بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

20- شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد باشد
يكى از مهمترين وظائف دانشجو اين است كه با اشتياق و علاقه به سخنان استاد، گوشفرادهد و نگاهش را در او متمركز سازد، و با تمام وجودش بدو روى آورده ، و با دقت درگفته هاى استاد بينديشد و آن را در ذهن و حافظه خويش نگاهدارد تا او را ناگزير بهاعاده سخن نسازد. و بى جهت و بدون ضرورت ، نگاه خود را از استاد برنگرفته و بهاين سو و آن سو ننگرد، و به چپ و راست و بالا و پائين و پس و پيش - بدون ضرورت ونياز - نگاه نكند. به ويژه در آن لحظاتى كه با استاد گفتگو مى نمايد و يا استاد با اوصحبت مى كند، اين نگاههاى پريشان از او سر نزند. او بايد نگاهش را در چهره استادمتمركز سازد و به هيچ چيز و به هيچ كس - جز به استاد خود - نگاه نكند.
اگر ناگهان در مجلس درس ، فرياد و ناله اى به گوشش رسيد، مضطرب نگردد وبدان التفات و اعتناء نكند. بخصوص هنگام گفتگوى با استاد، نبايد تحت تاءثير هيچانگيزه اى قرار گيرد.
در حضور معلم و استاد، آستين خود را نجنباند و آنرا بالا نزند، يعنى دستش را برهنهنسازد و با دست خود به چهره و اندام استاد اشاره نكند. بدن و جامه او را لمس ننمايد. بادست و پا و يا ساير اندام خود حركات بيهوده اى را از خويش بروز ندهد. انگشتش را دربينى به بازى نگيرد. دهانش را باز نگذارد. در حضور استاد دندان ها راخلال و پاكيزه نكند. كف دست خود را بر زمين نزند. و با سر انگشتان ، بر روى زمينخطكشى ننمايد. انگشتان دو دست خود را در هم فرو نبرد. با دكمه هاى لباس و جامه خودبازى نكند و انگشت خود را نشكند و آن را به صدا درنياورد؛ بلكه بايد با حفظ آرامشبدن و اندام خود، وقار خويش را در نزد استاد نگاهدارد. بى جهت سرفه زياد به راهنيندازد، آب دهان و بينى و خلط سينه را - حتى الامكان بيرون نيفكند. مايعاتى كه از سينهاو بيرون مى آيد از دهان خود به بيرون پرت نكند، بلكه آن را با حوله ودستمال و امثال آن بگيرد. آروغ نزند. خميازه نكشد. و زياد دهن دره نكند. و پس از سعى دررد و خوددارى از آن - اگر ناگزير از آن گشت - بايد روى دهانش را با دست بپوشاند،سعى كند صداى عطسه او زياد بلند نشود و هنگام عطسه كردن ، بادستمال و يا دست ، دهان خود را بپوشاند و آن را در برابر صورت خود بگيرد.
رعايت همه اين آداب و امثال آن ها نتيجه و بازده راءى و نظر راست و درست و فكر مستقيم ، ونمايانگر ذوق سالم و پاكيزه مى باشد.
21- تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد 
آداب و وظيفه اى كه هم اكنون بازگو مى شود، از نوع همان آئين و وظيفه اخيرالذكر مىباشد كه بايد شاگرد - بدون نياز و ضرورت - صداى خويش را خارج از اندازه بلندنسازد. او نبايد در محضر استاد با ديگران ، نجوى نمايد، و به اصطلاح : در گوشى وپنهانى صحبت نكند، و به هيچيك از حاضران فشار نياورد، زياده از حد و بدون نياز وضرورت ، سخن نگويد و پرحرفى نكند. سخنى بر زبان جارى نسازد كه ديگران از آنبه خنده افتند و يا در آن ، حرف زشت و ركيك و ناسزائى وجود داشته و يا متضمن سوءبرخورد و يا سوء ادب و نزاكت باشد، بلكه اساسا نبايد در محضر استاد - بدون اينكهاز او پرسشى كنند و يا از استاد، كسب اجازه كند - راءسا لب به سخن بگشايد. بى جهتو يا باجهت در برابر استاد نخندد؛ يعنى چه اينكه موجبات خنده در ميان باشد و يا نباشدحق ندارد در محضر استاد بخندد. و اگر خنده و ضحك ، بر او چيره گشت ، ادب و وظيفهشاگردى ايجاب مى كند كه خنده او در حضور استاد بدون قهقهه و بى سر و صدا باشد،و به اصطلاح : لبخند بزند و تبسم نمايد.
شاگرد بايد از غيبت و بدگوئى پشت سر ديگران در محضر استاد، سخت بر حذر باشد،و راجع به هيچكسى سخن چينى نكند، و ميان استاد و هيچ فرد ديگرى فتنه ايجاد ننمايد.به اين معنى كه نبايد مطالبى راجع به ديگران در نزد استاد به ميان آورد كه استاد رانسبت به آنها بدبين سازد. مثلا بگويد: فلانى از نقص و عيب استاد، خرده گيرى كرد، ويا كسى از او بدگوئى نمود و يا در صدد رد گفته هاى او برآمد. و يا طورى سخنگويد كه استاد را وادارد تا توجه بيشترى نسبت به اومبذول دارد، و به اصطلاح : خودشيرينى نمايد. فىالمثل بگويد: فلانى بسيار مايل بود كه من پيش او درس بخوانم ، و يا مى خواستم نزدفلانى درس ‍ بخوانم ؛ ولى به خاطر شما و علاقه اى كه به شما داشتم از اين كارخوددارى كردم !
خلاصه اينكه نبايد با امثال اينگونه سخنها سعى نمايد جائى دردل استاد باز كند و يا ميان او و ديگران تفرقه افكند. آرى او نبايد اينگونه سخنها را بااستاد در ميان گذارد؛ زيرا شاگرد با چنان گفتارهاى غيرمعصومانه - نه تنها مرتكب امرمكروه و ناپسند و يا احيانا مرتكب حرام و يا گناه كبيره مى شود، بلكه به خاطر حماقت ورياكارى ، مستحق توبيخ و اهانت بوده و سزاوار آن است كه از پيشگاه خدا و نيز استادش ،طرد و تبعيد گردد. و ما در بحثهاى گذشته - به مناسبت موضوع - در اين باره حديثى ازاميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل كرديم كه ناظر به همين حقيقت بوده است .
22- رعايت لطف بيان هنگام گفتگوى با استاد 
دانشجو بايد در خطاب به استاد - حتى الامكان - داراى حسن تعبير و لطافت بيان باشد، وبه او نگويد: چرا، نه ، قبول نداريم ، چه كسى چنين گفته ونقل و روايت كرده است ، اين سخنى كه شما مى گوئيد در كجا است ، و يا ماءخذ آنرا در كجامى توان يافت ؟ او نبايد بگويد: آنچه به خاطر دارم و يا ديگراننقل كرده اند با گفتار شما مغايرت دارد؟
دانشجو نبايد با امثال اينگونه تعابير و بيانات خود، استادش را مورد خطاب قرار داده (وبا چنين لحنهاى زننده اى ، خاطر او را بيازارد).
اگر دانشجو مى خواهد واقعا و معصومانه اصل و منبع گفتار استاد را بيابد و به اساس وماءخذ سخنان استاد واقف گردد، و يا علاقه مند است بداند كه چه كسانى با استاد، همعقيده و هم سخن هستند و محتواى بيان او را نقل كرده اند، مى تواند منظور خود را با آميزهلطف و نرمش و با بيانى خوش آيند و دلنشين ابراز نمايد تا به هدف خود برسد، وضمنا احترام به استاد را نيز رعايت كند.
اگر هدف دانشجو در اين چون و چراها، استفاده و بهره گيرى از استاد باشد بهتر است درجلسه ديگرى غير از جلسه درس (و يا در جلسه خصوصى ) چنين سؤ الاتى را مطرح كند.
(علاوه بر اين اگر خود را ناگزير ببيند كه در همان جلسه ، پرسش هاى كنجكاوانهخويش را مطرح كند و چون و چرا نمايد)، شايسته است به جاى (چرا)(قبول ندارم )، لحن خود را تلطيف نموده و بگويد: اگر به ما چنين بگويند؟ و يا اگراين سخن را قبول نكنيم ؟ و يا اگر از ما سؤ ال كنند (كه به چهدليل چنين مى گوئى )، و يا اگر به ما به طور كلى ، ايراد نگيرند واشكال كنند، در پاسخ آنها چه بگوئيم ؟
دانشجو مى تواند امثال اينگونه تعبيرات خوش آيند و استفهام آميز را به جاى تعبيراتزننده و گزنده - در خطاب به استاد - مورد استفاده قرار دهد تا به عنوان فردى علاقهمند به فهم و درك حقيقت و پوياى پاسخ صحيح ، تلقى گردد. و بالاخره سؤال خويش را با حسن ادب و لطف بيان با استادش در ميان گذارد.
اگر استاد نسبت به راءى و نظريه و يا استدلال بر مطلبى اصرار مى ورزد؛ ولى آنراكاملا توضيح نمى دهد تا او مطلب را درست درك كند، و يا سهوا سخنى ناصواب ونادرست را اظهار نمايد نبايد شاگرد، چهره و نگاه خود را از او برگردانده و دگرگونو دژم سازد، و يا با اشاره ، به ديگران بفهماند كه شخصا راءى و نظريه و سخن استادرا مردود مى داند؛ بلكه بايد با نگاهى رضايت آميز و خوش آيند مطلب را از او دريافتكند و در برابر او چهره گشايد. اگرچه استاد، به علت غفلت و يا نسيان و فراموشى واشتباه و يا به خاطر نارسائى ذهنى در حال درس در طى سخنان خود، راءى نادرستى رااظهار كند (در عين حال نبايد اشتباه استاد به صورت دستاويز و اشارات توهين آميزشاگردى براى شاگردان ديگر درآيد)؛ زيرا در جمع جامعه بشرى ، تنها انبياء واوصياء و ائمه (عليهم السلام ) هستند كه از اشتباه و لغزش مصونيت دارند، (و بشرهاىعادى - ولو اينكه واجد مراتب والاى علمى هم باشند - گاهگاهى دچار اشتباه و لغزش مىشوند).
شاگرد نبايد بى محابا و به طور ناگهانى ، حملات خود را به صورت رد واشكال ، متوجه استاد خويش سازد و او را غافلگير نمايد؛ زيرا اينگونه رفتارهاى زنندهغالبا، صرفا از مردمى سرمى زند كه فاقد ادب و نزاكت صحيح مى باشند.
مثلا اگر استاد به شاگرد بگويد: آيا تو چنين گفتى ؟ و او در پاسخ بگويد نه من چنينچيزى نگفتم . يا استاد بگويد: آيا چنين چيزى ، هدف پرسش تو بوده است ؟ يا چنينمطلبى به خاطر تو گذشت ؟ و شاگرد بگويد: نه ، منظور من چنين چيزى نبوده ، و ياچنين مطلبى از خاطر من نگذشت . و امثال اينگونه تعابير زننده كه در خور برخوردشاگرد با استاد نيست ، نبايد آنها را در پاسخ به استاد به كار برد. بلكه با لبانىمتبسم و چهره اى دلنشين ، مقصود و هدف پاسخ خويش را همراه با لطف در بيان و تعبير،به استاد اعلام نمايد.
همچنين اگر استاد در مقام استفهام از شاگرد برآيد - استفهامى كه هدف آن ، اقرار گرفتناز مخاطب و استحكام مطلب است - مثلا اگر استاد از او بپرسد: آيا تو چنين نگفتى ؟ و يامنظور تو چنين چيزى نيست ؟ نبايد در برابر استفهام و پرسش هاى استاد، با جواب هاىمنفى و امثال آن ، گفته هاى او را رد كند و بگويد نه : بلكه بايد سكوت اختيار نمايد ويا مقصود خود را - با بيانى لطيف كه در طى آن ، استاد هم منظور او را درك كند - اداءنمايد. و اگر شاگرد احساس نمود كه بايد ناگزير منظور و گفتار خود را براى استادتوضيح دهد بايد در پاسخ به استفهام و سؤال استاد بگويد: الآن چنين عرض مى كنم . و يا هم اكنون از نظريه خويش بازمى گردم .و بالاخره سخنش را براى استاد اعاده نموده و نظريه تازه خود را عرضه نمايد.
نبايد شاگرد در مقابل استفهام استاد، گستاخانه بگويد: قبلا هم همان چيزى را گفتم كهتو گفته بودى ، يا همان هدفى را در نظر گرفته بودم كه تو در نظر گرفته بودى؛ چون شايسته نيست كه شاگرد با اين طرز، به استفهام استاد پاسخ دهد؛ زيرا چنينتعبير و بيان ، متضمن رد بر استاد مى باشد، (و به اصطلاح يك نوع توهين ضمنىتلقى مى شود).
23- جبران و تدارك كمبودهاى سخن استاد با اشارات لطيف  
آئين و وظيفه اى كه ذيلا از آن ياد مى شود از نوع همان وظيفه قبلى است ، به اين شرحكه اگر استاد، تعليل و استدلالى را ياد كرد كه داراى متمم و دنباله اى است ؛ ولى استاداز پى استدلال به شرح اين متمم و دنباله نپرداخت . و يا اگر بحث و گفتگوئى را بهميان كشيد كه اشكال و ايرادى در آن به چشم مى خورد؛ لكن استاد ايناشكال را مورد بحث قرار نداد. و يا اشكال قابل جوابى را ياد نمود؛ ولى استاد پاسخ آنرا ايراد نكرد، در چنين صورتى شاگرد حق ندارد (در صدد تدارك كمبودهاى سخن استادبرآمده و) اين مسائل فراموش شده را به رخ استاد كشيده ، و به تدارك آنها پيشدستىكرده ، و به ذكر متممات سخن استاد به طور جسارت آميز مبادرت ورزد؛ و چون استاد نسبتبه آنها اهمال ورزيد، گستاخانه آنها را تدارك نمايد؛ بلكه لازم است در جبران ايننقائص كه در سخنان استاد، مشهود است با لطيف ترين اشارات و تعبيراتى خوش آيند،مبادرت ورزد و بگويد: به پاسخ اين اشكال اشاره نفرموديد؟ و ازامثال اينگونه تعابير استفاده نمايد (تا بدينوسيله - در عين حفظ حرمت استاد - پاسخ ‌هاىلازم را از او دريافت كند). اگر استاد در برابر چنين درخواستى پاسخ لازم را بيان كردبايد گفت كه شاگرد به مطلوب و هدف خويش دست يافته است . و اگر استاد بهعلل مختلفى - كه ممكن است احيانا به مصالح جمعى شاگردان و يا شخص او مربوطباشد - از ذكر پاسخ و تدارك كمبودهاى سخن خويش خوددارى ورزيد، اولى اين است كهشاگرد، سكوت اختيار كند (و سعى نكند در صدد جبران كمبودهاى سخن استاد و يا پاسخاز اشكال برآيد)، مگر آنگاه كه استاد به او اجازه دهد، يا با قطع و يقين احساس كند كهاستاد ترجيح مى دهد كه او يعنى شاگرد، كمبودهاى سخن استاد را تدارك كرده و پاسخاشكالات را ايراد نمايد. (و بالاخره آنچه را كه لازم است - با كسب اجازه از استاد و يااحساس رضايت او - به ميان كشيده و مطالب ضرورى را مطرح سازد).
24- رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد 
اين وظيفه - كه هم اكنون بازگو مى كنيم - نيز از نوع همان وظيفه قبلى است . به اينمعنى كه بايد شاگرد، مواظب طرز سخن گفتن خود باشد، و از به كار بردن تعبيراتىكه معمولا توده مردم در گفتگوهاى روزمره خود با يكديگر، از آن استفاده مى نمايند و درخور خطاب به استاد نيست ، خوددارى كند؛ مثل اينكه بگويد: (چته (345) ! فهميدى !شنيدى ! مى دانى ! مرد حسابى ! و امثال اينگونه تعابير (كه تحقيرآميز مى باشد و دونشاءن استاد و مقام و منزلت او است ).
همچنين ، شاگرد حق ندارد، در مقام حكايت و نقل قضيه اى درباره ديگران - نزد استاد خود -به گونه اى سخن گويد كه در خور خطاب به استاد نباشد. (و آنگاه كه در محضراستاد بسر مى برد، بايد تعبيرات خود را تلطيف نمايد؛ چوننقل تعبير و گفته هاى خارج از نزاكت ديگران ، و حكايت و بازگو كردن آن ها، اين توهمرا در حاضران به وجود مى آورد كه شايد با خود استاد، درگير شده و اين تعابير رادرباره او به كار مى برد)؛ با اينكه مى دانيم كه شاگرد در صدد حكايت است نه شكايت؛ ولى معذلك بايد از بكار بردن چنين تعابيرى خوددارى كند.
فى المثل ممكن است شاگرد - به عنوان حكايت ونقل از ديگران - در محضر استاد بگويد: (فلانى به فلانى گفت : تو بى شرمى ،تو آدم بى خيرى هستى ، خيرى نزد تو نمى توان يافت ، تو آدم كم فهمى هستى وامثال اين نقل ها و سخن ها (كه شاگرد با اينكه در مقام حكايت ونقل از ديگران و درباره ديگران چنين سخن هائى را بر زبان مى راند، طرح آن ها در محضراستاد اين توهم را به وجود مى آورد كه گويا در خطاب به استاد، اين تعابير جسارتآميز را القاء مى كند. لذا شاگرد بايد از استعمال چنين تعابيرى خوددارى نمايد)؛ بلكهاگر مى خواهد سخن ديگران را حكايت كند، بايد طبقمعمول ، با تعبيرى كنائى ، نقل و حكايت را بازگو سازد. مثلا بگويد: فلانى بهفلانى گفت : آن آدم ، كم خير است . نزد آن كس ، خير را نمى توان يافت .
نظر چنين كنايه اى در پاره اى از اخبار نيز جلب نظر مى كند، كه كلمه (الابعد، يا،البعيد)(346) در آن ها به كار رفته است و منظور از آن ، كنايه از خويشتن و يا مخاطبمى باشد.
و يا بايد شاگرد در مقام حكايت گفتار ديگران ، در چنين مواردى به جاى ضمير خطاب ياامثال آن ، از ضمير مغايب استفاده كند. مثلا بگويد: فلانى به فلانى گفت كه آدم بدىاست و انسان كم خير و كم حيائى است .
25- ناديده گرفتن سبق لسان و لغزش زبان استاد 
اگر استاد، دچار سبق لسان گشت و زبانش به تحريف كلمه اى ، شتاب گرفت و بهعلت جابجا شدن حروف كلمه ، واژه و تعبيرى از زبان او خارج شد كه داراى توجيه ومفهوم مستهجن و زننده اى بود، نبايد عكس العمل شاگرد، در برابر اين گونه لغزشزبانى استاد، خنده و استهزاء باشد. او نبايد اين واژه مضحك استاد را به عنوان دستاويزتمسخر، تكرار نمايد تا به وسيله آن عليه استاد شتاب گيرد و بدو يورش ببرد و بهديگران در مورد سبق لسان استاد چشمك بزند. او بايد اساسا كوچكترين اشاره اى به آنننمايد؛ بلكه ذهنش را بدان مشغول و سرگرم نسازد، و آن را به قلبش خطور ندهد و حتىبايد گوش و هوش خود را از شنيدن و انديشيدن در آن ، منصرف سازد، و آن را براىهيچكسى بازگو ننمايد. (و بالاخره بايد سبق لسان و اشتباه لفظى استاد را ناشنيدهگرفته و بكلى فراموشش كند. نبايد شاگرد، متوقع باشد كه استاد او هرگز دچارلغزندگى زبان نگردد)؛ زيرا زبان انسان ، زياد لغزشكار است . و هيچ بشر عادى ازاشتباه و لغزش ، مصونيت ندارد و از آن ، معصوم نيست ، به ويژه در امورى كه عذر انساندر آن پذيرفته است نبايد انتظار داشت كه مردم در مورد آن ها از هر گونه خطاء و اشتباه ،مصون باشند.
اگر شاگرد، لغزش زبانى استاد را دستاويز خنده و تمسخر و بهانه اى براى تحقيرو استهزاء او قرار دهد، خويشتن را در معرض نوميدى از رحمت خدا و گرفتارى ها وابتلائات و زيان قرار مى دهد، چنين شاگردى ، سزاوار منع و تهديد و تاءديب و توبيخو طرد و ملامت مى باشد.
علاوه بر همه اين مفاسد، بر عواقب سوء رفتار چنين شاگردى ، خشم خدا و فرشتگان وانبياء و مقربان ويژه درگاه الهى را بايد اضافه نمود، (به اين معنى كه او با رفتاردور از نزاكت خويش ، چنين وجودات مقدسى را نيز خشمگين مى سازد).
26- پيشدستى نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد 
نبايد شاگرد در شرح و توضيح مساءله اى و يا براى پاسخ به سؤال خود(347) و يا ديگران بر استاد پيشدستى كند. به ويژه اگر سؤال از سوى ديگران مطرح شود، و استاد نيز در پاسخ به آن ، درنگ نمايد بايد شاگرداز پيشتازى در جواب در محضر استاد، خوددارى كند (تا از اين طريق ، حرمت استاد را حفظنمايد).
شاگرد نبايد در پاسخ به سؤ الات ، با استاد به مسابقه پرداخته و با او در پاسخبه آن ها همآوردى كند، و همدوش با او بدين كار دست يازد، و خود را با او همطراز سازد. ونيز نبايد چنان اظهار نمايد كه پاسخ ‌ها را مى داند، و ياقبل از استاد پاسخ درست آن ها را بازيافته بود.
البته در صورتى كه شاگرد بداند كه استاد وى علاقه دارد كه او پاسخ سؤال را در محضر او ايراد كند، و يا آنكه استاد ابتداء پاسخ به سؤال را به او پيشنهاد نمايد، و يا خود استاد از او بخواهد كه جواب سؤال را در جلسه درس بيان كند، در چنين شرائطى مبادرت و پيشدستى شاگرد در پاسخبه سؤ الات ، مانعى ندارد.
27- لزوم تمركز حواس و استماع دقيق به سخنان استاد 
شاگرد نبايد در ادامه هر نوع سخن و گفتگوى استاد، وقفه اى ايجاد كند و پيوستگىكلام او را (با حرف زدن خود) از هم بگسلد. او نبايد در بيان اين مطلب ، بر استاد سبقتگيرد و در خط مشى گفتار او، خويشتن را در مسير گفتار او درآورده و با وى هم آوردى كند؛بلكه بايد درنگ نمايد كه استاد، سخن خود را به پايان رساند، و سپس سخن خود را بهميان آورد.
آنگاه كه استاد با او گفتگو مى كند و يا با جمع حاضران جلسه درس ، سرگرم بحث ومذاكره است ، نبايد او با شاگردان ديگر صحبت كند؛ بلكه موظف است سراپا گوشگردد و درس استاد را كاملا استماع نموده و تمام حواس و قواى خود را به منظور درك وفهم بيان او متمركز سازد.
28- ارج نهادن به توضيحات استاد 
اگر استاد، حكم مساءله اى ، يا مطلب سودمند و جالب ، و يا حكايتى را بازگو نمايد و ياشعرى را بسرايد، و شاگرد نيز به اين حكم و نكات و داستان و شعر، آشنائى قبلىداشته باشد (نبايد خود را از اينگونه مطالب ، بى نياز جلوه داده و از استاد، روىبرگرداند؛ بلكه ) بايد به عنوان يك فرد ناآگاه و خالى الذهن و در مقام استفاده با دقتتمام به گفتار استاد گوش فرادهد، و چنين وانمود سازد كه با عطش شديد و علاقهوافرى ، خواهان چنان مطالبى مى باشد و از شنيدن آنها شادمان است . بايد علاقه ودلبستگى خاطر شاگرد به بيان استاد به گونه اى وانمود گردد كه گويا درطول زندگانى خويش هرگز چنين حكم و داستان و اشعارى به گوشش نرسيده است .
يكى از بزرگان سلف گفته است (348) : (گاه چنين اتفاق مى افتد كه از كسى سخنو حديثى مى شنيدم كه خود من ، آگاهى بيشتر و فزونترى از او درباره آن سخن داشتم ؛ولى چهره و قيافه ام در برابر او چنان بود كه گويا به هيچوجه از آن سخن و حديثآگاهى ندارم (و چنين وانمود مى كردم كه هم اكنون براى اولين بار آنرا مى شنوم ).
و همو گفته است : (اگر يك جوان نوپاى در علم و حديث ، حديثى را با من در ميان مىگذاشت ، و آنرا بر من مى خواند، من سراپا گوش مى شدم و سخنان او را چنان استماع مىكردم كه گويا اساسا آن حديث را نشنيده بودم ؛ در حاليكه من - پيش از آنكه اين جوان ازمادر، زاده شود - اين حديث را شنيده و دريافته بودم (349) ).
بارى ، اگر استاد - به هنگام آغاز كردن سخن خود - درباره فوائد و نكات مذكور - بهشاگرد بگويد: آيا چنين مطالبى را مى دانى و در ذهن خود، چنين ذخائرى را اندوخته اى ؟نبايد او در پاسخ به چنين سؤ الى بگويد: (آرى )؛ زيرا او با چنين پاسخ مثبتى ،خود را نسبت به گفتار استاد، بى نياز نشان مى دهد. و نيز نبايد بگويد: (نه )،مرتكب دروغ مى شود؛ بلكه لازم است (بدون گفتن (آرى - يا - نه ) در جواب اوبگويد: دلم مى خواهد از استاد استفاده كنم . يا بگويد: مايلم از زبان استاد بشنوم . يابگويد: نسبت به اين مطلب ، سابقه ذهنى دارم ولى به علت مرور زمان ، جزئيات و دقايقآنرا به خاطر ندارم . و يا اينكه بگويد: اگر من اين مطلب و سخن را دوباره از زباناستاد بشنوم به صحت و درستى آن بيش از پيش ، اطمينانحاصل مى كنم . او بايد از امثال اينگونه سخن ها در پاسخ به استاد استفاده كند.
لكن اگر شاگرد، متوجه گردد كه هدف استاد از طرح چنين پرسش اين است كه مى خواهدببيند آيا شاگرد او چنين مطلبى را در خاطرش حفظ كرده تا بدينوسيله از مراتب سعى وكوشش علمى او شادمان و راضى گردد؛ و يا در صدد امتحان و آزمايش او است ؛ و لذا بهشاگرد پيشنهاد مى كند تا گفتار و بيان او راتكميل نمايد و از اين رهگذر به ميزان حفظ و ضبط مطلب آگاه شود و مقدار كوشش و مساعىتحصيلى او روشن گردد. در چنين اوضاع و احوال ، بايد شاگرد در تاءمين هدف و غرضاستاد و كسب مراتب رضامندى او به اظهار معلومات خويش ، تن دردهد، و به پرسش هاىعلمى استاد - به خاطر جلب نظر و رضايت او نسبت به خويشتن - پاسخ مثبت دهد.
29- عدم تكرار سؤ ال هاى فرساينده و تلف كننده فرصت  
سزاوار نيست شاگرد، راجع به مطالبى كه آنها را مى داند، سؤال و پرسش خود را درباره آنها تكرار نموده و نكاتى را كه قبلا آنها را بازيافته بودراجع به آنها از استاد، توضيح مكرر را درخواست كند؛ زيرا تكرار سؤال و اعاده درخواست توضيح ، باعث اتلاف وقت و يا احيانا، موجبدل سردى و افسردگى خاطر استاد مى شود.
يكى از بزرگان سلف گويد(350) :
(( (اعادة الحديث اشد من نقل الصخر) ))
دوباره گوئى سخن و حديث ، از جابجا كردن تخته سنگهاى سنگين ، گران تر و طاقتفرساتر است .
نبايد شاگرد در استماع سخنان استاد و توجه و التفات به بيان اوسهل انگارى و كوتاهى كند، و يا ذهن خود را - به هنگام گفتار استاد - به فكر و انديشهو يا گفتارى ديگر، سرگرم سازد، و مآلا ناگزير گردد كه از استاد درخواست كند تادوباره ، گفتار درسى را اعاده نمايد. (طرح چنين درخواست نابجائى - كه از قصور و ياتقصير و سهل انگارى شاگرد از لحاظ استماع به سخنان استاد، ناشى مى شود -)نوعى اسائه ادب به ساحت مقدس استاد است ؛ (چون او به سخنان استاد اهتمام نورزيده ، وبه بيان او گوش فرا نداده و بدينوسيله ، محضر درس استاد را سبك برشمرده است .علاوه بر اينكه شاگرد - با چنين سهل انگارى - مرتكب خروج از ضوابط نزاكت شده ، وموجبات تضييع اوقات ديگران را نيز فراهم مى آورد، ديگران و افرادى كه از آغاز درس ،حواس خود را در نيوشيدن سخنان و بيانات استاد، متمركز ساخته و كاملا آنرا درك كردهاند، و به خاطر سهل انگارى شاگرد پريشان كار، ناگزير به استماع دوباره بياناتاستاد مى گردند).
بنابراين بايد شاگرد كاملا به سخن استاد گوش فرا دهد، و از آغاز گفتار استاد، ذهنخود را براى شنيدن و نيوشيدن بيان او، آماده و مجهز سازد.
برخى از استادان در برابر درخواست اينگونه شاگردان مسامحه كار، تسليم نمىشدند، و به برآورده ساختن درخواست آنان در تكرار درس ، وقعى نمى نهادند؛ بلكه برآنها بانگ مى زدند و بر سر آنها فرياد مى كشيدند، و از اظهار درخواست آنها جلوگيرىمى كردند، تا بدينوسيله ، آنها را كيفر داده (و در نتيجه ، ناگزير گردند در جلساتديگر از بذل جهد براى استماع سخنان استاد، دريغ نورزند).
ولى بايد اين نكته را يادآور شويم كه اگر شاگرد - به علت دوربودنش از استاد درجلسه درس - نتوانست كاملا سخن او را درك كند، و يا عليرغماقبال و كوششى كه در استماع بيانات استاد،مبذول داشته - به علت نارسائى و قصور استعداد - از درك و فهم مطلب محروم مانده است، مى تواند از استاد درخواست كند كه آن مطلب و يا توضيح و تفهيم آن را اعاده نمايد.
البته بايد اين درخواست را پس از آنكه عذر خويش را به عرض استاد رساند و از اوپوزش خواهى نمود، در طى تقاضا و سؤ ال لطيفى بر استاد عرضه كند.
30- سؤ ال به موقع شاگرد 
نبايد شاگرد، بيجا و نابهنگام خود، راجع به موضوعى از استاد سؤال كند. (يعنى سعى نمايد كه به موقع و در جاى خودش ، پرسش را مطرح سازد). اگرشاگرد، پرسشى را بى موقع مطرح كند براى شنيدن پاسخ آن ، هيچ حقى ندارد. ولىاگر بداند كه استاد از اين سؤ ال بى موقع او ناراحت نمى شود، طرح آن سؤال ، بلامانع است . لكن بهتر اين است كه از چنين پرسشهاى بى موقع - ولو آنكه استادهم راضى باشد - خوددارى كند.
شاگرد نبايد در پرسش خود به گونه اى اصرار ورزد كه استاد را آزرده خاطر ودلسرد و منزجر سازد. آرى او نبايد سؤ الات خود را در ميان راه براى استاد مطرح نمايد؛(بلكه بايد آنقدر صبر كند) تا استاد به مقصد برسد، (و سپس سؤ الات خود را در مقصدو محلى كه در آنجا جلوس مى كنند؛ در ميان گذارد).
گويند يكى از استادان برجسته به شاگردان و دانشجويان ، توصيه مى كرد كه دربرخى از اوقات - راجع به مسائل دين - از من سؤال نكنيد:
1- آنگاه كه راه مى روم .
2- زمانى كه با مردم ، سرگرم گفتگو هستم .
3- وقتى كه سرپا ايستادم .
4- موقعى كه براى استراحت ، به چيزى تكيه كرده ام ؛
زيرا انسان در چنين مواقعى از تمركز حواس و انديشه ، محروم است و نمى تواند فكرخود را در جهت اداء مطلب ، متمركز سازد.
فقط در آن موقعى از من پرسش كنيد كه بهترين زمان تجمع حواس و تمركز انديشه هابه شمار مى آيد (و آن هم عبارت از زمانى است كه با آمادگىكامل ، جلوس كنم ، و از تمام وجود و قوايم در جواب به سؤ الات شما استفاده نمايم ).
31- دلنشين بودن سؤ ال شاگرد
آنگاه كه استاد بر سر حال و نشاط است و درحال فراغ خاطر و آمادگى لازم بسر مى برد بايد شاگرد وقت را غنيمت شمرده و سؤال خود را در ميان گذارد و در كيفيت سؤ ال خود، لطف بيان و دلنشين بودن آنرا از نظر دورندارد، و با دقت و طرز خوش آيندى از استاد، درخواست پاسخ نمايد تا پاسخ درست را ازاو دريافت دارد. (و يا استاد پاسخ درستى براى او بيان كند).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (رعايتاعتدال و توازن در هزينه زندگى و مصرف سرمايه مالى در طريق تاءمين حوائج روزمره، نيمى از ضروريات زندگى را ضمانت مى كند. اظهار محبت نسبت به مردم ، نيمى ازعقل و انديشه و خرد انسان را تشكيل مى دهد. پرس و جوئى كه با لطف و انديشه تواءماست ، نيمى از علم و دانش انسان را سامان مى بخشد(351) ).
32- نبايد از سؤ ال و پرسش - و خاطر شرم و حياء دريغ ورزيد 
شاگرد نبايد - در مورد مسائل و مشكلات پيچيده علمى - از پرسش نمودن ، احساس شرم وحياء كند؛ بلكه بايد با كمال جراءت و شهامت از استاد خود در مورد آنمسائل ، توضيح كامل را درخواست كند؛ چون ظرافت و تنكى چهره به هنگام پرسش ،سرانجامش نقصان و ضعف و كم توانى علمى است . و كسى كه به اصطلاح با چهره نازكنارنجى و شرم آلود سؤ ال خود را مطرح مى كند، نقص و كمبودهاى علمى او به هنگامگردهم آئى مردم با او، پديدار مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (دانش دينى و بينش الهى ، همچون خانه (و خزينه وگنجورى است ) كه بر در آن قفل نهادند؛ كليد اينقفل عبارت از سؤ ال و پرسش است ) (352) (كه چنين كليدى ، همه ابواب را فراسوىانسان در برابر ذخائر علمى مى گشايد).
33- شهامت شاگرد در اعتراف به عدم درك مطلب علمى 
اگر استاد - درباره يك مطلبى كه هدف آن براى شاگرد كاملا واضح و روشن نيست - سؤال كند، مثلا به او بگويد: آيا مطلب را فهميدى ؟ نبايد در پاسخ او بگويد: آرى فهميدم؛ زيرا با چنين پاسخى ، مرتكب دروغ شده ، و نيز از درك و فهم سخن صحيح استاد،محروم مى ماند؛ (چون اگر بگويد نفهميدم استاد براى او توضيح مى دهد، و بدين طريقكمبود و نارسائى درك و فهم خويش را جبران مى نمايد). شاگرد نبايد از اظهار عدم اطلاعو اعتراف به عدم درك مطلب ، احساس شرم و حياء كند؛ زيرا اگر او با شهامت به قصور وعدم درك خود اعتراف نمايد و خواهان توضيح مطلب و اثبات آن گردد از رهگذر آن ،مصالح آنى و آتى خويش را تاءمين مى كند.
اما مصالح آنى : چون او بدينوسيله در صدد پاسدارى و صيانت مطلب علمى برآمده ، وخود را از دروغ و نفاق و دوروئى حفظ مى كند؛ از آنجهت كه درباره مساءله اى كه كاملا آنرادرك نكرده است اظهار بى اطلاعى مى نمايد. نتيجه و بازده چنين اعتراف شهامت آميز، ايناست كه استاد را به اهتمام خويش در فهم ، و گرايش وتمايل علمى خود، معتقد مى گرداند، و بالاخره مى فهمد كه چنين شاگردى از درايت وكمال عقل و تقوى و خويشتن دارى ، برخوردار مى باشد.
اما مصالح آتى : چون در سايه اين اعتراف ، موفق به جبران كمبود فهم و درك علمى خودگرديده ، و حق و صواب در قلبش جايگزين و پايدار شده ، و به چنين شيوه و روشرضايت آميز و خوى خوش آيندى ، معتاد و ماءنوس مى شود، (و در مسير زندگانى خودهمواره گامهاى استوارى در جهت حق و صواب برمى دارد).
خليل بن احمد عروضى مى گويد: موقف و جايگاهجهل و نادانى ، ميان حياء و خودبينى و استنكاف و استكبار است ، (افرادخجول و كم خودبين و مستكبر، همواره در جهل و نادانى متوقفند و نمى توانند از چنينقرارگاه ابهام آميزى برخيزند، و گامهاى خود را براى سير به سوى هدف علمى بهحركت درآورند)(353) .
34- ايجاد آمادگى براى سرعت انتقال در فهم سخن استاد 
بايد ذهن شاگرد در جهت خواسته هاى استاد و در محضر او، آنچنان داراى آمادگى باشد كهاگر به وى دستورى دهد، و يا راجع به مطلبى از او پرسش كند، و يا به چيزى اشارهنمايد (در اطاعت از امر استاد و پاسخ به پرسشها و انجام خواسته هاى او آنچنان مهيا وحاضرالذهن باشد) كه استاد را به تكرار مطلب و اعاده سخن وادار نسازد؛ بلكه بايد بهسرعت ، نظر استاد را دريافته ، و حق مطلب را بدون لحظه اى تاءخير وتاءمل ، اداء كند، و استاد را به دوباره گوئى نكشاند.
35- رعايت نزاكت و ادب در اخذ و عطاء 
اگر استاد، چيزى به شاگرد اعطاء كند بايد با دست راست خود، آنرا دريافت نمايد. واگر مى خواهد چيزى به استاد تقديم نمايد بايد با دست راست خود آنرا به استاد تقديمكند. و اگر برگ و نبشتارى در اختيار استاد قرار مى دهد كه بايد فىالمثل آنرا بخواند؛ يا قصه و داستانى طى آن آمده باشد، بايد آنرا باز كرده و سپس ‍آنرا به استاد تقديم كند. و هنگام تقديم آن به استاد، نبايد پيچيده و تاشده باشد.اگر شاگرد با قاطعيت و يا به احتمال قوى احساس كند كه استاد ترجيح مى دهد كه نامهو نبشتار به صورت تاشده و پيچيده به او تقديم گردد تقديم آن به همين صورتاشكالى ندارد.
اگر شاگرد، نوشته اى را - (كه هنوز مركب آن خشك نشده است ) - از استاد دريافت كندبايد آنرا هرچه زودتر همانطور كه باز است و استاد، آن را خاكستر مالى (354) نكردهاست ، و آنرا به اصطلاح تا ننموده ، از دست او بگيرد، و سپس آنرا تا كند. و اگر مركبآن خشك نشده ، آنرا خاكستر مالى نمايد.
اگر مى خواهد نبشتار و كتابى را در دسترس استاد قرار دهد بايد آن را به صورتىآماده براى باز كردن و خواندن ، به استاد تقديم كند تا او را به برگرداندن و وارونهساختن آن نيازى پيدا نكند، (يعنى به صورت سر و ته به استاد تقديم نكند).
اگر هدف شاگرد در تعليم نوشته و كتاب به استاد، چنان باشد كه استاد، جاى معينىاز آنرا باز كند و بدان بنگرد، بايد در حين تقديم آن به استاد، كتاب را - به صورتباز و آماده - در اختيار او قرار دهد، و جاى مطالعه و نگاه كردن استاد را نيز مشخص سازد.
شاگرد نبايد هيچ چيز - اعم از كتاب يا برگ كاغذ وامثال آنرا - به طرف استاد پرت كند و نزد او بيندازد. اگر ميان او و استادش فاصله اىباشد، دستش را به طرف استاد دراز نكند؛ (بلكه خود را به استاد نزديك ساخته و اخذ واعطاء خود را تواءم با ادب و نزاكت انجام دهد). و همچنين در صورت فاصله داشتن بااستاد، او را وادار نسازد كه دستش را براى اخذ يا اعطاء چيزى ، دراز كند؛ بلكه او بايداز جاى خود برخيزد و به طرف استاد برود، و خود را بر روى زمين نكشد و روى زمين ،پس و پيش نرود، (و ضمن حفظ حريم استاد، خويشتن را به او نزديك سازد).
اگر شاگرد - براى گرفتن و يا دادن چيزى به استاد - از جاى خويش برمى خيزد، و يانزديك او و در برابرش جلوس مى كند، نبايد خود را زياده از حد به او نزديك سازد. اونبايد دست يا پا و يا عضوى از اندام و يا لباس خود را بر روى لباس و يا بساط ومسند استاد و امثال آن قرار دهد. چنانكه پيش از اين در اين مقوله ، مطالبى را ياد كرديم .
36- رعايت نكته هاى باريكتر از مو، در ارج نهادن به مقام استاد 
آنگاه كه شاگرد مى خواهد قلمى را به استاد تقديم نمايد كه با آن چيزى بنويسد،بايد قبل از تقديم به استاد، قلم را آماده ساخته و اوصاف و شرئط آنرا كاملا وارسىنموده و دو سوى نوك آنرا - در صورتى كه بهم پيوسته باشد - از همبشكافد.(355)
در صورتيكه شاگرد، بخواهد دواتى را در حضور استاد قرار دهد بايد آنرا از غلافبيرون كشيده و به صورت مهيا و آماده براى نوشتن ، در دسترس او گذارد. اگر چاقو وقلمتراشى در اختيار استاد قرار مى دهد، لبه و تيغه و يا دسته آنرا در حاليكه تيغه رابه دست گرفته به طرف استاد نگيرد؛ بلكه به صورت عرضى و در جهت پهنا، چاقورا به طرف استاد بگيرد، و لبه تيز چاقو را به طرف خود قرار دهد، و طرف دستهچاقو - يعنى آن قسمت نزديك به تيغه - را به دست گرفته و دسته آنرا در سمت راستگيرنده آن (يعنى استاد) نگاهدارد. (اين ملاحظات دقيق و نكات باريكتر از مو، نمايانگرلزوم ارج نهادن به مقام استاد در تعاليم اسلامى است كه حتى دورافتاده ترين و فراموششده ترين مسائل اخلاقى مربوط به رابطه شاگرد و استاد، با باريك بينى ها وموشكافى هاى جالب توجهى ؛ مورد عنايت و اهتمام مى باشد).
37- حفظ حريم استاد بهنگام جلوس و اقامه نماز 
آنگاه كه شاگرد مى خواهد سجاده نماز را در اختيار استاد قرار دهد تا روى آن نمازبخواند، بايد آن را باز كند. ولى بهتر اين است كه آن را براى استاد، روى زمينبگستراند؛ البته در موقعى كه استاد، قصد خواندن نماز را داشته باشد.
يكى از دانشمندان گفته است : (اگر بر روى سجاده نقش و نگار و تصوير محرابباشد تصوير را بايد - در صورت امكان - در جهت قبله قرار دهد. و اگر بايد سجاده بهصورت تاشده ، مفروش گردد لازم است دو طرف آن را در طرف چپ نمازگزار (يعنىاستاد) قرار دهد).
نبايد شاگرد در حضور استاد بر روى سجاده نشسته و يا بر روى آن نماز گزارد.البته اين دستور در صورتى لازم الاجراء است كه پاك و مكان طاهرى براى نمازگزاردن او وجود داشته باشد. (در چنين وضعى شايسته نيست كه شاگرد روى سجادهخاص به خودش اقامه نماز كند. ولى در غير اين صورت ، هيچ مانع اخلاقى براى نمازگزاردن شاگرد بر روى سجاده شخصى خودش وجود ندارد).
اگر مردم زمان بر حسب رسم معمول و متداول - براى نماز گزاردن - سجاده را به همراهخود برمى دارند، و از آن براى اقامه نماز استفاده مى كنند شاگرد هم مى تواند ماننداستاد، سجاده اى را همراه خود بردارد و روى آن نماز بخواند، و طبق رسممعمول عمل كند. اما اگر مساءله همراه گرفتن سجاده و استفاده از آن براى نماز، به عنوانشعار مترفعان و همرنگى با رفتار بزرگ منشان تلقى گردد، به كار گرفتن چنينبساط مترفعانه و بزرگ منشانه ، در خور دانشجو و طالب علم نمى باشد؛ چنانكه اينوضع در پاره اى از بلاد مرسوم است كه مترفعان و بزرگ منشان ، سجاده مخصوصى راهمراه خود گرفته و از آن براى نماز استفاده كنند.
38- كوشش هاى بى دريغ شاگرد نسبت به استاد 
اگر استاد از جاى خويش برخيزد، بايد شاگرد در جمع كردن و گرفتن بساط و سجادهاستاد، بر ديگران پيشدستى كند. در صورتى اين اقدام و مبادرت ، لازم است كه سجادهاستاد، قابل حمل بوده و معمولا آن را جمع آورى مى كنند.
بايد شاگرد (به خاطر احترام به استاد) در صورت نياز او دست يا بازوى استاد راقبل از ديگران بگيرد. اگر استاد اخلاقا احساس زحمت و دشوارى روحى ننمايد مى تواندشاگرد قبل از اقدام ديگران ، كفش او را پيش پاى وى قرار دهد.
بايد هدف و آماج اين همه تذلل و رفتار فروتنانه شاگرد، به گونه اى انجام گيردكه هدف شاگرد در مسير خدمت به استاد و رفع حوائج او، جويائى تقرب به خدا باشد.
يكى از بزرگان گفته است : (هيچ فرد شريف و بزرگوار، دريغ و استنكاف و مضايقهرا در چهار مورد، روا نمى داند، هر چند اين فرد، امير و فرمانروا و داراى شخصيتىبرجسته باشد:
1- برخاستن از مكان و مجلس به منظور احترام به پدر.
2- خدمت نمودن به استاد و دانشمندى كه انسان از محضر او مستفيض مى گردد، و از او علممى آموزد.
3- سؤ ال و پرسش درباره مطلبى كه از آن ها آگاهى ندارد.
4- خدمت به ميهمان و پرستارى از او). (356)
39- بى بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد 
شاگرد بايد به هنگام قيام استاد، از جاى خويش برخيزد. و تا آنگاه كه استاد درحال قيام و ايستاده به سر مى برد در جاى خويش ننشيند. او نبايد هنگامى كه استاد ايستادهو يا نشسته است ، بر روى زمين دراز بكشد. و به پهلو بخوابد. و اصولا شاگرد نبايددر هر وضع و كيفيتى در محضر استاد دراز بكشد و بخوابد. مگر آنگاه كه وقت خوابيدن دررسد و استاد به او اجازه خوابيدن بدهد. ولى بهتر اين است كهقبل از خوابيدن استاد، به خوابيدن روى نياورد. اگر استاد به وى امر كند كه بخوابدبايد پيش از خوابيدن استاد، از دستور او اطاعت نمايد و خوابيدن را براى خود، روا بيند.
40- بايد حركت و راه رفتن در معيت استاد، نمايانگر احترام و محبت به او باشد
هنگامى كه شاگرد در معيت استاد گام برمى دارد - اگر اين همراهى و همگامى در شبانگاهانجام گيرد - بايد در جلو و پيشاپيش استاد راه برود. و اگر در روز روشن باشد بايددر پشت سر استاد حركت كند. (البته موارد استثنائى براى اين ضابطه اخلاقى وجوددارد): يكى از اين موارد، عبارت از اين است كه استاد و يا شاگرد با رعايت اين ضابطه ،دچار زحمت گردند و يا خود استاد، دستور دهد كه شاگرد در پشت سر يا پيش روى اوحركت كند. در اين گونه موارد - به خاطر امتثال و اطاعت از امر استاد و رهائى از رنج هاىبيهوده - تخلف از اين ضابطه هيچ گونه اشكالى ندارد.
لازم است شاگرد در مسير و راه هاى ناشناخته - كه ممكن است در طى اين مسير احيانا باگل و لاى و گودال و فرو رفتن در لجنزار مواجه شوند - در پيش ‍ روى استاد حركت كند. وهمچنين در مسيرهاى خطرناك نيز بايد شاگرد در جلوى استاد راه برود.
شاگرد بايد سعى كند كه در حين راه رفتن ، دامن جامه و لباس استاد را با آب و رطوبتو گل و لاى زمين آلوده و تر نسازد. و اگر استاد براى حفظ و پاك نگاه داشتن لباس خوداز ترشحات زمين ، دچار زحمت مى گردد، بايد شاگرد با دست خود از جلو و يا عقب ، دامنلباس استاد را برگيرد تا آلوده و تر نشود.
اگر شاگرد - بر حسب وظيفه اخلاقى - پيشاپيش استاد حركت كند بايد نگاه خود را از اوبرنگيرد، و لحظه به لحظه نگاه خويش را به استاد، معطوف ساخته و برگردد، و بهاو نگاه كند (تا از امنيت و سلامت او همواره آگاه و باخبر باشد).
هرگاه شاگرد - به تنهائى - در معيت استاد باشد، و يا استاد در حين راه رفتن با اوگفتگو نمايد و هر دو زير سايه قرار داشته باشند، بايد شاگرد - همچون ماءموم نسبتبه امام - در جانب راست استاد قرار گيرد، و طرف چپ او را آزاد و خالى گذارد تا استاد درانداختن آب دهان و يا اخلاط سينه ، در زحمت و تنگنا قرار نگيرد.
عده اى مى گويند: بايد شاگرد - در چنين حالاتى - در جانب چپ استاد راه برود، و اندكىاز او جلو افتد تا بتواند به استاد بنگرد. و آنگاه كه شخصى به استاد نزديك مى شودو يا يكى از بزرگان ، آهنگ خدمت او را داشته باشد - در صورتى كه استاد متوجه اينمطلب نشود - بايد شاگرد، او را به اين موضوع ، واقف و آگاه سازد.
شاگرد نبايد جز در موارد ضرورى و يا دستور و اجازه استاد، در جنب استاد و همرديف بااو حركت كند و شانه به شانه استاد بسايد. اگر پياده و يا سوار بر مركب ، حركت مىكنند با شانه و يا ركاب خود، نبايد استاد را بيازارد، و از برخورد با جامه و لباساستاد بر حذر باشد.
شاگرد بايد در حين حركت ، در فصل تابستان ، استاد را در جهت سايه قرار داده و درفصل زمستان ، مسير حركت استاد را در جهت تابش آفتاب تعيين كند. و در محله ها و آبراهههائى كه سنگچين شده و امثال آنها، كنار ديوار را براى تعيين مسير حركت استاد، آزادگذارد. او بايد طورى مسير استاد را آزاد گذارد كه تابش ‍ خورشيد - به هنگام نگاه والتفات او به شاگرد - چهره وى را نيازارد.
شاگرد نبايد ميان استاد و كسى كه با او در حال گفتگو است ، حركت كند. او بايد در جلوو يا پشت سر آنها حركت نمايد، و خود را زياده از حد به آنها نزديك نسازد، و به سخنانآنها گوش فرا ندهد، (و به اصطلاح : استراق سمع نكند)، و به آنها ننگرد. و اگر بهاو اجازه ورود در بحث و گفتگوى خود دادند بايد در كنار آنها قرار گرفته و ميان آنان ،فاصله و جدائى نيفكند.
اگر دو شاگرد، همراه استاد حركت كند و استاد، آنانرا در دو طرف خويش قرار دهد،شايسته است كه شاگرد مسن تر و بزرگتر در جانب راست استاد قرار گيرد. و چنانچهاستاد، هر دو را در طرفين خود قرار ندهد، بايد شاگرد مسن تر و بزرگتر در جلو، وشاگرد كم سالتر و كوچكتر در پشت سر او حركت كنند.
اگر شاگرد در ميان راه با استاد، برخورد كند بايد با آغاز كردن و سلام و تحيت ، بهاو اداى احترام نموده ، و در صورتى كه استاد، دور باشد آهنگ رفتن به سوى او نموده وخود را به وى نزديك سازد، و او را از دور با صداى بلند نخواند، و يا از پشت سر و يااز راه دور به او سلام نكند؛ بلكه خود را نزديك ساخته و سلام و تحيت خويش را باصداى معمولى و متعارف ، تقديم استاد نمايد.
بعد از چنين برخورد خوش آيند و جالب ، و يا در هر شرائطى اگر استاد و شاگرد، آهنگحركت نمايند نبايد شاگرد، آغاز كردن به حركت در مسيرى را به استاد پيشنهاد كند؛بلكه بايد با نظرخواهى از استاد، و بر طبق صوابديد او آهنگ حركت و سير در مسيرى راآغاز نمايند. و در صورتيكه استاد از او نظرخواهى كند بايد ادب را از نظر دور ندارد،يعنى آغاز حركت در مسير را به نظر استاد واگذار سازد. مگر آنگاه كه استاد از شاگرددر مساءله پيمودن راه ، نظرخواهى و مشورت كند، در چنين صورتى اظهار نظر شاگرد،اشكال اخلاقى ندارد. اگر راءى استاد در پيمودن طريق و مسير خاصى ، از ديدگاهشاگرد درست به نظر نرسد، بايد نظر خود را با لطف و حفظ نزاكت و ادب ، به استاداظهار كند. مثلا بگويد: (ظاهرا مصلحت در اين است كه از اين مسير حركت كنيم ). او نبايددر مقام رد نظر و راءى استاد بگويد: (من ، چنين نظر مى دهم ، و يا حق و صواب ، چنين مىباشد).
(در پايان اين بخش ) بايد يادآور گرديم : اين آداب و آئينهاى اخلاقى - كه بايدشاگرد درباره استاد و معلم خويش آنها را رعايت كند - پاره اى از آنها و يا مهمترين قسمتآن ، مبتنى بر متون و نصوص دينى - اعم از قرآن و حديث - مى باشد. ساير آداب وآئينهاى علم آموزى و ضوابط مربوط به روابط اخلاقى استاد و شاگرد نيز از يكى ازطرق استنباط، استخراج شده است ، همان طرقى كه احكام دينى ، بر آن مبتنى مى باشد.يكى از آن احكام عبارت از مراعات و پاسدارى و رعايت عادات و خويهاى سنجيده و استوار وحساب شده مربوط به كيفيت روابط استاد و شاگرد است .
خداوند متعال است كه موجبات توفيق آدمى را فراهم مى آورد.

next page

fehrest page

back page