلت دادن قرض دار

ششم: مهلت دادن قرض دارى است كه نداشته باشد يا حلال كردن او.و اين عمل نيزفضيلت‏بسيار دارد، بلكه از جمله واجبات است.

حضرت صادق - عليه السلام - مى‏فرمايد كه: «هر كه خواهد خدا سايه خود را بر سر اوبيندازد در روزى كه هيچ سايه‏اى به غير از سايه او نباشد، مهلت دهد نادارى را، يا از حق‏خود بگذرد» . (27)

و پيغمبر - صلى الله عليه و آله - در روزى فرمود كه: «كيست كه مى‏خواهد كه خداى - تعالى - او را از شعله جهنم در سايه خود بدارد؟ تا سه مرتبه.در هر مرتبه مردم عرض‏كردند كه: يا رسول الله! كيست فرمود: آن كسى است كه قرض دار خود را مهلت دهد،يا از حق خود بگذرد» . (28)

و فرمود كه: «روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - بر منبر آمد و حمد و ثناى‏الهى را به جاى آورد و درود بر پيغمبر [پيغمبران] او فرستاد پس فرمود: ايها الناس! حاضران شما به غايبان برسانند كه: هر كه مهلت دهد قرض دار خود را كه نداشته باشد، ازبراى او در نزد خدا هر روز، ثواب صدقه مثل مال اوست، تا طلب خود را بگيرد» . (29)

و در اين خصوص اخبار بسيار است.پس بر اهل ايمان لازم است كه: چنانچه طلبى‏از كسى داشته باشند و او بر اداى آن قادر نباشد او را مهلت دهند.و بر او تنگ‏گيرى‏ننمايند.نه چون اغنياى تنگ چشم اين زمان، كه اگر دينارى از فقيرى خواهند دنيا را براو تنگ مى‏كنند.و شب و روز آن بيچاره را يكسان مى‏نمايند.و راه آمد و شد را بر اومى‏بندند.و در محافل و مجامع، زبان به غيبت او مى‏گشايند.و ايذا و اذيت مى‏رسانند.وگاه باشد او را مضروب و مجروح مى‏كنند.و ذمه خود را چندين مقابل طلب خود به‏واسطه ديه جراحت، مشغول مى‏كنند.و به جهت گرفتن قليلى از مال خسيس دنيا، حرام‏بسيار را مرتكب مى‏شوند.

اعانت مسلمين نمودن

هفتم: اعانت مسلمين نمودن در غير آنچه مذكور شد، مثل: پوشانيدن ايشان، ياسكنى دادن و سوار كردن و عاريه دادن و امثال اينها.و همه اينها را ثواب بى‏نهايت وفضيلت‏بى‏غايت است.

حفظ آبرو و دفع شر اشرار

هشتم: آنچه را كه آدمى به جهت‏حفظ آبرو و مراعات حرمت‏خود، و دفع شراشرار، و منع ظلم ظالمين از خود مى‏دهد، و اين نيز از ثمره سخاوت است.و بسابخيلان كه به واسطه بخل، به انواع مذلت و خوارى رسيده و آبروى خود را بر بادداده‏اند.

و در بعضى اخبار وارد شده است كه: «بذل مال به جهت‏حفظ آبروى خود، حكم‏صدقه دارد» .

ساختن مسجد، مدرسه و پل

نهم: ساختن مسجد و مدرسه و پل و رباط، و اجراى قنوات و نشاندن درختان وامثال اينهاست از چيزهائى كه اثر آن در روزگار باقى مى‏ماند تا قيامت.و نفع آن روز به‏روز عايد صاحب آن مى‏گردد.از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است‏كه: «هر كه مسجدى بنا كند خداى - تعالى - براى او خانه‏اى در بهشت‏بنا كند» . (30)

و نيز از آن حضرت مروى است كه: «شش چيز است كه فيض و ثواب آن بعد ازوفات به مؤمن مى‏رسد:

يكى: فرزندى كه از براى او طلب آمرزش نمايد.

دوم: مصحفى كه بعد از خود بگذارد.

سوم: درختى كه بنشاند.

چهارم: چاه آبى كه حفر كند.

پنجم: صدقه جارى، كه مستمر سازد و خود بعد از آن منتفع شود.مثل ساختن پل ومدرسه و رباط، و وقف كردن مزارع و قراى و امثال آنها.

ششم: طريقه‏اى نيكو كه بعد از او به آن عمل نمايند» . (31)

مال حرام خوردن

صفت‏ششم: (از صفات رذيله متعلقه به قوه شهويه) مال حرام خوردن و از آن‏اجتناب نكردن است و آن از نتايج‏حب دنيا و حرص بر آن است.و از اشد مهلكات، واعظم موانع وصول به سعادات است.بيشتر كسانى كه به هلاكت رسيده‏اند سببش آن‏بوده.و اكثر مردم كه از فيوضات و سعادات محروم مانده‏اند به واسطه آن شدى.سدى‏از اين محكم‏تر در راه توفيق نيست.و پرده‏اى از اين مانع‏تر بر چهره تاييد نه.و كسى كه‏تامل كند مى‏داند كه: خوردن حرام، اعظم حجابى است‏بندگان را از وصول به درجه‏ابرار.و قوى‏تر مانعى است از اتصال به عالم انوار.سراچه دل را از آن تيرگى و ظلمت وخباثت و غفلت‏حاصل، و نفس انسانى به واسطه آن به اسفل دركات هلاكت و ضلالت‏واصل مى‏گردد.

«و هو الذى انساها عهود الحمى و هو الذى اهواها فى مهاوى الضلالة و الردى‏»

يعنى:

«عهد پروردگار به واسطه آن فراموش، و در چاههاى گمراهى و سرگردانى با شياطين به‏سبب آن هم آغوش‏» .

آرى: دلى كه از لقمه حرام روئيده شده باشد كجا و قابليت انوار عالم قدس كجا؟ ونطفه را كه از مال مردم هم رسيده باشد با مرتبه رفيعه انس با پروردگار چه كار؟ چگونه‏پرتو لمعات عالم نور، به دلى تابد كه بخار غذاى حرام، آن را تاريك كرده؟ و كى‏پاكيزگى و صفا از براى نفس حاصل مى‏شود كه كثافات مال مشتبه آن را آلوده و چرك‏نموده باشد؟ و به همين جهت‏حاملين شرع و احكام، و امناى وحى ملك علام، نهايت تحذير ازاو فرمودند.و به شدت هر چه تمامتر از او منع نمودند.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «در بيت المقدس فرشته‏اى‏هست كه هر شب ندا مى‏كند كه: هر كه بخورد چيزى را كه حرام باشد، خدا از او نه قبول‏مى‏فرمايد سنتى را، و نه واجبى را» . (32)

و نيز از آن سرور مروى است كه: «هر كه باك نداشته باشد از اينكه هر جا مال راتحصيل كند، خدا هم باك ندارد كه از هر درى او را وارد جهنم كند» . (33)

و فرمود: «هر گوشتى كه از حرام روئيده شود آتش سزاوارتر است‏به آن‏» . (34)

و نيز فرمود كه: «هر كه مالى از ممر حرامى به دست آورد و به آن صله رحم به جاآورد، يا تصدق كند، يا در راه خدا انفاق نمايد، خداوند عالم، همه را جمع مى‏كند،پس آن را داخل آتش مى‏كند» . (35)

و فرمود: «هر كه مالى از حرام كسب نمايد، پس اگر آن را تصدق كند از او قبول‏نمى‏شود.و اگر بگذارد آن را، توشه راه جهنم او مى‏شود» . (36)

از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر گاه كسى مالى از غيرمداخل حلال به دست آورد و به آن حج كند، چون گويد: «لبيك، اللهم لبيك‏» خطاب‏رسد كه: «نه لبيك و نه سعديك‏» . (37)

و در بعضى اخبار وارد شده است كه: «چون روز قيامت‏شود بنده‏اى را در نزدترازوى اعمال نگاه دارد و از براى او اعمال حسنه مانند كوههاى عظيمه باشد، پس اورا در مقام محاسبه باز مى‏دارند و از او سؤال مى‏كنند كه: مال خود را از كجا به دست‏آورده و به چه مصرف رسانيده است؟ و رعايت عيال خود را چگونه نموده است؟ وحقوق ايشان را به جاى آورده است‏يا نه؟ تا به واسطه اين محاسبات، همه اعمال حسنه‏او تمام شود و هيچ از براى او باقى نماند.پس ملائكه ندا مى‏كنند كه: «هذا الذى اكل‏عياله حسناته‏» يعنى: اين است آنچنان كسى كه عيال او حسنات او را خوردند.و امروزبه اعمال خود گرفتار آمد» . (38)

و وارد شده است كه: «زن و فرزندان آدمى در روز قيامت‏به او مى‏آويزند و او رادر موقف حضور پروردگار باز مى‏دارند و مى‏گويند: پروردگارا! حق ما را از اين شخص‏بستان.به درستى كه ما جاهل به احكام شريعت‏بوديم و او ما را تعليم نكرد.و غذاى‏حرام به ما خورانيد و ما عالم به آن نبوديم‏» . (39)

پس هر كه طالب نجات، و مشتاق وصول به سعادات باشد بايد فرار كند از مال حرام.

همچنان كه از شير درنده و مار گزنده فرار مى‏نمايد.آه، آه! از امثال اين زمان، كجا اين‏دست مى‏دهد و حال اينكه حلالى جز آب باران و گياه بيابان يافت نمى‏شود! و آنچه‏مى‏بينى همه دست عدوان آن را حرام كرده.و معاملات فاسده آن را فاسد نموده.هيچ‏درهمى نيست مگر آنكه پى‏درپى دستهاى غاصبين به آن رسيده.و هيچ دينارى نيست‏مگر آنكه مكرر به كسى كه از جمله قاهرين است در كيسه او داخل شده.بيشتر آب و زمينها مغصوب، و اكثر «مواشى‏» (40) و حيوانات «منهوب‏» . (41)

پس چگونه قطع به حليت قوتى حاصل مى‏شود.هيهات، هيهات! تاجرى را نمى‏يابى‏مگر آنكه معامله او با اهل ظلم و عدوان، و صاحب عمل را نمى‏بينى مگر اينكه مال اومخلوط است‏به اموال حاكم و سلطان.

و بالجمله حلال در امثال اين زمان مفقود، و راه وصول به آن مسدود است.و اين‏آفتى است كه خانه دين از آن ويران، و آتشى است كه گلشن ايمان از آن سوزان است.

و اين نه چنين است كه مخصوص اين عصر باشد، بلكه ظاهر آن است كه حال اكثراعصار چنين بوده.

و از اين جهت است كه حضرت امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - فرمودند كه: «خوراك بنده مؤمن در دنيا، خوراك، مضطرين است‏» . (42)

و با وجود همه اينها، بايد طالب نجات مايوس نباشد از تحصيل حلال.و دست وشكم خود را به هر غذائى نيالايد.

فصل: اموال حلال و حرام و مشتبه و درجات آنها

بدان كه اموال بر سه قسم است: حلال واضح.و حرام واضح.و مال مشتبه.و از براى‏هر يك از اينها درجات بسيار است، زيرا كه: مال حرام اگر چه همه آن خبيث است و ليكن‏بعضى از بعضى خبيث‏تر است.چنانكه حرمت مالى كه كسى به معامله فاسده بگيرد باوجود تراضى از يكديگر، مثل حرمت مال يتيمى كه به قهر و عدوان گرفته شود، نيست.

و همچنين مال حلال، اگر چه همه آن خوب است و پاك، و ليكن بعضى از بعضى پاكتراست.و همه مال مشتبه، مكروه است، و ليكن كراهت‏بعضى از بعضى ديگر شديدتراست.پس همچنان كه طبيب مى‏گويد: حلوا گرم است، و ليكن بعضى در درجه اول گرم‏است، و بعضى در درجه دوم، و بعضى سوم، و بعضى چهارم.همچنين است درجات‏حلال در صفا و پاكى.

و درجات شبهه در كراهت، و اموال حرام، از سه قسم بيرون نيست:

اول آنكه: ذات آن حرام است، مثل سگ و خوك و خاك و امثال اينها.

دوم آنكه: به جهت صفتى كه عارض آن شده حرام شده است، چون طعامى كه به‏زهر مخلوط شده باشد.

سوم آنكه: به جهت نقص و خللى كه در گرفتن و دادن مال هم رسيده.و از براى‏اين، اقسام بسيار است، مثل اموالى كه گرفته مى‏شود به ظلم و عدوان و غصب و دزدى‏و خيانت در امانت و مكر و حيله و تلبيس و رشوه و كم فروشى و ربا، و غير اينها ازآنچه در كتب فقه مذكور است.و در خصوص هر يك ذم شديد رسيده.و اين علم مقام‏بيان تفصيل آنها نيست.و چون بسيار اشتباه مى‏شود در ميان رشوه و هديه، در اين مقام‏اشاره به بيان آنها مى‏كنيم.

فرق بين هديه و رشوه

پس مى‏گوييم بدان كه: چيزى كه به اين اسم و رسم كسى به ديگرى مى‏دهد چندصورت است:

اول آنكه: كسى چيزى از براى بعضى برادران دينى خود بفرستد به قصد اظهاردوستى و محبت، و تاكيد «قواعد» (43) انس و صحت.و هيچ غرض ديگر نداشته باشد.وشكى نيست كه اين هديه است.و حلال است، خواه با آن قصد ثواب اخروى نيز داشته‏باشد يا نه.

دوم آنكه: مقصود او از فرستادن چيزى طمع مالى باشد، مثل اينكه فقيرى هديه ازبراى غنى، يا غنى از براى غنى ديگر بفرستد به جهت طمع عوض بيشتر، يا مساوى.واين نيز نوعى از هديه است.و در حقيقت هبه‏اى است‏به شرط عوض.و هرگاه آنچه‏طمع و منظور او بوده به جا آورد حلال است.همچنان كه مقتضاى ادله و مفاد بعضى ازاخبار است.بلكه از بعضى اخبار مستفاد مى‏شود كه: اگر طمع او را هم به جا نياوردحلال خواهد بود.

همچنان كه مروى است كه: اسحق بن عمار به حضرت صادق - عليه السلام - عرض‏كرد كه: «مرد فقيرى هديه به جهت من مى‏فرستد و مقصودش آن است كه: من عوض به‏او بدهم، من هديه او را مى‏گيرم و چيزى به او نمى‏دهم، آيا از براى من حلال است؟ فرمود: بلى حلال است، و ليكن مگذار كه عطا نكنى به او» . (44)

و احوط، اجتناب است از قبول آن در صورت ندادن عوضى كه در نظر دارد.وهرگاه عوضى را كه مى‏خواهد از مال آن شخص نباشد بلكه از اموالى باشد كه مردم به‏او داده باشند، كه به مصرف فقرا رساند، از قبيل زكوة و خمس و امثال اينها و سايروجوه بر، ظاهر كلام بعضى آن است كه: اگر آن شخصى كه هديه فرستاده است‏به طمع گرفتن آن، از اهل استحقاق باشد و اگر اين هديه را هم نمى‏فرستاد باز به او مى‏داد، دراين صورت گرفتن آن حلال است.ولى احتياط، اجتناب از قبول آن است مطلقا.

سوم آنكه: مقصود او از فرستادن، اين باشد كه: آن شخص در كار معينى اعانت اوكند.پس اگر آن كار، حرام يا واجب باشد، آن هديه نيست، بلكه رشوه است و گرفتن‏آن حرام است.و اگر آن عمل، مباح باشد قبول هديه آن ضرر ندارد.

چهارم آنكه: غرض او از فرستادن، تحصيل دوستى و محبت‏باشد، و ليكن دردوستى و محبت او منظور اين باشد كه به واسطه جاه و مرتبه او متوصل به بعضى ازمطالب خود شود، و اگر اين جاه و مرتبه از براى او نمى‏بود آن را نمى‏فرستاد.پس اگرغرض آن شخص توصل به مطالب غير مشروعه باشد، شكى در رشوه بودن آنچه‏فرستاده، و حرمت آن نيست.و اگر توصل به مطلب مشروع باشد، يا غرض او معلوم‏نباشد، ظاهر آن است كه: حرام نباشد.اگر چه قبول آن مطلقا خالى از كراهت نيست،زيرا كه: هديه‏اى است مشابه رشوه.

مروى است كه: «حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - والى‏اى فرستادند كه زكوة‏قبيله «ازد» را جمع نمايد، چون مراجعت نمود بعضى از آنچه آورده بود خودنگاهداشت و گفت: اين هديه‏اى است كه به من داده‏اند.حضرت فرمود كه: اگر راست‏مى‏گوئى چرا در خانه پدرت و خانه مادرت ننشستى تا هديه از براى تو بياورند؟ پس‏فرمود: چرا من هرگاه يكى از شما را به عملى نصب مى‏كنم گوئيد اين از شما و اين هديه‏من است، چرا در خانه مادرش نمى‏نشيند تا هديه از برايش بياورند؟ !» . (45)

و بنابراين، سزاوار هر قاضى و والى و حاكمى، و غير اينها از عمال سلاطين آن است‏كه: فرض كند خود را بى‏منصب و شغل، معزول از هر كار و بار، در خانه مادرش نشسته‏است آنچه به او در آن وقت عطا مى‏كند حال هم اگر بفرستند بگيرد.و آنچه را كه‏نمى‏فرستند از آن اجتناب كند.

فصل: فضيلت اجتناب از مال حرام

ضد عدم اجتناب از مال حرام، اجتناب و احتراز از آن است.و آن يك معنى ورع‏است.و معنى ديگر آن، نگاه داشتن خود است از مطلق معاصى.و منع نفس، از هر چه‏سزاوار نيست.و تقوى نيز با ورع، يك معنى دارد.و آن نيز بر دو معنى اطلاق مى‏شود.

پس ضد گرفتن مال حرام، ورع و تقوى است، به يك معنى كه معنى اخص باشد.

و اما ورع و تقوى به معنى اعم، ضد معصيت است.و به هر حال شبهه نيست در اينكه‏ورع و تقوى، اعظم بواعث نجات، و عمده چيزى است كه آدمى را به سعادات‏مى‏رساند.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه ملاقات كند خدا رادر حالتى كه از اهل ورع باشد، خداى - تعالى - به او عطا مى‏فرمايد كل ثواب اسلام را» . (46)

و در بعضى از كتب سماويه وارد است كه: «حق - تعالى - فرمود كه: اما اهل ورع رامن شرم مى‏كنم كه محاسبه ايشان را بكشم. (47)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيست‏شيعه ما مگركسى كه پرهيزكارى را شعار خود كند.و خدا را اطاعت كند.پس بپرهيزيد و عمل كنيدبه جهت اميد آنچه در نزد خداست.نيست در ميان خدا و ميان كسى خويشى و قرابتى،دوست‏ترين بنده در نزد خدا پرهيزكارترين و مطيع‏ترين ايشان است‏» . (48)

و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: «كسى نمى‏رسد به آنچه در نزد خداست،مگر به ورع‏» . (49)

و فرمود: «به درستى كه: خدا ضامن شده است از براى كسى كه بپرهيزد از معصيت او،اينكه او را از حالتى كه مكروه دارد نقل كند به آن حالى كه دوست دارد.و روزى او رابرساند از جائى كه گمان نداشته باشد» . (50)

و فرمود: «عمل كم با تقوى، بهتر است از عمل بسيار بدون تقوى‏» . (51)

و نيز از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - هيچ بنده‏اى را نقل نكرد ازذلت معاصى به عزت تقوى، مگر اينكه او را بى‏مال غنى گردانيد.و بى‏عشيره و قبيله‏عزيز كرد.و بى‏گشاده روئى به دلها نزديك گردانيد» . (52)

و از آنجا كه خوردن مال حرام، و احتراز نكردن از آن، باعث هلاكت، و وصول به‏سعادت، موقوف به تقوى و ورع بود و آدمى كه در دنيا هست محتاج به خوراك وپوشاك و مسكن و ماوى بود، اخبار بسيار در فضيلت تحصيل مال حلال وارد شده.

حتى اينكه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «طلب حلال، واجب است‏بر هر مرد مسلم و زن مسلمه‏» . (53)

«و هر كه داخل شب شود در حالتى كه خسته باشد به جهت طلب حلال، داخل شب‏شده است آمرزيده‏» . (54)

و فرمود كه: «عبادت، هفتاد جزء است، و افضل همه اجزاء، طلب حلال است‏» . (55)

و در حديثى ديگر وارد است كه: «عبادت، ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلال‏است‏» . (56)

و فرمود كه: «هر كه از رنج دست‏خود بخورد چون برق خاطف از صراط بگذرد» . (57)

«و هر كه از رنج دست‏خود بخورد خدا به نظر رحمت‏به او نظر مى‏كند، و هرگز اورا عذاب نمى‏كند» . (58)

«و هر كه از رنج دست‏خود بخورد خدا درهاى بهشت را بر روى او مى‏گشايد، تا ازهر درى كه خواهد داخل بهشت‏شود» . (59)

«و هر كه از رنج دست‏خود بخورد روز قيامت در شمار پيغمبران خواهد بود، و اجرپيغمبران خواهد گرفت‏» . (60)

«و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - هرگاه مردى را مى‏ديد و او را از او خوش‏مى‏آمد مى‏فرمود: آيا كسبى دارد؟ پس اگر مى‏گفتند نه مى‏فرمود از چشم من افتاد.

عرض مى‏كردند: به چه سبب؟ مى‏فرمود كه: چون مؤمن را كسبى نباشد به دين خودمدارا و معاش مى‏كند» . (61)

و از آن حضرت مروى است كه: «هر كه چهل روز حلال بخورد خداى - تعالى - دل‏او را روشن مى‏كند، و چشمه‏هاى حكمت را از دل او بر زبانش جارى مى‏سازد» . (62)

روزى بعضى از صحابه از آن جناب طلب كرد كه: «از خدا بخواهد او رامستجاب الدعوه نمايد.حضرت به او فرمود كه: خوراك خود را پاك و حلال كن تادعاى تو مستجاب شود» . (63)

فصل: مداخل مال حلال

بدان كه: مداخل از حلال، از پنج قسم بيرون نيست:

اول: چيزى كه از مباحات باشد، و از مالكى گرفته نشود.مثل: معدنياتى كه بلا مالك‏باشد.و احياى اراضى موات، و صيد حيوانات، و هيمه‏كشى و خاركنى از صحراى‏موات، و آب كشيدن از رودخانه‏ها و شطوط.و اينها همه حلال است، اگر ديگرى آن‏را تصرف نكرده باشد، از كسانى كه مال او شرعا محفوظ است.و تفصيل احكام شرعيه‏آنها در كتاب احياء موات از كتب فقهيه است.

دوم: آنچه به قهر و غلبه از كسى كه مال او حلال است، گرفته شود.مثل غنيمت‏كفار حربى و اموال ايشان.و آن نيز از براى مسلمين حلال است، به شروطى كه در كتاب‏جزيه از فقه مذكور است.

سوم: آنچه به حكم شرع، يا رضاى مالك، - از زنده يا مرده - ، بدون عوض به‏ديگرى منتقل شود.مثل صدقات و بخشش و ميراث.و اين قسم، حلال است هرگاه آن‏كسى كه تحصيل اينها را كرده بود از مداخل حلال به دست آورده باشد.و ساير شروطى‏را كه در كتاب هبه و مواريث و وصايا و صدقات از فقه مضبوط است جامع باشد.

چهارم: آنچه به معاوضه و تراضى به ديگرى نقل نمود.و اين نيز حلال است هرگاه‏جامع شروط و آدابى كه در فن معاملات فقه و «جعاله‏» (66) و غير اينها باشد.

پنجم: آنچه از زراعت و منافع حيوانات به دست مى‏آيد.و آنها حلال است هر گاه‏زمين و تخم و آب حلال باشند.و اينها مداخل حلال است كه طالب نجات بايد آنچه‏كسب مى‏كند از يكى از اين مداخل باشد به موافق فتواى فقيه عادل حى جامع الشرايط.

و هر مالى كه از يكى از اين مداخل نباشد، يا جامع آداب و شروط نباشد حلال‏نيست.و كسى كه طالب سعادت باشد بايد از براى خود حرفه و كسبى قرار دهد كه‏معاش او از آن بشود.يا مستغلى، يا سرمايه‏اى داشته باشد كه ديگرى در آنها عمل نموده گذران او از آنجا شود.بعضى مردم كه ايشان را سرمايه، يا مستغلى نيست، و ازآموختن صنعت و كسب هم تغافل مى‏نمايند، يا بعد از آموختن، در تحصيل معاش بروجه حلال از آنها «تكاهل‏» (67) مى‏ورزند و محتاج مى‏شوند به اينكه: از آنچه ديگران‏كسب كرده‏اند بگيرند و صرف خود كنند.و اين جماعت غالبا يكى از دو حرفه خسيسه‏را اختيار مى‏كنند كه يكى را لصوصيت‏يعنى دزدى، و ديگرى را گدائى مى‏نامند.وهر يك از اين دو نوع را اصناف مختلفه است.

اصناف دزدان و گدايان

اما نوع اول: يعنى دزدان، بعضى از ايشان كه اجتماعى دارند كه با يكديگر متفق‏مى‏شوند و بر سر راههاى مسلمانان رفته «قطاع الطريق‏» (68) هستند.و بعضى ديگر متوسل‏مى‏شوند به سلاطين و وزراء و حكام و صدور، و ملازمت اعاظم را وسيله ظلم و تعدى‏بر رعايا مى‏سازند.و از مال ايشان مى‏خورند.و جمعى ديگر كه از مال مردم به اين انواع‏بهره ندارند، تدبيرات مى‏كنند، مثل نقب كندن و كمند انداختن و كيسه بريدن و داخل‏خانه‏ها شدن و امثال اينها.

اما نوع دوم: يعنى گدايان نيز چند صنف‏اند: بعضى خود را كور، يا مفلوج، يا مريض‏مى‏نمايند.يا آنكه طفلى را بر سر راهها به طريق ميت مى‏خوابانند.و بعضى گريه و زارى‏را شعار خود مى‏كنند.و طايفه‏اى اصرار و «ابرام‏» (69) را پيشنهاد خود مى‏سازند.و جمعى‏به كارهاى عجيبه و سخنان غريبه، بازار گدائى خود را رونق مى‏دهند.چنانچه بعضى به‏مسخرگى و سخنان خنده آميز گفتن.و طايفه‏اى به تقليد مردم.و برخى به‏خوش‏آمدگوئى و تملق و چرب‏زبانى.و گروهى به شعبده بازى مدارا مى‏كنند.و جمعى‏ديگر به قصه خوانى و قلندرى.و طايفه‏اى به خواندن شعرهاى لطيفه يا كلام «مسجع‏» (70) به صوت حسن و غنا، از طعمه مردم منتفع مى‏شوند.و از اين قبيل‏اند خوانندگان ومغنيان.و بعضى ديگر ريا و «شيد» (71) و تسبيح بزرگ دانه و جامه پشمينه و ذكر را وسيله‏گذران خود مى‏سازند.و بعضى درس خواندن و در مدرسه نشستن، يا تعزيه خوانى ياپيشنمازى را مايه گدائى خود قرار مى‏دهند.و صنفى ديگر خود را طبيب يا جراح يا «كحال‏» (72) ناميده پاره‏اى حشيشها و گياههاى بى‏فايده را بر دور خود مى‏چينند، و بعضى‏از معجونها مى‏سازند، و زنان و بى‏عقلان را به آن فريب مى‏دهند.و قسمى ديگر خودرا در معرض رمالى و منجمى و فال گيرى و دعا نويسى و تعبير خواب كردن در آورده‏اند.

و نوعى ديگر كه زبان سخن گوئى دارند خود را در مرض واعظى در مى‏آورند و «طامات‏» (73) و «طرهات‏» (74) بر هم مى‏بافند.و غير اينها از اصناف گدايان كه هر يك طورى راوسيله خوردن مال مردم ساخته و تمام زندگانى خود را صرف نوعى از حرف گدائى‏نموده‏اند.و از مبدا و معاد، و مقصود آفرينش و ايجاد غافل‏اند.

خيانت و عذر در مال

صفت هفتم: خيانت و عذر است در مال يا عرض كسى، يا حرمت و آبروى او.

و از جمله افراد اين صفت‏خبيثه است، مال مردم را پنهانى خوردن، و حبس مال‏مردم بدون عذر شرعى، و كم فروشى، و غش، و تدليس، و غير اينها.و اين صفت، ازصفات مهلكه، و اخلاق خبيثه است.و در خصوص حرمت و مذمت هر يك از افرادآن، اخبار بسيار وارد شده است.

و ضد اين صفت، امانت و راستكارى است.و آن، از جمله شرايف صفات، وفضايل ملكات، و باعث عزت و رستگارى در نزد خالق و خلق است.

راستى كن كه راستان رستنددر جهان راستان قوى دستند

حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «خدا هيچ پيغمبرى را مبعوث‏نكرد مگر به راست‏گوئى و اداى امانت‏به بر و فاجر» . (75)

و نيز از آن بزرگوار مروى است كه فرمود: «فريب مخوريد از نماز و روزه مردم، به‏درستى كه بسا باشد كه مردى اين قدر نماز و روزه كند كه اگر آن را ترك كند وحشت‏مى‏كند.و ليكن امتحان كنيد ايشان را در وقت راستگوئى و امانت گذارى‏» . (76)

و نيز از آن حضرت منقول است كه: «ببين حضرت على بن ابيطالب - عليه السلام - به‏چه چيز در نزد حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به مرتبه‏اى كه داشت رسيد، آن چيز را ترك مكن.به درستى كه: رسيد به راستگوئى و اداء امانت‏» . (77)

و فرمود: «سه چيز است كه عذر احدى در ترك آنها مسموع نيست: اداء امانت‏به برو فاجر.و وفاى به وعده از براى بر و فاجر.و نيكى با والدين، خواه خوب باشند يابد» . (78)

و فرمود كه: «پدرم مى‏گفت كه: چهار چيز است كه در هر كه بوده باشد ايمان او كامل‏است، اگر چه سر تا قدم او را گناهان فرو گرفته باشد: راستى، و امانت گذارى، و حيا، وحسن خلق‏» . (79)

روزى به آن حضرت عرض كردند كه: «زنى است در مدينه كه مردم دختران را پيش‏در او مى‏گذارند كه تربيت كند.و با وجود اين كسب ضعيف، هيچ كس را نديده‏ايم كه‏روزى بر آن ريخته شود مانند آن زن.حضرت فرمود: او راستگو است.و اداء امانت‏مى‏كند.و اينها روزى را وسيع مى‏گرداند» . (80)

و هر كه ملاحظه احوال امينان را كند.و عزت و احترام و وسعت ايشان را ببيند.ومشاهده حال خيانتكاران و رسوائى و فضيحت و تهيدستى و بى‏اعتبارى ايشان را كند،البته ترك صفت‏خيانت را مى‏كند.و به تجربه ثابت و واضح است كه: هر خيانتكارى‏تنگ دست و پريشان روزگار، و هر امينى غنى و مالدار است.

خوض در باطل

صفت هشتم: خوض در باطل.و مراد از آن، حكايت‏كردن در معصيتها وفجور است.مثل حكايت افعال زنان فاحشه، و مجالس شراب، و رفتار اهل‏فسق و فجور، و كيفيت اسراف اهل اسراف، و تكبر و كبر پادشاهان، و عادت بد ايشان،و حكايت‏بدعتهاى اهل بدعت و مذهبهاى فاسده، و امثال اينها.

و چون انواع باطل و معاصى بى‏حد و حصر است، ذكر آنها نيز بى‏نهايت است.و كم‏كلامى است كه چون در آن گشوده شد منتهى به يكى از اينها نشود.پس خلاصى ازاينها نيست مگر به اينكه آدمى اقتصار كند بر قدر ضرورت از امور مهمه دين و دنياى خود.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «بزرگترين مردم از حيثيت‏گناه در روز قيامت، كسى است كه: بيشتر نقل باطل و حكايات معاصى را كند» . (81)

و اشاره به اين است قول خداى - تعالى - :

«و كنا نخوض مع الخائضين‏»

يعنى: «بوديم‏ما كه فرو مى‏رفتيم در باطل، با كسانى كه فرو مى‏رفتند» . (82)

از سلمان فارسى - رضى الله عنه - ماثور است كه: «بيشتر از همه مردم از حيثيت‏گناهان، كسى است كه: كلام او در معصيت‏خدا بيشتر باشد» . (83)

مردى بود از انصار كه به مجلس آنان كه ذكر معاصى را مى‏كردند مى‏گذشت ومى‏گفت: «وضو بگيريد كه بعضى از چيزهائى را كه شما مى‏گوييد از حدث بدتر است‏» . (84)

و خوض در باطل، - همچنان كه مذكور شد - نقل كردن گناهانى است كه گذشته‏است، به محض خواهش نفس، بى‏آنكه ضرورتى باعث نقل آن باشد.پس اين، غير ازغيبت و سخن چينى، و سواى فحش و دشنام و امثال اينها است.

پى‏نوشتها:


1. فروع كافى، ج 5، ص 144، ح 14.

2. فروع كافى، ج 5، ص 144، ح 12.

3. فروع كافى، ج 5، ص 143، ح 8.

4. الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 374، ح 17.

5. فروع كافى، ج 6، ص 284، ح 1.

6. وسائل الشيعه، ج 16، ص 557، ح 3

7. بحار الانوار، ج 75، ص 461، ذيل حديث 14.

8. بحار الانوار، ج 75، ص 461، ذيل حديث 14.

9. بحار الانوار، ج 75، ص 460، ح 14.

10. بحار الانوار، ج 41، ص 28، قريب به اين مضمون.

11. محجة البيضاء، ج 3، ص 32.و احياء العلوم، ج 2، ص 12.

12. محجة البيضاء، ج 3، ص 26.و احياء العلوم، ج 2، ص 9.

13. كافى، ج 2، ص 201، ح 6

14. محجة البيضاء، ج 3، ص 39.و احياء العلوم، ج 2، ص 15.

15. فروع كافى، ج 6، ص 274، ح 4.

16. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 84، ح 1798

17. كافى، ج 2، ص 374، ح 1.

18. معارج، (سوره 70)، آيه 24

19. وسائل الشيعه، ج 6، ص 27، ح 2.

20. رك: وسائل الشيعه، ج 6، باب 7، ص 27.

21. انعام، (سوره 6)، آيه 141.

22. وسائل الشيعه، ج 6، ص 134، ح 2.

23. وسائل الشيعه، ج 6، ص 136، ح 1.

24. بحار الانوار، ج 103، ص 139، ح 4.

25. بحار الانوار، ج 103، ص 139، ح 9.

26. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 58، ح 1699

27. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 59، ح 1703.

28. فروع كافى، ج 4، ص 35، ح 2.

29. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 58، ح 1701.و فروع كافى، ج 4، ص 35، ح 4.

30. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 235، ح 703.

31. خصال، ج 1، ص 323.

32. بحار الانوار، ج 103، ص 16، ح 72.

33. بحار الانوار، ج 103، ص 13، ح 63.

34. محجة البيضاء، ج 3، ص 204.و مجمع الزوائد، ج 10، ص 291.

35. الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 549، خ 14.

36. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.

37. كافى، ج 5، ص 124، ح 3.

38. احياء العلوم، ج 2، ص 30.و محجة البيضاء، ج 3، ص 72.

39. احياء العلوم، ج 2، ص 30.و محجة البيضاء، ج 3، ص 73

40. چهارپايان، از قبيل: گاو و گوسفند و شتر و....

41. غارت شده.

42. كافى، ج 5، ص 125، ح 6

43. پايه‏ها.

44. كافى، ج 5، ص 143، ح 6

45. احياء العلوم، ج 2، ص 137.و محجة البيضاء، ج 3، ص 274

46. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.

47. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.

48. كافى، ج 2، ص 74، ح 3.

49. كافى، ج 2، ص 76، ح 3.

50. بحار الانوار، ج 70، ص 285، ح 68- وسائل الشيعه، ج 11، ص 190، ح 2.

51. وسائل الشيعه، ج 11، ص 190، ح 3

52. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 35.

53. بحار الانوار، ج 103، ص 2، ح 1.

54. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 36.

55. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 37.

56. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 39.

57. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 40.

58. بحار الانوار، ج 103، ص 10، ح 41.

59. بحار الانوار، ج 103، ص 10، ح 42.

60. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 38.

61. احياء العلوم، ج 2، ص 80.

62. محجة البيضاء، ج 3، ص 204.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.

63. پيش فروش كردن.

64. شركت از عقود اسلامى است و آن عبارت است از: اجتماع حقوق مالكان متعدد در يك شى‏ء به نحو اشاعه‏و جواز تصرف آنان در او.

65. جعاله از عقود شرعيه است كه: نتيجه آن، عايد شدن منفعتى است در مقابل مالى.مانند: كسى كه مى‏گويد:

هر كس لباس مرا بدوزد نصف بهاى آن را به وى مى‏دهم رك: معارف و معاريف، ج 2 ص 597 و فرهنگ‏اصطلاحات فقه اسلامى، ص 81

66. سستى.

67. راهزن.

68. پافشارى كردن در يك امرى.

69. آوردن كلماتى به يك وزن و آهنگ.

70. مكر و حيله

71. در قديم «كحال‏» به كسى گفته مى‏شد كه هم سرمه به چشم كسان مى‏كشيد و هم جراحات و امراض چشم‏را علاج مى‏كرد.

72. سخنان بى‏اصل و پراكنده.

73. بيهوده، ياوه.

74. كافى، ج 2، ص 104، ح 1.

75. كافى، ج 2، ص 104، ح 2

76. كافى، ج 2، ص 104، ح 5.

77. بحار الانوار، ج 75، ص 92، ح 2.

78. كافى، ج 2، ص 99، ح 3.

79. وسائل الشيعه، ج 13، ص 219، ح 5.

80. مدثر، (سوره 74) آيه 45.

81. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100.

82. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100.

83. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100

84. محجة البيضاء، ج 5، ص 200، (با اندك تفاوتى) .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation