1) انساب الا شراف ، حديث 146.
2) مقصود اين است كه اگر كسى مثلا به جان ومال مردم تعدى كرد در اين صورت احترام جان ومال خود را از بين برده است ، و طبق مقررات شرع مجازات مى شود.
3) بحارالانوار: 39/10.
4) عمر و بن عبدود: از شجاعان عرب بود و او را فارسيليل مى ناميدند و با هزار نفر برابر مى دانستند، چون در محلى به ناميليل يك تنه در مقابل هجوم بنى بكر ايستادگى كرد و مردان قريش را نجات داد.تاريخ پيامبر اسلام : 390؛ ود نام يكى از بتهاى قوم نوح است وليكن قريش بتى به نام ود داشتند. لسان العرب : 3/ 455.
5) حذيفة بن اليمان : صاحب سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و يكى از چهارنفر ياران اميرالمؤ منين عليه السلام است كه به اركان اربعه مشهورند. او دركوفه ساكن شد و چهل روز بعد از بيعت با على عليه السلام در مدائن در گذشت . جامعالرواة : 1/ 182.
6) بحارالانوار: 41/ 50. ملاى روى داستانى را مشابه جريان فوق به نظم كشيدهكه گزيده آن را در اينجا مى خوانيد:
شير حق را دان منزه از دغل
|
در غزا بر پهلوانى دست يافت
|
زود شمشيرى بر آورد و شتافت
|
او خدو انداخت بر رويى كه ماه
|
سجده آرد پيش او در سجده گاه
|
در زمان انداخت شمشير آن على
|
گشت حيران آن مبارز زين عمل
|
از نمودن عفو و رحم بى محل
|
گفت بر من تيغ تيز افراشتى
|
از چه افكندى مرا بگذاشتى ؟
|
گفت من تيغ از پى حق مى زنم
|
چون خدو انداختى بر روى من
|
نفس جنبيد و تبه شد خوى من
|
شركت اندر كار حق نبود روا
|
مثنوى مولوى ، دفتر اول
7) انساب الاءشراف : حديث 169.
8) انساب الاشراف : حديث 32و33.
9) غزوه تبوك ، در سال نهم هجرت رخ داد، و تبوك ، سرزمينى است درشمال شبه جزيره عربستان كه لشكر اسلام براى جنگ با روميان تا آنمحل آمدند. تاريخ پيامبر اسلام 618 و المنجد.
10) اين امر به خاطر تحركات منافقين بود كه مى خواستند در غياب پيامبر صلىالله عليه و آله كه طولانى هم بود در مدينه دست به كارهايى بزنند، از اين رو مىبايست شخصى جانشين حضرت باشد كه بتواند با توطئه منافقان مقابله كند. طبيعىاست شايعات بعدى هم از طرف منافقين بود به اين اميد كه اميرالمؤ منين را هم روانه كنندتا مانعى در راه اجراى نقشه هايشان نباشد.
11) انساب الاشراف : حديث 16 و 17 و 18.
12) ابراهيم : 34
13) نهج السعادة 1/ 24.
14) بحارالانوار: 96/358، نقل به تلخيص .
15) عنكبوت : 1و2 # الم ، آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟
16) نهج البلاغه : 490
17) الاءحتجاج ، طبرسى : 108؛ الاءمالى ، شيخ طوسى : 684.
18) نهج السعادة : 7/127.
19) مدت خلافت مروان كمتر از يك سال بود و چهار نفر از فرزندان او به نام هاىعبدالملك ، عبدالعزيز، محمد و بشر رياست يافتند. اولى خليفه و سه ديگر به ترتيبحكمران مصر، جزيره و عراقين شدند. نيز احتمال دارد كه منظور چهار فرزند عبدالملك نوادگان مروان به نام هاى وليد، سليمان ، يزيد و هشام باشند كه هر چهار برادر بهخلافت رسيدند. (تتمه المنتهى : 79).
20) نهج البلاغه : 170
21) ز اذان ابو عمرة الفارسى : از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام بلكهازخواص است ، حضرت ، اسم اعظم در گوش او خواند و او حافظ قرآن شد درحالى كهپيشتر نمى توانست قرآن بخواند. الكنى والالقاب : 1/122.
22) قنبر: غلام اميرالمؤ منين عليه السلام است ، او را از اركان اربعه تابعين دانستهاند، حجاج از او پرسيد غلام چه كسى هستى ؟ گفت : مولى من ضرب بسيفين و طعن بر محينوصلى القبلتين و بايع البيعتين و هاجر الهجرتين و بسيارى از اوصاف اميرالمؤ منينعليه السلام را بر شمرد. حجاج دستور داد سر او را بريدند و او در راه محبت امام اينگونه به شهادت رسيد. تنقيح المقال ، ج 2، بخش دوم ، ص 30.
23) اين دست چين من است كه خوب و بدش با هم است ، در حالى كه ديگر چينندگاندستشان به دهانشان بود و خوب هايش را مى خوردند.
24) الغارات : 55.
25) ربذه : سه روز راه با مدينه فاصله دارد و قبر ابوذر غفارى رضى الله عنه درآن جا است . معجم البلدان : 3/43.
26) فيد: شهرى بوده است ميان راه مكه به كوفه . معجم البلدان : 4/282.
27) ابوموسى اشعرى عبدالله بن قيس : در زمان عمر و عثمان ، والى بصره وازطرف اميرالمؤ منين عليه السلام والى كوفه بود در جريانجنگجمل مردم را از يارى امام عليه السلام باز مى داشت ، حضرت او را از حكومت بركنار كرد.در جريان حكميت ، خوارج و منافقان او را به عنوان نماينده بر امامعلى عليه السلامتحميل كردند، او كه فرد ساده لوحى بود از عمر و عاص فريبخورد و حكميت به نتيجهنرسيد. الكنى و الالقاب : 1/155.
28) نساء: 95
29)الجمل : 270.
30) نهج السعادة : 1/262
31) ابن عباس عبدالله بن عباس : پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله وعلىعليه السلام و از ياوران اميرالمؤ منين و راويان حديث است .
32) نهج السعادة :1/249.
33) ذى قار ذوقار: محل آبى است در نزديكى كوفه به طرف واسط. المنجد فىالاعلام .
34) نهج البلاغه : 111.
35) سيد حميرى در اين زمينه مى گويد:
و نيز در شعر فارسى آمده است :
36) نهج السعادة : 2/667.
37) الضحى : 11، اما از نعمت پروردگار خويش (با مردم ) سخن بگو.
38) نهج السعادة : 2/630
39) تيما: سرزمينى است در شمال جزيرة العرب .
40) نهج السعادة : 2/557
41) رحبه : به معنى زمين باز و با وسعت و فاصله بين خانه ها يا محوطه ميان خانهها و مسجد است و رحبه خنيس نام محله اى بوده است در كوفه (معجم البلدان ).
42) انساب الاشراف ، حديث 232.
43) اسراء: 33
44) وقعة صفين : 3.
45) اصبغ بن نباته : از خواص ياران اميرالمؤ منين عليه السلام است و در جنگ صفينفرماندهى شرطة الخميس را بر عهده داشت ، او مردى شجاع و عابد بود. سفينة البحار:2/8.
46) نهج السعادة : 7/131.
47) الجمل : 270.
48) احنف بن قيس : از بزرگان اهل بصره ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آلهمسلمان شد وليكن به محضر آن حضرت شرفياب نشد، او از ياران اميرالمؤ منين عليهالسلام و شخص بزرگوار، حليم و بردبار بود. الكنى و الالقاب : 2/9
49) نهج السعادة : 2/48
50) نهج السعادة : 2/53.
51) هاشم بن عتبه : معروف بن مرقال از نيكان صحابه و از ياران خاص اميرالمؤ منينعليه السلام و پرچمدار آن حضرت در صفين بود. او به جهت سرعت در جنگمرقال ناميده شد و در صفين نيز به سختى جنگيد و در همان جنگ به شهادت رسيد. الكنىو الالقاب : 3/180.
52) عمار ياسر ابواليقظان : از مسلمانان نخستين است كه پدر و مادرش زيرشكنجهقريش به شهادت رسيدند. او از ياوران اميرمؤ منان بود و در جنگ صفيندر ركاب آنحضرت شهيد شد، و شهادت او موجبتزلزل در سپاه شام گرديد، زيرارسول خدا(ص ) خبر داده بود كه : عماررا گروه ستمكار خواهند كشت . سفينة البحار:2/275.
53) قيس بن سعد: صحابى شجاع و بخشنده و از ياوران اميرمؤ منان بود و بعد از آنحضرت نيرومندترين مردم به شمار مى آمد. پدرش سعد بن عباده رئيس طايفه خزرج بودكه با ابوبكر بيعت نكرد. قيس از جانب اميرمؤ منان به حكومت مصر منصوب شد و در تمامجنگهاى آن حضرت شركت داشت و بعد از شهادت امام از ياوران امام حسن عليه السلام بود.سفينة البحار: 2/475.
54) سهل بن حنيف : از انصار و از اصحاب نيك اميرالمؤ منين است ، او هنگام بازگشت ازصفين در كوفه از دنيا رفت و اميرالمؤ منين از فقدان او به شدت متاءثر شد و پنج مرتبهبر او نماز خواند. سفينة البحار: 1/676.
55) وقعه صفين : 92، نقل به تلخيص .
56) مسرفى : نوعى شمشير منسوب به محلى به نام مشارف .
57) الجمل : 270، مشابه اين ماجرا در ص 100 وقعه صفين آمده و در آنجا نام اينشخص ابوزبيب گفته شده است .
58) حجربن عدى : از ياوران و فرماندهان لشكر اميرالمؤ منين عليه السلام و معروفبه زهد و عبادت بود. حجر و يارانش توسط معاويه به شهادت رسيدند و پيشتر پيامبرصلى الله عليه و آله از شهادت آنها خبر داده بود. سفينة البحار: 1/224.
59) عمروبن حمق : از بزرگان شيعه و ياوران اميرالمؤ منين عليه السلام است ، همراهحضرت در جنگ جمل ، صفين و نهروان شركت كرد و درسال 50 هجرى به دست معاويه به شهادت رسيد. سفينة البحار 2/260.
60) وقعة صفين : 103.
61) زياد بن نضر: از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام و از فرماندهان لشكر آنحضرت در صفين بود. وقعه صفيه : 117 و 118.
62) عبدالله بن بديل ورقا: از صحابه و ياران شجاع امام على عليه السلام است ،در صفين بعد از اين كه به جانب معاويه حمله كرد و او را از جايگاه خود فرارى داد، بهشهادت رسيد. سفينة البحار:1/69 و2/.
63) وقعه صفين : 111.
64) وقعة صفين : 133.
65) دخان : 2529.
66) وقعة صفين : 142.
67) وقعة صفين : 379.
68) وقعة صفين : 531.
69) بحارالانوار: 41/55.
70) جويرية بن مسهر: از دوستان امير مؤ منان است و حضرت او را از بعضى اسرارآگاه كرد. زياد بن ابيه در زمان معاويه دست و پاى جويريه را بريد به دار آويخت .سفينة البحار: 1/191.
71) همان : 41/58.
72) شقشه : چيزى است مانند شش كه هنگام غضب شتر از دهانش بيرون مى آيد. و دراينجا كنايه از: نا گفته راز بنهفته اى است كه ناگاه آشكار شود و باز به پنهانىروى آورد.
73) مصدق بن شبيب نحوى مى گويد: وقتى اين خطبه را بر استادم ابن خشاب قرائت كردم و به اين گفته ابن عباس رسيدم ، گفت : اگر من در آنجا حاضر بودمبه ابن عباس مى گفتم ، مگر پسر عمويت در اين خطبه چيزى را نا گفته گذاشته ؟! اوچيزى براى پيشينيان و پسينيان باقى نگذاشته است . (شرح نهج البلاغه ابن ميثم :1/169).
74) نهج البلاغه : 53.
75) نهج البلاغه : 63.
76) جريربن عبدالله : نقل شده حضرت على عليه السلام جفت نعلين خود را بهجرير بن عبدالله دادند و فرمودند: هر دو اينها را حفظ كن كه با رفتن اين دو دينت خواهدرفت ؛ در جمل يكى از آن دو مفقود شد و چون حضرت او را نزد معاويه فرستاد ديگرى ازدست رفت . جرير از جنگ كناره گرفت و در نهايت به معاويه پيوست از اين رو اميرالمؤ منينخانه او را در كوفه خراب كرد. تنقيح المقال : 1/210
77) نهج البلاغه : 129.
78) تحف العقول : 181.
79) نهج البلاغه : 546.
80) نهج البلاغه : 662.
81) نهج البلاغه :782
82) نهج البلاغه : 1133.
83) مغيرة بن شعبه : در زمان جاهليت با عده اى مصاحبت كرد و با حيله آنها را كشت واموالشان را برداشت و فرار كرد و سپس به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمد واظهار اسلام نمود، حضرت فرمود: اسلامت را پذيرفتم اما ايناموال ، اموال عذر است ما را نيازى به آن نيست . او در زمان عمر نيز مرتكب فجور و فحشاشد و بعدها با معاويه همكارى جدى داشت . على عليه السلام فرمود:
از وقتى كه مغيره ادعاى اسلام نموده كسى حالت خشوع و خضوع را در او نديده . سفينةالبحار: 2/305 و 339.
84) نهج البلاغه : 1376.
85) همان : 1393.
86) منافقون : 4.
87) حشر: 7.
88) تحف العقول : 189.
89) گويا شكوه حضرت از جريان حكميت است .
90) الغارات : 68، ترجمه الغارات : 36.
91) فصلت : 46
92) بقره : 249.
93) الغارات : 71؛ ترجمه الغارات : 37.
94) الغارات : 208، ترجمه الغارات : 74.
95) زياد بن خصفه : از ياران مخلص اميرالمؤ منين و امام حسن عليه السلام است . علىعليه السلام او را براى جنگ با خريت بن راشد كه به سوى مدائن رفته بود، فرستاد.و او با خريت و ديگر خوارج كه با او بودند درگير شد و آنها را از مدائن راند. تنقيحالمقال : 1/455.
96) عبدالله بن واءل تميمى : از رؤ وساى توابين است كه به خوانخواهى امام حسينعليه السلام قيام كردند. الغارات : 774.
97) الغارات : 342، ترجمه الغارات : 124.
98) الغارات : 587؛ ترجمه 213.
99) نهج السعادة : 1/276.
100) از تاريخ معلوم مى شود كه در جنگجمل تعداد لشكريان اميرالمؤ منين عليه السلام از شهر كوفه حدود هفت نفر بوده اند، كهبا روايت پيشين سازگار است اما آنچه در اين روايت آمده و تعداد را هزارر نفر مشخص كردهممكن است مربوط به يك دسته از اهل كوفه باشد كه در يك مرحله آمده و با شرط خاصىيعنى پايدارى تا پاى جان بيعت كرده اند و مجموع اين گروه با گروهاى ديگر كه درچند مرحله و احيانا در چند روز آمده اند 6560 نفر بوده است .
101) اويس قرنى : از كسانى است كهرسول خدا صلى الله عليه و آله اهل بهشت بودن آنها را گواهى كرده است . او موفق بهديدار پيامبر صلى الله عليه و آله نشد ولى همراه اميرالمؤ منين عليه السلام در صفينشركت كرد و در همان جنگ به شهادت رسيد. سفينة البحار: 1/53.
102) بحارالانوار: 42/147
103) الغارات : 106؛ ترجمه الغارات : 42.
104) نهج البلاغه : 1239.
105) ليلة الهرير: در يكى از روزهاى سخت جنگ صفين ، نبرد شب هنگام نيز ادامه پيداكرد كه شب بسيار سختى براى لشكريان بود، آن شب را، ليلة الهرير ناميده اند. 106) بحارالانوار: 83/23.
107) الجمل : 336، نقل به تلخيص .
108) الجمل : 339.
109) الجمل : 355.
110) نهج السعادة : 7/128.
111) ابو عبيدة بن الجراح : از همكاران ابوبكر و عمر بود، در روز سقينه ابوبكرپيشنهاد كرد با ابوعبيده يا عمر بيعت كنيد. الكنى و الالقاب : 1/115.
112) بشيربن سعد: در روز سقيفه با سعد بن عبادة مخالفت كرد و وقتى عمر و ابوعبيده به ابوبكر گفتند ما با تو بيعت مى كنيم ، بشير گفت : من سومى شما هستم ، بلكههنگام بيعت اولين نفر بود. سفينة البحار: 1/83.
113) نهج السعادة : 1/44.
114) نهج البلاغه : 1217.
115) نهج السعادة : 1/161.
116) نهج البلاغه : 525.
117) عبدالله بن سعد بن ابى سرح : ابن ابى سرح : او نخست ايمان آورد و سپسمرتد و مشرك شده و نزد قريش بازگشت . در فتح مكه از جمله چند نفرى بود كهرسول خدا به مسلمانان دستور داده بود هر كجا آنها را بيابند بكشند. عثمان كه برادرشيرى او بود او را پنهان كرد و سپس به حضوررسول خدا آورد و به هر وسيه اى بود برايش امان گرفت ، او در زمان عصر و عثمان بهكار گماشته شد. تاريخ پيامبر اسلام : 526.
118) سعيد بن عاص : از بنى اميه است ، عثمان بعد ازعزل وليد بن عقبه او را به حكومت كوفه منصوب كرد. بعد از مرگ عثمان از سياست كنارهگيرى و در جنگ جمل و صفين شركت نكرد. در زمان معاويه دوباره به كار گماشته شد وحكومت مدينه به تناوب به او و مروان واگذار گرديد. سفينة البحار: 1/622.
119) ابن كريز عبدالله بن عامبر بن كريز: پسر دايى عثمان و از جانب اوحاكمبصره بود در جمل همراه عايشه شركت كرد. تهذيب التهذيب : 4/354.
120) اين پنج نفر مصرى و از سر كردگان گروهى بودند كه بر ضد عثمان قيامكرده بودند.
121) از قرائن معلوم مى شود مروان نامه را تهيه كرده و به وسيله غلام عثمانفرستاده بود.
122) الجمل : 137.
123) هرمزان : ايرانى است و در زمان عمر مسلمان شد.
124) الجمل : 176.
125) وليد بن عقبه : مشهور به فاسق برادر ناتنى عثمان ، از دشمنان اميرالمؤ منينو رسول خدا است پدرش را اميرالمؤ منين در بازگشت از بدر به دستور پيامبر صلى اللهعليه و آله به هلاكت رساند.
126) الجمل : 177.
127) الجمل : 181.
128) انبيا: 111، و نمى دانم شايد آن براى شما آزمايشى و تا چند گاهى (وسيله )بر خوردارى باشد.
129) نهج السعادة : 1/127.
130) اين كه حضرت فرمود: پسر ملعون ، زيرا مغيرة فرزند اخنس بن شريق است كه از بزرگان منافقين مى باشد و از كسانى است كه روز فتح مكه به زباناظهار اسلام كردند و در باطن مسلمان نشدند، ورسول خدا براى تاءليف قلب اخنس صد شتر از غنيمت هاى جنگ حنين را به او بخشيد يكىاز فرزندان او در جنگ احد توسط اميرالمؤ منين عليه السلام كشته شد به همين جهتبرادرش مغيره با حضرت على عليه السلام كينه مى ورزيد.
131) نهج السعادة : 1/162
132) نهج السعادة : 2/174.
133) نهج السعادة : 1/216.
134) نهج السعادة : 1/226.
135) الجمل : 413.
136) مساحق بن عبدالله بن مخرمه : قرشى است و از تابعين به شمار مى آيد.الاصابة : 3/406.
137) امروز بر شما سرزنشى نيست ، خداوند شما را مى آمرزد و او مهربانترينمهربانان است يوسف 92.
138) الجمل : 416.
139) انساب الاشراف ، حديث 301 و 369.
140) سعد بن ابى وقاص : صحابى و از قريش است و از اعضاى شوراى 6 نفرهكه عمر براى انتخاب خليفه بعد از خود تعيين كرده بود. او با اميرالمؤ منين بيعت نكرد درعين حال روايات متعددى در فضيلت زز عليه السلام از اونقل شده است . عمر بن سعد فرمانده لشكر يزيد در كربلا فرزند همين سعد است . سفينةالبحار: 1/619.
141) نهج البلاغه : 1213.
142) نهج السعادة : 7/129.
143) بقره : 194. ماه حرام در برابر ماه حرام و حرمت (شكنى )ها را بايد مقابله بهمثل كرد، پس هر كس كه ستم بر شما كرد، به همان گونه كه بر شما ستم مى كند، براو ستم روا داريد.
144) نهج السعادة : 2/223.
145) حبيب بن مسلمه : از طرفداران معاويه است و از جانب او حكومت ارمينيه (ارمنستان )را داشت . تقريب التهذيب : 1/153.
146) شرحبيل بن سمط: اهل شام و از طرفداران معاويه بود. حمص را فتح كرد وكارگزار معاويه در آن شهر بود. تقريب التهذيب : 1/335.
147) معن بن يزيد: صحابى و اهل مدينه است ، او در كوفه ، مصر و شام زندگىكرد و در سال 46 هجرى در گذشت . تقريب التهزيب : 2/273.
148) قصص : 56.
149) وقعه صفين : 200، با تلخيص .
150) وقعه صفين : 474.
151) حجرات :9.
152) حجرات : 9
153) وقعه صفين : 551.
154) نهج البلاغه : 554، نقل به معنى .
155) صعصعة بن صوهان :
156) اشعث بن قيس : بعد از رسول خدا از دين برگشت و در جنگ اسير شد؛ ابوبكراو را بخشيد و خواهرش را به او تزويج نمود. از جانب عثمان حاكم آذربايجان بود. ابنابى الحديد مى گويد: پايه هر فساد و مشكلى كه در حكومت امير مؤ منان پيش مى آمد ازاشعث بود. سفيند البحار: 1/702.
157) الغارات : 498.
158) بحارالانوار: 42/146؛ امالى شيخ صدوق ، مجلس 28.
159) بحارالانوار: 10/115.
160) مسور بن مخرمه : پسر خواهر عبدالرحمن بن عوف است ، تا كشته شدن عثمان درمدينه بود سپس به مكه رفت و بعد از مرگ معاويه با ابن زبير همراه و در حمله حصين بننمير به مكه كشته شد. او حامل نامه اميرالمؤ منين به معاويه بود و گويا حكومت حضرت راخوش نداشت ولى از برخى نقلها علاقه او به حسنين عليهما السلام و گريه او بر امامشهيد استفاده مى شود. سفينة البحار: 1/672.
161) الجمل : 145.
162) الجمل : 130.
163) نهج البلاغه : 1178.
164) غافقى بن حرب : سر كرده مصريان در قيام عليه عثمان بود. طبرى : 3/454.
165) ابن ابزى : نامش عبد الرحمن و صحابى بودنش مورد اختلاف است گوينداميرالمؤ منين عليه السلام حكومت خراسان را به او واگذار كرد. تهذيب التهذيب : 5/46.
166) الجمل : 128، نقل به تلخيص .
167) عبيدالله بن ابى رافع : نويسنده امير مؤ منان بوده ، و در دو كتاب به نام هاىذيل تاءليف كرده است :
قضاوتهاى اميرالمؤ منين عليه السلام .
نام اصحابى كه در جنگ جمل ، صفين و نهروان همراه اميرالمؤ منين بودند. جامع الزواة :1/527.
168) ابو هيثم بن تيهان : از اصحاب بزرگواررسول خدا صلى الله عليه و آله است كه در تمام غزوات حضرت حاضر بوده و از يارانمخصوص اميرالمؤ منين به شمار مى آيد. او در صفين به شهادت رسيد. (الكنى و الالقاب).
169) نهج السعادة : 1/228.
170) نهج البلاغه : 656.
171) فتح : 48
172) الجمل : 163.
173) يعلى بن منيه يعلى بن اميه : از جانب عثمان فرماندهى سپاه را عهده دار شدوبعد از مرگ عثمان با زبير همراهى كرد. تهذيب التهذيب : 9/418.
174) الجمل : 166.
175) يمامه : نام بخشى از ناحيه نجد عربستان است .
176) تاريخ اليعقوبى : 2/180.
177) غافر: 43
178) نور: 25.
179) نهج السعادة : 1/308.
180) انساب الا شراف : حديث 316 و 317.
181) خريت بن راشد: از طايفه بنى ناجيه مى باشد همراه سيصد نفر از بصره آمدو در جنگ جمل و صفين به همراه على عليه السلام شركت كرد، در جريان حكميت با اميرالمؤمنين به مخالفت برخاست و دار و دسته اى جمع كرد. اميرالمؤ منينمقعل بن قيس را با لشكرى به سوى او فرستاد؛معقل بسيارى از ياران خريت را امان داد و از او جدا كرد و سرانجام در سرزمين اهواز درگيرشدند و خريت كشته شد و فتنه او پايان يافت (الاعلام : 2/303).
182) نهج السعادة : 2/480.
183) عبدالله بن وهب : از طايفه ازد و از رؤ ساى خوارج است در جنگ نهروانفرماندهى خوارج به عهده داشت و در همان جنگ كشته شد. (الاعلام : 4/143).
184) زيد بن حصين : از مهاجران و ياران على عليه السلام بود، سپس از خوارجگشت .
185) نهج السعادة : 2/484.
186) يزيد بن قيس ارحبى : از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام است و از جانب آنحضرت حكومت رى ، همدان و اصفهان را داشت ، در صفين همراه امام و در مبارزه با دشمناندارايى ثبات و موضع مناسب بود. تنقيح المقال : 3/327.
187) حديبيه : محلى است در نه ميلى مكه كه درسال ششم هجرت قرار داد صلح بين پيامبر صلى الله عليه و آله و قريش در آنمحل منعقد شد. نماينده قريش در امضاى صلح ،سهيل بن عمرو بود. تاريخ پيامبر اسلام : 460 و 466.
188) استغفار و توبه معصومان عليهم السلام به معنى انجام گناه از سوى ايشاننيست ، روايت شده كه حضرت رسول اكرم از هيچ مجلسى بر نمى خاست مگر اينكه 25مرتبه استغفار مى كرد. سفينة البحار: 2/322.
189) انساب الاءشراف : حديث 443.
190) وقعه صفين : 508.
191) نحل : 91.
192) وقعه صفين : 512 تا 518، نقل به تلخيص .
193) انساب الاءشراف : حديث 451.
194) نهج السعادة : 2/364.
195) الغارات : 108، ترجمه الغارات : 44.
196) نهج السعادة : 1/316.
197) الجمل : 382.
198) نهج السعادة : 1/315.
199) اهل بغى يا بغات : به كسانى گفته مى شود كه بر ضد امامعادل قيام كنند.
200) الجمل : 405.
201) نهج السعادة : 1/328.
202) الجمل : 407.
203) كعب سور ازدى : از جانب عمر قاضى بصره بود، در جريان جنگجمل قصد كناره گيرى داشت ولى به اصرار عايشه در جنگ شركت كرد و افسار شترعايشه به دستش بود.
204) الجمل : 392.
205) الجمل : 388.
206) همان : 390.
207) در كتاب جمل ، ص 283 آمده است كه حكيم بن جبله عبدى قبل از رسيدن حضرت امير عليه السلام به بصره عليه اصحابجمل قيام كرد، در نتيجه خود، برادر و پسرش به همراه عده اى ديگر به شهادت رسيدند،به نظر مى رسد آنچه در متن روايت آمده اشتباه راوى است ، و صحيح آن حكيم بن جبله عبدىاست نه اخوربيعه عبدى .
208) ابو برده اگر چه به گمراهى اهل بصره و حقانيت اميرالمؤ منين اعتراف كرد ودر جنگ صفين هم شركت كرد اما با معاويه هم سر و سرى داشت و از جانب او جوايزىدريافت نمود. وقعه صفين : 5.
209) وقعه صفين : 4.
210) سفينة البحار: 1/321.
211) مالك اشتر مالك بن حارث نخعى : از بزرگان شيعه و ياران شجاع ومخلصاميرالمؤ منين بود. آن حضرت آرزو مى كرد كاش در ميان اصحابش دونفرمثل او بود و نيز آن حضرت فرمود مالك براى من آنچنان بود كه منبراىرسول خدا. الكنى و الاءلقاب : 2/24.
212) عمرو بن حمق از بزرگان شيعه و ياوران اميرالمؤ منين است ؛ همراه حضرتدرجنگ جمل ، صفين و نهروان شركت كرد. و درسال 50 هجرى به دست معاويه به شهادترسيد. سفينة البحار: 2/260.
213) ابى ابى معيط عقبة ابن ابى معيط: از سر سخت ترين دشمنان اسلام وپيامبربود. در جنگ بدر اسير شد و به دستور پيامبر به هلاكت رسيد. تاريخپيامبر اسلام :109.
214) زيد بن حصين اسلمى : از مهاجران و اصحاب على عليه السلام به شمار آمدهاست . تنقيح المقال : 1/462.
215) ابوموسى اشعرى عبدالله بن قيس : از جانب عمر و عثمان حاكم بصره بود وازسوى اميرالمؤ منين عليه السلام به حكومت كوفه منصوب شد. او درجريان جنگجمل مردم كوفه را از يارى على عليه السلام باز مى داشت ، از اين روحضرت او را بركنار كرد. در جريان حكميت فريب عمروعاص را خورد و حكميت بهنتيجه نرسيد. الكنى والاءلقاب : 1/155.
216) وقعه صفين : 481 501، نقل به تلخيص .
217) وقعه صفين : 521.
218) نهج البلاغه : 149.
219) همان : 150.
220) نهج السعادة : 1/277.
221) انبار: شهرى در كنار رود فرات كه پيش از تاءسيس بغداد پايتخت عباسيانبود.
222) نخيله : محلى است در نزديكى كوفه به طرف شام .
223) نهج البلاغه : 1212.
224) نهج البلاغه : 1132.
225) نهج البلاغه : 1104.
226) وقعه صفين : 143.
227) الجمل : 290.
228) نهج البلاغه : 550.
229) بحارالانوار: 41/57.
230) بحارالانوار: 41/52.
231) مخنف بن سليم : از ياران اميرالمؤ منين بود و در جنگجمل و صفين همراه حضرت شركت كرد.
232) نساء: 72و73.
233) وقعه صفين : 7.
234) سويق : آرد سرخ كرده گندم يا جو.
235) نهج السعادة : 2/44.
236) نهج السعادة : 3/412.
237) كر: كيل يا وزنى بوده است براى طعام .
238) انساب الاءشراف : حديث 139.
239) عقيل : برادر بزرگ على بن ابى طالب عليه السلام است .
240) الغارات : 549؛ ترجمه الغارات : 206.
241) بحارالانور: 41/107، از...
242) وقعه صفين : 14.
243) الغارت : 63؛ ترجمه الغارات : 35.
244) طائف : شهرى است در نزديكى مكه .
245) عبدالله بن جعفر: پسر برادر اميرمؤ منان و فرزند جعفر طيار است .
246) نهج السعادة : 1/318.
247) نهج السعادة : 3/276.
248) نهج السعادة : 1/114؛ نقل به تلخيص .
249) نهج السعادة : 1/67.
250) نجاشى نام او قيس بن عمرو است .
251) الغارت : 535، ترجمه الغارت : 201.
252) بقره : 45.
253) مائده : 8.
254) طارق را با معاويه سخنان جالبى است براى اطلاع مراجعه كنيد به الغارات :541 و ترجمه آن ، ص 203.
255) الغارت : 539، ترجمه الغارات : 202.
256) توبه : 91. بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى براىانفاق (در راه جهاد) پيدا نمى كنند گناهى نيست در صورتى كه براى خدا و پيامبرش خيرخواهى نمايند. و بر نيكوكاران ايرادى نيست ، و خداوند آمرزنده مهربان است .
257) وقعه صفين : 528.
258) نهج البلاغه : 160.
259) بحارالانوار: 41/58.
260) شريح : از جانب عمر بن خطاب به قضاوت شهر كوفه منصوب شد، 60سال پيوسته در آن شهر قاضى بود به جز سهسال در زمان حكومت ابن زبير، شريح در جريان دستگيرى هانى كه به شهادتش منجرشد از ابن زياد حمايت كرد. او در سن 108 سالگى از دنيا رفت . سفينة البحار: 1/694.
261) بحارالانوار: 34/316.
262) حارث بن هشام : برادر ابو جهل است .
263) بحارالانوار: 41/10.
264) بحارالانوار: 41/55 با تلخيص .
265) ذمى : شخص يهودى يا مسيحى يا زردشتى(اهل كتاب ) كه در سايه حكومت اسلامى زندگى مى كند.
266) بحارالانوار: 41/53.
267) امر القيس : نام او سليمان بن حجر كندى است ، از شعراى جاهليت است و يكى ازمعلقات سبع (هفت شعرى كه در زمان جاهليت در خانه كعبه آويخته بودند) متلعق به اوست .الكنى و الاءلقاب : 2/49.
268) نهج البلاغه : 1295.
269) همان : 1303.
270) نهج البلاغه : 1237.
271) همان : 1338
272) نهج البلاغه : 1236
273) نهج البلاغه : 1215؛ حضرت جواب او را در موقع مناسب بيان فرمود:
ر.ك به حكمت 30 نهج البلاغه فيض الاسلام .
274) ذعلب يمانى : از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام و داراى زبانى و قلبىشجاع بود. تنقيح المقال : 1/421.
275) نهج البلاغه : 528.
276) نهج البلاغه : 430
277) نهج البلاغه 368.
278) نهج البلاغه : 177.
279) شرح نهج البلاغه ، ابن ميثم : 1/326.
280) لقمان : 34
281) نهج البلاغه : 398.
282) غافر: 60
283) فاطر: 6.
284) نهج السعادة : 3/245.
285) نهج السعادة : 2/419.
286) عايشه ، طلحه و زبير هر سه از مخالفان عثمان و از تحريك كنندگان برضد او بودند و طلحه قبل از مرگ عثمان بيت المال را تصرف كرده بود. با اينحال به بهانه خون عثمان همدست شدند و بر ضد
اميرالمؤ منين عليه السلام قيام كردند.
287) انساب الاشراف : حديث 303.
288) تحف العقول : 210.
289) تحف العقول : 212.
290) همان :216.
291) بحارالانوار: 3/206.
292) نهج السعادة : 1/80.
293) كميل بن زياد نخعى : از بزرگان اصحاب على عليه السلام و از خواص وصاحبان سر آن حضرت بود. دعاى مشهور كميل به او نسبت دارد. سفينة البحار: 2/496.
294) تحف العقول : 192.
295) همان : 209.
296) جابر بن عبدالله انصارى : از اصحابجليل القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله و از دوستاناهل بيت بود. او تا زمان امام باقر عليه السلام زندگى كرد و سلام پيامبر صلى اللهعليه و آله به آن حضرت رساند. سفينة البحار: 1/140.
297) تحف العقول : 208.
298) نهج السعادة : 2/707.
299) نهج البلاغه : 151.
300) انساب الاشراف : حديث 234.
301) نهج البلاغه : 610.
302) وقعه صفين : 322.
303) بحارالانوار: 41/75.