چون مفاسد غضب را دانستى بدان كه علاج آن موقوف استبر چند چيز:
اول آنكه: سعى كند در ازاله اسبابى كه باعث هيجان غضب مىشود، مثل: فخر و كبرو عجب و غرور و لجاج و مراء و استهزاء و حرص و دشمنى و حب جاه و مال و امثالاينها، كه همه آنها اخلاق رديه و صفات مهلكه هستند، و خلاصى از غضب با وجودآنها ممكن نيست.پس بايد ابتدا ازاله آنها را كرد تا ازاله غضب سهل و آسان باشد.
دوم آنكه: ملاحظه اخبار و آثارى كند كه در مذمت غضب رسيده چنانچه شمهاىاز آنها گذشت.
سوم آنكه: متذكر اخبار و احاديثى گردد كه در مدح و ثواب نگاهداشتن خود ازغضب وارد شده است، و فوائد آن را به نظر درآورد.
همچنان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه غضبخود را از مردم باز دارد، خداوند - تبارك و تعالى - نيز در روز قيامت عذاب خود را از او باز مىدارد» . (34)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «در تورات نوشته شدهاست كه: از جمله چيزهائى كه خدا به موسى - عليه السلام - فرمود اين بود كه: نگاهدارغضب خود را از كسى كه من تو را صاحب اختيار او كردهام، تا من نيز غضب خود را ازتو نگاه دارم» . (35)
و حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند كه: «خدا وحى فرستاد به بعضى ازپيغمبران خود كه: اى فرزند آدم! در وقتى كه غضبناك گردى مرا ياد كن تا من هم تو راياد كنم و در وقت غضبم و تو را هلاك نسازم» . (36)
و باز از آن حضرت - عليه السلام - مروى است كه: «مردى از اهل باديه به خدمتپيغمبر - صلى الله عليه و آله - آمد و عرض كرد كه: من مردى هستم «باديه نشين» ، (37) مراكلمهاى ياد ده كه جامع خير دنيا و آخرت باشد.آن حضرت فرمودند كه: هرگز غضبمكن.و سه مرتبه آن اعرابى عرض خود را اعاده كرد حضرت همين جواب را فرمود» . (38)
و نيز از آن بزرگوار روايتشده كه: «هر كه غضب خود را باز دارد از كسى، خداعيوب او را مىپوشاند» . (39)
و اخبار در اين خصوص بىحد و نهايت است. (40)
چهارم آنكه: ملاحظه فوايد ضد غضب را كه حلم باشد بكند، و مدحى را كه در اينخصوص وارد شده است. - همچنان كه مذكور خواهد شد - ببيند، پس خود راخواهى نخواهى بر آن بدارد و حلم و بردبارى را بر خود ببندد و غضب و خشم را برخود ظاهر نسازد، اگر چه در دل خشمناك باشد.و اگر كسى مدتى چنين كند به تدريجعادت مىشود و حسن خلق از براى او حاصل مىشود.
پنجم آنكه: هر قول و فعلى كه از او سر مىزند ابتدا در آن فكر كند و خود را ازصدور آثار غضب محافظت نمايد.
ششم آنكه: اجتناب كند از مصاحبت كسانى كه قوه غضبيه ايشان غالب و از فضيلتحلم خالى هستند.و در صدد انتقام و «تشفى غيظ» (41) خود مىباشند، و اين را مردى و شجاعت مىنامند و مىگويند: ما از كسى متحمل درشتى و سختى نمىشويم، و بر فلانامر صبر نمىكنيم.بلكه مجالست كند با اهل علم و حلم و وقار، و كسانى كه مانند كوهپا بر جاى با هر باد ضعيفى از جاى در نمىآيند.
هفتم آنكه: تامل نمايد و بداند كه هر چه در عالم واقع مىشود همه به قضا و قدرالهى است و جميع موجودات، مسخر قبضه قدرت او، و همه امور در يد كفايتاوست.و خدا هر چه از براى بنده مقرر كرده است البته خير و صلاح آن بنده در آناست.و بسا باشد كه مصلحت او در گرسنگى و بيمارى، يا فقر و احتياج، يا ذلت وخوارى، يا قتل يا امثال اينها باشد.
و چون اين را دانست، مىداند كه: ديگر غضب كردن بر ديگران، و خشم گرفتن برايشان راهى ندارد، چرا كه هر امرى هست از جانب پروردگار خير خواه او مىرسد.
هشتم آنكه: متذكر شود كه غضب نيست مگر از بيمارى دل و نقصان عقل، كهباعث آن ضعف نفس است نه شجاعت و قوت نفس و از اين جهت است كه: ديوانهزودتر از عاقل غضبناك مىگردد.و مريض از تندرست زودتر به غضب مىآيد.وهمچنين پيران ضعيف المزاج زودتر از جوانان، و زنان زودتر از مردان از جا درمىآيند.و صاحبان اخلاق بد زودتر از ارباب ملكات فاضله به خشم مىآيند.چنانكهمىبينى كه كسى كه: رذل استبه فوت يك لقمه خشمناك مىگردد.و بخيل به تلفشدن يك حبه از مالش غضب مىكند حتى بر دوستان و عزيزان خود.اما صاحبان نفوسقويه، شان ايشان از آن بالاتر، و رتبه ايشان از آن والاتر است كه به امثال اين امور،متغير و مضطرب گردند.
و اگر در آنچه گفتيم تشكيكى داشته باشى ديده بگشا و نظر به صفات و اخلاقمردم كن و كتب سير و تواريخ را مطالعه نماى و حكايات گذشتگان را استماع كن تاببينى كه حلم و بردبارى و خود را در وقت غضب نگاهدارى كردن طريقه انبيا و اوليا ودانايان و حكما و نيكان و عقلا و پادشاهان ذو الاقتدار و شهرياران كامكار بوده وغضب و اضطراب و از جا در آمدن، خصلت اراذل و اوباش و نادانان و جهالاست.
نهم آنكه: به ياد آورى كه تسلط و قدرت خدا بر تو، قوىتر و بالاتر است از قدرتتو بر اين ضعيفى كه بر او غضب مىكنى، و تو در جنب قوه قاهره الهيه غير متناهيه بهمراتب ضعيفتر و ذليلترى از اين ضعيف ناتوان كه در جنب قدرت توست.پس بترسو حذر كن از اينكه: چون تو غضب خود را بر او جارى سازى خداوند قهار نيز در دنيا وآخرت غضب خود را بر تو جارى بكند.
غم زير دستان بخور زينهاربترس از زبر دستى روزگار
لب خشك مظلوم را گو بخندكه دندان ظالم بخواهند كند
در آثار پيشينيان رسيده كه: هيچ پادشاهى در بنى اسرائيل نبود مگر اينكه حكيمىدانشمند با او بود و صحيفهاى در دست داشت كه بر آن نوشته بود كه: بر زيردستانرحم كن، و از مرگ بترس، و روز جزا را فراموش مكن.و هر وقت كه پادشاه غضبناكشد آن حكيم، صحيفه را به دست او دادى تا خواندى و غضب او ساكن شدى. (42)
دهم آنكه: متذكر گردى كه: شايد روزگار، روزى آن ضعيفى را كه تو بر او غضبمىكنى قوت دهد و كار او بالا گيرد و بر تو زبر دستشود و در صدد انتقام و مكافاتبر آيد.
لا تهين الفقير علك انتركع يوما و الدهر قد رفعه (43)
يازدهم آنكه: بدانى كه: هر حليم و بردبارى غالب و قاهر، و در نظر اولى «البصائر» (44) عزيز و محترم مىباشد.و هر غضبناك مضطرب الحالى پيوسته مغلوب، و در ديدههابىوقع مىگردد.
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتربل زصد لشكر ظفر انگيزتر
دوازدهم آنكه: تصور كنى كه در وقت غضب، صورت تو چه نوع قبيح و متغير، واعضاى تو متحرك و مضطرب، و كردارت از نظم طبيعى بيرون، و گفتارت غير مطابققاعده و قانون مىشود.
و از جمله معالجات غضب آن است كه: آدمى در وقت هيجان، به خدا پناه برداز شر شيطان، و بگويد:
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم».
و اگر ايستاده باشد بنشيند، واگر نشسته باشد بخوابد.و وضو گرفتن و غسل كردن با آب سرد از براى تسكين آتشغضب مفيدند.و اگر غضب بر كسى باشد كه قرابت رحم با يكديگر داشته باشند دستبه بدن او گذارد غضب او ساكن مىگردد چنانچه در اخبار وارد شده. (45)
پىنوشتها:
1. بحار الانوار، ج 71، ص 340. 2. محجة البيضاء، ج 5، ص 61.و احياء العلوم، ج 3، ص 29. 3. رك: بحار الانوار، ج 71، صفحات 338- 342 4. رجوع شود به پاورقى ص 20. 5. آميخته شده. 6. مرغى نظير عقاب كه خوراكش استخوان است. 7. شكار. 8. آواز، صدا. 9. توبه، (سوره 9)، آيه 38. 10. رك: بحار الانوار، ج 71، باب السكينة و الوقار، ص 337.و كنز العمال، ج 3، ص 252. 11. ترسو. 12. حجرات، (سوره 49)، آيه 12. 13. فتح، (سوره 48)، آيه 12. 14. بحار الانوار، ج 75، ص 196، ح 11. 15. صحيح مسلم، ج 8، ص 11 16. آنگونه كه سزاوار است. 17. حجرات، (سوره 49)، آيه 6 18. بحار الانوار، ج 78، ص 93، ح 104. 19. احياء العلوم، ج 3، ص 31.و صحيح مسلم، ج 7، ص 8، (با اندك تفاوتى) 20. انعام، (سوره 6)، آيه 108. 21. صحيح بخارى، ج 8، ص 3.و سنن ترمذى، ج 8، ص 97 (با اندك تفاوتى) . 22. مجمع الزوائد، ج 10، ص 213. 23. پر 24. احياء العلوم، ج 3، ص 145 و 156. 25. احياء العلوم، ج 3، ص 148.و محجة البيضاء، ج 5، ص 303 26. بحار الانوار، ج 73، ص 266، ح 20. 27. بحار الانوار، ج 73، ص 266، ح 19. 28. بحار الانوار، ج 73، ص 267، حديث 21. 29. كافى، ج 2، ص 303، ح 3.و بحار الانوار، ج 73، ص 274، ح 24. 30. بحار الانوار، ج 73، ص 278، ح 33. 31. بحار الانوار، ج 73، ص 278، ح 33. 32. آتش برافروخته 33. صحيح بخارى، ج 8، ص 34 34. كافى، ج 2، ص 305، ح 15. 35. بحار الانوار، ج 73، ص 267، ذيل حديث 21. 36. بحار الانوار، ج 73، ص 276، ح 29. 37. بيابان نشين، چادر نشين. 38. بحار الانوار، ج 73، ص 274، ح 25. 39. كافى، ج 2، ص 303، ح 6. 40. رك: بحار الانوار، ج 73، صفحات 262- 281. 41. آسوده كردن خشم و غضب، (خالى كردن عقده) . 42. احياء العلوم، ج 3، ص 150.و محجة البيضاء، ج 5، ص 306. 43. و بيچارهاى را خوار مكن، شايد روزى از مقامت تنزل كنى و بيچاره شوى و روزگار، آن بيچاره را بلندكرده و به مرتبه بالا برساند. 44. صاحبان بينش و فهم. 45. رك: كافى، ج 2، ص 302، ح 2
|