بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

5962 طوبى لمنسلك طريق السّلامة ببصر من بصّره و طاعة هاد امره. خوشا از براى كسى كه بپيمايدراه سلامت را ببينائى كسى كه بينا گرداند او را و فرمانبردارى راهنماينده كه فرماندهد او را. يعنى برود براه سلامت بسبب بينائى كه يافته باشد از كسى كه بينا گردانداو را و بسبب فرمانبردارى راهنماينده كه امر كند او را. مراد بآن «بينا كننده وراهنماينده» امام حقّ است يا كسى كه راهنمائى او منتهى گردد بامام حقى.

5963 طوبى لمنصلحت  سريرته، و حسنت علانيته، و عزل عن النّاس شرّه. خوشا از براى كسى كه شايستهباشد نهان او، و نيكو باشد آشكار او، و بگرداند از مردم بدى خود را.

5964 طوبى لمناخلص للّه علمه و عمله، و حبّه و بغضه، و اخذه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 244

و تركه، و كلامه و صمته. خوشا از براى كسى كه خالص گرداند ازبراى خدا علم خود را و عمل خود را، و دوستى خود را و دشمنى خود را، و گرفتن خود راو واگذاشتن خود را، و سخن گفتن خود را و خاموشى خود را.

5965 طوبى لمنوفّق لطاعته، و حسنت خليقته، و احرز امر آخرته. خوشا از براى كسى كه توفيق دادهشده باشد از براى فرمانبردارى او، و نيكو باشد خصلت او، و جمع كند كار آخرت خودرا، «از براى فرمانبردارى او» يعنى از براى فرمانبردارى كه بكند او.

5966 طوبى لمنذلّ فى نفسه، و عزّ بطاعته، و غنى بقناعته. خوشا از براى كسى كه خوار باشد در نفسخود، و عزيز باشد بسبب طاعت خود، و توانگر باشد بسبب قناعت خود. «خوار باشد در نفسخود» يعنى خود را خوار داند و خوارى و فروتنى كند با مردم و تكبر و تبخترى نداشتهباشد، و «توانگر گردد بسبب قناعت خود» يعنى قناعت كند به آن چه داشته باشد و بسببآن توانگر گردد يعنى بتوانگرى حقيقى كه بى‏نيازى از مردم باشد و محتاج نبودنبايشان.

5967 طوبى لمنجعل الصّبر مطيّة نجاته، و التّقوى عدّة وفاته. خوشا از براى كسى كه بگرداند صبررا مطيه رستگارى خود، و پرهيزگارى را آماده شده از براى مردن خود. «مطيه» چنانكهمكرّر مذكور شد شتر سوارى و بار را گويند و مراد به «گردانيدن صبر مطيه رستگارى»اينست كه كسب كند رستگارى را بسبب صبر پس رستگارى از براى او بمنزله متاعى باشد كهبار كرده باشد آنرا بر صبر و همراه خود دارد در سفر آخرت مانند بازرگانى كه متاعهابار كرده باشد و همراه برد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 245

5968 طوبى لمنبوشر قلبه ببرد اليقين. خوشا از براى كسى كه گردانيده شده باشد دل او مباشر سردىيقين. يعنى يقين بمعارف إلهيّه داخل شده باشد در دل او چنانكه گويا كه پوست هر يكبپوست ديگرى رسيده و اضافه «سردى» از براى اينست كه در ميان عرب باعتبار گرمى بلادايشان سردى بغايت مطلوب است و بآن اعتبار از براى هر امر نيكوئى اثبات سردىميكنند، يا اين كه طلب خنك كردن دل در ميانه هر طايفه شايع است پس اثبات سردى وخنكى از براى يقين كه داخل دل شود مناسب است و مراد خنك شدن دل است بسبب يقين.

5969 طوبى لمنعمل بسنّة الدّين، و اقتفى آثار النبيّين. خوشا از براى كسى كه عمل كند بسنت دين وپيروى كند آثار پيغمبران را.

مراد به «سنت دين» أحكام و أوامر و نواهى آنست و «آثار» بمعنىنشانهاست يعنى آنچه روايت شده از ايشان يا طريقه ايشان بوده در سلوك در هر باب.

5970 طوبى لمنقدّم خالصا، و عمل صالحا، و اكتسب مذخورا، و اجتنب محذورا. خوشا از براى كسى كهپيش فرستد خالصى را، و بكند عمل صالحى را، و كسب كند ذخيره گذاشته شده را، و دورىكند از حذر كرده شده. «پيش فرستد خالصى را» يعنى عملى را كه خالص باشد از براى حقتعالى. و «كسب كند ذخيره گذاشته شده را» يعنى چيزى را كه آنرا ذخيره آخرت كردهباشد، و دورى گزيند از حذر كرده شده يعنى از آنچه امر شده بحذر از آن و دورى كردناز آن.

5971 طوبى لمنكابد هواه، و كذّب مناه، و رمى غرضا، و احرز عوضا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 246

خوشا از براى كسى كه بكشد رنج خواهش خود را، و دروغ شماردآرزوهاى خود را، و بيندازد غرضى را، و جمع كند عوضى را. مراد به «كشيدن رنج خواهشخود» اينست كه از پى خواهش نرود و نگاهدارد خود را از آن و صبر كند بر سختى رنج وتعب آن. و مراد به «دروغ شمردن آرزوها» چنانكه چند فقره قبل ازين مذكور شد باطلدانستن آنهاست يا دروغ شمردن وعده‏هاى آنها و فريب نخوردن از آنها.

و «غرض» بمعنى مطلب و هدف تير هر دو آمده و مراد در اينجا معنىاوّل است و مراد به «انداختن آن» زايل كردن آنست از خود و گذشتن از سر آن، واستعمال لفظ «رمى» باعتبار مناسبت آن با معنى ديگر «غرض» كمال لطف دارد. و «جمعكند عوضى را» يعنى بگذرد از سر مطلبى و جمع كند بعوض آن أجر و ثوابى را.

5972 طوبى لمنركب الطّريقة الغرّاء، و لزم المحجّة البيضاء، و تولّه بالآخرة، و اعرض عنالدّنيا. خوشا از براى كسى كه سوار شود طريقه غرّاء را، و جدا نشود از محجّهبيضاء، و فريفته شود بآخرت، و رو بگرداند از دنيا. «طريقه غرّاء» يعنى راه سفيدروشن، و «محجّه بيضاء» نيز بهمان معنى است و مراد از آن راه ايمانست كه راهيستروشن، و تاريكى در آن نباشد، و مراد به «سوار شدن آن» سلوك آنست.

5973 طوبى لمنلم تقتله قاتلات الغرور. خوشا از براى كسى كه نكشد او را كشنده‏هاى فريب. يعنىفريبهاى كشنده.

و «كشته نشدن به آنها» اينست كه خود را از آنها نگاهدارد وگرفتار آنها نشود پس كشته نشود يعنى بهلاكت و زيان و خسران نيفتد.

5974 طوبى لمنلم تغمّ عليه مشتبهات الامور. خوشا از براى كسى كه پوشيده نشود بر او مشتبهاتامور، يعنى امور مشتبه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 247

كه بحسب ظاهر شبيه بيكديگر باشند و در واقع بعضى حق باشند وبعضى باطل بر او پوشيده نماند و بتندى ذهن و فطنت و توفيق دانش و معرفت تميز ميانهآنها بكند و حقّ را از باطل جدا نمايد.

5975 طوبى لمنبادر الاجل، و اغتنم المهل، و تزّود من العمل. خوشا از براى كسى كه پيشى گيرد براجل، و غنيمت شمارد مهلت را، و توشه فرا گيرد از عمل. «پيشى بگيرد بر اجل» يعنىپيشى بگيرد بكردن كارهاى خير پيش از رسيدن آن. و «غنيمت شمارد مهلت را». يعنىغنيمت داند فرصت و مهلت كارهاى خير را، و تا فرصت دارد سعى كند در آنها و پسنيندازد كه مبادا ديگر مهلت نيابد. و «توشه فرا گيرد از عمل» يعنى توشه آخرت ازعملهاى خير.

5976 طوبى لمناستشعر الوجل، و كذّب الامل، و تجنّب الزّلل. خوشا از براى كسى كه شعار خود سازدترس را، و دروغ شمارد اميد را، و دورى كند از لغزش. «شعار» چنانكه مكرّر مذكور شدجامه را گويند كه ملاصق بدن و موى آن باشد و مراد اينست كه ترس از خداى عزّ و جلّهميشه با او باشد مانند آن جامه كه همراه صاحب خود باشد، و «دروغ شمارد اميد را»يعنى باطل داند آنرا، يا دروغ داند وعده‏هاى آنرا و فريب آنها نخورد.

5977 طوبى لمنخاف العقاب، و عمل للحساب، و صاحب العفاف، و قنع بالكفاف، و رضى عن اللّه سبحانه.خوشا از براى كسى كه بترسد از عقاب، و عمل كند از براى روز حساب، و همراه باشد باپرهيزگارى، و قناعت كند بكفاف، و خشنود باشد از خداى سبحانه. «قناعت كند بكفاف»يعنى بمقدارى كه كافى باشد از براى ميانه رو، و طلب زياده بر آن نكند، و «خشنودباشد از خداى سبحانه» يعنى خشنود باشد به آن چه حق تعالى نصيب‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 248

و بهره او گردانيده و آنرا كم نداند و او را در همه قسمتهاعادل داند و بهيچ وجه احتمال حيفى و جورى در آنها ندهد.

5978 طوبى لمنكان له من نفسه شغل شاغل، و النّاس منه فى راحة و عمل بطاعة اللّه سبحانه. خوشا ازبراى كسى كه بوده باشد از براى او از نفس خود شغلى مشغول كننده، و بوده باشند مردماز او در آسايش، و عمل كند بفرمانبردارى خداى سبحانه. يعنى چندان مشغول نفس خود واصلاح آن باشد كه آن مشغول سازد او را از فكر ديگرى يعنى نگذارد كه بديگرى پردازدو آزارى ازو بكسى رسد، پس مردم از او در آسايش باشند و ضررى از او بكسى نرسد.

5979 طوبى لمنخاف اللّه فامن. خوشا از براى كسى كه بترسد از خدا پس ايمن گردد يعنى ايمن گردد درآخرت از عذاب بسبب اين كه باعتبار ترسى كه داشته كارى نكرده كه سبب عقاب گردد.

5980 طوبى لمنذكر المعاد فاحسن. خوشا از براى كسى كه ياد كند روز بازگشت را پس احسان كند تاذخيره او باشد از براى آن روز.

5981 طوبى لنفسادّت الى ربّها فرضها. خوشا از براى نفسى كه بگزارد بسوى پروردگار خود فرض خود را،يعنى ادا كند آنچه را واجب شده بر او از افعال و تروك و در چيزى از آنها اهمالنكند.

5982 طوبى لعينهجرت فى طاعة اللّه غمضها. خوشا از براى چشمى كه ترك كند در طاعت خدا پوشيدن آنرا،يعنى در طاعت خدا اغماضى نكند يا اين كه بيدار بماند شبها از براى طاعت خدا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 249

حرف «طاء» بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «طاء» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه بخصوص يكلفظ مانند فصل سابق كه همه فقرات مصدّر بلفظ «طوبى» بود. فرموده است آن حضرت عليهالسّلام:

5983 طاعة الهوىتفسد العقل. فرمانبردارى هوى و هوس فاسد ميكند عقل را.

5984 طاعةالنّساء غاية الجهل. فرمانبردارى زنان نهايت نادانى است.

5985 طاعةالشّهوة تفسد الدّين. فرمانبردارى خواهش فاسد ميكند دين را.

5986 طاعة الحرصتفسد اليقين. فرمانبردارى حرص فاسد ميكند يقين را، يعنى يقين بمعارف إلهيّه را،زيرا كه كسى را كه يقين به آنها باشد داند كه حرص زياد نمى‏كند روزى كسى را ازآنچه مقدّر شده از براى او، و سودى ندارد از براى او بغير تعب و زحمت و زيان وخسران،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 250

پس كسى كه فرمانبردارى حرص كند بايد كه اين يقين او اگر بودهباقى نباشد، و بنا بر اين مراد به «فاسد كردن» اينست كه نشان و دليل فساد آنست، وممكن است كه بالخاصيه سبب فساد آن گردد.

5987 طاعة الاملتفسد العمل. فرمانبردارى اميد فاسد ميكند عمل را، زيرا كه مشغول مى‏سازد بسعى ازبراى اميدها، و مانع مى‏شود از عمل از براى آخرت.

5988 طاعةالجهول تدلّ على الجهل. فرمانبردارى بسيار نادان دلالت ميكند بر نادانى.

5989 طلاقالدّنيا مهر الجنّة. طلاق دنيا كابين بهشت است، و اين عبارتى است در غايت لطف، ومحتاج بشرح نيست.

5990 طلبالدّنيا رأس الفتنة. طلب دنيا سر فتنه است، يعنى مبدأ همه فتنه‏هاست، يا عمده‏ترينآنهاست.

5991 طلب الجنّةبلا عمل حمق. طلب كردن بهشت بى عملى حماقت است، مراد اينست كه عاقل آنست كه تقصيردر عمل نكند و با وجود آن اميد بهشت از راه تفضل داشته باشد و كسى كه بى عمل طلبآن كند و اميد آن داشته باشد احمق و كم عقل است.

5992 طلبالثّناء بغير استحقاق خرق. طلب ستايش بى استحقاقى كودنى  است.

5993 طالب الخيرمن اللّئام محروم.                       

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 251

طلب كننده خير از لئيمان محروم است، مراد به «لئيمان» چنانكهمكرّر مذكور شد بخيلان است، يا مردم دنى پست مرتبه.

5994 طالبالدّنيا بالدّين معاقب مذموم. طلب كننده دنيا بدين عقاب كرده شده نكوهش كرده شدهاست، مراد به «طلب كننده دنيا بدين» كسيست كه از براى دنيا ضرر بدين خود رساند.

5995 طلب الجمعبين الدّنيا و الآخرة من خداع النّفس. طلب جمع كردن ميانه دنيا و آخرت از حيله نفساست يعنى هر گاه كسى از سر آخرت نگذرد و بآن اعتبار خواهد كه مشغول بدنيا نشود گاههست كه نفس او با او مكر و حيله كند و چنين نمايد باو كه جمع ميانه هر دو ممكن استبايد كه طلب هر دو كرد و از سر هيچ يك نگذشت. و اين مجرّد حيله ايست كه او را فريبدهد باين و اگر نه جمع ميانه هر دو بطلب هر دو ممكن نيست، جمع ميانه هر دو بايننحو تواند شد كه آدمى همين طلب آخرت كند و دنيا را هم حق تعالى بى طلب او بر اوتفضل كند.

پوشيده نيست كه مراد بايد اين باشد كه طلب كمال آخرت و دنيا هردو با هم جمع نشود و آن مجرّد مكر و حيله نفس است نه اين كه مطلقا طلب هر دو با همجمع نشوند، چه ظاهرست كه طلب آخرت با طلب دنيا فى الجمله جمع تواند شد، و همچنينبر عكس.

5996 طالب الخيربعمل الشّرّ فاسد العقل و الحسّ. طلب كننده خير بعمل شرّ فاسد عقل و دريافت است واگر نه ظاهرست كه نتيجه بدى بديست و نيكى نخواهد بود، و مراد باين مذمّت جمعى ازاهل دنياست كه بأعمال شرّى كه كنند توقّع جزاى خير دارند.

5997 طلبالمراتب و الدّرجات بغير عمل جهل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 252

طلب كردن مراتب و پله‏هاى بلند بى‏عملى نادانيست، غرض مذمّتبسيارى از مردم است كه توقّع مراتب بلند در آخرت دارند بى اين كه عملى كنند.

5998 طاعةالجهول و كثرة الفضول تدلّان على الجهل. فرمانبردارى بسيار نادان و بسيارى فضولدلالت ميكنند بر نادانى. مراد به «فضول» پر گوئى است يا هر زياده كارى يعنىكارهائى كه مهمّ نباشد و چندان بكار نيايد.

5999 طاعة الهدىتنجى. فرمانبردارى راه راست رستگار مى‏سازد.

6000 طاعة الهوىتردى. فرمانبردارى هوا و هوس هلاك مى‏گرداند، يا مى‏اندازد يعنى در هلاكت يا زيانو خسران.

6001 طاعة دواعىالشّرور تفسد عواقب الامور. فرمانبردارى خواننده‏هاى بديها فاسد ميكند عاقبتهاىكارها را. مراد به «خواننده‏هاى بديها» اموريست كه مى‏خواند آدمى را ببديها، وتحريص ميكند بر آنها، مانند شهوت و غضب.

6002 طول الفكريحمد العواقب و يستدرك فساد الامور. درازى فكر ستوده مى‏گرداند عاقبتها را، و بازيافت ميكند فساد كارها را. مراد به «درازى فكر» فكر بسيار كردن است و اين كه هيچكارى بى‏فكر نشود. و «بازيافت ميكند فساد كارها را» يعنى بآن تدارك و اصلاح فسادكارهائى كه شده باشد نيز مى‏توان كرد مانند تدارك گناهان بتوبه و پشيمانى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 253

6003 طولالاعتبار يحدو على الاستظهار. درازى عبرت گرفتن ميراند بر پشت محكم كردن. مراد به«عبرت گرفتن» فكر كردنست و پى بردن از چيزها به آن چه استنباط از آنها توان كرد. و«ميراند بر پشت محكم كردن» يعنى مى‏دارد آدمى را بر اين كه در هر باب احتياط كند وپشت خود را محكم گرداند و كارى را كه احتمال زيان و خسران در آن باشد نكند.

6004 طولالاصطبار من شيم الابرار. درازى صبر كردن از خصلتهاى نيكوكاران است.

6005 طول القنوتو السّجود ينجى من عذاب النّار. درازى قنوت و سجود رستگار مى‏گرداند از عذاب آتش.مراد به «قنوت» قنوت نماز است يا مطلق دعا خواندن، يا ايستادن در نماز. و مراد به«سجود» سجود نماز است، يا مطلق خضوع و فروتنى كردن.

6006 طالب الادباحزم من طالب الذّهب. طلب كننده ادب دور انديش ترست از طلب كننده طلا. مراد به«طلب كردن ادب» آموختن آنست، و «بودن طلب كننده آن دور انديش‏تر از طلب كننده طلا»ظاهرست چه سود آن در دنيا و آخرت عظيم است و زيان و خسران را بآن راهى نيست، بخلافطلا كه بسا باشد كه سبب زيان و خسران دنيا و آخرت هر دو گردد، و بر فرضى كه نشود وسود برد از آن در هر دو سرا، سود آن برابرى با سود آداب نكند و مراد به «ادب»آدابى است كه در شريعت مقدّسه از براى هر كارى مقرّر شده، و گاه باشد كه شامل بعضىآداب حسنه نيز باشد كه ميان مردم شايع شده باشد هر چند در شرع أقدس وارد نشدهباشد، و ممكن است كه مراد بآن سنگين بودن و تنگ ظرف نبودن باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 254

6007 طلب الادبجمال الحسب. طلب كردن ادب زيبائى حسب است. مراد به «حسب» كرم و شرفى است كه آدمى خودتحصيل كرده باشد يا مال يا دين، يا آنچه شمرده شده از مفاخر پدران اين كس.

6008 طريقتناالقصد، و سنّتنا الرّشد. طريقه ما ميانه رويست و سيرت ما رشد است، يعنى ايستادن برراه حقّ يا تصلب در آن.

6009 طاعة اللّهسبحانه لا يحوزها الّا من بذل الجدّ و استفرغ الجهد. فرمانبردارى خداى سبحانه جمعنمى‏كند آنرا مگر كسى كه بذل كند جدّ را و بكار برد طاقت را. مراد اينست كه تحصيلآن بآسانى نشود بايد كه بذل جدّ و صرف طاقت خود در آن نمود تا حاصل شود.

6010 طولالامتنان يكدّر صفو الاحسان. درازى منت گذاشتن تيره مى‏سازد صاف احسان را. يعنىاحسان صافى را كه تيرگى نداشته باشد.

پوشيده نماند كه اصل منت گذاشتن سبب تيرگى احسان مى‏شود پستخصيص بدرازى آن يا باعتبار زيادتى تيرگى است در آن، و يا باعتبار اين كه اصلاحسان لازم دارد منتى را هر چند صاحب آن نگذارد ممكن نيست جدا شدن آن از آن، ومراد به «درازى آن» منتى است كه زياده بر آن گذاشته شود، و يا اشاره است باين كهمنت هر قدر كه گذاشته شود آن دراز مى‏شود و هر بار كه بخاطر آن شخص مى‏آيد گرانآيد بر او و بارى شود بر خاطر او، و بمنزله تجديد آن منت باشد پس درازى منت كنايهاست از اصل منت گذاشتن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 255

6011 طعناللّسان امضّ من طعن السّنان. زدن زبان اندوهناك كننده‏ترست دل را از زدن نيزه.

6012 طاعة اللّهمفتاح كلّ سداد و صلاح كلّ فساد. فرمانبردارى خدا كليد هر سداد و صلاح هر فساديست.«سداد» بفتح سين گفتار و كردار درست را گويند و در بعضى نسخه‏ها لفظ «كلّ» در هردو موضع نيست و بنا بر اين ترجمه اينست كه: كليد سدادى است و صلاح فسادى است. ومراد همان است يعنى كليد هر سداد و صلاح هر فساد، و در بعضى ازين نسخه‏ها كه لفظ«كلّ» ندارد «معاد» بجاى فساد واقع شده و بنا بر اين ترجمه اين است كه: و صلاح روزبازگشت است.

6013 طاعة اللّهسبحانه اعلى عماد و اقوى عتاد. فرمانبردارى خداى سبحانه بلندتر ستونيست، و محكمترآماده كرده شده‏ايست.

6014 طالبالآخرة يدرك منها امله و يأتيه من الدّنيا ما قدّر له. طلب كننده آخرت در مى‏يابداز آن اميد خود را، و مى‏آيد او را از دنيا آنچه تقدير شده از براى او.

6015 طالبالدّنيا تفوته الآخرة و يدركه الموت حتّى يأخذه بغتة و لا يدرك من الدّنيا الّا ماقسم له. طلب كننده دنيا فوت مى‏شود او را آخرت، و در مى‏يابد او را مرگ تا اين كهفرا گيرد او را ناگاه، و در نمى‏يابد از دنيا مگر آنچه قسمت شده از براى او. و دربعضى نسخه‏ها بجاى «يأخذه بغتة» چنين است «حتى يأخذ بعنقه» و بنا بر اين ترجمه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 256

اينست كه: تا اين كه فرا گيرد گردن او را يعنى ناگاه گلوى اورا بگيرد، و حاصل هر دو يكيست.

6016 طهّرواقلوبكم من الحسد فانّه مكمد مضنى . پاك كنيد دلهاى خود را از رشك پس بدرستى كه آنمكمديست مضنى.

مكمد است يعنى بيمار كننده دل است يا اندوهناك سخت سازنده استيا تغيير دهنده رنگ و زايل كننده صفاى آنست، و «مضنى است» يعنى بيمار كننده استبيماريى كه به شدن نداشته باشد و هر چند گمان شود بهترى آن بازنكس كند، يا بيماريىاست سنگين كننده.

6017 طهّرواقلوبكم من الحقد فانّه داء موبى‏ء . پاك كنيد دلهاى خود را از كينه پس بدرستى كهآن درديست وبادار. «وبا» هر بيماريى را گويند كه عامّ شود و «درد وبادار» مبالغهاست در شدّت آن و اين كه چنان بيمارئى است كه گويا خودش وبا دارد چون زمين وبادار،مانند «ظلّ ظليل» يعنى سايه سايه‏دار.

6018 طيبوا عنانفسكم نفسا و امشوا الى الموت مشيا سجحا. نيكو باشيد از نفسهاى خود بحسب نفس، وبرويد بسوى مرگ رفتن نرم هموارى، اين فقره مباركه از جمله كلاميست كه در بعضى ازروزهاى جنگ صفين باصحاب خود فرموده‏اند مشتمل بر بعضى از آداب جنگ. و ممكن است كهمراد نصيحت عامّ باشد از براى هر لشكرى كه بجنگ روند باين كه اگر خواهند كه فتح وفيروزى يابند بايد كه تن دردهند بمرگ، و بطيب نفس و دل خوش از سر جان بگذرند و سهلباشد بر ايشان رفتن آن، و بروند بجانب مرگ رفتن نرم هموارى

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 257

يعنى باطمينان و آرام، بى‏ترس و لرزى، چه ظاهرست كه جمعى كه درجنگ چنين باشند غالب اين است كه فتح و فيروزى ايشان را باشد. و ممكن است كه خطاببخصوص أصحاب خود باشد باين كه شما باعتبار اين كه مى‏دانيد حقيقت خود را و اجر وثواب شهادت و مرتبه بلند آنرا، و اين كه آن در حقيقت مردن نيست بلكه زندگانى سعيدو حيات جاويد است بايد كه چنان باشيد و چنين كنيد كه مذكور شد.

6019 طاعةالنّساء تزرى بالنّبلاء و تردى العقلاء. فرمانبردارى زنان عيبناك مى‏گرداند نبيلانرا، يعنى مردم تند فطنت  يا نجيب را، و هلاك مى‏گرداند عاقلان را يا مى‏اندازديعنى در هلاكت يا زيان و خسران.

6020 طهّرواانفسكم من دنس الشّهوات تدركوا رفيع الدّرجات. پاك گردانيد نفسهاى خود را از چركنىخواهشها تا دريابيد پله‏ها و مراتب بلند را.

6021 طهّرواقلوبكم من درن السّيّئات تضاعف لكم الحسنات. پاك گردانيد دلهاى خود را از چركگناهان تا مضاعف گردد از براى شما حسنات، يعنى اگر پاك كنيد دلهاى خود را ثوابحسنات شما مضاعف گردد يعنى دو چندان گردد، و ممكن است كه مراد به «مضاعف شدن» مطلقزياد شدن باشد نه خصوص دو چندان.

6022 طاعةالنّساء شيمة الحمقى. فرمانبردارى زنان خصلت مردم احمق كم عقل است.

6023 طاعةالمعصية سجيّة الهلكى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 258

فرمانبردن گناه خوى هلاك شدگان است.

6024 طلبالسّلطان من خداع الشّيطان. طلب كردن پادشاه از مكر و حيله شيطان است، مراد به«طلب كردن پادشاه» طلب كردن خدمات او و دخيل شدن در مناصب و مهمات اوست.

6025 طاعة الغضبندم و عصيان. فرمانبردارى خشم پشيمانى است و گناه يعنى سبب پشيمانى مى‏شود، و گناهاست يا سبب آن مى‏شود.

6026 طاعةالشّهوة هلك، و معصيتها ملك. فرمانبردارى خواهش هلاك شدنست و نافرمانى آنپادشاهيست، يعنى بمنزله پادشاهى است، باعتبار اين كه اين كس را مستقل سازد و فارغگرداند از اين كه هر ساعت محكوم حكم خواهشى و هوسى گردد، يا بمنزله پادشاهيستباعتبار مرتبه بلندى كه حاصل مى‏شود بسبب آن در آخرت. و ممكن است كه «ملك» بكسرميم خوانده شود نه بضمّ آن و بنا بر اين ترجمه اينست كه نافرمانى او مالك شدن استيعنى مالك شدن نفس خود و در آوردن آن از اسروا بند هواها و هوسها، يا مالك شدنمرتبه بلند در آخرت.

6027 طاعة الجورتوجب الهلك و تأتى على الملك . فرمانبردارى ستم واجب مى‏سازد هلاكت را، و هلاكمى‏گرداند پادشاهى را، يعنى فاسد ميكند آن را يا زايل ميكند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 259

6028 طولالتّفكير يصلح عواقب التّدبير. درازى فكر كردن بصلاح مى‏آورد عاقبتهاى تدبير رايعنى تدبير زندگانى و فكر در طريق آن.

6029 طولالتّفكير يعدل رأى المشير. درازى فكر كردن برابرى ميكند با انديشه اشاره كننده.يعنى گاه هست كه برابرى ميكند با راى و انديشه عاقلى كه كسى مشورت باو كند و كارآنرا ميكند.

و ممكن است كه «يعدّل» بتشديد دال خوانده شود و ترجمه اين باشدكه تعديل ميكند راى انديشه كننده را، و مراد اين باشد كه: هر گاه كسى در مطلبى فكردرازى كرده باشد و بعد از آن مشورت كند با عقلا، درازى فكر او حكم ميكند باين كهراى كدام يك از ايشان عدل و صواب است و از آن مى‏توان يافت كه راى درست راى كداميك است.

6030 طلبالتّعاون على اقامة الحقّ ديانة و امانة. طلب كردن يارى بر پاى داشتن حقّ ديندارىو امانتداريست يعنى طلب يارى از مردم كردن در باب بر پاى داشتن امر حقى ديانت وامانت است و از طلبهاى مذموم نيست.

6031 طلبالتّعاون على نصرة الباطل جناية و خيانة. طلب كردن يارى بر يارى نمودن باطل گناهاست و خيانت، يعنى خيانت با دين يا با جمعى كه از ايشان يارى بر آن امر خواسته وايشان عالم نبوده‏اند ببطلان آن.

6032 طلاقةالوجه بالبشر و العطيّة و فعل البرّ و بذل التّحيّة داع الى محبّة البريّة. گشادگىرو بشكفتگى و بخشش و كردن نيكوئى و بذل تحيت خواننده است بسوى دوستى خلايق، يعنىسبب آن مى‏گردد، و مراد به «بذل تحيت» بذل عطا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 260

و احسان است و تأكيد سابق است، و ممكن است كه مراد به «تحيت»سلام باشد كه معنى شايع آن است، و مراد به «بذل آن» بذل آن باشد بابتدا كردن بسلامبمردم و جواب سلام ايشان، نه مانند جمعى از متكبران كه مضايقه كنند از آن، خصوصااز ابتدا بآن، و نسبت بجمعى كه بحسب دنيا پست‏تر از ايشان باشند.

و فرموده است آن حضرت عليه السّلام در ذكر و وصف رسول خدا صلّىاللّه عليه و آله رحمت كناد خدا بر او و آل او.

6033 طبيب دوّاربطبّه قد احكم مراهمه، و احمى مواسمه، يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى و آذانصمّ و السنة بكم يتتبّع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحيرة. طبيبى است گردندهبطبّ خود، بتحقيق كه محكم كرده مرهم‏هاى خود را، و گرم كرده است تمغاهاى  خود را،مى‏گذارد آن را در جائى كه حاجت باشد بسوى آن، از دلهاى كور، و گوشهاى كر، وزبانهاى گنگ، از پى مى‏رود بدواى خود جايگاههاى غفلت را، و مواضع حيرت را. «طبيب»بمعنى علاج كننده است خواه علاج كننده جسم باشد و خواه علاج كننده نفس، و «گردندهبطبّ خود» يعنى مى‏گردد از براى طبابت خود و تفحص ميكند تا هر كه را بيابد كه محتاجبه آنست طبابت كند. و «مرهم» هر طلاى  نرمى را گويند كه زخم را بآن طلا كنند، ومراد به «محكم كردن مرهم‏ها» اينست كه چنان ساخته آن مرهم‏ها را كه بر هر زخمى كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 261

بگذارد البته به كند و خطا نكند، و «گرم كردست تمغاهاى خود را»يعنى هميشه آنها را گرم دارد كه هر كه را بايد كه داغ كند، و «مى‏گذارد آن را»يعنى تمغا را يا هر يك از مرهم و تمغا را در جائى كه محتاج بآن باشد مثل دلهائى كهكور باشند از ديدن حق، و گوشهائى كه كر باشند از شنيدن آن، و زبانهائى كه كنگباشند از گفتن آن، و «از پى مى‏رود بدواى خود» يعنى تتبع ميكند از براى دواى خودجايگاههاى غفلت و بى‏خبرى را، پس هر جائى را كه چنين يافت دواى خود را كار مى‏برددر آنجا، و همچنين «مواضع حيرت را» پس هر كه را كه حيران يافت معالجه مى‏نمايد ومراد به «جايگاههاى غفلت» آنان‏اند كه غافل‏اند و خبرى از راه راست ندارند و اصلابفكر اين هم نيفتاده‏اند كه راه راستى ميباشد يا نمى‏باشد و به «مواضع حيرت» آنانكه بفكر آن افتاده باشند و حيران باشند و ندانند كه راه راست كدام راه است و سؤالكرده شد آن حضرت عليه السّلام از قدر يعنى از قدر حق تعالى و معنى آن، پس فرمود آنحضرت عليه السّلام:

6034 طريق مظلمفلا تسلكوه، و بحر عميق فلا تلجوه، و سرّ اللّه سبحانه فلا تتكلّفوه. راهى استتاريك، پس مرويد بآن راه، و دريائى است عميق، پس داخل مشويد در آن، و سرّ خداىسبحانه است، پس مگذاريد بر خود كلفت آن را.

چون در أحاديث بسيار وارد شده بلكه ميانه أكثر أهل ملل مشهورستكه: هيچ چيز واقع نمى‏شود مگر بقضا و قدر حق تعالى پس اگر قدرى سخن در تحقيق مراداز آن گفته شود بعد از آن متوجّه شرح اين فقره مباركه شويم مى‏تواند بود خصوصا اينكه از بعضى احاديث ظاهر مى‏شود كه ايمان بقدر ضرور است چنانكه روايت شده از حضوترسالت پناهى صلّى اللّه عليه و آله كه فرموده: تا كسى ايمان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 262

نياورد بقدر، خير آن و شرّ آن، و شيرين آن و تلخ آن، ايمان نياوردهاست.

و روايت شده از حضرت امام بحق ناطق امام جعفر صادق عليهالسّلام كه فرموده: هر كه نماز كند در عقب كسى كه تكذيب كند بقدر خداى عزّ و جلّبايد كه اعاده كند هر نمازى را كه كرده باشد در عقب او.

پس مى‏گوئيم كه: قضا بسه معنى آمده: اوّل-  بمعنى خلق و ايجادچنانكه در قرآن مجيد فرموده: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ يعنى پسخلق كرد آسمانها را هفت آسمان در دو روز و قدر نيز باين معنى آمده چنانكه فرموده:وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ يعنى خلق كرده است در زمين قوتهاى آن را يعنى قوتهاى اهلآن را، ياقوتهائى كه از آن حاصل مى‏شود.

دوّم-  بمعنى أمر و فرمان چنانكه فرموده: وَ قَضى‏ رَبُّكَأَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ، يعنى امر كرده و فرمان داده پروردگار تو باينكه عبادت نكنيد مگر او را، و «قدر» نيز نزديك باين معنى آمده چنانكه فرموده:نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ، يعنى ما لازم گردانيده‏ايم در ميانه شمامرگ را.

سوم-  بمعنى اعلام چنانكه فرموده: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِيإِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ، يعنى وحىفرستاديم بسوى بنى اسرائيل و اعلام كرديم ايشان را در توراة كه هر آينه فسادخواهيد كرد در زمين دو مرتبه. و «قدر» نيز نزديك باين معنى آمده چنانكه فرموده:فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ يعنى نجات داديم حضرت لوط و اهل اورا مگر زن او را كه تقدير كرده بوديم و در لوح نوشته بوديم او را از آنها كه باقىباشند در عذاب، يا از آنها كه هلاك شوند و گذشته شوند.

و پوشيده نيست كه بودن همه چيز بقضا و قدر خداى تعالى بنا برمعنى اوّل‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 263

كه خلق و ايجاد باشد صحيح نيست در افعال بندگان مگر بنا برمذهب جهميّة  و اشاعره  كه آنها را بخلق و ايجاد خدا مى‏دانند، و فساد آن خودظاهرست و در رسائلى كه در اصول دين و غير آن نوشته‏ايم بيان آن نموده‏ايم، وهمچنين بمعنى دوم كه امر و فرمان باشد نيز صحيح نيست در همه افعال بندگان چه ازجمله آنها معاصى است و چگونه آنها بأمر و فرمان خدا تواند بود چنانكه فرموده وَإِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا،، و امّا معنى سوم پس محقق طوسى خواجه نصير الدينطاب ثراه و جمعى ديگر از علما گفته‏اند كه: قضا و قدر باين معنى در همه جا صحيحاست و مخفى نيست كه بآن معنى نيز در همه حوادث صحيح نتواند بود، زيرا كه هر گاهپيش از وجود هر چيز اعلامى بآن شده باشد يا آن در لوحى نوشته شده باشد پس بايد كهپيش از وجود هر چيز از ممكنات چيز ديگر از آنها باشد و قدم عالم لازم مى‏آيد پسبايد كه شامل بعض موجودات نباشد مثلا وجود لوح در لوحى ديگر نوشته نشده باشد وديگر هر چه موجود شود قبل از آن در لوح نوشته شده باشد، يا تخصيص داد حكم رابموجودات عالم عنصرى، يا بأفعال غير خدا، و شيخ مفيد كه از اعاظم محققين علماىمتقدمين ماست گفته كه: قضاى خداى تعالى در اشياء مختلف است هر چه در افعال بندگانباشد حكم و فرمانى است كه در آنها كرده در پاره بأمر و در پاره نهى و در پارهتجويز و رخصت، و مراد اين است كه: هيچ فعلى از افعال بندگان نيست كه خداى عزّ وجلّ را در آن حكمى نباشد، و قضاى او در بندگان و در آنچه از براى ايشان ايجاد كردهبمعنى خلق و ايجاد است يعنى

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 264

همه بخلق و ايجاد خدا موجود شده‏اند و قدر را بمعنى قضا وتأكيد آن نگرفته بلكه چون قدر بمعنى اندازه گرفتن و واقع ساختن چيزى در جاى خود وبروشى كه حقّ آنست آمده قدر را در همه اشياء بآن معنى گرفته و گفته كه: قدر حقتعالى در آنچه خود كرده ايجاد كردن و واقع ساختن آنهاست در جاى خود و بروشى كه حقّآنهاست، و در افعال بندگان اين است كه آنچه قرار داده در آنها از امر و نهى و ثوابو عقاب و غير آن همه آنها واقع است در موقع خود و گذاشته شده در موضع خود، واقعنشده عبث و كرده نشده باطل، و پوشيده نيست كه آنچه گفته اگر چه صحيح است امّا حملقضا و قدر بر آن خالى از دوريى نيست.

و حكما گفته‏اند كه: مراد بقضاى خداى تعالى علم اوست به آن چههر چيز سزاوار آنست كه بر آن نحو موجود شود از براى نظام كلّ، و قدر حق تعالىاخراج آنهاست بوجود در خارج بأسباب آنها بروشى كه در قضا مقرّر شده كه نظام أكملاست.

و مخفى نيست كه وجود هر چيز بقضا و قدر باين معنى صحيح است ومحتاج بتخصيص نيست. و بعضى از علماى ما نيز علم را يكى از معانى قضا شمرده‏اند وقضا را در بعضى آيات كريمه بآن تفسير كرده‏اند.

و شيخ صدوق محمد بن بابويه رحمه اللّه كه از اكابر علماىمتقدمين است در رساله اعتقادات خود گفته كه: اعتقاد ما در قضا و قدر قول حضرت صادقاست صلوات اللّه و سلامه عليه كه بزراره فرموده در وقتى كه زراره سؤال كرده از آنحضرت كه: اى سيد من چه مى‏فرمائيد در قضا و قدر-  پس آن حضرت فرمود كه: مى‏گويم منكه بدرستى كه خداى تعالى هر گاه جمع كند بندگان را روز قيامت سؤال ميكند ايشان رااز آنچه عهد كرده بسوى ايشان، و سؤال نمى‏كند ايشان را از آنچه قضا كرده بر ايشان.

و بگمان فقير اين حديث شريف كه شيخ مفيد طاب ثراه حكم بصحت آنكرده دو احتمال دارد: يكى آنكه خداى تعالى پرسش ميكند بندگان را از آنچه أمر كردهبآن و نهى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 265

فرموده از آن، و پرسش نمى‏كند از آنچه قضا كرده بر ايشان پسشما را چه كارست بتحقيق قضاى خداى تعالى، بلكه بر شماست تحقيق آنچه دانستن آن دركارست از اوامر و نواهى و ساير احكام معهوده حق تعالى، و بنا بر اين دانستن قضا وقدر در كار نخواهد بود.

و احتمال ديگر آنچه اشاره بمعنى قضا باشد كه «قضا» در چيزيستكه خداى عزّ و جلّ در روز قيامت سؤال از آن نكند پس در أفعال اختياريّه عبادنخواهد بود و بنا بر اين ظاهر اينست كه «قدر» هم نيز بمعنى «قضا» باشد و اگر نهبايست اشاره بآن هم بشود، و اين احتمال موافق است با آنچه معتزله گفته‏اند كه: قضاو قدر در أفعال اختيارى عباد نمى‏باشد و علم خدا اگر چه شامل آنها هم هست امّا علمبچيزى علت وقوع آن نمى‏شود بلكه وقوع آنها باراده و اختيار ايشانست پس ايشان قضا وقدر خدا را امرى گرفته‏اند كه سبب وقوع فعل شود مثل اراده حتمى يا خلق و ايجاد، وظاهرست كه قضا و قدر باين معنى در أفعال بندگان نخواهد بود و اگر نه سؤال و حساب وثواب و عقاب معقول نباشد، و بنا بر اين آيه كريمه «انّا كلّ شي‏ء خلقناه بقدر»تخصيص داده مى‏شود ببعضى أشياء، يا اين كه قدر در آن بمعنى ديگر خواهد بود چنانكهاز حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه روايت شده كه در تفسير اين آيهكريمه فرموده كه خداى تعالى مى‏فرمايد كه: ما هر چيزى را خلق كرده‏ايم از براى اهلآتش باندازه أعمال ايشان، پس تخصيص داده مى‏شود بچيزهائى كه از براى اهل آتش خلقشده، و چنانكه بعضى مفسرين گفته‏اند كه: مراد اينست كه ما خلق كرده‏ايم هر چيزىباندازه كه حكمت اقتضاى آن كرده و موافق مصلحت بوده، پس تخصيص داده مى‏شود بچيزهائىكه خداى تعالى خالق آنها باشد و شامل أفعال عباد نخواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation