بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

18- عدم تقبيح علومى كه معلم در آن تخصص ندارد 
اگر استاد و معلم ، فقط عهده دار تدريس و يا متخصص در علوم و فنون خاصى باشدنبايد ساير علوم و دانشهائى را كه آنها را تدريس نمى كند از نظر دانشجو تقبيح وتحقير كرده و آنها را زشت و بى ارزش جلوه دهد. چنانچه اين نوع تحقير و خرده گيرىغالبا از ناحيه معلمان بى سواد و كم فضل و نادان به چشم مى خورد؛ زيرا انسان نسبتبه چيزى - كه درباره آن بينش و آگاهى ندارد و از آن در بى خبرى بسر مى برد -احساس نفرت و كينه و عداوت مى نمايد (و طبق فرمايش اميرالمؤ منين على (عليه السلام ):(( (الناس اعداء ما جهلوا) (278) ، يعنى مردم ، دشمن نادانسته هاى خويش هستند).
مثلا معلمان علوم ادب عربى و يا علوم عقلى ، معمولا علم فقه را تقبيح و تحقير مى كنند. ومعلمان فقه ، علم حديث و تفسير را ناچيز و كوچك مى شمارند وامثال آنها؛ (ولى يك معلم عالم و خردمند - ولو آنكه متخصص در هر فنى باشد و اختصاصاآنرا تدريس كند - حق تحقير علوم و دانشهاى ديگر را ندارد)؛ بلكه بايد معلم ، راه گشاىدانشجو براى آموزش علوم و دانشهاى ديگر باشد، (علوم و دانشهائى كه خود درباره آنهاتخصص و كارائى ندارد و يا آنها را تدريس نمى كند؛ ولى موظف است اين دانشها را ارجنهاده و در صورت نياز دانشجو به چنين دانشها، او را به معلمان متخصص در آنها راهنمائىكند).
چنانچه معلم ملاحظه نمود كه مقام و مرتبت دانش و علمى كه در آن مهارت دارد و آنرا بهشاگردان تدريس مى كند، از مقام و مرتبت دانشهاى ديگرى كه ديگران عهده دار تدريسآنها هستند متاءخر است ، شاگرد را به معلمانى رهنمون گردد كه در آن علوم بنيادى ازمهارت و كارائى برخوردارند و سرگرم تدريس ‍ آن ها مى باشند؛ زيرا اينگونه ارشادو راهنمائى يكى از وظائف ضرورى است كه بايد همه مسلمين را به سوى آن راهبرى كرده ونسبت به آنها خيرخواهى نمود، و بدينوسيله از دين و دانش پاسدارى كرد.
اينگونه دلسوزيها و راهبريهاى معلم - اگر به منظور حفظ مصالح شاگردان -اعمال گردد، كاملترين نمودار وظيفه شناسى معلم نسبت به حرفه و پيشه تعليم وتربيت و عامل به ثمر رسيدن قوى و ملكات شايسته در شاگردان مى باشد؛ (چون چنينارشادها، استعداد شاگردان را در فراگيرى علوم و دانشهاى متناسب ، شكوفا مى سازد).
19- ارشاد شاگردان به معلمان شايسته 
يكى از وظائف بسيار مهم و اساسى معلم نسبت به شاگردان ، اين است كه اگر شاگرد ويا شاگردانى كه نزد او درس مى خوانند، نزد استاد ديگرى نيز سرگرمتحصيل گردند، رنجيده خاطر و آزرده نشود؛ چرا، كه او بايد در اين زمينه فقط مصالحشاگردان را در نظر گيرد، (و منافع و مصالح شاگردان را به هيچوجه ، قربانىاغراض شخصى و حفظ حيثيت خويش نكند).
اكثر معلمان و اساتيد كم ظرفيت و نادان - به خاطراشتغال شاگردان آنها نزد معلم و استاد ديگر - دچار تاءثر و رنجيدگى خاطر مى شوند.بايد گفت كه اين تنگ نظرى ، يكى از مصيبتها و آسيبهاى دردناكى است كه گريبانگيرمعلمان نادان و نابخرد مى گردد. و نيز اين تنگ نظرى و آزردگى خاطر براى معلمانىپيش ‍ مى آيد كه به علت كودنى و نفهمى و فساد نيت و فرومايگى همت ، در مسير اداءوظيفه تعليم ، فاقد هدف الهى هستند.
اين وضع و حالات پريشانگر كه در عده اى از معلمان نادان ديده مى شود، يكى از روشنترين دليل گويا و رسائى است كه نشان مى دهد آنان در اداء وظيفه و رسالت تعليم ،رضاى پروردگار و پاداش گرانقدر و ارزشمند اخروى را در مد نظر نگرفته اند؛(بلكه هدف آنان در تعليم و تربيت ، عبارت از تاءمين حيثيت فزونتر در ديدگاه مردمبوده و مى خواهند از راه تعليم ، حس جاه طلبى خويش را هر چه بهتر ارضاء كنند).
معلم بايد بداند كه در اداء وظيفه و رسالت تعليم و تربيت عده اى از بندگان خدا، خودنيز از بندگان ماءمور و فرمانبردار او است . اگر خداوندگار و پروردگارش ، بندهديگرى را ماءمور به اداء اين وظيفه سازد نبايد خشمگين و آزرده خاطر شود؛ زيرا سپردناين ماءموريت به دست افراد ديگر، چيزى از حيثيت و آبروى او را در نزد سرور وخداوندگارش نمى كاهد؛ بلكه اين پيش آمد، بر قدر و رفعت مقام او نزد خداوندمتعال مى افزايد. و آنگاه كه خداوند متعال مى بيند كه امر و فرمان و خواسته او به دستاين معلم و يا اشخاص ديگرى مورد طاعت و امتثال قرار گرفته است ، (مراتب رضا وخوشنودى او فراهم مى گردد).
پس به حكم وظيفه قطعى ، اگر معلم در دانشجو - از لحاظ نشاط و تحرك و استعداد وكوشش - احساس آمادگى كرد كه او با داشتن چنين آمادگى مى تواند درسهاى متعددى راتحصيل كند، و خود معلم در تاءمين اين هدف ، توانائى كافى ندارد بايد نخست او را بهمعلمى ديگر ارشاد كند تا درسهاى ديگر او را به وى تدريس نمايد، و آن درسها را براو بخواند. اينگونه ارشاد و راهنمائى ، مقتضاى طبع وظيفه شناسى وكمال دلسوزى و نمايانگر وجود حس رعايت امانت در هر معلم متعهد ومسئول مى باشد.
اين قضيه براى خود من (مؤ لف ) با يكى از اساتيد مصرى من اتفاق افتاد (كه خداى بهوى پاداش نيكو دهاد)، (يعنى اين استاد مصرى - چون براى تدريس ‍ دروس متعدد من ،توانائى و مجال كافى ، و يا توانائى لازم علمى نداشت مرا به استادان ديگرى رهنمونساخت ).
بطور كلى ارشاد به استاد ديگر، و يا آنگاه كه دانشجويان خودبخود به استادى ديگرمراجعه مى نمايند در صورتى بجا و به مورد مى باشد كه آن استاد از هر نظر، واجدشايستگى لازم براى تدريس علم مورد نظر دانشجو باشد. ولى اگر فاقد صلاحيت واطلاعات كافى علمى باشد و دانشجو نيز از اين كمبود و فقدان مهارت علمى آن استاد واقفنباشد و يا آن استاد، مردى فاسق يا بدعتگزار، و يا از لحاظ علمى ، پرلغزش و يا فاقدشرايط ديگر در امر تعليم باشد، به گونه اى كه ممكن است در دانشجويان حالات وملكات زشت و پست و فرومايه اى به وجود آورد و شخصيت انسانى آنانرا دچار انحطاطسازد - ملكاتى كه فراورده هاى علمى بر آن ترجيح ندارد و مهمتر از آن نيست - در چنينشرايطى تحصيل نكردن نزد آنها بهتر به نظر رسد. آرى بايد معلم ، دانشجويان خود رااز شيفتگى و فريفتگى به چنين استادى ، سخت بر حذر دارد. البته بايد منظور او نيز دراين تحذير، از يك هدف صحيح انسانى و موفقيت آفرين برخوردار باشد؛ چون خداوندمتعال افراد تباهكار و فاقد حسن نيت را از افراد صحيحالعمل و واجد حسن نيت ، كاملا بازشناخته و مى شناساند، و به تفاوت شخصيت اين دوگروه آگاه است .
20- آماده ساختن و معرفى معلمان لايق براى جامعه 
اگر دانشجو به حد كمال (نسبى ) در علم و دانش دست يافت ، و شايستگىاستقلال را براى تصدى مقام تعليم احراز كرد، و از فراگرفتن علم و دانش (بطور كلى) فارغ و بى نياز گرديد، بايد معلم به ترتيب و سامان بخشيدن كار و حرفه او - بهاين منظور كه او نيز به نوبه خود اقدام به تعليم علم براى ديگران بنمايد - قيام كند،و او را در محافل و مجالس بستايد، و از وى تقدير وتجليل به عمل آورد، و مردم را به تحصيل علم و فراگرفتن آن از نزد او، تحريض وتشويق و توصيه نمايد؛ زيرا در صورتى كه اين شاگرد، خودبخود منصب تعليم را -بدون تاءييد و ارشاد استاد شناخته شده به عهده گيرد - ممكن است عده اى از شايستگىچنين شاگرد فارغ التحصيل ، بى اطلاع بمانند. و به علت همين بى اطلاعى ، با او انسو پيوندى برقرار نسازند، و به مهارت و كارآئى علمى او اعتماد نكنند.
بنابراين وظيفه استاد اين است كه با شرح و بسط كافى ، جامعه را بهحال و مقام علمى او آگاه ساخته و مقدار معلومات و مايه هاى علمى و پايه هاى تقوى وپارسائى و عدالت و امثال اينگونه مزايا را كه در او سراغ دارد به مردم اعلام كند،مزايائى كه نظر شاگردان علاقه مند به تحصيل را به سوى او جلب مى نمايد؛ و درنتيجه با احساس علاقه و اشتياق بدو، روى مى آورند.
اين نوع معرفى ، يعنى شناساندن افراد كارآمد به جامعه ،عامل بسيار مهم و مؤ ثرى براى سازمان يافتن علم و دانش ، و زمينه اى پرارزش براىصلاح حال جامعه و معلمان و شاگردان مى باشد. (شاگردى كه مى خواهد منصب تعليم وتربيت ديگران را به عهده گيرد بايد از پشتوانه تاءييد استادى خوشنانم برخوردارباشد، و بايد شخصيت علمى و لياقت اخلاقى و كارآئى او در مقام به تعليم و تربيتديگران ، به وسيله استاد وى تصويب و تاءييد گردد).
اگر استاد احساس كند كه شاگرد فارغ التحصيل مى خواهد راءسا منصب و مقام معلمى را -بدون نظرخواهى از او - اشغال كند و به امر تدريس دست يازد - در حاليكه استاد ميداندكه مقام وى از لحاظ شغل و حرفه تعليم ، قاصر و نارسا است ، و بالاخره براى اقدامبه تعليم ، نيازمند به فراگرفتن علم و ادامهتحصيل و نتيجة محتاج به تعلم و تحصيل و زمينه سازيهاى ديگر است - بايداشتغال به تعليم را در نظر او تقبيح نموده و در خلوت و دور از نظر ديگران به شدت ،عمل او را ناپسند معرفى كرده و از كار او جلوگيرى كند. اگر نهى و تقبيح نهانى استاددر او مؤ ثر نيفتاد علنا و در حضور ديگران - البته با قصد و هدف صحيح - اقدام او رانكوهش نمايد، تا سرانجام وادارش سازد كه به تحصيلات خود ادامه داده و آمادگى كافىبراى اقدام به تعليم و تربيت ديگران را به دست آورد.
بايد يادآور شد كه منشاء همه اين تكاليف - (يعنى اينكه استاد در صورت شايستگىشاگرد، موظف به معرفى او است ، و در صورت عدم شايستگى ، موظف به ممانعت او دراقدام به تعليم مى باشد) - اين است كه استاد و معلم نسبت به شاگرد، به منزله طبيب وپزشك نسبت به بيمار است . استاد بايد از هر وقت و فرصتى - براى شناسائى دقيقبيمارى و مرضى كه به اصلاح و درمان و مداوا نيازمند است و نيز به منظور آگاهى ازكيفيت درمانى كه در خور همان بيمارى است - استفاده كند و آنرا تحت مداقه و بررسى قراردهد.
استاد و معلم بافراست و هوشمند، موارد دقيق و جزئى اين گونه انحرافها و بيماريها وطرز درمان آنها را درست مى شناسد، مواردى كه نمى توان آنها را تحت يك قاعده وضابطه كلى ، يكجا ارائه داد. ولى معلم باهوش ، همه اين موارد و طرق درمان آنها را بامهارت ، بازيافته و به تدارك آنها اقدام مى كند، (و عليرغم فقدان ضابطه كلى ،شناسائى آنها براى معلم هوشمند آسان مى باشد).
چون براى هر مورد و مقامى ، سخن و مقالى شايسته و گفتارى درخور است . و براى هرنوع بيمارى ، دارو و راه درمان مؤ ثرى وجود دارد كه معلم و پزشك زيرك و باهوش ، آنراكاملا مى شناسند.
بخش سوم : آداب و وظائف ويژه معلم در امر تدريس و جلسه درس  
(مباحث اين بخش ، ضمن سى امر مورد بررسى قرار مى گيرد):
1- آراستن و پيراستن ظاهر به منظور تجليل از مقام علم و دانش  
بايد معلم با آمادگى كامل و ساز و برگ و زمينه هائى كه نمايانگر وقار و هيبت از نظرلباس و هيئت او مى باشد، و با جامه و بدنى پاكيزه وارد جلسه درس شود، و جامه خويشرا از پارچه سفيد انتخاب و تهيه كند؛ زيرا جامه سفيد بهترين و نيكوترين و زيباترينلباس و تن پوش انسان در آداب اسلامى است .
به لباس فاخر و گرانبها اهميت ندهد؛ بلكه او بايد جامه اى در بر كند كه موجب وقار ومتانت بوده ، و دلهاى ناظران را بدو جلب نمايد. چنانكه احاديث و نصوصى درباره لباسپيشوايان محافل و مجالسى ، از قبيل اعياد و مجامع مربوط به اقامه نماز جمعه و جماعت وامثال آنها به ما رسيده است (كه همه آنها حاكى از آن است كه بايد اعضاء برجسته هرمجمع و مجلسى ، لباسى را انتخاب كنند كه وقارآفرين بوده و قلوب مردم را جلب نمايد.و حتى همه مردم در تمام فرصتهائى كه در ميان اجتماع بسر مى بردند بايد از چنانلباسهائى استفاده كنند).
مرحوم كلينى در الكافى ، ضمن كتاب (الزى ) والتجمل (279) (آداب آرايش و پيرايش در اسلام )، اخبار و احاديث صحيح و معتبرى دراين زمينه آورده است كه نمى توان چيزى بر آن افزود. منتهى ، بحث از همه آدابتجمل و آراستن و پيراستن ظاهر - آنگونه كه در كتاب (الكافى ) بطورمفصل ياد شده است - خارج از موضوع رساله و كتاب ما مى باشد.
به هر حال ، بايد منظور معلم از پيراستن و آراستن ظاهر، عبارت ازتجليل و بزرگداشت علم و دانش و ارج نهادن به شريعت مقدس اسلام باشد.
او بايد به هنگام ورود به جلسه درس ، خود را خوشبو ساخته و موى صورت خود راشانه زده و خويشتن را از هر گونه عيب و زشتى و آثار زننده و اشمئزازآور بپيرايد.
يكى از بزرگان سلف - آنگاه كه مردم براى شنيدن و فراگرفتن حديث به محضر او مىآمدند - غسل مى كرد و سراپاى اندام خويش را شستشو مى داد. و پس ‍ از آنكه بدن خود رامعطر و خوشبو مى ساخت جامه اى نو در بر مى كرد و بالاپوش و عبا را بر سر مى نهاد،و سپس بر كرسى و جايگاه تدريس جلوس مى نمود. و همواره ، عود و ماده معطرى را تبخيرمى كرد (و فضاى جلسه درس را خوشبو نگاه مى داشت ) تا آنگاه كه از گفتن حديث ،فارغ مى گشت . و مى گفت :
(من سخت علاقه مندم كه حديث رسول گرامى (صلى الله عليه و آله ) را ارج نهاده وپاسدار شكوه و عظمت آن باشم ) (280) .
2- دعاء و حفظ همبستگى معلم با خدا در حين شروع به انجام وظيفه 
آنگاه كه معلم مى خواهد به قصد تدريس از خانه خود بيرون آيد، بايد دعائى كه ازپيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است ، بردل و زبان جارى سازد، و بگويد:
(( اللهم انى اعوذ بك ان اضل او اضل ، او ازل اوازل ، او اظلم او اظلم ، او اجهل او يجهل على ، عز جارك ، و تقدست اسماؤ ك ، وجل ثناوك ، و لا اله غيرك ) )) (281)
خدايا به تو پناه مى برم كه مبادا گمراه گردانم و يا گمراه گردم ، بلغزانم و يابلغزم ، ستم كنم يا ستم ببينم ، ديگران را به نادانى كشانم و يا خود دچار آن گردم .خدايا آنكه سر به جوار و همسايگى تو نهاد، سرفراز است . و نامهاى تو مقدس ، وستايش تو، بس عظيم و شكوهمند مى باشد، و جز تو، كسى شايسته عبادت و بندگىنيست .
سپس بگويد:
(( (بسم الله ، حسبى الله ، توكلت على الله ، لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ، اللهم ثبت جنانى و ادر الحق على لسانى ) ))(282)
به نام خدا، خدائى كه حوائج مرا كفايت مى كند و مرا بسنده است . خويشتن را بدو مىسپارم ، همه نيروها و جنبش ها تحت يد قدرت خدائى است كه والا و بزرگ مى باشد. بارخدايا قلبم را پايدار و استوار نگاهدار، و حق را فراوان بر زبانم جارى ساز.
معلم بايد - از آن لحظه اى كه پا از خانه بيرون مى نهد و در جهت رفتن به جلسه درس ،گام برميدارد - ذكر و ياد خدا را استمرار دهد، و وابستگى خويش را با او حفظ نمايد تاآنگاه كه وارد جلسه درس گردد. و بالاخره خداى را در اين مدت فراموش نكرده و همواره ازاو براى توفيق خويش مدد جويد.
3- ادامه و استمرار اين همبستگى با خدا براى توفيق در درس  
آنگاه كه معلم وارد مجلس درس مى گردد، بايد سلام و درود خود را نثار حاضراننمايد.اگر جلسه درس در مسجد و پرستشگاه مسلمين دائر گردد شايستهاستقبل از شروع به درس ، دو ركعت نماز (تحيت تهنيت و درود بر مسجد) رااقامه كند. وچنانچه اين جلسه در خارج از محيط مسجد منعقد گردد، دو ركعت نماز شكرو سپاس الهى رااقامه نمايد، بدين اميد كه او را موفق داشته و اهليت و شايستگىتدريس را بدو مرحمتفرمايد. و يا مى تواند دو ركعت نماز حاجت بجاى آوردتا خداوندمتعال گامهاى علمى او را استوار نگاهداشته و او را موفق و مؤ يدنموده و از لغزش حفظفرمايد.
معلم مى تواند در جلسات درسى كه در خارج مسجدتشكيل مى گردد دو ركعت نماز مطلق را - بدون قيد نماز شكر و يا نماز حاجت - بجاى آورد(يعنى لازم نيست كه حتما نماز او تحت عنوان و وجه خاصى اداء شود؛ بلكه مى تواندعارى از هرگونه قيد و وجهى ، دو ركعت نماز را تطوعا و براى خدا اقامه كند؛ زيرا نمازبهترين نهاد و محبوبترين قانونى است كه شريعت اسلام آنرا وضع و تشريع كرده است)(283) .
اما مساءله مستحب بودن دو ركعت نماز به خاطر دروس (كه بتوان آنرا (صلوة الدرس )ناميد) تاكنون از نظر روايات و احاديث به ثبوت نرسيده است ؛ اگرچه برخى از علماء وفقهاء، چنين نمازى را مستحب دانسته اند.
بايد معلم پس از دو ركعت نماز - با هر عنوان ، و يا عارى از هر عنوان -، از خداوندمتعال ، توفيق و يارى خويش را درخواست نموده و از او بخواهد كه وى را از خطاء و لغزشو اشتباه مصون دارد.
4- جلوس آميخته با وقار و نزاكت و ادب  
معلم بايد با آرامش و تواءم با وقار و متانت و تواضع و فروتنى و خشوع و نرمى ، وافتاده و سر به زير، در جلسه درس بنشيند (و جلوس خود را با طرزى خوش آيند تنظيمنمايد، يعنى ) دو زانو و به همان صورتى كه در نماز، مستحب است جلوس كند (كه پشتپاى چپ روى كف پاى راست قرار گيرد). چهارزانو و يا بر نشيمن خود - در حاليكه ساق وران خود را بالا نگاهداشته و آنها را با دو دست دربغل گرفته است ننشيند. و در صورت امكان و اختيار از هر نوع نشستى كه زننده و مكروهو ناخوش آيند است بپرهيزد (بديهى است كه معلم در صورت عدم امكان و يا عدم اختيار،موظف به رعايت اين آئينها در طرز خود نمى باشد؛ لذا) او بدون داشتن عذر موجه نبايد يكيا هر دو پاى خود را دراز كند، به پشت و يا پهلو و مانند آن تكيه نمايد، و رويهمرفتهبايد در طرز جلوس خود، ادب و نزاكت را رعايت كند.
رعايت تمام اين آداب و آئينهاى مربوط به طرز جلوس ، منحصرا به هنگام تدريس ،ضرورى و لازم است . اما در مواقعى كه مجلس درس از رسميت خارج شد و كار تدريس ،پايان گرفت ، هر نوع جلوس و نشستن ، بلامانع است ؛ زيرا شاگردان و دانشجويان بهمنزله فرزند او هستند؛ (و او مى تواند با حالتى طبيعى و خارج از تكلف و هر طور كهاستراحت او اقتضاء مى كند جلوس نمايد. منظور از رعايت اين آداب در جلسه درس ، ارجنهادن و تجليل از مقام دين و آئين ، و قدردانى از علم و دانش مى باشد. و در غير اينصورتيعنى موقعى كه درس به پايان رسيد، رعايت اين آداب ، ضرورتى ندارد).
5 - تعيين و تنظيم جهت و سمت جلوس معلم در جلسه درس  
برخى از علماء را اعتقاد بر آنست كه شايسته است معلم رو به قبله ، جلوس كند؛ زيرانشستن در برابر قبله ، شريفترين و بهترين نوع نشستنها است .رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(( (خيرالمجالس ما استقبل بها) )) (284)
بهترين نشستنها، نشست هائى است كه رو به قبله مى باشد.
ولى مى توان گفت : اگر معلم پشت به قبله جلوس كند محتملا كار مستحبى را انجام دادهاست ؛ زيرا در چنين وضعى قهرا (افراد زيادى كه عبارت از همان ) شاگردان و دانشجوياناو (مى باشند) در برابر قبله قرار خواهند گرفت ، و همينگونه ساير مستمعين ديگر نيزاز اين فضيلت و مزيت برخوردار مى گردند.
همين حكم درباره قاضى (و افراد شاكى كه در محكمه او حضور مى يابند) نيز جارى است(كه قاضى پشت به قبله ، و شاكيان در برابر آن قرار گيرند). اين طرز جلوس در موردقاضى و شاكيان ، از مزيت فزونترى برخوردار است ؛ چون متداعيين و يا شاكيان دربرابر قبله و مركز و كانون توجه مسلمين قرار گرفته و با تمام وجود، خويشتن را دربرابر خدا مى يابند. و اين كار به منزله نوعى تشديد و سختگيرى به شمار ميرود كهشاكيان در برابر قبله و مقابل پايگاه الهى ، از هر گونه سخن بيهوده و نادرستى ، برحذر باشند، و آنگاه كه سوگند ياد مى كنند، خداى را ناظر براعمال خويش ببينند.
ناگفته نماند كه در اين باره ، نص و حديث خاصى وارد نشده است (كه معلم و شاگردانشدر چه جهتى جلوس كنند؛ ولى قهرا توجه به مصالح و دورانديشى ، اقتضاء مى نمايدكه معلم و شاگردان در جهاتى كه ياد شده است جهت جلوس خود را تنظيم كنند).
6- پالايش قصد و هدف  
معلم بايد قبل از آغاز به تدريس و حتى هنگام خروج از خانه خويش ، قصد و نيت و هدفخود را درست تنظيم نمايد؛ به اينصورت كه نيت او بايد عبارت از تعليم و نشر علم وترويج مطالب سودمند دينى و تبليغ احكام مذهبى باشد، احكامى كه به عنوان امانت ، بدوسپرده شده و ماءمور و موظف است كه آنها را براى ديگران تبيين و گزارش نمايد.
و نيز هدف و نيت او بايد چنين باشد كه از طريق تدريس و مذاكره ، بر مراتب علمى خودبيفزايد، و حق و حقيقت را ظاهر و آشكار سازد. و از اين رهگذر از سوى افكار و آراء نادرستو باطل ، به سوى حق و واقعيت ، بازگردد. و در جمع شاگردان و دانشجويان از خداىخويش ياد نموده ، و با دعاى خود و شاگردانش ، براى علماء پيشين و دانشمندان صالح وشايسته اى كه درگذشته اند، طلب مغفرت كرده و مقامات رفيعى را براى آنها آرزونمايند.
رويهمرفته بايد خويشتن را با هر نوع قصد و هدف مطلوبى كه به نظر او مى رسد، (وقلبش را متوجه خداوند مى گرداند) مجهز ساخته (و از حس جهت يابى صحيح انسانى والهى بهره مند باشد). مقاصد و هدفهاى والا را در خود احضار و زنده كند، و بر تراكماين اهداف پسنديده فزونى بخشد تا حجم پاداش او در روز قيامت فزاينده تر گردد؛زيرا اهميت و ارزش اعمال هر كسى بر اساس اهداف و نيتهاى او استوار است . (و هر چند كهنيت و اراده انسان ، والاتر و پاكيزه تر باشد، ثواب و پاداش او ارجمندتر و شكوهمندترخواهد بود).
منظور از نيت چنين نيست كه با زبان بگويد: من اين كار را به خاطر فلان هدف انجام مىدهم ، و عبارات و واژه ها و الفاظ خاصى براى تحقق نيت خود به زبان آورد؛ بلكه منظوراز نيت ، عبارت از برانگيختن دل و تحكيم اراده بر انجام دادن كار مخصوصى مى باشد كهبايد صرفا به خاطر تقرب به خداوند و امتثال از اوامر او انجام گيرد.
حتى اگر با زبان و الفاظ، بازى كند و بگويد: من اين كار را به خاطر خدا انجام ميدهم -با توجه به اينكه خداوند متعال به آنچه در قلب و درون او مى گذرد آگاهى دارد و مىداند كه چنين شخصى فاقد هدف الهى است ، و ميخواهد صرفا درمحافل و مجالس ، نمود كند و نامور و مشهور شود، و بر اقران وامثال و رقيبان ، متفوق و سربلند گردد - چنين كسى را بايد نيرنگ باز و فريب كارخواند كه مى خواهد به خيال خود، خدا و خلق را فريب دهد.
آرى ، او رياكارى است كه خداوند متعال به فساد نيت و پليدى و آلودگى راز و قصد اوآگاه و مطلع است . او به علت آلودگى به چنين مقاصد و اهداف معصيت بار - با وجودداشتن ظاهرى حق به جانب و فريبا، و پارساجامگى و تظاهر به عبادت و بندگى - مستحقكيفر و شكنجه الهى مى باشد.
خداوند متعال در ظل مراحم و فضل و كرم خويش ،اعمال ما را اصلاح فرموده ، ما را در گفتارمان استوار نگاه دارد. و از بركات منت و احسانخود، باطن و اهداف و مقاصد ما را از هر گونه شوائب دنيوى ، پاك و پاكيزه سازد.
7- حفظ وقار و متانت در جلسه درس  
معلم بايد - در صورت امكان - جايگاه خود را در يك سمت و يك جهت مستقر ساخته و از پس وپيش رفتن با نشيمن ، و جابجا شدن ، و تكانهاى شديد خوددارى كند و دستها را از حركاتبيهوده و بهم پيوستن و در هم فرو بردن ، و در صورت عدم احتياج ، چشمها را از نگاههاىپريشان حفظ كند. و از كثرت مزاح و شوخى و خنده هاى زياده از حد، پرهيز كند؛ زيرااينگونه كارها از هيبت معلم مى كاهد و حرمت و شكوه او را در معرض سقوط قرار مى دهد، واحتشام او را از ميان برمى دارد، و سرفرازى و عزت او را از دلها بيرون مى كند.
مزاح و شوخى اگر اندك باشد (و بر سبيل ندرت و به منظور تجديد نشاط و شادابىشاگردان و زدودن و ستردن فرسودگى خاطر آنها انجام گيرد)، كارى است ستوده وپسنديده ؛ چنانكه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و راهبران و ائمه پس از او - كهراه را بازيافته اند - گاهى براى ايجاد انس ميان همنشينانشان و الفت قلوب آنها، مزاح وشوخى مى كردند. خنديدن نيز تا همين مقدار با مزاح نزديك است و مى توان براى تجديدنشاط اهل مجلس از آن استفاده كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنگاه كه مى خنديددندانهاى سپسين و كناره او نمايان مى گشت ، لكن صدا به قهقهه بلند نمى كرد.اعتدال در خنديدن را مى توان به (تبسم و لبخند) تعبير نمود كه شايسته است خندهآدمى از آن حد تجاوز نكند.
(جدى بودن معلم و حفظ وقار او مانع از اين نيست كهپاكدل و خوش زبان باشد، و با شاگردان خود مطابق مقتضيات ، مزاح نمايد. و اينحالت براى معلم ، زشت نيست ؛ بلكه با رعايت اندازه ، مطلوب و پسنديده است . برخى ازدانشمندان روحيه مزاح را يكى از صفات ضرورى معلم برشمرده اند؛ زيرا معلم ، با مزاحهاى جسته و گريخته خود، مى تواند بر بسيارى از مشكلات روزمره فائق گردد. و بهمدد بهره گيرى از حوادث كوچك و سرورانگيز و پى آمدهائى - كه از ناحيه برخىشاگردان بروز مى كند - حالت نشاط را در محيط كار خود برانگيزد كه خود و شاگردانرا از تنگناى برخى حالات غم انگيز برهاند، و نشاطى در خود و شاگردانش براى درسايجاد كند. اما همانطور كه شهيد ثانى يادآور شد: نبايد مزاح را داءب و عادت خود قرارداده و از حد معتدل آن ، تجاوز كند؛ زيرا اگر مزاح از حد خود تجاوز نمايد باعث جراءت وجسارت شاگردان نسبت به معلم گشته و احترام او را در معرض خطر قرار مى دهد. و درساو منجر به هرج و مرج شده و اداره و اداره جلسه درس و تعليم شاگردان براى او دشوارميگردد).
8 - طرز توجه و نگاه معلم به شاگردان بايد حساب شده باشد 
معلم بايد براى نشستن خود، جايگاهى را انتخاب كند كه چهره او براى همه حاضران مجلسدرس او، نمايان بوده و همه شاگردان و حاضران بتوانند او را ببينند. و او هم به نوبهخود بتواند نگاه و التفات ويژه خود را - در صورت نياز و گفتگوى با آنها - بدآنهامعطوف ساخته و سيما و چهره آنها را مشاهده كند.
او بايد نگاه خود را عادلانه ميان همه شاگردان ، توزيع نموده ، و همه را با نظر و نگاهخود محفوظ گرداند. و آنگاه كه با شاگردى گفتگو مى كند و يا يك شاگرد، پرسشىبا استاد در ميان مى گذارد، و يا آنكه سرگرم بحث و مناقشه با او است ، بايد بيش ازديگران به او بنگرد و نگاه ويژه خود را بدو معطوف سازد و بدو روى نمايد؛ اگر چهاينگونه شاگرد، كم سن و سال يا از لحاظ علمى و جهات ديگر در سطح پائين باشد؛زيرا تخصيص و منحصرساختن التفات و توجه به افراد مترفع ، و متشخص ، و محدودساختن نگاه به افراد مشهور، شيوه جباران و رياكاران است .
شاگردى كه نزد استاد به قرائت و خواندن مشغول است به منزله شاگردى است كه بااستاد به گفتگو نشسته و با او بحث مى كند. لذا بايد التفات و نگاه ويژه خود را - درمورد مطالبى كه به درس او مربوط است - بدو معطوف نمايد (و براى او چهره بگشايدو به سخنانش گوش فرا دهد). استاد بايد ازبذل نگاه و التفات و خطاب به ديگران - بر حسبحال و سؤ ال آنها دريغ و مضايقه نكند.
9- احترام ويژه به شاگردان بافضيلت و قدردانى از مزاياى آنها 
بايد معلم - بيش از آنچه درباره توده مردم ، اخلاق و رفتار خوش آيندى را به كار مىدارد - نسبت به همنشينان و شاگردان خويش ، رفتار خوشى را در پيش ‍ گيرد. وشاگردانى را كه از لحاظ سنى ، يا علمى ، يا لياقت و شايستگى ، و يا شرافت روحى وامثال آنها، بر ديگران امتياز و برترى دارند، مورد توقير و احترام قرار داده و جايگاهشانرا در جلسه درس - به همان اندازه كه آنان را در پيش رو قرار داشتن ، مقدم مى دارد -برفرازد، و جايگاه آبرومندى را براى آنان در نظر گيرد. و نسبت به سايرين نيزاظهار لطف و محبت نموده و با سلام و درود گرم و صميمانه و چهره اى گشاده و سيمائىشاداب و قيافه اى متبسم و خندان ، مراتب احترام خويش را ابراز كرده ، و به منظورگرامى داشت مقدم آنها، از جاى برخيزد.
اگرچه در بعضى اخبار و احاديث در مساءله احترام به شاگرد، ايهامى به چشم مى خورد؛به اين معنى كه از مضمون اين اخبار چنين استفاده مى شود كه اگر رفتار معلم ، نمايانگراحترام به شاگرد باشد، اين رفتار به عنوان عملى مكروه و ناستوده به شمار مى آيد.ولى على رغم چنين ايهام ، اگر طرز برخورد معلم با شاگردان ، حاكى از احترام به آنهاباشد، به هيچوجه مكروه و ناخوش آيند نيست .
بايد يادآور گرديم كه تحقيق و بررسى اينگونه اخبار و كيفيت توجيه آنها - بهصورتى كه با مساءله احترام معلم به شاگردان ، اصطكاكى پيدا نكند - از حوصله اينكتاب ، بيرون است . (و بايد اين موضوع در جاى خود يعنى علم الحديث ، غوررسى وتحقيق شود).
(هر انسانى علاقه دارد نزد ديگران محترم و محبوب باشد. بنابراين ، وظيفه هر فردانسانى ، نشان دادن حسن خلق و محبت و احترام به ديگران است . ولى معلم بيش از ديگرانموظف به اين امر نسبت به شاگردان مى باشد. بهترين صفات اخلاقى معلم اين است كهنسبت به كودكان و شاگردان ، عاطفه و محبت نشان دهد؛ چون به ويژه ، كودك ، و عموماشاگردان ، به توجه و اعمال دلنشين اخلاقى معلم و محبت او، شديدا نيازمند هستند. براىآنكه شاگرد بتواند با معلم ، انس پيدا كند و بدو اعتماد نمايد، بايد از محبت و توجه اواشباع شود. وقتى شاگرد از معلم ، توجه و محبت و احترام مشاهده نكرد و معلم نسبت به اوتوهين را روا داشت ، از معلم و استفاده از او بيزار ميگردد.
فرق ميان توجه معلم و ديگران از اينجا سرچشمه مى گيرد كه مخصوصا كودك وقتى ازخانه و يا كودكستان و يا مكتب خانه به مدرسهمنتقل ميشود ملاحظه مى كند كه تمايل و علاقه او به معلم ، مقابله نمى شود. يعنى اينتمايل ، يك طرفه بوده ، و از طرف ديگر يعنى از ناحيه مربى ، علاقه اى به او ابرازنمى گردد و تبادلى در اين محبت انجام نمى گيرد؛ در حاليكه پدر و مادر يا مربى ، بااو در منزل ، و يا با او در كودكستان و يا مكتب خانه ، با رفق و نرمى و محبت رفتار مىكردند. لذا ممكن است احيانا اين تصور در او به وجود آيد كه معلم مدرسه ، به او جفا مىكند.
روانشناسان در تقسيم نيازمنديهاى كودكان و خردسالان ، آراء و نظريات گوناگونىاظهار كرده اند. ولى به طور مسلم همگى معتقدند كه يكى از نيازمنديهاى قطعى كودك وشاگرد، آن است كه مورد محبت ديگران و معلم قرار گيرد تا معلم يا ديگران بتوانند اعتمادو علاقه او را نسبت به خود و درس خويش جلب كرده ، و حس طاعت و محبت را در او بيدارسازند.
شهيد ثانى ميگويد: بايد معلم به اين نياز روانى شاگرد، عنايت داشته باشد. وبخصوص هر چه بيشتر، احترام و محبت خود را متوجه شاگردان برجسته مجلس ‍ درس خودنمايد؛ چون آنها از او انتظار بيشترى دارند. و اگر معلم به اين حاجت روانى شاگردآشنائى داشته باشد و آنرا مورد توجه قرار دهد، مى تواند آنرا در مسير خوبى رهبرىكرده و از آن براى امر آموزش بهره بردارى نمايد:

درس معلم ار بود زمزمه محبتى
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاى را)
10- تلاوت قرآن و خواندن دعاء قبل از تدريس  
معلم بايد قبل از شروع به بحث و كاوش علمى و تدريس - به عنوان تبرك و تيمن - چندآيه اى از قرآن كريم را قرائت كرده ، و پس از آن براى خود و حاضران جلسه درس وساير مسلمين دعاء كند، و از شر شيطان مطرود از رحمت پروردگار، به خدا پناه برد. مثلابگويد: (( (استعيذ (- يا - اعوذ) بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم ) )) . ونام خداى را (با ذكر: (( (بسم الله الرحمن الرحيم ) )) ) بردل و زبان جارى سازد، و خداى را (با جمله : (( (الحمد لله رب العالمين ) ))سپاس گويد، و بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و خاندان و يارانش سلام و درودفرستد، (يعنى به عنوان مثال بگويد: (( (والصلوة والسلام على نبيه و آله واصحابه ) ). سپس در حق علماء و صلحاى درگذشته و پيشين ، به ويژه استادان و پدر ومادر خود و حاضران ، دعا كند. اگر جلسه درس در مدرسه وامثال آن برگزار مى شود در حق واقف آن مكان نيز، دعاء نمايد.
اگرچه سند روائى و حديث خاصى در اين باره به ما نرسيده است ؛ ولى در اينگونهدعاها خير و بركت عظيمى وجود دارد، و موقعيت خاص جلسه درس ، مورد ومحل مناسبى براى اجابت دعاء مى باشد. دعاء در چنين مجالس ومحافل علمى ، شيوه دانشمندان سلف و سيره علماء پيشين است ، شيوه و سيره اى كه بايد ازآن پيروى كرد. آنان ، دعاء و نيايش به درگاه الهى را -قبل از آغاز به درس و مذاكره - مستحب مى دانستند، و به آن علاقه و دلبستگى داشتند.
بعضى از دانشمندان ، دعاى زير را از جمله دعاهائى مى دانستند كه بايدقبل از تدريس خوانده شود، و مضمون آن ، چنين است :
(( (اللهم انى اعوذ بك ان اضل او اضل ، وازل او ازل ، و اظلم او اظلم ، و اجهل او يجهل على (285) . اللهم انفعنى بما علمتنى ، وعلمنى ما ينفعنى ، و زدنى علما. و الحمدلله علىكل حال . اللهم انى اعوذ بك من علم لاينفع ، و من قلب لايخشع ، و من نفس لاتشبع و من دعاءلايسمع ) )) (286) .
خدايا به تو پناه مى برم از اينكه گمراه كنم و يا گمراه گردم ، بلغزانم و يا بلغزم ،ستم كنم و يا ستم بينم ، به نادانى كشانم و يا خود دچار آن گردم . بار خدايا مرا باعلمى كه به من آموختى سودمند گردان ، و مرا به علمى رهنمون ساز كه مرا سودمند افتد،خدايا بر مراتب علم و آگاهى من بيفزا. سپاس حقيقى در تمام حالات از آن خداوندمتعال است . بار خدايا به تو پناه مى برم از علمى كه سودمند نيفتد، و از قلبى كهخشوع و نرمى و انعطاف در برابر حق ، بدان راه نيابد، و از هوسى كه سير و اشباعنگردد، و از دعائى كه اجابت نشود.
يكى از دانشمندان ، سوره (الاعلى ) را - براى تلاوت قرآن ،قبل از شروع به درس - انتخاب مى نمود و چنين مى انديشيد كه واژه ها و تعابير موجود دراين سوره ، از قبيل : (( (الاعلى ، قدر فهدى ، سنقرئك فلاتنسى ، فذكر ان نفعتالذكرى ، صحف ابراهيم و موسى ) )) داراى تناسب و تجانس خاصى با بحث ومذاكرات علمى است . و مى توان مضامين اين سوره را - از آنجهت كه با مساءله درس و بحث ونام اعلاى خداوند متعال و هدايت و ارشاد و تذكر و قرائت و صحيفه نبشتار، كاملا متناسب مىباشد - به فال نيك گرفته و بدان تاءسى جست .
و نيز روايت شده است اگر كسى با گروهى بسر برد و بخواهد دعائى بخواند، بايددعاى زير از آن جمله باشد:
(( اللهم اقسم لنا من خشيتك ما يحول بيننا و بين معصيتك ، و من طاعتك ما تبلغنا به جنتك ،و من اليقين ما يهون به علينا مصائب الدنيا. اللهم متعنا باسماعنا و ابصارنا وقوتنا(287) ما احييتنا، و اجعلها الوارث منا، واجعل ثارنا على من ظلمنا، و انصرنا على من عادانا، ولاتجعل مصيبتنا فى ديننا. و لاتجعل دنيانا اكبر همنا و لا مبلغ علمنا. و لاتسلط علينا منلايرحمنا)(288) (برحمتك يا ارحم الراحمين ) )) .
بار خدايا آن بخش از خشيت و ترس خود را نصيب ما گردان كه ميان ما و ميان نافرمانى مانسبت به فرمان تو، سد و مانعى ايجاد كند. و از اطاعت وامتثال از اوامر خود، حظ و بهره اى را براى ما منظور كن كه ما را به بهشت تو و نيكبختىجاويد برساند. و سهم ما را از يقين به خودت به گونه اى به ما عطاء كن كه از رهگذرآن ، مصائب و حوادث ناگوار دنيا از ديدگاه ما آسان و ناچيز و هموار گردد. بار خدايا مارا به وسيله حس شنوائى و بينائى و نيروى ما - مادامى كه ما را زنده نگاه ميدارى -برخوردار فرما، و همان را ارث ما ده ، يعنى تا هنگام مرگ اين نيروها را از ما مگير و آنهارا براى ما پايدار نگاه دار. خون ما را به زيان ستمگران و متجاوزان به ما، قرار ده وانتقام ما را از آنها برگير. ما را بر دشمنانمان يارى ده . مصيبت و گرفتارى هاى ما را دردين و آئين ما قرار نده . دنيا را به عنوان مركز اساسى هدف اهتمام و كوشش و مقصد نهائىعلم و دانش مقرر نفرما، كسانى كه به ما رحم نمى كنند بر ما مسلط و چيره مگردان .
11- استفاده از بهترين قواعد و روش تدريس و تفهيم 
بايد معلم در تدريس خود، راه و روشى را جستجو و انتخاب كند كه از رهگذر آن ، درس وىبا آسانترين وجه ، قابل فهم گردد. او بايد حتى الامكان از خوشترين و دلچسب ترينواژه ها و تعابير، تواءم با بيانى آرام و بليغ و روشن و روشنگر، - به منظور تفهيمشاگردان - استفاده كند.
مطالبى را كه از نظر زيرسازى و اهميت ، در درجهاول قرار دارد بر ساير مطالب ، مقدم داشته ، و مطالب روبنائى را در پىمسائل زيربنائى ايراد كند. در ترتيب مقدمات و زمينه سازى مطالب ، تنظيممسائل بنيادى را براى تحقيق و بررسى موضوع بحث ، رعايت كند. آنگاه كه بايد جمله وعبارتى را قطع و وقف نمايد، اندكى سكوت كند. و آنگاه كه جمله ها با هم پيوند وارتباط دارند پيوستگى كلام و سخن خود را رعايت نمايد.
در صورتى كه همه حاضران جلسه درس و يا برخى از آنها نيازمند به تكرار مشكلاتمربوط به محتوى و يا الفاظ و تعابير درس بودند استاد از تكرار توضيح مربوطبه آن دريغ نورزد؛ بلكه بايد گزارش آنها را اعاده نمايد.
و آنگاه كه بسط و توضيح مساءله اى را به پايان رساند، اندكى سكوت و درنگ كند تااگر كسى ايراد و سخنى بر آن مطلب داشت آنرا در ميان گذارد.
اگر معلم چنين پيش بينى كند كه نمى تواند پاسخ يك شبهه دينى را - پس از ايراد آن -در ضمن يك جلسه بيان كند، بايد از طرح آن شبهه دينى و پاسخ آنرا جمعا در يك جلسهبازگو نمايد، و يا اساسا مجموع ايراد شبهه و پاسخ آنرا به جلسات ديگرموكول سازد. بخصوص اگر درس او در جمع حاضرانى -متشكل از شاگردان خاص وى و توده مردم عادى - منعقد شود، و كسى يا كسانى در درس اوحضور بهم رسانند كه احتمالا دوباره به جلسه درس او نيايند، و در چنين درسى ، شبههاى ايراد شود و بلاجواب بماند، و حل و پاسخ آن به جلسات ديگرموكول گردد، بديهى است كه در چنين شرائطى آن شبهه در مغز ودل آنها جايگزين مى گردد (و به عنوان يك اصل پذيرفته شده دينى تلقى مى شود). واحيانا هرگز موفق نمى گردد كه پاسخ اين شبهه را بشنود. قهرا ايراد اينگونه شبهاتكه بلاجواب مى ماند، زمينه اى براى آشوب روحى و فتنه باطنى و فساد و بدكردارى اومى شود (و افكار پريشان و انديشه هاى نابسامان و كردارهاى نادرست دينى را در او بهارمغان مى آور).
12- رعايت ترتب منطقى علوم و دانشها در امر تدريس  
در صورتى كه معلم با درسهاى متعددى مواجه باشد (و خود را در برابر متقاضيانىببيند كه خواهان تدريس علوم متنوعى هستند) بايد علم و دانشى را پيش از هر درس ديگرىتدريس كند كه واجد شرافت فزونترى نسبت به ساير علوم مى باشد. و بالاخره بايدارزشمندترين علم را در نوبت نخست تدريس قرار دهد. به اين معنى كه به ترتيب :اصول دين ، تفسير، حديث ، فقه ، نحو، معانى بيان و بر همين قياس ، ساير علوم را برحسب مرتبه و مقام و نياز به آنها - از لحاظ تقدم و تاءخر - با ترتيب مناسب و بر حسباحتياج شاگردان تدريس كند.
ما در بحثهاى آينده - طى باب ويژه اى - مطالبى را بازگو خواهيم كرد كه ضمن آن ،مراتب و درجات اهميت اين علوم و دانش ها روشن خواهد شد.
13- رعايت اعتدال و اقتصاد در بيان و توضيح مطالب  
معلم نبايد مدت جلسه درس خود را آن اندازه طولانى سازد، و آنچنان در شرح و بسطمطالب پرگوئى كند كه موجب ملال و فرسايش خاطر شاگردان و يا مانع فهم و ضبط وبه خاطر سپردن درس گردد؛ زيرا هدف از تدريس اين است كه شاگردان ؛ بيان استاد رادرك نموده و آنرا به خاطر بسپارند. و چون به علت اطاله سخن ، ذهن شاگردان ، خسته وفرسوده گردد، هدف و مقصد - كه عبارت از فهم و ضبط است - از ميان مى رود.
معلم نبايد درس خود را آنچنان كوتاه و محدود برگزار كند كه موجب نقص قسمتى از بيانو تقرير و توضيح ، و يا مخل به ضبط و درك شاگردان گردد؛ زيرا در اين صورتنيز نقض غرض لازم مى آيد، و مقصود و هدف از تدريس از دست مى رود.
معلم بايد در امر طولانى ساختن درس و يا محدود نمودن و فشرده گوئى ، مصلحت وشرائط و اوضاع حاضران و شاگردان را از لحاظ بهره گيرى در نظر گيرد. اگرشاگردان او داراى آن مقدار آمادگى باشند كه استاد، مطلب را طولانى سازد و تمام شقوقو شاخه هاى متنوع آنرا بازگو نمايد، اطاله سخن و طولانى ساختن جلسه درس بلامانعخواهد بود. (در غير اينصورت بايد بر حسب شرائط و مقتضيات روحى و علمى شاگردانخويش ، وقت را از نظر اطاله سخن و يا عدم آن تنظيم كند).
14- مصونيت معلم از عوارض مخل مزاجى و روحى 
آنگاه كه معلم دست اندر كار تدريس مى گردد بايد از عوارضى كه آرامش او را از ميان مىبرد و يا فكر او را دچار تشويش و اضطراب مى سازد، كاملا مصون باشد. و در چنينشرائطى اساسا تدريس نكند. اين عوارض عبارتند از: بيمارى ، گرسنگى ، تشنگى ،محصور بودن از لحاظ پيشاب و پساب ، خوشحالى مفرط، اندوه ، خشم ، بيحالى ، پينكىو چرت زدگى ، پريشانحالى ، احساس سرما و گرماى رنج آور.
اينگونه عوارض ، باعث مى شوند كه معلم نتواند - آنطور كه شايد و بايد - بحث وبيان خود را كاملا تفهيم كند، و هدف مطلوب خود را اداء نمايد. و يا موجب مى گردد كهاحيانا راءى و فتواى نادرستى را - بطور ناخودآگاه - ابراز كند. (لذا بايد معلم در عينتندرستى ، و در يك شرائط سالم روحى ، و در وضعى طبيعى و عادى ، به تدريساشتغال ورزد تا افكار و آراء صحيحى را در اختيار علاقمندان قرار دهد).

next page

fehrest page

back page