بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برگزیده تفسیر نمونه ـ ج 3, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_01 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_02 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_03 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_04 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_05 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_06 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_07 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_08 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_09 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_10 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_11 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_12 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_13 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_14 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_15 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_16 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_17 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_18 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_19 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_20 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_21 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_22 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_23 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_24 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_26 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_27 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_28 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_29 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_30 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_31 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_32 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_33 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
     nemn3_5F25 - برگزيده تفسير نمونه ـ ج 3
 

 

 
 

و در آخر آيه يكى از مصداقهاى روشن ((مجادله به احسن )) را كه مى تواندالگوى زنده اى براى اين بـحث باشد به ميان آورده , مى فرمايد: ((بگوييد ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده اسـت ايمان داريم , معبود ما و شما يكى است , و در برابر او تسليم هستيم )) (وقولوا آمنا بالذى انزل الينا وانزل اليكم والهناوالهكم واحد ونحن له مسلمون ).
(آيـه )ـاين آيه به عنوان تاكيد بر اصول چهارگانه اى كه در آيه قبل آمد, مى فرمايد: ((و اين گونه كتاب [ قرآن ] را بر تو نازل كرديم )) (وكذلك انزلنا اليك الكتاب ).
آرى ! ايـن قرآن براساس وحدت معبود, وحدت دعوت همه پيامبران راستين تسليم بى قيد و شرط در برابر فرمان حق , و مجادله با بهترين شيوه ها نازل شده .
سپس مى افزايد: ((كسانى كه كتاب (آسمانى ) به آنها داده ايم (و به راستى به آن پايبند و معتقدند) به اين كتاب ايمان مى آورند)) (فالذين آتيناهم الكتاب يؤمنون به ).
چرا كه هم نشانه هاى آن را در كتب خود يافته اند, و هم محتوايش را از نظراصول كلى هماهنگ با محتواى كتب خود مى بينند.
بعد مى افزايد: ((و گروهى از اينها (از اهل مكه و مشركان عرب ) نيز به آن ايمان مى آورند)) (ومن هؤلا من يؤمن به ).
و در پـايـان در مورد كافران هر دو گروه مى گويد: ((آيات ما را جز كافران انكارنمى كنند)) (وما يجحد باياتنا الا الكافرون ).
آنـهـا بـه خـاطـر لـجـاجـت و تعصب و تقليد كوركورانه از نياكان , و يا براى حفظمنافع نامشروع زودگذر به انكار بر مى خيزند.
(آيه )ـسپس به يكى ديگر از نشانه هاى روشن حقانيت دعوت پيامبراسلام (ص ) كه تاكيدى است بر مـحـتـواى آيه گذشته اشاره كرده , مى گويد: ((تو هرگزپيش از اين كتابى را نمى خواندى , و با دست خود چيزى نمى نوشتى مبادا دشمنانى كه درصدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند شك و تـرديـد كـنند)) و بگويند آنچه را او آورده نتيجه مطالعه كتب پيشين و نسخه بردارى از آنهاست (وما كنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لا رتاب المبطلون ).
تو هرگز به مكتب نرفتى و خط ننوشتى , اما با اشاره وحى الهى , مساله آموزصد مدرس شدى !.
(آيـه )ـدر اين آيه نشانه هاى ديگرى براى حقانيت قرآن بيان كرده ,مى گويد: ((اين كتاب آسمانى مجموعه اى است از آيات بينات كه در سينه هاى صاحبان علم قرار مى گيرد)) (بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم ).
تـعـبير به ((آيات بينات )) بيانگر اين واقعيت است كه نشانه هاى حقانيت قرآن در خود آن به چشم مى خورد و در پيشانى آيات مى درخشد.
از اين گذشته , طرفداران اين آيات و طالبان و دلدادگان آن , كسانى هستند كه بهره اى از علم و آگاهى دارند, هر چند دستشان تهى و پايشان برهنه است .
در پايان آيه اضافه مى كند: ((و آيات ما را جز ستمگران (از روى عناد) انكارنمى كنند)) (وما يجحد باياتنا الا الظالمون ).
چرا كه نشانه هاى آن روشن است و در كتب پيشين نيز آمده است .

(آيه )ـ= آيا معجزه قرآن كافى نيست ؟!.

كـسـانـى كه بر اثر لجاجت و اصرار در باطل , حاضر نبودند به هيچ قيمتى دربرابر بيان مستدل و منطقى قرآن تسليم شوند دست به بهانه جويى تازه اى زدندچنانكه قرآن در اين آيه مى گويد: آنها از روى سـخـريـه و اسـتـهزا ((گفتند: چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عيسى ) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است ))؟(وقالوا لولا انزل عليه آيات من ربه ).
چرا او عصاى موسى و يد بيضا و دم مسيحا ندارد؟.
قرآن براى پاسخگويى به اين بهانه جويان لجوج , از دو راه وارد مى شود.
نـخست مى گويد: به آنها ((بگو: (معجزه كار من نيست كه با تمايلات شماانجام گيرد) معجزات همه نزد خداست )) (قل انما الا يات عنداللّه ).
او مى داند چه معجزه اى در چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است .
و بگو: ((من فقط انذاركننده و بيم دهنده آشكارم )) (وانما انا نذير مبين ).
(آيـه )ـپاسخ ديگر اين كه : ((آيا همين اندازه براى آنها كافى نيست كه ما اين كتاب آسمانى را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود)) (اولم يكفهم اناانزلنا عليك الكتاب يتلى عليهم ).
آنـها تقاضاى معجزات جسمانى مى كنند, در حالى كه قرآن برترين معجزه معنوى است معجزه اى جاويدان , كه شب و روز آياتش بر آنها خوانده مى شود.
و در پـايـان آيـه براى تاكيد و توضيح بيشتر مى گويد: ((در اين كتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نـهـفـته است و هم تذكر گويايى , براى كسانى كه ايمان مى آورند)) (ان فى ذلك لرحمة وذكرى لقوم يؤمنون ).
آرى ! قرآن هم رحمت است و هم وسيله يادآورى , اما براى گروه با ايمان براى آنها كه درهاى قلب خود را به روى حقيقت گشوده اند.
(آيه )ـو از آنجا كه هر مدعى نياز به شاهد و گواه دارد در اين آيه مى فرمايد: ((بگو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است )) (قل كفى باللّه بينى وبينكم شهيدا).
بـديهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بيشتر باشد ارزش شهادت او بيشتراست , لذا در جمله بـعـد اضـافه مى كند: خدايى گواه من است كه تمام ((آنچه را درآسمانها و زمين است مى داند)) (يعلم ما فى السموات والا رض ).
مـمكن است اين گواهى , گواهى عملى باشد زيرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختيار پيامبرش قرار مى دهد سند حقانيت او را امضا كرده است .
علاوه بر گواهى عملى فوق , در آيات متعددى از قرآن مجيد گواهى قولى نيزداده شده .
و نـيز ممكن است منظور گواهى و شهادت خداوند باشد در كتب آسمانى پيشين كه علماى اهل كتاب به خوبى از آن آگاهى داشتند.
در پـايان آيه به عنوان يك هشدار و تهديد مى فرمايد: ((وكسانى كه به باطل ايمان آوردند و به اللّه كافر شدند زيانكاران واقعى هستند)) (والذين آمنوا بالباطل وكفروا باللّه اولئك هم الخاسرون ).
چه خسرانى از اين بالاتر كه انسان تمام سرمايه هاى وجود خود را در برابرهيچ از دست بدهد آنگونه كه مشركان دادند!.
(آيه )ـدر اين آيه به سومين بهانه جوييهاى آنها اشاره كرده , مى گويد: ((آنهادر مورد عذاب عجله مـى كـنـند و با سرعت آن را از تو مى طلبند)) (ويستعجلونك بالعذاب ) آنها مى گويند اگر عذاب الهى حق است و دامن كفار را مى گيرد پس چرابه سراغ ما نمى آيد؟!.
قرآن در پاسخ اين سخن سه جواب مى دهد.
نـخـسـت مى گويد: ((اگر موعد مقررى تعيين نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى آمد)) (ولولا اجل مسمى لجاهم العذاب ).
اين زمان معين براى آن است كه هدف اصلى يعنى بيدارى يا اتمام حجت برآنها حاصل گردد.
ديگر اين كه آنها كه اين سخن را مى گويند چه اطمينانى دارند كه هر لحظه عذاب الهى دامنشان را نگيرد؟ چرا كه ((اين عذاب ناگهانى و بدون مقدمه , و درحالى كه آنها نمى دانند و توجه ندارند به سراغشان مى آيد)) (ولياتينهم بغتة وهم لا يشعرون ).
گرچه موعد عذاب در واقع معين و مقرر است ولى مصلحت اين است كه آنها از اين آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد.
(آيـه )ـبـالاخـره سومين پاسخ را قرآن در اين بيان آيه كرده , مى گويد: ((آنهادر برابر تو در مورد عـذاب عـجله مى كنند در حالى كه جهنم هم اكنون كافران رااحاطه كرده است ))! (يستعجلونك بالعذاب وان جهنم لمحيطة بالكافرين ).
اگـر عـذاب دنيا تاخير بيفتد عذاب آخرت صددرصد قطعى است آنچنان مسلم است كه قرآن به صـورت يـك امر فعلى از آن ياد مى كند و مى گويد: ((جهنم گويى هم اكنون آنها را احاطه كرده است ))!.
(آيه )ـسپس مى افزايد: ((آن روز كه عذاب الهى از بالاى سر و از پايين پا,آنها را فرا مى گيرد, و به آنـهـا مـى گـويـد: بچشيد آنچه را كه عمل مى كرديد)) روز سخت و دردناكى است (يوم يغشيهم العذاب من فوقهم ومن تحت ارجلهم ويقول ذوقواما كنتم تعملون ).
آيه ـ شان نزول : اين آيه درباره مؤمنانى نازل شده كه در مكه تحت فشارشديد كفار بودند, بطورى كـه تـوانـايـى بر اداى وظايف اسلامى خود نداشتند به آنهادستور داده شد از آن سرزمين هجرت كنند.
تفسير:.

هجرتى بايد كرد!.

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از موضعگيريهاى مختلف مشركان در برابراسلام و مسلمانان بود در اينجا به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسؤوليت ووظيفه آنها را در برابر يكى از مشكلاتى كه در ارتباط با كفار دارند يعنى مشكل اذيت و آزار و محدوديت و فشار آنها را بيان مى كند.
مـى فرمايد: ((اى بندگان من كه ايمان آورده ايد (و هم اكنون براى انجام وظايف دينى خود تحت فـشـار دشـمـن هستيد) سرزمين من وسيع است (به جاى ديگرهجرت كنيد و) مرا بپرستيد)) (يا عبادى الذين آمنوا ان ارضى واسعة فاياى فاعبدون ) چرا كه هدف آفرينش انسان بندگى خداست هرگاه اين هدف اساسى ونهايى زيرپا بماند راهى جز هجرت نيست .
(آيه )ـاز آنجا كه يكى از عذرهاى كسانى كه در بلاد شرك مى ماندند وحاضر به هجرت نبودند اين بـود كـه مـا مـى تـرسيم از ديار خود بيرون برويم و خطرمرگ به وسيله دشمنان , يا گرسنگى , يا عـوامل ديگر ما را تهديد كند به علاوه به فراق بستگان و خويشاوندان و فرزندان و شهر و ديار خود مـبـتـلا شـويـم , قرآن در اين آيه به عنوان يك پاسخ جامع به آنها مى گويد: سرانجام همه انسانها مـى مـيـرنـد, و ((هركسى مرگ را مى چشد, سپس به سوى ما باز گردانده مى شويد)) (كل نفس ذائقة الموت ثم الينا ترجعون ).
گـمـان نكنيد مرگ پايان همه چيز است , چرا كه ((همه شما به سوى ما بازمى گرديد)) به سوى پروردگار بزرگ , و به سوى نعمتهاى بى پايانش .
(آيـه )ـايـن آيـه بـه گـوشـه اى از پاداشهاى مؤمنان اشاره كرده , مى فرمايد: ((وكسانى كه ايمان آوردنـد و عـمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه هايى از بهشت جاى مى دهيم كه نهرها از زير آن جارى است )) (والذين آمنوا وعملوا الصالحات لنبونهم من الجنة غرفا تجرى من تحتها الا نهار).
امـتـيـاز ديگر غرفه هاى بهشتى اين است كه همچون منازل و قصرهاى اين جهان نيست كه هنوز انـسان دمى در آن نياسوده است بانگ ((الرحيل )) زده مى شودبلكه ((آنها جاودانه در آن خواهند ماند)) (خالدين فيها).
و در پـايـان آيه اضافه مى كند: ((چه خوب است پاداش آنها كه براى خدا عمل مى كنند)) (نعم اجر العاملين ).
(آيـه )ـاين آيه مهمترين اوصاف مؤمنان عامل را به اين صورت بيان مى كند: ((آنها كسانى هستند كـه در بـرابـر مـشـكلات صبر و استقامت به خرج مى دهند,و بر پروردگارشان توكل مى كنند)) (الذين صبروا وعلى ربهم يتوكلون ).
از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و كاشانه خود جدا مى شوندو صبر مى كنند.
مرارتهاى غربت و سختيهاى آوارگى از وطن را مى چشند و شكيبا هستند.
و اگـر درسـت بـينديشيم ريشه همه فضائل انسانى همين ((صبر)) و ((توكل ))است : صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشكلات است , و توكل انگيزه حركت در اين راه پرنشيب و فراز.
(آيه )ـدر اين آيه در پاسخ كسانى كه به زبان حال يا زبان قال مى گفتند: اگرما از شهر و ديار خود هجرت كنيم چه كسى به ما روزى مى دهد؟.
مـى گويد: غم روزى را نخوريد و ننگ ذلت و اسارت را نپذيريد, روزى رسان خداست , نه تنها شما كـه ((بـسيارند جنبندگانى كه حتى نمى توانند روزى خود راحمل كنند (و هرگز ذخيره غذايى در لانه خود ندارند, و هر روز نو روزى نومى خواهند) اما خدا آنها را (گرسنه نمى گذارد و) روزى مى دهد, و همو شما را نيزروزى مى بخشد)) (وكاين من دابة لا تحمل رزقها اللّه يرزقها واياكم ).
در پايان آيه تاكيد مى كند: ((و او شنوا و داناست )) (وهو السميع العليم ).
سـخـن هـمه شما را مى شنود, و حتى زبان حال شما و همه جنبدگان رامى داند از نيازهاى همه به خوبى باخبر است و چيزى از دايره علم بى پايان اوپنهان نيست .

(آيه )ـ در دل خدا مى گويند و با زبان بت !.

در آيـات گـذشـته روى سخن با مشركانى بود كه حقانيت اسلام را درك كرده بودند اما به خاطر تـرس از قـطـع روزى خود حاضر به قبول ايمان و هجرت نبودند دراينجا روى سخن را به پيامبر اسـلام (ص ) ـو در واقع به همه مؤمنان ـ كرده دلائل توحيد را از طريق ((خلقت )) و ((ربوبيت )) و ((فـطرت )) بيان مى كند, و به آنها خاطرنشان مى سازد كه سرنوشت آنها به دست خدايى است كه در ((آفاق )) و ((انفس )) آثار او رامى يابند, نه به دست بتها كه بتها هيچ نقشى در اين ميان ندارند.
نـخـسـت بـه مـسـاله خلقت آسمان و زمين اشاره كرده و از اعتقادات باطنى آنهاكمك گرفته , مـى گويد: ((اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده ؟ و(چه كسى ) خورشيد و ماه را مسخر (فرمان خويش در طريق منافع بندگان كرده ؟)همه يك زبان پاسخ مى گويند: اللّه )) (ولئن سالتهم من خلق السموات والا رض وسخر الشمس والقمر ليقولن اللّه ).
زيـرا مـسـلـم اسـت نـه بـت پـرسـتـان و نـه غير آنها هيچ كس نمى گويد خالق زمين وآسمان و تـسـخـيركننده خورشيد و ماه يك مشت سنگ و چوبى است كه به دست انسان ساخته و پرداخته شده است .
در پـايـان آيـه , بـعد از ذكر اين دليل روشن مى گويد: ((با اين حال چگونه آنها (ازعبادت خداوند خالق متعال به عبادت يك مشت بتهاى سنگى و چوبى ) بازگردانده مى شوند))؟ (فانى يؤفكون ).
گويى قدرت بر تصميم گيرى ندارند و بى اراده به سوى بت پرستى كشيده مى شوند!.
(آيـه )ـسـپـس بـراى تـاكـيـد همين معنى كه هم خالق اوست و هم رازق اوست , اضافه مى كند: ((خـداوند روزى را براى هركس از بندگانش بخواهد گسترده مى كند و (براى هركس بخواهد) محدود و تنگ مى سازد)) (واللّه يبسط الرزق لمن يشا من عباده ويقدر له ).
و اگـر چـنـيـن تصور كنند كه خدا قدرت دارد, ولى از حال آنها آگاه نيست اين اشتباه بزرگى است , چرا كه ((خداوند به همه چيز داناست )) (ان اللّه بكل شى عليم ).
مـگـر ممكن است كسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فيض او به موجودات برسد و در عين حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ اين قابل تصور نيست .
(آيـه )ـدر مـرحله دوم سخن از ((توحيد ربوبى )) و نزول سرچشمه اصلى ارزاق از ناحيه خداست , مـى فرمايد: ((اگر از آنها سؤال كنى چه كسى از آسمان آبى نازل كرد پس زمين را بعد از مردن به وسـيله آن زنده كرد همه يك زبان مى گويند:اللّه ))! (ولئن سالتهم من نزل من السما ما فاحيا به الا رض من بعد موتها ليقولن اللّه ).
اين اعتقاد باطنى بت پرستان است كه حتى از اظهار آن با زبان ابا نداشتند,زيرا آنها هم ((خالق )) را خدا مى دانستند و هم ((رب و مدبر جهان )) را.
بعد مى افزايد: ((بگو: حمد و ستايش مخصوص خداست )) (قل الحمدللّه ).
حمد و سپاس براى كسى است كه همه نعمتها از ناحيه اوست .
و از آنـجـا كـه گـفـتگوهاى مشركان از يكسو, و گفتارها و اعمالشان از سوى ديگربا هم تناقض داشت , در پايان آيه مى افزايد: ((بلكه بيشترشان درك نمى كنند)) (بل اكثرهم لا يعقلون ).
وگـرنه انسان عاقل فهميده چگونه ممكن است خالق و رازق و مدبر جهان راخدا بداند, و در برابر بتها كه هيچ تاثيرى در سرنوشت آنان ندارند سجده كند.
(آيه )ـو براى اين كه انديشه آنها را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان و سيعترى در برابر ديد عقل آنها بگشايد در اين آيه چگونگى زندگى دنيا را درمقايسه با زندگى جاويدان سراى ديگر در يـك عـبـارت كـوتاه و بسيار پرمعنى چنين بيان مى كند: ((اين زندگى دنيا جز لهو و لعب چيزى نيست )) جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن يافت نمى شود (وما هذه الحيوة الدنيا الا لهو ولعب ).
((و سـراى آخـرت زنـدگى واقعى است اگر آنها مى دانستند)) (وان الدار الا خرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون ).
بديهى است قرآن هرگز نمى خواهد با اين تعبير ارزش مواهب الهى را در اين جهان نفى كند, بلكه مـى خـواهـد با يك مقايسه صريح و روشن ارزش اين زندگى را دربرابر آن زندگى مجسم سازد, عـلاوه بـر اين به انسان هشدار دهد كه ((اسير)) اين مواهب نباشد, بلكه ((امير)) بر آنها گردد, و هرگز ارزشهاى اصيل وجود خود را با آنهامعاوضه نكند.
(آيـه )ـدر مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نورتوحيد در بحرانى ترين حالات , در درون جان انسانها مى رود و ضمن مثال بسيارگويايى مى فرمايد: ((هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند خدا را با اخلاص كامل مى خوانند (و غير او از نظرشان محو مى شود) اما هنگامى كه آنها را از طـوفـان وگـرداب رهـايـى مـى بـخـشـد و بـه خشكى مى رساند باز مشرك مى شوند))! (فاذا ركبوافى الفلك دعواللّه مخلصين له الدين فلما نجيهم الى البر اذا هم يشركون ).
آرى ! شـدايـد و طـوفانها زمينه ساز شكوفايى فطرت آدمى است , چرا كه نورتوحيد در درون جان هـمـه انسانها نهفته است تعليمات غلط و غفلت و غرور,مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت , پـرده هـايـى بـر آن مى افكند, اما طوفانهاى حوادث اين پرده ها را مى درد و آن نقطه نورانى آشكار مى شود.
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـعـد از ذكر اين همه استدلالات بر توحيد و خداپرستى مخالفان را با تهديدى شـديـد و كـوبـنـده مواجه ساخته , مى گويد: ((آنها آيات ما را انكاركنند (و نعمتهاى ما را ناديده بگيرند) و چند روزى از لذات زودگذر بهره ببرند, اما به زودى خواهند فهميد)) كه عاقبت كفر و شـرك آنها به كجا خواهد رسيد؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت ؟ (ليكفروا بما آتيناهم وليتمتعوافسوف يعلمون ).
آيه ـ شان نزول : ((گروهى از مشركان گفتند: اى محمد! اگر ما داخل دردين تو نمى شويم تنها به خاطر اين است كه مى ترسيم مردم ما را بربايند (و بسرعت نابود كنند) چون جمعيت ما كم است و جـمـعـيـت مشركان عرب بسيارند, به محض اين كه به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم بسرعت ما را مى ربايند, و خوراك يك نفر از آنها هستيم !.
در اينجا آيه اولم يروا نازل شد و به آنها پاسخ گفت )).
تفسير: در آيات گذشته نيز به اين بهانه مشركان به صورت ديگرى اشاره شده بود كه ما مى ترسيم اگـر اظـهـار ايمان كنيم و به دنبال آن هجرت نماييم زندگى مامختل گردد كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت .
در ايـن آيـه قرآن از طريق ديگرى به آنها پاسخ داده , مى فرمايد: ((آيا نديدند كه ما (براى آنها حرم امنى ) قرار داديم )) سرزمين پاك و مقدس مكه (اولم يروا انا جعلناحرما آمنا).
((در حـالـى كـه مـردم را در اطراف آنان (در بيرون اين حرم ) مى ربايند))؟(ويتخطف الناس من حولهم ) همه جا غارت است و كشتار, اما اين سرزمين همچنان امن و امان باقى مانده است .
((آيـا (با اين حال ) به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند))؟!(افبالباطل يؤمنون وبنعمة اللّه يكفرون ).
(آيه )ـپس از ذكر اين دليل روشن در اين آيه چنين نتيجه گيرى وجمع بندى مى كند: ((چه كسى سـتـمـكـارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بسته ياحق را پس از آن كه به سراغش آمده تكذيب نمايد))؟ (ومن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا او كذب بالحق لما جاه ).
ما دلايل آشكارى براى شما اقامه كرديم كه جز ((اللّه )) شايسته پرستش نيست اما شما بر خدا دروغ مى بنديد و شريكانى براى او مى تراشيد.
شـرك خـمـيرمايه همه مفاسداجتماعى است و ستمهاى ديگر در واقع از آن سرچشمه مى گيرد, هوى پرستى , مقام پرستى , و دنياپرستى هركدام نوعى از شرك است .
ولـى بـدانيد عاقبت شومى در انتظار مشركان است ((آيا جايگاه كافران دردوزخ نيست ))؟ (اليس فى جهنم مثوى للكافرين ).
(آيـه )ـايـن آيه كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است واقعيت مهمى را بيان مى كند كه عصاره اى از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز آن است .
مـى فـرمـايـد: راه خـدا گـرچـه مشكلات فراوان دارد, مشكل از نظر شناخت حق , مشكل از نظر وسـوسه هاى شياطين جن و انس , مشكل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بى رحم , و مشكل از نـظـر لـغـزشـهـاى احتمالى اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اين مشكلات نيرو و اطـمـيـنان مى دهد و حمايت مى كند و آن اين كه : ((آنها كه در راه ما (با خلوص نيت ) جهاد كنند قـطـعـا بـه راهـهـاى خود هدايتشان خواهيم كرد, و خداوند با نيكوكاران است )) (والذين جاهدوا فينالنهدينهم سبلنا وان اللّه لمع المحسنين ).
تعبير به ((جهاد)) تعبير وسيع و مطلقى است و هرگونه جهاد و تلاشى را كه درراه خدا و براى او و بـه مـنـظـور وصول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود,خواه در طريق كسب معرفت بـاشد, يا جهاد با نفس , يا مبارزه با دشمن يا صبر برطاعت , يا شكيبايى در برابر وسوسه معصيت , يا در مسير كمك به افراد مستضعف ,و يا انجام هر كار نيك ديگر.
كـسانى كه در اين راهها به هر شكل و هر صورت براى خدا مجاهده كنندمشمول حمايت و هدايت الهى هستند.
بـنابراين هرگونه شكست و ناكامى نصيب ما شود معلول يكى از دو چيزاست : يا در جهاد كوتاهى كرده ايم , و يا اخلاص در كار ما نبوده است .
((پايان سوره عنكبوت )).

سوره روم [30].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 60 آيه است .

محتواى سوره :.

مطالب اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد .
1ـ پيشگويى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى شد.
2ـ گوشه اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى ايمان .
3ـ بخش مهمى از آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجودانسانها.
4ـ سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى .
5ـ بـازگـشـت بـه شـرح و تـبيين حالات افراد بى ايمان و گنهكار, و ظهور فساد درزمين بر اثر گناهان آنها.
6ـ اشاره اى به مساله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى .
7ـ بازگشت مجددى به دلائل توحيد ونشانه هاى حق ومسائل مربوط به معاد.

فضيلت تلاوت سوره :.

عـلاوه بـر حـديـثـى كه از امام صادق (ع ) در فضيلت سوره عنكبوت نقل شد, درحديث ديگرى از پـيـامـبـر(ص ) چـنـين آمده : ((هركس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدامى گويد خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد)).
بـديـهى است كسى كه محتواى اين سوره را در روح و جان خود جاى دهد ومراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند, تقواى الهى چنان قلبش را پر مى كندكه شايسته چنين پاداش بزرگى است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيـه ـ شـان نزول : آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر(ص ) در ((مـكه )) بود, و مؤمنان در اقليت قرار داشتند, جنگى ميان ايرانيان و روميان درگرفت , و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.
مشركان ((مكه )) اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خوددانستند!.
آيـات نـخـستين اين سوره نازل شد و قاطعانه گفت : گرچه ايرانيان در اين نبردپيروز شدند اما چيزى نمى گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدودزمان اين پيشگويى را نيز بيان داشت .
ايـن پـيـشـگـويى قاطع قرآن كه از يك سو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاآورنده آن به علم بـى پايان پروردگار به عالم غيب است , و از سوى ديگر نقطه مقابل تفال مشركان بود, مسلمانان را طـورى دلـگـرم ساخت كه حتى مى گويند: بعضى ازآنان با مشركان روى اين مساله شرطبندى مهمى كردند! ـ آن روز هنوز حكم تحريم اين گونه شرطبنديها نازل نشده بود.
تفسير:.

يك پيشگويى عجيب !.

اين سوره جز 29 سوره اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى شود ((الف ,لام , ميم )) (الم ) .
تنها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه بر خلاف بسيارى ازسوره هايى كه با حروف مـقـطـعـه آغاز مى شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عظمت قرآن نـمـى يابيم , بلكه سخن از شكست روميان وپيروزى مجدد آنها در آينده است , ولى با دقت روشن مـى شـود كـه ايـن بـحـث نـيـز بيان عظمت قرآن است , چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه هاى اعجاز وعظمت اين كتاب آسمانى محسوب مى شود.
(آيه )ـبعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد: ((روميان مغلوب شدند))(غلبت الروم ).
(آيه )ـ((و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد)) (فى ادنى الا رض ).
منظور از ((ادنى الا رض )) (سرزمين نزديك ) سرزمين ايرانيان بوده است يعنى ;Š در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود.
سپس اضافه مى كند: ((و آنها (روميان ) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهندكرد)) (وهم من بعد غلبهم سيغلبون ).
(آيه )ـسپس حدود سالهاى آن را با اين عبارت بيان مى كند: ((در چندسال ))! (فى بضع سنين ).
و اگـر مى بينيد خداوند از آينده خبر مى دهد, به خاطر آن است كه ((همه كارها از آن خداست ;Š چه قبل و چه بعد)) از اين شكست و پيروزى (للّه الا مر من قبل ومن بعد).
عـبـارت فـوق مـى خـواهـد اين نكته را روشن سازد كه قادر بالذات و مالك على الاطلاق اوست و هركس هر چيزى دارد از او دارد.
سـپـس مـى افـزايد: اگر امروز كه روميان شكست خوردند مشركان خوشحال شدند ((در آن روز مؤمنان (به خاطر پيروزى ديگرى ) خوشحال خواهند شد))!(ويومئذ يفرح المؤمنون ).
(آيه )ـرى ! خوشحال مى شوند ((به سبب يارى خداوند)) (بنصراللّه ).
خـداونـد ((هـركه را بخواهد يارى مى كند, و او صاحب قدرت و رحيم است ))!(ينصر من يشا وهو العزيز الرحيم ).
مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:.
از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود.
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا ((صلح حديبيه )) يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود.
(آيه )ـباز هم براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((اين وعده اى است كه خداداده است )) (وعداللّه ).
((و خـداوند هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد, هر چند بيشتر مردم نمى دانند)) (لا يخلف اللّه وعده ولكن اكثرالناس لا يعلمون ).
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نـشناختند, و لذا از اين حقيقت كه او محال است ازوعده اش تخلف كند درست آگاه نيستند, چرا كـه تـخـلـف از وعده يا به خاطر جهل است و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هيچ يك در خدا راه ندارد.
(آيه )ـسپس مى افزايد: اين مردم كوتاه بين ((تنها ظاهرى از زندگى دنيا رامى بينند و از آخرت و پايان كارها بى خبرند))! (يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا وهم عن الا خرة هم غافلون ).
انـسـان ((ظـاهربين )) انفاق را سبب خسران و زيان مى شمرد, در حالى كه اين ((موحد)) تجارتى پرسود مى داند.
آن يكى رباخوارى را مايه افزايش درآمد, و اين يكى مايه وبال و بدبختى وزيان .
آن يكى جهاد را مايه افزايش درآمد, و اين يكى مايه وبال و بدبختى و زيان .
آن يـكـى جـهـاد را مـايـه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و اين يكى جهاد رارمز سربلندى و شهادت را حيات جاويدان مى شمرد.
اگـر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى دانستند براى شناخت آخرت كافى بود, چرا كه دقـت كـافـى در ايـن زندگى زودگذر نشان مى دهد كه حلقه اى است از يك سلسله طولانى , و مـرحله اى است از يك مسير بزرگ , همان گونه كه دقت درزندگى دوران جنينى نشان مى دهد كـه هدف نهايى خود اين زندگى نيست , بلكه اين يك مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده اى است .

اعجاز قرآن از دريچه علم غيب !.

يـكـى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مـورد بـحث آمده , در طى چند آيه با انواع تاكيدات ازپيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد, و آن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهى معرفى مى كند.
تـاريـخ بـه ما مى گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه : روميان در نبرد جديدى بر ايرانيان پيروز شـدنـد, و مـقـارن هـمان زمان مسلمانان با صلح حديبيه (و طبق روايتى در جنگ بدر) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند.
(آيـه )ـيـه قـبل سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدوده دنيا و جهان ماده تعلق دارد, و از قيامت و عالم ماوراطبيعت بى خبرند.
در ايـن آيـه و آيات آينده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدا و معادمى پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد: ((آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ و براى آن اجل و پايان معينى قرار داده است )) (اولم يتفكروافى انفسهم ما خلق اللّه السموات والا رض وما بينهما الا بالحق واجل مسمى ).
يعنى اگر آنها درست بينديشند وبه وجدان خود وداورى عقلشان مراجعه كنندبه خوبى از اين دو امر آگـاه مـى شوند كه : جهان براساس حق آفريده شده , ونظاماتى بر آن حاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است .
و ديگر اين كه : اين جهان رو به زوال و فنا مى رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفـريـده بـاشـد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى باشد, وگرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت .
لـذا در پايان آيه اضافه مى كند: ((بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان كافرند))(وان كثيرا من الناس بلقا ربهم لكافرون ).
و يـا ايـن كـه بـا زبان , منكر نيستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگين است كه نشان مى دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند, چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند.

(آيه )ـ عاقبت بدكاران !.

از آنجا كه تعبير به ((اجل مسمى )) بيانگر اين حقيقت است كه به هرحال زندگى اين جهان دوام و بقايى ندارد و اين هشدارى است به همه دنياپرستان , دراين آيه مى فرمايد: ((آيا در زمين گردش نـكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه قبل از آنهابودند)) به كجا كشيده شد (اولم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ).
((آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را (براى زراعت و آبادى ) بيش از اينان دگرگون ساختند و آباد كردند)) (كانوا اشد منهم قوة واثاروا الا رض وعمروها اكثرمما عمروها).
((و پـيامبرانشان با دلايل آشكار به سراغشان آمدند)) (وجاتهم رسلهم بالبينات ) اما آنها خيره سرى كردند, و در برابر حق تسليم نشدند و كيفر خود راديدند.
((خـداونـد هـرگـز به آنان ستم نكرد, آنها به خودشان ستم مى كردند))! (فما كان اللّه ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون ).
(آيـه )ـاين آيه آخرين مرحله كفر آنها را بيان كرده , مى گويد: ((سپس سرانجام كسانى كه اعمال بـد انـجـام دادنـد به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند, و (از آن بدتر) به استهزا و مسخره كردن آن برخاستند)) (ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤاى ان كذبوا بايات اللّه وكانوا بها يستهزؤن ).
آرى ! گـناه و آلودگى همچون بيمارى خوره به جان انسان مى افتد, و روح ايمان را مى خورد و از بـين مى برد, و كار به جايى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد و به مرحله اى مى رسد كـه ديـگـر هـيـچ وعـظ و اندرز و انذارى مؤثرنيست و جز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند!.

(آيه )ـ سرنوشت مجرمان در قيامت :.

در آيـات گـذشـتـه سـخـن از تـكـذيـب كـنـندگانى به ميان آمد كه آيات خدا را به بادمسخره مى گرفتند, و در اينجا با بيان گوشه اى از مباحث معاد و سرنوشت مجرمان در قيامت بحثهايى را كه پيش از اين درباره معاد در آيات قبل گفته شد تكميل مى كند.
نـخـسـت مـى فـرمـايد: ((خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند, وبعد به سوى او باز گردانده مى شويد)) (اللّه يبدؤا الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون ).
در آيـه يـك اسـتـدلال كـوتـاه و پرمعنى براى مساله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نيز به عبارات ديگرى آمده است , و آن اين كه : ((همان كسى كه قدرت برآفرينش نخستين داشت قدرت بـر معاد هم دارد, و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد)).
(آيه )ـاين آيه وضع مجرمان را چنين مجسم مى كند: ((آن روز كه قيامت برپا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند)) (ويوم تقوم الساعة يبلس المجرمون ).
چـرا كـه نه ايمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده اند, نه يار وياورى دارند و نه امكان بازگشت به دنيا و جبران گذشته وجود دارد.
(آيه )ـلذا در اين آيه مى افزايد: ((آنها شفيعانى از معبودانشان ندارند)) (ولم يكن لهم من شركائهم شفعؤا).
بـه همين جهت ((نسبت به معبودهايى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودندكافر مى شوند)) و از آنها تنفر و بيزارى مى جويند (وكانوا بشركائهم كافرين ).
(آيه )ـسپس به گروههاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده , مى گويد:((روزى كه قيامت بر پا مى شود مردم از هم جدا مى گردند)) (ويوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون ).
(آيـه )ـ((پـس گـروهى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنهادر باغى از بهشت متنعم و شـاد و مـسرور خواهند بود, آن چنان كه آثار شادى درچهره هايشان هويدا مى گردد)) (فاما الذين آمنوا وعملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون ).
(آيـه )ـ((و امـا آنان كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند, در عذاب الهى احضار مى شوند)) (واما الذين كفروا وكذبوا بـاياتنا ولقا الا خرة فاولئك فى العذاب محضرون ).

(آيه )ـ تسبيح و حمد در همه حال براى خداست :.

بعد از بحثهاى فراوانى كه در آيات گذشته در مورد مبدا و معاد و بخشى ازپاداش مؤمنان و كيفر مشركان آمد در اين آيه به تسبيح و حمد پروردگار و تنزيه وتقديس او از هرگونه شرك و نقص و عـيـب پـرداخـته , مى فرمايد: ((منزه است خداوندبه هنگامى كه شام مى كنيد و هنگامى كه صبح مى كنيد)) (فسبحان اللّه حين تمسون وحـين تصبحون ).
(آيه )ـ((و حمد و ستايش مخصوص ذات پاك اوست در آسمان و زمين (منزه است ) به هنگام عصر, و هنگامى كه وارد ظهر مى شويد)) (وله الحمدفى السموات والا رض وعشيا وحين تظهرون ).
به اين ترتيب در دو آيه فوق چهار وقت براى ((تسبيح )) پروردگار بيان شده :آغاز شب ;Š طلوع صبح ;Š عصرگاهان ;Š و به هنگام زوال ظهر.
(آيه )ـدر اين آيه باز به مساله معاد باز مى گردد, و از طريق ديگرى به استبعاد منكران چنين پاسخ مـى گـويـد: ((زنـده را از مرده , و مرده را از زنده , خارج مى كند و زمين را پس از مردنش حيات مـى بـخـشـد, و بـه همين گونه روز قيامت (ازگورها) بيرون آورده مى شويد)) (يخرج الحى من الميت ويخرج الميت من الحى ويحيى الا رض بعد موتها وكذلك تخرجون ).
يـعـنـى ((صـحـنـه معاد)) و ((صحنه پايان دنيا)) كه يكى خروج ((زنده از مرده )) است و ديگرى ((مرده از زنده )) مرتبا در برابر چشم شما تكرار مى شود, بنابراين چه جاى تعجب كه در پايان جهان همه موجودات زنده بميرند و در رستاخيز همه انسانها به زندگى جديدى باز گردند؟!.
امـا ((خـروج حـى از مـيت )) در مورد زمينهاى مرده براى همه روشن است كه درفصل زمستان زمـيـن بـه صـورت مرده در مى آيد, اما در فصل بهار با تعادل هوا و فروريختن قطرات حياتبخش باران جنبشى در زمين پيدا مى شود, و اين صحنه معاداست كه در اين جهان مى بينيم .