پىنوشتها:
1. فصلت (سوره 41)، آيه 53. 2. بحار الانوار، ج 2، ص 32، ح 23. 3. ناتوان، عاجز. 4. جمع رذيله، و به معنى فرومايگى، پستى و ضد فضيلت است. 5. معرب گوهر است، يعنى چيز گران قيمت و با ارزش.و در فلسفه، لفظ «جوهر» ، بر عقول و نفوس مجردهنيز اطلاق مىشود.فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 658. 6. عالم فرشتگان، عالم عقول و نفوس مجرده كه مافوق عالم ناسوت و ماده است 7. جمع «سبع» استيعنى حيوانات درنده. 8. چهارپايان و هر حيوانى غير از درندگان است. 9. اسراء، (سوره 17)، آيه 70. 10. «مجرد» يعنى عارى از قيد و شرط، و لواحق و ضمائم.حكما، مجرد به امرى مىگويند كه روحانى محضبوده و مخلوط با ماده نباشد، مانند عقول و نفوس مدبره انسانى.فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص 1696. لاهيجى در تقسيم عوالم گويد: اول عالم جبروت است...كه مجرد از ماده و صورت و مدت است دوم عالمملكوت است كه مجرد از ماده و مدت استسوم عالم ملك است و آن عالم اجساد است.رك: فرهنگ معارفاسلامى ج 1 ص 630. 11. مراد همان «عقول دهگانه» بنابر نظريه فلاسفه «مشاء» و «عقول» انوار بىشمار بنابر نظريه حكماء اشراقمىباشد، كه معتقدند: صادر اول از ذات حق و واسطه فيض آن عقول مىباشند.فرهنگ معارف اسلامى، ج 2،ص 1270- 1293 12. اسراء، (سوره (17)، آيه 85. 13. عالم مجردات را «عالم امر» مىنامند كه به امر تكوينى الهى از «كتم عدم» [جهان نيستى] به وجودآمدهاند، و بر حسب امر تكوينى، دفعة واحدة پديدار گشتهاند.فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1227. (جهتاطلاع بيشتر به تفسير الميزان، ج 13، ص 210«طبع اول» مراجعه شود) . 14. «عالم ملك» ، جهان جسمانى و عالم ماده و ماديات را گويند، كه به آن، عالم شهادت و ناسوت وكون و فساد نيز مىگويند: و «عالم ملكوت» ، عالم مجردات، عالم ارواح و معقولات است كه به آن، عالم باطن و بقاءو اسرار نيز مىگويند.فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1231.و ج 3، ص 1921. 15. جمع «غريب» استبه معنى شگفتى. 16. ظاهرا همانطور كه در نسخه خطى موجود است «جلال و جبروت» صحيح باشد به معناى عظمت و بزرگى و غلبه و سلطنت.چنانكه عراقى گويد: برتر زچند و چون جبروت و جلال اوبيرون زگفتگو صفت لا يزال او فرهنگ و معارف اسلامى، ج 1، ص 631. 17. از زمين تا آسمان. 18. اسراء (سوره 17) آيه 85. 19. اعراف (سوره 7)، آيه 54. 20. يعنى: اى نفس قدسى مطمئن و آرام يافته! به ياد خدا به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو ازاو خشنودى و هم او از خشنود است.فجر، (سوره 89)، آيه 27 و 28 21. يعنى: قسم به نفس ناطقه انسان، و قسم به آن خداوندى كه آن را اين چنين مرتب آفريد و اعضايش رامنظم ساخت و قوايش را تعديل نمود.الشمس، (سوره 91)، آيه 7- 10. 22. بحار الانوار، ج 2، ص 32، ح 23. 23. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 231. 24. مملكت، كشور. 25. بخشيدن چيزى به كسى جهت استفاده 26. آل عمران، (سوره 3)، آيه 169. 27. فجر، (سوره 89)، آيه 28. 28. بحار الانوار، ج 6، ص 207 29. در اصطلاح فلاسفه مراد از «مبادى فياضه عاليه و متعاليه» همان عقول مجرد طوليه و نفوس كليه و عقولعرضيه است، كه «مبادى مفارقه» هم ناميدهاند.و فلاسفه معتقدند كه: آنان صادر اول و واسطه فيض مىباشند. فرهنگ معارف اسلامى، ج 3 ص 1667. 30. منسوب به «هيولى» (خميره اجسام، ماده و عنصر اوليه جسم) است.فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص 2188. 31. جمع مائده است.يعنى: سفره. 32. جاودان. 33. گران و سنگين. 34. سجده، (سوره 32)، آيه 17. 35. تابشها، درخششها 36. نسيمها.يعنى: مانع تجليات نسيم رحمانى است. 37. مراد ذات حق استبه اعتبار اسم اعظم و تعين اول، كه منشا تمام اسماء، و صفات است.فرهنگ معارفاسلامى، ج 2، ص 901. 38. هميشه زنده و جاودان، باقى. 39. تارك به معناى سر، و فرق سر است. 40. مراد از «عالم سفلى» عالم ماده و طبيعت ناسوت است.و مراد از «عالم علوى» عالم ماوراء طبيعت، و عالمملكوت و جبروت است. 41. بحار الانوار، ج 70، ص 59، ح 39. 42. مراد تاريكىهائى است كه در اثر گناه، روى قلب انسان احساس مىشود. 43. بحار الانوار، ج 82، ص 243. (در مصدر بجاى «لا يحتملها» كلمه «لا يسعنى» ذكر شده) 44. دريغ. 45. خداوند - متعال - بالاتر و برتر از آن است كه محروميت افراد از انوار فيض الهى را به او نسبت داد. 46. ممارست. 47. بحار الانوار، ج 1، ص 225، ح 17 48. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1158، حكمت 139. 49. مدرك فوق، ص 692، خطبه 210. 50. او همان لوحى است در نزد خداوند، كه از هر گونه تغيير و تبديل و تحريفى محفوظ است، و همه حقايقعالم و حوادث آينده و گذشته در آن درج است.در مقابل آن، لوح «محو و اثبات» است كه امورات نوشته در آن باتوجه به شرائط و موانع، قابل تغيير است.ر ك: تفسير نمونه، ج 21، ص 9 و ج 10، ص 241.و بحار الانوار، ج57، ص 375.و حق اليقين علامه شبر، ج 1، ص 78.و اسفار، ط قديم، ج 3، ص 62. 51. مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 28 و من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 159، رقم 744. 52. پليدىها، نجاستها. 53. عنكبوت، (سوره 29)، آيه 45. 54. سير سلوك علامه مجلسى (مترجم) ص 58 55. يكى از بيماريهاى جلدى است كه عوارض آن، سوزش و خارش پوستبدن و پيدا شدن دانههاى بسيارريز در روى آن است. 56. يعنى: افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم.زمر، (سوره 39)، آيه 56 57. زغال. 58. يعنى: و هنگامى كه نامه اعمال خلق گشوده شود.تكوير، (سوره 81)، آيه 10. 59. ق، (سوره 50)، آيه 22. 60. اسراء، (سوره 17)، آيه 13 61. كهف، (سوره 18)، آيه 49. 62. فرقان، (سوره 25)، آيه 44. 63. نبا، (سوره 78)، آيه 40. 64. بحار الانوار، ج 57، ص 199 و ج 15، ص 28 65. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 76. 66. جمع «خلط» (رطوبت فاسد و گنديده) است.و در اصطلاح قديم، خون، بلغم، صفرا و سودا را اخلاطچهارگانه مىناميدند.رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 110 67. بحار الانوار، ج 2، ص 111، ح 25. 68. برهنه، خالى، سالم. 69. مزين، آراسته. 70. مصيبتها. 71. آنچه در كتب تراجم و غيره تفحص نموديم شرح حال وى را نيافتيم. 72. عقيده عالمان نجوم و علوم غريبه و بعضى از حكما بر آن است كه: ستارگان و افلاك در سرنوشت انسانتاثير دارد و تدبير امور افراد به دست آنها سپرده شده، و بعضى از آنها را سعد، و بعضى ديگر را نحس مىدانند (رك: فرهنگ معارف اسلامى ج 3، ص 1996) . رواياتى از اهل بيت - عليهم السلام - در مذمت و رد اين نوع اعتقاد و طرز تفكر وارد شده و فقهاء بزرگ شيعهمانند: علامه حلى و ديگران، اعتقاد به تاثير ستارگان و ارتباط حركات موجودات به حركت افلاك و ستارگان را كفرمىدانند.رك: بحار الانوار ج 58، ص 217- 311 و منتهى المطلب ج 2، ص 1014. 73. تربيع و تسديس از اصطلاحات نجومى است، كه هرگاه فاصله دو ستاره با همديگر 90 درجه (سه برج) باشد آنرا تربيع گويند.و اگر فاصله دو كوكب 60 درجه (دو برج) باشد آنرا تسديس گويند. (حاصل تقسيم 360 برعدد 4 و 6) . 74. نگاه ستاره زحل را كيوان گويند، كه نحس اكبر هم ناميدهاند.فرهنگ معارف اسلامى ج 3، ص 1621. 75. مراد ستاره مريخ است كه اهل فن او را نشانه نحوست دانند.مدرك ياد شده ص 1998. 76. اشاره به قضيه برگشتن خورشيد براى حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - است، كه بنا به نقل مورخينمتعدد: روزى حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - سر بر روى زانوى حضرت على (ع) نهاده و در حال گرفتنوحى بود.كه اين به قدرى طول كشيد كه آفتاب غروب نمود، و نماز عصر حضرت على (ع) قضا شد.سپس به دعاىحضرت رسول - صلى الله عليه و آله - آفتاب برگشت و حضرت نمازش را به جا آورد و دوباره خورشيد غروب كرد. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب: الغدير، ج 3، ص 140.
|