بدون شك پرداختن هديه مناسب به زن در جايى واجب است كه مهرى براى او تعيين نشده باشد .
در اين كه مقدار اين ((هديه )) چه اندازه بايد باشد؟ قرآن مجيد در آيه 236سوره بقره آن را اجمالا بيان كرده و فرموده است : ((هديه اى مناسب و متعارف آن كس كه توانايى دارد به اندازه توانائيش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش )).
آخـريـن حـكم آيه موردبحث اين است كه زنان مطلقه را ((بطرز شايسته اى رهايشان كنيد)) و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد (وسرحوهن سراحـا جميلا ).
(آيه )ـ با اين زنان مى توانى ازدواج كنى !.
بعد از ذكر پاره اى از احكام مربوط به طلاق دادن زنان در آيه قبل , در اينجاروى سخن را به شخص پيامبر(ص ) كرده , و موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنهابراى پيامبر مجاز بوده شرح مى دهد.
1ـ نـخـسـت مـى گـويـد: ((اى پـيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم )) (يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللا تى آتيت اجورهن ).
مـنـظـور از ايـن زنـان به قرينه جمله هاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر(ص ) رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند, زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غيرخويشاوندان مهريه را نـقـدا پرداخت مى كردند, به علاوه تعجيل درپرداختن مهر, مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشـتـه بـاشد, بهتر است ,ولى به هر حال اين كار جز واجبات نيست , و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند.
2ـ ((و كـنيزانى را كه از طريق غنائم و انفال , خدا به تو بخشيده است )) (وماملكت يمينك مما افا اللّه عليك ).
3ـ ((و دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هايى كه با تو مهاجرت كـرده اند)) اينها نيز بر تو حلالند (وبنات عمك وبنات عماتك وبنات خالك وبنات خالا تك اللا تى هاجرن معك ).
انـحـصـار در اين چهار گروه روشن است , ولى قيد مهاجرت به خاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده , و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر(ص ) مى باشند.
4ـ ((و هـرگـاه زن بـا ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگـر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند)) (وامراة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها).
((امـا چـنـيـن ازدواجـى تـنـهـا بـراى تو مجاز است نه براى ساير مؤمنان )) (خالصة لك من دون المؤمنين ).
((مـا مـى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم ))و مصالح آنها چه ايجاب مى كرده است ؟ (قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم وما ملكت ايمانهم ).
بـنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده , و هيچ يك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست .
سـپس مى افزايد: ((اين به خاطر آن است كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد)) (لكيلا يكون عليك حرج ) و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤوليتهاى خود را ادا كنى .
((و خداوند آمرزنده و رحيم است )) (وكان اللّه غفورا رحيما).
جـمـلـه اخـيـر اشـاره بـه فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام (ص )است , اين جمله مى گويد: پيامبر(ص ) شرائطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده اسـت يعنى , هدف اين بوده كه قسمتى ازمحدوديتها و مشكلات از دوش پيامبر(ص ) از طريق اين احكام برداشته شود.
آيـه ـ شـان نـزول : در تـفسير آيه 28 و 29 همين سوره و بيان شان نزول آنها گفتيم كه جمعى از هـمسران پيامبر ـبنابر آنچه مفسران نقل كرده اندـبه پيامبر(ص ) عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زنـدگى ما بيفزا از اين گذشته درچگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر(ص ) در ميان آنها نيز با هـم رقـابـتـهـايـى داشـتـنـد كه پيغمبر(ص ) را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرارمى داد, هرچند آن حضرت كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مى كرد.
آيه نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت .
تفسير:.
رفع يك مشكل ديگر از زندگى پيامبر.
(ص ) يـك رهـبـر بـزرگ الـهـى همچون پيامبر(ص ) آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گـرفـتـار است , و توطئه هاى خطرناكى از داخل و خارج براى اومى چينند, نمى تواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند,بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.
در عـيـن حـال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها, طوفانى در درون خانه پيامبر(ص ) بر مى انگيخته , و فكر او را به خود مشغول مى داشته است .
ايـنـجـاسـت كـه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده , وبراى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد, و پيامبر(ص ) را از اين نظرآسوده خاطر و فارغ البال كرد.
و چنانكه در آيه مى خوانيم فرمود: (((موعد) هريك از اين زنان را بخواهى مى توانى به تاخير اندازى و هركدام را بخواهى نزد خود جاى دهى )) (ترجى من تشا منهن وتــوى اليك من تشا).
مى دانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهراوقات خود را در ميان آنها بـطـور عـادلانـه تـقسيم كند, و از اين موضوع در كتب فقه اسلامى به عنوان ((حق قسم )) تعبير مى كنند.
يـكـى از خصايص پيامبر(ص ) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى ,رعايت حق قسم به حكم اين آيه از او ساقط بود هرچند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را رعايت مى كرد.
سـپـس مـى افـزايـد: ((و هرگاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزدخود جاى دهى گناهى بر تو نيست )) (ومن ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ).
و به اين ترتيب نه تنها در آغاز, اختيار با توست , در ادامه كار نيز اين تخييربرقرار است .
((ايـن حـكـم الـهـى بـراى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نشوند و همه آنهاراضى به آنچه در اخـتـيارشان مى گذارى گردند نزديكتر است )) (ذلك ادنى ان تقراعينهن ولا يحزن ويرضين بما آتيتهن كلهن ).
چرا كه اين يك حكم عمومى درباره همه آنهاست كه از ناحيه خدا براى مصالح مهمى تشريع شده , بنابراين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مى كند: ((خدا آنچه را در قلوب شماست مى داند, و خداوند (از هـمـه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است , و درعين حال حليم است )) و در كيفر آنها عجله نمى كند (واللّه يعلم ما فى قلوبكم وكان اللّه عليما حليما).
آرى ! خـدا مى داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد, و دربرابر كدامين ناخشنود هستيد.
(آيه )ـ يك حكم مهم ديگر در ارتباط با همسران پيامبر:.
در ايـن آيـه حـكم ديگرى ازاحكام مربوط به همسران پيامبر(ص ) بيان شده ,مى فرمايد:((بعد از اين ديـگـر زنـى بر تو حلال نيست , و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدل كنى [ بعضى را طـلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى ]هرچند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود, مگر آنـچه كه به صورت كنيز در ملك تودرآيد, و خداوند ناظر و مراقب بر هر چيز است )) و با اين حكم فـشار قبايل عرب رادر اختيار همسر از آنان از تو برداشتيم (لا يحل لك النسا من بعد ولا ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبك حسنهن الا ما ملكت يمينك وكان اللّه على كل شى رقيبا).
آيـه ـ شان نزول : هنگامى كه رسول خدا با ((زينب بنت جحش )) ازدواج كرد, وليمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس كه خادم مخصوص پيامبر(ص ) بود مى گويد: پيامبر(ص ) به من دستورداد كه اصحابش را به غـذا دعـوت كـنم , من همه را دعوت كردم , دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و از اتاق خارج مى شدند, تا اين كه عرض كردم : اى پيامبر خدا! كسى باقى نمانده كه من او را دعوت نكرده باشم , فـرمود: اكنون كه چنين است سفره را جمع كنيد, سفره را برداشتند و جمعيت پراكنده شدند, اما سه نفرهمچنان در اتاق پيامبر(ص ) ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آيـه نـازل شـد و دسـتـورات لازم را بـيـان كـرد و نيز از بعضى قرائن استفاده مى شود كه گاهى هـمـسايگان و ساير مردم طبق معمول براى عاريت گرفتن اشيائى نزد بعضى از زنان پيامبر(ص ) مـى آمدند براى حفظ حيثيت همسران پيامبر(ص ) آيه نازل شد و به مؤمنان دستور داد كه هرگاه مى خواهند چيزى از آنها بگيرند ازپشت پرده بگيرند.
در روايـت ديگرى آمده است كه بعضى از مخالفان پيامبر(ص ) گفتند: به خداسوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهيم كرد!.
آيـه نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر(ص ) را بعد از او بكلى ممنوع ساخت , وبه اين توطئه نيز پايان داد.
تـفـسـيـر: باز روى سخن در اين آيه به مؤمنان است و بخشى ديگر از احكام اسلام مخصوصا آنچه مـربوط به آداب معاشرت با پيامبر(ص ) و خانواده نبوت بوده است ضمن جمله هاى كوتاه و گويا و صريح بيان مى كند.
نـخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگز در اتاقهاى پيامبرسرزده داخل نشويد, مگر اين كه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود, (آن هم مشروط به اين كه به موقع وارد شويد) نـه ايـن كه از مدتى قبل بياييد و در انتظار وقت غذا بنشينيد)) (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لكم الى طعام غير ناظرين انيه ).
مـسـلـمـا اين حكم اختصاص به پيامبر ندارد, در هيچ مورد بدون اجازه نبايدوارد خانه كسى شد بـه عـلاوه به هنگامى كه دعوت به طعام مى شوند بايدوقت شناس باشند و مزاحمت بى موقع براى صاحبخانه فراهم نكنند.
سـپـس به دومين حكم پرداخته , مى گويد: ((ولى هنگامى كه دعوت شديدوارد شويد, و هنگامى كه غذا خورديد پراكنده شويد)) (ولكن اذا دعيتم فادخلوافاذا طعمتم فانتشروا).
در سـومـيـن حـكـم مى فرمايد: پس از صرف غذا ((مجلس انس و گفتگو (درخانه پيامبر و هيچ ميزبان ديگرى ) تشكيل ندهيد)) (ولا مستانسين لحديث ).
البته ممكن است ميزبان خواهان چنين مجلس انسى باشد در اين صورت مستثناست .
سـپـس عـلـت ايـن حـكم را چنين بيان مى كند: ((اين كار پيامبر را آزار مى داد, امااو از شما شرم مـى كرد, ولى خداوند از بيان حق شرم نمى كند و ابا ندارد)) (ان ذلكم كان يؤذى النبى فيستحيى منكم واللّه لا يستحيى من الحق ).
الـبته پيامبر خدا نيز از بيان حق در مواردى كه جنبه شخصى و خصوصى نداشت هيچ ابا نمى كرد ولى بيان حق اشخاص از ناحيه خودشان زيبا نيست اما ازناحيه كسان ديگر جالب و زيباست .
سپس چهارمين حكم را در زمينه ((حجاب )) چنين بيان مى دارد: ((و هنگامى كه چيزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پيامبر(ص ) بخواهيد از پشت حجاب (پرده ) بخواهيد)) (واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من ورا حجاب ).
روشن است قرارگرفتن همسران پيامبر در معرض ديد مردم (هرچندباحجاب اسلامى باشد) كار خوبى نبود لذا دستور داده شده كه از پشت پرده ياپشت در بگيرند.
قرآن بعد از اين دستور فلسفه آن را چنين بيان مى فرمايد: ((اين براى پاكى دلهاى شما و آنان بهتر است )) (ذلكم اطهر لقلوبكم وقلوبهن ).
پـنـجمين حكم را به اين صورت بيان مى فرمايد: ((شما حق نداريد رسول خدارا آزار دهيد)) (وما كان لكم ان تؤذوا رسول اللّه ).
گرچه عمل ايذائى در خود اين آيه منعكس است ولى مفهوم آيه عام است وهرگونه اذيت و آزار را شامل مى شود.
سـرانجام ششمين و آخرين حكم را در زمينه حرمت ازدواج با همسران پيامبربعد از او چنين بيان مى كند: ((شما هرگز حق نداريد كه همسران او را بعد از او به همسرى خويش درآوريد كه اين كار در نزد خدا عظيم است )) (ولا ان تنكحواازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عند اللّه عظيما).
(آيـه )ـايـن آيه به مردم شديدا هشدار داده , مى گويد: ((اگر چيزى را آشكاركنيد يا پنهان داريد خداوند از همه امور آگاه است )) (ان تبدوا شيئا او تخفوه فان اللّه كان بكل شى عليما).
گـمـان نـكـنيد خدا از برنامه هاى ايذائى شما نسبت به پيامبرش باخبر نيست ,چه آنها كه بر زبان جارى كردند و چه آنها كه در دل تصميم داشتند همه را به خوبى مى داند, و با هركس متناسب كار و نيتش رفتار مى كند.
آيـه ـ شـان نـزول : بـعـد از نـزول آيـه حجاب (آيه گذشته ) پدران و فرزندان وبستگان همسران پيامبر(ص ) خدمتش عرض كردند: اى رسول خدا! ما نيز با آنها ازپشت پرده سخن گوييم ؟.
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين حكم شامل شما نمى شود.
تفسير:.
مواردى كه از قانون حجاب مستثنا است ـ.
.
از آنـجـا كـه در آيه گذشته حكم مطلقى درباره حجاب در مورد همسران پيامبر(ص ) آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهم را به وجود مى آورد كه محارم آنهانيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس بگيرند, آيه نازل شد و حكم اين مساله را شرح داد.
مـى فـرمـايـد: ((بر آنان [ همسران پيامبر] گناهى نيست كه با پدران , فرزندان ,برادران , فرزندان بـرادران , فـرزنـدان خـواهران خود, و زنان مسلمان , و بردگان خود))بدون حجاب تماس داشته بـاشـد (لا جـنـاح عـليهن فى آبائهن ولا ابنائهن ولا اخوانهن ولا ابنا اخوانهن ولا ابنا اخواتهن ولا نسائهن ولا ما ملكت ايمانهن ).
و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنا مى باشند.
و در پايان آيه همسران پيامبر(ص ) را مخاطب ساخته , مى گويد: ((تقوا راپيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاه است )) و هيچ چيز بر او مخفى و پنهان نيست (واتقين اللّه ان اللّه كان على كل شى شهيدا).
چـه ايـن كه حجاب و پرده , و مانند اينها همه وسائلى براى حفظ از گناه بيش نيست , ريشه اصلى همان تقواست كه اگر نباشد حتى اين وسائل نيز سودى نخواهدبخشيد.
(آيه )ـ سلام و درود بر پيامبر(ص ):.
بـه دنـبـال بـحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر(ص ) و عدم ايذا او آمده در اينجا نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر(ص ) مى گويد, و بعد در اين زمـيـنـه دسـتور به مؤمنان مى دهد, و سپس عواقب دردناك و شوم آزاردهندگان پيامبر(ص ) را مـطرح مى سازد و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤمنان را ايذا كنند بازگو مى كند.
نـخـست مى فرمايد: ((خداوند و فرشتگان بر پيامبر رحمت و درود مى فرستند))(ان اللّه وملا ئكته يصلون على النبى ).
مقام پيامبر(ص ) آن قدر والاست كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق برعهده آنها گذارده شده است بر او درودمى فرستند, اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد,((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر او درود بفرستيد و سلام بگوييد و در برابر فرمان اوتسليم باشيد)) (يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما).
او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است , و اگر به لطف الهى در دسترس شماقرار گرفته مبادا ارزانـش بـشـمـريـد, مـبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزدفرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد.
قابل توجه اين كه درباره كيفيت صلوات بر پيامبر(ص ) در روايات بى شمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كه ((آل محمد)) را به هنگام صلوات بر ((محمد)) بيفزاييد.
به اين صورت : ((اللهم صل على محمد وآل محمد)).
(آيـه )ـايـن آيه در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مى كند, مى گويد:((كسانى كه خدا و پـيـامبرش را ايذا مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت ازرحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خواركننده اى آماده كرده است )) (ان الذين يؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فى الدنيا والا خرة واعدلهم عذابا مهينا).
مـنـظـور از ((ايذا پروردگار)) همان كفر و الحاد است كه خدا را به خشم مى آوردو اما ايذا پيامبر اسلام (ص ) مفهوم وسيعى دارد, و هرگونه كارى كه او را آزار دهدشامل مى شود.
حـتـى از روايـاتـى كـه در ذيـل آيـه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزارخاندان پيامبر(ص ) مخصوصا على (ع ) و دخترش فاطمه زهرا(ع ) نيز مشمول همين آيه بوده است .
رسول خدا فرمود: ((فاطمه پاره اى از تن من است هرچه او را آزار دهد مرامى آزارد)).
شبيه همين معنى درباره على (ع ) نيز از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده است .
(آيـه )ـايـن آيـه از ايـذا مـؤمـنـان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذا خداو پيامبر(ص ) اهميت فـوق الـعاده اى قائل مى شود, مى فرمايد: ((و كسانى كه مردان وزنان با ايمان را به خاطر كارى كه انـجـام نداده اند آزار مى دهند, متحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند)) (والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير مااكتسبوا فقداحتملوا بهتانا واثما مبينا).
چـرا كـه مؤمن از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد, و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته است .
در حديثى كه ((امام على بن موسى الرضا)) از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است : ((كسى كه مـرد يـا زن مسلمانى را بهتان زند يا درباره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد))!.
آيـه ـ شـان نـزول : آن ايـام زنـان مـسـلـمـان بـه مـسـجد مى رفتند و پشت سرپيامبر(ص ) نماز مـى گـذاردنـد, هـنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشامى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوبـاش بـر سـر راه آنـهـا مـى نـشستند و با مزاح وسخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند.
آيه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطوركامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند.
تفسير:.
اخطار شديد به مزاحمان و شايعه پراكنان !.
بـه دنـبـال نهى از ايذا رسول خدا(ص ) و مؤمنان در آيات گذشته , در اينجاروى يكى از موارد ايذا تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريق اقدام مى كند.
در قـسـمـت اول مـى گـويـد: ((اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنين بگو: جلبابها [ روسـرى هاى بلند] خود را بر خويش فرو افكنند اين كار براى اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نـگـيـرنـد بـهـتر است )) و اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنهاسرزده توبه كنند (يا ايها النبى قل لا زواجك وبناتك ونسا المؤمنين يدنين عليهن من جلا بيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين ).
هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل انگار و بى اعتنانباشند مثل بعضى از زنان بـى بـنـد و بـار كـه در عين داشتن حجاب آن چنان بى پروا ولاابالى هستند كه غالبا قسمتهايى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى كند.
و از آنجا كه نزول اين حكم , جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مى ساخت , در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند همواره آمرزنده و مهربان است )) (وكان اللّه غفورا رحيما).
هـرگاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد, توبه كنيد و به سوى او باز گرديد, و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.
آيـه ـ شـان نـزول : گـروهى از منافقين در مدينه بودند و انواع شايعات راپيرامون پيامبر(ص ) به هنگامى كه به بعضى از غزوات مى رفت در ميان مردم منتشرمى ساختند, گاه مى گفتند: پيامبر كشته شده , و گاه مى گفتند: اسير شده , مسلمانانى كه توانايى جنگ را نداشتند و در مدينه مانده بودند سخت ناراحت مى شدند,شكايت نزد پيامبر(ص ) آوردند.
آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد.
تـفـسـير: به دنبال دستورى كه در آيه پيش به زنان با ايمان داده شد به بعد ديگراين مساله يعنى فـعـالـيـتهاى موذيانه اراذل و اوباش پرداخته , مى گويد: ((اگر منافقان وكسانى كه در قلبشان بـيمارى است و نيز كسانى كه اخبار دروغ در مدينه پخش مى كنند دست از كارشان برندارند ما تو را بـر ضـد آنـان مـى شورانيم (و با يك حمله عمومى تو را بر آنها مسلط خواهيم ساخت ) سپس جز مـدت كـوتـاهـى نـمى توانند دركنار تو در اين شهر بمانند))! (لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا ).
(آيـه )ـو هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند ((از همه جا طرد مى شوند, و هرجا يافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسيد))! (ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا ).
اشاره به اين كه بعد از اين حمله عمومى در هيچ جا در امان نخواهند بود, وآنها را با دقت جستجو و پيدا مى كنند و به ديار عدم فرستاده مى شوند.
(آيه )ـسپس در اين آيه مى افزايد: اين دستور تازه اى نيست , ((اين سنتى است الهى و هميشگى كه در اقـوام پـيشين بوده است )) كه هرگاه گروههاى خرابكاربى شرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مى شود(سنة اللّه فى الذين خلوا من قبل ).
و چـون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه ((براى سنت خداوند تبديل و تغييرى نمى يابى )) (ولن تجد لسنة اللّه تبديلا ).
ايـن تـعـبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مى كند كه بدانندمطلب كاملا قطعى و ريـشـه دار اسـت و تـغـيير و تبديل در آن راه ندارد, يا بايد به اعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سرنوشت دردناكى باشند.
اين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص به زمان و مكان و اشخاصى ندارد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان درآيد,و جامعه اسلامى را با خـطـرات جـدى روبرو سازد حكومت اسلامى مى تواند دستورآيات فوق را كه به پيامبر(ص ) داده شده است به اجرا درآورد, و مردم را براى درهم كوبيدن ريشه هاى فساد بسيج كند؟!.
(آيه )ـ مى پرسند: قيامت كى برپا مى شود؟.
آيـات گـذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت , در اينجا به يكى ديگر از برنامه هاى مـخـرب آنـها اشاره شده است كه گاه به عنوان استهزا و يا به منظور ايجاد شك و ترديد در قلوب ساده دلان اين سؤال را مطرح مى كردند كه قيامت با آن همه اوصافى كه محمد از آن خبر مى دهد كى برپا مى شود؟.
مى فرمايد: ((مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤال مى كنند)) (يسئلك الناس عن الساعة ).
سپس به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((بگو: (اى پيامبر!) آگاهى بر اين موضوع تنها نزد خداست )) و هـيـچ كـس جـز او از ايـن مـوضـوع آگاه نيست (قل انما علمهاعنداللّه ) حتى پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب نيز از آن بى خبرند.
و بـه دنـبال آن مى افزايد: ((چه مى دانى ؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد)) (ومايدريك لعل الساعة تكون قريبا).
(آيـه )ـسپس به تهديد كافران و گوشه اى از مجازات دردناك آنها پرداخته ,مى فرمايد: ((خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم كرده است )) (ان اللّه لعن الكافرين واعدلهم سعيرا).
(آيـه )ـ((آنـهـا جـاودانـه در ايـن آتـش سوزان خواهند ماند و سرپرست وياورى نخواهند يافت )) (خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا ولا نصيرا).
تفاوت ميان ((ولى )) و ((نصير)) در اينجاست كه ((ولى )) انجام تمام كار را برعهده مى گيرد ولى ((نـصير)) كسى است كه انسان را كمك مى دهد تا به مقصود خود برسد,اما اين كافران در قيامت نه وليى دارند و نه نصيرى .
(آيـه )ـسـپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده ,مى فرمايد: ((روزى را به خاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى شود)) (يوم تقلب وجوههم فى النار).
اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهره هاست كه گاه سرخ و كبود مى شود و گاه زردو پژمرده , و يا از نظر قرارگرفتن بر شعله هاى آتش است كه گاه اين سمت صورت آنهابر آتش قرار مى گيرد, و گاه سمت ديگر (نعوذباللّه ).
ايـنجاست كه فريادهاى حسرت بارشان بلند مى شود و ((مى گويند: اى كاش ماخدا و پيامبرش را اطاعت كرده بوديم )) (يقولون يا ليتنا اطعنا اللّه واطعنا الرسولا )كه اگر اطاعت مى كرديم چنين سرنوشت دردناكى در انتظار ما نبود.
(آيـه )ـ((و مـى گـويـنـد: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگترهاى خود اطاعت كرديم پس آنها ما را گمراه ساختند)) (وقالوا ربنا انا اطعنا سادتنا وكبرانافاضلونا السبيلا ).
(آيـه )ـدر اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مى آيند و مجازات شديدگمراه كنندگان خود را از خـدا مـى خـواهـنـد و مـى گـويـنـد: ((پـروردگـارا! آنها را دو چندان عذاب كند)) عذابى بر گمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما! (ربنا آتهم ضعفين من العذاب ).
((و آنها را لعن كن لعن بزرگى ))! (والعنهم لعنا كبيرا).
مـسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى ((عذاب مضاعف )) و ((لعن كبير))به خاطر تلاش و كوششى است كه براى گمراه كردن ديگران داشته اند.
(آيه )ـ چه نسبتهاى ناروا به موسى (ع ) دادند؟.
به دنبال بحثهايى كه پيرامون احترام مقام پيامبر(ص ) و ترك هرگونه ايذانسبت به آن حضرت در آيـات گـذشـتـه آمـد, در ايـنجا روى سخن را به مؤمنان كرده ,مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايـد مـانند كسانى نباشيد كه موسى را اذيت و آزاركردند, اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مـبـرا و پـاك نـمـود, و او در پيشگاه خداآبرومند و بزرگ منزلت بود))(يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبراه اللّه مما قالوا وكان عنداللّه وجيها).
انـتـخـاب مـوسـى از ميان تمام پيامبرانى كه مورد ايذا قرار گرفتند به خاطر آن است كه موذيان بنى اسرائيل بيش از هر پيامبرى او را آزار دادند.
منظور از ايذا موسى (ع ) در اينجا يك حكم كلى و جامع است ; زيرابنى اسرائيل از جنبه هاى مختلف مـوسـى (ع ) را ايـذا كـردنـد, ايـذاهائى كه بى شباهت به آزار بعضى از مردم مدينه نسبت به پيامبر اسلام (ص ) نبود مانند پخش شايعات و نقل اكاذيب و نسبت ناروايى كه كه همسر پيامر(ص ) دادند كه شرح آن درتفسير سوره نور ذيل آيات 11 تا 20 گذشت .
از اين آيه مى توان استفاده كرد كه هرگاه كسى در پيشگاه خدا وجيه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى كه نسبتهاى ناروا به اومى دهند مى پردازد.
(آيه )ـ سخن حق بگوييد تا اعمالتان اصلاح شود:.
ايـن آيـه بـه دنـبـال بـحثهايى كه درباره شايعه پراكنان و موذيان بدزبان گذشت دستورى صادر مـى كـنـد كـه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است ,مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايـد! تـقـواى الهى پيشه كنيد, و سخن حق بگوييد)) (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وقولوا قولا سديدا).
((قول سديد)) سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فساد وباطل را مى گيرد.
(آيـه )ـايـن آيـه نـتـيجه ((قول سديد)) و سخن حق را چنين بيان مى فرمايد: ((تاكارهاى شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد)) (يصلح لكم اعمالكم ويغفر لكم ذنوبكم ).
در حـقـيـقت تقوا پايه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است , و گفتارحق يكى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال , و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است ,چرا كه ((ان الحسنات يذهبن السيئات ; اعمال نيك گناهان را از بين مى برند)) (هود/114).
در پـايان آيه مى افزايد: ((و هركس اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى (وپ يروزى ) عظيمى دست يافته است )) (ومن يطع اللّه ورسوله فقد فاز فوزا عظيما).
چه رستگارى و پيروزى از اين برتر و بالاتر كه اعمال انسان پاك گردد, وگناهانش بخشوده شود و در پيشگاه خدا روسفيد گردد؟!.
(آيه )ـ حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر:.
ايـن آيـه و آيـه بـعـد كه آخرين آيات سوره احزاب است مسائل مهمى را كه دراين سوره در زمينه ايمان , عمل صالح , جهاد, ايثار, عفت , ادب , و اخلاق آمده است تكميل مى كند, و نشان مى دهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيارممتازى است كه مى تواند حامل رسالت عظيم الهى باشد.
نـخـست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده , مى گويد: ((ما امـانت (تعهد, تكليف , و ولايت الهيه ) را بر آسمانها و زمين وكوهها عرضه داشتيم )) (انا عرضنا الا مانة على السموات والا رض والجبال ).
((امـا آنـهـا (مـوجـودات عظيم و بزرگ عالم خلقت ) از حمل آن سر برتافتند و ازآن هراسيدند)) (فابين ان يحملنها واشفقن منها).
بـديـهى است ابا كردن آنان از سر استكبار نبود بلكه ابا كردن آنها توام با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته باتوجه و خضوع بود.
((اما انسان (اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد و) آن را بر دوش كشيد))!(وحملها الا نسان ).
ولى افسوس كه ((او بسيار ظالم و جاهل بود)) چون قدر اين مقام عظيم رانشناخت و به خود ستم كرد! (انه كان ظلوما جهولا ).
((امانت الهى )) همان قابليت تكامل به صورت نامحدود, آميخته با اراده واختيار, و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است .
امـا مـنظور از ((عرضه داشتن )) اين امانت به آسمانها و زمين و كوهها همان مقايسه نمودن است يـعنى هنگامى كه اين امانت , با استعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براى پذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند.
بـه اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است .
ولـى انـسـان آن چـنان آفريده شده بود كه مى توانست تعهد و مسؤوليت را بردوش كشد, و ولايت الهيه را پذيرا گردد, و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبودلايزال سير كند, و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
البته اين پذيرش يك پذيرش قراردادى و تشريفاتى نبوده , بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد.
امـا تـوصـيف انسان به ((ظلوم )) و ((جهول )) به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خـودشـان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است , همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله ((قابيل )) و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.
(آيه )ـاين آيه در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است ,بيان اين واقعيت است كه افراد انـسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان , مشركان و مؤمنان , مـى فـرمـايـد: ((هـدف ايـن بوده كه خداوند,مردان منافق و زنان منافق , و مردان مشرك و زنان مـشـرك را عذاب كند و كيفر دهد, ونيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خـداونـد آمـرزنـده ومـهربان است )) (ليعذب اللّه المنافقين والمنافقات والمشركين والمشركات ويتوب اللّه على المؤمنين والمؤمنات وكان اللّه غفورا رحيما).
((پايان سوره احزاب )).
در اين كه مقدار اين ((هديه )) چه اندازه بايد باشد؟ قرآن مجيد در آيه 236سوره بقره آن را اجمالا بيان كرده و فرموده است : ((هديه اى مناسب و متعارف آن كس كه توانايى دارد به اندازه توانائيش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش )).
آخـريـن حـكم آيه موردبحث اين است كه زنان مطلقه را ((بطرز شايسته اى رهايشان كنيد)) و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد (وسرحوهن سراحـا جميلا ).
(آيه )ـ با اين زنان مى توانى ازدواج كنى !.
بعد از ذكر پاره اى از احكام مربوط به طلاق دادن زنان در آيه قبل , در اينجاروى سخن را به شخص پيامبر(ص ) كرده , و موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنهابراى پيامبر مجاز بوده شرح مى دهد.1ـ نـخـسـت مـى گـويـد: ((اى پـيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم )) (يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللا تى آتيت اجورهن ).
مـنـظـور از ايـن زنـان به قرينه جمله هاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر(ص ) رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند, زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غيرخويشاوندان مهريه را نـقـدا پرداخت مى كردند, به علاوه تعجيل درپرداختن مهر, مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشـتـه بـاشد, بهتر است ,ولى به هر حال اين كار جز واجبات نيست , و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند.
2ـ ((و كـنيزانى را كه از طريق غنائم و انفال , خدا به تو بخشيده است )) (وماملكت يمينك مما افا اللّه عليك ).
3ـ ((و دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هايى كه با تو مهاجرت كـرده اند)) اينها نيز بر تو حلالند (وبنات عمك وبنات عماتك وبنات خالك وبنات خالا تك اللا تى هاجرن معك ).
انـحـصـار در اين چهار گروه روشن است , ولى قيد مهاجرت به خاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده , و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر(ص ) مى باشند.
4ـ ((و هـرگـاه زن بـا ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگـر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند)) (وامراة مؤمنة ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها).
((امـا چـنـيـن ازدواجـى تـنـهـا بـراى تو مجاز است نه براى ساير مؤمنان )) (خالصة لك من دون المؤمنين ).
((مـا مـى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم ))و مصالح آنها چه ايجاب مى كرده است ؟ (قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم وما ملكت ايمانهم ).
بـنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده , و هيچ يك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست .
سـپس مى افزايد: ((اين به خاطر آن است كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد)) (لكيلا يكون عليك حرج ) و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤوليتهاى خود را ادا كنى .
((و خداوند آمرزنده و رحيم است )) (وكان اللّه غفورا رحيما).
جـمـلـه اخـيـر اشـاره بـه فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام (ص )است , اين جمله مى گويد: پيامبر(ص ) شرائطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده اسـت يعنى , هدف اين بوده كه قسمتى ازمحدوديتها و مشكلات از دوش پيامبر(ص ) از طريق اين احكام برداشته شود.
آيـه ـ شـان نـزول : در تـفسير آيه 28 و 29 همين سوره و بيان شان نزول آنها گفتيم كه جمعى از هـمسران پيامبر ـبنابر آنچه مفسران نقل كرده اندـبه پيامبر(ص ) عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زنـدگى ما بيفزا از اين گذشته درچگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر(ص ) در ميان آنها نيز با هـم رقـابـتـهـايـى داشـتـنـد كه پيغمبر(ص ) را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرارمى داد, هرچند آن حضرت كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مى كرد.
آيه نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت .
تفسير:.
رفع يك مشكل ديگر از زندگى پيامبر.
(ص ) يـك رهـبـر بـزرگ الـهـى همچون پيامبر(ص ) آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گـرفـتـار است , و توطئه هاى خطرناكى از داخل و خارج براى اومى چينند, نمى تواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند,بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.در عـيـن حـال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها, طوفانى در درون خانه پيامبر(ص ) بر مى انگيخته , و فكر او را به خود مشغول مى داشته است .
ايـنـجـاسـت كـه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده , وبراى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد, و پيامبر(ص ) را از اين نظرآسوده خاطر و فارغ البال كرد.
و چنانكه در آيه مى خوانيم فرمود: (((موعد) هريك از اين زنان را بخواهى مى توانى به تاخير اندازى و هركدام را بخواهى نزد خود جاى دهى )) (ترجى من تشا منهن وتــوى اليك من تشا).
مى دانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهراوقات خود را در ميان آنها بـطـور عـادلانـه تـقسيم كند, و از اين موضوع در كتب فقه اسلامى به عنوان ((حق قسم )) تعبير مى كنند.
يـكـى از خصايص پيامبر(ص ) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى ,رعايت حق قسم به حكم اين آيه از او ساقط بود هرچند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را رعايت مى كرد.
سـپـس مـى افـزايـد: ((و هرگاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزدخود جاى دهى گناهى بر تو نيست )) (ومن ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ).
و به اين ترتيب نه تنها در آغاز, اختيار با توست , در ادامه كار نيز اين تخييربرقرار است .
((ايـن حـكـم الـهـى بـراى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نشوند و همه آنهاراضى به آنچه در اخـتـيارشان مى گذارى گردند نزديكتر است )) (ذلك ادنى ان تقراعينهن ولا يحزن ويرضين بما آتيتهن كلهن ).
چرا كه اين يك حكم عمومى درباره همه آنهاست كه از ناحيه خدا براى مصالح مهمى تشريع شده , بنابراين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مى كند: ((خدا آنچه را در قلوب شماست مى داند, و خداوند (از هـمـه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است , و درعين حال حليم است )) و در كيفر آنها عجله نمى كند (واللّه يعلم ما فى قلوبكم وكان اللّه عليما حليما).
آرى ! خـدا مى داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد, و دربرابر كدامين ناخشنود هستيد.
(آيه )ـ يك حكم مهم ديگر در ارتباط با همسران پيامبر:.
در ايـن آيـه حـكم ديگرى ازاحكام مربوط به همسران پيامبر(ص ) بيان شده ,مى فرمايد:((بعد از اين ديـگـر زنـى بر تو حلال نيست , و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدل كنى [ بعضى را طـلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى ]هرچند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود, مگر آنـچه كه به صورت كنيز در ملك تودرآيد, و خداوند ناظر و مراقب بر هر چيز است )) و با اين حكم فـشار قبايل عرب رادر اختيار همسر از آنان از تو برداشتيم (لا يحل لك النسا من بعد ولا ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبك حسنهن الا ما ملكت يمينك وكان اللّه على كل شى رقيبا).آيـه ـ شان نزول : هنگامى كه رسول خدا با ((زينب بنت جحش )) ازدواج كرد, وليمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس كه خادم مخصوص پيامبر(ص ) بود مى گويد: پيامبر(ص ) به من دستورداد كه اصحابش را به غـذا دعـوت كـنم , من همه را دعوت كردم , دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و از اتاق خارج مى شدند, تا اين كه عرض كردم : اى پيامبر خدا! كسى باقى نمانده كه من او را دعوت نكرده باشم , فـرمود: اكنون كه چنين است سفره را جمع كنيد, سفره را برداشتند و جمعيت پراكنده شدند, اما سه نفرهمچنان در اتاق پيامبر(ص ) ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آيـه نـازل شـد و دسـتـورات لازم را بـيـان كـرد و نيز از بعضى قرائن استفاده مى شود كه گاهى هـمـسايگان و ساير مردم طبق معمول براى عاريت گرفتن اشيائى نزد بعضى از زنان پيامبر(ص ) مـى آمدند براى حفظ حيثيت همسران پيامبر(ص ) آيه نازل شد و به مؤمنان دستور داد كه هرگاه مى خواهند چيزى از آنها بگيرند ازپشت پرده بگيرند.
در روايـت ديگرى آمده است كه بعضى از مخالفان پيامبر(ص ) گفتند: به خداسوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهيم كرد!.
آيـه نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر(ص ) را بعد از او بكلى ممنوع ساخت , وبه اين توطئه نيز پايان داد.
تـفـسـيـر: باز روى سخن در اين آيه به مؤمنان است و بخشى ديگر از احكام اسلام مخصوصا آنچه مـربوط به آداب معاشرت با پيامبر(ص ) و خانواده نبوت بوده است ضمن جمله هاى كوتاه و گويا و صريح بيان مى كند.
نـخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگز در اتاقهاى پيامبرسرزده داخل نشويد, مگر اين كه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود, (آن هم مشروط به اين كه به موقع وارد شويد) نـه ايـن كه از مدتى قبل بياييد و در انتظار وقت غذا بنشينيد)) (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لكم الى طعام غير ناظرين انيه ).
مـسـلـمـا اين حكم اختصاص به پيامبر ندارد, در هيچ مورد بدون اجازه نبايدوارد خانه كسى شد بـه عـلاوه به هنگامى كه دعوت به طعام مى شوند بايدوقت شناس باشند و مزاحمت بى موقع براى صاحبخانه فراهم نكنند.
سـپـس به دومين حكم پرداخته , مى گويد: ((ولى هنگامى كه دعوت شديدوارد شويد, و هنگامى كه غذا خورديد پراكنده شويد)) (ولكن اذا دعيتم فادخلوافاذا طعمتم فانتشروا).
در سـومـيـن حـكـم مى فرمايد: پس از صرف غذا ((مجلس انس و گفتگو (درخانه پيامبر و هيچ ميزبان ديگرى ) تشكيل ندهيد)) (ولا مستانسين لحديث ).
البته ممكن است ميزبان خواهان چنين مجلس انسى باشد در اين صورت مستثناست .
سـپـس عـلـت ايـن حـكم را چنين بيان مى كند: ((اين كار پيامبر را آزار مى داد, امااو از شما شرم مـى كرد, ولى خداوند از بيان حق شرم نمى كند و ابا ندارد)) (ان ذلكم كان يؤذى النبى فيستحيى منكم واللّه لا يستحيى من الحق ).
الـبته پيامبر خدا نيز از بيان حق در مواردى كه جنبه شخصى و خصوصى نداشت هيچ ابا نمى كرد ولى بيان حق اشخاص از ناحيه خودشان زيبا نيست اما ازناحيه كسان ديگر جالب و زيباست .
سپس چهارمين حكم را در زمينه ((حجاب )) چنين بيان مى دارد: ((و هنگامى كه چيزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پيامبر(ص ) بخواهيد از پشت حجاب (پرده ) بخواهيد)) (واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من ورا حجاب ).
روشن است قرارگرفتن همسران پيامبر در معرض ديد مردم (هرچندباحجاب اسلامى باشد) كار خوبى نبود لذا دستور داده شده كه از پشت پرده ياپشت در بگيرند.
قرآن بعد از اين دستور فلسفه آن را چنين بيان مى فرمايد: ((اين براى پاكى دلهاى شما و آنان بهتر است )) (ذلكم اطهر لقلوبكم وقلوبهن ).
پـنـجمين حكم را به اين صورت بيان مى فرمايد: ((شما حق نداريد رسول خدارا آزار دهيد)) (وما كان لكم ان تؤذوا رسول اللّه ).
گرچه عمل ايذائى در خود اين آيه منعكس است ولى مفهوم آيه عام است وهرگونه اذيت و آزار را شامل مى شود.
سـرانجام ششمين و آخرين حكم را در زمينه حرمت ازدواج با همسران پيامبربعد از او چنين بيان مى كند: ((شما هرگز حق نداريد كه همسران او را بعد از او به همسرى خويش درآوريد كه اين كار در نزد خدا عظيم است )) (ولا ان تنكحواازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عند اللّه عظيما).
(آيـه )ـايـن آيه به مردم شديدا هشدار داده , مى گويد: ((اگر چيزى را آشكاركنيد يا پنهان داريد خداوند از همه امور آگاه است )) (ان تبدوا شيئا او تخفوه فان اللّه كان بكل شى عليما).
گـمـان نـكـنيد خدا از برنامه هاى ايذائى شما نسبت به پيامبرش باخبر نيست ,چه آنها كه بر زبان جارى كردند و چه آنها كه در دل تصميم داشتند همه را به خوبى مى داند, و با هركس متناسب كار و نيتش رفتار مى كند.
آيـه ـ شـان نـزول : بـعـد از نـزول آيـه حجاب (آيه گذشته ) پدران و فرزندان وبستگان همسران پيامبر(ص ) خدمتش عرض كردند: اى رسول خدا! ما نيز با آنها ازپشت پرده سخن گوييم ؟.
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين حكم شامل شما نمى شود.
تفسير:.
مواردى كه از قانون حجاب مستثنا است ـ.
.از آنـجـا كـه در آيه گذشته حكم مطلقى درباره حجاب در مورد همسران پيامبر(ص ) آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهم را به وجود مى آورد كه محارم آنهانيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس بگيرند, آيه نازل شد و حكم اين مساله را شرح داد.
مـى فـرمـايـد: ((بر آنان [ همسران پيامبر] گناهى نيست كه با پدران , فرزندان ,برادران , فرزندان بـرادران , فـرزنـدان خـواهران خود, و زنان مسلمان , و بردگان خود))بدون حجاب تماس داشته بـاشـد (لا جـنـاح عـليهن فى آبائهن ولا ابنائهن ولا اخوانهن ولا ابنا اخوانهن ولا ابنا اخواتهن ولا نسائهن ولا ما ملكت ايمانهن ).
و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنا مى باشند.
و در پايان آيه همسران پيامبر(ص ) را مخاطب ساخته , مى گويد: ((تقوا راپيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاه است )) و هيچ چيز بر او مخفى و پنهان نيست (واتقين اللّه ان اللّه كان على كل شى شهيدا).
چـه ايـن كه حجاب و پرده , و مانند اينها همه وسائلى براى حفظ از گناه بيش نيست , ريشه اصلى همان تقواست كه اگر نباشد حتى اين وسائل نيز سودى نخواهدبخشيد.
(آيه )ـ سلام و درود بر پيامبر(ص ):.
بـه دنـبـال بـحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر(ص ) و عدم ايذا او آمده در اينجا نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر(ص ) مى گويد, و بعد در اين زمـيـنـه دسـتور به مؤمنان مى دهد, و سپس عواقب دردناك و شوم آزاردهندگان پيامبر(ص ) را مـطرح مى سازد و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤمنان را ايذا كنند بازگو مى كند.نـخـست مى فرمايد: ((خداوند و فرشتگان بر پيامبر رحمت و درود مى فرستند))(ان اللّه وملا ئكته يصلون على النبى ).
مقام پيامبر(ص ) آن قدر والاست كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق برعهده آنها گذارده شده است بر او درودمى فرستند, اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد,((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر او درود بفرستيد و سلام بگوييد و در برابر فرمان اوتسليم باشيد)) (يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما).
او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است , و اگر به لطف الهى در دسترس شماقرار گرفته مبادا ارزانـش بـشـمـريـد, مـبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزدفرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد.
قابل توجه اين كه درباره كيفيت صلوات بر پيامبر(ص ) در روايات بى شمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كه ((آل محمد)) را به هنگام صلوات بر ((محمد)) بيفزاييد.
به اين صورت : ((اللهم صل على محمد وآل محمد)).
(آيـه )ـايـن آيه در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مى كند, مى گويد:((كسانى كه خدا و پـيـامبرش را ايذا مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت ازرحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خواركننده اى آماده كرده است )) (ان الذين يؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فى الدنيا والا خرة واعدلهم عذابا مهينا).
مـنـظـور از ((ايذا پروردگار)) همان كفر و الحاد است كه خدا را به خشم مى آوردو اما ايذا پيامبر اسلام (ص ) مفهوم وسيعى دارد, و هرگونه كارى كه او را آزار دهدشامل مى شود.
حـتـى از روايـاتـى كـه در ذيـل آيـه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزارخاندان پيامبر(ص ) مخصوصا على (ع ) و دخترش فاطمه زهرا(ع ) نيز مشمول همين آيه بوده است .
رسول خدا فرمود: ((فاطمه پاره اى از تن من است هرچه او را آزار دهد مرامى آزارد)).
شبيه همين معنى درباره على (ع ) نيز از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده است .
(آيـه )ـايـن آيـه از ايـذا مـؤمـنـان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذا خداو پيامبر(ص ) اهميت فـوق الـعاده اى قائل مى شود, مى فرمايد: ((و كسانى كه مردان وزنان با ايمان را به خاطر كارى كه انـجـام نداده اند آزار مى دهند, متحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند)) (والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير مااكتسبوا فقداحتملوا بهتانا واثما مبينا).
چـرا كـه مؤمن از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد, و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته است .
در حديثى كه ((امام على بن موسى الرضا)) از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است : ((كسى كه مـرد يـا زن مسلمانى را بهتان زند يا درباره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد))!.
آيـه ـ شـان نـزول : آن ايـام زنـان مـسـلـمـان بـه مـسـجد مى رفتند و پشت سرپيامبر(ص ) نماز مـى گـذاردنـد, هـنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشامى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوبـاش بـر سـر راه آنـهـا مـى نـشستند و با مزاح وسخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند.
آيه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطوركامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند.
تفسير:.
اخطار شديد به مزاحمان و شايعه پراكنان !.
بـه دنـبـال نهى از ايذا رسول خدا(ص ) و مؤمنان در آيات گذشته , در اينجاروى يكى از موارد ايذا تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريق اقدام مى كند.در قـسـمـت اول مـى گـويـد: ((اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنين بگو: جلبابها [ روسـرى هاى بلند] خود را بر خويش فرو افكنند اين كار براى اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نـگـيـرنـد بـهـتر است )) و اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنهاسرزده توبه كنند (يا ايها النبى قل لا زواجك وبناتك ونسا المؤمنين يدنين عليهن من جلا بيبهن ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين ).
هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل انگار و بى اعتنانباشند مثل بعضى از زنان بـى بـنـد و بـار كـه در عين داشتن حجاب آن چنان بى پروا ولاابالى هستند كه غالبا قسمتهايى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى كند.
و از آنجا كه نزول اين حكم , جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مى ساخت , در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند همواره آمرزنده و مهربان است )) (وكان اللّه غفورا رحيما).
هـرگاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد, توبه كنيد و به سوى او باز گرديد, و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.
آيـه ـ شـان نـزول : گـروهى از منافقين در مدينه بودند و انواع شايعات راپيرامون پيامبر(ص ) به هنگامى كه به بعضى از غزوات مى رفت در ميان مردم منتشرمى ساختند, گاه مى گفتند: پيامبر كشته شده , و گاه مى گفتند: اسير شده , مسلمانانى كه توانايى جنگ را نداشتند و در مدينه مانده بودند سخت ناراحت مى شدند,شكايت نزد پيامبر(ص ) آوردند.
آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد.
تـفـسـير: به دنبال دستورى كه در آيه پيش به زنان با ايمان داده شد به بعد ديگراين مساله يعنى فـعـالـيـتهاى موذيانه اراذل و اوباش پرداخته , مى گويد: ((اگر منافقان وكسانى كه در قلبشان بـيمارى است و نيز كسانى كه اخبار دروغ در مدينه پخش مى كنند دست از كارشان برندارند ما تو را بـر ضـد آنـان مـى شورانيم (و با يك حمله عمومى تو را بر آنها مسلط خواهيم ساخت ) سپس جز مـدت كـوتـاهـى نـمى توانند دركنار تو در اين شهر بمانند))! (لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا ).
(آيـه )ـو هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند ((از همه جا طرد مى شوند, و هرجا يافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسيد))! (ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا ).
اشاره به اين كه بعد از اين حمله عمومى در هيچ جا در امان نخواهند بود, وآنها را با دقت جستجو و پيدا مى كنند و به ديار عدم فرستاده مى شوند.
(آيه )ـسپس در اين آيه مى افزايد: اين دستور تازه اى نيست , ((اين سنتى است الهى و هميشگى كه در اقـوام پـيشين بوده است )) كه هرگاه گروههاى خرابكاربى شرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مى شود(سنة اللّه فى الذين خلوا من قبل ).
و چـون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه ((براى سنت خداوند تبديل و تغييرى نمى يابى )) (ولن تجد لسنة اللّه تبديلا ).
ايـن تـعـبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مى كند كه بدانندمطلب كاملا قطعى و ريـشـه دار اسـت و تـغـيير و تبديل در آن راه ندارد, يا بايد به اعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سرنوشت دردناكى باشند.
اين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص به زمان و مكان و اشخاصى ندارد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان درآيد,و جامعه اسلامى را با خـطـرات جـدى روبرو سازد حكومت اسلامى مى تواند دستورآيات فوق را كه به پيامبر(ص ) داده شده است به اجرا درآورد, و مردم را براى درهم كوبيدن ريشه هاى فساد بسيج كند؟!.
(آيه )ـ مى پرسند: قيامت كى برپا مى شود؟.
آيـات گـذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت , در اينجا به يكى ديگر از برنامه هاى مـخـرب آنـها اشاره شده است كه گاه به عنوان استهزا و يا به منظور ايجاد شك و ترديد در قلوب ساده دلان اين سؤال را مطرح مى كردند كه قيامت با آن همه اوصافى كه محمد از آن خبر مى دهد كى برپا مى شود؟.مى فرمايد: ((مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤال مى كنند)) (يسئلك الناس عن الساعة ).
سپس به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((بگو: (اى پيامبر!) آگاهى بر اين موضوع تنها نزد خداست )) و هـيـچ كـس جـز او از ايـن مـوضـوع آگاه نيست (قل انما علمهاعنداللّه ) حتى پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب نيز از آن بى خبرند.
و بـه دنـبال آن مى افزايد: ((چه مى دانى ؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد)) (ومايدريك لعل الساعة تكون قريبا).
(آيـه )ـسپس به تهديد كافران و گوشه اى از مجازات دردناك آنها پرداخته ,مى فرمايد: ((خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم كرده است )) (ان اللّه لعن الكافرين واعدلهم سعيرا).
(آيـه )ـ((آنـهـا جـاودانـه در ايـن آتـش سوزان خواهند ماند و سرپرست وياورى نخواهند يافت )) (خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا ولا نصيرا).
تفاوت ميان ((ولى )) و ((نصير)) در اينجاست كه ((ولى )) انجام تمام كار را برعهده مى گيرد ولى ((نـصير)) كسى است كه انسان را كمك مى دهد تا به مقصود خود برسد,اما اين كافران در قيامت نه وليى دارند و نه نصيرى .
(آيـه )ـسـپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده ,مى فرمايد: ((روزى را به خاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى شود)) (يوم تقلب وجوههم فى النار).
اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهره هاست كه گاه سرخ و كبود مى شود و گاه زردو پژمرده , و يا از نظر قرارگرفتن بر شعله هاى آتش است كه گاه اين سمت صورت آنهابر آتش قرار مى گيرد, و گاه سمت ديگر (نعوذباللّه ).
ايـنجاست كه فريادهاى حسرت بارشان بلند مى شود و ((مى گويند: اى كاش ماخدا و پيامبرش را اطاعت كرده بوديم )) (يقولون يا ليتنا اطعنا اللّه واطعنا الرسولا )كه اگر اطاعت مى كرديم چنين سرنوشت دردناكى در انتظار ما نبود.
(آيـه )ـ((و مـى گـويـنـد: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگترهاى خود اطاعت كرديم پس آنها ما را گمراه ساختند)) (وقالوا ربنا انا اطعنا سادتنا وكبرانافاضلونا السبيلا ).
(آيـه )ـدر اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مى آيند و مجازات شديدگمراه كنندگان خود را از خـدا مـى خـواهـنـد و مـى گـويـنـد: ((پـروردگـارا! آنها را دو چندان عذاب كند)) عذابى بر گمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما! (ربنا آتهم ضعفين من العذاب ).
((و آنها را لعن كن لعن بزرگى ))! (والعنهم لعنا كبيرا).
مـسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى ((عذاب مضاعف )) و ((لعن كبير))به خاطر تلاش و كوششى است كه براى گمراه كردن ديگران داشته اند.
(آيه )ـ چه نسبتهاى ناروا به موسى (ع ) دادند؟.
به دنبال بحثهايى كه پيرامون احترام مقام پيامبر(ص ) و ترك هرگونه ايذانسبت به آن حضرت در آيـات گـذشـتـه آمـد, در ايـنجا روى سخن را به مؤمنان كرده ,مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايـد مـانند كسانى نباشيد كه موسى را اذيت و آزاركردند, اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مـبـرا و پـاك نـمـود, و او در پيشگاه خداآبرومند و بزرگ منزلت بود))(يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين آذوا موسى فبراه اللّه مما قالوا وكان عنداللّه وجيها).انـتـخـاب مـوسـى از ميان تمام پيامبرانى كه مورد ايذا قرار گرفتند به خاطر آن است كه موذيان بنى اسرائيل بيش از هر پيامبرى او را آزار دادند.
منظور از ايذا موسى (ع ) در اينجا يك حكم كلى و جامع است ; زيرابنى اسرائيل از جنبه هاى مختلف مـوسـى (ع ) را ايـذا كـردنـد, ايـذاهائى كه بى شباهت به آزار بعضى از مردم مدينه نسبت به پيامبر اسلام (ص ) نبود مانند پخش شايعات و نقل اكاذيب و نسبت ناروايى كه كه همسر پيامر(ص ) دادند كه شرح آن درتفسير سوره نور ذيل آيات 11 تا 20 گذشت .
از اين آيه مى توان استفاده كرد كه هرگاه كسى در پيشگاه خدا وجيه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى كه نسبتهاى ناروا به اومى دهند مى پردازد.
(آيه )ـ سخن حق بگوييد تا اعمالتان اصلاح شود:.
ايـن آيـه بـه دنـبـال بـحثهايى كه درباره شايعه پراكنان و موذيان بدزبان گذشت دستورى صادر مـى كـنـد كـه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است ,مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايـد! تـقـواى الهى پيشه كنيد, و سخن حق بگوييد)) (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وقولوا قولا سديدا).((قول سديد)) سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فساد وباطل را مى گيرد.
(آيـه )ـايـن آيـه نـتـيجه ((قول سديد)) و سخن حق را چنين بيان مى فرمايد: ((تاكارهاى شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد)) (يصلح لكم اعمالكم ويغفر لكم ذنوبكم ).
در حـقـيـقت تقوا پايه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است , و گفتارحق يكى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال , و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است ,چرا كه ((ان الحسنات يذهبن السيئات ; اعمال نيك گناهان را از بين مى برند)) (هود/114).
در پـايان آيه مى افزايد: ((و هركس اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى (وپ يروزى ) عظيمى دست يافته است )) (ومن يطع اللّه ورسوله فقد فاز فوزا عظيما).
چه رستگارى و پيروزى از اين برتر و بالاتر كه اعمال انسان پاك گردد, وگناهانش بخشوده شود و در پيشگاه خدا روسفيد گردد؟!.
(آيه )ـ حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر:.
ايـن آيـه و آيـه بـعـد كه آخرين آيات سوره احزاب است مسائل مهمى را كه دراين سوره در زمينه ايمان , عمل صالح , جهاد, ايثار, عفت , ادب , و اخلاق آمده است تكميل مى كند, و نشان مى دهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيارممتازى است كه مى تواند حامل رسالت عظيم الهى باشد.نـخـست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده , مى گويد: ((ما امـانت (تعهد, تكليف , و ولايت الهيه ) را بر آسمانها و زمين وكوهها عرضه داشتيم )) (انا عرضنا الا مانة على السموات والا رض والجبال ).
((امـا آنـهـا (مـوجـودات عظيم و بزرگ عالم خلقت ) از حمل آن سر برتافتند و ازآن هراسيدند)) (فابين ان يحملنها واشفقن منها).
بـديـهى است ابا كردن آنان از سر استكبار نبود بلكه ابا كردن آنها توام با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته باتوجه و خضوع بود.
((اما انسان (اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد و) آن را بر دوش كشيد))!(وحملها الا نسان ).
ولى افسوس كه ((او بسيار ظالم و جاهل بود)) چون قدر اين مقام عظيم رانشناخت و به خود ستم كرد! (انه كان ظلوما جهولا ).
((امانت الهى )) همان قابليت تكامل به صورت نامحدود, آميخته با اراده واختيار, و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است .
امـا مـنظور از ((عرضه داشتن )) اين امانت به آسمانها و زمين و كوهها همان مقايسه نمودن است يـعنى هنگامى كه اين امانت , با استعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براى پذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند.
بـه اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است .
ولـى انـسـان آن چـنان آفريده شده بود كه مى توانست تعهد و مسؤوليت را بردوش كشد, و ولايت الهيه را پذيرا گردد, و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبودلايزال سير كند, و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
البته اين پذيرش يك پذيرش قراردادى و تشريفاتى نبوده , بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد.
امـا تـوصـيف انسان به ((ظلوم )) و ((جهول )) به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خـودشـان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است , همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله ((قابيل )) و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.
(آيه )ـاين آيه در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است ,بيان اين واقعيت است كه افراد انـسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان , مشركان و مؤمنان , مـى فـرمـايـد: ((هـدف ايـن بوده كه خداوند,مردان منافق و زنان منافق , و مردان مشرك و زنان مـشـرك را عذاب كند و كيفر دهد, ونيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خـداونـد آمـرزنـده ومـهربان است )) (ليعذب اللّه المنافقين والمنافقات والمشركين والمشركات ويتوب اللّه على المؤمنين والمؤمنات وكان اللّه غفورا رحيما).
((پايان سوره احزاب )).