بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

5475 زوالالنّعم بمنع حقوق اللّه منها و التّقصير فى شكرها. زايل شدن نعمتها بباز داشتنحقوق خدا مى‏شود از آنها، و تقصير كردن در شكر آنها.

5476 زلّةالرّأى تأتى على الملك و تؤذن بالهلك. لغزش راى و انديشه هلاك ميكند پادشاهى را، واعلام ميكند بهلاكت، يعنى گاه هست كه لغزشى كه در راى و تدبيرى بشود پادشاهى رازايل كند، و گاه هست كه سبب هلاك آن صاحب تدبير يا جمعى ديگر شود، و غرض اينست كهاهتمام و احتياط زياد در رايها و انديشه‏ها بايد كرد كه مفسده‏هاى عظيم بر لغزش درآنها مترتّب شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 111

5477 زهدك فىالدّنيا ينجيك، و رغبتك فيها ترديك. بى‏رغبتى تو در دنيا رستگار مى‏سازد ترا، ورغبت تو در آن هلاك مى‏گرداند ترا، يا مى‏اندازد يعنى در هلاكت يا زيان و خسران.

5478 زلّةاللّسان تأتى على الانسان. لغزش زبان هلاك ميكند آدمى را، يعنى گاه هست كه سببهلاك صاحب آن يا ديگرى مى‏شود پس در سخن كمال احتياط بايد كرد كه مبادا چنان مفسدهبر آن مترتّب شود.

5479 زلّةاللّسان اشدّ من جرح السّنان. لغزش زبان سخت‏ترست از زخم نيزه. اين همان مضمون استكه در اوايل اين فصل مذكور شد كه «زلّة اللّسان انكى من اصابة السّنان» و شرح شد.

5480 زلّةالعاقل محذورة. لغزش عاقل حذر كرده شده از آنست يعنى عاقل از لغزش حذر و اجتنابزياد بايد بكند، زيرا كه گناه و خطا نيز از او بسيار قبيح ترست از كم عقل، و ممكناست كه: مراد به «عاقل» عالم باشد بقرينه مقابله با جهل در فقره بعد.

5481 زلّةالجاهل معذورة. لغزش جاهل يعنى نادان عذر خواسته شده است يعنى غلط و خطائى كه اوبكند سهل است و معذور است در آن بلكه بسيارى از گناهان نيز كه كسى ندانسته بكندبسا باشد كه معذور باشد در آن. و ممكن است كه: مراد به «جاهل» نادان نباشد بلكه كمعقل باشد بقرينه مقابله با عاقل در فقره سابق.

5482 زلّةالعاقل شديدة النّكاية.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 112

لغزش عاقل سخت زخم زدن است يعنى زخم زدن آن بصاحب خود سخت استو زيان و خسران آن عظيم است، و ممكن است كه: مراد به «لغزش او» هرزه و دشنام ودرشتيها باشد كه او بديگرى بكند و مراد اين باشد كه: زخم زدن آن بآن شخص سخت استبخلاف آنها از غير عاقل كه چندان اثر نكند.

5483 زلّةالعالم كبيرة الجناية. لغزش عالم بزرگ گناه است يعنى گناه آن بزرگ است بخلاف نادانكه گناه از او سهل است و بسا باشد كه معذور باشد چنانكه مكرّر مذكور شد.

5484 زيادةالعقل تنجى. زيادتى عقل رستگار مى‏سازد، زيرا كه صاحب خود را بر اطاعت وفرمانبردارى حق تعالى مى‏دارد و منع از گناه و عصيان ميكند، و ظاهرست كه اين سببرستگارى مى‏گردد.

5485 زيادةالجهل تردى. زيادتى جهل هلاك مى‏گرداند يا مى‏اندازد يعنى در هلاكت و نادانى يازيان و خسران و ظاهر اينست كه مراد به «جهل» بقرينه مقابله با فقره سابق كمى عقل وخرد باشد. و ممكن است كه مراد به «زيادتى عقل» در فقره سابق بقرينه مقابله با اينفقره زيادتى علم باشد و مراد به «جهل» در اينجا ظاهر آن باشد يعنى نادانى و بودنهر يك از زيادتى عقل و خرد و علم سبب رستگارى و هر يك از زيادتى بى‏عقلى و بيخردىو نادانى سبب هلاك، ظاهرست و محتاج ببيان نيست.

5486 زوالالدّول باصطناع السّفل. زايل شدن دولتها بسبب پروردن مردم پست مرتبه است يعنى ايشانرا كار گزار أمور و مهمات كردن.

5487 زيادةالشّكر و صلة الرّحم تزيدان النّعم و تفسحان فى الاجل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 113

زيادتى شكر وصله خويش زياد ميكنند نعمتها را، و وسعت مى‏دهنددر اجل، يعنى مدّت عمر يعنى مدّت عمر را زياد ميكنند چنانكه در احاديث بسيار واردشده. و ممكن است كه: «يفسحان» بخاى نقطه‏دار باشد و ترجمه اين باشد كه: فسخ ميكننداجل را، يعنى وقت مرگ را و پس مى‏اندازند بوقت ديگر، و حاصل هر دو يكيست.

5488 زهد المرءفيما يفنى على قدر يقينه بما يبقى. بى رغبتى مرد در آنچه فانى مى‏شود يعنى دنيابقدر يقين اوست به آن چه پاينده مى‏ماند يعنى آخرت.

5489 زاد المرءالى الاخرة الورع و التّقى. توشه مرد بسوى آخرت ورع و تقوى است. «ورع» و «تقوى» هردو بمعنى پرهيزگاريند و تأكيد است. و ممكن است كه: اوّل بمعنى پرهيزگارى باشد ودوّم بمعنى ترس از خدا باشد كه سبب آن مى‏شود.

5490 زيادةالدّنيا تفسد الآخرة. زيادتى دنيا فاسد ميكند آخرت را، يعنى غالب اين است كه فاسدميكند آخرت را، زيرا كه در اكثر بكسبهاى حرام و منع حقوق خداى عزّ و جلّ و مردممى‏شود و باعث اشتغال بآن و باز ماندن از سعى از براى آخرت مى‏گردد.

5491 زر فىاللّه اهل طاعته، و خذ الهداية من اهل ولايته. زيارت كن در راه خدا اهلفرمانبردارى او را، و فراگير راهنمائى را از اهل ولايت او، يعنى از دوستان او يااز جمعى كه او ايشان را والى و امير كرده يعنى أئمه بر حقّ صلوات اللّه و سلامهعليهم أجمعين.

5492 زوروا فىاللّه، و جالسوا فى اللّه، و اعطوا فى اللّه، و امنعوا فى اللّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 114

زيارت كنيد در راه خدا، و بنشينيد در راه خدا، و ببخشيد در راهخدا، و منع كنيد در راه خدا. مراد اين است كه چنين كنيد كه هر چه مى‏كنيد در راهخدا باشد، هر گاه بزيارت و ديدن رويد بزيارت كسى برويد كه ثوابى در آن منظور باشدمثل زيارت مؤمنان، يا از براى سعى در كار مؤمنى. و هر گاه بنشيند با جمعى بنشيندكه در آن نشستن نيز راه خدا منظور باشد، مثل نشستن مؤمنان با يكديگر و صحبت داشتنبا يكديگر و هر نشستنى كه از براى كار خيرى باشد. و هر چه عطا كنيد عطائى باشد كهدر آن ثوابى منظور باشد، مثل عطاى بمستحقان يا هديه بمؤمنان، و هر چه منع كنيد وندهيد، در آن ندادن نيز منظور خدا باشد، مثل اين كه منع از كسى باشد كه در مصرفنامشروعى صرف كند، يا از براى دادن بكسى ديگر باشد كه او أولى و أحقّ باشد و ماننداينها.

5493 زايلوااعداء اللّه، و واصلوا اولياء اللّه. جدائى كنيد از دشمنان خدا، و بپيونديد بادوستان خدا.

5494 زخارفالدّنيا تفسد العقول الضّعيفة. آرايشهاى دنيا فاسد ميكند عقلهاى ضعيف را، يعنىعقلهاى ضعيف فريفته آنها ميشوند و مشغول آنها مى‏گردند و از سعى از براى آخرت بازمى‏مانند، و امّا عقلهاى قوى كه مى‏دانند خست و دنائت و انقطاع و زوال آنها را پسفريب آنها نمى‏خورند و بسبب آنها باز نمى‏مانند از آخرت و نعمتهاى سنيّه بهيّهپاينده جاويد آنها.

5495 زمانالعادل خير الازمنة. زمان عادل يعنى پادشاه و حاكم عادل بهترين زمانهاست، چه مردمدر امنيت‏اند كه بهترين نعمتهاست و ببركت عدل او حق تعالى نيز توسعه در بركات زمينو آسمان دهد چنانكه در اخبار وارد شده و مشهور است و كافيست شاهد بر اين اين كهمشهور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 115

است از حضرت رسالت پناهى صلّى اللّه عليه و آله كه بر سبيلمباهات مى‏فرموده كه : من متولّد شده‏ام در زمان سلطان عادل، يعنى انوشيروان، باوجود كفر او.

5496 زمان الجائرشرّ الازمنة. زمان جائر يعنى پادشاه و حاكم ستمكار بدترين زمانهاست چنانكه وجه آناز آنچه در شرح فقره سابق مذكور شد مستفاد تواند شد.

و فرموده است آن حضرت عليه السّلام در ذكر ايمان و وصف آن.

5497 زلفى لمنارتقب، و ثقة لمن توّكّل، و راحة لمن فوض، و جنّة لمن صبر. نزديكى است از براى كسىكه نگهبانى كند، و اعتمادى است از براى كسى كه توكل كند، و آسايشى است از براى كسىكه تفويض كند، و سپرى است از براى كسى كه صبر كند، يعنى ايمان سبب نزديكى بحقّتعالى است از براى هر كه نگهبانى آن كند و رعايت شرايط آن نمايد يا نگهبانى خودكند و خود را از معاصى نگه دارد، و «اعتماديست از براى هر كه توكل كند» يعنى هر كهبا وجود ايمان توكل بر خدا كند اعتماد بر آن تواند كرد و حق تعالى كارگزارى اموراو كند، و «آسايشيست از براى كسى كه تفويض كند» يعنى هر كه با وجود ايمان تفويضامور خود بحقّ تعالى نمايد در راحت و آسايش افتد چه حق تعالى متولى امور او گردد وآنچه خير دنيا و آخرت او باشد پيش او آورد و از تعب و زحمت سعى از براى دنياآسايش، يابد و اين بمنزله تأكيد فقره سابق است. و «سپريست از براى كسى كه صبر كند»يعنى سپريست كه او را نگاهدارد از عذاب و عقاب از براى كسى كه با وجود آن صبر كندبر تنگى حالى كه داشته باشد يا مصائبى كه باو برسد.

5498 زد فىاصطناع المعروف، و اكثر من اسداء الاحسان فانّه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 116

ابقى ذخرا و اجمل ذكرا. زياد كن در كردن نيكوئى و بسيار كن ازكردن احسان پس بدرستى كه آن باقى‏ترست بحسب ذخيره، و زيباترست بحسب ذكر، يعنى آنذخيره‏ايست باقى‏تر از هر ذخيره، و ذكر آن نزد خدا و خلق زيباتر از ذكر هر كارخيريست.

5499 زلّةالمتوقّى اشّد زلّة، و علّة اللّوم اقبح علّة. لغزش متوقّى سخت‏تر لغزشيست، و رنجسرزنش زشت‏تر رنجيست. ظاهر اينست كه مراد به «متوقّى» كسيست كه اظهار حفظ ونگاهدارى خود مى‏نمايد از گناهان و دعوى ورع و تقوى مى‏نمايد و ظاهرست كه گناهى كهاز چنين كسى ظاهر شود سخت‏تر لغزشيست، چه رسوائى و سرزنش زياد دارد، بخلاف كسى كه آنرا بر خود نبسته كه چندان رسوائى و سرزنش ندارد و غرض از اين كه «رنج سرزنش زشت‏تررنجيست» تحريص مردم است بر اين كه كارى نكنند كه سبب سرزنش شود كه هر كه را اندكغيرتى باشد هيچ دردى و رنجى بآن نرسد. و ممكن است كه: غرض اشاره نيز باشد بوجهسخت‏تر بودن لغزش متوقّى باين كه سبب سرزنش مى‏شود چنانكه مذكور شد و هيچ رنجىزشت‏تر از آن نباشد. و ممكن است كه مراد به «متوقّى» كسى باشد كه مبالغه كند درحفظ و نگاهدارى خود، و مراد اين باشد كه: چنين كسى گاه هست كه لغزش ميكند سخت‏ترينلغزشى، و غرض اين باشد كه مبالغه زياد در آن خوب نيست بلكه بايد كه ميانه‏روى كرددر آن و توكل بر حفظ و حراست حق تعالى كرد. و ممكن است كه «لؤم» با همزه باشدبمعنى بخيلى يا ناكسى و دنائت نه بمعنى سرزنش كه ترجمه شد و ترجمه اين باشد كه:علت و مرض بخيلى و دنائت زشت‏ترين علت و مرضى است و بنا بر اين كلامى است عليحده ومربوط بسابق نيست و اللّه تعالى يعلم.

5500 زيادةالشّرّ دناءة و مذلّة. زيادتى بدى دنائت است و خوارى يعنى از پستى مرتبه ناشى شودو سبب خوارى گردد نزد خدا و خلق، يا اين كه سبب هر دو گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 117

5501 زينةالقلوب اخلاص الايمان. زينت دلها خالص گردانيدن ايمان است.

5502 زينةالاسلام اعمال الاحسان. زينت مسلمانى بعمل آوردن احسان است.

5503 زينةالبواطن اجمل من زينة الظّواهر. زينت باطنها زيباترست از زينت ظاهرها، مراد به«زينت باطنها» زينت دادن نفس است باخلاق رضيه و ملكات مرضيه و علوم و معارف، وظاهرست كه آن زيباترست از زينت ظاهرها.

5504 زينالايمان طهارة السّرائر، و حسن العمل فى الظّاهر. زينت ايمان پاكيزگى نهانيهاست ونيكوئى عمل كردن در ظاهر. مراد به «پاكيزگى نهانيها» پاكيزگى باطنهاست از صفات وملكات ذميمه.

5505 زلّة القدماهون استدراك. لغزش قدم سهل‏تر استدراكى است. مراد به «استدراك» تلافى و باز يافتاست و مراد اينست كه هر بلائى كه نزد كسى بيايد تلافى و تدارك گناهى بآن بشود حتىلغزش قدم كه سهلترين آنهاست پس آن نيز سهل‏ترين استدراكهاست.

5506 زلّةاللّسان اشدّ هلاك. لغزش زبان سخت‏تر هلاكتى است، زيرا كه بسيار باشد كه مفاسدعظيمه أخروى و دنيوى بر آن مترتّب شود چنانكه مكرّر مذكور شد. و ممكن است بلكهظاهر اينست كه مراد بفقره اوّل اين باشد كه: لغزش قدم تلافى و تدارك آن سهل است، وبفقره دوّم اين كه: لغزش زبانست كه سخت‏تر هلاكتى است و استدراك آن نمى‏توان كرد،يا دشوارست.

5507 زيادةالشّهوة تزرى بالمروءة. زيادتى خواهش عيبناك مى‏گرداند مروّت را، يعنى مردى ياآدميت را، مراد خواهشهاى باطل است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 118

5508 زيادةالشّحّ تشين الفتوّة و تفسد الاخوّة. زيادتى بخيلى زشت ميكند جوانمردى را، و فاسدميكند برادرى را، يعنى برادران بسبب آن ترك برادرى او كنند.

5509 زنواانفسكم قبل ان توازنوا ، و حاسبوها قبل ان تحاسبوا ، و تنفّسوا من ضيق الخناق قبلعنف  السّياق . بسنجيد نفسهاى خود را پيش از اين كه سنجيده شويد، و محاسبه كنيدآنها را قبل از اين كه محاسبه كرده شويد، و گشايش دهيد از تنگى گلو پيش از سختىجان كندن.

مراد به «سنجيدن نفسها» سنجيدن اعمال آنهاست يعنى أعمال آنهارا بسنجيد و بحساب آنها برسيد تا اين كه اگر اصلاحى خواهد اصلاح بشود پيش از اينكه در قيامت سنجيده شوند آنها و بحساب آنها رسيده شود. و ديگر چاره و تداركىنتوانيد كرد. و «گشايش دهيد از تنگى گلو» يعنى اصلاح حال خود بكنيد كه باعث اينشود كه گلوى شما در وقت مرگ تنگ گرفته نشود و جان كندن بر شما سخت نگردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 119

حرفسين

حرف «سين» بلفظ «سبب»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «سين» بلفظ «سبب».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 120

فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5510 سببالمحبّة السّخاء. سبب دوستى سخاوت است، يعنى سخاوت سبب دوستى مردم گردد صاحب آن رابلكه دوستى حقّ تعالى نيز.

5511 سببالايتلاف الوفاء. سبب الفت وفاداريست، يعنى وفادارى سبب اين مى‏شود كه مردم باصاحب آن الفت كنند.

5512 سبب صلاحالدّين الورع. سبب صلاح دين و فاسد نشدن آن پرهيزگاريست.

5513 سبب فساداليقين الطّمع. سبب فساد يقين طمع است. ظاهر اينست كه مراد به «سبب» در اينجا دليلو علامت است كه سبب علم مى‏شود و مراد اينست كه: دليل و علامت فساد يقين كسى بحقّتعالى وجود و كرم او طمع كردن اوست از ديگران. و ممكن است كه طمع بتدريج سبب فساديقين گردد.

5514 سبب صلاحالايمان التّقوى. سبب صلاح ايمان و فاسد نشدن آن تقوى است، يعنى پرهيزگارى يا ترساز خداى عزّ و جلّ.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 121

5515 سبب فسادالعقل الهوى. سبب فساد عقل و خرد خواهش است يعنى خواهشهاى باطل.

5516 سببالشّقاء حبّ الدّنيا. سبب بدبختى دوستى دنياست.

5517 سبب زوالالنّعم الكفران. سبب زايل شدن نعمتها كفران نعمت است.

5518 سببالمحبّة الاحسان. سبب دوستى احسانست، يعنى احسان بمردم سبب دوستى ايشان مى‏شودبلكه دوستى حق تعالى نيز.

5519 سبب العطبطاعة الغضب. سبب هلاكت فرمانبردارى خشم است يعنى هلاكت أخروى بلكه گاهى دنيوى نيز.

5520 سبب تزكيةالاخلاق حسن الادب. سبب پاكيزگى خويها نيكوئى ادب است.

5521 سبب الكمدالحسد. سبب كمد حسد و رشك است، «كمد» بفتح كاف و سكون ميم و فتح آن نيز بمعنىتغيير رنگ است و رفتن صفاى آن و اندوه سخت و بيمارى دل بسبب آن، و ظاهرست كه حسدسبب همه آنها مى‏شود.

5522 سبب الفتنالحقد. سبب فتنه‏ها كينه است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 122

5523 سببالسّيادة السّخاء. سبب مهترى و بزرگى سخاوت است.

5524 سببالشّحناء كثرة المراء. سبب دشمنى بسيارى جدل و ستيزه كردن است.

5525 سبب الهياجاللّجاج. سبب جنگ و قتال لجاجت كردن است، يعنى بسيارست كه لجاجت سبب آن مى‏شود وبآن مى‏كشد.

5526 سبب زوالاليسار منع المحتاج. سبب زايل شدن توانگرى منع محتاج و محروم گردانيدن اوست.

5527 سبب العفّةالحياء. سبب عفت يعنى باز ايستادن از حرامها شرم است يعنى شرم از خدا و گاهى ازخلق نيز.

5528 سبب صلاحالنّفس العزوف عن الدّنيا. سبب صلاح نفس و فاسد نشدن آن بى‏رغبتى در دنياست و برگرديدن از آن.

5529 سبب الفقرالاسراف. سبب درويشى اسراف است، زيرا كه با اسراف هر چند توانگرى زياد باشد بزودىزايل شود و بدرويشى كشد، و ممكن است كه اسراف بالخاصيه سبب آن شود، يا اين كه حقتعالى بجزاى آن توانگرى او را زايل كند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 123

5530 سبب الفرقة الاختلاف. سبب جدائى اختلاف است يعنى مصاحبان و رفقا هر گاه با هم اختلاف كنند وموافقت ننمايند سبب جدائى مى‏شود ميانه ايشان.

5531 سببالقناعة العفاف. سبب قناعت عفاف است، يعنى باز ايستادن از آنچه حلال نباشد، زيراكه كسى را كه «عفاف» باشد چندان خواهشى نباشد و تواند قناعت كرد به آن چه ميسرباشد او را.

5532 سبب الفجورالخلوة. سبب فجور خلوت است، «فجور» بمعنى زنا و برانگيخته شدن در معاصى هر دوآمده. و ممكن است كه: مراد اين باشد كه خلوت و تنهائى گاهى آدمى را بفكر آنهامى‏اندازد و سبب آنها مى‏شود پس در چنين وقتى بايد كه ترك آن كند كه مبادا چنينشود. و ممكن است كه: «حلوة» بحاى بى نقطه مضموم باشد يعنى زن شيرين خوش آينده  ومراد اين باشد كه چنين زنان گاهى سبب فجور ميشوند پس آدمى بايد خود را نگاهدارد ازنگاه كردن بزنان كه مبادا نگاه او بچنين زنى افتد و سبب‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 124

فجور او گردد. و ممكن است كه: «جلوة» بجيم خوانده شود بهر يكاز سه حركت آن، و مراد اين باشد كه جلوه  زنان و نمودن خود بمردان سبب فجور مى‏شودپس زنان را بايد منع كرد از آن تا چنين چيزى نشود، و اللّه تعالى يعلم.

5533 سبب الشّرّغلبة الشّهوة. سبب بدى غلبه خواهش است، پس كسى كه خواهد اجتناب از آن كند بايدخواهش را مغلوب خود سازد و بفرمان خود در آورد تا ايمن باشد از آن.

5534 سبب الوقارالحلم. سبب وقار حلم و بردباريست، مراد به «وقار» سنگينى و وقع در نظرهاست.

5535 سبب الخشيةالعلم. سبب ترس از خدا علم است.

5536 سببالسّلامة الصّمت. سبب سلامتى خاموشى است، مراد اينست كه خاموشى سبب سلامتى ازبسيارى از آفات مى‏شود.

5537 سبب الفوتالموت. سبب فوت مرگ است، ظاهر اينست كه مراد به «فوت» فوت مطلب و مرام باشد يعنىسعادت و نيكبختى، و مراد اين باشد كه: چيزى كه سبب فوت آن و نيافتن آن تواند شدمرگ است، و اگر نه پيش از مرگ هر كه خواهد آن را تواند دريافت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 125

بپرهيزگارى و توبه و پشيمانى از گناهى كه كرده باشد.

5538 سببالاخلاص اليقين. سبب اخلاص يقين است چه ظاهرست كه كسى را كه يقين بمعارف إلهيّهباشد ميداند كه در طاعات و عبادات غير حق تعالى را نبايد شريك كرد، پس آنها راخالص كند از براى او و آميخته بغرض ديگر نكند.

5539 سبب الورعصحّة الدّين. سبب پرهيزگارى صحت و درستى ديندارى است.

5540 سبب الحيرةالشّكّ. سبب حيرانى شكّ است يعنى هر كه شكّ داشته باشد در چيزى حيران مى‏گردد درآن، پس كسى كه خواهد كه در امرى حيران نباشد بايد كه سعى كند در تحصيل علم در آنباب.

5541 سبب الهلاكالشّرك. سبب هلاك شرك است يعنى كفر. مراد هلاكت اخروى است هلاكتى كه ديگر اميدبخشايشى نباشد و چيزى كه سبب آن شود شرك است كه حق تعالى فرموده كه: نمى‏آمرزد آنرا، و امّا غير شرك از گناهان پس اميد آمرزشى باشد در آن.

5542 سبب فسادالدّين الهوى. سبب فساد دين خواهش است يعنى خواهشهاى باطل.

5543 سبب فسادالعقل حبّ الدّنيا. سبب فاسد شدن عقل دوستى دنياست.

5544 سبب المزيدالشّكر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 126

سبب زياد شدن نعمت شكرست.

5545 سبب تحوّلالنّعم الكفر. سبب تغيير يافتن نعمتها كفران آنهاست.

5546 سببالمحبّة البشر. سبب دوستى شكفته روئى است، يعنى شكفته روئى با مردم سبب دوستىايشان گردد بلكه دوستى حق تعالى نيز.

5547 سبب صلاحالنّفس الورع. سبب صلاح نفس و فاسد نشدن آن پرهيزگاريست.

5548 سبب فسادالورع الطّمع. سبب فساد پرهيزگارى طمع است يعنى سبب عمده آن آنست، چه أكثر أنواعستم و ظلم از آن ناشى شود.

5549 سببالتّدمير سوء التّدبير. سبب هلاك گردانيدن بدى تدبيرست. ظاهرست كه هلاك گردانيدنهاكه از جانب حق تعالى باشد در آخرت يا در دنيا بعنوان عذاب همه از بدى تدبير ناشىمى‏شود و بسيارى از هلاك گردانيدنهاى ديگران نيز بآن سبب مى‏شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 127

حرف «سين» بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «سين» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه مانند فصلسابق كه اوّل همه فقرات يك لفظ بود. فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5550 سنّةالكرام ترادف الانعام. طريقه كريمان پى در پى كردن انعام است يعنى اين كه بهر كه انعامكنند قطع آن نكنند و پى در پى بكنند، و مراد به «كريمان» چنانكه مكرّر مذكور شداسخياست يا مردم گرامى بلند مرتبه.

5551 سنّةاللّئام قبح الكلام. طريقه لئيمان يعنى بخيلان يا مردم دنى پست مرتبه زشتى كلاماست يعنى اين كه سخنهاى زشت قبيح بمردم گويند.

5552 سلاح الجهلالسّفه. سلاح جهل و نادانى سفاهت است، «سلاح» بمعنى يراق و آلات جنگ است، و«سفاهت» بمعنى كمى حلم و بردبارى است يا نقيض آن ، و مراد اينست كه سفاهت از براىجاهل و نادان بمنزله سلاح اوست كه با هر كه جنگ كند آنرا بكار برد و هر چه خواهدبگويد و بكند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 128

5553 سلاح الحرصالشّره. سلاح حرص شره است «شره» بفتح شين نقطه‏دار و راى بى نقطه چنانكه اهل لغتگفته‏اند بمعنى غلبه حرص است و بنا بر اين ممكن است كه معنى اين باشد كه: سلاح حرصاينست كه بتدريج غلبه كند تا اين كه صاحب خود را بدارد بر سعيها و طلبها. و بعضىاز اهل لغت «شره» بكسر شين را  بمعنى نشاط و تيزى جوانى گفته‏اند و بنا بر اينممكن است كه مراد در اينجا نشاط باشد و معنى اين باشد كه: سلاح حرص نشاط و بى‏غمىاست و كسى را كه غم آخرت باشد حرص بر دنيا نباشد.

و ممكن است كه مراد تيزى جوانى باشد باعتبار اين كه حرص هر گاهبا آن باشد صاحب خود را بدارد بر سعيها و طلبها، بخلاف پيران كه هر چند حرص درايشان باشد چندان سبب سعى و طلبى نباشد.

5554 سلاحالّلؤم الحسد. سلاح لئيمى يعنى دنائت  و پست مرتبه بودن حسد است يعنى لئيم آنچه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 129

كند از ايذاء و آزار مردم و بدى با ايشان بسبب رشك و حسد اوباشد، پس حسد بمنزله سلاح او باشد.

5555 سلاحالشّرّ الحقد. سلاح بدى كينه است، چون كينه آلت شرور و بديهاى بسيار مى‏شود پسبمنزله سلاح است از براى آن.

5556 سنّةالكرام الوفاء بالعهود. طريقه كريمان يعنى مردم بلند مرتبه يا صاحب سخاوت و جودوفا كردن بعهدها و وعدهاست.

5557 سنّةاللّئام الجحود. طريقه لئيمان يعنى مردم پست مرتبه يا بخيلان انكارست يعنى انكارعهدها و وعدها كه كرده باشند.

5558 سنّةالكرام الجود. طريقه مردم گرامى بلند مرتبه جود و بخشش است.

5559 سلاحالمؤمن الدّعاء. سلاح مؤمن دعاست، يعنى سلاحى كه بآن دشمن را دفع كند يا آلت برآوردن هر مطلبى.

5560 سلاحالموقن الصّبر على البلاء، و الشّكر فى الرخاء. سلاح صاحب يقين صبر بر بلاست و شكردر وسعت و فراخى، يعنى بصبر بر بلا دفع سختى آن ميكند بلكه دفع نزول بلاى ديگر نيزچنانكه مكرّر مذكور شد، يا اين كه صبر از براى او آلت تحصيل همه مطالب اوست ازسعادات دنيا و آخرت،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 130

و همچنين «شكر در فراخى» سلاحى است از براى او كه دفع بلاهاكند از او، يا اين كه آلت تحصيل همه مطالب او شود.

5561 سعادةالمرء القناعة و الرّضا. نيكبختى مرد قناعت و رضاست يعنى رضا و خشنودى بنصيب وبهره خود از دنيا.

5562 سلاحالمذنب الاستغفار. سلاح گنهكار استغفارست يعنى طلب مغفرت و آمرزش از حق تعالى، چهآن سلاح اوست از براى دفع گناهان.

5563 سلاحالحازم الاستظهار. سلاح دور انديش پشت قوى كردنست يعنى اينست كه در هر كار كه كنداحتياط كند و پشت خود را قوى كند و بقدر مقدور خاطر جمع كند كه مفسده ندارد پس اينمعنى سلاحى باشد از براى او جهت دفع آفات و مفاسد.

5564 سنّةالابرار حسن الاستسلام. طريقه نيكوكاران نيكوئى اطاعت و انقيادست.

5565 سنّةالاخيار لين الكلام و افشاء السّلام. طريقه نيكان نرمى سخن است و پهن كردن سلام،يعنى جواب سلام هر كس دادن، و همچنين ابتدا كردن بآن، نه مانند متكبران كه اينمعنى دشوار باشد بر ايشان خصوصا ابتدا بآن.

5566 سوء الخلقشؤم و الاساءة الى المحسن لؤم. بدى خوى شوم است، و بدى كردن باحسان كننده دنائت وپستى مرتبه است يعنى از آن ناشى مى‏شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 131

5567 سوء الخلقشرّ قرين. بدى خوى بد همراهيست، زيرا كه صاحب خود را هميشه در كدورت و اندوه داردو در بلاها و مهلكه‏ها اندازد.

5568 سوءالنّيّة داء دفين. بدى قصد و نيت دردى است پنهان.

5569 سوء الفعلدليل لؤم الاصل. بدى كردار دليل دنائت و پستى اصل و نژادست.

5570 سلطانالدّنيا ذلّ و علوها  سفل . سلطنت دنيا خوارى است، و بلندى آن پستى است، و اين بنابر غالب است كه تسلط در دنيا و بلندى در آن بى‏ارتكاب ذنوب و آثام نباشد.

5571 سوءالتّدبير سبب التّدمير.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 132

بدى تدبير سبب هلاك گردانيدن مى‏شود چنانكه در آخر فصل سابقمذكور و شرح شد.

5572 سوءالتّدبير مفتاح الفقر. بدى تدبير كليد درويشى است. مراد بدى تدبير در وجه معاش وطريق زندگانيست.

5573 سوء الظّنّبالمحسن شرّ الاثم و اقبح الظّلم. بد گمانى باحسان كننده بدترين گناهيست وزشت‏ترين ستميست.

5574 سوء الظّنّبمن لا يخون من اللّؤم. بد گمانى بكسى كه خيانت نمى‏كند از دنائت و پستى مرتبه استيعنى از آن ناشى مى‏شود.

5575 سوء الظّنيفسد الامور، و يبعث على الشّرور. بدى گمان فاسد ميكند كارها را، و بر مى‏انگيزاندبر بديها. مراد بمذّمت بد گمانى در اين فقره و امثال آن اينست كه تا از كسى بدىمعلوم نشود أفعال او را بر صحت بايد حمل كرد و باو بد گمان نبايد شد و اگر بالفرضكارى چند كند كه منشأ بد گمانى در او شود عمل بآن گمان نبايد كرد و بمجرّد آن تامعلوم نشود باو بد نبايد كرد نه اين كه بهر كس تا بدى او معلوم نشود اعتماد توانكرد و او را أمين و معتمد دانست.

5576 سرورالدّنيا غرور، و متاعها ثبور. شادمانى دنيا فريب است و متاع آن هلاك است. «فريباست» يعنى امريست پست مرتبه زايل باطل كه فريب مى‏دهد آدمى را، و مشغول مى‏سازد ازآخرت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 133

بلند مرتبه پاينده باقى. و «متاع آن هلاك است» يعنى بزودى هلاكو فانى شود يا غالب اينست كه سبب هلاكت أخروى گردد.

5577 سلطانالعاقل ينشر  مناقبه. سلطنت عاقل پراكنده مى‏سازد مناقب او را، زيرا كه باعتبارقدرتى كه دارد با عقل، آنچه كند موافق عقل باشد و بآن اعتبار مناقب او ظاهر شود وشهرت كند، بخلاف عاقلى كه او را سلطنتى نباشد، زيرا كه كارى نتواند كرد كه مناقباو ظاهر شود.

5578 سلطانالجاهل يبدى معايبه. سلطنت جاهل يعنى كم عقل ظاهر مى‏سازد عيبهاى او را، چنانكهوجه آن از آنچه در شرح فقره سابق مذكور شد بر سبيل عكس مستفاد مى‏تواند شد.

5579 سامع ذكراللّه ذاكر. شنونده ذكر خدا ذكر كننده است يعنى حكم ذكر كننده و ثواب او را دارد.

5580 ساعة ذلّلا تفى بعزّ الدّهر. ساعتى خوارى برابرى نمى‏كند بعزّت روزگارى. ظاهر اينست كه اينكلام بر سبيل قلب است چنانكه شايع است ميانه عرب و مى‏گويند كه: عرض كردم شتر رابر حوض، و مراد اينست كه: عرض كردم حوض را بر شتر، پس مراد در اينجا نيز اينست كه:عزّت روزگارى برابراى نمى‏كند با ساعتى خوارى و جبران نمى‏كند، پس عاقل بايد كهراضى نشود بعزّتى كه خوارى را در عقب داشته باشد در دنيا يا آخرت، يا قبل از آنخوارى بايد كشيد از براى تحصيل آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 134

5581 سامع هجرالقول شريك القائل. شنونده سخن زشت شريك گوينده آنست يعنى شنونده دشنام و غيبت ومانند آنها شريك است با گوينده آن در گناه.

5582 ساعد أخاكعلى كلّ حال، و زل معه حيثما زال. يارى كن برادر خود را بر هر حالى، و برو با اوهر جا كه برود.

5583 سامعالغيبة أحد المغتابين. شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده است يعنى او نيز حكم غيبتكننده دارد پس غيبت كننده يك غيبت كننده است و شنونده غيبت كننده ديگر.

5584 سادة اهلالجنّة الاسخياء و المتّقون. بزرگان و مهتران اهل بهشت صاحب سخاوتان وپرهيزگارانند. از اين فقره مباركه كمال فضيلت سخاوت ظاهر مى‏شود و اين كه آن أختپرهيزگاريست بلكه مقدّم بر آنست.

5585 سوف يأتيكاجلك فاجمل فى الطّلب. بزودى مى‏آيد ترا اجل تو پس اجمال كن در طلب، يعنى اعتدالكن و افراط مكن در طلب روزى يا دنيا.

5586 سوف يأتيكما قدّر لك فخفّض فى المكتسب. بزودى مى‏آيد ترا آنچه تقدير شده از براى تو، پس سهلگيرى كن در طلب روزى، يعنى آنچه تقدير شده از براى تو از روزى باندك طلبى مى‏رسدبتو و محتاج بسعى زياد نيست پس بعبث خود را تعب مفرما از براى آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 135

5587 سوسواايمانكم بالصّدقة. سياست كنيد ايمان خود را بصدقه دادن. «سياست» بمعنى امر و نهىكردن و ادب آموزاندن است و مراد به «سياست كردن ايمان» كامل گردانيدن آنست بمنزلهشخصى كه تربيت او كنند و ادب بياموزانند  و مراد اين است كه: صدقه باعث كمال ايمانمى‏شود.

5588 سوسواانفسكم بالورع و داووا مرضاكم بالصّدقة. سياست كنيد نفسهاى خود را بپرهيزگارى، ودوا كنيد بيمارهاى خود را بتصدّق. مراد به «سياست كردن نفسها بپرهيزگارى» تربيتكردن و كامل گردانيدن آنهاست بآن، چنانكه در فقره سابق مذكور شد.

5589 سياسةالنّفس افضل سياسة، و رياسة العلم اشرف رياسة. سياست نفس افزونتر سياستى است، ورياست علم بلندتر رياستى است. معنى «سياست» در فقره سابق سابق مذكور شد، و مراد به«رياست علم» رياستى است كه بسبب علم و دانائى حاصل شود.

5590 سياسةالدّين بحسن الورع و اليقين. سياست دين و كامل گردانيدن آن بنيكوئى پرهيزگارى ويقين است يعنى بنيكوئى يقين به آن چه يقين بآن بايد از احوال مبدأ و معاد.

5591 سادة اهلالجنّة المخلصون. بزرگان و مهتران اهل بهشت مخلصانند، يعنى آنان كه صاف و خالصگردانيده‏اند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 136

طاعات و عبادات خود را از براى حق تعالى و آميخته بغرضى ديگرنساخته‏اند.

5592 سياسةالعدل ثلاث، لين فى حزم، و استقصاء فى عدل، و افضال فى قصد. سياست عدل سه چيز است،نرميى است در دور انديشى، و بنهايت رسانيدنى است در دادگرى، و احسانى است در ميانهروى. يعنى تربيت عدل و كامل گردانيدن آن بسه چيز است، يا اين كه سياستى كه از عدلناشى شود يا عادل بكند سه چيز است.

يكى نرمى كردن و درشتى نكردن با مردم است هر گاه آن با حزم ودور انديشى باشد يعنى با اين باشد كه عاقبت كار را ملاحظه كند و داند كه ضررى برنرمى در آن مترتّب نمى‏شود و امّا در جائى كه داند كه نرمى مفسده دارد و ضرر كندنرمى نكند.

دوّم اين كه در دادگرى و احقاق حقوق مردم كار را بنهايت رساندو اصلا حيف و ميلى در آن نكند.

سيم اين كه احسان كند با مردم در ميانه روى كه باسراف نرسد.

5593 سوء الخلقيوحش القريب و ينفّر البعيد. بدى خوى مى‏رماند نزديك را، ورم مى‏دهد دور را.

5594 سرورالمؤمن بطاعة ربّه، و حزنه على ذنبه. شادمانى مؤمن بفرمانبردارى پروردگار اوست، واندوه او بر گناه اوست يعنى مؤمن بايد كه چنين باشد.

5595 سل عمّا لابدّ لك من علمه و لا تعذر فى جهله. سؤال كن از آنچه ناچارست مر ترا از دانستن آن،و معذور نيستى در نادانى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 137

آن. مراد اينست كه آدمى بايد كه آنچه سؤال كند و خواهد كهبياموزد چيزى چند باشد كه علم آنها در كارست و جاهل در آنها معذور نيست، نه علومىكه ضرور نيست و اشتغال به آنها مانع مى‏شود از تحصيل علوم ضروريّه.

5596 سل الرّفيق قبل الطّريق. سؤال كن رفيق را پيش از راه. مراد مبالغه در اين است كه رفيق در سفرضرور است و بى رفيق سفر نبايد كرد بمرتبه كه كسى كه خواهد براهى برود اوّل بايد ازرفيق پرس و جو  نمايد بعد از آن از راه.

5597 سلوا اللّهالعفو و العافية و حسن التّوفيق. سؤال كنيد از خدا عفو و عافيت و نيكوئى توفيق را.يعنى هميشه بايد كه از خداى عزّ و جلّ اين سه چيز را سؤال كنيد. «عفو» يعنى آمرزشگناهان و در گذشتن از آنها، و «عافيت» يعنى سالم بودن از بيماريها و بلاها وگناهان، و «توفيق» يعنى تهيه كردن حق تعالى اسباب خيرات را از براى او.

5598 سل عنالجار قبل الدّار. سؤال كن از همسايه پيش از خانه يعنى هر گاه خواهى كه خانه بگيرىاوّل پرس و جو كن از همسايه‏هاى او بعد از آن پرس و جو كن از خانه و كيفيت آن. ومراد اينست كه خوب بودن همسايه در خانه از همه چيز آن ضرورتر است و ضرر همسايه بداز همه بديهاى آن بيشتر است.

5599 سادة اهلالجنّة الاتقياء الابرار.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 138

بزرگان و مهتران اهل بهشت پرهيزگاران نيكوكارانند. يعنىپرهيزگاران نيكوكاران بزرگان و مهتران اهل بهشت خواهند بود.

5600 ستّة تختبربها عقول الرّجال، المصاحبة، و المعاملة، و الولاية، و العزل، و الغنى، و الفقر.شش چيز است كه آزمايش كرده مى‏شود به آنها عقلهاى مردان، مصاحبت، و معامله، و حكومت،و معزولى، و توانگرى، و درويشى، يعنى درين شش حال عقل و خرد مرد و قدر آنرااستنباط مى‏توان كرد و «وجه استنباط در مصاحبت و معامله با او» ظاهرست، و در حكومتباعتبار خوبى سلوك و طغيان نكردن اوست يا خلاف آن، و در معزولى باعتبار صبر واندوهناك زياد نشدن از آن و مرتبه خود را نگاه داشتن و خفيف نكردن و خلاف آنها، ودر توانگرى باعتبار تواضع و فروتنى و باز ايستادن از محرّماتى كه بسبب توانگرىقادر بر آنها باشد و خلاف آنها، و در درويشى باعتبار صبر كردن بر آن و شكوه نكردنو راضى بودن و خلاف آنها.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation