|
|
|
|
|
|
آيه مودّت و وجوب پيروى از اهل بيت (ع ) علاوه بر آيه تطهير، آيات ديگرى نيز در قرآن كريم وجود دارد كه ما را به پيروى ازاهل بيت عليهم السّلام امر مى كند. از آن جمله ((آيه مباركه مودّت )) است كه خداىمتعال خطاب به پيامبرش مى فرمايد: (... قُل لاَّ اءَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ اءَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِىالْقُرْبَى ...)(59) ؛ ((بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جزدوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم ])). براى بيان دلالت آيه بر وجوب پيروى از اهل بيت عليهم السّلام ناگزيريم امورى رامورد بحث و بررسى قرار بدهيم : 1 - ديدگاههاى دانشمندان اهل سنّت پيرامون آيه مودّت حافظ سليمان قندوزى حنفى مى نويسد: ((وعن ابن عباس ، لمّا نزلت(قُل لاَّ اءَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ اءَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى )، قالوا: يارسول اللّه من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودّتهم ؟قال : على و فاطمة و ابناهما وان اللّه تعالىجعل اجرى عليكم المودة فى اهل بيتى وانّى سائلكم غداً عنهم ؛(60) ابن عباس مى گويد:وقتى آيه مودّت بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهنازل شد كه از مردم بخواهد حبّ ذى القربى را كنند، گفتند: يارسول اللّه ! حب و مودّت چه كسانى بر ما واجب شده است ؟ پيامبر فرمود: على ، فاطمه ، ودو فرزند آنها و به درستى كه خداوند مزد مرا بر شما، مودّت و دوستىاهل بيتم قرار داده است و من از شما در روز قيامت خواهم پرسيد كه نسبت به آنان چگونهرفتار نموديد)). محى الدين عربى مى گويد: ((وقتى اين آيه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهنازل شد، سؤ ال كردند يا رسول اللّه ! ذوالقرباى شما چه كسانى هستند كه محبت ومودت آنان بر ما واجب شده است ؟ فرمود: على ، فاطمه ، حسن ، حسين و فرزندان حسن وحسين ))(61) . محبّ الدين طبرى از ابن عباس نقل مى كند كه پس ازنزول اين آيه ، گفته شد: يا رسول اللّه ! اقرباى شما كيستند كه محبت آنان ، بر ما واجبشده است ؟ فرمود: ((على ، فاطمه و فرزندانشان ))(62) (63) . 2 - معناى مودّت اهل بيت (ع ) و دليل لزوم آن مراد از دوستى در اين آيه مباركه فقط دوستى كه از روى احساسات و عواطف باشد، نيستبلكه مراد از آن ، پيروى مى باشد و اين معنا را خود قرآن كريم بيان نموده است . براى توضيح بيشتر مى گوييم قرآن كريم در موارد عديده ، از انبياى سلفنقل مى كند كه آنان به امتهاى خود مى گفتند: (...َمَآ اءَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اءَجْرٍ إِنْ اءَجْرِىَ إِلاعَلَى رَبِّ الْعَلَمِينَ)(64) ؛ ((من براى اين دعوت ، هيچ مزدى از شما نمى طلبم ؛ اجر منتنها بر پروردگار عالميان است )). ولى وقتى نوبت به رسالت پيامبر خاتم صلّىاللّه عليه و آله مى رسد، خداوند متعال به او دستور مى دهد تا عكس انبياى گذشتهعمل كند واز مردم براى انجام رسالتش مزد بخواهد؛ و آن را در دوستىاهل بيتش قرار بدهد. در حالى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چون بالاتر وافضل از انبياى سلف است ، بايد بيشتر به خدا وابسته باشد و همان طورى كه آناناجرشان را از خدا مى خواستند، او هم از خدا بخواهد. از طرفى ديگر انبياى گذشته هم اهل بيت و خواص داشتند، ولى آنان هيچ وقت مأ موردرخواست دوستى و محبت آنان از امّت خود نشدند، وانگهى عرف و سيره و عادت مردم بر اينجارى شده كه بستگان شخص بزرگ و كسى را كه براى آنها خدمتى انجام داده است ،دوست داشته باشند، شما هم بارها و بارها اين قضيه را ديده ايد و حتّى خود به آنعمل نموده ايد. وقتى مسأ له فطرى و وجدانى است ، پس چرا خداوندمتعال به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى دهد كه از امتش بخواهد،اهل بيت او را دوست داشته باشند، خود همين دستور، مى رساند كه اين دوستى در اينجااثرى دارد كه غير از اثر دوستى هاى ديگر است ؛ زيرا ديگر دوستى ها نفعى براى محبندارد و اگر هم داشته باشد، همه نفع براى محبّ نيست بلكه بيشتر در آن دوستى ها،خوشحال كردن محبوب و ارج گذاشتن نسبت به او مطرح است . ولى اين دوستى تماماثرش براى محب است ، والاّ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز مانند ديگر انبيا عليهمالسّلام كارش براى جلب رضاى خداوند است و اجر و مزدش را نيز از او مى خواهد، لذاقرآن كريم به پيامبر مى فرمايد: (قُلْ مَا سَاءَلْتُكُمْ مِّنْ اءَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ اءَجْرِىَ إِلا عَلَىاللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ)(65) ؛ ((بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته امبراى خودِ شماست ؛ اجر من تنها بر خداوند است ، و او بر همه چيز گواه است !)). يعنىاين دوستى اثرى دارد كه به درد خود شما مى خورد و خداىمتعال آن اثر و نفع را در قرآن كريم بيان مى كند كه : (قُلْ مَآ اءسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اءَجْرٍ إِلامَن شَآءَ اءَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِى سَبِيلاً )(66) ؛ ((بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا)هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم ؛ مگر كسى كه بخواهد راهى به سوىپروردگارش برگزيند (اين پاداش من است )). پس از كنار هم گذاشتن سه آيه فوق ، نتيجه مى گيريم كه دوستىاهل بيت تنها راه عروج و تقرّب به خداوند متعال ، مى باشد و انسان با پيروى ازاهل بيت كه پس از دوستى آنان پيدا مى شود، مى تواند خود را به مدارج عاليه ازكمال در مقام عبوديت برساند؛ زيرا معلوم است كهوصول به خداوند متعال بدون انجام اعمال صالحه و دورى از گناه ممكن نيست و اين دومطلب هم متوقف است به داشتن راهنما و مقتدى ، و طبق نصّ قرآن كريم ،اهل بيت عليهم السّلام راه وصول به اين دو مطلبند يعنى با پيروى از آنان است كه انسانمسلمان مى تواند خودش را به سعادت ابدى رسانيده و از هلاكت رهايى يابد . اشكال ممكن است گفته شود بين آيه سوم و آيه اول ارتباطى وجود ندارد؛ چون در آيهاول دوستى ذى القربى از ما خواسته شده و در آيه سوم اتخاذ طريق و راه به سوىخداوند، پس دوستى ، غير از اتخاذ طريق و راه است . جواب در جواب مى گوييم كه در دستور زبان عربى ((استثنا)) بعد از ((نفى )) مفيد حصر واختصاص است ، به همين جهت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان اجر، دو چيز را از مردمنمى خواهد؛ زيرا وقتى به دستور خداوند به مردم مى گويد از شما هيچ مزدى نمى خواهمجز فلان مطلب ؛ يعنى مخصوصاً همين را مى خواهم و بس ، پس اگر بار دوم چيز ديگرىرا مطرح كند و اجرى مغاير اجر اول از مردم بخواهد، تكذيب كلام اولش را نموده است ؛ زيرااو دو چيز مى خواهد در حالى كه اول فرموده است ، فقط يك چيز مى خواهم و چون انبيا بهاجماع امت از كذب برى هستند و در گفتار صادق ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همانيك چيز را مى خواهد، منتها خواسته خودش را به دستور خداوند به دو بيان براى مردم بازگو مى كند تا فهيمده شود كه او به خاطر قوم گرايى و گرايش به نزديكان ، دوستىآنان را از مردم نخواسته است ، بلكه اين دوستى را مى خواهد تا به سبب آن مردم ازضلالت نجات پيدا نموده و به سوى نور و سعادت راهنمايى شوند . روشن است كه اين هدايت بدون دوستى اهل بيت ميسر نيست ، براى اينكه پيروى از روشپيامبر صلّى اللّه عليه و آله منحصر است به پيروى ازاهل بيت عليهم السّلام چون آنها از هر كس ديگرى به پيامبر نزديكترند و از تمام حركات وسكناتش اطلاع دارند و اين پيروى هم بدون دوست داشتن آنان ممكن نيست ؛ زيرا كسى كهنسبت به آنها علاقه ندارد، ميلى به اتخاذ راه و روش آنان نيز نخواهد داشت . ناگفته نماند كه بين مودّت و پيروى حقيقى نيز ملازمه هست ؛ يعنى محبت داشتن با پيروىنكردن ، سازگارى ندارد بلكه هر جا متابعت است ، محبت نيز هست و هر جا مخالفت است يقيناًآنجا محبت نيست . براى اثبات اين مطلب مى شود به اين آيه از قرآناستدلال كرد: (قُلْ إِنْ كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى ...)(67) ؛ ((بگو: اگر خدا رادوست مى داريد، از من پيروى كنيد)). يعنى اگر مى گوييد ما خدا را دوست داريم ولى از من پيامبر پيروى نمى كنيد، معلوم مىشود كه به دروغ ادعاى دوستى خداوند متعال را مى نماييد؛ زيرا متابعت و پيروى از منمتابعت و پيروى از خداوند است . حافظ سليمان قندوزى حنفى از ((مناقب خوارزمى )) از امام باقر عليه السّلامنقل مى كند كه آن حضرت در تفسير آيه مباركه (قُلْ مَا سَاءَلْتُكُم مِّنْ اءَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ)،فرمود: ((الاجر الذى هو المودة فى القربى الّتى لم اسئلكم غيرها فهو لكم تهتدونبها وتسعدون بها وتنجون من عذاب الله يوم القيامة ؛(68) اجرى كه عبارت از دوستىذوالقربى است و غير آن از شما خواسته نشده ، به نفع خود شماست ؛ زيرا شما به سبباين دوستى هدايت شده و به سعادت مى رسيد و از عذاب خدا در جهان پس از مرگ رهايى مىيابيد)) . 3 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع )، مزد رسالت پيامبر(ص ) و رمز بقاى اسلام اگر دوستى مورد درخواست ، فقط دوستى عادى و از روى احساسات و عواطف باشد، نيازىنبود تا خداوند متعال آن را اجر و مزد رسالت قرار بدهد؛ زيرا بر انسان مسلمان واجب ولازم است كه نه تنها اهل بيت بلكه همه مؤ منين را دوست داشته باشد . خداى متعال مى فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ...)(69) ؛ ((مؤ منان برادر يكديگرند))، ومعلوم است كه برادرى بدون دوستى معنا ندارد. باز مى فرمايد: (وَالْمُؤْمِنُونَ والْمُؤْمِنَتُ بَعْضُهُمْ اءَوْلِيَاَّءُ بَعْضٍ ...)(70) ؛ ((مردان وزنان با ايمان ، ولىّ (و يار و ياور) يكديگرند)). رواياتى هم از طريق منابع وحى در اين زمينه وارد شده است كه مستفاد از آنها وجوبدوستى مؤ منان و حرمت دشمنى با آنان است . براى توضيح بيشتر مى توان گفت كه خداىمتعال پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به عنوان آخرين پيامبر فرستاد و دين اسلامرا به عنوان كامل ترين و آخرين قرار داد و راضى شد كه اين دين براى هميشه بماند؛(...الْيَوْمَ اءَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَاءَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَمَ دِينًا...)(71) ؛ ((امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان آيين (جاودانِ) شما پذيرفتم )) . شخص رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز براى پياده كردن اين دين و ارشاد و هدايتمردم ، زحمات زيادى را متحمل شد، به نحوى كه خود آن حضرت فرمود: ((ما اوذى نبىمثل ما اوذيت ))(72) ؛ ((هيچ پيامبرى مثل من مورد آزار و اذيت قرار نگرفته است )). همه اينمواردبراى ابقاى دين واحياى تفكرالهى بوده است . پس اين دين بايدباقى بماند وبدونسبب نمى شود؛ چون سنت الهى بر اين قرار گرفته كه كارها از روى سبب صورتپذيرد . يكى از عوامل مهم ، بلكه اساسى براى حفظ و بقاى دين مقدس اسلام ، پيروى ازاهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است به اين معنا كه اگر بعد از آن حضرت ،اهل بيت او مقتدا و پيشواى مردم باشند، اسلام دست نخورده و بدون تحريف باقى خواهدماند. ولى اگر آنان پيشوا و راهنماى مردم نباشند، اسلام جز وسيله اى براى رسيدن بهاهداف يك عده زورگو و افراد فرصت طلب ، چيز ديگرى نخواهد بود. وقتى بنابرايناست كه اسلام حقيقى حفظ شود و سنّت محمَّدى صلّى اللّه عليه و آله همانطورى كه بودهبه مردم ابلاغ گردد، خداى متعال دوستى اهل بيت را واجب مى كند تا به سبب اين دوستى ومحبت ، پيروى و تبعيت پيدا شود و به سبب آن پيروى كه از پيشوايان حقيقى اسلامصورت مى گيرد، دين باقى بماند . 4 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع ) از نظر روايات ومنابعاهل سنّت در ميان احاديث منقوله از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله احاديث فراوانى در كتب فريقينذكر شده كه ما را به پيروى از اهل بيت عليهم السّلام دعوت مى نمايد. از جمله مى توان به حديث شريف ((ثقلين )) كه مورد اتفاق فريقين مى باشد، اشاره كردو آن حديث بنا به نقل زيد بن ارقم چنين است : ((قام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يوماً فينا خطيباً بماء يدعى خمّاً بين مكة و المدينة. فحمد اللّه واثنى عليه و وعظ و ذكر، ثمّ قال : امّا بعد، الا ايّها الناس ! فانّما انا بشريوشك أ ن يأ تى رسول ربّى فاجيب وانا تارك فيكم ثِقْلَيْنِ، اوّلهما كتاب اللّه ، فيهالهدى والنور، فخذوا بكتاب اللّه واستمسكوا به . فحثّ على كتاب اللّه ورغّب فيه ، ثمقال : واهل بيتى اذكركم اللّه فى اهل بيتى ، اذكركم اللّه فىاهل بيتى ، اذكركم اللّه فى اهل بيتى )). ((پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله روزى براى ايراد خطبه ، در مكانى معروف به غديرخم كه بين مكه و مدينه واقع است ، به پا خاست پس حمد و ثناى خداىمتعال را به جا آورده مردم را وعظ و نصيحت نمود، آنگاه فرمود: اى مردم ! من بشر هستم وزود است كه فرستاده خدايم ، مرا به سوى او دعوت كند و من در حالى پاسخ خواهم داد كهدو چيز گرانبها را در ميان شما مى گذارم ؛ اول آن دو، كتاب خداست كه هدايت و نور در آنمى باشد، پس كتاب خدا را بگيريد و بدان تمسك جوييد، آنگاه مردم را به تمسك بهقرآن ترغيب و تشويق نمود و فرمود: [دوم ] اهل بيت من هستند و سه بار جمله ((اذكر كم اللّهفى اهل بيتى )) را تكرار كرد)).(73) ترمذى در كتابش از ابى سعيد و اعمش از حبيب بن ابى ثابت از زيد بن ارقمنقل مى كند كه گفت : ((قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : انّى تارك فيكم ما انتمسكتم به لن تضّلوا بعدى ، احدهما اعظم من الاخر: كتاب اللّهحبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و لن يتفرَّقا حتى يردا على الحوض ،فانظروا كيف تخلفونى فيهما)).(74) ((پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من بعد از خودم براى شما چيزى گذاشته امكه مادامى كه متمسك به آن باشيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن چيز كتاب خدا و عترت منمى باشد كه يكى از ديگرى بزرگتر است . كتاب خدا طنابى است كشيده شده از آسمانتا زمين و عترت من ، اهل بيتم هستند و اين دو از هم جدايى ندارند تا نزد حوض كوثر بر منوارد شوند (كنايه از اينكه قرآن و عترت تا روز قيامت در ميان شما وجود دارند و هيچ وقتجداى از هم نخواهند بود)، پس ببينيد چگونه مرا در اين دو حفظ خواهيد كرد)) . ترمذى از جابر بن عبداللّه نيز نقل مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حج و درروز عرفه ، در حالى كه سوار بر شتر بود، خطبه مى خواند و شنيدم كه فرمود: ((ياايّها النّاس ! انّى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به ، لن تضلّوا؛ كتاب اللّه و عترتىاهل بيتى )).(75) ((اى مردم ! من بعد از خودم براى شما چيزى را گذاشته ام كه اگر به آن تمسك كنيد،هرگز گمراه نخواهيد شد و آن چيز عبارت از كتاب خدا و عترتم ،اهل بيتم مى باشد)) . تقريباً ابن اثير جزرى (76) و سيوطى (77) درذيل آيه مودّت در سوره شورى حديث فوق را تقريباً با همين الفاظنقل نموده اند، و به گفته سيوطى حديث را ابن انبارى در مصاحف نيز روايت نموده است . احمد بن حنبل به سند خود از ابى سعيد خدرى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آلهنقل مى كند كه حضرت فرمود: ((قال انّى اوشك ان ادعى فاجيب و انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه عزوجل وعترتى ، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتىاهل بيتى و ان اللطيف اخبرنى انهما لن يفترقا حتّى يردا على الحوض ، فانظرونى بمتخلفونى فيهما)).(78) ((پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من نزديك است كه داعى حق را لبيك بگويم وبه سوى خدايم عروج كنم ، اما بعد از خودم (شما را سر گردان رها نخواهم كرد بلكه )براى شما، دو چيز بزرگ و گرانبها را مى گذارم ، كتاب خداى - عزّ وجلّ - و عترتم را،كتاب خدا ريسمانى است كه بين آسمان و زمين ارتباط بر قرار مى كند و عترتم ،اهل بيت من هستند، خداى لطيف و مهربان به من خبر داده است كه اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا نزد حوض كوثر به من ملحق شوند، پس ببينيد چگونه مرا در اين دو حفظ خواهيدكرد و چگونه حرف مرا در رابطه با اين دو، جامهعمل خواهيد پوشاند)). اين روايت را تقريباً با همين الفاظ فخر رازى (79) درذيل آيه مباركه (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ...)(80) ، و متقى هندى(81) وهيثمى (82) وابن سعد(83) نقل كرده اند. ابن حجر مى گويد:((وفى رواية انّه صلّى اللّه عليه و آلهقال : فى مرض موته ، ايها الناس ! يوشك ان اقبض قبضاً سريعا فينطلق بى وقد قدمتاليكم القول معذرة اليكم الا انى مخلف فيكم كتاب ربّىعزوجل و عترتى اهل بيتى ، ثم اخذ بيد على عليه السّلام فرفعها،فقال : هذا على مع القرآن و القرآن مع على ، لا يفترقان حتى يردا على الحوضفاسالوهما ما خلفت فيهما)).(84) ((در روايتى از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آلهنقل شده است كه در بيمارى كه به آن از دنيا رحلت نمود، خطاب به مردم فرمود: اى مردم! نزديك است كه از ميان شما به سوى عالم بالا سفر كنم ،قبل از رفتن ، شما را آگاه مى كنم كه بدانيد من پس از خودم براى شما كتاب خداى - عزّوجلّ - و عترتم ، اهل بيتم را گذاشته ام ، سپس آن حضرت دست على عليه السّلام راگرفته و بلند نموده ، فرمود: اين على با قرآن و قرآن با على است و اين دو از هم جدانمى شوند تا وقتى نزد حوض كوثر به من برگردانيده شوند، پس با مراجعه بهقرآن و عترت ، روش مرا به دست بياوريد)) . هيثمى از زيد بن ارقم روايت مى كند كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ((جحفه ))رسيد، براى مردم خطبه اى ايراد نموده ، از آنها در رابطه با امورى اقرار گرفت و بعداز آنكه خبر از رحلت خودش داد، فرمود: ((فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين ، فنادىمناد و ما الثقلان يا رسول اللّه ؟! قال : كتاب اللّه طرف بيد اللّهعزوجل و طرف بايديكم ، فتمسكوا به لاتضلّوا و الاخر عشيرتى وان اللطيف الخبيرنباءنى انهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض ، فسالت ذلك لهما ربّى ، فلا تقدموهمافتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلموهما فهم اعلم منكم ، ثمّ اخذ بيد على رضىاللّه عنه فقال : من كنت اولى به من نفسه ، فعلى و ليّه ، اللهموال من والاه و عاد من عاداه )).(85) ((پس ببينيد چگونه بعد از من با ثقلان برخورد خواهيد كرد، آنگاه يكى صدا زد يارسول الله ! ثقلان چيست ؟ فرمود: كتاب خداى - عزّ وجلّ - كه يك طرف آن به دست خدا وطرف ديگر آن به دست شماست (يعنى رابط بين شما و خداوند است ). مادامى كه به قرآنمتمسك باشيد، گمراه نمى شويد؛ و ديگرى عشيره و عترت من هستند و خداى لطيف و خبير بهمن خبر داده است كه اين دو تا ورودشان نزد من در كنار حوض كوثر، از هم جدا نخواهند شدو من اين مطلب را از خداوند براى آن دو خواستار شده ام ، مبادا براين دو تقدم بجوييد وخود را مقدم بر قرآن و عترت كنيد كه هلاك خواهيد شد، مبادا در احترام و پيروى از اين دو،تقصير و كوتاهى كنيد كه هلاك خواهيد شد، مبادا به قرآن و عترت چيزى بياموزيد، زيراعترت از شما داناترند، آنگاه دست على را گرفته ، فرمود: هر كسى را كه من بر اوولايت دارم و از خود او بر نفس او اولى هستم ، پس على ، ولىّ اوست (او هم مانند من ولايتدارد) خدايا! دوست بدار دوستدار على را و دشمن باش با كسى كه با على دشمنى مىكند)) . اين روايت را متقى هندى (86) نيز نقل نموده با اين تفاوت كه به جاى كلمه ((عشيرتى))، ((عترتى )) آمده است . روايت ثقلين در كتب بسيارى از حفّاظ و علماى بزرگاهل تسنن با اختلاف كمى در لفظ (كه مضرّ به معنا و مراد نيست )نقل شده است كه ما براى رعايت اختصار در پاورقى به اسامى بعضى از آن كتب اشاره مىكنيم (87) . از همه مهمتر كلام مناوى (88) به نقل از سمهودى است كه مى گويد اين روايت را بيشتراز بيست نفر صحابه ، از پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهنقل كرده اند، و كلام ابن حجر(89) كه او نيز مى گويد اين حديث داراى طرق و اسانيدكثيره از بيست و چند نفر صحابى است و نياز به بسط و بررسى ندارد. 5 - حديث ثقلين و علماى اهل سنّت براى بيان مراد از آيه مباركه مودّت و حديث ثقلين ، علاوه بر آنچه تا كنون نگاشته ايم، كلام يكى از حفّاظ و علماى بزرگ اهل سنت را متذكر مى شويم . ابن حجر مى گويد: ((پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله قرآن كريم و عترت خود را كهعبارت از نزديكان آن حضرت مى باشند، ((ثقلين )) ناميد، براى اينكه((ثقل ))، عبارت است از هر چيز گرانبها و مصون و خطير، و قرآن و عترت اين چنين هستند؛زيرا هر كدام از اين دو، معدن علوم لدنى و اسرار و حِكم الهى و احكام شرعيه اند و روىهمين جهت ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مردم را تشويق و ترغيب نمود به اقتدا وتمسك به اين دو و يادگيرى از عترت ، و فرمود: الحمد للّه الذىجعل فينا الحكمة اهل البيت ؛ سپاس خداى را كه حكمت را در ما خاندان قرار داد. بعد مى گويد: و گفته شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين دو را ((ثقلين )) ناميدتا ارزش حقوق قرآن و عترت و وجوب احترام به آنها براى مردم روشن شود . كسانى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ما را امر به رجوع به آنان نموده ، افرادى هستندكه عارف به كتاب خدا و سنت رسولش مى باشند؛ زيرا آنان تا نزد حوض كوثر ازكتاب خدا، جدا نخواهند شد. (اين مطلب را حديث ((ولا تعلموهم فانهم اعلم منكم ؛ مبادا چيزىبه آنان بياموزيد؛ زيرا آنان از شما داناترند))، تاءييد مى كند و به خاطر همين جهتاست كه عترت پيامبر از بقيه علما تمايز پيدا مى كنند؛ چون خداوند رجس را از عترت دفعنموده و آنان را مطهر و پاكيزه گردانيده و به سبب كرامات باهره و مزاياى زيادى كه درآنان وجود دارد، بر ديگر مردم شرافت و بزرگى عطا فرموده است ). بعد مى گويد: بعضى از آن روايات را قبلا ذكر كرده ايم (يعنى در كتاب صواعق ) وبعدا هم مى آيد (يعنى در همان كتاب روايتى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دربارهقريش فرمود: ((وتعلموا منهم فانّهم اعلم منكم ؛ از قريش بياموزيد، به درستى كه آناناز شما داناترند)). وقتى اين مطلب براى عموم قريش ثابت باشد، پساهل بيت عليهم السّلام اولى هستند از قريش به اعلميت و دانايى ؛ چونكه آنان خصوصياتىدارند كه قريش به طور عموم ندارد، و در احاديثى كه وارد شده و ما را ترغيب به تمسكبه اهل بيت مى كند، اشاره است به اينكه اهل بيت تا روز قيامت هستند و منقطع نمى شوند؛چون امر به تمسك به آنان تا روز قيامت ، ادامه دارد و مخصوص به زمان يا مكان خاصىنيست ؛ چنانكه قرآن كريم مورد تمسك است تا روز قيامت . به خاطر همين جهت است كهاهل بيت امانند براى اهل ارض ، چنانكه ابن حجر بر اين مطلب گواهى و شهادت داده و حديثديگرى را از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در اين بارهنقل نموده كه فرمود: ((فى كل خلف من امتى عدول مناهل بيتى ؛ در هر نسل از امت من ، افراد عادلى ازاهل بيتم وجود دارند)). بعد مى گويد: ((كسى كه در ميان اهل بيت احق و اولى است كه به او تمسك شود، اماماهل بيت و عالمشان ، على بن ابى طالب - رّم اللّه وجهه - است ؛ همانطور كه ما قبلا (دركتاب صواعق )، در رابطه با كثرت علم آن حضرت و استنباطات دقيقه او سخن گفتيم وثابت نموديم كه او اولى و سزاوارتر به تمسك است )).(90) لازم به يادآورى است كه بعضى از روات و محدّثيناهل سنّت ، حديث شريف ثقلين را دست كارى نموده و به جاى كلمه ((عترتى )) كلمه ((سنتى)) را گذاشته اند. اين مطلب صرف نظر از اينكه با عقل جور در نمى آيد؛ زيرا همان طورى كه قرآن مبيّن مىخواهد، سنت نيز بدون مبيّن و توضيح دهنده روشن نخواهد شد، از نظر علماى بزرگاهل تسنن مورد قبول نبوده ، بلكه اصلا متعرضنقل روايتى كه در آن ((سنّتى )) به جاى ((عترتى )) باشد، نشده اند. گويا اصلاحديثى مشتمل بر كلمه ((سنّتى )) به عنوان يكى از دوثقل ، از پيامبر نقل نشده است . و در همه جا با كلمه ((عترتىاهل بيتى )) روايت نموده اند. و از آنچه از كتب معتبره و مجاميع حديثىاهل تسنن در چند صفحه قبل از اين نقل نموديم ، واضح و روشن شد كه دستجعل و وضع ،كلمه ((سنتى )) را جانشين ((عترتى )) نموده است . اما براى اينكه مدعاى ما كاملا به اثبات برسد و متوجه شويم كه حديث اصلى همان استكه با كلمه ((وعترتى اهل بيتى )) از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است ، بهچند كتاب از كتب لغت كه نزد اهل سنت معتبرند نيز اشاره مى كنيم . ابن اثير در كتاب نهايه در باب الثاء مع القافذيل ماده ((ثقل )) و همچنين در باب العين مع التاءذيل ماده عتر، روايت را مشتمل بر كلمه ((عترتى ))نقل مى كند. بعد مى گويد: ((سمّا هما ثقلين ؛ لانّ الاخذ بهماوالعمل بهما ثقيل ويقال لكل خطير [نفيس ] ثقل ، فسمّاهما ثقلين ، اعظاما لقدرهما و تفخيمالشاءنهما(91) ؛ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كتاب و عترت راثقل ناميد براى اينكه اخذ به اين دو و عمل مطابق اين دو،ثقيل ؛ يعنى گرانبها و با ارزش است . و به هر امر خطير و نفيس و با ارزشى ،ثقل گفته مى شود، پس پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن دو را ثقلين ناميد تابزرگى مرتبه و عظمت شاءن قرآن و عترت بر مردم روشن شود)) . ابن منظور(92) ، فيروزآبادى (93) و زبيدى (94) روايت رامشتمل بر كلمه ((عترتى )) نقل نموده و تقريبا هر سه آنها در رابطه با معناىثقل همان مطلب ابن اثير را، متعرض شده . و هيچ گونه اشاره اى به روايتى كهمشتمل بر كلمه ((سنتى )) به جاى ((عترتى )) باشد، ننموده اند. غير از آيه مودّت و حديث ثقلين ، آيات و روايات ديگرى هم در كتاب و سنت موجود است و مؤلفان بزرگ اهل تسنن هم در كتابهاى خودشان متذكر شده اند كه به خاطر رعايت اختصاراز نقل و استدلال به آنها خوددارى شد. محققين واهل تتبّع مى توانند براى مزيد اطلاع و تحقيقات بيشتر به كتب صحاح سته و مسانيد ومجاميع حديثى برادران اهل سنت . يا به كتابهاى شريف ((الغدير))،((فضايل الخمسه من الصحاح السته )) و ((الفصول الماءة فى حياة ابى الائمة )) مراجعهنمايند. اهل سنّت و پيروى از دوازده امام (ع ) ممكن است بعضى از برادران اهل سنت ما بگويند كه طبق آيات و روايات مذكور، پيامبراكرمصلّى اللّه عليه و آله امرفرموده است كه مابه خمسه طيّبه((آل عبا)) مراجعه نموده واز آنان پيروى كنيم و آنها عبارتند از خودرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام در حالى كهدر مكتب تشيّع ، عترت منحصر به اين حضرات عليهم السّلام نشده و در اين مكتب بعد ازحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله پيروى دوازده امام كه همه آنان داراى عصمت مىباشند، واجب است . آيا دليلى بر وجوب تمسك به دوازده امام عليهم السّلام و پيروى از آنان بعد از پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد ؟ در جواب بايد بگوييم كه مسلماً چنين است و در مكتب تشيّع امامت تا روز قيامت ادامه داشته وهرگز قطع نمى شود و بعد از هر امامى كه از دنيا رحلت مى كند، امام ديگرى كه طبق نصامام قبلى جانشين اوست ، بر مسند امامت قرار مى گيرد. در زمان حاضر نيز امامت و رهبرى مسلمين به عهده حضرت امام زمان ، مهدى منتظر حجة بنالحسن العسكرى -ارواحنالتراب مقدمه الشريف الفداء- قرار گرفته است كه دوازدهمينامام از ائمه دوازده گانه و آخرين آنهاست . براى اثبات اين مدعا مى توانيم ادله متعددىبيان كنيم از جمله : 1 - روايتى است كه در كتب برادران اهل سنت ذكر شده و دلالت آن بر وجود فردى ازاهل بيت در هر زمان واضح و روشن است ، حديث گر چه به الفاظ مختلفنقل شده اما تواتر معنوى نسبت به آن ثابت است . ما حديث را از ذخائر العقبى تأ ليف طبرى نقل نموده و بعد اسامى كتب ديگرى را كه اينحديث در آنها آمده است ، ذكر مى نماييم : ((عن على عليه السّلامقال : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : النجوم امانلاهل السماء، فاذا ذهبت النجوم ذهب اهل السماء واهل بيتى امان لاهل الارض ، فاذا ذهب اهل بيتى ذهباهل الارض )).(95) ((على عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آلهنقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ستارگان ، امان هستند براىاهل آسمان و وقتى ستاره اى نباشد، اهل آسمان هم از بين مى روند. واهل بيت من امان هستند براى اهل ارض و ساكنان زمين ، پس زمانى كه ازاهل بيت من كسى در روى زمين نباشد، ساكنان زمين نيز نابود خواهند شد)). اين حديث را حاكم در مستدرك الصحيحين (96) با اندك اختلاف در لفظنقل نموده ، مى گويد: ((اين حديث صحيح الاسناد است )). همچنين حديث مذكور در كنزالعمال (97) والصواعق المحرقه (98) نيز روايت شده است . هيثمى هم در مجمع الزوايد(99) حديث را ذكر نموده ، مى گويد: ((طبرانى نيز اين حديثرا نقل كرده است )). مناوى در فيض القدير(100) بعد از نقل حديث در متن ، در شرح چنين مى گويد: ((اينحديث را از مسلمة بن اكوع ، طبرانى و مسدّد و ابن ابى شيبه نيزنقل كرده اند)). 2 - سيد رضى قدّس سرّه از على عليه السّلام در نهج البلاغه روايت مى كند كه آنحضرت فرمود: ((الا ان مثل آل محمد صلّى اللّه عليه و آلهكمثل نجوم السماء اذا خوى نجم ، طلع نجم )).(101) ((آگاه باشيد كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همانند ستارگان آسمانند، وقتىيك ستاره غروب كند، ستاره ديگرى طلوع خواهد كرد (تا با نور خودش گم گشتگان شبتاريك و ظلمانى را راهنمايى نمايد، پس اگر ازاهل بيت هم يكى از دنيا رحلت نمايد، ديگرى جاى او را پر مى كند تا با ارشاد و هدايتخود، گم گشتگان ظلمت آباد ضلالت را به شاهراه هدايت و سعادت ، رهنمون باشد)). 3 - در حديث شريف ثقلين متوجه شديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((مادامىكه به قرآن و عترت (كه عبارت از اهل بيت هستند) متمسك باشيد، گمراه نخواهيد شد)). قرآن كه در اين حديث عِدْلاهل بيت قرار گرفته ، تا قيامت هست پس بايداهل بيت نيز تا قيامت باشند؛ زيرا همان طورى كه گفته شده است : ((حكمالامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد؛ دو چيزى كهمثل هم و عِدْل هم از جميع جهات هستند، داراى حكم واحد مى باشند)). آنچه از ابن حجر در تبيين معناى آيه مودّت و حديث ثقليننقل شد نيز اين مطلب را تاءييد مى كند. 4- از مراجعه به كتب لغت و توجّه به معناى عترت استفاده مى شود كه عترت واهل بيت عبارت از نسل حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى باشند كه تا كنون وجودداشته و بعد از اين هم وجود خواهند داشت . فيومى در مصباح المنير ذيل ماده ((عتر)) مى گويد: ((العترةنسل الانسان ؛ عترت عبارت است از نسل انسان )). قال الازهرى : ((وروى ثعلب عن ابن الاعرابى ان العترة ولدالرجل و ذريّته و عقبه من صلبه ولا تعرف العرب من العترة غير ذلك )).(102) ازهرى مى گويد: ((ثعلب از ابن اعرابى روايت مى كند كه عترت ، فرزندان ونسل مرد است كه از صلب او به دنيا مى آيند و عرب براى عترت ، معناى ديگرى غير ازاين معنا نمى شناسد)). ابن منظور نيز ذيل ماده ((عتر)) مى گويد: ((وقال ابن الاعرابى : فعترة النبى صلّى اللّهعليه و آله ولد فاطمة البتول عليهاالسلام )). ((ابن اعرابى مى گويد: عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ذرّيه فاطمهبتول هستند)). و بعد از آنكه چند معناى ديگر براى عترت ذكر مى كند، مى گويد: ((والمشهور المعروفان عترته اهل بيته و هم الذين حرّمت عليهم الزكاة و الصدقة المفروضة )).(103) ((مشهور و معروف آن است كه عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهاهل بيت آن حضرت هستند و آنان عبارتند از كسانى كه زكات و صدقه واجبه بر آنان حراماست )). زبيدى نيز بعد از ذكر چند معنا براى عترت كه تقريباً نزديك به هم هستند، مى گويد:((والعامة تظنّ انّها ولد الرجل خاصة و ان عترةرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ولد فاطمة رضى اللّه عنها)).(104) ((عرف ، عترت را عبارت مى دانند از ذرّيه مرد كه از صلب او به دنيا بيايند و عترترسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ذرّيه فاطمه زهرا عليها السّلام هستند، بعد مى گويد:ابن سيده هم قايل به همين قول است )). اگر در اين كلمات دقت شود، ترديدى باقى نخواهد ماند كه مراد از ((عترتى )) كهعِدْل قرآن هست ، همه منتسبين به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا نزديكان او نيست بلكهعدل قرآن ، آن عترتى است كه مى توانند مرجع مسلمين در احكام دين باشند و آنان منحصرنددر ائمه دوازده گانه ؛ زيرا غير آنان اگر هم چيزى دارند از آنان دارند. آقاى سيد محمد صديق حسن بخارى بعد از نقل حديث شريف ثقلين از زيدبن ارقم ، مىگويد: ((اين حديث مبيّن فضيلت اهل بيت عليهم السّلام و بزرگى حق آنان در اسلام است واينكه آنان قرين قرآنند، در تعظيم و اكرام . و بعد از اين بيانرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در رابطه با فضيلت و عظمتاهل بيت عليهم السّلام ديگر بيانى وجود نخواهد داشت ؛ زيرا بعد از آبادان قريه اى وجودندارد (كنايه از اينكه ديگر راه بهانه جويى براى كسى باقى نمى ماند)). بعد مى گويد: ((نزد من ثابت است كه مراد ازاهل بيت و عترت در درجه اول كسانى از اقارب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هستند كه درعصر نبوت موجود بودند و لكن اين كلمه شامل مى شود كسانى را كه بعد از آنان بهوجود آمدند از اكابر و بزرگان و راهنمايان به سوى علم و عبادت ،مثل ائمه دوازده گانه از عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله )). تا آنجا كه مى گويد: ((مراد از اهل بيت در حديث ثقلين ، فقط عترت طاهره و ذرّيه مطهرههستند و اين كلمه شامل ازواج پيامبر نمى شود)).(105) 5 - شيخ احمد بن على شافعى مى گويد: ((حديث ثقلين صحيح است و مراد از آن اين مىباشد كه علمايى از عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى هميشه تا روز قيامت امركننده هستند به آنچه در قرآن وجود دارد)).(106) همچنين آقاى محمد بن عبدالباقى در شرحى كه بر كتاب المواهب اللدنية تاءليف حافظابن حجر عسقلانى دارد، بعد ازذكر لفظ ((عترت )) مى گويد: ((در اين حديث بعد ازاجمال ، تفصيل و بيانى است ؛ يعنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى خواهد بفرمايد: اگرشما اوامر قرآن را پذيرفتيد و از نواهى آن اجتناب كرديد و هدايت شديد به هدايت عترتمن و اقتدا به سيره آنان نموديد، گمراه نخواهيد شد)). بعد از قرطبى نقل مى كند كه اين وصيّت و تاءكيد عظيم اقتضا مى كند وجوب احترامآل آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و اكرام و محبت آنان را، مانند وجود ديگر فرايض كهعذرى براى احدى در تخلّف از آن نيست . مخصوصاً كه خصوصيتآل نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معلوم و طورى است كه آنان جزء آن حضرتصلّى اللّه عليه و آله هستند، چنانكه خود آن حضرت فرمود: ((فاطمة بضعة منّى ؛ فاطمهپاره اى از (وجود) من است )). او از شريف سمهودى نقل مى كند كه : ((اين خبر به ما مى فهماند كه در هر زمان تا بهقيام قيامت كسى از عترت كه به او متمسك شويم ، وجود دارد همان طورى كه قرآن تا روزقيامت وجود خواهد داشت ، پس اگر اهل بيت نباشند،اهل ارض هم نخواهند بود)). همچنين وى از زرقانى نقل مى كند كه در شرح اين حديث گفته است : ((اينكه پيامبر صلّىاللّه عليه و آله اول فرمود: انى تارك فيكم الثقلين ، اشاره ، بلكه تصريح است بهاينكه قرآن و اهل بيت بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تواءم هستند و آن حضرت صلّىاللّه عليه و آله امتش را وصيّت نمود به خوش رفتارى با قرآن و عترت و اينكه حق اين دورا ضايع ننموده و در امور دين به آنان مراجعه كنند . اما به قرآن مراجعه كنند؛ چون معدن علوم دينيه و اسرار و حكم شرعيه و كنوز و گنجهاىحقايق و معرفت و دقايق است . و به عترت تمسك جويند؛ چون وقتى عنصر وجودى انسانپاك باشد، به او كمك مى كند در فهم دقايق دينى ، پس پاكى فطرت آدمى و طبيعت اوموجب مى شود كه شخص داراى حُسن خلق باشد، و محاسن اخلاقى هم ايجاب مى كند صفاىقلب و پاك بودن دل را از ناپاكى و پليديها (يعنىاهل بيت عليهم السّلام چون داراى عنصر و طينت پاك هستند، پس بر ما واجب است از آنانپيروى كنيم )). بعد زرقانى مى گويد: ((و اين وصيت را پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مؤ كّد وتقويت نمود به اين جمله : فانظروا بماذا تخلفونى فيهما؛ پس ببينيد چگونه حرف مرانسبت به آن دو عمل خواهيد كرد (يعنى يا قرآن و عترت را متابعت و پيروى مى كنيد تا مراخوشحال بسازيد، يا اينكه مخالفت آن دو را نموده و مرا ناراحت مى كنيد)).(107) 6 - رواياتى از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در كتب معتبره برادراناهل سنت ما موجود است كه دلالت آن بر امامت ائمه دوازده گانه و وجوب پيروى مسلمانان ازآنان كاملاً واضح و روشن است . البته روايات منقوله در مجاميع حديثى برادراناهل سنت از نظر الفاظ، داراى اختلاف كمى هستند، اما همه آن احاديث يك معنا و مطلب را ارائهمى دهند كه مثبت امامت دوازده امام عليهم السّلام بعد از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىباشد. مسلم در صحيح ، كتاب امارت در باب اينكه مردم همه تابع قريش اند، به دو سند ازجابر بن سمره نقل مى كند كه : ((دخلت مع ابى على النبى صلّى اللّه عليه و آلهفسمعته يقول : انّ هذا الامر لاينقضى حتّى يمضى فيهم اثناعشر خليفة .قال : ثمّ تكلّم بكلام خفى علَىَّ. قال فقلت لابى : ماقال ؟ قال : كلهم من قريش )).(108) ((جابر بن سمره مى گويد: با پدرم ، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرفيابشديم ، شنيدم كه آن حضرت مى فرمود: اين دين منقضى نمى شود و به آخر نمى رسد،تا اينكه دوازده خليفه يكى بعد از ديگرى خلافت نمايند و ارشاد و هدايت مردم را عهده دارشوند، جابر مى گويد: بعد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سخنى فرمود كه مندرست متوجه نشدم ، از پدرم پرسيدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چه فرمودند؟ گفت: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تمام آن دوازده نفر از قريش مى باشند)). حاكم نيشابورى به سندش از مسروق روايت مى كند كه گفت : ((كنّا جلوساً ليلة عندعبداللّه يقرئنا القرآن فساءله رجلٌ، فقال : يا اباعبدالرحمن !هل ساءلتم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كم يملك هذه الامة من خليفةفقال عبداللّه ما ساءلنى عن هذا احد منذ قدمت العراق قبلك ،قال : ساءلناه ، فقال : اثناعشر عدة نقباء بنىاسرائيل )).(109) ((شبى خدمت عبداللّه بن مسعود (كه از اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هست ) نشستهبوديم و او براى ما قرآن قرائت مى كرد، پس مردى برخاست و خطاب به عبداللّه گفت :اى اباعبدالرحمن ! (كنيه عبداللّه بن مسعود) آيا شما از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هيچگاه سؤ ال كرديد كه چند نفر در اين امت به عنوان خليفه و جانشين آن حضرت بعد از اوخواهند بود؟ عبداللّه گفت : اين مطلب را از وقتى كه به عراق آمده ام كسى غير از تو از مننپرسيده است ، بلى ما از آن حضرت پرسيديم و آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله درجواب فرمود: تعداد خلفاى بعد از من دوازده نفرند مطابق عدد نقباى (سرپرستان ) بنىاسرائيل )). احمد بن حنبل (110) از جابر بن سمره روايت مى كند كه : پيامبر اسلام صلّى اللّه عليهو آله فرمود: ((لايزال الدين قائماً حتى يكون اثنا عشر خليفة من قريش ؛ اين دين براىهميشه باقى خواهد بود تا دوازده نفر از قريش بر آن خلافت كنند)). وى به نقل از جابر بن سمره مى افزايد كه : ((سمعترسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله او قال صلّى اللّه عليه و آله : يكون بعدى اثنا عشرخليفة كلهم من قريش (111) ؛ از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدم يا آن حضرت صلّىاللّه عليه و آله فرمود: بعد از من دوازده نفر خليفه خواهند بود كه همه از قريش مىباشند)). متقى هندى روايت فوق را با اين لفظ نقل مى كند: ((يكون لهذه الامة اثناعشر قيماً،لايضرّهم من خذلهم ، كلهم من قريش )).(112) ((اين امت دوازده قيّم دارند كه تبعيت نكردن كسى از آنان ، آسيبى به خلافتشان وارد نمىكند و همه از قريشند)). قابل ذكر است كه هيثمى وقتى اين حديث را ذكر مى كند، مى گويد:((وقال لايضرهم عداوة من عاداهم ، فالتفت خلفى ، فاذا أ نا بعمر بن الخطاب فى اناس ،فاثبتوا لى الحديث كما سمعت )).(113) ((جابر مى گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: عداوت كسانى كه با آنان دشمنهستند، ضررى به آنان وارد نمى كند، بعد مى گويد: پشت سرم را نگاه كردم ، ديدم عمربن خطاب با عده اى مى آيند، پس آنان نيز حديث را همان طور كه شنيده بودم برايم بيانكردند)). حافظ سليمان قندوزى حنفى (114) بعد ازنقل حديث فوق الذكر از كتب معتبره اهل سنت ، گفتار بعضى از محققين را در رابطه با شرحو توضيح اين حديث ، نقل مى نمايد كه ترجمه آن به فارسى چنين است : بعضى از محققين مى گويند: ((رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه بعد از حضرترسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خلفاى آن حضرت دوازده نفر مى باشند، مشهور و ازطرق كثيره روايت شده است ، پس با گذشت زمان و شناسايى كون و مكان ، مى دانيم كهمراد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله از اين احاديث همين دوازده امام ازاهل بيت آن حضرت است ؛ زيرا ممكن نيست اين حديث راحمل كنيم بر خلفايى كه از ميان اصحاب ، بعد از آن حضرت خلافت نمودند، چون عده آنهابه دوازده نمى رسد؛ چنانكه امكان ندارد اين روايات بر سلاطين اموى تطبيق گردد؛ زيراآنان از دوازده نفر بيشترند. و همه ايشان جز عمر بن عبدالعزيز، ظالم و سفاك بوده اند.از طرفى هم بنى هاشمى نيستند و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله - چنانكه در روايتعبد الملك بن جابر آمده است - فرمود: همه آن دوازده نفر از بنى هاشمند؛ و اينكه حضرتآهسته صحبت فرموده طورى كه راوى خبر متوجه نشده بوده ، خود دلالت براين مدّعا دارد؛زيرا مردم از خلافت بنى هاشم خوششان نمى آمد، همچنين تطبيق اين روايات بر سلاطينعباسى هم درست نيست ؛ چون آنها علاوه براينكه ازدوازده نفربيشترند، آيه مباركه (...قُل لاَّ اءَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اءَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ...)(115) ، و حديث شريف كسا رابسيار كم رعايت كردند (بلكه اصلاً رعايت نكرده اند)). بعد مى گويد: ((پس بايد حتماً حمل شود بر دوازده امامى كه از مياناهل بيت و عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برخاسته اند؛ زيرا آنان داناتر،بزرگوارتر، زاهدتر، متقى تر و از نظر حسب و نسب بالاتر و نزد خداىمتعال گرامى تر از اهل زمان خودشان هستند، علومى كه درسينه هاى آنان مى باشد، همهمتصل است به جدّ بزرگوارشان از طريق وراثت و لدنيّت )). سپس حافظ سليمان قندوزى حنفى مى گويد: ((اين چنين مى شناسند آنان رااهل علم و تحقيق و كشف و توفيق )). اين مطلب را كه خلفاى پيامبر همين امامان دوازده گانه هستند، تاءييد مى كند و رجحان مىدهد حديث ثقلين واحاديث كثيره اى كه در اين كتاب (ينابيع الموده ) و غير اين كتاب از كتبمعتبره ديگر ذكر شده است .(116)
|
|
|
|
|
|
|
|