|
|
|
|
|
|
فهرست مطالب پيشگفتار 1 : پند نامه امام على به امام حسن عليه السلام بيان مرگ توفيق طلب پندهاى گوناگون 2 : دستور العملى از حضرت امام صادق (ع ) 3 : وصيت علامه حلى قدس سره به فرزندش 4 : دستور العملى از شيخ نجم الدين 5 : دستورالعملى از شهيد اول 6 : دستورالعملى از ابن ابى جمهور احسايى 7 : وصيتنامه فقيه پارسا ابراهيم بن سليمان قطيفى سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى 1. سفارشهاى عمومى : 2 - سفارشهاى خصوصى 8 : دستور العملى از مرحوم مجلسى 9 : دستور العملى از مير محمد حسين خاتون آبادى نخستين سفارش سفارش دوم آخرين نصيحت 10 : دستورالعملى از آخوند ملا حسينقلى همدانى 11 : دستورالعملى از آيه الله عبدالله المامقانى 12 : دستورالعملى از شيخ محمد حسين (كمپانى ) به امام جمعه زنجان 13 : وصيت نامه شيخ محمد بهارى همدانى به شاگرد خود 14 : دستورالعملى از سيد صدرالدين محمد موسوى كاشف دزفولى فصل اول : در عمل كردن به طاعات واجبه و بيان آنهابرسبيل اجمال ، و اين مشتمل است بر چند مطلب : مطلب اول : در ذكر نمازهاى واجب حضور قلب تفهم تعظيم هيبت رجا حيا اما سبب حضور قلب و اما سبب تفهم و اما سبب تعظيم و اما هيبت و خوف و اما سبب رجا و اما سبب حيا مطلب دوم ، در ذكر صوم و زكات و حج است . (خواص روزه كامل ) و اما زكات فصل دوم : در ذكر مجملى از آداب و سنن و بيان رياضت نفس و اركان آن واين در چندمطلب تحقيق خواهد شد مطلب اول : در بيان مجملى از نوافليوميه مطلب سوم ، در رياضت نفس مطلب چهارم ، در ذكر جوع و مدح كم خوابى فصل سوم : در بيان مجملى از اوصاف و اخلاق حميده و آنچه اهم است كهطالب حق بهآن متصف گردد. مطلب اول ، در صفت ايمان و ثبات و نيت مطلب دوم ، در ذكر صدق و انابت و اخلاص اما صدق و اما انابت و اما اخلاص مطلب سوم ، در ذكر توبه و زهد در دنيا و اختيار صفت فقر است اما توبه و اما زهد و اما فقر مطلب چهارم ، در ذكر تقوا و مراقبه و محاسبه نفس و تفكر است اما تقوا و اما محاسبه و مراقبه نفس مراقبه و اما تفكر اما خوف اما رجا و اما صبر و اما شكر اما شوق و اما يقين اما توكل و اما رضا و اما تسليم 15 : رساله معراج المومنين از سيد صدرالدين محمد موسى كاشف دزفولى 16 : دستور العملى از حاج سيد احمد كربلايى به يكى از شاگردان خود. 17 : دستورالعملى از حاج ميرزا ملكى تبريزى در رابطه با آداب قرآن و دعا آداب قرائت قرآن چگونه در قرآن تدبر و انديشه كنيم ؟ موانع فهم قرآن آداب دعا 1 - تضرع و گريه 2 - سپاس و ستايش و عذر و پوزش 3 - درنگ و تامل و اصرار و پافشارى 4 - از چشم مردم دور داشتن 5 - خضوع و خشوع 6 - انگشترى به دست داشتن 18 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد اقا ملكى تبريزى 19 : دستورالعملى از حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى 20 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى دربارهچگونگىتذلل و وزارى 21 : دستورالعملى از آيه الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در رابطه با آداب خوابوخوابيدن 22 : وصيتنامه حضرت امام خمينى - رضوان الله عليه 23 : وصيتنامه حضرت امام خمينى قدس سره به حاج احمد آقا خمينى رحمه الله 24 : دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات دوم : عزم سوم : رفق و مدارا چهارم : وفا پنجم : ثبات و دوام ششم : مراقبه هفتم : محاسبه هشتم : مواخذه نهم : مسارعت دهم : ارادت يازدهم : ادب نگاهداشتن دوازدهم : نيت سيزدهم : صمت چهارهم : جوع و كم خورى پانزدهم : خلوت شانزدهم : سحر هفدهم : وام طهارت هيجدهم : مبالغه در تضرع نوزدهم : احتراز از لذايذ بيستم : كتمان سر بيست و يكم : شيخ و استاد بيست و دوم : ورد 25 : مجموعه اى از درس اخلاق حضرت آيه الله حاج سيد رضا بهاء الدينى قدسسره مسير كمال ابزار فهم قرآن فهم كتاب شيوه فهم معارف بعد الهى انسان 26 : دستورالعملى از آيت الله حسن زاده آملى - مدظله العالى - 27 : دستور العملى از حضرت آيه الله مشكينى - مدضلله العالى - در جوا يكى ازطلاب 28 : از درس اخلاق آيت الله مشكينى - مدضلله العالى - 29 : دستور العملى از علامه محمد تقى جعفرى - مد ضلله العالى . شرايط و موانع سير و سلوك 30 : رهنمودهايى از ايه الله عبدالله جوادى املى - مدضلله العالى - پيشگفتار مجموعه حاضر شامل دستور العملها، توصيه ها و راهكاريى است در باب سير و سلوك وطى طريقت كه امامان معصوم عليه السلام و عارفان فرزانه به سالكان تقديم داشتهاند: آنچه تقديم مى شود تمامى و بهترين آنچه مى بايست ، نيست ، بلكه درآمدى است بهباغستان آثار و اقوال عارفان نمونه . همدلى و همراهى شما خوانندگان ارجمند را ارج مى گذاريم و ديدگاههاى و راهنماييهايتانرا بر ديده سپاس مى نهيم و از خداوند متعال ، توفيق معرفت و طاعت و نيز ارائهارمغانهايى ديگر در اين باب را مى طلبيم . واصف باد كوبه اى قم / مؤ سسه فرهنگى - انتشاراتى (پارسايان ) تابستان 1377 1 : پند نامه امام على به امام حسن عليه السلام (1) اين پندنامه پدرى است به مرگ نزديك و به پيروزى زمانه معترف ، و زندگى از اوروى گردانيد و به روزگار گردن نهاده و در سراى در گذشتگان آرميده ، نكوهشگر دنياو فردا از آن سراى كوچنده به فرزندى آرزومند كه به آرزوها دست نخواهد يافت ،فرزندى رهسپار راه هلاك شدگان و آماج بيماريها و گروگان روزگاران و هدف مصيبتهاو برده دنيا و سوداگران غرور(2) و وامدار فنا و اسير مرگ همسوگند اندوه و همنشين غمو همنفس آفات و خاكسار شهوات و جانشين رفتگان . اما بعد: آنچه من از پشت كردن دنيا و سركشى روزگار و روى آوردن آن جهان به خويشدانستم ، مرا از آن باز داشت كه جز از خويشتن ياد كنم ، جز به كار آن جهان پردازم ، و جزغم خويش تيمار دگرى خورم . آن گاه كه هم خويشتن ، مرا از هم دگران باز داشت و راىمرا بر اين استوار ساخت كه جز به فكر آن جهان نباشم و تكليف مرا روشن ساخت و برآنم داشت كه كوشا دست به كارى زنم كه بيهودگى را بر آن راه نباشد و فكرت خويشصادقانه به كار برم ، ديدم كه تو پاره اى از من ، كه سراسر وجود منى ، آنسان كهاگر غمى بر دل تو فرود آيد، گويى بر دل من نشسته و اگر مرگ تو را دريابد،گويى مرا دريافته است ، پس ديدم كار تو همچون كار خود من در نظرم بزرگست و كارتو كار منست . از آن رو اين نامه را به تو مى نويسم ، به اين اميد كه - خواه من براى توزنده مانم يا از اين جهان در گذرم - به آن رفتار كنى و به آن پشتگرم باشى . اى فرزند گرامى ! به تو اندرز مى دهم كه از خداى بترسى و ملازم فرمان او باشى ودل به ياد او آبادان كنى و رشته پيوند او نگهدارى ، كه اگر چنين كنى ميان تو با خداى، كدام رشته از آن استوارتر! دل به پند زنده دار و بادل نبستن به دنيا بميران و به باور نيرومند ساز و به خرد بيفروز و به ياد مرگ رامكن و به پذيرفتن فنا وادار و به رنجهاى دنيا بيناساز و از صولت دهر بر حذر دار واز دگرگونيهاى گردش روزان و شبان بيم ده و داستان گذشتگان بر او فروخوان وسرگذشت پيشينيانش يادآور و بر ديار و آثارشان بگذر. پس بنگر كه چه كردند و ازكجا بر شدند و به كجا فرود آمدند و در كجا جاى گزيدند. آن گاه بينى كه از دوستانجدا ماندند و به ديار تنهائى فرود آمدند. آنسان كه تو نيز پس از اندك زمان يكى ازآنان خواهى بود. پس سراى بپيراى و آخرت به دنيا مفروش و آنچه ندانى مگوى و ازآنچه به آن وظيفه ندارى سخن مران و راهى كه از كجى آن بيمناكى ، مپوى كه بازايستادن از بيم سرگردانى ، بهتر كه فرو افتادن در ورطه ترس و تباهى . به نيكىفرمان ده تا از نيكان باشى ، مردمان را با دست و زبان از كار نكوهيده بازدار و بكوشتا از زشتكاران جدا باشى . در راه خداى آنسان كه سزاوار اوست ، پيكار جوى و ازسرزنش مردمان باك مدار و به هيچ حال در راه حق از غرقه شدن در سختيها مينديش ، دانشدين آموز و در ناگوارها خود را به شكيبائى خوگر ساز، چه نيكو خويى است شكيبايىدر راه حق ! كار خويش همه به كردگار رها كن و در هر مهمى خود را به خداى بسپار كه پناهگاهى استبس استوار و نگهبانى بس توانا و مدافعى شكست ناپذير. در دعا و خواهش ازپروردگار، اخلاص ورز كه بخشش و محرومى به دست اوست . در طلب خير و عافيت ازخداى ، پافشارى ورز. پند من نيك درياب و جانب آن فرو مگذار و از آن روى مگردان كهبهترين سخن آنست كه سود بخشد. بدان در دانشى كه سودى نباشد، خيرى نيست و علمىككه به حقيقت روى ندارد و به حق راه ننمايد، در آموختن ، آن فايدتى نيست . هان اى پسر! چون ديدم روزهاى زندگيم بالا گرفته و سستى تن فزونى يافته است ،به وصيت تو شتافتم و از آن پيشى كه مرگ تاختن آورد و زبان از گفتن سخندل بازماند و انديشه همچون كالبد بفرسايد يا برخى از چيرگيهاى هوس و خواهشهاىنفسانى و فريبندگيهاى دنيا بر دل تو از من پيشى گيرد و تو همچون شترى رمنده وسركش رام نگردى ، پاره اى از پندهاى خويش بر تو فرو خواندم ، چه ،دل نوجوانان همانند زمينى است كه تخمى در آن نيفشانده باشند، از اين رو هر دانه در آنافكنند، پذيراى آن باشد و آن را نيك بپروراند، پس زان پيشتر كه ترادل سخت گردد و خرد در بند شود، به تاديب تو برخاستم تا پاى استوار به عقيدتىروى آرى كه اهل تجربه ترا از طلب و آزمودن آن بى نياز ساخته اند، پس تو از رنجطلب بى نيازى و از تلاش تجربت رسته . اينك آنچه از طلب و تجربه با دشوارىفراهم آورده ايم ، رايگان در دست تست و آنچه بسا كه در نظر ما تاريك مى نمود. بر توروشن گرديده است . اى فرزند گرامى ! چه روزگار به درازى عمر پيشينيان بر من نگذشته است ، اما چنداندر كار ايشان نگريسته ام و در اخبارشان انديشيده ام و در آثارشان سير كرده ام كههمچون يكى از آنان شده ام ، بلكه چندان بر امورشان آگاهى يافته ام كه گويى بانخستينشان تا پسينشان زيسته ام . پس در اين سير وتامل ، كردار پاكيزه را از آلوده باز شناختم ، و سود را از زيان در يافتم ، آن گاه براىتو زنده هر كار را برگزيدم و زيباى آن را جستم ، و ناشايسته آن را يكسو نهادم و هر جاپدرى مهربان را بايد تا در كار فرزند نيكو بنگرد نيكو نگريستم و مانند همه پدرانمهر انديش كه به كار فرزندان همت مى گمارند، در كار تو همت گماشتم و بارى بر آنشدم تا ترا اين چنين ادب آموزم ، چه تو روى به زندگى دارى و جوانى نوخاسته اى -با دلى پاك و نهادى صافى - و قصد آن كردم كه نخست ، كتاب خداىعزوجل به تو آموزم ، و تاويل آن كتاب و شرايع اسلام و احكام وحلال و حرام آن به تو باز گويم ، و جز اين نياموزم ، اما از آن ترسيدم كه عقايد و آرا -كه مورد اختلاف و اشتباه مردم شده است - ترا نيز مشتبه سازد، پس ، با همه كراهت كه ازگفتن آن داشتم ديدم كه نزد من يادآورى آن ، پسنديده تر از آنست كه ترا در حالى رها كنمكه از فرو افتادن در ورطه هلاك بر تو ايمن نباشم . اميدوارم خداى ترا در راه صوابتوفيق فرمايد و به راه ميانه رهنمونى كند. اينك ترا به پيروى از اين اندرزها سفارش مى كنم . هان اى فرزند! بدان كه بهترين چيز كه از پند من بايد فراگيرى ، پرهيزگارى در راهخداى است ، و بس كردن به آنچه بر تو واجب گردانيده است ، و فرا گرفتن آنچهنياكان نخستين تو و نيكان خاندانت بر آن بوده اند. همانا كه آنان نيز مانند تو از انديشهدر كار و درستكارى خويش فروگذار نكردند و از معارف دين هر چه را در اثر تفكر وژرف انديشى باز شناختند به كار بستند، و از فرا گرفتن هر چه بيرون از وظيفه بودخوددارى كردند. پس اكنون اگر دل تو، به آنچه ايشان به آن عارف شده بودند، بس تكند و در جستجوىحقيقت افزون طلب باشد، بايد كه به نيروى تفكر درست وتامل و نيك آموزى در پس كسب آن برآيى ، نه كه با فرو افتادن در گرداب شبه ها وغرقه گشتن در ورطه مجادله ها. پس اگر راى تو بر اين شد، نخست از خداى مددخواه وبراى كسب توفيق به او روى آور، و آشفتگيهاى ترديد زاى كه شخص را به ناباورى وشبهه در اندازد يا گمراه سازد ، رها كن . پس آن هنگام كه بيقين دانستىدل صفا يافته و فرمانبردار گشته ، و راى كمال پذيرفته و از تفرقه باز آمده ، وخاطر در اين كار جمع گرديده و فكر در نقطه مقصود تمركز يافته است ، بنگر كه دراين پندنامه كه به توضيح بر تو نوشته ام چه مى گويم . اما اگر از آنچه بهدل خواهى ، فراهم نيامد و فراغ خاطر و فكر جمع ميسر نشد، هشدار كه همچون شترى كهپيش روى نبيند به سر در نيايى ، و در ورطه ظلمات كه رهايى از آن بسى دشوار استگرفتار نگردى . آن كس كه راه بروشنى نبيند و امور را در هم آميزد، در طلب دين نيست ، ودر چنين حال ، درنگ بهتر تا كه رفتن . اى فرزند ارجمند! در سخنان من نيكو بينديش ، و بدان كه خداوند مرگ ، خداوند زندگىاست و آن كه مى آفريند، هم اوست كه مى ميراند، و آن كه نابود مى سازد، هم اوست كهزندگى باز مى گرداند و آن كه به بلا مى آزمايد، هم اوست كه از بلا مى رهاند. اينجهان پاى نگرفت جز به نعمتها و محرومى ها و رنجها و پاداشها و كيفرها به روزرستاخيز، و به ديگر مشيتهاى خدا كه بر آن آگاه نيستى ، پس اگر از رويدادهاى اينجهان دانستن نكته اى بر تو دشوار نمايد، از نادانى خويش دان ، كه نخستين بار كهآفريده شدى ، چيزى از اينهمه بر تو معلوم نبود، سپس بر آن آگاه گرديدى . بساچيزها كه نمى دانستى و رايت در آن حيران بود و چشم سرگشته ، اما سرانجام به آنعارف شدى ، پس به او پناه بر و در پيشگاه او بندگى كن ، و به سوى او بگراى ، واز او بيم دار كه ترا آفريد و روزى داد و اندامت موزون ساخت . اى فرزند! بدان كه هيچ رسول صلى الله عليه و آله از خداى خبر نداد، پس رستگارىخويش را به رهبرى او دلخوش باش . اينكه نكته اى از اندرز به تو فرو نگذاشتم و تو چندان كه بكوشى آنسان كه من بهتو بينايم ، به خويش بينا نخواهى شد. اى فرزند! بدان كه اگر پروردگار را شريك بودى ، آن شريك رسولان خود به سوىتو مى فرستادى ، و نشانه هاى قدرت و چيرگى او مى ديدى ، وافعال و صفاتش مى شناختى ، اما پروردگار چنان كه ذات خويش را توصيف كرده است ،يكتاست و هيچ كس در ملك با او مخالفت نتواند كرد. او جاويدان است وزوال ناپذير، اول است پيش از همه كائنات ، بى آنكه او را آغاز و بدايت باشد، و آخراست پس از همه موجودات ، بى آنكه او را پايان و نهايت باشد، برتر از آن است كهاحاطه دل و ديده ، ربوبيت وى را در يابد. اكنون كه اينها دانستى ، پس ، آنسان كه چون تويى را با آن مايه اندك و ناچيزىجايگاهت و ناتوانى بسيار و نياز فراوان به پروردگار، سزد كه كنى ، در پى طاعت اوباش و از كيفرش بترس و از خشمش بيم دار كه او جز به كار نيكويت فرمان نداد و جز ازكردار زشت بازت نداشت . اى فرزند! همانا كه ترا از دنيا و از حال و زوال وانتقال آن آگاه كردم و از آن جهان و از آنچه براىاهل آن در آنجا آماده شده است ، خبر دادم ، و داستانها بر تو فرو خواندم تا عبرت گيرى وبه آن رفتار كنى . داستان آنان كه دنيا را چنانكه بايد بيازمودند، داستان مسافرانىاست كه فروكش كردن در منزلى بى برگ و نوا را خوش نداشته باشند و بر آن شوندتا در سرزمينى پر نعمت و ناحيتى سرسبز فرود آيند، پس دشوارى راه و دورى يار وسختى سفر و ناگوارى خوراك بر خود هموار سازند تابه سراى فراخ و نشستنگاه خوددر آيند، از اين رو ناسازيهاى راه را رنجى نمى شمارند و انفاقمال را در آن راه زيانى نمى بينند و چيزى را دوستر از آن ندارند كه آنان را به سرمنزل نزديك سازد و راه قرار گاهشان كوتاه كند. و مثل آنان كه به دنيا فريفته شدند، بر مثال گروهى است در منزلى پر نعمت نشسته ،كه نخواهند به وادى بى بركت و قحطى زده مقام گيرند. پس چيزى را ناخوشتر ودشوارتر از آن نمى دانند كه رامشسراى خويش رها كنند و ناگهان به آن پايگاه تهى ازنعمت فرود آيند. اى فرزند عزيز! خود را و دگران را با يك ترازو بسنج . پس ، بردگران آن پسند كهبر خود مى پسندى و چيزى را كه بر خود ناروا مى دانى ، بر دگران نيز ناروا دان ، وآنسان كه نمى خواهى بر تو ستم كنند، بر كسى ستم مكن ، و چنانكه از مردمان چشم نيكىدارى نيكى كن ، كارى را كه از ديگران زشت مى دانى ، از خود نيز زشت دان و رفتارى كهچون با ديگران كنى ، خشنود گردى ، چون با تو كنند. به آن خشنود باش . آنچه ندانى- هر چند اندك دانى - مگوى (3) آنچه نمى پسندى كه درباره تو چنان گويند، درباره ديگران بر زبان مياور. بدان كهخودپسندى خلاف صوابست و آفت خرد. سختكوش باش (4) و گنجورى دگران مكن (5) و چون به حقيقت رهنمون شدى - چندان كه مى توان - درپيشگاه پروردگار فروتنى ورز. آگاه باش كه راهى در پيش دارى به مسافت دور و بهسختى دشوار، و در پيمودن آن راه از كردار پسنديده و توشه اى چندان ، كه ترا سبكباربه منزل رساند، بى نياز نيستى ، پس خويشتن را گرانبار مساز كه آن ، مايه گرانى وناسازى سرانجام تو گردد، و اگر از تنگدستان كسى يافتى به تو بازگرداند،غنيمت شمار و آن بار بر پشت او نه ، و اگر توانى بر آن بيفزاى كه بسا او رابجوئى و نيابى . اگر كسى از تو وام خواست توانگرى بودى ، غنيمت دان ،تا درروزگار تنگدستى آن وام به تو باز گرداند. هشدار كه فرازى دشوار نورد در پيش دارى ، كه آنجا سبكبار راحال خوشتر از گرانبار، و دير جنبنده را حال زشتر از شتابنده . در نشيب آن فراز هماناكه يا به بهشت فرود آيى يا به دوزخ ، پس پيش از فرود آمدن ، با كردار پسنديده ،مايه آسايش و برگ عيش آنجا فرست و سراى ، آماده و دلنشين ساز، چه ، پس از مرگ نهمى توانى خشنودى خداى فراهم آورد، نه مى توانى به دنيا بازگشت . آگاه باش آن كه گنجينه هاى آسمانها و زمين در دست اوست ، به تو رخصت دعا داد و اجابتآن را كفالت كرد و ترا بفرمود كه دست نياز به سوى او بردارى تا نيازت بر آورد، واز وى طلب رحمت كنى تا بر تو رحمت كند، و ميان تو با خويشت هيچ كس را حجاب نكرد وترا به كسى وا نگذاشت تا نزد او از تو شفاعت كند، از ينت باز نداشت كه اگر بدكردى ، در توبه كوبى ، و در خشم بر تو شتاب نورزيد، و از بازگشت تو به سوىخود سرزشنت نكرد، و از آنجا كه سزاوار رسوائى بودى ، رسوات نساخت وقبول توبه بر تو سخت نگرفت ، و به سبب گناه با تو مناقشه نكرد و از رحمت خويش نوميدت نفرمود، و در توبه بر تو نيست ، بلكه توبه ات را كارى نيكو دانست ، وگناهت را يك ، و كار نيكوت را ده به شمار آورد. در توبه و باب طلب خشنودى خويش برتو گشود. هنگامى كه او را بخوانى نداى تو مى شنود و چون با او به نهان راز گويى، گفتگوى نهانت مى داند. نياز خود بر او عرضه مى دارى و ازحال دل پرده بر مى گيرى و درد دل با او در ميان مى نهى و از غمها شكوه مى كنى و ازوغمزدايى مى طلبى و در كارها مدد مى جويى و از گنجينه هاى رحمت او، از فزونى زندگىو سلامت تن و فراخى روزى ، آن مى خواهى كه هيچ كس جز او به بخشيدن آن توانا نيست .آن گاه كليد خزانه هاى خود از آنچه طلب آن را رخصت فرموده است ، به تو سپرده ، تاهرگاه اراده كنى به نيايش درهاى نعمت او بر خويشتن بگشايى و باران احسان او پياپىبر خود ببارانى . پس مباد كه درنگ در اجابت دعا، ترا از رحمت او نااميد گرداند كه هماناعطيه به ميزان نيت است . بسا كه درنگ در اجابت دعا، خواهنده را پاداشى بزرگتر، وآرزومند را بخششى بيشتر باشد. بسا چيزى كه بخواهى و به آن دست نيابى ، اما ديريا زود، بهتر از آن نصيب افتد يا بلائى از تو بگرداند، و بسا كه چيزى طلب كنى كهاگر به آن رسى دينت تباه گردد، پس در پى آن باش كهجمال باقى دارد و گرفتارى آن گريبانت نگردد.مال ترا نپايد و تو مال را نپايى . اى فرزند دلبند! بدان كه ترا بهر آن جهان آفريده اند نه اين جهان ، و براى گذشتنآورده اند نه نشستن ، و براى مرگ و نه جاويد زيستن . تو در سرايى هستى كه خانهكوچ است و توشه اندوزى و جاى ناكامى و گذرگاه آن جهنمى . همانا كه مرگ در پىتست و تو طعمه مرگى ، و هيچ گريزنده از آن به سلامت نرست و و از دست هيچ جويندهبه در نرفت و جوينده ناچار به آن رسيد. پس برحذر باش كه مرگ ، آن گاه كهسرگرم گناهى و به خود مى گويى توبه خواهم كرد، به سراغت آيد، و ميان تو باتوبه جدايى افكند كه خويشتن به دست خود تباه ساخته باشى . بيان مرگ اى فرزند نازنين ! بسيار به ياد مرگ باش و به ياد ناگهان تاختن آن ، و به يادآنچه پس از مرگ به آن در مى رسى ، تا چون بر تو در آيد با همه نيرو آماده باشى ،و چنان كه بايد كمربسته ، نه كه ناگهان فرا رسد و بر تو چيره گردد. مباد كه ازآرامش و دلبستگى اهل دنيا به دنيا، و از ددمنشى آنان به يكديگر در برابر مردار اينجهان فريفته گردى ، كه خداى ترا بر فريب دنيا آگاه گردانيده ، دنيا نيزحال فناى خويش بر تو فرو خوانده و ناسازيهاى خود بر تو آشكار ساخته است . دنياپرستان سگانى خروشانند، و درندگانى با شره جوشان . گروهى بر گروهى ديگر- بى موجبى - زوزه خشم آلود مى كشند، و توانمندان ، ناتوان را در هم مى شكنند وبزرگان بر خردگان چيرگى مى كنند. دسته اى چون شترانى در بند (6)، و دسته اىديگر رها (7)، با خردى گمراه ، رهسپار راه بى نشان ، بسان شترانى چالاك و بى مهاردر سنگلاخى آواره نه چوپانى كه از بيراهه بازشان دارد، نه چراننده اى كه بهچراشان گمارد. دنيا در كوره راه رهنوردشان ساخته و چشمشان از نور رستگارىپوشانيده است ، از اين رو، در شوريدگيهاى اين جهان سرگشته اند و در نعمتهاى آنغرقه ، دنيا آنان را به بازى گرفته و شيفته خود ساخته و با آنان به لعبت بازىپرداخته است ، و از آن لعبتگان نيز دنيا را بازيچه خود ساخته اند و فراى دنيا، همه چيز از ياد سترده اند. توفيق طلب باش تا تيرگى يكسو شود و پرده ظلمت بدرد، گويى هودجها فرا مى رسند (8)، زوداكه شتابندگان گرم رو به آن پيوندند! اى پسر گرامى ! بدان آن كس كه بر راهوار شب و روز سوار است ، رهنورد است ، اگر چهبر جاى ايستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ رهنورد است ، اگر چه بر جاى ايستاده، و در راه است ، اگر چه به فراغ آرميده . بى گمان هرگز به آرزو نرسى و از مرگنرهى ، اگر كه پوينده راه پيشينيان باشى ، پس در طلب دنيا مدارا كن و در كسب روزى ،پاكيزه باش و آن بر خود آسان گير (9) بساط طلب كه به تنگدستى پيوست . نهچنين است كه هر سختكوش ، روزى فراوان يابد و هر كه راهاعتدال پويد، از آن محروم ماند. خود را به هيچ فرومايگى ميالاى - اگر چه ترا بهدلخواه رساند، كه آنچه از جان كاستى ، آن رابدل نخواهى يافت . بنده كس مباش كه خداى آزادت آفريد. آن خير كه به شر انجامد، خير نيست ، و آن گشايش كه به فروبستگى كشد، گشايشنيست . بهوش باش كه توسن از هر سويت نكشاند و شتابان به آبشخور هلاكت فرودنيارد. اگر توانى كه ميان خداى و خويشتن ، بخششگر ديگر ندانى ، چنان باش ، چه سمت(روزى ) خويش خواهى يافت و سهم خود خواهى گرفت . همانا كه روى اندك از جانبپروردگار سبحان ، گرامى تر و برتر، كه روزى بسيار از سوى آفريدگان ، هر چندهمه چيز از اوست . پندهاى گوناگون آنچه به سبب خاموشى از دست دهى ، تدارك آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن .نگاهدارى آنچه در ظرف است ، به استوارى بند انست نزد من ، نگاهداشتن چيزى كه در دستدارى ، بهتر تا طلب چيزى كه در دست ديگران است . شرنگ نوميدى ، گواراتر تا خواهشاز مردمان . روزى تنگ با پرهيزگارى ، بهتر كه بى نيازى با زشتكارى . هر كس راز خويش بهتر از دگرى نگاه مى دارد. بسا آدميان كه در زيان خويش مى كوشند.پر گو و ياوه سراست . هر كه فكرت كند، بينا گردد. به نيكوكاران پيوند تا از آنانباشى ، و از تبهكاران بگسل تا از آنان نباشى . لقمه حرام بد است . ستم بر ناتوان ،زشترين ستم است . آنجا كه نرمى به درشتى گراياند، درشتى نرمى است . بسا كهدارو درد است و درد دارو. بسا كسى كه او را بدخواه خود پندارى و به صلاح تو سخنگويد و آن را كه عافيت انديش خويش شمارى ، در پندگويى تو خيانت ورزد. زنهار برآرزو تكيه مكن كه آرزو، سرمايه گولان است . خرد، سود جويى از آزمايشهاست . بهترينتجربه آنست كه پندگوى تو باشد، ترا از بديهاى باز دارد و به نيكى ها كشاند فرصت غنيمت شمار، زان پيش كه از دست دادن آن مايه اندوه تو گردد. هر جوينده به مقصود نرسيد و هر مسافر باز نيامد. هدر دادنمال در هوسها، و توشه نيدوختن از آن براى رستاخيز، تبهكارى است . هر كار را پايانىاست ، عاقبت انديش باش . سوداگر بازيچه خطر است (10) بسامال اندك ، از بسيار آن بارورتر. يار فرومايه و دوستبخيل را خير نيست . تا توسن زمانه رام است ، كام از روزگار آسان برگير. به اميدبيشى ، خويشتن در خطر ميفكن . زنهار كه مركب ستيز با تو توسنى نكند. هنگامى كهبرادرت از تو پيوند بريد، پيوستن او را بر خود هموار ساز، و چون دورى جست ، با اومهربان باش و به او نزديك شو، چون بخل ورزيد به او بخشش كن ، چون از تو گوشهگرفت . به او روى آور، در درشتى او نرم باش و چون گناه كرد، عذرش بپذير، چنانكه گويى تو بنده اويى و او خداوندگار نعمت تست . اما زنهار كه اين دستورها بى جا به كار نبندى و با مردمنااهل به جاى نيارى . با دشمن دوست ، دوستى مكن كه با دوست دشمنى كرده باشى برادرت (11) را بادل پاك اندرزگوى ، خواه او را دلپسند افتد يا دلگير نمايد. خشم سركش فرو خور كهمن جرعه اى كه به عاقبت نوشتر از آن و به سرانجام گواراتر از آن باشد، نچشيده ام .هر كه با تو درشتى كند، با او نرمى كن كه به زودى با تو نرم گردد. بر دشمن بهبخشش برترى جوى كه آن پيروزى شيرين تر، تا چيرگى به آزار. اگر بر سر آنباشى كه پيوند از برادر بگسلى ، جاى آشتى باقى گذار تا اگر روزى پشيمانگردد. به آن باز تواند گشت هر كه بر تو گمان نيكو برد، گمان او را صورتواقعيت بخش . (12) حق برادر به اعتماد دوستى بين خويشتن با او، ضايع مگردان ، چه ، آن كس كه حق او تباهكنى برادر تو نباشد. نبايد كه خويشان تو، بى بهره ترين مردم از تو باشند. به آنكس كه به دوستى تو نگرايد، روى مياور. برادرت هر اندازه پيوند دوستى بيشتربگسلد، تو در پيوستن بيشتر ستمگر را سنگين نشمارى ، چه او به زيان خويش و سودتو مى كوشد. و پاداش آن كس كه ترا شاد سازد، آن نيست كه با وى بدى كنى . بدان كاى فرزند كه ، روزى بر دو گونه است : روزيى كه تو در پى آنى و روزيىكه آن در پى تست . پس اگر تو به سوى آن نروى ، آن به سوى تو خواهد آمد. چهزشت است تن به ذلت دادن به هنگام نياز، و درشتى در بى نيازى . ترا از دنيا آن سودمنداست كه بدان اقامتگاه خويش بيارايى . اگر بر آنچه از دست داده اى به خيره زارى كنى ،پس بر آنچه به دست نياورده اى نيز زارى كن . نبوده ها را با بوده ها بسنج ، كه امورجهان همه همانند است . از آن زمره مباش كه تا در آزارشان نكوشى پند نپذيرند، چه ،خردمند به ادب پند گيرد. چارپايان ، مگر به ضربت چوب به راه نيايند. اندوه چونبر دل نشيند، آن را به نيروى شكيبايى و حسن يقين ازدل بزداى . هر كه اعتدال بگذاشت از راه صواب بگشت . دوستى نوعى خويشاوندى است .يار صادق آنست كه دور از تو نيز صادق باشد. هوس ، شريك كورى است . بسا بيگانهكه نزديكتر از خويش است ، و بسا خويش كه دورتر از بيگانه . كسى ككه دوستى ندارد،تنهاست . هر كه به قدر خود بس كند، پاينده ماند. رشته پيوند بين تو با خداى ، استوارترين رشته پيوند است كه مى توانى به دستآورد. آن كه پرواى تو ندارد دشمن تست . آنجا كه از مايه هلاك است ، نوميدى گنج مقصوداست . هر رخنه را نبايد آشكار ساخت .(13) هر فرصت به دست نيايد. بسا كه بيناىكار در قصد خود خطا كرد و بى وقوف به مقصود رسيد. در كار ناروا، درنگ بهتر، چه ،هر دم كه بخواهى ، در آن شتاب توانى كرد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستنبه خردمند. هر كه زمانه را امين دانست ، زمانه به او خيانت ورزيد و هر كه آن را بزرگداشت ، به او خوار گشت . نه هر كه تير انداخت ، نشانه زد. اگر سلطان را حال بگردد، زمانه بگردد. پيش از سفر، از يار راه پرس و پيش از خريدخانه ، از همسايه .زنهار كه سخنان خنده آور نگويى ، گرچه از زبان ديگرى باشد.زنهار با زنان كنكاش نكنى كه رايشان را كاستى ، و عزمشان را سستى است . بين زنانبا فساد، پرده افكن كه هر چه اين پرده استوارتر، آراستگى شان به عفاف پاينده تر.بيرون رفتن زنان از خانه نه چنان زشت است كه تو كسى را به خانه در آورى كه اعتمادرا نشايد. اگر توانى چنان كن كه جز ترا نشناسند. زن را در كارى كه با مقام وىورزيدگى و دلبستگى به او اندازه نگهدار و چندان اميدوارش مكن كه دركارى كه به اومربوط نيست ، دخالت كند يا به شفاعت از دگران برخيزد. زنهار كه بيجا به زنبدگمان نگردى ، كه اين كار ، زن تندرست را به بيمارى كشاند و زن پاكدامن را بهانديشه گناهكارى . هر يك از خدمتگزاران را كارى معين كن تا در برابر تو جوابگوى آنباشند و انجام دادن خدمت ترا به يكديگر تكيه نكنند. خويشاوندان را گرامى دار كه ترا پرو بال پروازند و ريشه سرافرازى و دست پيكار اينك ، دين و دنياى تو به خداى مى سپارم ، و درحال آينده و در اين جهان و آن جهان ، نيكوترين سرنوشت براى تو از او مسالت دارموالسلام . 2 : دستور العملى از حضرت امام صادق (ع ) (14) در حديث ( عنوان بصرى ) كه مورد توجه علماى اخلاق است ، دستورهايى از حضرت امامصادق عليه السلام براى سالكان الى الله آمده است كه ما ترجمه روايت را ذكر مى كنيم. ( عنوان بصرى ) پيرمردى بود كه هفتاد و چهارسال از عمرش مى گذشت ، او مى گويد. (من سالها با ( مالك بن انس ) رفت و آمد داشتم . هنگامى كه جعفربن محمد الصادق عليهالسلام به مدينه آمد، من رفت و و آمد با او را نيز شروع كردم و دوست داشتم همان گونهكه از (مالك ) درس مى گيرم . از آن حضرت نيز درس بگيرم ، تا اينكه روزى حضرتبه من فرمود: ( من شخص بدهكارى هستم (يعنى خداى تعالى وظايفى را از من به گونهوجوب خواسته كه بايد انجام دهم ) و علاوه بر اين در هر ساعى از ساعات شبانه روزاوراد و اذكارى دارم ، مرا از ورد و ذكرم باز ندار و از مالك درس بگير و با او در رفت وآمد باش ، هم چنان كه تا حال بودى .) من از اين سخن امام غمناك شدم و از حضورش بيرونرفتم و در دل گفتم : اگر امام در من خيرى را به فراست در مى يافت . مرا از رفت و آمدبه نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت . از آنجا به مسجدرسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و به آن حضرت سلام كردم سپس - فرداى آن روز- به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم : ( ياالله !يا الله ! از تو مسالت دارم كه دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را كهبه صراط مستقيم راه يابم ، روزى ام گردانى ) و غمناك به خانه ام بازگشتم و ديگربه نزد مالك نرفتم . دلم از محبت جعفر عليه السلام سير شده بود و به جز براى نمازواجب از خانه بيرون نمى رفتم تا اينكه دلم تنگ شد، پس نعلين به پا كرده و عبا بردوش گرفته و قصد محضر جعفر عليه السلام را كردم و اين پس از آن بود كه نمازعصر را خوانده بودم . چون به خانه آن حضرت رسيدم ، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بيرون آمد و گفت :( چه مى خواهى ؟ گفتم : ( براى عرض سلام بر شريف (به فرزندانرسول الله صلى الله عليه و آله ) آمده ام .) گفت : ( به نماز ايستاده است .) من درمقابل خانه نشستم ، اندكى گذشت و خادم بيرون آمد و گفت : (ادخل على بركه الله ) من داخل شدم و بر آن حضرت سلام كردم ، او جواب داد وفرمود: (بنشين ، خدايت بيامرزد) نشستم . پس اندكى امام سر به زير انداخت و سپس سربرداشت و فرمود: (كنيه ات چيست ؟) گفتم : (ابو عبدالله .) فرمود: ( خدا كنيه ات راثابت كند و موفقيت بدارد! اى ابو عبدالله ! سوالى داشتى ؟) در دلم گفتم : اگر درزيارت حضرت و عرض سلام بر او هيچ فايده اى نداشت جز همين دعا، بى شك زياد بود،امام فرمود: (سوالى داشتى ؟) عرض كردم : (از خداى تعالى خواستم كهدل شما را با من مهربان كند و از دانش ات بهره مندم فرمايد، اميدوارم خداى تعالىدرخواست مرا درباره شريف اجابت فرموده باشد.) فرمود: (اى ابا عبدالله ! دانشى كهمخصوص ماست ، آموختنى نيست ، بلكه نورى است كه خدا بردل كسى كه مى خواهد راهنماييش كند، مى افكند. پس اگر خواستى از چنين دانشى بهره مندگردى ، در آغاز بايد حقيقت بندگى را در جان خود پيگيرى كنى و با به كار گرفتندانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم كنى تا خداوند به تو بفهماند.) گفتم : ( يا شريف !...) فرمود: (بگو يا ابا عبدالله )عرض كردم : ( يا ابا عبدالله !حقيقت بندگى چيست ؟ فرمود ( سه چيز است : اول ، آنكه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختيار او قرار داده است ، ملكيتى براىخود نبيند، زيرا بندگان حقيقى هيچ چيز نمى شوند واموال را مال خدا مى بينند و هر جا كه خداى تعالى دستور فرموده ، آن را قرار مى دهند. دومآنكه بنده براى خودش تدبير نداشته باشد. و سوم همهاشتغال و كارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد. پس هنگامى كه بنده اى در نعمتهاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردىكه خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرشواگذار كرد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالىامر و نهى فرموده ، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات بامردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفقفرمود، دنيا و شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخرفروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن وبرترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اوليندرجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرارخواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست.) گفتم : ( يا ابا عبدالله ! مرا وصيتى بفرما.) فرمود: (نه چيز وصيت مى كنم ، اين نهچيز وصيت من به كسانى است كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم كه تورا موفق بدارد تا آنها را به كار بندى . سه چيز از آن نه چيز درباره رياضت نفس است ،و سه چيز درباره بردبارى ، و سه چيز در دانش آموزى است ، پس نيكو به خاطرم بسپار،مبادا به آنها با ديده حقارت بنگرى .) (عنوان ) مى گويد: (كاملا توجه كردم ببينمحضرت چه دستور مى دهد؟) امام فرمود: ( اما آنكه درباره رياضت است : 1. مبادا چيزى را كه اشتها ندارى ، بخورى ، كه حماقت و ابهلى مى آورد. جز به هنگامگرسنگى چيزى مخور. 2. چون خواستى بخورى ، از حلال بخور و نام خدا را ببر. 3. به ياد حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمود: آدمى ظرفى را پرنكرد كه شرش از شكم بيشتر باشد، و چون ناچار بايد بخورى ، يك سوم شكم رابراى غذا و يك سوم را براى نوشيدن و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذار. و اما آنكه درباره بردبارى است : 1. كسى كه به تو گفت : اگر يكى بگويى ، ده جواب خواهى شنيد، به او بگو: اگر دههم بگويى ، يك پاسخ از من نخواهى شنيد! 2. كسى كه تو را ناسزا گفت ، بگو: اگر در آنچه ميگويى راستگويى از خدا مى خواهمكه مرا بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى ، دروغگوى از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد. 3. هر كس تو را تهديد به جور و غدر كرد، تو او را وعده نصيحت و دعابده . و اما آنكه در بار دانش است : 1. هر چه نمى دانى ، از دانشمندان بپرس ، و مبادا پرسش ، و مبادا پرسش تو به آنمنظور باشد كه انان را در تنگناى جواب قرار دهى و يا ازمايش كرده باشى . 2. و مبادا كه به راى خود عمل كنى ، تا مى توانى راه احتياط را از دست مده . 3. از فتوا دادن بگريز، هم چنان كه از شير مى گريزى ، و گردنت راپل پيروزى ديگران مكن . سپس امام صادق عليه السلام فرمود: ( يا ابا عبدالله ! از نزد من برخيز كه نصيحت لازمرا به تو كردم و ورد مرا بر هم مزمن كه من درباره خودم مرد بخيلى هستم (بسيار مواظبوقت خود هستم )..) 3 : وصيت علامه حلى قدس سره به فرزندش (15) بسم الله الرحمن الرحيم . پسركم ! خداوند تعالى تو را بر انجام دادن فرمانشهايش استوار بدارد و برعمل خير و ملازمت آن توفيق ات دهد و به سوى آنچه دوست مى دارد و راضى است ، رهنمايتباشد و به انچه از خيرها ارزو دارى و خواهانى ، برساندت و در دنيا و آخرت سعادتمندكند و هر چه كه با آن ، چشم روشن مى گردد، هديه ات كند و عمر نيكو وزندگى آرام وخوش روزگارت را سپرى سازد و مهر (صالح است ) بر اعمالت بنهد ووسايل رسيدن به سعادت را روزى ات كند و از بركتها بزرگ و والايش بر تو ببارندو خداوند از هر بلا و سختى دورت بدارد و بديها را از تو دفع كند! بدان ! كه من در اين كتاب (قواعدالاحكام ) چكيده و فشرده احكام را به گونه اى موجز آوردمو پايه هاى اسلام را با كلمات كوتاه و عبارتهايى روان روشن ساختم و راه رشد و طريقاستوار را واضح كردم . تاليف اين كتاب به هنگامى است كه پنجاه سال از عمر را گذرانده ام و وارد دهه شصتزندگى شده ام . دهه شص زندگى آنى است كه مهتر خلايق (جنابرسول الله صلى الله عليه و آله ) فرموده : (ان ، اغازگاه هجوم مرگ است (16))) حال اگر خداوند تعالى (در اين دهه بر من مرگ را نوشته باشد و ان را با (قدر )شحتمى كرده باشد، از آن جا كه او فرمانش را بر بندگان حاضر و مسافر، جارى سازد،پس من هم - همان گونه كه خداوند تعالى وصيت را بر من واجب و بخصوص هنگام احساسمرگ مرا مامور به آن كرده است - (تو را مخاطب ساخته ) و برايت و صيت مى كنم به : اينكه همدوش با تقوى الهى باشى ، كه آن - بيقين - سنت پايدار و واجب حتمى و سپرنگه دارنده توشه ماندگار است . و (آن ) پر سودتر چيزى است كه انسان براى روزىكه چشمها از هيبت آن روز گشاده و خيره مى ماند (17) و يار و ياور نيست ، خواهد داشت . التزام به پيروى اوامر خداوند تعالى و انجام دادن آنچه او مى پسندد و پرهيز از آنچهاو ناخوش دارد و دورى از نواهى خداوند تعالى . كسب فضايل علمى و عروج از پستى نقص به بالاترين نقطهكمال و اوج گيرى در آسمان عرفان و نه سقوط به جايگاهجهال و (و عمرت را با) گرايش عاشقانه به پسنديده ها و يارى برادران دينى و پاسخدشتخو را به سخن نيكوگفتن و نيكو رفتار را با چهره باز پذيرفتن بگذران ! پرهيز از رفاقت با انسانهاى پست و همنشينى با افراد نادان ، زيرا رفاقت و همنشينى باآنان خلق و خوى ناپسند و باطن پست برجا مى نهد. التزام به همدوشى با عالمان و نشست و برخاست با فاضلان داشته باش كه آن براىكسب كمالات زمينه كامل را فراهم مى سازد و برايت ، توان و مهارت در يافتن پاسخمجهولات را به دنبال دارد. بايد، امروزت از ديروزت بهتر باشد. تو و التزام به صبر و توكل و رضا. هر روز و شب ، محاسبه نفس كن ! از خداوند بسيار آمرزش بخواه ! از نفرين مظلوم بترس بخصوص از نفرين يتيم و پيرزن ، كه خداوند در مورد شكستندلشكسته ، گذشت نمى كند. تو و التزام به نماز شب ، كه رسول الله صلى الله عليه و آله بر آن تشويث كرده ودعوت به اقامه آن كرده و فرموده است : ( من ختم له بقيامالليل ، ثم مات ، فله الجنه (18) ) : هر كه آخرين عملش ، اقامه نماز شب باشد وبميرد، بهشت براى او باشد. تو و التزام به صله رحم ، كه بيقين ، به عمر آدمى مى افزايد. تو و التزام به خوشرويى . همانا رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ( انكملن تسعوا الناس باموالكم ، فسعوهم باخلاقكم ! ) : همانا شما را نرسد كه بااموالتان ، تمامى افراد را در آسايش قرار دهيد، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازيد. تو و التزام به توجه و مراقبت از ذريه پيامبر، كه همانا خداوند همانا در سفارش بهآنان تاكيد كرده و پادش رسالت و ارشاد مردم را دوستى و مهرورزى به آنان قرار دادهاست . خداوند تعالى فرموده است : ( قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى... (19) ): بگو در ازاى رسالت ، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستىدر مورد خويشاوندان . حضرت رسول الله فرموده : ( انى شافع يوم القيامه لاربعه اصناف - و لو جاووابذنوب اهل الدنيا -: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى عند المضيق ، ورجل احب ذريتى باللسان و القلب و رجل سعى فى حوائج ذريتى اذا طردوا وشردوا.(20) ): بيقين من در قيامت شفاعتگر چهار گروه - هر چند گناهشان به اندازهتمام گناهان مردم باشد - خواهم بود: مردى كه ذريه مرا يارى كند، مردى كه به هنگامتنگدستى ذريه ام ، از مالش به آنها ببخشد، مردى كه به زبان و قلب ، ذريه مرادوست داشته باشد و مردى كه به هنگام بى سر و سامانى ذريه ام در رسيدگى بهحاجاتشان كوشش كند. امام صادق عليه السلام فرمود: ( اذا كان يوم القيامه نادى مناد: ايها الخلائق ! انصتوا، فان محمدا يكلمكم . فينصتالخلائق . فيقوم النبى صلى الله عليه و آلهفيقول : يا معشر الخلائق ! من كانت له عندى يد او منه او معروف ، فليقم حتى اكافئه . فيقولون : بآبائنا و امهاتنا! و اى يد منه و اى معروف لنا؟!بل اليد و المنه و المعروف لله و لرسول على جميع الخلائق . فيقول : بلى . من آوى احدا من اهل بيتى او برهم او كساهم من عرى او اشبع جائعهم ،فليقم حتى اكافئه . فيقوم اناس قد فعلوا ذلك . فياتى النداء من عندالله : يا محمد! يا حبيبى ! قد جعلتمكافاتهم اليك ، فاسكنهم من الجنه حيث شئت .فيسكنهم فى ( الوسيله ) حيث يحجبون عنمحمد و اهل بيته عليه السلام (21))) : هنگامى كه قيامت برپا شد، ندا دهنده اى مىگويد: (اى آفريده ها! ساكت باشيد تا حضرت محمد با شما سخن گويد.) مردم ساكت مى شوند جناب نبى صلى الله عليه و آله برخاسته ، مى فرمايد: ( اى همههمه آفريده ها! هر كس كه براى من كارى انجام داده و منتى دارد و نيكى اى رسانده است ،برخيزد تا اينك ، جبران كنم .) همه آفريده ها گويند: ( پدر و مادرمان فدايت ! چه كارىو چه منتى و چه نيكى اى ؟ خدمت و منت و نيكى ، بر همه خلائق ، از سوى خدا ورسول خداست .) حضرت رسول الله مى فرمايد: (بلى . حال ، هر كه ، كسى ازاهل بيت مرا پناه داده ، يا نيكى اى رسانده ، يا با اهداى لباس ، آنها را از برهنگى نجاتداده ، يا گرسنگانشان را سير كرده است ، برخيزد تا اينك جبران كنم .) در اين لحظه مردمى كه آن كارها را انجام داده اند، بر مى خيزند، سپس از جانب خداوند ندامى آيد: ( اى محمد! اى حبيبم ! همانا جبران كارهاى آنان را بر عهده تو گذاشتم آنان را درهر كجاى از بهشت كه خواستى جاى ده .) حضرت رسول آنان را در مكانى به نام (وسيله ) جا مى دهد تا نسبت به حضرت محمد واهل بيتش عليه السلام در محروميت و حجابى نباشد. تو و التزام به بزرگداشت علما و احترام به آنان ، كه حضرترسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ( من اكرم فقيها مسلما، لقى الله تعالى يوم القيامه و هو عنه راض . و من اهان فقيهامسلما لقى الله تعالى يوم القيامه و هو عليه غضبان . (22))) هر كه ، مسلمان دينشناس را گرامى دارد تا در قيامت ، خدا را راضى وخوشحال از خود خواهد يافت و هر كه مسلمان دين شناس را كوچك شمارد و اهانت كند، در قيامتخدا را ناراضى و خشمگين از خود، خواهد يافت . حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله نگاه به چهره عالمان را، از جمله عبادتها شمردهاست و نگاه به در خانه عالمان را عبادت دانسته و رفت و آمد با دانشمندان را عبادت خواندهاست . تو و التزام به كوشش فراوان براى افزودن علمت و ژرف نگرى در دين ، كه حضرتاميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندش فرموده است : ( تفقه فى الدين ، فان الفقهاء ورثه الانبياء. و ان طالب العلم يستغفرله من فىالسماوات و من فى الارض ، حتى الطير فى جو السماء و الحوت فى البحر. و انالملائكه لتضح اجنحتها لطالب العلم رضى به . (23) ): در دين ژرف بنگر!زيرا دين شناسان ، جانشينان پيامبران هستند. براى طالب علم ، هر چه در آسمانها و هر چهدر زمين هست - حتى پرنده در آسمان و ماهى در دريا - طلب آمرزش مى كنند و فرشتگان بهدليل خوشنودى از طالب علم بالهاى خود را خاك فرش آنان مى كنند. بپرهيز از كتمان دانش و بازداشتن شايستگان از فراگيرى علمت ، زيرا خداوند تعالى مىفرمايد: ( ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد مابيناه للناس فى الكتاباولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون . (24) ): كسانى كه نشانه هاى روشن ورهنمودى را كه فرو فرستاده ايم ، بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم . نهفته مى دارند، آنان را خدا لعنت مى كند و لعنت كنندگان لعنت شان مى كنند. و حضرت رسولالله صلى الله عليه و آله فرمود: ( اذا ظهرت البدع فى امتى ، فليظهر العالم علمه . فمن لميفعل ، فعليه لعنه الله . (25) .) : هنگامى كه در امتم ، بدعتها آشكار و فراگيرشد، دين شناسان بايد علمشان را آشكار كنند و در اختيار همه قرار دهند. كسى كه چنيننكند، لعنت و نفرين الهى بر او خواهد بود. و نيز او صلى الله عليه و آله فرمود: ( و لا توتوا الحكمه غير اهلها، فتظلموها. و لا تمنعوها الهلها فتظلموهم (26))):حكمت را در اختيار نااهل قرار ندهيد! كه (اگر چنين كنيد) به حكمت ظلم كرده ايد و از اهلش ،منع مكنيد! كه (اگر چنين كنيد) به اهل حكمت ظلم كرده ايد. تو و التزام به تلاوت قرآن عزيز و تفكر در معانى آن و رعايت اوامر و نواهى اش وتتبع در اخبار نبوى و آثار محمدى و جستجو (و فهم ) معانى آن ها وتامل كردن تام در آنها. البته من ، كتابهاى زيادى در تمامى اين زمينه ها برايت نگاشته ام . اين ، آنهايى بود كه وظيفه تو بود. اما آنچه به من مربوط است و نفعش به من بر مىگردد، (عبارت است از): اين كه با طلب رحمت برايم در بعضى از اوقات ، مرا ياد كرده و مورد تفقد قرار دهى . و اين ثواب بعضى از طاعتهايت را براى من بفرستى . و در ياد كردم ، كم نگذار! كه (اگر چنين كنى )اهل وفا تو را جفا كار خوانند، و در ياد كردم زياده روى مكن ! كه (اگر چنين كنى ) آنان كهاهل نيكى اند، تو را به كوتاهى در حق پدر به هنگام زندگانى نسبت مى دهند. بلكه درخلوتهايت و پس نمازهايت يادم كن ! و آنچه از بدهكارى ها و تعهدات واجب بر عهده ام هست (و خود انجام نداده ام ) تو قضا كن ! و در حد توانت ، بر سر مزارم به زيارتم بيا و مقدارى از قرآن تلاوت كن ! و هر كتابى كه نوشته ام ، ولى خداوند براى به پايان رساندنش ، مهلتم نداده است ،تكميل كن ! و هر چه از خلل و نقصان و خطا و نسيان در آنى مى يابى اصلاح كن ! اين وصيت من است به تو. خداوند از جانب من بر تو ناظر است و السلام عليك و رحمه اللهو بركاته . و الله اعلم بالصواب .
|
|
|
|
|
|
|
|