بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عصمت, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - کليات
     02 - پيشگفتار
     03 - واژه شناسى
     04 - عصمت و اختيار
     05 - ناسازگارى با طبيعت انسانى
     06 - عصمت در اديان ديگر
     07 - پى آمدهاى اعتقاد به عصمت
     08 - عصمت در دريافت و ابلاغ وحى
     09 - عصمت در اعتقادات
     10 - عصمت از گناه
     11 - عصمت از خطا
     12 - تفاوت درجات معصومان
     13 - برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت
     14 - تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت
     15 - عصمت امامان
     16 - عصمت انسان هاى ديگر
     17 - عصمت حضرت زهرا
     18 - آيه تطهير
     19 - امام على
     20 - نقش شيعه در رواج انديشه عصمت
     21 - منابع و مآخذ
     22 - پاورقي ها
     fehrest -
 

 

 
 

عصمت از گناه

ش8) قرآن كريم صريحاًاز عصيان و نافرمانى پيامبران خبر مى دهد،چگونه مى توان از اين آيات چشم پوشيد وپيامبران را معصوم دانست؟

آياتى از قرآن كه بهظاهر از نافرمانى پيامبران خبر مى دهند وبه نكوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند،به صورتى گسترده در كتاب هاى روايى، تفسيرىو كلامى به بحث گذاشته شده و معناى حقيقى آن هامورد موشكافى قرار گرفته است.(75)در اين جا به جاى آن كه به بررسى تك تك اينآيات بپردازيم، چند نكته كلى را براى دستيابىبه دركى عميق تر از آن ها گوشزد مى كنيم

ش1) واژه هايى همچونعصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزنانديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفىرا در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات گسترهوسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعىمحدود نمى گردد.(76) براىمثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى وارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامىرا براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند.استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب ومنزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اىكه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكهدرباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّباندرگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبهو مغفرت سخن گفت. همچنين «ذنب» به معناى كارىاست كه پيامدى ناگوار دارد و بر اين اساس،مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى تواناز زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمارآورد،(77) كه به گفته قرآنكريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايدو پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن سازد:(انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخّر)(78)م

ش2) از ديدگاه روايات،يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريمبايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخى ازآيات به شيوه (ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة)(79)نازل شده اند.(80) اين جملهدر زبان عربى تقريباً برابر با ضرب المثلىفارسى است كه مى گويد: «در، به تو مى گويم،ديوار، تو بشنو». بر اين اساس، هر چند پيامبراكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، باجملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد:«اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، ازكسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند،پرسش نما.»(81)اين آيه، به هيچوجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهىبراى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريمقرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براىبرطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندانيهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم رامى دانند، پرسش نمايند.(82)همچنين،در آيه اى ديگر، رسول خدا(صلى الله عليهوآله) از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تنداده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشتهاست، چنين بازخواست مى شود: (عفَا اللّهعنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذينصدقوا و تعلم الكاذبين)(83)خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال)راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان رابازشناسى به آنان اجازه دادى؟ با اندكى تأملروشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، درواقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرىحقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند وبهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خودمى سازند.(84)م اين گروهاگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، درتصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداستسرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا(صلى اللهعليه وآله) را نيز در هم مى شكستند. افزون براين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جزتضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه درآيات بعدى همين سوره آمده است(85)به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشتاين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ برخلاف آن چه برخى پنداشته اند(86)ـنه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه باظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد.اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزىپيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى مردمانبه حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيزنمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان،پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد

ش3) آن چه گذشت به معناىناديده گرفتن لغزش هاى پيامبران نيست،بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايستهمقرّبان درگاه الهى نيست، كه (حسنات الابرارسيئات المقربين)(87) چه بسا ازمعصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعىنيست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارىندارد و در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود.اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآنبرجسته گرديده اند كه سطحى افراد ظاهربين وغير دقيق نگران را به ترديد مى افكنند و اينپرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهند كه اگرپيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى برلغزش هاى آنان چيست اميرمؤمنان(عليهالسلام)در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكتهرا خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اينكاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشتانبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايىننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازهدرجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهىفروترند.(88)م

ش9) آيا پيامبران وامامان هيچگاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟و اگر معصوم بودند، چه نيازى بود كه با اصحابخود به مشورت بپردازند؟

عصمت از خطا داراىابعاد گوناگون و دقيقى است كه بى توجّهى بهآنها، رهزن انديشه بسيارى از افراد گرديدهاست تقريباً همه انديشمندان شيعه و سنّى،دريافت و ابلاغ وحى را معصومانه مى دانند وشيعيان با استناد به دلايلى، از جمله رواياتفراوانى كه از اهلبيت(عليهم السلام)رسيدهاست، معصومان را از هر گونه خطا و نسيانىبركنار مى شمارند براى نمونه، امام رضا(عليهالسلام) در وصف رهبران الهى مى فرمايد

(وَ هُوَ مَعْصُومٌمُؤَيَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطاياو الزَللَ وَ العثارَ)(89)م

(شخصى كه خداوند وى رابراى اداره امور بندگانش بر مى گزيند)معصوم و برخوردار از تأييدات، توفيقات وراهنمايى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشىدر امان است

در اين ميان، عصمت ازخطا در امور عادّى (فردى و اجتماعى) از حساسيّتويژه اى برخوردار بوده و برخى از ديرباوران را وا داشته است كه از لابلاى صفحاتتاريخ به جمع آورى لغزش هاى معصومانبپردازند. در اينجا ابتدا سخن يكى ازنويسندگان معاصر را در اين باره مى آوريم وسپس به بررسى اين ديدگاه مى پردازيم

تلقّى مطلق از عصمت كهبنا بر آن، انبيا مطلقاً سهو و خطا نمى كنندو هر چه در هر باره بگويند عين حقيقت است، وقتىدر مجموعه دستگاه مند دينى مورد نقد و بررسى وآزمون قرار مى گيرد، تأييد نمى شود; چراكه بنا به پاره اى قرائن تاريخى، در مواردىمثلا پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در امورخارجى و تكوينى تشخيصى داده و نظرى ابرازداشته اند، امّا صواب و مطابق با واقعنبوده است. براى مثال، در غزوه بدر، محلّى رابراى زدن اردو تعيين مى كنند، حباب بن منذرمى گويد اين نقطه از نظر سوق الجيشى و فنوننظامى مناسب نيست و حضرت به عنوان نظر مشورتىبهتر و فنّى تر و كارشناسانه تر مى پذيرد

... نيز(90)در مسند احمد از طلحه نقل شده كه با پيغمبر درنخلستان مدينه مى رفتيم. مردمانى را ديدندكه بر سر درختان رفته اند. حضرت پرسيد كهاينان چه مى كنند؟ جواب دادند از نر بهمادّه تلقيح مى كنند. پيغمبر(صلى الله عليهوآله)گفت: فكر نكنم اين كار اثرى داشته باشد.چون سخن پيغمبر را شنيدند، دست از كارشانكشيدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولىنداد. خبر به پيامبر رسيد. گفت: «اين گمانى بودكه من بردم، اگر تلقيح اثر دارد، حتماً انجامدهيد، چرا كه من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممكناست خطا يا صواب باشد، وليكن اگر برايتان گفتمخداوند چنين و چنان مى گويد بدانيد كه برخدا دروغ نمى بندم».(91)م

نقد و بررسى

1) مسأله «عصمت از خطا»رابطه اى جدايى ناپذير با علم معصوماندارد.(92) اگر پيامبر نداند كهدرخت خرما بى تلقيح ثمرى نمى دهد، از فروافتادن در خطا ايمن نخواهد بود. درباره گسترهعلم معصومان نيز نظريه هاى گوناگونى قابلطرح است(93) كه بر اساس يكى ازآنها پيامبران و امامان از تمامى حقايق هستىآگاهى دارند، هر چند وظيفه عملى شان ايناست كه جز در موارد ضرورى، تنها علومى را كه ازراه هاى عادّى به دست آورده اند، ملاكرفتار خود قرار دهند.(94)براين اساس، جاى شگفتى نيست اگر از آنان كارىسر زند كه ديده هاى ظاهربين آن را خطا مى انگارد;زيرا اگر هم بتوان چنين رفتارى را خطا ناميد،در واقع خطايى است كه از سرِ عمد روى داده است،و اين خود نشانه اى از عظمت روح آنها است كهمى توانند در عين بهره مندى از خزانه غيبالهى، لب از سخن بدوزند و جز به فرمان حق از همنگشايند

دست را بر اژدها آن كسزند كه عصا را دستش اژدرها كند
سرّ غيب آن را سزدآموختن كه ز گفتن لب تواند دوختن
در خور دريا نشد جز مرغآب فهم كن و اللّه اعلم بالصواب(95)م

2) مشورت پيامبر بااصحاب نيز در همين چارچوب قرار مى گيرد.بناى اديان الهى بر آن نيست كه وحى آسمانىجانشين عقل مردمان گردد و پيامبر خدا هموارهبهترين راه كار ممكن را پيش كش امّت خويشسازد. افزون بر اينكه، مشورت با زير دستان بهلحاظ تربيتى داراى فوايد فراوانى است كه چهبسا پرداختن بهايى سنگين را در برابر آن،موجّه مى سازد.(96) از اينرو،پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هر چند براساس علم خدادادى از مناسب ترين شيوه براىعمل آگاهى دارد، امّا گاه مصلحت در اين است كهبا اصحاب خود به مشورت بنشيند و از اين راه بهاهدافى عالى تر دست يابد طبيعى است كه درچنين شرايطى، خود پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيزهمچون ديگر افراد نظر خويش را بر اساس شواهد وقرائن عادى اعلام مى دارد و در اين راستا ازعلوم ويژه الهى بهره نمى گيرد

3) داستان جلوگيرى رسولخدا(صلى الله عليه وآله) از تلقيح درخت خرما،بسيار عجيب و باور نكردنى مى نمايد. بهراستى آيا پذيرفتنى است كه كسى پس از حدود شصتسال زندگى در سرزمين عربستان ـ كه همواره مركزپرورش نخل و توليد خرما بوده است ـ از ضرورتبارورى درخت خرما آگاهى نداشته باشد؟(97)از سوى ديگر، چگونه مى توان باور كرد مردمىكه سال ها در اين زمينه تجربه اندوخته اندو چه بسا در برخى از شرايط از تلقيح درختى بازمانده و پى آمدهاى آن را ديده اند، بدون هيچگونه چون و چرا دست از اين كار بشويند (به ويژهآنكه در ميان اصحاب، سست ايمانانى بودند كهحتّى در مسائل دينى و اخروى لب به اعتراض مى گشودندو احكام پيامبر را زير سؤال مى بردند، چهرسد به امور دنيوى)م

ش10) آيا درجه عصمتمعصومين به يك اندازه است؟ و اگر تفاوت ندارد،پس چرا پيامبران اولوا العزم داريم و اگرتفاوت دارد چرا مى گويند همه آن هامعصومند و تفاوتى با يكديگر ندارند؟ و آيا اينشامل پيامبرانى كه فقط براى خودشان نبى بودندنيز مى شود؟

در اين سؤال چند پرسشگنجانده شده كه جداگانه به بررسى آنها مى پردازيم

ش1)تفاوت درجات معصومان

بى ترديد پيامبرانالهى به مراتب گوناگونى از قرب و كمال دستيافته و هر كدام به جايگاه ويژه اى باريافته اند. وجود پيامبرانى كه قرآن كريمآنان را «اولوا العزم» مى خواند، تنها يكىاز دلايلى است كه برترى برخى از انبياء بربعضى ديگر را به خوبى مى نماياند.(98)افزون بر اين، در دو آيه به صراحت از چنينفاوتى سخن به ميان آمده است چنانكه در سورهاسراء مى خوانيم: «و لقد فضّلنا بعضالنبيّين على بعض»(99) و بهراستى برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترىبخشيده ايم

برترى پيامبر گرامىاسلام(صلى الله عليه وآله) بر ديگر معصومان،به گواهى روايات فراوان، انكارناپذير است.(100)مو در ميان امامان نيز، برخى از آنان درخششويژه اى يافته اند، چنانكه در بسيارى ازاحاديث، اميرمؤمنان على بن ابيطالب(عليهالسلام) پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سرآمد همه مردمان به شمار آمده است.(101)برخى از روايات نيز، پيشواى غايب از نظر، مهدىمنتظر (عج) را گل سر سبد نوادگان حسين بن على(عليهالسلام)مى خوانند.(102) بااين همه، بهتر است از كنجكاوى در اين بارهبپرهيزيم و دانش آن را به خدا واگذاريم و اينسخن امام صادق(عليه السلام)را آويزه گوش خودسازيم كه در پاسخ به پرسشى از اين دست بر سرشتيگانه امامان تأكيد ورزيده، فرمودند: «اوّلنامحمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد»(103)م

ش2) همسانى در عصمت

همه پيامبران الهى درچهار گونه عصمت همسان يكديگرند: الف) عصمت دردريافت وحى و ابلاغ آن. ب) عصمت در اعتقادات ج)عصمت از گناهان. د) عصمت از خطا و نسيان. عصمتامامان نيز تفاوت چندانى با عصمت پيامبرانندارد، جز اينكه در اينجا به جاى دريافت وابلاغ وحى، از تبيين و توضيح معارف وحيانى سخنمى رود. نكته در خور توجه اين است كه مقصوداز گناهانى كه هيچ پيامبر و امامى به گِرد آننمى گردد، سرپيچى از مقرّراتى است كه درشريعتى آسمانى، به صورت تكليفى همگانى درآمده است. با اين حال، بسيارى از كارها كه برهمگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهىنيست، كه «حسنات الابرار سيئات المقرّبين».(104)در اينجا است كه گاه معصومان نيز دچار لغزش مى گردندو عملى از آنان سر مى زند كه هر چند حرامشرعى نيست، امّا در خور مقام والاى معصوماننبوده، در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شودشمار ترك اولاى يك معصوم، يكى از معيارهايىاست كه مى تواند مقدار قرب و كمالش را مشخص سازد

از سوى ديگر، پرهيز ازگناه و ترك اولى، يگانه معيار فضيلت نيست;ميزان راز و نياز و عبادت و چگونگى بردبارى دربرابر مشكلات از عوامل ديگرى است كه مى تواندمعصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از اينرو است كه گاه امامى معصوم، عبادات خود را دربرابر حالات معنوى معصومى ديگر ناچيز مى شماردو حسرت آن را در دل مى پروراند.(105)م

كوتاه سخن آنكه، نردبانمعرفت الهى، داراى پلّه هاى نامتناهى است ومعصومان اگر چه از خطّ قرمزى كه مرز سقوط بهدامن گناهان شرعى را مشخص مى سازد، فروترنمى آيند، اما چنين نيست كه همگى به يكساندرجات تعالى را بپيمايند، چنانكه آيات قرآن ـبا وجود آنكه در معجزه بودن همسان يكديگرند ـدر رسايى و شيوايى با يكديگر تفاوت دارند، بهگونه اى كه شاعر مى گويد

در بيان و در فصاحت كىبود يكسان سخن گر چه گوينده بود چون جاحظ و چوناصمعى

در كلام ايزد بى چون كهوحى مُنزل است كى بود «تبت يدا» مانند «ياارضُ ابْلَعى»م

ش3) عصمت انبياى نامبلّغ

در يكى از روايات، دربيان انواع گوناگون پيامبران، به گروهى اشارهشده است كه معارف وحيانى تنها به كار خود آنانمى آمده و هدايت هيچ كس بر عهده آنان نبودهاست(106). اين روايت هر چند درمنبع معتبرى همچون اصول كافى آمده، اما افزونبر اشكالى كه در سند آن به چشم مى خورد،(107)از نظر محتوا نيز داراى ابهاماتى است و بهباور برخى از انديشمندان، با ظاهر آيات قرآنناسازگار است.(108) دربارهچگونگى عصمت اين گونه از انبيا همچون وجودخارجى شان نمى توان چندان قاطعانه سخن گفت.بسيارى از دلايل عصمت، لزوم مصونيّت پيامبرانرا به گونه اى با جنبه هدايتگرى آنان پيوندمى زند; از اين رو، چنين وحى آموختگاننامبلّغى را در بر نمى گيرد. در هر حال،آنچه ترديدى را بر نمى تابد، لزوم عصمتاينان در دريافت وحى است; زيرا اگر در اينقلمرو خطايى رخ دهد، وحى الهى كه مايه هدايت ويگانه ابزار دستيابى به سعادت است، خود موجبگمراهى خواهد شد و اين با حكمت الهى سازگارنيست