|
|
|
|
|
|
خداوند، بهترين پاداش دهنده است (44) ((يا مُثيبُ!)). ((اى پاداش دهنده !)). (4) ((يا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ!)). ((اى كسى كه پاداش نيكو، نزد اوست !)). (42) ((يا مَنْ فى الْجَنَّةِ ثَوابُهُ!)). ((اى كسى كه پاداش او در بهشت است !)). (56) ((يا مَنْ لَهُ الْجَنَّةُ الْمَاءْوى !)). ((اى كسى كه بهشت محل سكنى ، از آن اوست !)). (64) ((يا شَريفَ الْجَزاء!)). ((اى كه پاداشش بزرگوارانه و شرافتمندانه است !)). (5) ((يا دَيَّانُ!)). ((اى جزا دهنده !)). (63) ((يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَالْمُحْسِنينَ!)). ((اى كسى كه پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند!)). O ((يا مُثيبُ!)). ((اى پاداش دهنده )). ((ثواب )) به معناى اجر و پاداش است و آن چيزى است كه درمقابل اعمال نيك آدمى ، به او داده مى شود. در قرآن كريم از دو نوع ثواب نام برده شدهاست ؛ يكى ((ثواب دنيا)) و ديگرى ((ثواب آخرت )). و در ضمن ، تذكر داده شده كه هردونوع ثواب ، نزد خداوند و از آن اوست لذا براى كسب آنها چاره اى جز رفتن به سوىحقتعالى نيست . در اين ميان ، عده اى تنگ نظرى و غفلت مى كنند و فقط بهدنبال پاداشها و نتايج دنيوى مى گردند و اعمال خود را بر طبق رسيدن به چنين نتيجه اىتنظيم مى كنند و بر اين اساس چه بسا از خداوند و راه حق ، فاصله مى گيرند و مرتكبانواع گناه و معصيت و حتى جنايت مى شوند تا به دنياى خودنايل شوند. اين عده نه تنها خود را از ثواب آخرت محروم مى كنند بلكه حتى مى توان گفت به ثوابواقعى دنيا هم نمى رسند. چه اينكه ((ثواب )) چيزى است كه در آن خير و خوبى و بركتوجود داشته باشد و آيا با اعمال شر و نادرست مى توان به نتيجه خير و نيك رسيد؟بنابراين ، براى رسيدن به نتايج و پاداشهاى خوب دنيوى هم راهى جز راه حق وجودندارد. و همينطور براى رسيدن به پاداش اخروى بايد راهى را كه خداوندمتعال در دنيا براى انسان ترسيم نموده پيمود، به عبارت ديگر، ثواب دنيا و آخرت بهصورت حساب شده و بر طبق اعمال خاصى نصيب انسان مى شود به طورى كه تا آناعمال انجام نگيرد، آن نتايج حاصل نمى شود. بنابراين ، به طور كلى مشاهده مى كنيم كهبراى رسيدن به ثواب ، چه در دنيا و چه در آخرت ، بايد راه حق الهى را پيمود، پسثواب دهنده و مثيب ، پروردگار قادر است . در سوره نساء، چنين مى فرمايد: (مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَاللّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَالاْ خِرَةِ ... ).(197) ((كسى كه خواستار ثواب دنيوى است ، بايد بداند كه ثواب دنيوى و اخروى ، نزدخداوند است ...))؛ يعنى براى رسيدن به آن دو بايد راه حق الهى را پيمود. O ((يا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ!)). ((اى كسى كه پاداش نيكو، نزد اوست !)). گفته شد كه ثواب ، پاداشى است كه در قبالاعمال آدمى به او داده مى شود، اما بايد دانست كه تمام پاداشاعمال انسان را نمى توان در دنيا به او داد. و اين به خاطر آن است كه اين دنيا حقيرتر وكوچكتر از آن است كه قابليت و ظرفيت همه اين پاداشها را داشته باشد. پس پروردگارعالميان ، براى ما خاكيان ، جهانى ديگر با عظمتىغيرقابل تصور، خلق نموده تا انسان را در آن جهان به پاداش اعمالش برساند. البته اين مطلب از طرفى هم عظمت كارها و اعمال آدمى را مى رساند؛ يعنى كارهايى را كهما در اين دنيا انجام مى دهيم و پس از اتمامشان ، آنها را پايان يافته تلقى مى كنيم ،داراى چنان اهميت و عظمتى هستند كه فقط در آن جهان مى توان به آن پى برد. به هرحال ، قرآن كريم از ثواب اخروى به نام ((حسن الثواب )) نام مى برد تا انسانبه اهميت آن پى برده و به خاطر دنياى گذرا از آنغافل نگردد. در سوره آل عمران ، پس از بيان اين مطلب كه مجاهدين و كشته شدگان درراه خدا وارد بهشت خواهند شد، چنين مى فرمايد: (... ثَواباً مِنْ عِنْدِاللّهِ وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْثَّوابِ ).(198) ((... اين ورود به بهشت ، ثواب و پاداشى است از سوى پروردگار و ثواب نيكو، نزدخداوند است )). O ((يا مَنْ لَهُ الْجَنَّةُ الْماءْوى !)). ((اى كسى كه بهشت محل سكنى ، از آن اوست !)). O ((يا مَنْ فى الْجَنَّةِ ثَوابُهُ!)). ((اى كسى كه پاداش او در بهشت است !)). قرآن كريم با تعابير گوناگون ، اوصاف بهشت و بهشتيان را بيان فرموده است ؛ درسوره نحل ، دخول در جنت و بهشت را نتيجه كردار واعمال بهشتيان ذكر مى كند: (... سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ).(199) ((... سلام بر شما! داخل بهشت شويد به سبب كارهايى كه انجام داده ايد)). و در سوره نازعات ، بهشت ، ماءوى و مسكن چنين افرادى دانسته شده :(وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِوَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى # فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَاءْوى ).(200) ((و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش بترسد (و مرتكب معصيت شود) و نفس خويشرا از پيروى هوا و هوس باز دارد، پس بهشت براى او مسكن و ماءوى خواهد بود)). بنابراين ، همانگونه كه ملاحظه مى شود و قبلاً نيز بيان شد، ثواب الهى و بهشت ابدىبر اساس ضوابط و معيارهايى دقيق و مشخص كه از سوى پروردگارمتعال وضع شده ، نصيب آدمى مى شود. در سوره مباركه صافات ، برخى از ثوابهاى الهى در جنّت چنين بيان شده است : (اِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِينَ # اُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ # فَواكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ # فى جَنّاتِالنَّعيمِ # عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ # يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَاءْسٍ مِنْ مَعينٍ # بَيْضاءَ لَذَّةٍلِلشّارِبينَ # لا فيها غَوْلٌ وَلاهُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ ).(201) در چند آيه قبل از اين ، قرآن كريم ابتدا عذابها و گرفتاريهاى گوناگون مردم را درروز قيامت و در دوزخ بيان مى كند و سپس چنين مى فرمايد: ((بجزبندگان خالص خداوندكه براى آنان دربهشت ،رزق وروزى معيّنى وجود دارد كه آنميوه هاى بهشتى است و ايشان اكرام مى شوند، در بهشتهاى پرنعمت ، آنان در تختها وسريرها در مقابل يكديگر قرار گيرند، به دست ساقيان بهشتى ، جامى از شراب كه ازنهر جارى است ،بر گرد آنان چرخانده شود،شرابى سفيد كه براى نوشندگانش لذيذاست ،در آن شراب نه چيزى هست كه سبب كسالتى شود و نه آنان از خوردنش بىعقل مى شوند)). بايد دانست كه اينها گوشه اى از نعمتهاى بهشت است كه براى ما تا اندازه اىقابل درك مى باشد، اما نعمتهاى الهى در روز قيامت ، به اين امور اختصاص ندارد بلكهبرخى نعمتهاى بالاتر وجود دارد كه براى ما خاكيانقابل درك و تصور نيست . O ((يا شَرِيْفَ الْجَزاءِ!)). ((اى آنكه داراى جزايى بلند مرتبه هستى !)). جزايى كه از كسى به ديگرى مى رسد، هرچند متناسب با شخص گيرنده جزا مى باشد،اما از سوى ديگر و بلكه مى توان گفت مهمتر از آن ، اين جزا متناسب با شخص جزا دهندهاست ؛ براى همين ملاحظه مى كنيم افرادى كه كار يكسانى انجام داده اند از سوى افرادمختلف به پاداش و جزاى متفاوتى مى رسند. و اما در مورد جزاى الهى ، از آنجايى كه خداوند خود اشرف از هر شريفى مى باشد: ((يااَشْرَفَ مِنْ كُلِّ شَريفٍ!))، بنابراين ، جزاى او هم جزايى شريف و متناسب با شرافت خود اومى باشد، در ضمن بايد توجه كرد كه وقتى جزا شريف باشد، گيرنده آن نيز بهنوعى شرافت ، دست مى يابد، به همين جهت ، بهشت براى بهشتيان يك شرافت بزرگمحسوب مى شود، همانگونه كه دوزخ براى اهلش مايه ذلّت و خوارى است . O ((يا دَيّانُ!)). ((اى جزا دهنده !)). ((ديان )) يك معنايش پاداش و جزا دهنده است و خداوندمتعال ((ديان )) است از آن جهت كه عادل ، حكيم و رحيم است . پروردگارمتعال جزاى اصلى را در روز قيامت به انسانها مى دهد و به همين خاطر، روز قيامت ((يومالدين )) ناميده شده و خداوند متعال نيز در قرآن كريم خود را ((مالك يوم الدين )) معرفىنموده . به هرحال ، اين عبارت نيز با عبارات قبلى ، قريب المعنى است . ((يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَالْمُحْسِنينَ!)). ((اى كسى كه اجر و پاداش نيكوكاران را هدر نمى دهد!)). اين عبارت نيز در بحث ((حسنات )) آمده است . پاداش الهى در ديگر دعاها و آيات در ((دعاى روز چهارشنبه )) چنين آمده است : ((اَللّهُمَّ ... اِجْعَلْ ... رَغْبتى فى ثَوابِكَ)). ((پروردگارا! ... رغبت مرا در كسب ثواب خودت قرار ده )). به عبارت ديگر، رغبت هركس به چيزى تعلق مى گيرد، اما اگر اين رغبت به ثواب الهىتعلق گيرد، موجب مى شود كه انسان راه كسب ثواب الهى را بپيمايد و آن همان راه حق و راهصحيح زندگانى است . و در ((دعاى روز شنبه )) آمده است : ((اَسْئَلُكَ ... اَنْ تُعِينَنى عَلى طاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبادَتِكَ وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِكَ)). ((از تو مى خواهم ... كه مرا بر اطاعت و عبادت خودت و سزاوار شدن براى ثوابت ، يارىنمايى )). نكته اى كه در اين جمله هست آن است كه براىنايل شدن به ثواب الهى بايد استحقاق آن را داشت ، به همين جهت ،قبل از استحقاق ثواب مى فرمايد مرا بر اطاعت و عبادت يارى نما؛ چون اين امر در واقع ،مقدمه اى است براى مستحق شدن . شبيه اين جمله در ((دعاى روز پنجشنبه )) آمده است : ((اَللّهُمَّ اقْضِ لى ... عِبادَةً اَسْتَحِقُّ بِها جَزيِلَ مَثُوبَتِكَ)). ((خدايا! ... عبادتى را براى من مقدر فرما كه به واسطه آن به ثواب بزرگ تونايل گردم )). بنابراين ، كسب پاداش ، بدون عمل لازم براى آن معنا ندارد. مطلب ديگر،((اميدداشتن ))به ثواب الهى است ،در((مناجات شعبانيه ))چنين آمده است : ((يا جَواداً لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ!)). ((اى بخشنده اى كه ثواب خود را از شخص اميدوار به ثوابت ، دريغ نمى كنى !)). واضح است كه اميد داشتن به ثواب الهى ، لازمه اش قطع اميد از ثوابهاى غيرخدايى است؛ يعنى كسى كه منتظر پاداش از دست اين و آن است و يا به خويشتن مغرور است و مىگويد: ما خود به پاداش خويش خواهيم رسيد، چنين كسى را نمى توان اميدوار به ثوابالهى دانست . درباره جزاى شريف الهى نيز در قرآن كريم چنين آمده است : (وَاَمّا مَنْ امَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى ... ).(202) ((آن كس كه ايمان آورده و عمل شايسته و صالح انجام بدهد، برايش پاداش و جزايىنيكوست ...)). در اين آيه نيز جزاى الهى ، به ايمان و عمل صالح مشروط شده است . مطلب ديگرى كه از آن مى توان به شرافت و بزرگوارى پروردگارمتعال در جزا دادن ، پى برد آن است كه پروردگارمتعال جزايى بيشتر و بهتر از اعمال آدمى به او مى دهد، يعنى جزايى بالاتر از استحقاقانسان (البته اگر بتوان نام آن را استحقاق گذاشت ؛ چون همان عملى را هم كه انسانانجام مى دهد با توفيق و فضل الهى انجام مى شود) در سورهنمل ، چنين مى فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِ يَنَّهُمْ اَجْرَهُمْبِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ).(203) ((كسى كه با حالت ايمان ، عمل صالح انجام بدهد اعم از زن و مرد، ما به او زندگانىپاكيزه اى مى بخشيم و پاداش او را به بهتر از آن چيزى كه انجام داده مى بخشيم )). به هرحال ، مخازن بخشش الهى محدود نيست تا خداوند نتواند زياد ببخشد، اگر محدوديتىهست از جانب ماست كه نمى توانيم دريافت خودمان را بسيار كنيم ، لذا ما بايد در صددافزايش ظرفيت خود باشيم ، همچنين اين آيه از سوره انعام ، مضامين بالا را مى رساند: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها ... ).(204) ((آن كس كه كار نيكى انجام دهد برايش ده برابر آن خواهد بود ...)). خداوند صاحب تمام روزيها و نعمتهاست (8) ((يا ذَاالاْ لاءِ وَالنَّعْماءِ!)). ((اى صاحب روزيها و نعمتها!)). (76) ((يا مَنْ لا تُحصى الائُهُ!)). ((اى كسى كه نعمتهايش قابل شمارش نيست !)). (55) ((يا مَنْ لا تُحْصِى الْعِبادُ نِعَمَهُ!)). ((اى كسى كه بندگانش ، نعمتهاى او را نتوانند شمرد!)). (76) ((يا مَنْ لا تُعَدُّ نَعْمائُهُ!)). ((اى كسى كه نعمتهايش به عدد نيايد!)). (71) ((يا مَنْ لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ!)). ((اى كسى كه نعمتهايش بى شمار است !)). (11) ((يا وَلِيّى عِنْدَ نِعْمَتى !)). ((اى صاحب و ولى نعمت من !)). (23) ((يا ذَاالنِّعْمَةِ السّابِغَةِ!)). ((اى صاحب نعمت فراگير!)). (90) ((يا مَنْ لا يُتِمُّ النِّعْمَةَ اِلاّ هُوَ!)). ((اى كسى كه جز او كسى نعمت را كامل و تمام نمى كند!)). (82) ((يا مَنْ اَنْعَمَ بِطَولِهِ!)). ((اى كسى كه به سبب فضلش ، نعمت مى بخشد!)) راه رسيدن به نعمتهاى الهى ((نعمت )) در لغت به معناى نرمى ، لطافت و خوشى مى باشد. و معلوم است كه هرچيزى كهچنين باشد، موجب آسايش ، راحتى و لذّت براى انسان مى شود. اما در اين موضوع ، نكته اىهست كه لازم است انسان در آن تفكر و تاءمل نمايد: آن نكته اين است كه : مقصود از نعمت چيست و اين نعمت ،شامل چه چيزهايى مى شود؟ و به عبارت ديگر، مصاديق نعمت كدامند؟ در پاسخ بايد گفت : خداوند متعال ، نخست همه چيز را به عنوان نعمت براى انسان خلقنموده است ، اما اين انسان است كه با عملكرد نامطلوب خويش بسيارى از نعمتهاى الهى راتغيير مى دهد و آنها را از حالت نعمت بودن خارج مى سازد. و شايد بتوان گفت يكى ازعلل مهم اين عملكرد نامطلوب ، عدم درك صحيح مفاهيم ((رفاه و آسايش و لذّت )) باشد، بهاين معنا كه انسان معمولاً آسايش و لذايذ ظاهرى و زودگذر را خوب درك مى كند، اما از ادراكبسيارى از راحتيها و لذايذ معنوى و باطنى ، عاجز و ياغافل است . اينجاست كه آدمى دچار خطا و اشتباه مى شود به طورى كه از بسيارى نعمتهادورى مى كند و از آنها استفاده نمى نمايد و بسيارى ديگر از نعمتها را هم در غير جاى خودو در مسيرى باطل ، مورد استفاده قرار مى دهد و به نتايج ناخوش و ناگوار آن مى رسد.براى همين است كه ملاحظه مى كنيم يكى از وظايف مهم انبيا، شناساندن نعمتها به انسان ومعرفى راه صحيح استفاده از آنها به آدمى بوده است . O ((يا ذَاالاْ لاءِ وَالنَّعْماءِ!)). ((اى صاحب راحتيها و نعمتها!)). ((الاء)) جمع ((اِلْى )) و به معناى نعمت مى باشد، در اينجا سخن از ((دارنده و صاحب ))اصلى نعمتها مى باشد، چه كسى اين نعمتها را خلق نموده و به وجود آورده است ؟ ايننعمتها از كجا سرچشمه مى گيرد و صادر مى شود؟ و اين نكته اى است كه بسيارى از ماانسانها نسبت به آن جاهل و يا غافل هستيم ، در حالى كه قرآن كريم موضوع ((نعمتهاىالهى )) را بارها و بارها به انسان تذكر مى دهد، اين تذكرات چند فايده دارد: اوّل اينكه : انسان به رابطه رحمانى پروردگار با خود پى ببرد و توجه نمايد كهخداى رحمان و رحيم چقدر به او نظر داشته و چه مقدار امكانات گوناگون و فراوان دراختيار او قرار داده است پس به دنبال كسب و استفاده از آنها برآيد. دوّم اينكه : انسان متوجه باشد كه اگر خواستار نعمتى است ، براى به دست آوردن آن بهصاحب اصلى آن ؛ يعنى پروردگار متعال مراجعه نمايد؛ چه اينكه در اين مرحله نيزبسيارى دچار گمراهى شده و براى كسب نعمتهاى مختلف به بيراهه مى روند. سوم اينكه : انسان به جايگاه نعمت در نظام هستى توجه نمايد و ملاحظه كند كه خداونداين نظام هستى را بر اساس نعمت بودن ؛ يعنى بر اين اساس كه انسان را به آسايش وراحتى حقيقى برساند، خلق نموده است . بنابراين ، ما اگر سوء ظنى داريم بايد اينسوء ظن نسبت به اعمال و كردار خود ما باشد نه نسبت به خالق جهان هستى . در سورهمباركه الرحمن ، پروردگار متعال نعمتهاى گوناگون خود را بيان مى فرمايد: (اَلرَّحْمنُ # عَلَّمَ الْقُرانَ # خَلَقَ الاِْنْسانَ # عَلَّمَهُ الْبَيانَ # اَلشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بحُسْبانٍ #... وَالاَْرْضَ وَضَعَها لِلاْ نامِ # فِيها فاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذاتُ الاَْكْمامِ # وَالْحَبُّ ذُوالْعَصْفِوَالرَّيْحانُ ).(205) و سپس چنين مى فرمايد: (فَبِاَىِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ ).(206) ((پس كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد)). يعنى هيچ يك از نعمتهاى بارى تعالى قابل انكار و چشم پوشى نيست . در اين سوره دنياو آخرت با تمام شئونات و مراحل و مراتبش به عنوان ((نعمت ))، از سوى پروردگارمتعال معرفى شده است . O ((يا مَنْ لا تُحْصى الائُهُ!)). ((اى كسى كه نعمتهايش به شماره نيايد!)). O ((يا مَنْ لا تُحْصِى الْعِبَادُ نِعَمَهُ!)). ((اى كسى كه بندگانش نعمتهاى او را نتوانند شمرد!)). O ((يا مَنْ لا تُعَدُّ نَعْمائُهُ!)). ((اى كسى كه نعمتهايش به عدد نيايد!)). O ((يا مَنْ لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ!)). ((اى كسى كه براى او نعمتهاى غير قابل شمارش وجود دارد!)). در اين چند جمله سخن از مقدار و اندازه نعمتهاى الهى مى باشد در اين باره بايد گفت : ازآنجايى كه نعمتهاى الهى از چشمه جوشان فضل و رحمت پروردگارمتعال سرچشمه گرفته است و خداوند هم داراىفضل عظيم و رحمت واسعه است ، بنابراين ، براى اين نعمتها هم حد و حصرى نيست . بهعبارت ديگر، خداوند متعال در هيچ بعدى ، داراى محدوديت نيست تا در زمينه آفرينش وبخشش نعمتها، دچار محدوديت شود قرآن كريم مى فرمايد: (وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها... ).(207) ((اگر نعمتهاى الهى را شماره كنيد، مقدار آن را به دست نخواهيد آورد ...)). در دعاى روز عرفه هم حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) مى فرمايند: ((وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَك ... لا اُحْصيها)). ((اگر نعمتهايت را شماره كنم نمى توانم آنها را حساب نمايم . اگر فقط به ماديّات نظر كنيم بايد بگوييم كه هر ذرّه اى از مواد، يك نعمت جداگانهمحسوب مى شود. حال ما ماديات را تا چه اندازه شناخته ايم و چه مقدارى از آن براى ماناشناخته باقى مانده است ؟ گذشته از خود ماده ، قوانين و قواعد حاكم بر جهان ماده ،خود، نعمت جداگانه اى محسوب مى شود؛ زيرا بر اساس اين قوانين است كه جهان مادّه نظامخود را حفظ كرده و به حركت خود ادامه مى دهد. شناخت ما از اين قوانين واصول چه مقدار است ؟ از عالم ماده كه بگذريم ، در عوالم معنوى و فوق مادى چه خبر است ؟و ما تا چه اندازه نسبت به آن عوالم و مافيها شناخت و اطلاع داريم ؟ در جهان آخرت چهنعمتهايى وجود دارد و مقدار آنها چه اندازه است ؟ گذشته از همه اينها هرشناختى كه ما نسبت به يكى از نعمتهاى الهى پيدا مى كنيم ، خوداين شناخت ، نعمت جديدى براى ما محسوب مى شود علاوه بر اينكه اين شناخت نيز بانعمتهاى ديگرى همچون عقل و فكر و ... به دست مى آيد با اين حساب ما كجا و احصاىنعمتهاى الهى كجا؟ در دعاى ((روز عرفه )) مى فرمايد: ((وَلَوْ حَرَصْتُ اَنَا وَالْعادُّونَ مِنْ اَنامِكَ اَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَانِفِهِ ماحَصَرْناهُعَدَدَاً وَلا اَحْصَيْناهُ اَمَداً)). ((اگر من و بندگان حسابگرت ، سعى كنيم نعمتهاى گذشته و آينده ات را حساب كنيم ،هرگز نخواهيم توانست آنها را بشماريم و به نهايت آنها برسيم )). اما سخن اصلى در اينجا، شمردن يا نشمردن نعمتهاى الهى نيست ، بلكه منظور آن است كهانسان توجه نمايد كه چه مقدار نعمت درون و پيرامون او را فراگرفته است و او با ايننعمتها چگونه برخورد مى كند و در چه راهى از آنها استفاده مى كند و چه عقيده اى نسبت بهآنها دارد؟ O ((يا وَليّى عِنْدَ نِعْمَتى !)). ((اى صاحب و ولى نعمت من !)). ((ولى نعمت )) عنوانى است كه بسيارى از ما انسانها در شناخت مصداق حقيقى آن گرفتارخطا و اشتباه هستيم . ما معمولاً نعمتهاى خود را به اين و آن نسبت مى دهيم ؛ مثلاً پدر، مادر،خويشان ، اساتيد، دانشمندان ، عقل و فكر و استعداد خود، طبيعت ، روزگار، شانس و...چيزها و كسانى هستند كه ما نعمتهاى گوناگون خود را از آنان مى دانيم ،غافل از اينكه خالق و بخشنده اين افراد و اشيا چه كسى است . وغافل از اينكه اين نعمتها تحت چه نظامى و چگونه به دست ما رسيده است ؟ شناخت ((ولى نعمت )) از امور واجب و لازم براى دارنده نعمت است ؛ زيرا اين امر موجب مىشود كه دارنده نعمت بتواند وظايف خود را در قبال ولى نعمت انجام دهد و بهمراحل بالاترى از نعمتها برسد و به نعمتهاى بيشترى دست يابد. البته انسان چه خداوند را به عنوان ولى نعمت بشناسد و چه نشناسد، مى تواند ازبسيارى نعمتهاى مادى استفاده كند، اما اگر پروردگارمتعال را ولى نعمت خويش بداند، اولاً: راه صحيح استفاده از نعمتها را پيدا مى كند و ثانيا:مى تواند به نعمتهاى عظيم معنوى و فوق مادى هم دست يابد، چه اينكه دستيابى بهآنگونه نعمتها، بدون شناخت ولى نعمت اصلى ، امكان ندارد. براى همين ، ملاحظه مى كنيمكه اولياى الهى هنگام دعا و مسئلت ، خداوند را با صفاتى مانند صفاتذيل مورد خطاب قرار مى دهند: ((يا مُنزِلَ نعمتى !؛ اى فرستنده نعمت من !))، (در دعاى نماز حضرت امام موسى كاظم (عليه السّلام ). و يا مانند:((يا وَليِّى عِنْدَ نِعْمَتى !؛ اى مالك و عهده دار نعمت من !))، (در دعاى نماز حضرترضا (عليه السّلام ) ). و در ((تعقيب نماز مغرب )) نيز چنين آمده است : ((اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتى )). ((بارالها!توولى نعمت من هستى )).(يعنى رساننده و بخشنده نعمت به من ، تو هستى ). O ((يا ذَاالنِّعْمَةِ السابِغَةِ!)). ((اى صاحب نعمت فراگير و گسترده !)). ((سبغ ))، به معناى وسعت و گستردگى و كامل شدن است . قرآن كريم در سوره لقمان ، چنين مى فرمايد: (... وَاَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً ... ).(208) ((...خداوندنعمتهاى ظاهرى وباطنى (پيداوناپيدا)را براى شما گسترانيد و تمام كرد...)). يعنى خداوند متعال چيزى از نعمتها را كم نگذاشت بلكه هرآن چيزى كه براى راحتى وآسايش انسان لازم بود، براى آدمى خلق نموده است . و در دعاى هر روز ((ماه رجب )) نيز چنين آمده است : ((يا مَنْ اَنْعَمَ فَاَسْبَغَ!)). ((اى خدايى كه نعمت بخشيدى و آن را فراگير و گسترده نمودى !)). البته بر آدمى لازم است كه خود، مرتكب اعمالى نشود كه او را از اين نعمتهاى فراوانمحروم نمايد. بدين خاطر حضرت در عمل دهم از((اعمال شب نيمه شعبان )) چنين مى فرمايند:((اَللّهُمَّ ... لا تُؤْيِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِكَ)). ((بارالها! ... مرا از نعمتهاى گسترده خود نااميد مكن )). به عبارت ديگر، ممكن است انسان مرتكب كردار ناشايستى بشود كه او را از دستيابى بهاين نعمتها نااميد و محروم بگرداند. بنابراين ، دادن و بخشيدن نعمتهاى گوناگون از سوى بارى تعالى بر اساس يكنظام و حساب دقيق انجام مى گيرد، هرچند ما نسبت به اين نظام و قوانين حاكم بر آن ،جاهل يا غافل باشيم . O ((يا مَنْ لا يُتِمُّ النِّعْمَةَ اِلاّ هُوَ!)). ((اى كسى كه نعمت را به آخر نمى رساند مگر او!)). ((تمام شدن )) با ((كامل شدن )) قريب المعنى مى باشد، تمام شدن يك چيز به آن استكه آن چيز به مرحله اى برسد كه ديگر نيازى به اضافه كردن چيز ديگر به آننباشد. نعمتهاى الهى نيز داراى مراحل گوناگونى مى باشند كه از ناقص ترين مرحله كه همانمرحله عدم است شروع مى شود و تا مرحله اى كه ديگر نقص و نيازى در آن نعمت نباشد،ادامه مى يابد. در چنين مرحله اى (مرحله اتمام ) غرض نهايى از آن نعمت نيزقابل حصول است . از مطالب گفته شده معلوم مى شود كه ((تمام كننده )) نعمت كسى جز ((به وجود آورنده ))آن نمى تواند باشد؛ زيرا تمام كردن نعمت به وسيله به وجود آوردنمراحل بالاترى از همان نعمت صورت مى گيرد و اين ايجاد و به وجود آوردن ، تنها بهوسيله كسى ممكن است كه مراحل قبلى را به وجود آورده باشد. بنابراين ، تنها خداوندىكه اصل نعمت را خلق و ايجاد نموده است ، مى تواند آن را تمام وكامل بنمايد. علت اتمام نعمت از سوى خداوند نيز آن است كه خداوندمتعال مى خواهد بشر به نهايت سعادت و كمال دست يابد و اين جز با اتمام نعمت براىانسان امكان ندارد. قرآن كريم درباره اتمام نعمت از سوى پروردگارمتعال ، چنين مى فرمايد: (...اَلْيَوْمَاَكْمَلْتُلَكُمْدِيْنَكُمْوَاَتْمَمْتُعَلَيْكُمْنِعْمَتى وَرَضيتُ لَكُمُالاِْسْلامَ ديناً... ).(209) ((... امروز دين شما را كامل و نعمت خودم را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شماپسنديدم ...)). اين آيه شريفه همانگونه كه دربحث تفسيرى وتاريخى آن آمده است ،مربوطبه ولايت وخلافت اميرمؤ منان حضرت على (عليه السّلام ) مى باشد؛ يعنى پروردگارمتعال مى فرمايد با نصب حضرت على (عليه السّلام ) به عنوان ولى امر مسلمين پس ازپيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) دين شما راكامل نمودم ونعمت خودم راكه همان دين مبين اسلام باشد،براى شمابه آخررساندم و تمامكردم . بنابراين ، اگر نقصى باشد در مردم است كه قسمتى از اين نعمت را گرفتند و قسمتىديگر را رها نمودند، اما از سوى خداوند هيچگونه نقص و كمبودى در اين نعمت قرار دادهنشده است . به هرحال ، همانگونه كه اصل نعمت را بايد از خداوند درخواست نمود، اتمام وكامل شدن آن را هم بايد از او طلبيد؛ چه اينكهكامل كننده نعمت ، همان بخشنده نعمت است . در اعمال روز ((عيد غدير)) نيز در اين باره چنينآمده است . ((اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى جَعَلَ كَمالَ دينِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلايَةِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىّ بْنِ اَبيطالبٍ(عليه السّلام )). ((حمد و سپاس خداى را كه كامل شدن دينش و اتمام نعمتش را به وسيله ولايت حضرت اميرمؤمنان على (عليه السّلام ) انجام داد)). O ((يا مَنْ اَنْعَمَ بِطَولِهِ!)). ((اى كسى كه با فضل و غنايش نعمت مى بخشد!)). ((طَول )) به معناى فضل و غنا مى باشد؛ يعنى انعام پروردگارمتعال به بندگانش از آن جهت است كه خداوند داراى ذخايرى بى كران ، بخششى بىپايان و قدرتى لايتناهى است . بنابراين ، بر بندگانش منّت نهاده و آنان را از خزائننامحدود نعمتش سيراب مى سازد. به عبارتى ديگر، ((نعمت ))، حقى براى بندگان نيستبلكه فضل و كرمى از سوى پروردگار متعال است . در قرآن كريم نيز خداوندمتعال به (... ذِى الطَّوْلِ ... ) معرفى شده است : (غافِرِ الذَّنْبِ وَقابِلِ التَّوْبِ شَديدِ الْعِقابِ ذِى الطَّوْلِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ ... ).(210) ((آمرزنده گناه و قبول كننده توبه ، داراى مجازات سخت ، صاحب بخشش و نعمت خدايى جزاو نيست و...)). خداوند متعال آفريننده و بخشنده نعمتهاست . اما در اين آفرينش و بخشش هم مانند هركارديگرى ، نظم ، حساب و هدفى كاملاً دقيق و مشخص وجود دارد. هر نعمتى به هر كسى دادهنمى شود و هركس هم بدون حساب و كتاب نمى تواند به هر نعمتى برسد به طور كلىنعمتهاى الهى را مى توان به دو بخش اصلى تقسيم نمود: اوّل : نعمتهايى كه به صورت عمومى در اختيار همگان قرار داده شده است و دستيابى بهآنها نيازمند تلاش خاصى نيست . و دوّم : نعمتهايى كه دستيابى به آنها مستلزم استفاده از نعمتهاى دستهاوّل ، آن هم به گونه اى خاص مى باشد؛ مثلاً حيات ، آب ، هوا، خاك ،عقل ، فكر، چشم ، گوش ، پدر، مادر، و... از نعمتهاى دستهاول مى باشند و چيزهايى مانند: علم ، ثروت ، اخلاق ، قدرت ، معرفت ، و... از نعمتهاىدسته دوّم مى باشند. اما اين نعمتها نيز در يك رتبه قرار ندارند بلكه در اينجا نيزبرخى از نعمتها، وسيله اى هستند براى رسيدن به برخى ديگر از نعمتها كه در مرتبهاى بالاتر قرار دارند؛ مثلاً علم و ثروت و قدرت ، وسيله اى هستند براى رسيدن بهكمالات اخلاق انسانى و معارف والاى الهى . و يا به طور كلى مى توان گفت كه دنيا نعمتبزرگى است براى دستيابى به نعمتهاى بزرگتر در جهان آخرت . اشتباه بزرگ انسان نيز در همين نكته است كه نمى داند از هر نعمتى چگونه و در چه راهىبايد استفاده كند. اينجاست كه آدمى از رسيدن به بسيارى از نعمتهاى بزرگ الهى بازمى ماند و همان نعمتهاى موجود نيز تبديل به وسيله اى براى تباهى انسان مى شوند؛يعنى ديگر از حالت نعمت بودن خارج مى شوند. در((اعمال شب جمعه )) مى فرمايد: ((اَبُوءُ بِنِعْمَتِكَ وَاَبُوءُ بِذَنْبى )). ((از تو به من نعمت مى رسد و از من گناه صادر مى شود)). و در دعاى ابى حمزه ثمالى آمده است : ((تَتَحَبَّبُ اِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنُوبِ)). ((توبانعمتهاى خودت بامادوستى مى كنى اماما با گناهان خويش باتومعارضه مى كنيم)). بنابراين ، پروردگار متعال ، انبيا را به سوى بشر فرستاده است تا هم نعمتهاىگوناگون الهى را به بشر معرفى نمايند و هم راههاى دستيابى به آنها را به انسانهابياموزند و هم راههاى به مصرف رساندن اين نعم را به او ياد بدهند، بدين جهت قرآنكريم كسانى را كه اطاعت خدا و رسول را بنمايند، از كسانى مى داند كه خداوندمتعال به آنها نعمت بخشيده است : (وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدِّيقينَوَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً ).(211) ((كسانى كه خدا و رسول را اطاعت مى كنند با كسانى هستند كه خداوند به آنها نعمتبخشيده است و آنها عبارتند از پيامبران و صديقين و شهيدان و نيكوكاران و آنها رفيقان وهمراهان خوبى هستند)). به عبارت ديگر، انسان بايد همه نعمتهاى الهى را در راه اطاعت از خدا ورسول به كار بندد تا به مقامى برسد كه نعمتهاى والا و عالى الهى نصيب او بشود. مطلب ديگرى كه قرآن كريم خيلى بر روى آن تاءكيد مى كند، عبارت است از به يادداشتن و ((توجه )) به نعمتهاى پروردگار متعال ؛ يعنى انسان اين نعمتها را از ياد نبرد وآنها را به فراموشى نسپارد. عباراتى مانند: (... وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ ... ).(212) در قرآن كريم زياد آمده است . ذكر نعمتهاىالهى موجب مى شود كه انسان خود را در قبال اين نعمتها مسؤول ببيند و در نتيجه در طريق الهى گام بردارد. و اساسا يكى از صفات مردان الهى آن است كه هميشه خود را غرق در نعمتهاى الهى احساسمى كنند و جهان را سراسر نعمت الهى مى بينند، در ((دعاى عشرات )) حضرت چنين مىفرمايند: ((اَللّهُمَّ ... وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْتُ وَاَمْسَيْتُ)). ((بارالها!...بانعمت توصبح وشام مى كنم (يعنى سراسرزندگى مان بانعمتهاى تومىگذرد) )). مشابه اين سخن در ((دعاى روز پنجشنبه )) آمده است : ((اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَجاءَ بِالنَّهارِ مُبْصراً بِرَحْمَتِهِ وَكسانىضِيائَهُ وَاَنَا فى نِعْمَتِهِ)). ((حمد و سپاس خداى را كه با قدرت خود شب ظلمانى را برد و با رحمت خود روز روشن راآورد و پرتو آن مرا فرا گرفت و اكنون من در نعمت او هستم )). و اين برخلاف نظر جاهلان و بدبينانى است كه يا معتقد هستند خداوند اصلاً نعمتى بهآنان نداده است و خود را فاقد هرگونه نعمتى مى دانند و يا اعتقاد دارند كه نعمتهايى كهبه آنان رسيده ، از غير خداوند است و منشاء اين نعمتها را اشخاص و اشياى ديگرى مىدانند. اين افراد در واقع منكر نعمتهاى الهى هستند. اين انكار، موجب مى شود كه اينگونهافراد يا دچار يك نوع بدبينى شديد نسبت به زندگى بشوند به طورى كه اميدى بههيچ گونه ترقى و پيشرفتى در هيچ زمينه اى نداشته باشند و يا اينكه از نعمتهاىالهى در راه باطل و راهى كه مطابق ميل آنان باشد، استفاده كنند؛ زيرا اين نعمتها را از خودمى دانند نه از خداوند. در حالى كه اولياى الهى هرگونه نعمتى را كه به آنان برسداز جانب ، خداوند مى دانند و چنين مى گويند: ((اَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ)).(213) ((بارالها! هر نعمتى كه براى ما هست از جانب تو است )). و البته واضح است كه بر طبق چنين عقيده اى ، از هر نعمتى فقط در راهى كه مورد رضايتپروردگار متعال است ، استفاده مى كنند. كسانى كه نعمتهاى الهى را انكار مى نمايند درواقع مرتكب كفران نعمتهاى پروردگار متعال مى شوند. قرآن كريم درباره آنانكهنعمتهاى الهى را كفران مى كنند، چنين مى فرمايد: (... فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ).(214) ((... آنان به نعمتهاى الهى كافر شدند، پس خداوند هم درمقابل اين كار، ترس و گرسنگى را نصيب آنان كرد)). در واقع ، هر نوع ناسپاسى و بى توجهى به نعمتهاى الهى نتايج سوء دنيوى و اخروىخاصى دارد؛ مثلاً كسانى كه نعمت ((هدايت و هدايت كنندگان )) را ناديده مى گيرند و به آنپشت پا مى زنند، گرفتار ((ضلالت و گمراهى )) مى شوند و از تشخيص حقايق باز مىمانند و در نتيجه به انواع ذلتهاى دنيوى و اخروى گرفتار مى شوند. و يا كسانى كه از نعمتهاى مادى در طريق صحيح آن استفاده نمى كنند، همين نعمتهاى مادى ازحالت نعمت بودن خارج مى شوند و تبديل به وسايلى در جهت خسران آدمى مى گردند.به همين جهت ، حضرت در ((دعاى كميل )) از خداوندمتعال تقاضاى بخشش گناهانى را مى كند كه موجب تغيير نعمت مى شوند: ((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ)). ((بارالها! گناهانى را كه باعث تغيير نعمت مى شوند بر من ببخشاى )). يعنى انسان با اعمال خلاف خود موجب مى شود كه نعمتهاى الهى تغيير كرده و به جاىآنكه باعث آسايش و راحتى براى انسان شوند، موجبات انواع ناراحتيها و گرفتاريها رادر دنيا و آخرت براى آدمى فراهم سازند؛ مثلاً علم و ثروت ، دو نعمت بزرگ براى انسانمى باشند، اما هنگامى كه در طريق خلاف و گناه به كار گرفته شوند، باعثگرفتاريهاى گوناگون براى خود و ديگران مى گردند و ديگر فايده اى حقيقى از آنهاحاصل نمى شود. بنابراين ، اين بشر است كه با دست خود، خود را از نعمتهاى الهىمحروم مى كند و الاّ در نعمتهاى پروردگار متعال هيچگونه كمبود و نقصانى وجود ندارد.قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد: (ذلِكَبِاءَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً اءَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مابِاءَنْفُسِهِم ...).(215) ((اين (عقاب الهى ) بدان خاطر است كه خداوند نعمتى را كه به افرادى بخشيده است ،دگرگون نمى سازد مگر آنكه آنها، خود را تغيير دهند ...)). يعنى از بين رفتن نعمتها به خاطر اعمال خود انسانها مى باشد، به همين جهت ، حضرت اززوال نعمت به خدا پناه مى برند و در عمل سيزدهماز((اعمال شب نيمه شعبان )) چنين مى فرمايند: ((اَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ ... مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ)). ((بارالها! از زوال و نابودى نعمتت به نور وجه تو پناه مى برم !)). به عبارت ديگر، همانگونه كه خداوند به انسانها نعمت مى بخشد، به همان ترتيب همممكن است كه اين نعمتها را از انسان بگيرد و آنان رازايل نمايد،پس براى حفظ نعمتها و عدم زوال آنها هم بايد از خود خداوندمتعال يارى طلبيد و در طريق الهى گام برداشت . قبلاً درباره نعمتهاى مادى و معنوى يا به عبارتى ، نعمتهايى كه وسيله هستند و نعمتهايىكه هدف مى باشند، سخن به ميان آمد، در ((مناجاة الذاكرين )) درباره برخى از نعمتهاىمعنوى ، چنين آمده است : ((اِلهى ... وَمِنْاَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَرَيانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَاِذْنُكَ لَنا بِدعائِكَوَتَنْزيهِكَ وَتَسْبِيحِكَ)). ((بارالها! از بزرگترين نعمتهاى تو بر ما، جارى شدن ياد و ذكرت بر زبانهاى ماستو همچنين اجازه اى است كه به ما براى خواندنت و پاك و منزه دانستن و تسبيح گويى خودت، عنايت نموده اى )). اينها نعمتهايى است كه خداوند به بندگان خاص خود مى بخشد، نعمتهايى كه بسيارىاز ما انسانهاى ظاهربين و ماديگرا از آنها غافل هستيم . البته هركس به مقدار توان وزحمتى كه مى كشد، مى تواند به اين نعمتهاى عظيم دست يابد و از فوايد آنها بهره مندشود. در واقع اولياى الهى آسايش و راحتى حقيقى را در چنين نعمتهايى مى يابند و احساس مى كنند. همچنين انبياى الهى و دستورات حياتبخش آنان كه تضمين كننده سعادت مادى و معنوى انساناست ، از بزرگترين نعمتهاى الهى بر انسان به شمار مى روند، به طورى كهپروردگار متعال ، خلافت و ولايت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) را كه ضامن بقاىراه و دين پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) مى باشد را ((اتمام نعمت )) خود بربشريت مى خوانند اما دريغا! كه اين بشر، بسيارى از نعمتهاى الهى را كفران نموده و خودرا از بهره هاى عظيم دنيوى و اخروى آنها بى بهره كرده است . در ((دعاى روز دوشنبه )) نيز حضرت چنين نعمتى را از پروردگارمتعال مى طلبند: ((اَللّهُمَّ اَوْلِنى ... سَعادَةً فى اَوَّلِهِ بِطاعَتِكَ وَنِعْمَةً فى اخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ)). ((بارالها! در چنين روزى (روزهاى دوشنبه ) دو چيز به من عطا كن ؛اوّل سعادتى در ابتداى روز كه با اطاعت از توحاصل شود و دوّم ، نعمتى در پايان روز كه مغفرت تو باشد)). يعنى حضرت ، مغفرت الهى را به عنوان يك نعمت از خداوندمتعال طلب مى نمايد. به هر حال ، نعمتهاى بى كران و گوناگون الهى ، بشر را احاطه نموده است ، تا اينبشر چه مقدار قابليت درك و برداشت از اين نعمتها را داشته باشد. نكته ديگر آنكه ، همانگونه كه قبلاً گفته شد، نعمتهاى الهى ، حقى براى انسان نيستندبلكه فضل و رحمتى از جانب پروردگار مى باشند. در دعاى ((نماز حضرت زين العابدين (عليه السّلام ) )) در اين باره چنين مى فرمايد: ((يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها!)). ((اى آغاز كننده به نعمتها، قبل از استحقاق آنها!)). و در ((دعاى روز عرفه (دعاى امام حسين (عليه السّلام ) ) )) آمده است : ((اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً)). ((قبل از آنكه من چيزى قابل ذكر باشم ، تو نعمتت را بر من شروع كردى (يعنى نعمت حياتو زندگى را به من بخشيدى ) )). مطلب مهم ديگر در باب نعمتهاى الهى ، ((شكر اين نعمتهاست )) در ((دعاى جوشن صغير))مى فرمايد: ((اِلهى ... وَاجْعَلْنى لِنَعْمائِكَ مِنَ الشّاكِرينَ وَلاِ لائِكَ مِنَ الذّاكِرينَ)). ((بارالها! مرا از شكرگزاران و در ياد دارندگان نعمتها و بخششهاى خودت قرار ده )). اين مطلب ان شاء اللّه در بحث ((شكر)) مستقلاً خواهد آمد. قبلاً درباره نعمتهاى الهى و اتمام آنها از سوى خداوندمتعال بر بندگان سخن به ميان آمد و گفته شد كه هركس در اين رهگذر، به مقدار لياقتىكه دارد از اين نعمتها استفاده مى كند، اما در اين ميان بندگان خاصى هستند كه به تمامنعمتهاى الهى دست يافته اند و بهره اى تمام از نعمتهاى تام الهى برده اند. امام حسين(عليه السّلام ) در ((دعاى روز عرفه )) درباره خويش چنين مى فرمايند: َيا رَحيمُ يا رَحْمنُ! ... اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابِغَ اْلاَنْعامِ...ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْتَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخْرى ... حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّىكُلَّ النِّقَمِ ... فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِن سَئَلْتُكَ اَعْطَيْتَنى ... كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَعَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ)). حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) پس از ذكر بسيارى از نعمتهاى الهى در حق خويش ،چنين مى فرمايند: ((بلند مرتبه اى ، اى خداى رحمان و رحيم ! ... نعمتهاى بى كرانت را بر من تمام نمودى... آنگاه كه مرا از بهترين خاك خلق نمودى ، به بخشش بعضى از نعمتهايت به من راضىنشدى ...تااينكه همه نعمتهارا برمن تمام كردى و همه بديها را از من دور نمودى ... اگرتو را بخوانم ، پاسخم مى دهى و اگر از تو درخواست نمايم ، عطايم مى نمايى ... تماماينها بدين خاطر است كه نعمتهايت و خوبيهايت براى منكامل شود)). بنابراين ، اين اولياى بزرگ الهى ، مصداق حقيقى ((انعمت عليهم )) مى باشند، همانكسانى كه در سوره حمد از خداوند مى طلبيم كه ما را به راه آنان هدايت نمايد: (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ # صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ... ).(216) ((بارالها! ما را به راه راست هدايت كن ؛ راه كسانى كه به آنان نعمت بخشيدى ...)).
|
|
|
|
|
|
|
|