بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

5188 ذر السّرففانّ المسرف لا يحمد جوده و لا يرحم فقره. واگذار اسراف را پس بدرستى كه اسرافكننده ستوده نمى‏شود بخشش او، و رحم كرده نمى‏شود درويشى او، يعنى بخششى كه اسرافكننده كند پسنديده نيست نزد خدا و خلق، و هرگاه بسبب اسراف فقير و درويش گردد خداو خلق فقر و درويشى او را رحم نكنند.

5189 ذر العجلفانّ العجل  فى الأمور لا يدرك مطلبه و لا يحمد أمره. واگذار تعجيل كردن را، پسبدرستى كه تعجيل كننده در كارها در نمى‏يابد مطلب خود را، و ستوده و پسنديدهنمى‏شود كار او.

5190 ذروة  الغاياتلا ينالها الّا ذوو التّهذيب و المجاهدات. بلند پايانها را يعنى بلند مراتب ومدارج را نمى‏رسد بآن مگر صاحبان تهذيب و مجاهدتها، يعنى آنانكه تهذيب نفوس خودنمايند از معاصى و گناهان، يعنى پاكيزه سازند آنها را از آنها و مجاهده، و جنگكنند با نفوس خود از براى داشتن آنها بر طاعات و منع از معاصى.

5191 ذمّتى بمااقول رهينة، و انا به زعيم انّ من صرّحت له العبر عمّا بين يديه من المثلات حجزه  التّقوىعن تقحّم الشّبهات.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 35

ذمّه من به آن چه مى‏گويم در گرو است و من بآن ضامنم، بدرستىكه كسى كه تصريح كند از براى او عبرتها از آنچه پيشروى اوست از عقوبتها و نكالهامنع كند او را تقوى يعنى پرهيزگارى يا ترس از خدا از انداختن خود در شبهه‏ها.«ذمّه» بكسر ذال با نقطه و تشديد ميم بمعنى عهد و كفالت و ضمان است و مى‏گويند:فلان مبلغ از مال فلان در ذمّه منست چنانكه مى‏گويند كه: بر گردن منست، يعنى درعهده من است و ترا بايد داد و مراد در اينجا اينست كه صدق و راستى آنچه مى‏گويم درعهده من است و ذمّه خود را در گرو آن كرده‏ام كه از عهده راستى آن برآيم چنانكهكسى كه چيزى را گرو كرده باشد بازاى طلب حقّ كسى آن كس بازيافت حقّ خود از آن گرومى‏تواند كرد. و «من بآن ضامنم» تأكيد سابق است و غرض از اين مبالغه در اوّل كلامترغيب مردم است در شنيدن آن و اشاره باين كه آن امر عظيمى است كه مظنه اينست كهمردم قبول نكنند نهايت شكى و شبهه در آن نيست و «بدرستى كه كسى» (تا آخر كلام)بيان آن چيزيست كه فرمودند كه مى‏گويم. و «عبرت» در اصل بمعنى عبور از چيزىبچيزيست و بآن اعتبار مستعمل مى‏شود در متنبه شدن از عذاب و عقابى كه واقع شود بركسى بسبب كار بدى و باز ايستادن بسبب آن تنبه از مثل آن كار، و مراد در اينجا فكرتو تأمّل است يا موعظه و نصيحت كه هر يك سبب عبرت مى‏شود و حاصل كلام اينست كه كسىكه فكرتهاى او يا موعظه‏ها كه او را كنند صريح كند از براى او از آنچه پيشروى اوستاز عقوبتها و نكالهاى معاصى و گناهان يعنى كشف كند از آنها و ظاهر و هويدا سازدآنها را از براى او چنان حذر كند از آنها و دورى گزيند كه منع كند او را تقوى ازانداختن خود در امور شبهه ناك چه جاى معاصى و گناهان بى‏شبهه.

5192 ذلّ فىنفسك، و عزّ فى دينك، و صن آخرتك، و ابذل دنياك. خوار باش در نفس خود، و عزيز باشدر دين خود، و نگاهدار آخرت خود را،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 36

و بذل كن دنياى خود را. مراد به «خوار بودن در نفس خود» اينستكه تكبر نداشته باشد و فروتنى كند در درگاه حق تعالى و با مردم. و به «عزيز داشتندين خود» اينست كه سخت باشد در آن و سهل انگارى نكند و از براى امور دنيوى هر چندعظيم باشد كارى نكند كه ضرر بدين او داشته باشد.

5193 ذد عنشرائع الدّين و حط ثغور المسلمين، و احرز  دينك و امانتك بانصافك من نفسك، و العملبالعدل فى رعيّتك. دفع كن از شرايع دين، و حفظ كن سر حدّهاى مسلمانان را، و جمع كندين خود را و امانت خود را، بانصاف آوردن از نفس خود، و عمل كردن بعدل در رعيتخود. خطاب بأمراى خود بوده و هر كه از قبيل ايشان باشد از پادشاهان و امراء و حكامو «شرايع» جمع «شريعت» است و «شريعت» در اصل جائى را گويند كه مردم وارد شوند بهآنجا از براى آب برداشتن و باعتبار تشبيه بآن قواعد و احكام دين را «شرايع» گويندو مراد به «دفع از شرايع» محكم نگاهداشتن آنهاست و اين كه نگذارند كه رخنه به آنهاراه يابد و كسى مخالفت آنها نمايد. و مراد به «حفظ كردن سرحدّهاى مسلمانان» آمادهنمودن اسباب نگاهدارى آنهاست از لشكر و اسب و سلاح و مانند آنها، و اگر كسى راهمين ميسر باشد كه خود در سرحدّى باشد كه اگر دشمنى بيايد بدفع ايشان برود يانگاهبانى كند و خبر آمدن ايشان را بمسلمانان رساند، يا از براى مصلحتى ديگر ازمصالح آنجا، يا اين كه اسبى يا سلاحى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 37

از براى اهل آنجا فرستد همان نيز خوبست و اجر عظيم دارد. و«جمع كن دين خود را و امانت خود را بانصاف» يعنى همين كه انصاف بياورى از نفس خودو عدل كنى در رعيت جمع كنى ميان دين و امانت خود، و صاحب هر دو باشى. و مراد به«انصاف آوردن از نفس خود» اينست كه خود را با هر كس برابر داند كه گويا خود رانصفى دانسته  و او را نصفى، و خود را بر ديگرى ترجيح ندهد، و هر گاه بيند درمقدّمه كه  حق با ديگريست اقرار كند بآن و رعايت خود نكند.

5194 ذو الافضالمشكور السّيادة. صاحب احسان شكر كرده شده بزرگيست، يعنى مردم بزرگى او را شكر كنندو راضى و خشنود باشند بآن.

5195 ذو المعروفمحمود العادة. صاحب عطا ستوده عادت است يعنى عادت او نزد خدا و خلق ستوده ومحمودست.

5196 ذو الكرمجميل الشّيم مسد للنّعم وصول للرّحم. صاحب كرم نيكو خوست، احسان كننده نعمتهاست،پيوند كننده است مر خويشى را، يعنى صله خويشان بجا مى‏آورد.

5197 ذو الشّرفلا تبطره منزلة نالها و ان عظمت كالجبل الّذى لا تزعزعه الرّياح، و الدّنىّ تبطرهادنى منزلة كالكلأ الّذى يحرّكه مرّ النّسيم. صاحب شرف و بلندى مرتبه مدهوشنمى‏كند او را منزلتى كه برسد او بآن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 38

و هر چند عظيم باشد آن منزلت مانند كوه كه بحركت نمى‏آورد آنرابادها، و دنى پست مرتبه مدهوش ميكند او را  پست‏ترين نزلتى مانند گياه كه بحركتمى‏آورد آنرا گذشتن نسيم.

5198 ذوو العيوبيحبّون اشاعة معايب النّاس ليتّسع لهم العذر فى معايبهم. صاحبان عيبها دوستمى‏دارند شايع كردن عيبهاى مردم را تا اين كه وسيع شود از براى ايشان عذر درعيبهاى خودشان.

5199 ذلّلواانفسكم بترك العادات، و قودوها الى فعل الطّاعات، و حمّلوها اعباء المغارم ، وحلّوها بفعل المكارم، و صونوها عن دنس المآثم. رام كنيد نفسهاى خود را بترك كردنعادتها، و بكشيد آنها را بسوى كردن طاعتها، و بار كنيد آنها را سنگينيهاى دينها،يا بارهاى دينها، و زيور كنيد آنها را بكردن كارهاى نيكو، و نگاهداريد آنها را ازچركينى گناهان. يعنى نفسهاى خود را رام و فرمانبردار خود كنيد باين كه ترك كنيدآنچه را آنها عادت بآن دارند از هواها و هوسهاى بيحاصل و كسالت و كاهلى و مانندآنها. و «بار كنيد آنها را سنگينيهاى دينها، يا بارهاى دينها» يعنى ديون و قرضهاكه بر مردم لازم باشد و قادر بر اداى آن نباشند آنها را بر خود گيريد و امر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 39

بخصوص اين بعد از امر كردن بمطلق كارهاى نيكو از براى زيادتىاهتمام به آنست باعتبار اين كه باعث بزرگى و سرورى در دنيا و اجر عظيم و ثواب جسيمدر آخرت مى‏گردد.

5200 ذكّ عقلكبالادب كما تذكّى النّار بالحطب. افروخته كن عقل خود را بأدب چنانكه افروختهگردانيده مى‏شود آتش بچوب.

مراد اينست كه آموختن آداب و بكار بردن آنها باعث افروختگى عقلو تندى و زيادتى آن مى‏گردد مانند آتش كه بچوب افروخته مى‏شود.

5201 ذلّل نفسكبالطّاعة، و حلّها بالقناعة، و خفّض فى الطّلب، و اجمل فى المكتسب. رام كن نفس خودرا بطاعت، و زيور كن او را بقناعت، و سهل انگارى كن در طلب، و تأنّى كن در كسبكردن، يعنى رام و مطيع خود كن نفس خود را بطاعت خدا و فرمانبردارى او، و زيور كناو را بقناعت يعنى قناعت از براى نفس بمنزله زيوريست از براى آنكه بآن زينتمى‏يابد، و مراد به «سهل انگارى در طلب و تأنّى كردن در كسب» اينست كه حرص واهتمام زياد در آنها نبايد داشت.

5202 ذلّالرّجال فى المطامع، و فناء الآجال فى غرور الآمال. خوارى مردان در طمعهاست، وفناى مدّتها در فريب اميدهاست. «بودن طمعها سبب خوارى در دنيا و آخرت» ظاهرست، ومراد به «بودن فناى مدّتها در فريب اميدها» اينست كه كسى كه اميدهاى دور و درازدنيوى از براى خود قرار مى‏دهد مشغول سعى از براى آنها مى‏شود و يك بار خبر مى‏شودكه عمر او گذشته و فانى شده و هيچ ثمره كه كار او آيد بر آن مترتّب نشده، بخلافكسى كه فريب آنها نخورد چه در مدّت عمر خود مى‏تواند كه توشه از براى آخرت خودبگيرد كه بكار او

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 40

آيد و عمر او بعبث نگذشته بلكه چون بكار او مى‏آيد گويا فانىنشده. و ممكن است كه «فناء» بكسر همزه  خوانده شود و ترجمه اين باشد كه: خوارىمردان در طمعهاست و در فانى شدن عمرهاست در فريب اميدها، و بنا بر اين معنىظاهرست.

و مدح فرمودند آن حضرت عليه السّلام مردى را پس فرمودند يعنىدر مدح او چنين فرمودند:

5203 ذاك ينفعسلمه و لا يخاف ظلمه، اذا قال فعل و اذا ولّى عدل. آن نفع مى‏دهد آشتى او، وترسيده نمى‏شود ستم او، هر گاه بگويد بكند، و هر گاه والى گردانيده شود عدالت كند،يعنى چنين مرديست كه دوستى و صلح او سودمندست، و هر چه وعده كند بجا آورد، و هرگاهوالى و امير شود بر قومى عدالت كند ميان ايشان.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 41

حرفراء

حرف «راء» بلفظ «رحم اللّه»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «راء» بلفظ «رحم اللّه» يعنى بيامرزد خدا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 42

فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5204 رحم اللّهامرأ عرف قدره و لم يتعدّ طوره. بيامرزد خدا مردى را كه بشناسد قدر خود را، و درنگذرد از حدّ خود. مراد به «شناختن قدر خود و در نگذشتن از حدّ خود» اينست كه بامردم سلوكى نكند كه زياده از قدر و حدّ او باشد، و همچنين از ايشان توقّع زياده ازآن نكند، و همچنين كارى نكند كه باعث خفت و خوارى و نقص مرتبه او گردد.

5205 رحم اللّهعبدا راقب ذنبه و خاف ربّه. بيامرزد خدا بنده را كه نگهبانى كند گناه خود را، وبترسد از پروردگار خود.

مراد به «نگهبانى كردن گناه» اينست كه نگهبانى خود كند ونگذارد كه گناهى ازو صادر شود.

5206 رحم اللّهامرأ تفكّر فاعتبر و اعتبر فابصر. بيامرزد خدا مردى را كه فكر كند پس عبرت گيرد، وداند كه كارهاى خوب ثمره و نتيجه خوب دارد و كارهاى بد نتيجه و جزاى بد، و بعد ازآن بينا گردد باين كه عمل كند به آن چه عبرت گرفته.

5207 رحم اللّهامرأ اتعظ و ازدجر و انتفع بالعبر. بيامرزد خدا مردى را كه پند گيرد و باز ايستد ونفع يابد بعبرتها.

5208 رحم اللّهامرأ جعل الصّبر مطيّة حياته و التّقوى عدّة وفاته.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 43

بيامرزد خدا مردى را كه بگرداند صبر را شترسوارى زندگانى خود،و پرهيزگارى را ذخيره وفات خود يعنى هميشه در اوقات زندگانى ملازم صبر باشد و ازآن جدا نشود كه گويا سوار بر آنست، و معنى «گردانيدن پرهيزگارى ذخيره و آماده شدهاز براى وفات» ظاهرست.

5209 رحم اللّهامرأ بادر الاجلّ، و احسن العمل لدار اقامته و محلّ كرامته. بيامرزد خدا مردى راكه پيشى گيرد بر اجل، و نيكو كند عمل را، از براى سراى اقامت خود و محلّ كرامتخود. مراد به «پيشى گرفتن بر اجل» اينست كه تهيه آخرت خود را پيش از رسيدن اجلبكند و تأخير در آن نكند كه مبادا يك بار اجل در رسد و ديگر فرصت آن نيابد.

5210 رحم اللّهامرأ قصّر الامل، و بادر الاجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل. بيامرزد خدامردى را كه كوتاه كند اميد را، و پيشى گيرد بر اجل، و غنيمت شمارد مهلت را، و توشهبر گيرد از عمل. معنى «پيشى گرفتن بر اجل» در شرح فقره سابق مذكور شد و باقى محتاجببيان نيست.

5211 رحم اللّهامرأ اغتنم المهل، و بادر العمل، و اكمش من وجل. بيامرزد خدا مردى را كه غنيمتشمارد مهلت را، و تعجيل كند عمل را، و دامن بر ميان زند از ترس. يعنى جدّ و جهدكند در طاعات و عبادات از ترس خداى عزّ و جلّ.

5212 رحم اللّهامرأ غالب الهوى و افلت من حبائل الدّنيا. بيامرزد خدا مردى را كه غلبه كند بر هواو هوس و رهائى يابد از دامهاى دنيا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 44

5213 رحم اللّهعبدا سمع حكما فوعى، و دعى الى رشاد فدنى، و اخذ بحجزة هاد فنجا. بيامرزد خدا بندهرا كه بشنود حكمى را پس حفظ كند، و خوانده شود بسوى راه حقى پس نزديك گردد، و فراگيرد حجزه راه نماينده را پس نجات يابد، مراد به «حكم» حكمى است از احكام شرع ومراد به «حفظ آن» حفظ آنست از براى عمل كردن بآن يا نقل كردن بديگران، و «فرا گيردحجزه راه نماينده را» يعنى بدامن او چنگ بزند و از علم او استفاده كند و چنانكه اوراهنمائى ميكند عمل نمايد، و اصل معنى «حجزه» بند ازار و ازار بستنگاه است امّا«اخذ بحجزه» بمعنى تمسك و اعتصام ميباشد.

5214 رحم اللّهامرأ علم انّ نفسه خطاه الى اجله فبادر عمله و قصّر امله. بيامرزد خدا مردى را كهبداند كه نفسهاى او گامهاى اوست بسوى اجل او، پس تعجيل كند عمل خود را، و كوتاهكند اميد خود را.

5215 رحم اللّهرجلا راى حقّا فاعان عليه، و راى جورا فردّه و كان عونا بالحقّ على صاحبه. بيامرزدخدا مردى را كه ببيند حقى را پس يارى كند بر آن، و ببيند ستمى را پس بر گرداندآنرا، و بوده باشد يارى كننده بحقّ بر صاحب خود يعنى بر مصاحب و دوست خود.

5216 رحم اللّهامرأ بادر الاجل و اكذب الامل و اخلص العمل. بيامرزد خدا مردى را كه پيشى گيرد براجل، و دروغگو داند اميد را، و خالص‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 45

گرداند عمل را. مراد به «پيشى گرفتن بر اجل» چند فقره قبل ازاين مذكور شد، و مراد به «دروغگو دانستن اميد يعنى اميدهاى دنيوى» اينست كه فريبآن نخورد و داند كه اكثر آن بعمل نمى‏آيد، و اگر بيايد پوچ و بيحاصل است. و مرادبه «خالص گردانيدن عمل» خالص گردانيدن آنست از براى حق تعالى و آميخته نساختن آنبريا و مانند آن.

5217 رحم اللّهامرأ احيى حقّا، و امات باطلا، و (ا) دحض الجور، و اقام العدل. بيامرزد خدا مردىرا كه زنده گرداند حقى را، و بميراند باطلى را، و زايل كند ستمى را، و برپاى داردعدلى را. و در نسخه‏ها كه بنظر رسيد «دحض» بى‏همزه واقع شده و ظاهر چنانكه از كتبلغت معلوم مى‏شود اينست كه سهوى از نساخ شده و صواب «ادحض» با همزه باب افعال استموافق ساير افعال مذكوره مگر اين كه بتشديد از باب تفعيل خوانده شود .

5218 رحم اللّهامرأ الجم نفسه عن معاصى اللّه بلجامها، و قادها الى طاعة اللّه بزمامها. بيامرزدخدا مردى را كه لجام كند نفس خود را از معصيتهاى خدا بلجام آن، و بكشد آنرا بسوىطاعت خدا بمهار آن. «بلجام آن» يعنى لجامى كه باب آن باشد و نگاهدارد آنرا ازمعاصى، و «مهار آن» يعنى مهارى كه باب آن باشد و بآن توان كشيد آنرا بسوى طاعتخدا.

5219 رحم اللّهامرأ قمع نوازع نفسه الى الهوى فصانها، و قادها الى طاعة اللّه بعنانها.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 46

بيامرزد خدا مردى را كه مغلوب سازد ميل فرماينده‏هاى نفس خودرا بسوى هوا و هوس پس نگاهدارد آنرا، و بكشد آنرا بسوى فرمانبردارى خدا بعنان آن،يعنى عنانى كه كرده باشد آنرا و بآن نگاه تواند داشت آنرا از سركشى و منع تواندكرد از آنچه منع بايد كرد.

5220 رحم اللّهامرأ اخذ من حيوة لموت، و من فناء لبقاء، و من ذاهب لدائم. بيامرزد خدا مردى را كهفرا گيرد از زندگانيى از براى موتى، و از فنائى از براى بقائى، و از رونده از براىپاينده.

5221 رحم اللّهامرأ تورّع عن المحارم، و تحمّل المغارم، و نافس فى مبادرة جزيل المغانم. بيامرزدخدا مردى را كه پرهيزگارى كند از حرامها، و متحمل شود ديون را، و منافسه كند درتعجيل كردن بزرگ غنيمتها. مراد به «متحمل شدن ديون» چنانكه مكرّر مذكور شد اينستكه ديون و قرضهاى محتاجان را بر خود گيرد و ادا كند و ايشان را فارغ سازد از آنها.و «منافسه در چيزى» چنانكه آن نيز مكرّر مذكور شد اينست كه: كسى رغبت كند در آن ازبراى معارضه با مردم در كرم يعنى از براى اين كه آنرا نشان كرم و گرامى بودن داندو بسبب آن در واقع زياد گردد مرتبه او از كسى كه آنرا نداشته باشد. و مراد به«بزرگ غنيمتها» هر كار خير بزرگيست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 47

حرف «راء» بلفظ «رأس»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «راء» بلفظ «رأس» يعنى سر. فرموده آن حضرت عليهالسّلام:

5222 رأسالايمان الصّدق. سر ايمان راستى است يعنى راستى از براى ايمان بمنزله سر است ازبراى حيوان كه عمده اجزاى آنست و اگر آن نباشد حيوان باقى نماند.

5223 رأس الحكمةلزوم الحقّ. سر حكمت يعنى علم راست و عمل درست لازم بودن حقّ و جدا نشدن از آنست.

5224 رأس العلمالرّفق. سر علم و دانائى نرمى است يعنى نرمى و هموارى كردن با مردم.

5225 رأس الجهلالخرق. سر جهل و نادانى درشتى است يعنى درشتى و بدخوئى كردن با مردم.

5226 رأسالاسلام الامانة. سر مسلمانى امانت است يعنى امين بودن و خيانت نكردن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 48

5227 رأسالنّفاق الخيانة. سر نفاق خيانت است يعنى خيانت كردن با مردم يا اعمّ از آن و ازخيانت با خداى عزّ و جلّ بعصيان. و مراد به «نفاق» دو روئى است و موافق نبودن باطنبا ظاهر نسبت بمردم، يا نفاق با خداى عزّ و جلّ و در باطن ايمان باو نداشتن، و بنابر اين مراد مبالغه در مذمّت خيانت است و اين كه آن در حقيقت بمنزله سر نفاق با حقتعالى است و جزو عمده آنست، يا اين كه آن اوّل مراتب نفاق با خداست.

5228 رأس الدّينصدق اليقين. سر دين راستى يقين است يعنى يقين به آن چه يقين بآن بايد داشت ازاحوال مبدأ و معاد. و مراد به «يقين» علم جازم مطابق واقع است، يا خصوص علمى كه ازروى دليل و برهان باشد.

5229 رأسالاحسان الاحسان الى المؤمنين. سر احسان احسان كردن بمؤمنان است.

5230 رأسالمعايب الشّره. سر عيبها غلبه حرص است.

5231 رأس كلّشرّ القحة. سر هر بدى بيحيائيست، زيرا كه منشأ هر بدى بى‏شرمى است از خدا يا ازخدا و خلق هر دو.

5232 رأسالاستبصار الفكرة. سر بينائى فكرت و تأمّل است، چه ظاهرست كه بينائى در هر باببتفكر و تأمّل در آن حاصل شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 49

5233 رأس العلمالحلم. سر علم و دانائى حلم و بردباريست. پوشيده نيست كه حلم از اجزاى علم نيستنهايت چون ثمره علم و لازم علم راست است بآن اعتبار سر آن شمرده شده.

5234 رأسالفضائل العلم. سر فضيلتها علم و دانائى است، مراد به «فضيلتها» هر صفتى است كهباعث مزيّت و زيادتى مرتبه كسى گردد.

5235 رأس الحلمالكظم. سر بردبارى فرو بردن خشم است، زيرا كه عمده سببى كه آدمى را از جا بر آرد وباعث خلاف حلم و بردبارى شود خشم است، پس كسى كه خشم را فرو برد حلم و بردبارى درهر باب بر او سهل باشد.

5236 رأسالتّقوى ترك الشّهوة. سر پرهيزگارى ترك شهوت و خواهش است.

5237 رأسالفضائل ملك  الغضب و اماتة الشّهوة. سر فضيلتها مالك بودن خشم است و ميرانيدنشهوت، يعنى اين كه كسى خشم را مغلوب خود سازد و بسبب آن از جا بر نيايد و بمقتضاىآن عمل نكند، و شهوت و خواهش را از خود زايل كند تا اين كه بسبب آن در معاصىنيفتد.

پوشيده نيست كه هر گاه چند فضيلت باشند كه هر يك عمده باشند هريك را

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 50

سر فضيلتها مى‏توان گفت پس منافاتى نيست ميانه اين فقره و فقرهسابق سابق كه فرمودند كه: سر فضيلتها علم است.

5238 رأس الجهلالجور. سر جهل و نادانى ستم است، چون ستم عمده آثار بدى است كه بر جهل مترتّبمى‏شود بآن اعتبار آنرا «سر جهل» فرموده‏اند.

5239 رأسالايمان الصّبر. سر ايمان صبر است. اين نيز بر قياس فقره سابق است، زيرا كه صبر برآنچه تقدير شده و راضى بودن بآن عمده ثمرات ايمانست.

5240 رأس السّخفالعنف. سر تنكى  عقل درشتى است، يعنى عمده آثار بد آن درشتى كردن با مردم است.

5241 رأس الورعغضّ الطّرف. سر پرهيزگارى پائين انداختن چشم است، زيرا كه باعث حفظ از بسيارى ازحرامها مى‏شود.

رأس المعايب الشّره. سر عيبها غلبه حرص است، و اين فقره مكرّرنقل شده .

5242 رأسالرّذائل الحسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 51

سر رذائل يعنى صفات ذميمه رشك است، زيرا كه عمده رذايل است وسبب بسيارى از رذايل ديگر نيز مى‏شود.

5243 رأس العيوبالحقد. سر عيبها كينه است، چه آن عيب عمده است و سبب بسيارى از عيبهاى ديگر نيزمى‏شود.

5244 رأس الآفاتالوله باللّذات. سر آفتها شيفتگى بلذّتهاست، زيرا كه سبب آفتهاى بسيار مى‏شود.

5245 رأس الدّيناكتساب الحسنات. سر دين كسب كردن كارهاى نيكوست يعنى عمده ثمرات دين آنست.

5246 رأس العقلالتّودّد الى النّاس. سر عقل دوستى نمودن بسوى مردم است، يعنى عمده نتايج آن آنستچه آن باعث بسيارى از منافع اخروى و دنيوى مى‏گردد.

5247 رأس الجهلمعاداة النّاس. سر نادانى دشمنى كردن با مردم است. يعنى عمده نادانيها آنست، زيراكه سبب عذاب اخروى و بسيارى از مفاسد دنيوى مى‏شود.

5248 رأس الورعترك الطّمع. سر پرهيزگارى ترك طمع است. يعنى آن عمده أسباب پرهيزگارى است، زيرا كهبسيارى از حرامها مثل اكثر ظلمها و ستمها از طمع ناشى مى‏شود، پس كسى كه ترك طمعكند سالم ماند از آنها.

5249 رأس الحكمةتجنّب الخدع.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 52

سر حكمت دورى گزيدن از مكرهاست، يعنى مكر كردنها با مردم، وهمچنين مكر كردنهاى مردم باين كه با خبر باشد از آنها و نگاهدارد خود را بقدرمقدور از آنها.

و مراد به «حكمت» چنانكه مكرّر مذكور شد علم راست و كردار درستاست يا خصوص يكى از آنها.

5250 رأسالسّخاء تعجيل العطاء. سر سخاوت زود دادن عطاست، يعنى اوّل مراتب آنست يا عمدهآنهاست.

5251 رأسالسّخاء الزّهد فى الدّنيا. سر سخاوت بى‏رغبتى در دنياست يعنى بى‏رغبتى در دنيا وگذشتن از سر آن افضل يا عمده افراد سخاوت و كرم است، يا اين كه سبب عمده است ازبراى آن. و در بعضى نسخه‏ها «النجاة» بدل «السخاء» است و بنا بر اين معنى اينستكه: سر رستگارى بى‏رغبتى در دنياست.

5252 رأس الحكمةمداراة النّاس. سر حكمت يعنى علم راست و كردار درست مدارا كردن با مردم است.

5253 رأسالايمان الاحسان الى النّاس. سر ايمان احسان كردن با مردم است يعنى اين عمده نتايجو آثار ايمانست.

5254 رأسالفضائل اصطناع الافاضل. سر فضيلتها يعنى افضل يا عمده آنها احسان كردن با افاضلاست يعنى مردم شريف بلند مرتبه.

5255 رأسالرّذائل اصطناع الاراذل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 53

سر رذيلتها يعنى عمده صفات ذميمه يا اوّل آنها احسان كردن بااراذل است يعنى مردم دنى پست مرتبه.

5256 رأسالطّاعة الرّضا. سر طاعت يعنى فرمانبردارى خدا رضاست يعنى رضا و خشنودى به آن چهاو تقدير كرده.

5257 رأس الدّينمخالفة الهوى. سر دين مخالفت كردن هوا و هوس است يعنى آن عمده اسباب دينداريست.

5258 رأس الحكمةلزوم الحقّ و طاعة المحقّ. سر حكمت يعنى علم راست و كردار درست لازم بودن حقّ استو طاعت محقّ. يعنى هميشه با حقّ بودن و جدا نشدن از آن در هر باب، و فرمانبردارىهر كه محقّ باشد در آن باب. و ممكن است كه مراد به «محقّ» امام بر حقّ باشد و بنابر اين مراد بطاعت او طاعت او خواهد بود در هر باب.

5259 رأسالايمان حسن الخلق و التّحلّى بالصّدق. سر ايمان يعنى عمده يا افضل نتايج آننيكوئى خوست و زيور يافتن براستى.

5260 رأس الكفرالخيانة. سر كفر خيانت است. يعنى خيانت اوّل مراتب كفرست و در حقيقت از جمله افرادآنست، و مراد خيانت با مردم است كه آن خيانت با خدا نيز باشد، يا أعمّ از آن و ازمحض خيانت با خدا.

5261 رأسالايمان الامانة. سر ايمان يعنى عمده ثمرات آن امانت است يعنى امين بودن و خيانتنكردن با خلق‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 54

يا با خداى عزّ و جلّ نيز.

5262 رأسالقناعة الرّضا. سر قناعت يعنى عمده اسباب آن رضاست، يعنى راضى شدن بتقديرات حقّتعالى و بهره و نصيبى كه بهر كس داده.

5263 رأس العقلمجاهدة الهوى. سر عقل يعنى عمده نتايج آن جنگ كردن با هوا و هوس است.

5264 رأس الآفاتالوله بالدّنيا. سر آفتها يعنى عمده أسباب آنها شيفتگى بدنياست، چه ظاهرست كه سبببسيارى از آفتهاى اخروى و دنيوى گردد.

5265 رأسالايمان لزوم الصّدق. سر ايمان يعنى عمده نتايج آن لازم بودن راستى است يعنى هميشهبا آن بودن و جدا نشدن از آن.

5266 رأسالسّياسة استعمال الرّفق. سر سياست كار فرمودن نرمى و همواريست، «سياست» چنانكهمكرّر مذكور شد تربيت رعيت و امهر و نهى كردن ايشانست و ظاهرست كه كار فرمودن نرمىو هموارى در آن بسيار ضرور است بلكه ضرورتر از اكثر امور ديگرست پس آن سر سياستاست يعنى عمده ضروريات و اسباب است.

5267 رأس العلمالتّمييز بين الأخلاق و اظهار محمودها و قمع مذمومها. سر دانائى يعنى عمده افرادآن تمييز كردن ميانه خويها و خصلتهاست، و ظاهر كردن ستوده آنها، و مقهور كردننكوهيده آنها.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 55

حرف «راء» بلفظ «ربّ»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «راء» بلفظ «ربّ» يعنى «بسا» فرموده آن حضرت عليهالسّلام:

5268 ربّ واثقخجل. بسا اعتماد كننده خجلى، يعنى بسيارست كسى كه اعتماد كند بر كسى يا چيزى و آخرخجل گردد، باعتبار اين كه آن كس يا آن چيز نفعى ندهد باو، و غرض اينست كه اعتمادبر غير خداى عزّ و جلّ نبايد داشت.

5269 ربّ آمنوجل. بسا ايمن ترسناكى، يعنى بسيارست كسى كه ايمن باشد از كسى يا چيزى و آخر خلافآن ظاهر شود و ترسناك گردد از او يا از آن، پس اعتماد بر ايمنيها نبايد داشت و درهر حال حزم و احتياط را از دست نبايد داد.

5270 ربّ ساعلقاعد. بسا سعى كننده از براى نشسته.

5271 ربّ ساهرلراقد. بسا بيدارى از براى خوابيده. مراد از اين دو فقره مباركه اينست كه روزيها

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 56

و ساير مراتب دنيوى چندان موقوف بر سعى نيست بسا كسى كه نشستهباشد و سعى از براى خود نكند و خداى عزّ و جلّ كسى را برانگيزاند كه از براى اوسعى كند، و بسا كسى كه خوابيده باشد و ديگرى بيدار باشد و سعى كند از براى او.

5272 ربّ كلامكلّام. بسا كلامى بسيار زخم كننده، يعنى بسيار كلامى باشد كه نهايت جراحت كند دلرا، پس بايد كه آدمى در هر كلامى پيش از آن تأمّل كند در آنكه مبادا چنين باشد. واز فوايد اين كلام اين نيز مى‏تواند بود كه گاهى در زجر و منع كسى از بدى اكتفابكلام مى‏توان كرد و حاجت بضرب و جرح نيست بلكه آن انفع است از آنها.

5273 ربّ كلامكالحسام. بسا كلامى مانند شمشير برنده. اين نيز مضمون فقره سابق است.

5274 ربّ عادلجائر. بسا عدل كننده ستم كننده. يعنى بسيار كسى باشد كه باعتقاد خود عدل كند و درواقع جور و ستم باشد پس بايد كه آدمى كمال سعى و احتياط كند كه مبادا غلطى كند. وممكن است كه مراد اين باشد كه بسيار كسى باشد كه در واقع حكم بعدل كند و در واقعستم كننده باشد باعتبار اين كه او أهليت حكم نداشته باشد پس او در اين حكم با وجوداين كه موافق عدل و حقّ باشد گنهكار باشد و ستم بر خود كرده باشد.

5275 ربّ رابحخاسر. بسا سود كننده زيان كننده. يعنى بسا كسى باشد كه سود كرده باشد و با وجود آنزيان كرده باشد باعتبار اين كه آن كار ضرر بآخرت او داشته باشد، و يا باعتبار اينكه مصلحت او در آن سود نباشد و آن باعث زيانى از براى او باشد، و غرض بنا بر اوّل‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 57

ظاهرست و بنا بر دوّم مراد اينست كه آدمى از سودى كه بكند بايدكه پر شادمان نشود و پناه برد بخدا از اين كه زيانى در عقب داشته باشد، و همچنيناز فوت سودى پر غمناك نبايد شد ممكن است كه مصلحت او در آن بوده باشد و آن سود رااگر مى‏برد سبب زيانى از براى او مى‏شد.

5276 ربّ دائبمضيّع. بسا تعب كشنده ضايع كننده. و اين نيز باعتبار اينست كه آن تعب او ضرر بآخرتاو داشته باشد، و يا باعتبار اين كه در واقع نفعى از براى او نكند و بنا بر اوّلغرض ظاهرست، و بنا بر دوّم غرض منع از حرص در سعى و تعب كشيدن از براى دنياست واين كه بسيارست كه هيچ اثرى بر آن غير تضييع اوقات مترتّب نشود بلكه گاه باشد كهآن سعى و تعب او كار او را ضايع كند.

5277 ربّ متودّدمتصنّع. بسا اظهار دوستى كننده متصنعى. «متصنع» آنست كه خوبى روش و طريقه را برخودبندد و در واقع نداشته باشد و مراد اينست كه هر كه اظهار دوستى كند فريب او نبايدخورد گاه باشد كه متصنع باشد.

5278 ربّ عاطببعد السّلامة. بسا هلاك شونده بعد از سلامت. يعنى بسا كسى كه از بلائى سلامتى يابدو بعد از آن بى‏فاصله هلاك شود پس آدمى بمجرّد همين كه از بلائى خلاص شد مغرورنشود و از دعا و استعاذه بدرگاه حق تعالى و تهيه توشه مرگ و تدارك اسباب آن غافلنگردد.

5279 ربّ سالمبعد النّدامة. بسا سالمى بعد از پشيمانى. يعنى بسيارست كه كسى پشيمان مى‏شود ازكارى و گمان ميكند كه آن بلائى و مصيبتى خواهد شد از براى او، و بعد از آن سالممى‏ماند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 58

از آن و از آن ضررى و زيانى نمى‏رسد باو. و غرض از امثال اينكلام اينست كه در هيچ ندامت و پشيمانى مأيوس نبايد بود بسا باشد كه سالم بماندچنانكه در هيچ سلامتى و نجاتى مغرور نبايد بود.

5280 ربّ عطبتحت طلب. بسا هلاكتى كه بوده باشد در زير طلبى. مراد منع از حرص در طلب و سعى زياددر آنست و اين كه بسيار مى‏شود كه طلبى باعث هلاكت مى‏شود يعنى در آخرت يا دنيا ياهر دو.

5281 ربّ طربيعود بالحرب. بسا نشاطى كه برگردد بر بودن اموال و بى‏چيز ماندن. يعنى در پى آوردآنرا يا سبب آن گردد.

5282 ربّ كلمةسلبّت نعمة. بسا كلمه كه بربايد نعمتى را، مثل كلمه كه كفران نعمتى در آن باشد ياكلمه كه باعث آزردگى شخصى شود كه نعمتى باين كس مى‏داده باشد پس آدمى در هر كلمهكه گويد بايد كه خوب ملاحظه و احتياط كند كه متضمن چنين امرى نباشد.

5283 ربّ نزهةعادت نغصة . بسا بى‏غمى كه بر گردد بكدورتى يعنى سبب آن گردد، يا بآن متبدّل گرددپس بآن مغرور نبايد شد.

5284 ربّ غنّىاذل من نقد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 59

بسا توانگرى كه بوده باشد خوارتر از «نقد». نقد بفتح نون و قافنوعى است از گوسفند كه پاهاى كوتاه دارد و روى زشتى و در بحرين ميباشد و مشهورستميانه عرب بخوارى.

5285 ربّ فقيراعزّ من اسد. بسا درويشى كه عزيزتر باشد از شير. مراد از اين دو فقره اينست كهچنين نيست كه هر توانگرى عزيز باشد و هر درويشى خوار بلكه بسيارست كه توانگرى بسبببعضى صفات ذميمه خوارتر باشد از آن نوع گوسفند، و درويشى بسبب بعضى كمالات عزيزترباشد از شير. و «عزيز بودن شير» باعتبار اينست كه پادشاه سباع است، و هيبت او دردل همه كس جا كرده، و در نظرها بزرگ و عظيم مى‏نمايد.

5286 ربّ حرفجلب حتفا. بسا حرفى كه بكشد مرگى را. يعنى سبب كشتن قائل آن يا ديگرى شود پس حرفىرا كه كسى خواهد كه بگويد قبل از آن بايد كه خوب تأمّل كند در آن كه مبادا ضررىبكسى رساند.

5287 ربّ امنانقلب خوفا. بسا امنيتى كه مبدّل شود بخوفى، پس كسى كه در امنيت باشد بآن خاطر جمعنكند بلكه در فكر اين باشد كه اگر آن امنيت مبدّل شود بخوفى چاره كار او چيست.

5288 ربّ ساعفيما يضرّه بسيار سعى كننده در آنچه ضرر كند او را، يعنى بوده باشد سعى او در آنچهضرر رساند باو و او غافل باشد از آن، پس هر كه سعى كند در كارى بايد كه نيك تأمّلكند كه مبادا چنين باشد.

5289 ربّ كادحلمن لا يشكره.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 60

بسا تعب كشنده از براى كسى كه شكر نكند او را، مراد منع از حرصدر طلب دنياست و تنبيه بر اين كه: بسيارست كه آدمى تعب مى‏كشد در تحصيل دنيا ونمى‏شود كه صرف كند بلكه مى‏گذارد آنرا از براى كسى كه اصلا شكر او نمى‏كند.

5290 ربّ لغويجلب شرّا. بسا لغوى كه بكشد شرّى را، يعنى بسيار كار لغو عبث باشد كه كسى بعنوانلعب و بازى بكند و آخر آن سبب فتنه و شرّى شود، پس اجتناب از لغوها بايد كرد.

5291 ربّ لهويوحش حرّا. بسا بازى كه بر ماند آزاده را، يعنى باعث كدورت آزاده شود و اين كه اوبرمد از اين كس و دورى كند، پس در بازيها و خوش طبعيها نيز بايد تأمّل كرد كهمبادا چنين چيزى باشد.

5292 ربّ قولاشدّ من صول. بسا سخنى كه سخت‏تر باشد از حمله، مثل سخنهاى درشت كه تأثير آنهازياده از حمله باشد و غرض اينست كه كسى را كه حمله بر او از براى كتك و مانند آننبايد كرد بطريق اولى چنان با او سخن نبايد گفت، و اين كه گاهى در زجر و منع مردماكتفا بچنان سخنان توان كرد كه تأثير آنها زياده از ضرب و جرح است چنانكه قبل ازاين نيز مذكور شد.

5293 ربّ فتنةأثارها قول. بسا فتنه كه برانگيخته باشد آنرا سخنى. غرض اينست كه بى‏تأمّل سخننبايد گفت، چه بسيارست كه فتنه بمجرّد سخنى برانگيخته مى‏شود.

5294 ربّ أمنيّةتحت منيّة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 61

بسا آرزوئى كه بوده باشد زير مرگى، يعنى موقوف باشد حصول آن برمرگ كسى. و غرض ازين بيان واقع است بعبارت لطيفى، يا اشاره بمذّمت دنيا و خست آن واين كه بسيار باشد كه حصول آرزوى كسى در آن موقوف باشد بر مرگ ديگرى، يا اشارهببعضى اسرار تقدير مرگ و اين كه اگر آن نمى‏بود بسيارى مردم بآروزهاى خودنمى‏رسيدند. و ممكن است كه مراد اين باشد كه بسا آرزوئى كه حاصل نشود تا وقت مرگ،و آدمى در تعب انتظار حصول آن باشد تا وقتى كه بمرگ فارغ شود از آن، و غرض منع ازبسيار داشتن آرزوها باشد. و ممكن است كه «تحت» بتاى دو نقطه بالا در اوّل نباشدبلكه «بحت» بباى يك نقطه زير باشد و معنى اين باشد كه: بسا آرزوئى كه بوده باشدمحض مرگ يعنى سبب مرگ گردد و ثمره بغير از آن نداشته باشد، يا اين كه سبب هلاكتأخروى گردد و نتيجه بغير از آن نداشته باشد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation