بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

7 ـ باز در حديث ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «يَـقُولُ اللّهُ سُبْحـانَهُ اِنّى اَغْنَىَ الشُّرَكاءِ فَمَنْ عَمِلَ عَمَلاً ثُمَّ اَشْرَكَ فيْهِ غَيْرى فَاَنَا مِنْهُ بَرِىءٌ وَ هُوَ لِلَّذى اَشْرَكَ بِهِ دُونى; خداوند سبحان مى فرمايد: من بى نيازترين شريكانم، هركس عملى بجا آورد و غير مرا در آن شريك كند من از او بيزارم، و اين عمل از آنِ كسى است كه شريك قرار داده نه از آنِ من!»(5)

اين هفت حديث پر معنى و تكان دهنده كه همه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است بخوبى نشان مى دهد گناه ريا به قدرى عظيم است كه چيزى با آن برابرى نمى كند و اين به


4. كافى، جلد2، صفحه 295.

5. ميزان الحكمه، جلد 2، صفحه 1017، چاپ جديد.

[288]

خاطر آثار بسيار بدى است كه ريا در فرد و جامعه و در جسم و روح انسان ايجاد مى كند.

از امامان معصوم(عليهم السلام) احاديث تكاندهنده اى ديده مى شود، از جمله:

8 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه از جدّش نقل مى كند: «سَيَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فيهِ سَرائِرهمْ وَ تَحُسنُ فيهِ عَلانِيَّتُهُم، طَمَعاً فى الدُّنيا لايُريدُونَ ما بِهِ عِنْدَ رَبِّهِم يَكُوْنَ دِيُنهُم رِياءً، لايُخالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَيَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَريقِ فَلايَسْتَجِيبُ لَهُمْ; زمانى بر مردم فرا مى رسد كه باطن آنها آلوده و ظاهرشان زيبا است، و اين به خاطر طمع در دنيا مى باشد، هرگز آنچه را نزد پروردگارشان است اراده نمى كنند، دين آنها ريا است،و خوف خدا در قلبشان نيست، خداوند مجازاتى فراگير بر آنها مى فرستد و آنها همچون فرد غريق او را مى خوانند ولى دعاى آنان را اجابت نمى كند!»(1)

9 ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «كُلُّ رِياء شِرْكٌ اِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنّاسِ كانَ ثَوابُهُ لِلنّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلّهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللّهِ; هر ريائى شرك است، هر كس براى مردم عمل كند پاداش او بر مردم است، و هر كس براى خدا عمل كند ثوابش بر خداست!»(2)

10 ـ در حديثى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى خوانيم: «الْمُرائى ظَاهِرُهُ جَميلٌ وَ باطِنُهُ عَليلٌ ...; ريا كار ظاهر عملش زيبا و باطنش زشت و بيمار است!»(3)

و نيز فرمود: «ما اَقْبَحَ بِاْلاِنْسانِ باطِناً عَليلاً وَ ظاهِراً جَميلاً; چه زشت است كه باطن انسان خراب و بيمار و ظاهرش زيبا باشد»!(4)

و در اين زمينه روايات از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى بسيار فراوان است.

* * *

 

فلسفه تحريم ريا


1. كافى، جلد 2، صفحه 296.                  

2. همان مدرك، صفحه 293.

3. امالى صدوق، صفحه 398 ـ غرر الحكم جلد 1، صفحه 60، شماره 1614.

4. غرر الحكم، جلد 2،صفحه 749، شماره 209.

[289]

شايد افراد ظاهر بين هنگامى كه به اين روايات تكاندهنده نگاه مى كنند از عظمت گناه ريا و آثار وحشتناك آن در شگفتى فرو روند و تصوّرشان اين باشد كه اگر عمل انسان خوب باشد چه فرق مى كند نيّت او هر چه مى خواهد باشد، فرض كنيد انسانى بيمارستان، مسجد، جادّه و پل يا مانند اينها براى رفاه مردم بسازد، نيّتش هرچه باشد بالاخره عمل او نيكو است، به فرض كه قصدش رياكارى باشد خدمت او به مردم در جاى خود ثابت است. بگذاريم مردم كار خير و خدمت كنند نيّتشان هر چه مى خواهد باشد.

ولى اين اشتباه بسيار بزرگى است; زيرا اوّلاً، هر عملى داراى دو نوع تأثير است: تأثيرى در خود انسان مى گذارد، و تأثيرى در بيرون. رياكار با عمل خود درون خود را ويران مى سازد و از مقام والاى توحيد دور مى شود و در قعر درّه شرك پرتاب مى گردد; مردم را وسيله عزّت و احترام خود مى بيند و قدرت خدا را به دست فراموشى مى سپارد و اين رياكارى كه نوعى بت پرستى است سر از مفاسد بيشمار اخلاقى در مى آورد.

ثانياً، از نظر عمل بيرونى و خدماتى كه به ظاهر انجام داده و قصد او تظاهر و رياكارى بوده نيز جامعه دچار خسارت مى شود چرا كه سعى او اين است كه ظاهر عملش را درست كند و اهمّيّتى به باطن عمل نمى دهد و چه بسا اين امر سبب مى شود كه آن اسباب رفاه تبديل به اسباب عذاب براى مردم گردد و لطمه هاى جبران ناپذيرى از آن ببينند.

به عبارت ديگر، هنگامى كه جامعه اى عادت به رياكارى و تظاهر كند همه چيز او از محتوا تهى مى شود، فرهنگ و اقتصاد و سياست و بهداشت و نظم و نيروهاى دفاعى همه تو خالى و تهى مى گردد و همه جا به ظاهر سازى قناعت مى كنند، دنبال خير و سعادت جامعه نيستند بلكه به سراغ چيزى مى روند كه ظاهر جالبى داشته باشد، و اين طرز كار، ضربات هولناكى بر جامعه وارد مى كند كه بر هوشمندان مخفى و پنهان نيست.

 

نشانه هاى رياكاران

بسيارى از افراد بعد از مطالعه و بررسى احاديث بالا و مانند آن كه شديدترين تعبيرات را درباره رياكاران دارد در تشخيص موضوع ريا گرفتار وسوسه مى شوند، البتّه جا دارد كه انسان در مورد ريا سختگير باشد، چرا كه نفوذ ريا در عمل بسيار مرموز و

[290]

مخفى است، چه بسا انسان سالها عملى را انجام مى دهد بعداً مى فهمد كه عمل او ريائى بوده است، مثل داستان معروفى كه درباره يكى از مؤمنين پيشين نقل مى كنند كه نماز جماعت ساليان دراز را قضا كرد، و دليلش اين بود كه همه روز در صفّ اوّل مى ايستاد، يك روز دير به جماعت آمد و در صفوف آخر ايستاد احساس كرد از اين جريان ناراحت است، چرا كه مردم او را در صفوف آخر مى بينند، بايد هميشه در صف اوّل باشد!

ولى افراط و تفريط در اين مسأله مانند همه مسائل، اشتباه و خطاست، بايد از علامات ريا پى به وجود آن برد و از آن پرهيز كرد، ولى وسواس غلط است.

علماى اخلاق در اين زمينه بحثهاى جالبى دارند; از جمله، مرحوم فيض كاشانى در «محجّة البيضاء» سؤالى به اين صورت طرح مى كند: «اگر عالم و واعظ بخواهد بداند در وعظ خود صادق و مخلص است و رياكار نيست از كجا بداند؟»

سپس به پاسخ اين سؤال پرداخته مى گويد: «اين امر نشانه هائى دارد، از جمله اين كه اگر واعظى بهتر از او و آگاه تر و مقبول تر در ميان مردم پيدا شود خوشحال گردد و حسد او را به دل نگيرد، آرى! مانعى ندارد كه در مقام غبطه بر آيد و آرزو كند كه او مانند آن عالم و واعظ گردد (يا از او بهتر).

«نشانه ديگر اين كه اگر بزرگان و شخصيّتها در مجلس او حضور يابند سخنانش تغيير نكند، و همه مردم را به يك چشم نگاه كند (و به خاطر جلب توجّه آن عالم و اظهار فضل و كمال در پيشگاه او در سخنانش تغييرى حاصل نشود).

«نشانه ديگر اين كه اگر گروهى از مستمعين پشت سر او در كوچه و بازار به راه بيفتند خوشحال نباشد.»(1)

بهترين محك براى شناخت اعمال ريائى از غير ريائى همان معيارهائى است كه در روايات اسلامى آمده است; از جمله:

1 ـ در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «اَمّا عَلامَةُ الْمُرائِى فَاَرْبَعَةٌ: يَحْرُصُ فَى الْعَمَلِ لِلّهِ اِذا كانَ عِنْدَهُ اَحَدٌ وَ يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَ يَحْرُصُ فى كُلِّ اَمْرِهِ


1. محجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 200.

[291]

عَلَى الْمَحْمِدَةِ وَ يُحْسِنُ سَمْتهُ بِجُهْدِهِ; امّا علامت رياكار چهار چيز است: هنگامى كه كسى نزد اوست تلاش مى كند اعمال الهى انجام دهد و هنگامى كه تنها شد در انجام عمل كسل است! و در تمام كارهايش اصرار دارد مردم از او مدح و ستايش كنند، وسعى مى كند ظاهرش را در نظر مردم خوب جلوه دهد.»(1)

2 ـ در حديث ديگرى همين معنى با تعبيرات جالب ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام)نقل شده است فرمود:

«لِلْمُرائِى اَرْبَعُ عَلامات:

يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ

وَيَنْشُطُ اِذا كانَ فى النّاسِ

وَ يَزيدُ فى الْعَمَلِ اِذا اُثْنِىَ عَلَيْهِ

وَيَنْقُصُ مِنْهُ اِذا لَمُ يُثْنى عَلَيْهِ;

ريا كار چهار علامت دارد:

اگر تنها باشد اعمال خود را با كسالت انجام مى دهد،

و اگر در ميان مردم باشد بانشاط انجام مى دهد،

هرگاه او را مدح و ثنا گويند بر عملش مى افزايد،

و هرگاه ثنا نگويند از آن مى كاهد!»(2)

شبيه همين معنى از لقمان حكيم نيز نقل شده است.(3)

خلاصه، هركارى كه با انگيزه بهتر نشان دادن عمل در انظار مردم صورت گيرد، سبب نفوذ ريا در عمل است و اين انگيزه را هر چند مرموز باشد از دوگانگى برخورد انسان به اعمالى كه در خلوت و جلوت انجام مى دهد مى توان دريافت.

اين مطلب به اندازه اى ظريف و مرموز است كه گاه انسان براى فريب وجدان خود اعمال خود را در خلوت بسيار جالب انجام مى دهد تا خود را قانع كند كه در اجتماع نيز


1. تحف العقول، صفحه 17.

2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 2، صفحه 180.

3. خصال (مطابق نقل ميزان الحكمة، جلد 2، صفحه 1020 چاپ جديد .)

[292]

همان گونه انجام دهد و دوگانگى در آن نباشد در حالى كه هم عملى را كه در اجتماع انجام مى دهد ريا است و هم آن را كه در خلوت انجام داده آلوده به نوعى ريا است.

امّا همان گونه كه در بالا نيز اشاره شد، افراط در اين مسأله جايز نيست چرا كه ديده شده افرادى از نماز جماعت و وعظ و ارشاد بر سر منبر و تدريس و تصنيف كتاب محروم مى شوند به اين عنوان كه مى ترسيم عمل ما ريائى باشد.

در روايات اسلامى نيز به اين مطلب اشاره شده است كه اگر انسان عملى انجام دهد و مردم از آن با خبر شوند و از آن مسرور گردد در حالى كه انگيزه او از آغاز ارائه به مردم نبوده ضررى به قصد قربت و عمل الهى او نمى زند.(1)

از اينجا روشن مى شود كه تشويق نيكوكاران نسبت به اعمال صالحى كه انجام داده اند در يك مجلس عمومى يا در وسائل ارتباط جمعى به اين قصد كه ديگران نيز به اين كار تشويق شوند منع شرعى ندارد، بلكه از كارهائى است كه بزرگان هميشه انجام مى داده اند و اجر و پاداش انجام دهنده كار نيز ضايع نمى شود، مشروط به اين كه انگيزه اش از آغاز چنين مطلبى نبوده باشد.

در آيات قرآنى و روايات اسلامى نيز بارها تشويق به صدقات و خيرات پنهانى و آشكار شده است، و اين نشان مى دهد كه انسان مى تواند با انجام اعمال صالحه بطور آشكار انگيزه هاى الهى خود را نيز حفظ كند، و از ريا بركنار بماند.

در پنج آيه از قرآن مجيد تشويق به انفاق «سِرّاً وَعَلانِيَةً» يعنى بخشش در پنهان و آشكار يا «سِرّاً وَ جَهْراً» كه همان معنا را مى دهد شده است.(2)

اصولاً قسمتى از عبادات اسلامى بطور آشكار انجام مى شود همانند نماز جمعه و جماعت و مراسم با شكوه حجّ خانه خدا و تشييع جنازه مؤمن و جهاد و امثال آن; درست است كه بايد انگيزه در تمام اينها الهى باشد ولى اگر گرفتار وسوسه شود همه اين اعمال را ترك مى كند و اين نيز ضايعه بزرگى است.

* * *


1. وسائل الشيّعه، جلد 1، ابواب مقدّمة العبادات، باب 15، صفحه 55.

2. بقره ـ 274; رعد ـ 22; ابراهيم ـ 31; نحل ـ 75; فاطر ـ 29.

[293]

 

طريق درمان ريا

راه مبارزه با ريا كارى، مانند همه اخلاق و اعمال مذموم و ناپسند، دو چيز است: نخست توجّه به علل و ريشه هاى آن براى خشكانيدن و نابود كردن آنها، و سپس مطالعه در پيامدهاى آن براى آگاه شدن از عواقب دردناكى كه در انتظار آلودگان به اين اخلاق مذموم است.

گفتيم ريشه ريا همان «شرك افعالى» و عدم توجّه به حقيقت توحيد است.

اگر پايه هاى توحيد افعالى در درون جان ما محكم شود و بدانيم عزّت و ذلّت و روزى و نعمت به دست خداست و دلهاى مردم نيز در اراده و اختيار اوست هرگز به خاطر جلب رضاى اين و آن اعمال خود را آلوده به ريا نمى كنيم!

اگر به يقين بدانيم كسى كه با خداست همه چيز دارد، و كسى كه از او جداست فاقد همه چيز است، و به مصداق «اِنْ يَنْصُرُكُمْ اللّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَاالَّذى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ; اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد و اگر دست از يارى شما بر دارد هيچ كس نمى تواند شما را يارى كند!»(1)

و اگر به اين حقيقت قرآنى توجّه كنيم كه تمام عزّت نزد خدا و به دست خداست: «اَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميْعاً; آيا كسانى كه با دشمنان خدا طرح دوستى مى ريزند مى خواهند عزّت و آبرو نزد آنها كسب كنند، با اين كه همه عزّتها از آن خداست!»(2)

آرى! اگر ايمان به اين امور در اعماق جان مستقر شود دليلى ندارد كه انسان براى جلب توجّه مردم و كسب وجاهت و آبرو يا جلب اعتماد آنها خود را آلوده به اعمال نفاق آلود كند!

بعضى از علماى اخلاق گفته اند ريشه اصلى رياكارى حبّ جاه و مقام است كه اگر آن را تشريح كنيم به سه اصل باز مى گردد: علاقه به ستايش مردم، فرار از مذّمت و نكوهش آنها، و طمع ورزيدن به آنچه در دست مردم است.


1. سوره آل عمران، آيه 160.

2. سوره نساء، آيه 139.

[294]

سپس مثالى براى آن در مورد جهاد فى سبيل اللّه مى زنند كه انسان گاه به جهاد مى رود براى اين كه مردم از شجاعت و قهرمانى او سخن بگويند، و گاه به جهاد مى رود تا او را به ترس و جبُن متّهم نسازند، و گاه به خاطر به چنگ آوردن غنائم جنگى قدم در ميدان مى گذارد! تنها كسى مى تواند از جهادش بهره بگيرد كه براى عظمت آئين حق و دفاع از دين خدا پيكار كند.

اين از يك سو، و از سوى ديگر، هنگامى كه انسان به آثار مرگبار رياكارى بينديشد كه:

ريا همچون آتش سوزانى است كه در خرمن اعمال انسان مى افتد و همه را خاكستر مى كند; نه تنها عبادات و طاعات انسان را بر باد مى دهد بلكه گناه عظيمى است كه مايه روسياهى صاحب آن در دنيا و آخرت است.

ريا همچون موريانه اى است كه ستونهاى كاخ سعادت انسان را از درون تهى مى كند و بر سر صاحبش ويران مى سازد.

ريا كارى نوعى كفر و نفاق و شرك است.

رياكارى شخصيّت انسان را در هم مى كوبد و آزادگى و حريّت و كرامت انسانى را از او مى گيرد و بدبخترين مردم در قيامت رياكارانند!

توجّه به اين حقايق، اثر باز دارنده مهمّى بر رياكاران دارد.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه پنهان كردن نيّتهاى آلوده به ريا، براى مدّت طولانى ممكن نيست، و رياكاران غالباً در همين دنيا شناخته و رسوا مى شوند و از لا به لاى سخنان و رفتار آنها آلودگى نيّت آنها فاش مى شود، و ارزش خود را نزد خاصّ و عام از دست مى دهند; توجّه به اين معنى نيز اثر باز دارنده مهمّى دارد.

لذّتى كه از عمل خالص و نيّت پاك به انسان دست مى دهد با هيچ چيز قابل مقايسه نيست، و همين امر براى خلوص نيّت كافى است.

بعضى از علماى اخلاق گفته اند: يكى از طرق درمان عمل ريا اين است كه انسان تلاش براى پنهان نگاه داشتن عبادات و حسنات خود كند و به هنگام عبادت در را بر روى خود ببندد، و هنگام انفاق و كارهاى خير ديگر سعى بر كتمان آن نمايد تا تدريجاً به اين كار عادت كند.

[295]

ولى اين به آن معنا نيست كه از شركت در جمعه و جماعت و مراسم حج و اعمال دسته جمعى ديگر خوددارى نمايد كه آن نيز ضايعه اى است بزرگ!

* * *

 

آيا نشاط در عبادت منافات با اخلاص دارد؟

اين سؤالى است كه بسيارى از خود مى كنند كه بعد از انجام يك عبادت خوب احساس نشاط مى كنيم آيا اين نشانه ريا نيست؟ و پاسخ آن اين است كه اگر سرچشمه نشاط توفيقى باشد كه خدا به او داده و نورانيّت و روحانيّتى باشد كه از ناحيه عبادات در وجود انسان حاصل مى شود هيچ منافاتى با خلوص نيّت ندارد; آرى! اگر اين نشاط از مشاهده مردم از اعمال او حاصل گردد منافات با خلوص دارد هر چند موجب بطلان عمل نمى شود مشروط به اين كه مقدار يا كيفيّت اعمال خود را بر اثر مشاهده مردم به هيچ وجه تغيير ندهد.

اين معنى در روايات اسلامى نيز آمده است:

در حديثى از امـام باقـر(عليه السلام) مى خـوانيم: كه در پاسـخ سـؤالى كه يـكى از يـارانـش در اين زمينه عنوان كرد و عرضه داشت كسى عمل خيرى انجام داده و ديـگرى آن را مى بيند و صاحب عمل خوشحال مى شود، آيا اين معنى با خلوص نـيّت منافات دارد؟ فرمود: لا بَأْسَ، ما مِنْ اَحَد اِلاّ وَ هُوَ يُحِبُّ اَنْ يَـظْهَرَ لَـهُ فى الْنّـاسِ الْخَيـْرُ اِذا لَـمْ يَكُنْ صَنَـعَ ذلِكَ لِـذلِكَ! ; اشكالى ندارد، هر كسى دوست دارد كه در ميان مردم كار خير او آشكار گردد (و مردم او را به نيكوكارى بشناسند) مشروط بر اين كه عمل خير را براى اين هدف انجام نداده باشد.(1)

در حديث ديگر مى خوانيم كه «ابوذر» شبيه اين سؤال را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نمود و عرض كرد انسان عملى براى خويش (به قصد قربت) انجام مى دهد و مردم او را دوست مى دارند; پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «تِلْكَ عاجِلُ بُشْرى الْمُؤْمِنِ; اين بشارت سريعى است كه


1 و 2 . وسائل الشّيعه، جلد 1، صفحه 55.

[296]

نصيب مؤمن (در دنيا) مى شود.»(1)

* * *

 

تفاوت ريا و سمعه؟

در اينجا سؤال ديگرى مطرح است و آن اين كه در ميان ريا و سمعه چه تفاوتى وجود دارد؟ و آيا هر دو با خلوص نيّت منافات دارد، و موجب بطلان عمل است؟!

درجواب عرض مى كنيم:«ريا» آن است كه عمل را طورى انجام دهد كه ديگران ببينند و از اين طريق كسب وجاهت و موقعيت براى عمل كننده حاصل شود، ولى «سمعه» آن است كه عمل نيكى دور از چشم مردم انجام دهد به اين هدف كه بعداً به گوش مردم برسد و موقعيتى در جامعه براى او فراهم شود، بنابراين هر دو عمل، انگيزه غير الهى دارد منتها يكى از طريق مشاهده به اطّلاع مردم مى رسد، و ديگرى از طريق شنيدن و اشتهار و در واقع هيچ تفاوتى از نظر فساد و بطلان عمل و فقدان قصد قربت و آلودگى نيّت در ميان اين دو نيست.

ولى اگر سمعه را اين چنين تفسير كنيم كه فاعل در حين انجام عمل قصد قربت داشته بعداً كه مردم از آن آگاه مى شوند و او را مى ستايند شاد و خوشحال مى شود، اين حالت به يقين موجب بطلان عمل نخواهد شد.

و هرگاه عملى را با قصد قربت انجام دهد و بعد به اين فكر بيفتد كه انجام آن را اينجا و آنجا بازگو كند تا كسب موقعيّت كند (و اين كار را رياى بعد از عمل مى نامند) موجب بطلان عمل نمى گردد هرچند ارزش كار او را بسيار پائين مى آورد و از نظر اخلاقى موجب انحطاط است.

بعضى از بزرگان فقهاء چگونگى ورود ريا را در عمل انسان به ده صورت ترسيم كرده اند:

نخست اين كه، انگيزه او بر عمل فقط ارائه به مردم باشد كه قطعاً عمل او باطل است.

دوم اين كه، هدفش هم خدا باشد و هم ريا و آن نيز موجب بطلان عمل مى شود.

سوم اين كه، تنها در بعضى از اجزاءِ واجب عمل خود قصد ريا كند مثل اين كه ركوع

[297]

يا سجود نماز واجب را به قصد ريا انجام دهد اين نيز موجب بطلان عمل است هرچند محلّ تدارك آن جزء باقى باشد، به همين جهت ريا را تشبيه به باطل شدن وضو هنگام نماز كرده اند، هرچند احتياط آن است كه جزء ريائى را دوباره به جا آورد و بعد از پايان، نماز را اعاده نمايد.

چهارم اين كه، در بعضى از اجزاء مستحبّ مانند قنوت قصد ريا كند و آن را نيز موجب بطلان عمل دانسته اند.

پنجم اين كه، اصل عمل براى خداست ولى آن را در مكانى (مانند مسجد) به جا مى آورد كه انگيزه الهى ندارد، آن هم موجب بطلان عمل است.

ششم اين كه، درمورد زمان عمل، ريا مى كند; مثلاً، اصل نماز بقصد خداست امّا انجام آن در اوّل وقت به نيّت ريا مى باشد آن هم مانند رياى در مكان موجب فساد عمل است.

هفتم اين كه، در مورد بعضى از ويژگيها و اوصاف عمل قصد ريا دارد; مثل اين كه انجام نماز را با جماعت يا با حالت خضوع و خشوع به قصد ريا باشد هرچند نسبت به اصل نماز به راستى قصد خدا دارد، آن هم موجب بطلان عمل است; زيرا اين ويژگيها از اصل عمل جدا نيست و به تعبير ديگر اين اوصاف با موصوف خود متّحد مى باشد.

هشتم اين كه، اصل عمل به نيّت خداست امّا مقدّمات آن جنبه ريائى دارد; مثل اين كه نماز را در مسجد به قصد خدا به جا مى آورد ولى حركت به سوى مسجد به قصد ريا است، بسيارى از فقهاء اين نوع ريا را موجب بطلان عمل نمى دانند زيرا مقدّمات ريائى خارج از عمل بوده است، و قاعده فقهى نيز همين را اقتضا مى كند.

نهم اين كه، بعضى از اوصاف بيرونى را به نيّت ريا انجام مى دهد، مثل اين كه اصل نماز را به قصد خدا انجام مى دهد ولى انداختن تحت الحنك را به قصد ريا، اين نوع ريا هر چند كار زشت و مذمومى است ولى موجب بطلان اصل عمل نمى شود.(1)

دهم اين كه انجام عمل فقط براى خداست ولى اگر مردم او را ببينند خوشحال مى شود بى آن كه هيچ تأثيرى در كيفيّت انجام عمل داشته باشد اين قسم نيز موجب


1. توجّه داشته باشيد استحباب تحت الحنك در نماز ثابت نيست، آنچه در روايات معتبر آمده است مربوط به تمام حالات است و آن نيز در شرايط فعلى شبهه لباس شهرت دارد.

[298]

بطلان عمل نيست بلكه در حقيقت ريا محسوب نمى شود، زيرا ريا آن است كه انگيزه اى براى عمل شود.

در اينجا به پايان بحث ريا مى رسيم هرچند در اينجا مباحث ديگرى نيز وجود دارد ولى براى پرهيز از اطاله سخن از آن صرف نظر مى كنيم.

* * *

 

سكوت و اصلاح زبان

در بسيارى از روايات درباره اين دو مسأله بحث شده و اهمّيّت فوق العاده اى براى هر دو بيان گرديده است، و از نظر علماى اخلاق نيز اين دو داراى اهمّيّت ويژه اى هستند، تا آنجا كه آنها معتقدند سالكان راه حق بدون رعايت سكوت و بدون حفظ زبان از انواع گناهانى كه به آن آلوده مى شوند به جائى نمى رسند، هرچند در رياضتهاى بدنى و روحانى و انجام انواع عبادات كوشا باشند.

به تعبير ديگر: كليد ورود به مسير تهذيب نفس و سير الى اللّه توجّه به اين دو موضوع است و آنها كه در اين دو مرحله وامانند از وصول به مقاصد عاليه محروم خواهند شد.

با اين اشاره به اصل بحث باز مى گرديم و به بررسى آيات و روايات در اين زمينه مى پردازيم.

 

سكوت در آيات قرآن مجيد

در دو مورد از آيات قرآن مجيد مسأله سكوت به عنوان يك ارزش والا مطرح شـده است.

نخست در داستان حضرت مريم(عليها السلام) مى خوانيم كه در آن لحظات طوفانى كه درد سخت زائيدن به او دست داد آن گونه كه او را از آبادى به بيابان خشك و خالى كشاند، به قدرى غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود كه حساب نداشت، مخصوصاً از اين كه نوزادش متولّد شود و رگبار تهمتهاى مردم بى ايمان متوجّه او گردد تا آنجا كه تقاضاى مرگ از خدا كرد; در اين هنگام ندائى شنيد كه به او دستور مى دهد غمگين مباش

[299]

پروردگارت از پائين پاى تو چشمه آب گوارائى جارى ساخته (و درخت خشكيده خرما به فرمان او به بار نشسته است) ... از آن غذاى لذيذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هرگاه انسانى را ديدى و از تو توضيح خواست با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته ام و امروز با احدى سخن نمى گويم (فَأَجاءَها الْمَخاضُ اِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنى مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً ـ فَنادها مِنْ تَحْتِها اَلاّتَحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً ـ وَ هُزِّى اِلَيْكِ بِجِذْع النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً ـ فَكُلى وَ اشْرَبى وَ قَرِّى عَيْناً فَاِمّا تَرَيِنَّ مِنْ الْبَشَرِ اَحَداً; فَقُولى اِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ اُكَلِّمَ الْيَوْمَ اِنسِيّاً)(1)

در اين كه اين ندا كننده جبرئيل بوده است يا نوزاد مريم (يعنى حضرت مسيح) در ميان مفسّران گفتگو است; بعضى اين پيام را مناسب مقام جبرئيل دانسته اند ولى به گفته علاّمه طباطبائى در «الميزان» تعبير به «مِنْ تَحْتِها» (از پائين پاى او) تناسب با حضرت مسيح(عليه السلام) دارد، افزون بر اين ضميرهائى كه در آيه وجود دارد غالباً به حضرت مسيح(عليه السلام) بر مى گردد، و مناسب است كه ضمير در «نادى» نيز به او بر گردد، ولى به هرحال آنچه در اينجا مورد توجّه ما است اين است كه دستور به نذر سكوت، يك دستور الهى بود، خواه به وسيله فرشته الهى (جبرئيل) ابلاغ شده باشد يا به وسيله حضرت مسيح(عليه السلام) و مى دانيم نذر همواره به كارى تعلّق مى گيرد كه داراى رجحان و مطلوبيّت الهى باشد، بنابراين «روزه سكوت» ـ حدّاقل ـ در آن امّت يك عمل الهى بود، و از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه نذر سكوت براى مردم آن زمان يك كار شناخته شده بود; به همين دليل، هنگامى كه مريم با اشاره اظهار داشت كه روزه سكوت گرفته ام ظاهراً كسى بر اين كار او ايراد نگرفت.

اين احتمال نيز داده شده است كه روزه او از آب و غذا و كلام بوده نه تنها سكوت.

البتّه روزه سكوت در شريعت اسلام به خاطر تفاوت شرايط زمان و مكان تحريم شده و در حديثى از امام سجّاد، علىّ بن الحسين(عليه السلام) مى خوانيم «وَصَوْمُ الْصُّمْتِ حَرامٌ;


1. سوره مريم، آيات 23 تا 26.

[300]

روزه سكوت حرام است!»(1)

همين معنى در حديث ديگرى در وصاياى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) نيز آمده است(2)

در حديث ديگرى نيز از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «وَلاصَمْتَ يَوْماً اِلَى اللَّيْلِ; روزه سكوت از صبح تا به شب در اسلام وجود ندارد!»(3)

البتّه يكى از آداب صوم كامل در اسلام اين است كه انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان باطل حفظ كند همان گونه كه چشم و گوش را بايد از آلودگى به گناه محافظت كرد. امام صادق(عليه السلام) در حديثى مى فرمايد: «اِنَّ الْصَّوْمَ لَيْسَ مِنَ الْطَّعامِ وَ الْشَّرابِ وَحْدَهُ اِنَّ مَرْيَمَ قَالَتْ اِنّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمانِ صَوْماً اَىْ صُمْتاً فَاحْفَظُوا اَلْسِنَتَكُمْ وَ غُضُّوا اَبْصارَكُمْ ... ; روزه تنها از غذا و نوشيدنيها نيست (مگر نمى بيند كه) مريم گفت: من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام; يعنى، سكوت را، بنابراين هنگامى كه روزه هستيد زبانهاى خود را حفظ كنيد و چشمان خود را (از گناه) ببنديد!»(4)

به هر حال، از مجموع آيه و رواياتى كه در تفسير آن آمده اهمّيّت سكوت و ارزش آن ظاهر مى شود.

در آيه 10 همين سوره (مريم) اشاره ديگرى به اهمّيّت سكوت ديده مى شود آنجا كه در داستان «زكريّا»(عليه السلام) مى خوانيم: «هنگامى كه مژده تولّد حضرت «يحيى»(عليه السلام) در آينده نزديك به او داده شد در حالى كه هم خودش پير و ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند تقاضاى نشانه اى كرد، (قالَ رَبِّ اْجْعَلْ لى آيَةً) و به او وحى شد كه: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز تمام در حالى كه زبانت سالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت (تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش مى كند) (قالَ آيَتُكَ اَلاّ تُكَلِّمَ النّاس ثَلاثَ لَيال سَوِيّاً).

درست است كه در اين آيه تحسين يا مذّمتى از سكوت نيست، ولى همين اندازه كه آن را به عنوان يك آيت الهى براى «زكريّا» قرار داد دليل بر اين است كه ارزش الهى دارد.

همين معنى در سوره آل عمران، آيه 41 نيز آمده است كه «زكريّا» پس از شنيدن اين


1 و 2 و 3 . وسائل الشّيعه، جلد 7، صفحه 390، باب تحريم صوم الصمت.

4. نورالثّقلين، جلد 3، صفحه 332.

[301]

مژده بزرگ (مژده صاحب فرزند شدن، آن هم فرزند صالح و بسيار برجسته اى همچون يحيى(عليه السلام)) تقاضاى آيت و نشانه اى از پروردگارش كرد، در پاسخ به او فرمود: آيت و نشانه تو آن است كه سه روز جز با اشاره و رمز با مردم سخن نخواهى گفت (قالَ آيَتُكَ اَلاّ تُكَلِّمَ النّاس ثَلاثَةَ أَيّام اِلاّ رَمْزاً).

بعضى از مفسّران احتمال داده اند كه خود دارى زكريّا از سخن گفتن با مردم جنبه اختيارى داشته نه اين كه زبان او بى اختيار جز با ذكر خدا باز نمى شده; و به تعبير ديگر، او مأمور به روزه سكوت در آن سه روز بود.

«فخر رازى» اين قول را از «ابومسلم» نقل مى كند و آن را تفسير زيبا و معقولى مى شمرد، ولى اين تفسير با محتواى آيه چندان سازگار نيست; زيرا زكريّا در خواست آيه و نشانه اى براى آن بشارت الهى كرده بود و سكوت اختيارى نمى تواند دليل بر اين معنى باشد جز با تكلّف.

به هر حال، اين گفتگوها درباره تفسير آيه در آنچه ما به دنبال آن هستيم يعنى ارزش سكوت از نظر قرآن تأثير چندانى ندارد; زيرا از آيات بالا بخوبى استفاده مى شود كه سكوت يك ارزش والا داشته كه به عنوان يك آيت الهى ارائه شده است.

* * *

 

سكوت در روايات اسلامى

اهمّيّت «صَمْت» (سكوت) در روايات اسلامى بازتاب بسيار گسترده اى دارد، و نكته هاى دقيق و ظريفى درباره آن بيان شده، و آثار و ثمرات آن با تعبيرات جالبى تشريح شده است، كه به بخشى از آن ذيلاً اشاره مى شود.

1 ـ در زمينه تأثير سكوت در تعميق تفكّر و استوارى عقل، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل شده كه فرمود: «اِذا رَأَيْتُمْ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَاِنَّهُ يُلْقِى الْحِكْمَةَ وَ الْمُؤمِنُ قَليلُ الْكَلامِ كَثيرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنافِقُ كَثيرُ الْكَلامِ قَليلُ الْعَمَلِ; هنگامى كه مؤمن را خاموش ببينيد به او نزديك شويد كه دانش و حكمت به شما القا مى كند، و مؤمن كمتر سخن مى گويد و بسيار

[302]

عمل مى كند، و منافق بسيار سخن مى گويد و كمتر عمل مى كند.»(1)

2 ـ در حديث ديگرى در همين زمينه از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «دَليلُ الْعاقِلِ التَّفَكُّرُ وَ دَليلُ التَّفَكُّرِ الصَمْتُ; نشانه عاقل فكر كردن و نشانه فكر كردن، سكوت نمودن است.»(2)

3 ـ در حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: «اَكْثِرْ صَمْتَكَ يَتَوفَّرْ فِكْرُكَ وَ يَسْتَنِر قَلْبُكَ وَ يَسلَمَ الْنّاسُ مِنْ يَدِكَ; بسيار خاموشى برگزين تا فكرت زياد شود، و عقلت نورانى گردد، و مردم از دست (و زبان) تو سالم بمانند!»(3)

از اين روايات بخوبى استفاده مى شود كه رابطه دقيق ميان بارور شدن فكر و انديشه، با سكوت وجود دارد; دليل آن هم روشن است، زيرا قسمت مهمّى از نيروهاى فكرى انسان در فضول كلام و سخنان بيهوده از ميان مى رود; هنگامى كه انسان سكوت را پيشه مى كند، اين نيروها متمركز مى گردد، و فكر و انديشه را به كار مى اندازد، و ابواب حكمت را به روى انسان مى گشايد; به همين دليل، مردم سخن گفتن بسيار را دليل كم عقلى مى شمرند و افراد كم عقل سخنان بيهوده بسيار مى گويند.

4 ـ از بعضى از روايات استفاده مى شود كه يكى از مهمترين عبادات سكوت است; از جمله، در مواعظ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر مى خوانيم: «اَرْبَعٌ لايُصيبهُنَّ اِلاّ مُؤْمِنٌ، اَلصَّمْتُ وَ هُوَ اَوَّلَ الْعِبادَةِ ...; چهار چيز است كه تنها نصيب مؤمن مى شود، نخست سكوت است كه سرآغاز عبادت مى باشد ...» (4)